بخشی از مقاله

ارتباط با امام زمان (عج) در عصر غیبت
اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق (عج) از ضروریات مذهب شیعه است. برابر روایات و ادله، وجود امام در هر زمانی، لازم است. زمین بدون حجت باقی نمی ماند. در این زمان که حجت الهی در پرده غیب به سر می برد، این پرسشها مطرح می شود:
آیا ارتباط با آن حضرت، امکان دارد، یا خیر؟ آیا شیعیان و پیروان حضرت ، می توانند از محضر آن بزرگوار، بهره مند گردند یا خیر؟


سخن در این مقوله، از امکان عقلی نیست، بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتی که داریم، چنین امری می شود تحقق یابد، یا خیر. در این باره، دو دیدگاه وجود دارد :
1- دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمی کند و لزومی برای آن نمی بیند.
2- دیدگاهی که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار می ورزد.


آنچه ما در این تحقیق ، به بحث خواهیم گذارد، ادله و مستندات هریک از این دو دیدگاه است. هر دو نظر، گروهی طرفدار و معتقد دارد. این نکته در خور دقت است : نه آنان که ارتباط را نمی پذیرند از اسلام و تشیع بدورند و نه کسانی که به آن عقیده دارند، از ایمان بیشتری برخوردار؛ چرا که هریک ادله ای بر ادعای خود ارائه می دهند و به روایاتی تمسک می جویند.
گر چه امروز، این از باورهای دینی عموم فرض شده است، به گونه ای که منکر آن، نزد برخی، متهم خواهد شد. ولی بزرگانی مانند : شیخ مفید، فیض کاشانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و نعمانی، ارتباط با امام زمان (عج) را برای شیعیان در غیبت کبری، ممکن نمی دانند.


بنابراین، موضوع، آن گونه که تصور می شود، روشن و بدیهی نیست و بحثی در خور می طلبد. آنچه ما را بر این بحث واداشته، چند نکته است.
1- دربارة ارتباط با امام زمان، کتابهایی نوشته شده و در این اواخر، رواج فوق العاده ای یافته که مشحون از حکایتها و داستانها و مطالبی است که برخی از آنها، بیقین، نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهای نویسندگان! آنهاست و در برخی، شمه ای از حقیقت وجود دارد.


2- نقل این داستانها و حکایتها، باعث می شود که یک عقیده درست و صحیح، به ناصوابهای آمیخته گردد و عقائد خرافی و ناصحیح و غیرمستدل و مستند، در میان مردم رواج یابد. وقتی که آقا و خانمی به راحتی و آسانی اهل مکاشفه شوند و آن را در کتاب خود بنویسند، چرا دیگران به چنین مقامی نرسند. زمانی که مدعی مکاشفه، پا را فراتر نهد و در بیداری حضرت رسول اکرم (ص) و برخی از معصومین (ع) را ببیند چرا دیگران از این نعمت محروم باشند.


رواج این گونه کتابها و حکایتها، باعث شده که در برخی از مناطق کشور، شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فریبانه و خرافی باشیم :
کسی در منطقه ای مدعی می شود که قطره ای از خون سر امام حسین (ع) ریخته و یا سر مبارک حضرت را دیده، یا چوپانی مدعی می شود که غلام شاه چراغ است و از وی دستورهایی دریافت کرده است و خانمی که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستا می رود و مدعی می شود که مسجد نظر کرده است و مریضهایی که به مسجد بیایند شفا می یابند، آن دیگر، امام زاده جدیدی کشف می کند و مردم یک منطقه، برای زیارت امامزاده بسیج می شوند و در مورد دیگر،

دختر، یا زنی نظر کرده می شود و حاجت مردم را برآورده می کنند و ... اینها برخاسته از حکایتها و رؤیاها و کتابهایی است که بدون هیچ ضابطه و قاعده ای رواج می یابد و جوی ناسالم و به دور از حقیقت و عوام پسند، به وجود می آید و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستین به دور می کنند و در باتلاق خرافات فرو می برند.


3- پیامدهای ناگوار این کتابها و عقاید برگرفته از حکایت و خواب، جوی را به وجود می آورد که اهل تعقل و اندیشه را به عقائد شیعه بدبین می کند و زمینة انحرافهای فکری را فراهم می آورد و در نتیجه، مخالفان تشیع، امکان رشد و گسترش می یابند و عقاید ناصواب عام و عوام زدگان به نام تشیع ثبت و به دیگران انتقال می یابد و یک عقیده ای که در اصل آن، تمام فرق اسلامی توافق دارند، به گونه ای مطرح می شود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد و میدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامی و درست اندیشان و مصلحان، تنگ می کند.


اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله؛ روایات بررسی کنیم و بدون توجه به داستانها و افسانه ها، در این باره به قضاوت بنشینیم، زیرا بیشتر داستانها، مربوط به مردم عادی و عوام است که معمولاً ، عده ای از آنان ادعایی نداشته اند. اما متأسفانه، امروزه گروهی در لباس اهل علم و به ظاهر غیر عوام، عوامانه می اندیشند و برخلاف علمای گذشته که شهرت به فیض دیدار یافته اند و خود به هیچ وجه چنین ادعایی نکرده اند، اینان داستانها از ملاقات و مکاشفات خود نقل کرده اند که برابر توقیع شریف، باید آنان را «کذاب مفتر» دانست.
از این روی، بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مروری به غیبت صغری، می آغازیم و در دوران غیبت کبری ، به ادله موافق و مخالف ارتباط می پردازیم و در پایان نیز ، نگاهی به داستانهایی که در این باره وجود دارد می افکنیم و به نتیجه گیری می پردازیم.


دیدار حضرت حجت (عج) در دوران غیبت صغری
دوران زندگانی امام زمان (عج) را به دو دوره تقسیم کرده اند : غیبت صغری و غیبت کبری.
بزرگانی مانند شیخ مفید، غیبت صغری را از تولد، تا آغاز غیبت کبری می دانند. بیشتر علمای شیعه، دوران غیبت صغری را از زمان امامت حضرت، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) دانسته اند. در نتیجه، دوران غیبت صغری، 74 و یا 69 سال است.
تولد حضرت ، بنا بر مصالحی، پنهان نگاه داشته می شد، تا از خطری که از سوی دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود، در امان بماند.


آن حضرت، همچون موسی، پنهانی پا به عرصه هستی گذارد و مأموران حکومتی، با این که مراقبتهای زیادی انجام می دادند، از تولد حضرت، آگاه نشدند.
امام عصر، در 15 شعبان 255 هـ . ق متولد شد و در 260، به امامت رسید. بی گمان، در این دو برهه، گروهی آن حضرت را دیده اند.
1. دوران امامت امام حسن عسکری (ع) : در زمان حیات امام حسن (ع)، گروهی از یاران خاص و شیعیان موفق به زیارت امام زمان شدند و جانشین امام خویش را، شناسایی کردند تا در آینده گرفتار انحراف نگردند.


شیخ مفید می نویسد :
«گروهی از یاران ابومحمد حسن بن علی بن محمد (ع) جانشین ایشان را در زمان حیات آن بزرگوار، دیده اند. اینان، از یاران آن حضرت و خواص ایشان بودند و واسطه امام زمان و شیعیان. در مدت طولانی غیبت، مسائل دینی، از سوی آنان به مردم می رسید و از سوی آنان، پاسخ سؤالها داده می شد و آنان، حقوق و وجوهی که نزد مردم بود، می گرفتند. آن جماعت را حسن بن علی (ع) عادل می دانسته و به عنوان امین، به کارهای خود گمارده بود و نظارت بر املاک و انسجام کارها را به آنان وانهاده بود. آنان، با اسم و نسب مشخص بودند، مانند : ابوعمرو عثمان بن سعید سمان و فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان و فرزندان رحبا از نصیبین و فرزندان سعید و فرزندان مهزیار در

اهواز و فرزندان رکولی در کوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهی از مردم قزوین، قم و دیگر شهرهای جبل (آذربایجان و همدان) که نزد امامیه و زیدیه به این افتخار شهرت یافته اند و نزد گروه زیادی از عامه، به این امر معروف شده اند، در حالی که آنان صاحب خرد و امانت، مطمئن و دارای درایت، فهم، دانش و هوشیاری بوده اند. سلطان نیز آنان را بزرگ می داشت و به خاطر امانتداری و شهرت به عدالت، تعظیم می کرد... این دیدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت که حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتی نظر و درستی تدبیر برخوردار بودند».


بنابراین، دیدار حضرت در زمان امام حسن، امری ضرور می نموده و افراد موثق و مطمئن، به این افتخار نائل شده اند که امام خود را ببینند و به دیگران معرفی کنند و از فرقه گرایی دامن برگیرند.
2- امامت حضرت حجت (عج) : با شهادت امام حسن عسکری (ع) ، دربارة جانشین آن حضرت، بین شیعیان اختلاف فراوانی بروز کرد، به گونه ای که برخی نوشته اند : شیعیان به چهارده گروه تقسیم شدند و بنا به قول مسعودی، تعداد فرقه ها، به بیست گروه رسید. این اختلاف ، ناشی از غیبت حضرت و داعیة امامت توسط جعفر کذاب بود. با درگذشت جعفر در سال 271 و تلاش

شیعیان و کسانی که حضرت را در دوران حیات امام حسن (ع) دیده بودند، کم کم اختلافات فروکش کرد و به تدریج این گروه ها از بین رفتند، به گونه ای که شیخ مفید، پس از نقل عقائد چهارده گروه، و به نقد کشیدن عقیده سیزده گروه غیر معروف می نویسد :
«در این سال (373) و در زمان ما، دیگر اثری از این گروه ها باقی نمانده و همه از بین رفته اند».
در این مقطع تاریخی، تا آغاز غیبت کبری، گروهی با آن حضرت دیدار داشته اند که شیخ صدوق، اسامی آنان را ذکر کرده است.


شیعیان، از مناطق گوناگون جهان اسلام، برای درک حضور حضرت، به عراق و حجاز سفر می کرده اند. گروهی موفق به دیدار حضرت حجت (عج) می شدند و گروهی نیز، با رسیدن به محضر نمایندگان ویژه حضرت، یقین به وجود مبارک امام پیدا می کردند و وجوهاتی را که برای امام آورده بودند، به نمایندگان ایشان می دادند. و در مواردی، افراد مدتها تلاش می کردند، تا نمایندگان راستین را از مدعیان دروغین نیابت، تشخیص دهند.


در این زمان، ارتباط با حضرت، معمولاً از طریق نایبان خاص، برقرار می شد . آنان ، پرسشهای شیعیان را به خدمت حضرت ارسال می داشتند و پاسخهای دریافتی را به پرسش کنندگان باز می گردانند. افراد موثقی، مانند : ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی، مستقیماً توقیع دریافت می کرد. در آن زمان، مدعیان نیابت نیز، کم نبودند، مانند : شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی و شلمغانی که توقیعات فراوانی در لعن و طرد آنان وارد شد. در این دوره چهار نفر نیابت خاص حضرت را به عهده داشتند که هریک، پس از فوت دیگری این وظیفه مهم و خطیر را به انجام رساندند:


1- ابوعمرو عثمان بن سعید عمری. وی از نمایندگان امام علی النقی و امام حسن عسکری (ع) و مورد اطمینان بود. احتمال می رود در سال 265 فوت کرده است.
2- ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری ( م : جمادی الاولی 305)
3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ( م : شعبان سال 326 ).
4- ابوالحسن علی بن محمد سمری (م : شعبان 329).
در این دوره همة شیعیان به گونه مستقیم، نمی توانستند با امام خویش ارتباط برقرار کنند.
غیبت صغری، زمینه ای بود برای آغاز غیبت کبری و حل مشکلات اجتماعی و دینی توسط عالمان و دانشمندان دینی.
از این رو مشاهده می شود که حضرت حجت (عج) در پاسخ به پرسشهای اسحق بن یعقوب، مردم را در حوادث واقعه به علماء و راویان حدیث ارجاع می دهد:
«اماالحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا »


این نکته در خور درنگ و دقت است که این توقیع، در زمان نیابت ، نایب دوم، ابوجعفر بن عثمان صادر شده که دست کم، 24 سال تا غیبت کبری فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسین بن روح، سومین نایب حضرت، زمانی که کتاب خود را به نام «تأدیب» می نگارد برای اطمینان از درستی کتاب، آن را برای فقهاء و شیعیان در قم می فرستد و می نویسد :
«انظروا فی هذا الکتاب و انظروا فیه شیء یخالفکم».
در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست.
آنان در پاسخ می نویسند :


«تمام کتاب صحیح است و فقط یک مورد مخالف و شاذ در آن موجود است.»
حسین بن روح، می توانست کتاب را خدمت امام عصر (عج) عرضه کند، ولی چنین نکرد و آن را برای علمای قم فرستاد و با این کار، روش پسندیده ای را پی ریخت، تا شیعیان، خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازند.
این دوره، با مرگ آخرین سفیر امام عصر، ابوالحسن سمری در شعبان 329، به پایان می رسد و در پاسخ به این سؤال که نایب بعد از شما کیست؟ می گوید :
«خدا را فرمانی است که خود به انجام می رساند.»


شش روز پیش از مرگ وی توقیعی صادر می شود مبنی بر این که کسی را به عنوان جانشین خود برنگزیند و در پایان آمده است :
« و به زودی از شیعیان من می آیند کسانی که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید، هرکس پیش از خروج سفیانی و صیحه، ادعای مشاهده کند، او ، دروغگوی افتراء زننده است.»
این آخرین پیام و سخنی است که از جانب حضرت، صادر شده و توسط نایب ویژه ایشان، به ما رسیده است.


ارتباط با حضرت در دوران غیب کبری
موضوع بحث ما، ارتباط و دیدار حضرت در دوران غیبت کبری است. آیا شیعیان از چنین امکانی برخوردارند و می توانند از محضر آن حضرت در این زمان بهره برند و جمال بی مثال ایشان را ببینند و مسائل علمی و دینی خویش را از حضورش بپرسند، یا چنین امکانی نیست. در این جا دو دیدگاه وجود دارد : امکان و عدم امکان.


پیش از نقل دلیلهای هریک از این دو دیدگاه و بررسی آنها، لازم است در معنای رؤیت، ملاقات، فیض حضور و شهود که مراتب رؤیت هستند، اندکی به بحث بپردازیم و درنگی هم داشته باشیم در معنای مشاهده.
1. رؤیت : دیدن است . دیدن بدون شناخت حضرت. این معنی، دو صورت پیدا می کند :
الف. گاهی ایشان در جمعی و مراسمی شرکت می کند، مردم وی را می بینند، ولی نمی دانند که او حضرت حجت است و بعد هم، متوجه این امر نمی شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت، متوجه نباشند، ولی بعد متوجه و یا معتقد گردند شخصیتی را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسی، در کتاب «غیبت» بخشی را به اینان اختصاص داده است.


2. ملاقات : دیدن با شناخت. یعنی، کسی حضرت را ببیند و معتقد بشود شخصی را که دیده، امام عصر است و به این امر، اطمیمان داشته باشد.
3. فیض حضور : یعنی، دیدن حضرت ، و شناخت ایشان، همراه با سؤال و جواب. یعنی، افزون براین که حضرت را دیده و شناخته، از ایشان نیز سؤال کرده و با وی به گفت و گو پرداخته. این مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.


4. شهود: یعنی، آگاهی به وجود حضرت، از راه سیر وسلوک، بدین معنی که اهل معرفت، با شناخت و درکی که از حقایق عالم دارند، پی به حقیقت وجود حضرت می برند و ایشان را می شناسند و گاهی ممکن است مدعی شوند که با مکاشفه ، با حضرت ، ارتباط برقرار کرده اند.
قسم پنجمی از ملاقات و دیدار، متصور است : دیدار در خواب. که این، از مقولة بحث ما خارج است. محور اصلی بحث ما، در بخش دوم معنای اول و معنای دوم و سوم است، زیرا بر معنای اول «رویت» ، امری مترتب نیست و کسی ادعایی نمی تواند داشته باشد و سخن از رؤیت در خواب نیز نیست؛ چرا که دیگر امامان (ع) نیز امکان دارد به خواب افراد صالح، بیایند. البته با خواب مسأله دینی و مشکل فقهی قابل حل نیست و افراد نمی توانند مستند به آن، حکم شرعی صادر کنند و گاهی شاید زمینه باشد برای راهنمایی و هدایت به سوی یک برهان و دلیل شرعی، یا حل مشکل اجتماعی و یا اتفاقی که در آینده خواهد افتاد.


این بحث، دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان و عدم امکان شامل نمی گردد، ولی حکم مدعی دیدار را مشخص می کند که قابل اثبات و پذیرش نیست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده : مشاهده را به معنای دیدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند که گاهی امکان دارد با گفت و گو و سؤال همراه باشد.
راغب می نویسد :
«الشهود و الشهاده : الحضور مع المشاهدهّ اما بالبصر أوبالصبره لکن الشهود، بالحضور المجرد، اولی و الشهاده مع المشاهده اولی و یقال للمحضر مشهد.»
شهود و شهادت، به معنای حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است و یا با بصیرت. منتهی «شهود» به معنای حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است و شهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر و به جایگاه دیدن و حضور مشهد گفته می شود.


و شَهد در لغت، به عسلی گفته می شود که هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده، به معنای معاینه است، یعنی با چشم دیدن.
بنابراین، مشاهده، یعنی دیدن با چشم، به گونه ای که طرف را بشناسد. مدعی مشاهده، یعنی کسی که می گوید : حضرت را دیده و شناخته، گرچه شناخت وی بعد از دیدن باشد، مانند گواهی که صحنه ای را می بیند و بعد آنچه را دیده گواهی می دهد و ممکن است در هنگام مشاهده، افراد را با نام و عنوان نشناسد.


مشاهده، ارتباط با واسطه را شامل نمی شود. موضوع سخن ما، دیدن و مشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد :
1. در دوران غیبت کبری امکان ارتباط و مشاهده، وجود ندارد.
2. برای اولیای الهی، امکان دیدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ، وجود دارد.
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط


گروهی از بزرگان شیعه، بر این باورند که در زمان غیبت کبری، امکان ارتباط با امام زمان (ع) برای شیعیان وجود ندارد و برابر دستور حضرت، مدعی دیدار را باید تکذیب کرد. کسانی که به روشنی این نظر را پذیرفته اند، عبارتند از :
1. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی. از علمای قرن چهارم و نویسنده «کتاب الغیبه» معروف به غیبت نعمانی.


2. فیض کاشانی در کتاب «وافی».
3. کاشف الغطاء در رساله «حق المبین» و ...
4. شیخ مفید. ایشان، امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبری، برابر روایات، مخصوص خادمان حضرت می داند.
روایاتی که بر دیدگاه نخست دلالت می کنند، بسیارند که اینک به بررسی آنها می پردازیم.
1. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سمری.
2. روایاتی که بر ناشناخته بودن حضرت، در میان مردم، دلالت می کنند.
3. روایاتی که دلالت می کنند، امام (ع) در مراسم حج دیده نمی شود.
4. روایاتی که دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.


1. توقیع شریف
مهم ترین و معتبرترین دلیل بر نفی رؤیت و مشاهده امام زمان در عصر غیبت، توقیعی است که شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سمری، آخرین سفیر خاص امام زمان (عج) ، از ناحیه آن صادر شده است.
برابر این توقیع، مدعی مشاهده دروغگوست و ادعای وی قابل پذیرش نیست.
این توقیع را بسیاری از علماء در کتابهای روایی خود آورده اند : شیخ صدوق در کمال الدین، شیخ طوسی در الغیبه، شیخ طبرسی در اعلام الوری، سید بن طاووس در ربیع الشیعه، طبرسی در احتجاج ، اربلی در کشف الغمه، مجلسی در بحار الانوار و مرآه العقول، فیض کاشانی در نوادر الاخبار و ...


شیخ صدوق ، در کمال الدین و تمام النعمه، توقیع را چنین نقل می کند:
ابومحمد حسین بن احمد مکتب برای ما حدیث کرد:
در سالی که شیخ علی بن محمد سمری، قدس الله روحه، وفات کرد، در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وی، نزد او رفتم، او، توقیعی را برای مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است :
«بسم الله الرحمن الرحیم. یا علی بن محمد السمری. اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت ما بینک و بین سته ایام فاجمع أمرک و لاتوص الی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه الثانیه (التامه) فلاظهور الا بعد اذن الله عزوجل، و ذلک بعد طول الأمد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جوراً. و سیأتی شیعتی من یدعی المشاهده ألا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کاذب مفتر، و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.


به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن سمری! خداوند پاداش برادرانت را دربارة تو بزرگ نماید. تو می میری در فاصله شش روز. کارهای خود را انجام بده و به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو، جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد و ظهوری نیست، مگر پس از اذن خداوند و این اجازه پس از مدتی است طولانی که دلها قسی و سخت شود و زمین از ستم پر گردد.
و به زودی از شیعیان ، خواهند آمد، کسانی که ادعای مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید، هرکس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا کند که مرا دیده است، او دروغگوی افترا زننده است. و نیست توان و نه نیرویی، مگر از جانب خداوند بزرگ.


در «غیبت» شیخ طوسی «کذاب مفتر» آمده، یعنی بسیار دروغگوی افتراء زننده.
ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده و از نزد سمری خارج شدیم و شش روز بعد، وی از دنیا رفت.
این توقیع صراحت دارد بر این که : هرکس ادعای دیدار با حضرت حجت را بکند، سخنش پذیرفته نیست و در ادعای خود، دروغگوست. در نتیجه، نمی توان او را تصدیق کرد و باید به تکذیبش برخاست.


در رابطه با توقیع، نکاتی لازم به یادآوری است :
1. با مرگ سمری، جریان سفارت و نیابت خاص، به پایان می رسد و به سمری دستور داده می شود :
«به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو، جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد».
این بخش نهی از وصایت و سفارت می کند و مدعیان نیابت خاص را پس از سمری رد می کند و کسانی که تا هنگام ظهور حضرت، چنین ادعایی بکنند، باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع، علماء ما که نزدیک به غیبت صغری بودند، مدعیان نیابت را رد می کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه، در رد نیابت ابوبکر بغدادی، برابر نقل شیخ طوسی، چنین استدلال کرده است :
«لان عندنا ان کل من ادعی الامر بعد السمری فهو کافر منسمن ضال مضل».
زیرا نزد ما شیعیان، هرکس که ادعای نیابت کند پس از سمری، پس او کافر، فاسد ، گمراه و گمراه کننده است.


بنابراین، بخشهای بعدی توقیع، مربوط به نیابت نیست.
2. ظهور حضرت در بین مردم، به اجازه خدا و پس از مدت طولانی است، آن گاه که قلبها سخت گردد و زمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت، در غیبت صغری ایشان را مشاده کرده اند، توقیع نفی ظهور و رؤیت کلی می کند و جمله «فلاظهور...» این معنی را می رساند، زیرا ظهور، به معنای بروز پس از خفاست و «لاء» نفی جنس، همراه استثنا بدین مهنی است که : هیچ ظهوری ندارد و افراد ، وی را مشاهده نمی کنند، مگر پس از اذن خداوند، از این روی ، فقرة بعدی توقیع، تأکیدی است بر این بخش توقیع.


3. کسانی که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای رؤیت و مشاهده کنند، «کذاب مفتر» خواهند بود و تکذیب آنان لازم است. این سخن، ربطی به ادعای مشاهده همراه با نیابت ندارد، زیرا ختم نیابت و سفارت، پیش از این مطرح شد و این جا مسأله ادعای مشاهده حضرت، از سوی شیعیان مطرح است.
4. مدعی ، اعم از این است که اطمینان به ادعای خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایی را مطرح کند و یا بپندارد حق است.


مدعی که در محاکم قضایی، چنین است. اگر مدعی، شاهد و دلیل قطعی بر گفتة خود، اقامه کند، سخنش پذیرفته می شود، اما اگر دلیلی نداشته باشد، چه در ادعایش واقعاً صادق باشد و یا به دروغ ادعایی را در دادگاه مطرح کرده باشد، سخنش را نمی پذیرند. در همه حال، عنوان مدعی بر وی صادق است. از این روی، می توان گفت : عنوان مدعی در توقیع، دایره گسترده ای دارد: هم کسانی را که به دروغ ادعای مشاهده کرده اند، در بر می گیرد و هم افرادی را که می

پندارند در ادعای خویش راست می گویند. باید هر دو را تکذیب کرد، زیرا دروغگو و مفتری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد در صورتی که دیدار، همراه با معجزه باشد، به گونه ای که بدون هیچ ادعایی حقیقتی ثابت گردد، از این مسأله خارج باشد، چرا که بدون ادعا، امری ثابت شده است. بنابراین توقیع، مدعیان دیدار پیش از ظهور و پیش از خروج سفیانی را باید تکذیب کرد و ادعای آنان را رد کرد. استناد به توقیع، بر عدم امکان ارتباط ، کامل و صحیح است.


اشکالات به توقیع
محدث نوری، به جهت این که داستانها و حکایتهای زیادی از مدعیان دیدار نقل کرده، به توقیع اشکال می کند. شاید بتوان ادعا کرد که ایشان نخستین اشکال کننده به توقیع باشد. پس از ایشان، دیگران نیز اشکالهای ایشان را مطرح کرده و پذیرفته اند.
وی در جنه المأوی می نویسد :
«انه خبر واحد مرسل، غیر موجب علماً ، فلا یعارض تلک الوقائع و القصص التی یحمل القطع عن مجموعها بل و من بعضها المتضمن لکرامات و مفاخر لا یمکن صدورها من غیره، علیه السلام، فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله و هو الشیخ فی الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه، فکیف بغیره و العلماء الاعلام تلقّوها بالقبول و ذکروها فی زبرهم و تصانیفهم معولین علیها معتنین بها.»


در نجم الثاقب، همین اشکالها را مطرح می کند :
« این خبر ضعیف و غیر آن خبر واحدند که جز ظنی از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد، پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا می شود. هرچند از هریک آنها پیدا نشود، بلکه از جمله ای از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب (ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن، که شیخ طوسی است، عمل نکرده به آن در همان کتاب، چنانکه بیاید کلام او در این مقام، پس چه رسد به غیر او و علمای اعلام، از قدیم تا حال، امثال این وقایع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اعتنا نموده اند و از یکدگر گرفته اند...»


در منتخب الاثر، همین اشکالها را به گونه ای طرح می کند :
« و این توقیع منافی است با آنچه کل افراد بر آن ظاهر اتفاق نظر دارند. حتی شیخ طوسی، که این توقیع را نقل کرده، شمار زیادی را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند ... دیگر آن که توقیع خبر واحد، مرسل و ضعیفی است که ناقل آن، شیخ طوسی در کتابش (غیبت) به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتی که از مجموع آنها قطع حاصل می شود، ندارد.»


در مجموع، ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد می سازد.
1. توقیع خبر واحد و غیر قابل اعتماد است.
2. خبرمرسل وضعیف است .
3. شیخ طوسی که توقیع را نقل کرده و به آن عمل نکرده است.
4. توقیع معرض عنه است، چرا که اصحاب حکایات زیادی نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان (عج) دیدار داشته اند.


پاسخ از اشکال برسند : به نظر ما، این توقیع نه مرسل و نه ضعیف، بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده و می شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن، جامة عمل پوشانده اند.
شاید محدث نوری، نخستین فردی باشد که در سند توقیع، اشکال وارد ساخته و پنداشته ، نقل کنندة ، شیخ طوسی است؛ از این روی آن را مرسل و ضعیف دانسته است.
آنچه مسلم است، توقیع مرسل نیست، زیرا شیخ صدوق، آن را به طور مستقیم از ابومحمد مکتب که از مشایخ وی بوده نقل می کند و ابومحمد نیز، در منزل سمری آن را استنساخ کرده است.
با توجه به این که وفات صدوق در سال 381 و فوت سمری در سال 329 بوده، با یک واسطه آن را نقل کرده است، منتهی باید دید که ابو محمد کیست؟


قهپائی در پایان مجمع الرجال ، فوائدی را یادآور می شود. در فائده دوم، از کتاب «ربیع الشیعه» سید بن طاووس، اسامی سفراء و نایبان چهار گانه امام عصر (عج) را نام می برد و در پایان ، توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است . قهپائی، در حاشیه آن می نویسد :
«الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب، در مشیخه فقیه آمده است».
با این بیان، این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد، نام صحیح راوی توقیع، حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه، وی از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته، دربارة ابومحمد به تحقیق می پردازیم :


برخی با توجه به حاشیة قهپایی تصور کرده اند که حسن بن ابراهیم، جد ابومحمد المکتب است و نام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم ... دانسته اند که صحیح نیست، بلکه ایشان احتمال داده که حسن، همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت، امکان دارد حسین به حسن، تبدیل شده باشد.
پس از بررسی و مراجعه به کتابهای: خصال، معانی الاخبار، عیون الاخبار، علل الشرایع، کمال الدین، امالی و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین، یک نفر است.
شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه، در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند :
1. در توقیع مورد بحث
2. حدیث پیش از توقیع


«حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت : حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمری، قدس الله روحه، این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود : «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...».
با توجه به این حدیث، به خوبی روشن می شود که در توقیع، حسین تبدیل به حسن شده است.
شگفت این که در کتاب «غیبت» شیخ طوسی، حسن بن احمد، تبدیل به احمد بن حسن شده و شاید همین، باعث شده که برخی در سند توقیع، تردید کنند، چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.


3. در توقیعی که برای ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی کوفی صادر شده است. در این جا، شیخ صدوق، به جای مکتب ، مؤدب نوشته است :
«حدیث کرد ما را محمد بن احمد شیبانی و علی بن احمد بن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب و علی بن عبدالله وراق، رضی الله عنهم ....».
در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق، از حسین بن ابراهیم نقل می کند، نام این افراد وجود دارند و در مواردی، نام محمد بن احمد بن سنانی و احمد بن زیاد بن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری و قم می زیسته اند.


شیخ صدوق، در علل الشرایع، در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد، نسبت «الرازی» را به دنبال اسم وی آورده است. معمولاً ، چند نفری که ذکر شد، به جز محمد بن احمد شیبانی، در نقل حدیث با وی مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل می کنند :
1. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد
2. ابوالعباس احمد بن یحیی بن زکریان قطان، یک مورد.
3. محمد بن ابی عبدالله الاسدی الکوفی، سه مورد.
در خصال، در نه حدیث، به همان ترتیبی که ذکر شد، روایت می کند.
در یک مورد آمده : «حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال 307.»
در چند جا، با لقب «مکتب» و در چند جای دیگر، با لقب «مؤدب» از او یاد شده است. در حاشیه، توضیح داده شده که هر دو نام، مربوطه به یک نفر است.
در معانی الاخبار، در پنج مورد از وی، نقل حدیث می کند. در یک مورد، در چاپ موجود نام وی ، الحسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده و در یک مورد، کنیة او ابوعبدالله و جد پدرش به جای هشام، هاشم. سه مورد : هشام المکتب و دو مورد : مؤدب.
آقای خوئی، به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده اشاره دارد و وی را از مشایخ شیخ صدوق، در معانی الاخبار، معرفی می کند و به تصحیح سند نمی پردازد. در شمارة دیگر، ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد :
«وی، از مشایخ صدوق است که شیخ نوری، قدس سره، در مستدرک نقل کرده، اما، ما، نام وی را در کتابهای صدوق ندیدیم.»
همان گونه که ذکر شد، در برخی احادیث معانی الاخبار، به جای هشام، هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.
این اختلاف نسخه ها، سبب شده که محدث نوری، حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند و در آن نسخه، احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری، به جای مؤدب ، مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است.
شیخ صدوق، در عیون الاخبار، هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان، معمولاً ، از علی بن ابراهیم، یا ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند و تنها در یک مورد، از محمد بن یعقوب کلینی همراه با محمد

بن موسی المتوکل و محمد بن محمد بن عصام کلینی و علی بن عبدالوراق و علی بن احمد بن محمد بن عمر الدقاق. در این مورد، نام وی، ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است.
از این موارد، یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هاشم المکتب آمده و در موارد دیگر هشام المکتب، یا هشام المؤدب، و در چند مورد، حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب و در یک مورد، الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب. تمام این موارد ، راوی یکی است.


شیخ صدوق، در امالی ، یازده مورد از وی حدیث نقل کرده، در سه مورد، حسین بن ابراهیم، در یک مورد به اضافه مؤدب، در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب و در موارد دیگر، به اضافه احمد به هشام المؤدب.
در مشیخه فقیه، در طریق صدوق به محمد بن سنان و محمد بن جعفر اسدی و محمد بن اسماعیل، حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابی ثمامه. نیز، با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث، وی، همان ابن هشام المکتب معرفی شده است. شیخ طوسی در تهذیب، در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا، از وی حدیث نقل کرده و به جای مکتب، کاتب آورده است:


به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید