بخشی از مقاله

غيبت و حضور


ضرورت پيروي از علماي متعهد
از آنجا که در شرايط سخت دوره غيبت امام (ع) تشخيص وظايف و تکاليف ديني بر افراد به راحتي امکان پذير نيست ، مسئوليت تبيين احکام ديني و هدايت مردم و حفظ ارزشهاي اسلامي و دفاع از مکتب برعهده عالمان متعهد و با تقوا گذاشته شده است. اين مرزبانان واقعي مکتب به عنوان نايبان امام (ع) با به کار بستن توانمنديهاي لازم عملي که در بخشهاي مختلف علوم اسلامي به دست آورده اند از منابع اصلي دين يعني قرآن و سنت به نيازهاي ديني مردم پاسخ مي گويند و در راستاي حاکميت پيدا کردن تمام احکام و ارزشهاي الهي تلاش مي نمايند. اگر اين عالمان مسئوليت شناس، دلسوز نباشند توده هاي مردم به راحتي از مسير صحيح اسلامي منحرف شده و دچار انحطاط فکري و اعتقادي مي شوند.

امام هادي (ع) در روايتي نقش مهم عالمان آگاه و فقهاي مسئوليت شناس و با تقوا را اين گونه توصيف مي کنند:
اگر بعد از غيبت قائم آل محمد (ص) نبودند عالماني که مردم را به سوي او فرا مي خوانند و به سوي او راهنمايي مي کنند و با برهانهاي استوار از دين پاسداري مي کنند و بندگان بيچاره و ناآگاه را از دامهاي ابليس و پيروان او و همچنين از دامهاي دشمنان اهل بيت رهايي مي بخشند، هيچ کس بر دين خدا باقي نمي ماند. اما علماي دين دلهاي متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مي کنند، همچنان که کشتيبان سکان کشتي را .

 

اين دسته از علما در نزد خداوند داراي فضيلت و مقام بسيار والايي هستند. [1]
و عمده راه حفظ سلامت فکري و عقيدتي مردم در دوره غيبت، تبعيت از همين قشر از علماي متعهد است و به اين امر در بسياري از روايات اهل بيت (ع) نيز تاکيد شده است از جمله امام صادق (ع) فرموده اند:


از فقهاي جامع الشرايط تبيعيت کنيد من آنان را براي شما حاکم قرارداده ام و آنها منصوب ما هستند ( به راهنمايي و ارشاد مردم) شما موظفيد در شرايطي که به ما دسترسي نداريد به آنان رجوع کنيد و به گفته هاي آنها عمل نماييد و حق رد قول آنها را نداريد چرا که رد آنها رد ماست و در ما رد خداست . [2]
در اين باره وقتي از امام عصر (ع) سوال شد که در زمان غيبت شما به چه کساني مراجعه کنيم و در حوادثي که پيش مي آيد از چه کساني کسب تکليف کنيم و رهنمودهاي چه قشري را وسيله هدايت خود قراردهيم آن حضرت فرمودند:


در حوادثي که براي شما رخ مي دهد به راويان احاديث ما ( فقهاي جامع الشرايط) مراجعه کنيد چرا که آنها حجت ما بر شمايند و من حجت خدايم ... [3]
به اين ترتيب جهت درامان ماندن عقايد و ايمان مردم تک تک آنان موظف شدند که در دوره غيبت به عالمان با تقوا و فقيهان واجد شرايط استنباط احکام الهي از منابع اصلي دين مراجعه کنند و معالم دين خود را از آنان بياموزند و تمام رويدادهاي زندگي خويش را هماهنگ با دستورالعملهايي که از متن تعاليم ديني به دست آمده است هماهنگ سازند.
راز نهان زيستي امام مهدي (ع)


موضوع نهان زيستي از جمله مسائلي است که در زندگي بسياري از پيامبران و اولياي الهي به چشم مي خورد. برطبق شواهد تاريخي حضرت الياس (ع) 7 سال و حضرت موسي (ع) 28 سال و حضرت دانيال حدود 90 سال .. در پس پرده غيبت به سربردند ؛حتي به اعتقاد صاحب نظران آشنا به سيره و تاريخ اديان آسماني، موضوع نهان زيستي يکي از سنتهاي الهي است که در زندگي اغلب رهبران الهي به چشم مي خورد و از جمله شباهتهاي امام مهدي (ع) با پيامبران موضوع نهان زيستي يکي از سنتهاي الهي است که در زندگي اغلب رهبران الهي به چشم مي خورد و از جمله شباهتهاي امام مهدي (ع) با پيامبران موضوع نهان زيستي او در دوره اي از زندگيشان است.
از امام سجاد (ع) روايت شده است:


در قائم ما چند سنت از سنن پيغمبران است ... اما سنتي که از حضرت ابراهيم خليل(ع) دارد موضوع پنهان بودن ولادت و دوري گزيدن وي از مردم است و سنتي که از حضرت موسي (ع) دارد مسئله ترس از جان و غيبت از مردم است . امام باقر (ع) هم در توصيف شباهتهاي امام مهدي (ع) به برخي از انبياء مي فرمايند:
شباهتي که او به حضرت يونس دارد غيبت اوست که بعد از پيري به صورت جواني به سوي قوم خود بازگشت.
شباهت او به يوسف (ع) غيبت او از خواص خود و عموم مردم و برادرانش است... شباهتي که به موسي (ع) دارد ترس و خوف ممتد او از مردم و غيبت طولاني و مخفي بودن ماجراي ولادتش و پنهان گشتن از پيروان اش است.
پرسشي که پس از اين مقدمه مطرح مي شود اين است که با توجه به جايگاه امامت و مسئوليت امام در جهان بيني اسلامي راز زندگاني نهاني امام مهدي (ع) چيست؟ حقيقت اين است که به اين موضوع در مجموعه رهنمودهاي پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) به شيوه هاي مختلفي جواب داده شده است که به ذکر چند مورد از آنها اکتفا مي شود:
1– غيبت راز مکتوم الهي


در بعضي از روايات از غيبت به عنوان يکي از اسرار الهي ياد شده است که کسي جز خاندان وحي از حقيقت آن آگاه نيست؛ در اين باره عبدالله بن فضل هاشمي مي گويد:

از امام صادق (ع) شنيدم که آن حضرت مي فرمود:
قائم ما از غيبتي خواهد بود که در آن دوره افرادي که از ايمان قوي برخوردار نباشند به حيرت و شک و ترديد دچار خواهند شد.
عرض کردم :


غيبت قائم (ع) از چه روي واقع خواهد شد؟ امام صادق (ع) فرمود:اجازه نداريم علت آن را بيان کنيم. راوي در ادامه مي پرسد: اگر علت واقعي اين امر را نمي گوييد حداقل حکمت اين غيبت را براي ما بيان کنيد.
امام (ع) مي فرمايند:


حکمت غيبت قائم (ع) همان است که در غيبت حجت هاي الهي گذشته وجود داشت اما علت واقعي اين غيبت هرگز قبل از ظهور آن حضرت معلوم نخواهد شد همان گونه که حضرت خضر (ع) علت سوراخ کردن کشتي و کشتن جوان و اصلاح ديوار خراب شده را جز موقعي که مي خواستند از هم جدا شوند بيان نکردند.
سپس امام صادق (ع) افزودند:


اي پسر فضل ! انتخاب زندگي نهايي يک امر الهي و سري از اسرار پنهان خداوند محسوب مي شود که مصلحت ايجاب کرده است تا حقيقت آن جز به هنگام ظهور بر مردم بيان نشود. در هر حال وقتي خداوند متعال را حکيم دانستيم بالطبع مي پذيريم که کارهاي حکمي خالي از حکمت و مصلحت نيست.


براين اساس موضوع غيبت حضرت مهدي (ع) داراي مصلحت و علتي است گر چه حقيقت آن به صورت تفصيلي براي ما مجهول باشد؛ حال يا اطلاع بر علت حقيقي آن در شرايط کنوني به صلاح مردم نيست يا اين که به جهت محدوديت علم و دانش بشر اسرار هستي از استعداد فهم فلسفه واقعي غيبت برخوردار نيست.


اما علي رغم وجود اين قبيل روايات که معصومين (ع) تصريح کرده اند که مجاز به بيان علت اصلي غيبت نيستند در پاره اي از روايات به برخي از حکمتهاي غيبت اشاره شده است.
2– آزمايش مردم
از آنجا که يکي از اهداف آفرينش انسان، آزمايش اوست تا نيکوکاران از بدکاران تميز داده شوند. بدون ترديد يکي از صحنه هاي مهم امتحان ، واقع شدن انسان در دوران غيبت حجت الهي است ؛ چون در شرايطي که دسترسي به امام معصوم (ع) ميسر نيست بشر با انواع گرفتاريهاي اعتقادي و فکري رو به رو مي شود که کوچکترين غفلت ممکن است او را به ورطه هلاکت و گمراهي هميشگي سوق دهد البته بايد توجه داشت که آزمايشهاي الهي به خاطر آگاه شدن از وضعيت افراد نيست چون خداوند عالم بر همه اسرار نهان عالم است «يعلم خائنه الاعين و ما تخفي الصدور ...» بلکه هدف از امتحان الهي تربيت انسانها و به فعل و کمال رساندن استعدادهاي نهفته آنهاست.


امام علي بن ابيطالب (ع) در اين باره از رسول اکرم (ص) نقل مي کنند:
در آخر الزمان فتنه اي خواهد بود که اين فتنه و آزمايش موجب به کمال رسيدن مردم مي شود همان گونه که طلا در معدن به کمال نهايي خود مي رسد.
در روايات فراواني يکي از حکمتهاي مهم غيبت آزمايش انسان ياد شده است از جمله جعفر جعفي از امام باقر (ع) نقل مي کند که وقتي به آن حضرت عرض کردم فرج شما چه موقعي فرا خواهد رسيد امام باقر (ع) فرمودند: هيهات ، هيهات تا زماني که همه شما غربال نشويد و افراد شايست و ناشايست از همديگر ممتاز نگردند ظهور فرج واقع نخواهد شد.
باز نقل شده است از امام موسي بن جعفر (ع) که خطاب به پيروان خود فرمودند:


هنگامي که پنجمين فرزند امام هفتم غايب شد مواظب دين خود باشيد. مبادا کسي شما را از دين خارج کند ... براي صاحب الامر دوره غيبتي خواهد بود که در اين دوره گروهي از مومنان از عقيده و اعتقادات خويش دست برخواهند داشت.
خداوند به وسيله غيبت قائم بندگانش را امتحان مي نمايد.
3– حفظ وجود حجت خدا
يکي از حکمتهايي که براي غيبت ذکر شده است حفظ جان امام (ع) است. از آنجا که بر طبق آموزه هاي اسلامي علاوه بر مسئله هدايت مردم به راه درست ، سعادت حفظ نظام هستي، بدون حضور حجت الهي ممکن نيست چون امام واسط فيض بين خدا و مخلوق است ؛ اگر لحظه اي زمين از حجت الهي خالي شود زمين اهل خود را در کامش فرو مي برد و يا در کلام خاندان وحي آمده است که به برکت وجود حجت خداست که مخلوقات الهي از رزق و روزي برخوردار شده و زمين و آسمان انسجام و استقرار پيدا کرده اند.


از طرف ديگر جانشينان معصوم پيامبر اکرم (ص) دوازده نفرند که آخرين نفر آنان حضرت مهدي (عج) است که اگر به وجود آن حضرت آسيبي برسد. نظام تکوين و تشريع عالم با خطر جدي روبه رو مي گردد و حقايق تاريخي هم گوياي اين حقيقت اند که دشمنان حق و حقيقت همواره در حال دشمني و معارضه با رهبران الهي بوده اند به گونه اي که اغلب پيامبران و اوليا به دست ستمگران و زورگويان به شهادت رسيده اند و امام حسن (ع) در اين باره فرموده است: هيچ يک از ما امامان نيست جز آن که مسموم يا شهيد مي شود و ...


در اين راستا چون خلفاي عباسي هم مي دانستند فرزند امام عسکري (ع) همان موعود الهي است که با قيام خود اساس ظلم و ستم را از روي زمين برخواهد چيد و ستمگران را به سزاي اعمالشان خواهد رساند در نتيجه همه آنها از جمله معتمد عباسي در تلاش بودند که به هر قيمتي که شده به امام (ع) دست يابند و او را به شهادت برسانند. به همين خاطر عمال و کارگزاران حکومت عباسيان بارها به محل هايي که احتمال حضور آن حضرت را مي دادند يورش مي بردند که يکي از آنها خانه حضرت عسکري (ع) بود اما از آنجا که مشيت الهي حفظ وجود امام (ع) بود هميشه با شکست مواجه مي شدند. بنابراين وقوع غيبت امام دوازدهم يکي از الطاف بزرگ الهي براي بندگان است که از اين طريق ضمن حفظ وجود حجت الهي، زمينه تداوم سلامت نظام هستي و حفظ رهبر، سلامت اعتقادي انسانها براي ابد تضمين شده است. در اشاره به اين حکمت غيبت نيز روايات زيادي وارد شده است؛ از جمله وقتي راوي از امام صادق (ع) در يک جا علت غيبت امام زمان (ع) را مي پرسند آن حضرت در جواب مي فرمايند: به خاطر در امان ماندن از کشته شدن . در برخي تعابير آمده است که : يخاف علي نفسه الذبح، چون از قرباني شدن خويش هراس دارد. شايد اين سوال مطرح مي شود مگر امام هم از شهادت مي ترسد؟


پاسخ اين که شهادت در راه خدا يکي از افتخارات مهم ائمه اطهار (ع) است و آنها هميشه آن را آرزو مي کردند و همه آنان نيز به نور عظيم شهادت نائل شدند و بر طبق روايات امام مهدي (ع) نيز پس از انجام مسئوليتهايي که بر عهده دارند از جمله حاکميت بخشيدن کامل به عدل و قسط در سرتاسر جهان به شهادت خواهند رسيد اما اين که در بعضي روايات مسئله ترس از کشته شدن ، علت غيبت ذکر شده است اين خوف صرفاً ناشي از ترس از جان نيست بلکه اين خوف نيز در راستاي اطاعت از خداوند است چرا که اگر آن حضرت قبل از انجام وظايفش کشته شود؛ زمين خالي از حجت مانده و حکومت عدل جهاني که طعم عدل و قسط را به انسانها خواهد چشاند بدون رهبر مي ماند... نتيجه آن محافظت از جان، در حقيقت، خدمت مهم به بشريت است که زمينه سعادت و کمال و تعالي آنان را فراهم مي سازد. چون به تعبير حضرت علي (ع) با اين کار يعني در پس پرده غيب واقع شدن امام گرچه مشکلات بسيار بزرگي پيش مي آيد اما در هر حال براهين حق و نشانه هاي روشن هدايت محفوظ مي مانند.


[1] - الاحتجاج ، ج 1 ، ص 54
[2] - اصول کافي ، ج 1 ،ص 54
[3] - الاحتجاج ج 1 ص 253


ناسپاسي مردم
ناسپاسي مردم
مشيت الهي اين است که انسانها اگر از نعمتهاي الهي قدرداني کنند و شکر آن را چنان که شايسته است به جاي آورند خداوند بر آن نعمتها مي افزايد و تداوم استمرار آنها را تضمين مي نمايد اما اگر مردمي به جاي قدرداني از نعمتها با کفران و ناسپاسي در مقابل آنها بپردازند طولي نمي کشد که از آنها محروم مي گردند. درسوره ابراهيم، خداوند متعال در اين باره مي فرمايد:

ت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسي کنيد مجازاتم شديد است.
نعمت امام و حضور حجت الهي از بزرگترين نعمت هاي الهي است که پيروي از او سعادت دنيا و آخرت انسان را تأمين مي کند. اما شواهد تاريخي به خوبي نشان مي دهد که انسانها در نتيجه تبعيت هواهاي نفساني با جهل و ناداني از نعمت با برکت انبياء و اوليا آن چنان که بايد قدرداني نکرده اند و نه تنها از رهنمودهاي روشنگرانه آنها اطاعت نکرده اند بلکه با آنها با جنگ و معارضه پرداخته و بسياري از آنها را به شهادت رسانده اند. يکي از آثار سوء اين حق ستيزي آن شد که خداوند به منظور حفظ وجود حجت الهي و تنبيه انسانهاي ناسپاس مقرر کرده است که امام مهدي (عج) در پس پرده غيبت قرار گيرند.


امام باقر (ع) سالها پيش از تولد امام عصر (ع) به مردم هشدار داده بودند که :


حضرت امير المومنين علي (ع) آنجا که درباره وقايع دوران غيبت سخن مي گويند پيشامدهاي اين دوره را شبيه به حوادثي که براي قوم حضرت موسي (ع) رخ داده بود توصيف مي کنند و آن گاه در تبيين اوضاع مردم و علل وقوع غيبت از جمله مي فرمايند: سرگرداني و تحير شما در دوره غيبت امام زمان (عج) چندين برابر سرگرداني قوم حضرت موسي (ع) خواهد بود و اين پيشامد در نتيجه ستم و ظلم هايي که در حق فرزندان معصوم روا خواهيد داشت به وقوع مي پيوندند.


گذشته از آنچه گفته شد در تبيين حکمتهاي غيبت امام زمان(عج) به اموري چون :
- در امان ماندن امام (ع) از پذيرش بيعت حاکمان ستم پيشه.
- خالي شدن سنتهاي پيامبران در سيره زندگاني منجي عالم بشريت.
- خالي شدن صلب کافران از انسانهاي مومن (تميز کامل صالحان از غير صالحان)


- فراهم شدن کامل زمينه پذيرش حجت الهي از طريق رشد و تعالي فکري و فرهنگي و اعتقادي و علمي و ... توده هاي مردم جهان.
- برطرف شدن اختلافات و پراکندگي پيروان اهل بيت (ع) و فراهم شدن بستر وحدت و همدلي در بين پيروان حق.
- فراهم نبودن شرايط و امکانات لازم براي حاکميت پيدا کردن احکام الهي در قالب تشکيل حکومت عدل جهاني در سرتاسرعالم.
- نبودن ياران با ايمان و با اخلاص به حد نياز.


- شيوع کردار ناشايست و عدم رعايت احکام الهي توسط توده هاي مردم و ...
امام عصر (عج) از ديدگاه پروفسور هانري کربن


تاريخ دانش شرق شناسي عموماً با تحريفها، کتمام حقايق و نوعي بي انصافي همراه بوده است. اما در اين ميان گاهي برخي چهره هاي شاخص شرق شناسي، در مواجهه با منطق مستحکم برخي انديشه هاي شرقي، شيفته آنها شده، به آن گرايش و ميل باطني و ايمان قلبي يافته اند. مرحوم پروفسور «هانري کربن» ، ايران شناس مشهور فرانسوي از جمله اروپائياني است که در دوران زندگي علمي خود، در پي گذر از انديشه هاي وجود شناختي انديشوراني همچون «هايدگر» و «ادموند هوسرل» ، با حکمت شرق شيعي آشنايي حاصل کرده و به دنبال مطالعات چندين ساله، به وجود مبارک امام عصر، عجل الله تعالي فرجه الشريف ، و معنويت بي بديل ساير ائمه شيعه، عليهم السلام، تمايل قلبي، و يقين عيني و عقلاني يافته است.


پيش از ورود به محور اصلي بحث در اين نوشتار، ذکر اين نکته لازم است که در چند سال گذشته و در پي انتشار يادنامه اي از کربن – از سوي يکي از شاگردان او در ايران و اروپا – برخي از انديشمندان داخلي نسبت به اين خاورشناس منصف اروپايي از در بي انصافي وارد شده و مع الاسف پاره اي اشتباهات وي را در آثاري که از خود به جا گذارده، بهانه حمله شديد به او قرار داده اند. غافل از اينکه صرف توجه کربن به مسئله وجود امام عصر و تحليل شايسته او از وجه معنوي غيبت و ظهور آن امام همام، في نفسه داراي آثار ارزشمندي بوده که از چشم اين گروه منتقدان به دور مانده است.


في المثل در حالي که برخي روشنفکران غربگراي بومي، مفهوم ولايت باطني و هدايت تکويني ائمه اطهار، عليهم السلام ، را زير سئوال برده، يا عنوان انسان کامل و قطب عالم امکان را براي حضرت قائم ،عليه الصلوه و السلام ، حاصل سرقت ادبي شيعيان از عارفان اهل سنت قلمداد کرده اند! پروفسور کربن در کتاب تاريخ فلسفه اسلامي خود که قريب سي و اندي سال پيش به رشته تحرير درآمده است. با ارائه تحليلي تاريخي، نحوه انتقال مفاهيم عرفاني را از لسان ائمه اطهار به آثار عرفاني اهل سنت مورد بررسي قرار داده و ثبوت نقش وساطت فيض را براي وجود مقدس امام غايب به اثبات مي رساند.


مرحوم علامه سيدمحمد حسين طباطبايي، رضوان الله تعالي عليه ، در مقدمه کتاب خود با عنوان «ظهور شيعه» که در واقع متن گفتگوها و مکاتبات ايشان با پروفسور هانبري کربن است به همين حساسيت ويژه کربن به حقايق مذهب تشيع اشاره کرده و ضمن ارائه متن گفتگوهاي خود با او از اين نکته ياد مي کند که :
در اين مجلس آقاي دکتر کربن، مذاکره را ادامه داده و گفتند که امسال موقعي که اروپا بودم. در «ژنو» کنفرانسي در موضوع «امام منتظر» به

عقيده شيعه دادم و اين مطلب براي انديشمندان اروپايي که حضور داشتند کاملاً تازگي داشت.
کربن خود در يکي از پرسشهايي که از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همين حقيقت براي بار ديگر اشاره کرده است. او خطاب به علامه مي نگارد:
مطلب اساسي تصور امام غايب، چه اثري در تفکر فلسفي و اخلاق و روي هم رفته تمام زندگي معنوي شيعيان دارد؟ آيا بر تعمق جديدي در اين تصور اساسي، مذهب تشيع نمي تواند در دنياي امروز يک غذاي جديد روحي براي احياي فلسفه و مبدأ نيرويي براي زندگي معنوي و اخلاق ببخشد. نيرويي که تاکنون در تقدير مانده است. نبوي انطباق کامل داشت. کربن بدرستي اين نکته را مورد توجه قرار داده که فلسفه نبوي اصولاً فلسفه اي مربوط به آخر الزمان است. به گفته او فلسفه نبوي مستلزم انديشه اي است که نه به وسيله سابقه تاريخي محصور مي شود، نه با کلمات و الفاظي که با تعليم و در قالب عقايد جزمي و تغيير ناپذير محصور باشد محدود مي گردد و نه در افقي که منابع و قوانين و منطق استدلالي آن افق را حد بندي کند مشخص مي شود.


آري! فکر شيعه متوجه «انتظار» است ، اما انتظار نه از طريق ظهور شريعتي نو، بلکه از راه تجلاي کامل کليه معني پنهاني با معني روحاني منزلات آسماني.
انتظار اين ظهور، در انتظار «امام غايب» (امام زمان) ممثل شده است.
به عقيده کربن مفهوم ولايت در اين دوران طولاني انتظار، علي الاصول همان هدايت ارشادي امام است که «اسرار» اصول عقايد را مي آموزد. اين مفهوم از سويي شامل مفهوم معرفت است و از سوي ديگر واجد معني محبت ؛ يعني معرفتي که في نفسه متمرکز و نيرومند است.
اگر اين گفته کربن را بپذيريم، تشيع از اين زاويه ديد همان عرفان اسلام است.


کربن در بخشهاي مختلف آثار خود بارها بر اين نکته تأکيد دارد که اين مسائل ، در اساس علم «کلام» اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا که از حيطه قدرت آن بالاتر بوده است. کربن برخلاف بسياري از دانشمندان معاصر که مفهوم انسان کامل با ولايت، قطب و قطب الاقطاب را زاييده انديشه عارفاني همچون محي الدين عربي (ابن عربي) مي دانند، بر اين عقيده پا مي فشارد که اگر از تفسير حقوقي يا فقهي محض شريعت پا را فراتر بگذاريم و به نوعي معراج باطني که اساس تفکر شيعه است قائل شويم، گويي تشيع و تصوف دو نام براي يک حقيقتند.
کربن در رساله اي خطاب به مرحوم علامه طباطبايي ، رضوان الله تعالي عليه، به اين نکته اشاره دارد که :
فريدالدين عطار، در حالي که هنوز سني بوده، تذکره الاولياء خود را با شرح حال امام پنجم يعني حضرت باقر، عليه السلام شروع کرده است.
همچنان که در کتاب «تاريخ فلسفه اسلامي» مي نويسد:


در حقيقت از آغاز اسلام، صوفيان شيعي مذهب بودند: در گروه کوفه، شيعه اي به نام عبدک، نخستين کسي بود که صوفي خوانده شد.
بنابه تحقيقات عميق کربن درباره سخنان ائمه، عليهم السلام – بويژه خطبه هاي توحيدي نهج البلاغه و جوامع روايي شيعه – مفهوم ولايت اصولاً از طرف خود امامان شکل گرفته و مباني نظري عرفان از سوي ائمه ، عليهم السلام ، في الجمله مورد قبول بوده است.


از اين نظر وقتي صفحات کتاب ابن عربي را مطالعه مي کنيم. مطالبي مي بينيم که گويي يک مؤلف شيعيه مذهب نوشته است. کربن مي نويسد:
همچنان که مفهوم «ولايت» از شيعيان است، همچنان نيز ترديدي نيست که در تصوف، اساس مفاهم «قطب» و «قطب الاقطاب» از شيعيان مي باشد.
بنابراين ملامتهايي که از سوي ائمه شيعه نسبت به غير شيعيان و صوفيان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضي است به غصب مقام و ولايت و نقش شيخ که نقش امام غائب را ، «غصبا» تصرف کرده و نيز اعتراضي است به شيفتگي به لامذهبي که کاهلي جاهلانه و فسق و هرزگي اخلاقي را تاييد مي کرده است.


کربن در بخشي از کتاب تاريخ فلسفه اسلامي خود ضمن نقل روايتي مشهور از نبي مکرم اسلام، صلي الله عليه و آله ، که در آن آمده است:
اگر تنها يک روز به پايان جهان باقي مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولاني خواهد کرد تا مردي از ذريه من که نامش نام من و کنيه اش کنيه من خواهد بود ظهور کند. او زمين را از هماهنگي و عدل پر خواهد ساخت، چنانکه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است.
سپس به تفسير اين روايت پرداخته و مي نويسد:


روزي که چنين طولاني خواهد شد، زمان غيبت است و اين حديث صريح، طنين خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمير شيعه منعکس ساخته است.
کربن با باور به اين اعتقاد که اين ظهور، واقعيت و پيروزي تاويل يعني حقيقت دين را آشکار خواهد کرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و يگانگي خود را به دست آورد، بر اين نکته تأکيد دارد که ظهور امام، مستلزم قلب ماهيت دل مردمان است و کمال روز افزون اين ظهور به ايمان پيروان امام وابسته و راه آن چگونگي عمل آنان مي باشد.
البته انتقادي که به کربن وارد است، غفلتي است که از وجه مسلحانه و قيام بالسيف حضرت حجت از خود نشان داده است. ليکن اين حقيقت مورد اشاره او را هم نمي توان انکار کرد که : «جلوه يا عدم جلوه امام بر اشخاص ، به شايستگي آنان بستگي دارد».


کربن در تحليلي جالب توجه مي نويسد:
جلوه ظهور او بر مردم ، همان مفهوم تهذيب و تجديد عالم روحي آنان است و بالنتيجه همان مفهوم عميق انديشه اي است که شيعه از غيبت و ظهور امام دارد. مردم شايستگي خود را براي ديدن امام از بين مي برند،آنگاه خود بين امام و خويشتن حجاب مي گردند، زيرا وسيله و آلت تجلي و مشاهده آن را ، يعني معرفتي را که از راه قلب حاصل مي شود از دست مي دهند، پا آن را فلج ساخته و از قدرت و کار مي اندازند. پس تا وقتي که مردم مستعد شناسايي و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غايب هيچ معني نخواهد داشت.
اگر گفته کربن را بپذيريم ديگر ظهور امام واقعه اي نيست که روزي ناگهان به وقوع بپيوندد ، بلکه امري است که روز به روز در ضمير و وجدان شيعيان مومن رخ مي دهد. در اين حالت

عقيده به عدم تحرک و مخالفت با ترقي که در اسلام تشريعي – يعني فقه – غالباً مورد نکوهش قرار گرفته است درهم مي شکند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودي دوره ولايت کشيده مي شوند. در واقع کربن ظهور امام، عليه السلام را به معرفت قلبي شيعيان منوط مي داند. معرفتي که از نوع معرفت شهودي و باطني است. همو در جاي ديگر – رساله عالم مثال – به نوعي ديگر به همين حقيقت اشاره دارد.


موضع بحث کربن در رساله «عالم مثال» جهان واسطه اي است که مابين عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار مي گيرد. همان عالمي که شهود عارفان و حکماي اشراق در آن عالم صورت مي گرفته است. او از جمله مي نويسد: حکايات سهروردي و قصص موجود در سنت شيعي که حکايت نيل به «سرزمين امام غائب» را باز مي گويد، هيچ يک خيال واهي، غير واقعي و تمثيلي نيستند؛زيرا اقليم هشتم يا ناکجاآباد، همان چيزي نيست که ما معمولاً «اوتوپيا» مي ناميم. اقليم هشتم به مثابه عالمي است که از حيطه کنترل و نظارت تجربي علوم (جديد) خارج است. عالمي فراحسي است که تنها به مدد ادراک مخيل مي توان آن را درک کرد و حوادثي را که در آنجا به وقوع مي پيوندد، صرفاً به ياري آگاهي مخيل مي توان تجزيه نمود. اجازه دهيد بارديگر به اين نکته تاکيد کنم که مراد از خيال در اينجا همان اصطلاح رايج در زبان امروزي ما نيست، بلکه، مقصود، ديدار باطني و خيال صادق است.
پس به گفته کربن براي مشاهده امام غايب در دوران غيبت نيز مي بايد در افق وجودي امام غائب قرار گرفت.


به عبارتي اين کلمات راز وجود ماوراي طبيعي امام غايب را در ذهن و آگاهي شيعيان بيان مي دارد، کسي که در آن حال روحي نباشد، قادر به مشاهده او نخواهد بود.
سهروردي در حکايت «عقل سرخ» خويش به همين نکته اشاره داشته و مقصود از جمله اي که در آغاز سخن از او نقل کرديم همين است :
اگر خضر شوي، از کوه قاف آسان تواني گذشتن. کربن در بخش ديگري از کتاب تاريخ فلسفه اسلامي، شيعيان را ميان دو حد محصور مي داند.


حد اول همان «يوم الميثاق» يا «روز الست» است، که حيات مادي بشر به آن مسبوق بوده و حد دوم ظهور امام عصر، روحي فداه ، است که اينک در غيبت به سر مي برد:
زمان فعلي که به نام امام غائب است، زمان غيبت اوست ، به همين جهت «زمان» با رمز و علامتي ديگر مشخص مي شود و غير از آن زماني است که براي ما علامت و رمز تاريخ محسوب مي گردد.


کربن ضمن تشبيه قيام حضرت قائم به رستاخيز صغري به اين نکته اشاره مي کند که پاره اي از نويسندگان شيعي – از جمله کاشاني و صدر آملي – امام دوازدهم يا امام منتظر را همان «فاراقليط» آمده در انجيل يوحنا مي دانند. کربن مي نويسد.


سلطنت امام، مقدمه رستاخيز عظيم (قيامه القيامه) است. رستاخيز يا برخاستن مردگان «به قول شمس لاهيجي شرطي است که مجال مي دهد تا هدف و ثمره وجود موجودات محقق گردد. به همين نسبت قيام عمومي حضرت حجت ، مجال براي تحقق فلسفه وجودي بشر در حيات زميني خود است. به عبارتي معاد شيعه همچون معاد زرتشتي که تحت سلطه تصوير سائوشيان (سوشيانس) و اصحاب او قرار گرفته ، تحت تأثير قائم و اصحاب او قرار دارد. در عين حال «اين تصور ، انديشه قيامت صغري» ، يعني هجرت انفرادي را از انديشه «قيامت کبري» يعني فرارسيدن دهر جديد جدا نمي سازد.


کربن در بخش ديگري از نوشته هاي خود به بيان تفاوت عقيده مسيحيان به حضرت عيسي بن مريم، عليهم السلام، پرداخته و پس از اذعان به اين نکته که امامان همه نور و حقيقت واحدي هستند که در دوازده شخص متمثل شده اند مي نويسد:
وقتي نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان ، ظهورات و تجليات الهي هستند. قاموس فني زبان، کلمات (ظهور و مظهر) را پيوسته به مقابله با عمل آيينه باز مي گرداند.
پس بدين گونه ، امامان همچون ظهور الهي ، بي هيچ کم و بيش «اسماء الله » مي باشند و به اين عنوان از دو مهلکه تشبيه و تعطيل مصونند.


چنانکه در فحواي مقال نيز گفتيم، شايد مهمترين انتقاد به تحقيقات کربن ، عدم توجه او به وجه اجتماعي ظهور حضرت حجت و قرارگرفتن دوران غيبت ميان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قيام بالسيف مهدي، عليه الصلوه و السلام است،اين درست است که قيام حضرت به مثابه پيروزي تاويل بر تنزيل و يا حقيقت بر شريعت است و رابطه شيعيان با امامشان رابطه نهاني و عاشقانه است، اما بي ترديد نمي توان در کنار عروج عرفاني شيعيان که کربن بدرستي از آن به عنوان يکي از شروط اساسي توفيق ديدار معصوم ياد مي کند، از وجه

اجتماعي و مبارزه فراگير آن امام با ظلم سياسي، اقتصادي و فرهنگي صاحبان زور و زر و تزوير چشم پوشيد و خروج عاشقان امام شهيدان اباعبدالله الحسين، عليه الصلوه و السلام، را براي اصلاح اجتماعي امت جدش که فرهنگي فاسد در کالبد آن دميده شده بود به فراموشي سپرد و از عنصر سياسي اين هر دو قيام صدر و ذيل اسلام چشم غفلت فرو پوشيد.
سخن درباره گفته هاي عالمانه هانري کربن اندکي به درازا کشيد، گرچه نقل همه سخنان او در اين باره و در اين فرصت ميسر نشد. روحش به پاس کوششي که در ترويج نام مقدس امام المسلمين بقيه الله الاعظم ، روحي و ارواح العالمين له الفداء، از خود نشان داده قرين رحمت باد. آمين!

آخرين دولت
آخرين دولت
در انديشه مهدوي مباحث متعدد و متفاوتي مطرح مي شود. يکي از مهمترين آنها، مسئله «دولت مهدوي» است که دامنه گسترده اي هم دارد و به همين جهت تعبيرهاي مختلفي از اين دولت در ادبيات ديني ( به خصوص ادبيات شيعه) شده است که هر کدام از تعبيرها به جنبه اي از جنبه هاي متعدد حکومت مهدويت اشاره دارد. برخي از تعبيرهايي که در روايات در مورد دولت و حکومت امام مهدي(عج) آمده به شرح زير است:


1– دولت جهاني
2– دولت عدالت
3– دولت کريمه
4– دولت صالحان
5– دولت حق
6– دولت مستضعفان
7– دولت امنيت
8– دولت رفاه
يکي ديگر از تعبيرهايي که از دولت مهدوي شده ولي کمتر توجه قرارگرفته ، تعبير آخرين دولت است.

در اين نوشتار برآنيم که تا در اين باره سخن بگوييم. در اين بحث سه مسئله مطرح خواهد شد، يکي از اين که منشأ اين تعبير چيست؟ ديگري اين که معني آخرين دولت چيست؟ و سوم اين که علت آخر بودن دولت مهدوي کدام است؟


1– منشأ تعبير آخرين دولت
اين تعبير در کلمات نوراني معصومان (ع) وجود دارد. امام باقر (ع) مي فرمايند.
دولتنا آخر الدول .
دولت ما آخرين دولت است.
سپس در پايان کلام خويش مي فرمايند:
و هو قول الله عز و جل : «والعاقبه للمتقين» [1] [2]
اين همان سخن خداوند است که مي فرمايد: عاقبت از آن پرهيزکاران است. همچنين روايت شده که امام صادق (ع) در بسياري از اوقات اين شعر را زمزمه مي کردند که :
لکل اناس دوله يرقبونها
و دولتنا في آخر الدهر تظهر [3]
هر مردمي را دولتي است که منتظر آن هستند و دولت ما در پايان روزگار آشکار مي شود.
در پاره اي از روايات، اين حقيقت با عبارت «عاقبت از آن ما خواهد بود» آمده و آيه شريفه «والعاقبه للمتقين» به همين حقيقت تفسير شده است، اين مسئله را در کلام امام باقر (ع) که در آغاز سخن نقل کرديم – به وضوح مي بينيم.


امام حسن (ع) نيز اين حقيقت را ياد کرده اند و امام علي (ع) آن را تاييد نموده اند.
ابن سيرين مي گويد:


از تني چند از بزرگان بصره شنيدم که گفتند: علي بن ابيطالب (ع) پس از جنگ جمل ناخوش گرديد و نتوانست در نماز جمعه شرکت کند. لذا به فرزندش حسن (ع) فرمود: تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان.


حسن (ع) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، شهادتين گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود :
اي مردم! خداوند، نبوت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خلق خويش برگزيد و مقدم داشت و کتاب و وحي خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چيزي از حق ما کم گذارد، خداوند در دنيا و آخرت از حق او بکاهد، و هيچ دولتي ضد ما نباشد، مگر اين که عاقبت از آن ما باشد.
آنگاه اين آيه را خواند که :


«و لتعلمن نباه بعد حين ؛ [4] و قطعاً پس از چندي خبر آن را خواهيد دانست. در اين کلام، امام حسن (ع) با بيان اين جمله که عاقبت از آن ما است، به اين حقيقت توجه مي دهند که دولت اهل بيت، دولت آينده است. جالب اين که امام علي (ع) سخنان فرزندشان را مي شنيدند . پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن (ع) ، امام (ع) به او نگاهي کرد و بي اختيار، اشکهايش بر گونه هايش جاري شد و از فرزندش خواست که نزديک آيد و ميان چشمانش را بوسيد و اين آيه را خواند که :
ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم. [5] [6]


فرزنداني بودند، برخي از نسل برخي ديگر پديد آمده، و خدا شنوا و داناست.
اين برخورد امام علي (ع)، حکايت از تأييد سخن امام حسن (ع) دارد. همچنين نقل شده که در خطبه ديگري نيز امام حسن (ع) همين جملات را درباره دولت اهل بيت بيان کردند. [7]
از امام باقر (ع) نيز نقل شده که ايشان دولتهاي ديگر را دولت حال ناميده اند و دولت اهل بيت را (دولت آينده )
ابوبکر حضرمي مي گويد:


وقتي امام باقر (ع) را نزد هشام در شام بردند، هشام اهل بيت (ع) را به تفرقه افکني متهم ساخت و بدين وسيله امام را بسيار توبيخ کرد. به دنبال وي حاضران مجلس نيز به نکوهش امام (ع) پرداختند. وقتي آنان خاموش شدند، امام باقر(ع) برخاست و فرمود: ايها الناس، اين تذهبون؟ او اين يرادبکم ؟ بنا هدي الله اولکم و بنايختم آخرکم. فان يکن لکم ملک معجل فان لنا ملکا موجلا. اي مردم به کجا مي رويد؟ و شما را به کجا مي برند؟ به وسيله ما بود که خداوند پيشينيان شما را هدايت کرد و هدايت آيندگان شما نيز به وسيله ما انجام مي شود. اگر شما سلطنت اکنون را داريد، حکومت ما حکومت آينده است. [8]


از آنچه تاکنون نقل کرديم به خوبي روشن مي شود که اهل بيت (ع) از دولت حضرت مهدي (ع) به عنوان آخرين دولت ياد کرده اند. اکنون دو سوال مطرح است : نخست ، آخرين دولت بودن به چه معنا است؟ و دوم ، علت آخرين بودن دولت حضرت مهدي (ع) چيست؟ پس با دو پرسش روبرو هستيم، يکي تفسير آخرين دولت و ديگري تعليل آخرين بودن.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید