بخشی از مقاله

مقدمه
اشتياق و آرزوي عميق انسان در شناخت آفريننده و پروردگارش به آرامش و مقصد ميرسد.
ولي خدا کيست؟
سيرت و شخصيت خاص خدا چيست؟
آيا مجاز است که چنين سؤالات را طرح کنيم چه رسد به آنکه آنهارا بر زبان هم بياوريم؟
طبيعي است از اينکه هر انسان موجد عقيدة خاصي در مورد خدا و سيرتش ميباشد.
بسياري از مردم كه خودشان را ايماندار تشخيص ميدهند مقيد به تصورهائي هستند كه هيچ رابطه اي را با اكتشاف خود خدا در کتاب مقدس ندارند.
سرچشمة برداشت معني خدا، خلاصة يک تقوا و خداترسي همگاني و يک
آمال و ذهنيات شخصي يا يک عقيدة القائي از پدران است.
عقايدي را كه به نسبت خدا رواج ميدهند از اين قبيل هستند:
خدا ـ به شکل پليس با چوب و صورت مجازات؛ يا به شکل سرور و آقاي ريش سفيد و خوش برخورد؛
خدا ـ بصورت اهل جليلي رنگ پريده؛ يا بعنوان مدير مخلوقات خود و مثل اينها.


اين قبيل شناختها هيچ گونه ربط و هماهنگي با خداي زنده و جاودان که سيرت و صورت خودرا در کتاب مقدس به ما افشاء ميکند ندارند. تا اينکه خدارا عملاً و بصورت شخصي در مراحل فردي زندگي تجربه کنيم ما بايستي جوابهائي را براي سؤالات فوق الذکر پيدا کنيم که فقط با رجوع کردن به کلام خدا حاصل شوند.


در کتاب دانيال نبي اهميت شناخت خدارا براي استقرار زندگي در زمان وسوسه ها و مشکلات اجتماعي مي بينيم: »... اما آنانيکه خداي خويش را ميشناسند قوي شده کارهاي عظيم را خواهند کرد«
(دانيال نبي 11‏: 32).


ولي خدا نه فقط در زمان سختي و تنگي خدائي است که قدرتش را نشان ميدهد بلکه قصد خدا اين است که کل جزئيات زندگي مارا مورد نظر قرار بدهد.


اين مهم است تا صفات خدا به شکل سيرت خودبافتة انساني در نيآيد و از خدا براي فرو نشاندن حاجت اضطراري و ضروري خود سوء استفاده نکنيم. پس ما از چه منشأئي ميتوانيم خدارا شناسائي کنيم بي اينکه اين خطررا در پيش داشته باشيم که براي خودمان يک خداي ساختگي تجسم کنيم؟ مزمور 19: 1-12


کدام کلمات نقل ميشوند تا ذات خدارا ابراز کنند:
مفهوم اسماء حسنی
" برای خداست تمامی اسمایی كه بهترین اسماء است پس او را عبادت كنید و با آنها به سویش توجه نمایید."( سوره اعراف، آیه 80)


توصیف اسماء خدا به وصف " حسنی " دلالت می كند بر این كه مراد به این اسماء، اسمایی است كه در آنها معنای وصفی بوده باشد، مانند آن اسمایی كه جز بر ذات خدای تعالی دلالت ندارد، اگر چنین اسمایی درمیان اسماء خدا وجود داشته باشد، آن هم نه هر اسم دارای معنای وصفی، بلكه اسمی كه در معنای وصفی اش حسنی هم داشته باشد، باز هم نه هر اسمی كه در معنای وصفی اش حسن و كمال خوابیده باشد، بلكه آن اسمایی كه معنای وصفی اش وقتی با ذات خدای تعالی اعتبار شود به غیر خود احسن هم باشد،  بنابر این شجاع وعفیف هرچند از اسمایی هستند  كه دارای معنای وصفی اند و هر چند در معنای وصفی آنها حسن خوابیده لكن لایق به ساحت قدس خدا نیستند برای این كه از یك خصوصیت جسمانی خبر می دهند.
لازمه این كه اسمی از اسماء خدا بهترین اسم باشد این است كه بریك معنای كمالی دلالت كند، آن هم كمالی كه مخلوط با نفس و یا عدم نباشد، واگر هم هست تفكیك معنای كمالی از آن معنای نقصی و عدمی ممكن باشد.


" تنها برای خداست اسماء حسنی"، هر اسمی كه احسن در وجود باشد برای خدا بوده و احدی درآن با خدا شریك نیست. تنها برای خدا بودن آنها معنایش این است كه حقیقت این معانی فقط و فقط برای خداست و كسی در آنها با خدا شركت ندارد، مگر به همان مقداری كه او تملیك به اراده و مشیت خود كند.


تقسیم بندی صفات الهی
بعضی از صفات خدا صفاتی است كه معنای ثبوتی را افاده می كند، از قبیل علم و حیات، و اینها صفاتی هستند كه مشتمل برمعنای كمالند، و بعضی دیگرآن صفاتی است كه معنای سلبی را افاده می كند، مانند سبوح و قدوس و سایر صفاتی كه خدای را منزه از نقایص می سازد، پس از این نظر می توان صفات خدا را به دو دسته تقسیم كرد: یكی ثبوتیه و دیگری سلبیه.
پاره ای از صفات خدا آن صفاتی است كه عین ذات او است نه زاید بر آن . مانند حیات و قدرت و علم به ذات، و اینها صفات ذاتی اند. و پاره ای دیگر صفاتی هستند كه تحقیقشان محتاج به این است كه ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود، مانند خالق ورازق بودن كه صفات فعلی هستند، و اینگونه صفات زاید برذات و متنزع از مقام فعلند.


همچنین خلق و رحمت ومغفرت و سایر صفات و اسماء فعلی خدا كه برخدا اطلاق می شود، و خدا به آن اسماء نامیده می شود بدون این كه خداوند به معانی آنها متلبس باشد، چنان كه به حیات و قدرت وسایر صفات ذاتی متصف می شود، چه اگر خداوند حقیقتاً متلبس به آنها می بود می بایستی آن صفات، صفات ذاتی خدا باشند نه خارج از ذات، پس از این نظرهم می توان صفات خدا را به دو دسته تقسیم كرد: یكی صفات ذاتیه و دیگری صفات فعلیه.


تقسیم دیگری كه درصفات خدا هست، تقسیم به نفسیت و اضافت است، آن صفتی كه معنایش هیچ اضافه ای به خارج از ذات ندارد صفات نفسی است مانند حیات، آن صفتی كه اضافه به خارج دارد صفت اضافی است، و این قسم دوم هم دوقسم است، زیرا بعضی از اینگونه صفات نفسی هستند و به خارج اضافه دارند آنها را صفات نفسی ذات اضافه می نمامیم، و بعضی دیگر صرفاً اضافی اند مانند خالقیت و رازقیت كه امثال آن را صفات اضافی محض نام می گذاریم.


صفات خاصۀ خدا
وقتي انسان در مورد مرام و مشی خدا صحبت ميکند از مفهوم صفات خاصة خدا استفاده ميکند به معنی افشاء ذات واقعی خود.
کلمة افشاء حائز اهميت است چون انسان نميتواند از راه توهمات و يا مطالعه و تحقيق به شناخت ذات و صفات خدا برسد.
خدا بايستی خودرا افشاء و معرفی کند.


صفات خاصة خدا مشخصات و کيفيت ذاتی خدا هستند و آنها شخصيت غير قابل تفکيک و در بنياد ذات خدا هستند. مرام و مشی يک انسان تشکيل شده از مجموعة صفات شخصی او، مرام و خصائل انسانی متغير همچنان صفات شخصی نيز غير ثابت. ولی خدا از مجموعة صفات شخصی تشکيل نيافته است.


يک صفت خاصة خدا يک جز از وجود او نيست بلکه هر صفت خاصة خدا در کنه ذات اوست. برای مثال نميتوان گفت خدا دارای محبت است بلکه خدا خود محبت است. دسته بندی صفات خاصۀ خدا  
1 ـ صفات خاصۀ خدا از ديدگاه خود خدا
الف: روح
ـ حيات
ـ شخصيت
ب : بی انتها و نامحدود
ـ از چيزی به وجود نيامده و خود منشاء وجود است
ـ لايتغيير
ـ وحدت و يگانگی
ـ برتری و حکمت
پ : کامليت مطلق
ـ حقيقت
ـ محبت  ـ قدوسيت


2 ـ صفات خاصۀ خدا از ديدگاه انسان
الف: در رابطه با زمان و مکان
ـ جاودانگی
ـ بی نهايت و نامحدود
ب : در رابطه با خلقت و آفرينش خود
ـ حضور دائمی
ـ قادر مطلق
ـ عالِم مطلق
پ : در رابطه با اخلاقيات
ـ صداقت و اعتماد مطلق
ـ فيض و رحمت مطلق
ـ عدالت مطلق  


اسماء الهی کلماتی هستند که با توجه به یکی از صفات الهی، به پروردگار اشاره دارند؛ مثلا اسم «شافی» با توجه به صفت «شفادهنده» به ذات خداوند اشاره می‌کند.


اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه بخشایش گناهان خود را از خدا بخواهیم، خداوند را با “ یا غفور” می خوانیم، و برای درخواست بهبود یک بیمار، “یا شافی” را به کار می‌بریم؛ چرا که هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند.


برخی اسماء معنی عام دارند و از آنها می‌توان به جای چند اسم دیگر استفاده کرد: مثلا «علیم» شامل اسم‌های «سمیع» و «بصیر» و «شهید» است. به همین دلیل اسماء از نظر معنا با هم تداخل دارند و دامنه عام‌بودن بعضی از آنها بیشتر و بیشتر می‌شود تا جایی که به اسمی منتهی می‌شوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد، که به آن «اسم اعظم» خداوند یا «اسم الله الاکبر» گفته می‌شود. (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است.) و چون یک اسم هر چه وسیع‌تر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیع‌ترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد.


بنابر آنچه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند باخبر باشد، ویژگی‌های منحصری به‌فردی در او پدید خواهد آمد؛ از جمله هر دعایی بکند مستجاب می‌شود. حتی با اسم اعظم می‌تواند در قوانین جهان طبیعت دست ببرد. بر خلاف آنچه بسیاری از مردم گمان می کنند، اسم اعظم کلمه خاصی نیست که اگر بر زبان جاری شود، چنین خاصیتی داشته باشد یا حتی این گونه نیست که با حروفی غیر از حروف شناخته شده ما ساخته شده باشد؛ چرا که لفظ یک اسم به تنهایی چیزی جز حرف و صدایی نیست و معنای آن هم تنها یک تصور ذهنی است؛ و روشن است که نه صدای برخاسته از حنجره آدمی و نه تصور ذهنی گوینده، هیچ یک نمی‌تواند چنین تأثیراتی داشته باشند.


پس تأثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آنهاست و نه لفظ آنها یا معنای ذهنی آنها، و فقط مزین‌شدن شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدنش به حقیقت اسماء الهی است که زمینه استجابت دعا را فراهم می‌کند و می‌تواند علت برخی تصرفات در عالم باشد؛ همان گونه که در دعا، حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، علت استجابت آن است و نه لفظ یا معنای ذهنی دعا.


البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترام‌اند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را در خود ایجاد نکند، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت.


یکی از عطایا و کراماتی که خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده، اسم اعظم است. در این زمینه به چند روایت اشاره می‌شود:
1-    امام باقر علیه السلام فرمود:«اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می‌دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم بر هم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر سازد؛ و ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را میدانیم. یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.»
2-امام صادق علیه السلام فرمود:«به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حروف اسم اعظم داده شد که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر می‌کرد، به حضرت موسی علیه السلام چهار حرف، به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف، به حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد؛ اما خداوند تمام حرف‌ها را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عطا فرموده است. اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف از آن بر همگان پوشیده است.»


3- امام صادق علیه السلام فرمود:« چگونه مردم فرمایش امیرالمومنین علی علیه السلام را انکار می‌کنند که فرمود: "من اگر بخواهم با همین پایم به سینه معاویه که در شام است می‌کوبم و او را از تختش سرنگون می‌کنم"، اما کار آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمی‌کنند؟! آیا پیامبر ما برتر از تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او برترین اوصیاء نیست؟ پس چرا امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار می‌کنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید.»

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید