بخشی از مقاله

اگاهی:

دنياي انسان، دنياي خلق انديشه هاي اوست. انديشه هاي زيبا و مثبت، يك زندگي زيبا را بشارت مي دهد و انديشه هاي منفي و كريه، يك زندگي نابسامان را تصوير مي كند.
در اين راستا بشر به عنوان قائم مقام خداي رحمان، شگفتي هاي زيبايي از خود نشان داده است و ثابت كرده است آنجايي كه بخواهد مي تواند واقعيت ها را جادوگرانه خلق كند و به پديده اي به ظاهر جادويي، رنگ واقعيت بخشد.
ديگر خود را محدود نخواهيد دانست، بلكه درخواهيد يافت حقيقتِ وجود و توان شما نامحدود است.

به جاي اين كه خود را در اختيار وراثت، محيط و عوامل فراطبيعي بدانيد، به اين مرحله از آگاهي خواهيد رسيد كه، خود شما واقعيت وجود خود را مي سازيد و به جاي اين كه نيروهاي ذاتي و الهي مستقل از شما كار كنند، با شما همراه خواهند بود.
به جاي اين كه زندگي را آشفته و درهم بدانيد، باور خواهيد كرد كه در هر آشفتگي نظم وجود دارد و در عالمي كه بر اساس نظم مطلق است، تصادف معني ندارد.
وقتي ما آماده باشيم تا از اين زندگي كه به آن خو گرفته ايم فراتر رويم، قلمرو ديگري وجود دارد كه مي توانيم به آن گام نهيم. اين قلمرو، با قوانين علمي و منطقي هماهنگي ندارد. اين قلمرو كه در درون هريك از ما قرار دارد، از مرزها، قوانين و محدوديت هاي عادي فارغ است. اين قلمرو، سرزمين واهي نيست كه تنها در تصور بگنجد، بلكه واقعيتي معجزه آساست كه در اختيار هركسي قرار دارد؛ به شرطي كه آماده باشد.

سه مسير به سوي آگاهي:
1. آگاهي از طريق تحمل درد و رنج
تجربه، شيوة يادگيري از طريق بازانديشي و درك ماهيت حوادث است كه با تكرار پي در پي اين الگوي درد و رنج به دست مي آيد.
زندگي آزمون است و تا از اشتباهات خود درس نگيريم، محكوم به تكرار آنها هستيم.
براي كساني كه در اين گروه قرار مي گيرند، جادوي واقعي دست نيافتني خواهد بود.
2. آگاهي از طريق توجه به پيامدها
چه چيزي در اين حادثه وجود دارد كه مي توانم به گونه اي مفيد از آن استفاده كنم؛ حتي اگر ندانم چرا اين حادثه هم اكنون اتفاق افتاده است؟
وقتي تمام توجه شما معطوف به اين باشد كه از هر رخدادي چه مي توانيد بياموزيد، از اين گونه افكار رنج نمي بريد كه «چرا من؟» ، «من خيلي بدبختم»، «آيا وحشتناك نيست؟» تحول در انديشه، به شما اين امكان را مي دهد كه به جاي غصه خوردن، به پيامدهاي هر حادثه و آنچه مي توانيد از آن بياموزيد بنگريد. به جاي ديدگاه «بيچاره من»، به ديدگاهي آموزنده روي مي آوريد. مثلاً از خود مي پرسيد: «چگونه مي توانم از اين بيماري كه هم اكنون با آن دست به گريبانم، نتيجه اي دلخواه به دست آورم؟» يا: «در ممورد خودم چه مي توانم ياد بگيرم و براي برخورد مؤثر با اين مسئله چقدر از توانم را قادرم فرا بخوانم؟»
زندگي كردن براي نتيجه بسيار بهتر از زندگي كردن با درد و رنج است.

3. آگاهي از طريق شناختن هدف و رسالت
«براي غلبة انسان بر مشكلاتش احتمالاً هيچ چيز مهم تر از اين نيست كه بداند در زندگي رسالتي بر عهده دارد.»
هر چيزي در اين عالم هدفي دارد. در واقع، شعور يا عقل ناپيدايي كه به گونه اي هدفمند درون همه چيز جاري است، در درون شما نيز جريان دارد.
شما رسالت زندگي خود را فراتر از موفقيت، پيشرفت و درخشش بدانيد و در نتيجه هر لحظه اي را تمام و كمال و يا عشق زندگي خواهيد كرد.
«همواره با عشق و صداقت كار كن و به هيچ وجه به ثمرة كار خود وابسته مباش. اگر بتواني به اين مرحله از موهبت زندگي برسي، به گونه اي معجزه آسا به آرامش دست خواهي يافت. در تمام مراحل زندگي هدف داشته باش. از هرگونه شهرتي كه حاصل كار توست چشم پوشي كن. همواره اين احساس را داشته باش كه به خداوند نياز داري و به هر طريقي كه مي تواني به ديگران خدمت كن.» اين شيوة فرد اعجازگر است.

به جاي جمع كردن مال، تصاحب ثروت و رقابت ناسالم، از گذشت، تعاون و فعاليت لذت ببريد.
دارايي كامل فقط با بخشش محقّق مي شود و آنچه نمي تواني ببخشي مالك و صاحب توست.
دانشجو- همواره دانشجو باشيد. آماده و مشتاق يادگيري، از هركسي و در هر جايي باشيد. دانشجو بودن به اين معناست كه براي يادگيري آمادگي داري.
وقتي قلباً اين گونه باور داري كه با هر فردي كه در زندگي خود برخورد مي كني چيزي دارد كه به تو بياموزد، آماده خواهي بود كه از پيشنهادهاي او به گونه اي مطلوب بهره بگيري.
اگر دانشجو باشي، مي پذيري كه هر كسي و هر چيزي به نحوي معلم توست.

وقتي دانشجوي آماده اي شدي، فردي بيگانه كه در مورد چگونگي غلبة خود بر اعتياد در سال هاي قبل با شما سخن مي گويد، رهنمودي مي شود براي شما تا با كمك آن بر عادات بد شخصي خود فايق آييد.
مجبور نيستي بيش از اين منتظر باشي. هم اكنون شروع كن، همة كمكي را كه نياز داري خواهي يافت.
آمادگي يعني اشتياق. اشتياق صادقانه و از صميم قلب. وقتي اين گونه آماده باشيد، معلم خود را خواهيد يافت.
معلم- معلم همه جا هست. همين كه آمادگي خود را به اشتياق بدل سازيد، كمكي را كه نياز داريد، كائنات در اختيارتان خواهد گذاشت. زماني كه مشتاق باشيد، در همة مراحل زندگي خود معلم را پيدا خواهيد كرد.
اين معلم هم اكنون در زندگي شما وجود دارد؛ هر لحظه كه آماده باشيد، ممكن است اين معلم به صورت حادثه اي بروز كند، يا به شكل اخراج از كار كه شايد خواست خدا باشد. اما اين فرد عاقل در همه حال در دسترس شماست. اشتياق شماست كه معلم را قادر مي سازد به شما كمك كند.
غير از ويژگي هدفمند بودن و آمادگي، براي اين كه خودتان را در چارچوب فكري و ذهني مناسب قرار دهيد، رهنمودهايي وجود دارد. براي اين كه بتوانيد وارد اين مرحله شويد و آنچه را پيشتر غير ممكن مي دانستيد، حقيقتاً آشكار كنيد، آن رهنمودها يا «آگاهي ها» لازم است.

به ياد حرف هاي مسيح (ع) در مورد معجزه مي افتم: «آن كه به من ايمان دارد، آنچه را من انجام مي دهم او نيز انجام خواهد داد؛ و او كارهايي بزرگ تر از اين نيز به انجام خواهد رساند.»
هفت باور براي جلوه گر ساختن جادوي واقعي
1. نيروي حياتي نامرئي، اما قابل شناختي در درون شما وجود دارد.
2. اقكار شما از درونتان سرچشمه مي گيرند و در اختيار شما هستند.
3. هيچ گونه محدوديتي وجود ندارد.
4. زندگي شما هدفمند است.
همة كائنات سامانه اي هوشمند است. وجود مادي شما نيز از يك سري نظام تشكيل شده است كه در حد كمال مطلوب عمل مي كنند.
باور كنيد كه هدف داريد و در مسيري هستيد كه زندگي جادويي را در تمام زمينه هاي مورد نظر خود ايجاد خواهيد كرد.
5. تنها راه غلبه كردن بر ضعف ها، فكر نكردن به آنهاست.
6. اگر به اين نتيجه رسيديد كه آنچه باور داريد، غيرممكن است، در اين صورت باورهاي خود را تغيير دهيد.

اين باور را كه غيرممكن است بتوانيد چيزي را در ذهن خود تصور كنيد، به فراموشي بسپاريد و به جاي آن امكان پذير بودن اين باور را جايگزين سازيد. همين الان و در همين لحظه اين حركت را شروع كنيد.
7. شما مي توانيد به ماوراي منطق برويد.
يك بُعد معنوي و الهي نيز وجود دارد كه فراسوي مرزها و حدود دنياي مادي ماست.
ما در دنياي مادي متولد مي شويم؛ تولد دوم ما ورود به دنياي غيرمادي است.

بهاگاواد گيتا:
از شما مي خواهم به انسان معنوي بدل شويد؛ زيرا اين گونه است كه اعجاز و جادوي واقعي عملي خواهد شد و آن گاه كه به آگاهي قلبي از خود غيرمادي خويش رسيديد، يعني همان خويشتني كه محدوديت مكاني ندارد، در اين صورت همة اطلاعات به ظاهر علمي مفهوم خود را از دست خواهد داد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايند: ما رأيت شيئاً الّا رأيتُ الله قبله و بعده. يعني:
هيچ چيزي نمي بينم، مگر آن كه خدا را پيش و پس از آن ببينم.

1. انسان مادي در زندگي، فقط به حواس پنج گانة خود توجه دارد.
2. انسان مادي بر اين باور است كه ما در اين جهان تنها هستيم، اما انسان معنوي مي داند كه هرگز تنها نيست.
3. توجه انسان مادي به قدرت بيروني معطوف است؛ اما انسان معنوي به توانمندي هاي دروني خود توجه دارد.

براي انسان معنوي، استفاده از قدرت بر ضد ديگران پذيرفته نيست. او علاقه اي به جمع آوري قدرت ندارد، بلكه برعكس، به كمك به ديگران علاقه مند است. اين قدرت، عشق است. در اين گونه قدرت، هيچ نوع خشم و عصبانيتي وجود ندارد. توانمندي واقعي اين است كه بدانيم آدمي مي تواند با كساني كه ديدگاه هاي متفاوتي دارند زندگي كند و نيازي نيست كه بر ديگران تسلط داشته باشد و آنان را قرباني خواسته هاي خود سازد. انسان معنوي مي داند قدرت عظيمي كه مي تواند دنياي مادي را به طور دقيق مديريت كند، از ذهن انسان سرچشمه مي گيرد.

ذهني كه در آرامش است، ذهني كه درد ديگران را مي فهمد و در فكر آسيب رساندن به ديگران نيست، از هر نيروي مادي ديگري در دنيا قوي تر است. هدف از قدرت جسماني نبايد برتري نسبت به حريف و تسلط بر او، بلكه بايد بر پاية رفع تجاوز باشد. اين نوع قدرت، لذت معنوي دارد و براي قدم نهادن در اين راه، به قدرت بيروني نيازي نيست.

اگر احساس كرديد ديگر لزومي ندارد بر ديگران مسلط باشيد، مال بيشتري كسب كنيد يا بر محيط اطراف خود تسلط داشته باشيد، در اين حالت، تمركز خود را از قدرت بيروني به قدرت شخصي معطوف كرده ايد. در اين صورت درخواهيد يافت كه قدرت شخصي شما، شما را ضعيف نمي كند تا قرباني ديگران باشيد، بلكه كاملاً برعكس، در خواهيد يافت كه ديگران نيز در فكر آزار و اذيت شما نيستند و چنين تهديدهايي را مهار خواهيد كرد. بي نيازي شما به اين كه نشان دهيد چقدر قدرتمنديد، اين فرصت را به شما مي دهد كه به ديگران تفويض قدرت كنيد.

4. انسان مادي خود را از همه، جدا و متمايز مي داند؛ فردي كه فقط خودش را مي بيند.
انسان مادي به گونه اي مي انديشد و عمل مي كند كه گويي جزيره اي است جدا و دور از ديگران و بي ارتباط با آنان.
5. انسان مادي در زندگي تنها قانون علت و معلول را باور دارد.
آدمي كه تنها با قوانين علت و معلول زندگي مي كند، هرگز نمي تواند انتظار داشته باشد كه معجزه بيافريند؛ زيرا معجزه و جادوي واقعي، فراتر از منطق فيزيك است.
6. هدف انسان مادي، موفقيت، كارآيي و تملك و هدف انسان معنوي اخلاق، آرامش و كيفيت زندگي است.
7. انسان مادي چيزي از مراقبه يا مديتيشن نمي داند، در حالي كه انسان معنوي نمي تواند زندگي بدون آن را تصور كند.

8. براي انسان مادي، مفهوم شهود يا الهام، تا حد حدس يا فكري كه تصادفاً به ذهن انسان برسد، تنزل پيدا مي كند. اما براي انسان معنوي، الهام خيلي بالاتر از حدس است و رهنمود يا كلام خدا تلقي مي شود و اين نگرش معنوي هيچ گاه نه خوار شمرده و نه ناديده گرفته مي شود.
9. انسان مادي از شيطان تنفر دارد و مصمم است تا با هر آنچه شيطاني است مبارزه كند. انسان معنوي مي داند كه از آن متنفر است و با آن مبارزه مي كند، او را ضعيف مي كند.

جادوي واقعي وقتي در زندگي شما اتفاق مي افتد كه تنفر را از زندگي خود دور كنيد؛ حتي اگر تنفر شما از خودِ تنفر باشد!
10. انسان مادي نسبت به عالم هستي هيچ گونه احساس مسئوليتي ندارد. از اين رو، هيچ حرمتي براي زندگي قايل نيست. اما انسان معنوي براي زندگي حرمتي قايل است كه به ذات همة موجودات مربوط مي شود.
رفتار انسان معنوي به گونه اي است كه گويي خداوند را در تمام مراحل زندگي حاضر مي بيند و در مقابل كائنات احساس مسئوليت مي كند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید