بخشی از مقاله
تصميمگيري گروهي
تصميمگيري گروهي: نكات كليدي : گروهها در برابر افراد: اين موضوع كه آيا گروهها تصميمگيران بهتري از افراد هستند موضوع سادهاي نيست و بستگي به چند عامل دارند مانند نوع وظيفهي مربوطه. گروهها معمولاً عملكردي بهتر از افراد دارند. زماني كه وظايف قابل تقسيمبندي هستند، گروهها همچنين داراي يك مزيت در وظايف مربوط به حل مشكلها هستند، چون آنها به احتمال قوي كسي را در درون خود دارند كه داراي يك جواب قابل قبول هستند، گروهها داراي پتانسيل ايجاد عقايد مربوط به اعضاي گروه ميباشد. از بُعد منفي گروهها ميتوانند دچار نقصان در پروسه شوند كه از كمبود هماهنگي نشأت ميگيرد آنها همچنين احتمالاً بر اساسِ ساعات فردي بازده كمتري دارند.
قطبيت: تحقيق اخير نشان داده است كه گروهها تصميماتِ خطرناكتري را نسبت به افراد ميگيرند. اين پديده به عنوان يك پديدهي (تغيير خطر) شناخته ميشود، اگرچه تحقيق بعدي نشان داده است كه تغييرات به سوي احتياط نيز روي ميدهد. هماكنون شواهدي وجود دارد مبني بر اين كه وقتي افراد براي بحث در مورد يك قطبيت موضوعي گرد هم ميآيند آنها با قرار گرفتن در يك موقعيت كه بينهايتتر از موقعيت متوسط اعضاي گروه قبل از بحث است، به گردهمايي خود خاتمه ميدهند، سه تئوري اصلي وجود دارد كه سعي ميكند قطبيت را توضيح دهد: مقايسهي اجتماعي، تأثير اطلاعاتي، و تئوري هويت اجتماعي.
تفكر گروهي: تفكر گروهي به عنوان «يك گرايش جستجوي توافق زودهنگام» تعريف ميشود. علائم اصلي تفكر گروهي شامل 1- توهمِ بيارزش بودن، يك باور مسلم، در اخلاقيات گروه، يك ديدگاه مشخص در مورد ديدگاه خارج از گروه يك توهمِ اتفاق آرا ميباشد. تفكر گروهي به وسيلهي انتقاد سركوب شده، اختلاف گروه، يك ديدگاه مشخص در موردِ ديدگاه خارج از گروه و يك توهمّ اتفاقآرا ميباشد. تفكر گروهي به وسيلهي انتقاد سركوب شده، اختلاف عقيده، و ابراز عقايد
ديگر بحث را محدود ميكند. اين منجر به تصميمات ضعيفتري ميشود. تفكر گروهي را ميتوان پيشگيري كرد اگر گروهها به اختلاف عقايد بيشتر از تأييد آنها اهميت دهند و آن هدايتكنندگان را تضمين كند، افراد قوي ديگر عقايدشان را پس از افراد قدرت كمتر بيان كنند گروهها بايد همچنين بحث را با كارشناسان در خارج از گروه تشويق كنند، يك «حامي شيطان» كه كارش مخالفت كردن با ديدگاههاي همه است تعيين كنند.
گروهها در برابر افراد: در موضوع Az اشاره شد كه شعور و خرد سنين مخصوصاً مفيد و مؤثر نيست چون غالباً متناقض است مثلاً در رابطه با گروهها و اين كه چقدر عملكرد در آنها خوب است آيا ما بايد اعتقاد داشته باشيم كه دو نفر بهتر از يك نفر است يا اين كه دو آشپز كار را خراب ميكنند؟ آيا درست است كه گروهها تصميمات خوبي را ميگيرند يا تصميماتشان به واقعيت نزديكتر است؟ تعجبآور نيست كه پاسخ تا حدي پيچيدهتر از يك بله يا خير ساده است چون
بستگي به چند عامل مانند وظيفهي مورد نظر دارد. مثلاً گروهها عملكردي بهتر از افراد دارند وقتي كه وظايف قابل تقسيم و توضيحاند. گروهها همچنين داراي يك مزيت در وظايف و امور حل مشكل ميباشد. آنها از نظر آماري احتمال بيشتري وجود دارد كه كسي را در ميان خودشان داشته باشند كه يك پاسخ قابل قبول داشته باشد. مزيت ديگر براي گروهها اين است ك آنها داراي پتانسيل ايجاد عقايد يك عضو گروه ميباشند. با وجودِ اين همچنان كه ما مشاهده خواهيم كرد چه زماني در مورد تفكر گروهي بحث كنيم گروهها هميشه بر اين مزاياي بالقوه سرمايهگذاري نميكنند از بُعد منفي گروهها ميتوانند دچار نقصان پروسه شوند كه
از عدم وجود هماهنگي نشأت ميگيرند، آنها همچنين احتمال دارد بر اساس ساعات فردي داراي كارايي و بازده كمتري باشند، اگرچه بر طبق اهميت تصميم اين ممكن است يك مشكل نباشد واضح است كه بعضي از قسمتهاي اين تحقيق ارتباط كمتري با گروههاي شركتكننده در امور جسمي در مقابل امور ادراكي دارد، اگرچه گروههاي ورزش و تمرين مجبورند تصميمهايي را هم در درون زمين و هم خارج از آن بگيرند و يك آگاهي از بعضي از فوايد و مضرّات مرتبط با تصميمگيري گروهي در هنگامي كه آنها آن را انجام ميدهند مفيد خواهد بود.
قطبيت: اين پرسش كه آيا تصميمات اتخاذ شده توسط گروهها با تصميمات اتخاذ شده توسط افراد متفاوت است يا نه، فراتر از موضوع كيفيت تصميمگيري توسعه پيدا ميكند. مثلاً تحقيق اخير نشان داد كه گروهها تصميمات خطرناكتري را در مقايسه با افراد اتخاذ ميكنند. اين پديده را پديدهي تغيير خطرناك مينامند و اين موارد نگرانكنندهي مرتبط با شعورِ گروههاي تصميمگيرنده در مورد موضوعاتي مانند رفتن به جنگ يا فشار دادن دكمهي نامشخص و افزايش ميدهد. با وجود اين تحقيق بعدي نشان داده است كه تغييرات براي احتياط همچنين در گروهها رخ ميدهد، پس تشخيص داده شد كه تغييرات براي احتياط و تغييرات براي خطر دو
روي يك سكّه هستند. سكهاي به نام قطبيت. هماكنون شواهد زيادي وجود دارد مبني بر اين كه وقتي افراد براي بحث در مورد يك موضوع گرد هم ميآيند آنها بحث را با قرار گرفتن در يك موقعيت كه بينهايت از موقعيت فعلي اعضاي گروه قبل از بحث است خاتمه ميدهند. اگر بازيكنان به طور متوسط با اين كه به طور دستهجمعي به نزد مربي بروند و بگويند كه آموزش خستهكننده است، يك بحث توسط بازيكنان آن احساس را قويتر خواهد كرد با وجود اين اگر بازيكنان به طور متوسط با روبرو با مربي مخالف باشند، بحث طبيعتاً يك تصميم واضحتر اتخاذ شده توسط بازيكنان براي مواجه نشدن را ايجاد خواهد كرد. ؟؟ ديگر تصميمگيري
گروهي منجر به قطبيت ميشود. سه نظريهي اصلي وجود دارد كه تلاش ميكند قطبيت را نجات دهد: مقايسهي اجتماعي، تأثير اطلاعاتي، نظريهي هويت اجتماعي، توضيح مقايسهي اجتماعي به وسيلهي تقويت خود يا نمايش خود هدايت ميشود. شواهد متعددي وجود دارد مبني بر اين كه افراد خودشان را در يك پرتوي مثبتتر ميبينند. مثلاً ما گرايش داريم به اين كه خود را به عنوان يك فرد كمي اخلاقيتر، بيآزارتر و جذابتر و باهوشتر از حد متوسط ببينيم. در
تحقيقات قطبيت وقتي كه ما به تنهايي وظيفهاي را انجام ميدهيم ما موقعيتي را تأييد ميكنيم كه فكر ميكنيم ما را در جايگاه مثبت و ارزشمندي براساس ارزشهاي فرهنگي و به دور از آنچه كه به نظر ما ديدگاه متوسط است، تأييد ميكنيم. سپس وقتي كه ما به يك بحث گروهي در مورد يك موضوع ميپيونديم در آن زمان ما درمييابيم كه ديگران نيز نقاط مثبت بيشتري در مقايسه با آنچه كه ما فكر ميكرديم دارد و در نتيجه براي ارائهي مجدد خودمان به عنوان يك فرد مثبتتر از ديگران به طرف بينهايتها حركت ميكنيم. در اين ديدگاه، قطبيت در نتيجهي تلاشهاي ما پس از مقايسهي اجتماعي به منظور حفظ حالت مثبت
خودمان به عنوان فردي بهتر از ديگران از نظر ارزشهاي فرهنگمان روي ميدهد. توضيح تأثير اطلاعاتي اظهار ميكند كه قطبيت به اين دليل ساده روي ميدهد كه افرادي كه به يك عقيده متعهد هستند به بحث ميپردازند و آنها همگي بحثها را براي حمايت از آن موقعيت ابراز ميكنند و در نتيجه وزنِ بحث بر تصميم گروه تأثير ميگذارد. توضيح هويت اجتماعي در اين عقيده قرار دارد كه هويت خود از دو بخش تشكيل ميشود «هويت فردي» و «هويت اجتماعي». بحث اين
است كه آنچه كه بحث گروهي انجام ميدهد افزايش آگاهي ما از هويت اجتماعيمان است و آگاهي ما از هويت فردي را كاهش ميدهد. اين منجر به تغيير متمركز ما از ايدهآلهاي فردي به پايهريزي قضاوتهايمان در مورد آنچه كه دربارهي ديدگاه گروهيمان فكر ميكنيم، ميشود. تحقيقات براي بررسي اين سه توضيح، شواهدي را ارائه ميكنند كه هر يك از اين سه مورد به نظر ميرسد فايده دارند. به نظر ميآيد كه گاهي اوقات تصميمات گروهي به علت مقايسهي اجتماعي قطبيتي ميشود، گاهي اوقات به علت حجم اطلاعات و گاهي اوقات به علت تغييرات در كانون هويت آن چه روانشناس ورزشي از آن بايد آگاه باشد اين است كه قطبيت رخ ميدهد و اين كه تصميماتي كه گروهها اتخاذ ميكنند هميشه بر مبناي بحث منطقي نيستند.
تفكر گروهي: تفكر گروهي يك اصطلاح مشخص شده توسط ايرونيك ژايس؟؟ است كه به عنوان يك گرايش جستجوي توافق زودهنگام و يك شيوهي تفكر كه افراد در هنگامي كه عميقاً در يك گروه منسجم قرار دارند تعريف ميشوند. اگرچه اين ممكن است كمي جزئي به نظر برسد اما به راحتي بدين معناست كه زمانهايي وجود دارد كه يك گرايش براي گروهها به منظور رفتن سريع به سراغ نتايج و نه بحث كامل در حدود تمام گزينهها وجود دارد. ژانيس به عنوان مثال كه
تصميمگيري سياسي در مورد سياست خارجه توسط هيأت اجرايي كِندي در اوايل دههي 1960 اشاره ميكند. او اظهار ميكند كه رابطهي تفكر گروهي با ورزش اين است كه وقتي كه تصميماتي اتخاذ ميشود تفكر گروهي بايد عملي شود طبق اين نظريه تفكر گروهي احتمال بيشتري وجود دارد كه زمان روي دهد كه گروه منسجم است. وقتي كه از اطلاعات خارجي جدا است و وقتي كه داراي يك رهبر قوي است كه راهحلهاي ترجيح داده شدهي خودش را تقويت ميكند. علائم تفكر گروهي به شرح زير ميباشد:
1- يك توهم آسيبپذيري، 2- يك باور مسلم در اخلاقيات گروه، 3- يك ديدگاه مشخص خارج از گروه، 4- فشار مستقيم بر مخالفان، 6- خودسانسوري، 7- يك توهم اتفاق آراء و 8- تلاشها براي منطقي كردن عقيدهي گروه.
بر اساس شواهد موجود تحقيقات متعددي وجود نداشته است كه اين عقيده را بررسي كند، اگرچه آن چه انجام شده است عموماً تعيينكننده است. مثلاً وقتي گزارشات واقعي از رويدادهاي واقعي تجزيه و تحليل شدهاند علامتهايي از تفكر گروهي قبل از تصميمات بعد واضحتر از تصميمات خوب، بودهاند. آنچه كه تفكر گروهي انجام ميدهد، محدود كردن بحث به وسيلهي انتقادات سركوب شده اختلاف عقيده و بروز و اظهار عقايد ديگر ميباشد. اين همچنين بدين معناست كه راهحلهاي ترجيح داده شده مجدداً بررسي نميشود. گروههاي ورزشي داراي آمادگي كمتر براي تفكري گروهي در مقايسه با گروههاي ديگر نيستند، بنابراين اين شانس است كه مراحلي وجود دارد كه ميتواند براي پيشگيري از آن مورد توجه قرار بگيرد: مثلاً گروهها بايد:
- مخالفت را ارزيابي كنند نه اين كه رَد كنند.
- اطمينان حاصل كنند كه رهبران و هدايتكنندگان و افراد قدرتمند ديگر عقايدشان را پس از اعضاي گروه كه داراي قدرت كمتري هستند بيان كنند تا احتمال اين كه افراد كم قدرتتر خودشان را سانسور كنند كاهش بيابد.
- زيرگروههاي وسيعتري را براي پيشگيري از جداسازي تشكيل دهند.
- بحث را با دوستان در خارج از هيئت يا گروه ادامه دهند.
- با متخصصان ديگر مشورت كنند.
- يك «حامي شيطان» تعيين كنند كه كارش مخالفت با عقايد همه است.
- بدانند كه دشمن يا مخالفشان كيست طوري كه آنها را ناديده نگيرند.
- جلساتِ رفع ترديد را برگزار كند در حالي كه هر كس بتواند هر نگراني را در مورد تصميم گروه ابراز كند.