بخشی از مقاله

استراتژي صلح


از آنجا كه پيامبر اكرم‌(ص) در تمامي امور ابتدا دعوت را در اولويت قرار داده بود لذا به گونه‌اي مفصل‌تر به اين موضوع پرداختيم؛ لذا به طور مختصر به استراتژي ديگر پيامبر اشاره مي‌نماييم.
بر اين اساس كه در اسلام اصل در روابط خارجي بر صلح استوار است، پيامبر اكرم‌(ص) نيز صلح‌خواهي را به عنوان يك استراتژي مهم در روابط خارجي و بين‌المللي به كار برد.


روش آن حضرت در حوزه سياست خارجي علاوه بر اينكه بر دعوت استوار بود، اما از سال ششم هجري، استراتژي صلح را نيز دنبال كردند كه بارزترين آن صلح حديبيه بود.
علاوه بر موارد فوق که به تبيين و ذکر آنها پرداختيم، پيامبر اکرم(ص) در جريان تشکيل حکومت به جريان عضويابي که يکي از مهم‌ترين ارکان در نظام اداري اسلام محسوب مي‌گردد، نيز توجه کامل داشت و در اين راستا مي‌توان منابع نيروي انساني پيامبر اکرم(ص) را به اين شرح دانست:


1- منابع نژادي عرب و عجم
2- منابع سرزميني مانند: مکه و مدينه و يمن
3- منابع قبيله‌اي مانند: قريش
4- منابع ارزشي مانند: مهاجران، انصار، مجاهدان و تابعين
5- منابع بومي


6- منابع سرزميني، اعتقادي مانند: دارالکفر و دارالاسلام
7- منابع اعتقادي مانند: مسمانان، يهود و نصاري23
همچنين علاوه بر موارد ذکر شده در اين نوشتار، سيره حکومتي پيامبر اکرم(ص) جنبه‌هاي متعدد ديگري را نيز شامل مي‌گردد که به دليل ارائه اين مقاله به صورت مختصر به همين مقدار بسنده نموديم.


وظايف اوليه دولت
درباره اين موضوع كه وظايف اقتصادي دولت كدام‌ها است بحث‌هاي زيادي صورت مي‌گيرد اما در بسياري از اين مباحثه يك نكته مهم و اساسي فراموش مي‌شود و آن وظيفه اوليه و يا به عبارت ديگر علت وجودي دولت است.


آيا دولت براي تامين معيشت مردم، كنترل قيمت‌ها، توزيع برابر ثروت و درآمد به وجود آمده يا وظيفه اصلي دولت چيز ديگري بوده و اين وظايف بعدها به حق يا ناحق به آنها اضافه شده است؟ مردم‌شناسان معتقدند كه ده‌ها هزار سال انسان‌ها به صورت قبايل پراكنده شكارچي و جمع‌آوري كننده ميوه مي‌زيسته‌اند كه در آنها از دولت خبري نبود.


از زماني كه جوامع انساني اسكان يافته و گسترده به وجود آمده و دولت در آنها شكل گرفته بيش از پنج يا شش هزار سال نمي‌گذرد. اين سخن به اين معنا است كه معيشت و بقاي نوع بشر در بخش اعظم تاريخ خود بدون دولت سپري شده است.
وجود دولت زماني ضرورت مي‌يابد كه جوامع كشاورزي، شهرنشين و پرتعداد جاي قبايل انساني پراكنده و كم تعداد را مي‌گيرند.


ويژگي مهم جوامع بزرگ گستردگي تقسيم كار ميان افراد و گروه‌هاي مختلف و در نتيجه افزايش بيش از پيش نيازهاي متقابل انسان‌ها به همكاري و مبادله با هم ديگر است.
انسان‌ها براي برآورده كردن نيازهاي معيشتي خود به دولت نياز ندارند اما چون زندگي در جوامع بزرگ مستلزم رعايت برخي قواعد رفتاري و حقوق متقابل افراد است و اين امر به نوبه خود نياز به داور و مرجع تظلمات دارد لذا وجود دولت ضرورت مي‌يابد.


اگر زندگي اجتماعي انسان‌ها را به يك بازي دسته‌جمعي تشبيه كنيم دولت نقش داور بازي را خواهد داشت داوري كه وظيفه او محدود به اجراي قواعد است و اختيار تعيين آنها و يا تغيير موقعيت بازيكنان را ندارد.


در علم اقتصاد دولت به عنوان توليد كننده كالاهاي عمومي توصيف مي‌شود. منظور از كالاهاي عمومي در درجه اول اجراي وظيفه حكميت ميان افراد جامعه و تضمين رعايت قواعد و قراردادها است. از اين طريق است كه امنيت و صلح در جامعه برقرار مي‌شود و شهروندان مي‌توانند با خيال آسوده براي معاش خود تلاش كنند. درست است

كه در جوامع پيشرفته صنعتي به لحاظ تاريخي نقش دولت افزايش يافته و كالاهاي عمومي ديگري به فهرست وظايف اوليه دولت اضافه شده است، اما نبايد فراموش كرد كه اين فرايند به موازات پيشرفت اقتصادي صورت گرفته و مهمتر از همه مخل وظايف اصلي دولت نشده است.

دولت‌ها در اين جوامع توانسته‌اند آموزش، بهداشت و تامين اجتماعي عمومي را كم و بيش برقرار سازند اما در عين حال از وظيفه اصلي خود كه عبارت است از حفظ امنيت(سياسي، اقتصادي، اجتماعي)، تضمين حقوق مالكيت شهروندان، حمايت از آزادي‌هاي فردي و به مورد اجرا گذاشتن قراردادها غفلت نكرده‌اند. البته در اين كشورها نيز هر زمان كه وظايف ثانويه دولت بيش از حد سنگين شده كارآمدي نظام اقتصادي و سطح رفاه جامعه به طور نسبي پايين آمده است.


در اغلب كشورهاي جهان سوم از جمله كشور ما به دلايلي وظايف اصلي و اوليه دولت تحت‌الشعاع كاركردهاي ثانويه قرار گرفته و در نتيجه حوزه فعاليت‌ها و ابتكارات شهروندان را به ويژه در زمينه اقتصادي دچار تنگنا كرده است.


در ايران همانند بسياري از جوامع مشابه، دارايي‌هاي تعداد چشمگيري از خانوارها و فعالان اقتصادي در كشاورزي، صنعت و بازرگاني فاقد سند رسمي است و اين كمبود، همان گونه كه هرناندودسوتو توضيح داده است،

سرمايه‌هاي اينها را كم توان و سترون كرده و مانع توليد ثروت بيشتر شده است. اين وضعيت در واقع نشان مي‌دهد كه دولت نتوانسته به وظيفه اصلي خود كه تضمين حقوق مالكيت شهروندان است به درستي عمل كند. در همين رابطه مشاهده مي‌‌شود

كه بسيار از قراردادهاي (اقتصادي) ميان افراد در واقعيت امر ضمانت اجرايي ندارد و اساسا در موارد متعدد و مهمي به جاي آنكه دولت ضامن حسن اجراي اين قراردادها باشد عامل نقض و لغو آنها مي‌شود. دولت كه بايد همانند داور بي طرف ناظر و مجري قواعد باشد خود همانند مداخله‌گر و ناقض قواعد عمل مي‌كند و در بسياري از عرصه‌ها مانع بستن قراردادهاي آزادانه ميان شهروندان مي‌گردد.


مداخله دولت در تعيين قميت در بازار كار، سرمايه و كالا معناي ديگري جز ورود در حريم آزادي‌ها و حقوق مالكيت افراد ندارد. اينگونه مداخلات در حقيقت نشان مي‌دهد كه تا چه اندازه دولت از وظيفه اصلي خود دور شده و به اعمالي دست مي‌يازد كه خود مي‌بايست مانع ديگران از ارتكاب آنها باشد. نتيجه اين نقض غرض ناكارآمدي نظام اقتصادي،

تداوم فقر و ممانعت از توليد ثروت بيشتر در جامعه است. گويا اهل فكر و تصميم در كشور ما هنوز نپذيرفته‌اند كه دولت توليدكننده ثروت در جامعه نيست بلكه مصرف‌كننده آن است بنابراين بسط يد اقتصادي دولت به زيان جامعه و حتي خود دولت است. اگر دولت به وظيفه اصلي و اوليه خود كه تضمين حقوق و آزادي‌هاي افراد است عمل كند به يقين هم مردم و هم دولت از ثروت و قدرت بيشتري برخوردار خواهند شد


تن کامل سخنراني سيد محمّد خاتمي در کنفرانس اديان و ايجاد صلح
همايش زن وصلح در تاريخ 12/10/ 85 ازسوي هم انديشان زن در سالن اجتماعات تشكلهاي غير دولتي برگزار شد. درابتداي اين همايش كه توسط فعالان حوزه زنان ، محيط زيست وصلح تدارك ديده شده بود ،پيام خانم شيرين عبادي برنده جايزه صلح نوبل قرائت شد و سپس چند تن از فعالان حقوق زن و نيز چند تن از فعالان اجتماعي به ايراد سخن پرداختند.


درابتداي مراسم پيام شيرين عبادي كه به دليل تغيير زمان سمينار نتوانسته بود، در آن شركت كند،‌خوانده شد. در بخشهايي از پيام وي آمده است :
"نكته اساسي كه بايدبه آن پرداخته شود معناي "صلح"است . به عبارت ديگر پرسش اصلي آن است كه آيا نبودجنگ به معناي صلح است ؟يعني اگركشوري مستقيمادرگيرجنگ نباشد بايد معتقد باشيم كه مردم آن در صلح سبز به سر مي برند؟


مسلماخير! اين تعريف از صلح مربوط به چند قرن قبل استدر حاليکه در قرن21صلح بايد به گونه اي ديگرتعريف شود…. .
صلح به معناي آرامش است وانسان زماني در آرامش به سر مي برد كه حقوق انساني اوتضييغ نشده و كرامت انساني خودراحفظ كند. بديهي است

انساني كه به علت فقرنمي تواند تحصيل كند ياانساني كه به علت فقرنمي تواند تحصيل كنديا انساني كه به خاطربيان عقايد خودبه زندان افتاده ومجازات يا ستاره دار مي شود، انساني كه خانه وكاشانه اي نداردودرخيابان زندگي مي كند و آرامش ندارد، درصلح زندگي نمي كند.


براي اينكه صلح در جامعه اي پايدار بماند بايدبر دوركن اساسي استوار باشد.

دموكراسي وعدالت اجتماعي
اگردر جامعه اي استبدادحكومت كند چه استبداد ديني وچه استبداد سياسي، اگر در كشوري به آراوعقايد مردم احترام گذاشته نشود، اگر دراجتماعي هر صداي مخالفي را به ضرب زندان وگلوله خاموش كنند ،مسلما روزي آرامش آن جامعه به هم خواهد خورد.


نكته ديگري كه بايد در نظر گرفت تجديدنظردر تعريف دموكراسي است .دموكراسي در معناي كلاسيك آن به معناي حكومت اكثريت است اما اكثريتي كه در يك انتخابات آزادبه قدرت مي رسدحق نداردهر طور كه بخواهد حكومت كند


چهارچوب دموكراسي قواعد حقوق بشراست.به عبارت ديگر اكثريت به قدرت رسيده، فقط در چهارچوب ضوابط حقوق بشر مي تواند حكومت كند وحق تخطي از آن را ندارد…
پايه ديگر صلح در عدالت اجتماعي است.نمي توان در جامعه اي كه اختلاف طبقاتي آن زياداست آرامش برقرارساخت.


اكنون در آستانه برگزاري جشنهاي دهه فجر بعد از28سال، شاهد هستيم كه طبق آمارهاي دولتي بيش ازده ميليون نفرزير خط فقرزندگي مي كنند يعني از هفت ايراني يك نفر با روزي كمتر از يك دلار زندگي مي كند.اين گفته مقامات رسمي حكومت است وبه عقيده من ميزان فقر در اجتماع بيش از اين است.


در شرايطي كه گفته شد نمي توان ادعاكرد كه صلح به معناي واقعي آن در جامعه وجود دارد خصوصا آن كه نقض حقوق بشر به طور مستمر نيز اتفاق مي افتد. در قوانين تبعيض بر اساس جنسيت ومذهب وجود دارد سانسور شديدتر از قبل شده است تورم روزافزون است وبسياري مشكلات ديگر.


سخنران بعدي همايش دكتر محمد حبيبي بودكه تحت عنوان "سازمان ملل متحدوپيشبردنقش زنان در صلح بين‌الملل"سخنان خود را ايراد كرد.
وي با قراردادن محور بحث خود بر روي قطعنامه 1325شوراي امنيت در موردزنان صلح وامنيت كه در سال 2000به تصويب رسيده است آن راسرآغازي برارتقا نقش آفريني زنان در فرايند پيشگيري از منازعات ومديريت وتصميم سازي در فرايند صلح دانست.


وي باطرح تاثير منازعات بر زنان عنوان داشت:
آثار ناگوار منازعات مسلحانه به صورتي نابرابردامنگير زنان و مردان است.اكثريت قربانيان اين مخاصمات را زنان وكودكان تشكيل مي دهند ..هم اينان بيشترين آوارگان و پناهجويان جهان واشخاص بي خانمان رارقم مي زنند.درخلال مخاصمات زنان ودختران انواعي متفاوت از خشونت و بي رحمي راتجربه مي كنند.همچون مردان به قتل مي رسند ، آواره مي شوند ودر معرض سلاحهاي مخرب قرار مي گيرند.

امابسيار فراتر ازاين ها از مخاصمات مسلحانه آسيب مي بينند.زنان با همه اشكال خشونت به ويژه خشونت وبهره كشي جنسي از جمله شكنجه ،تجاوزبه عنف ،حاملگي اجباري، بيگاري و بردگي جنسي، روسپيگري اجباري وقاچاق روبرو مي شوند.گاهي زنان به عنوان سلاح در جهت هجوم به فرهنگ وعزت يك ملت وتخريب غرور آنان مورد ازار و سواستفاده قرار مي گيرند.


از دست دادن همسران و پسران كه در منازعات كشته مي شوند مسئوليت سنگين تامين زندگي وحراست از خانواده رابردوش آنان مي نهد.مجروح ومعلول شدن همسران نيززنان راعمري درگيرپرستاري ومراقبت مي كند.دسترسي ناكافي به منابع وفقدان حمايت اجتماعي در اين زمينه ها زنان رادر معرض انواع مشكلات وسختي ها انحرافات وفعاليت هاي غير قانوني قرارمي دهد.
قطعنامه 1325 شوراي امنيت در مورد زنان صلح وامنيتچارچوب سياسي جامعي براي حمايت اززنان ونقش آنان در فرايندهاي صلح فراهم مي آورد.


اين براي اولين بار است كه سندي بين المللي در قالب قطعنامه توانمندترين ركن فراگيرترين تشكل سياسي جهاني هرچند در قالبي غير الزامي مستقلا به مسيله زنان وصلح و امنيت بين المللي اختصاص مي يابد.شوراي امنيت براي نخستين بارخواستار ارزيابي فراگير آثارمخاصمه مسلحانه بر زنان ودختران ونقش آنان در فرايندهاي صلح سازي و ابعاد جنسيتي اين فرايندهاوحل منازعه مي شود و به طور خاص به نقش زنان در پيشگيري ازمخاصمات مسلحانه پافشاري مي كند.


وي سخنان خود را بدينگونه پايان بخشيدكه:
پيوند زدن صلح به حقوق بشرهنراصلي قطعنامه است.امابايد گفت صلح فقط فقدان جنگ نيست.صلح در مفهوم ايجابي آن همكاري مشاركت وايجاد جامعه اي مبتني بر كرامت انساني است كه در آن افراد انساني زندگي سرافرازانه داشته باشند.


سخنران سوم همايش خانم منير همايوني بود كه تحت عنوان "زن وصلح"به سخنراني پرداخت.وي عنوان نمود:
سازمان ملل متحد دهه اول قرن 21را دهه صلح در جهان اعلام كردوامروز كه 6سال ازاين دهه سپري شده است نه تنها از ميزان خشونت در جهان كاسته نشده بلكه بر شدت آن افزوده گشته است.


جنگ ريشه در قدرت طلبي وفزون خواهي داردودرانديشه صاحبان قدرت شكل ميگيرد همچنان كه صلح درانديشه انسان هايي است كه به عدالت واحترام به حقوق ديگران پايبند ميباشند. .
صلح انسان دوستي است.انصاف است احترام به حقوق انسانهاي ديگر است. صلح زمينه ساز آينده كودكان است.صلح مهرباني است.صلح همه رفتارهايي است كه مشخصه انسان انديشمند است و به همين دليل اكتسابي است وبايدآن را آموخت.


موضوع گفتار من زن وصلح است و شايد انتخاب اين نام براي اين گفتار بخاطر شباهت‌هاي خيره كننده‌اي باشد كه زن و صلح از نظر ماهيتي از آن برخوردار هستند.
آنچه امروز نامش راتمدن توسعه ويا پيشرفت اجتماعي نهاده ايم درنهايت تحقق خواست هاي مادران در گذر تاريخ از انسان اوليه تا جوامع مدني امروز است.


روحيه همگرايي گروهي درمددكاري مسئوليت پذيري وايجاد ارتباط درتاريخ از خصوصيات بارز زنان بوده است ودرگستره ي ارزشهاي انساني برقراري پيوند پرستاري ومهرورزي به شدت نمايان است.
با سركوبي انرژي سازنده زنان،

نهال تكنولوژي وعلم صرفـا"مردسالارانه كاشته شدكه هم اكنون ماشاهد پيامدهاي آن در نابودي روزافزون حيات جانوران وگياهان روي زمين هستيم.تصادفي نيست كه حفاظت از محيط زيست واحترام به حقوق زنان پابه پاي هم به باور عمومي درسطح جهاني نفوذكرده است.هرگونه كوشش درجهت حمايت ازنقش يافتن دختران، زنان ومادران دركليه شِِئونات فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي وسياسي اقدامي مؤثردركاهش خشونت درجامعه وانساني ترشدن آن تلقي ميشود.


همايوني درجمعبندي سخنان خودچنين نتيجه گرفت:
درهرجامعه ايكه خشونت ضدارزش تلقي ميشود دسترسي زنان به حقوق اجتماعي خود بيشتر تحقق يافته است.بدين سان استقرار فرهنگ احترام به حقوق انسان به استقرارفرهنگ صلح در جامعه خواهد انجاميد. در چنين جوامعي انسانيت انسان جدا از جنسيت ووابستگي طبقاتي او مطرح مي باشد.


لازم به يادآوري است كه در اين هنگام خانم هنسل نماينده مجلس آلمان به همراه رييس سازمان فرهنگ صلح كه عمده فعاليتهاي خود را بر محور صلح قرار داده و بعد از اطلاع از اين جلسه ، در آن حضور يافته و داوطلبانه پيام كوتاهي را خطاب به شركت‌كنندگان همايش عنوان كردند.
سخنران بعدي همايش مرضيه مرتاضي لنگرودي بود كه سخنان خود را تحت عنوان «جامعه‌شناسي صلح و زنان» ارائه داد:


امروز ميليونها زن در جهان به تنهايي بار زندگي و سازندگي را بدوش مي کشند که همسرانشان در جنگهاي اخير ايران ، افغانستان ، رواندا، بوسني، عراق، آفريقا، امريکاي لاتين کشته يا معلول و مجروح شده اند.


اين زنان با اداره خود و خانواده خود از طريق کسب حداقل معيشت و نبود حداقل امنيت در واقع شهرها و مزارع را بصورت حداقلي اداره مي کنند. 50 ميليون آواره جنگي در سراسر جهان وجود دارند که %80 آنان زن هستند.
در ادبيات عامه مثلي هست که به تمسخر مي گويد زنان جان سخت تر از مردان اند و استاد جان سالم بدر بردن از جنگ و بيماري هستند. اما هيچکس به استادان زندگي و زنده ماندن جايزه نمي دهد و بر سينه آنها مدال نمي زند؟!


و در عين حال کمتر کسي توجه مي کند که اين استادان نگهبان حيات و زندگي براي جان سالم بدر بردن از چنگال مرگ چه هزينه هاي سنگيني مي پردازند.
هزينه هايي که جنگ افروزان بر مردم تحميل مي کنند. براي مردان مرگ و براي زنان تحقيري به مراتب سخت تر از مرگ است.

اگر زنان را نمي کشند براي آنست که با تجاوز به زنان مردانشان را تحقير کنند. و مرداني که در معرض چنين تحقيري واقع مي شوند دچار خشم مضاعف شده، انتقامشان را با تجاوز به زنان دشمن از آنها مي گيرند. آنچه موجب خشم مردان جنگجو مي شود ، تجاوز به ناموس و دستبرد به چيزيست که به آنها تعلق داشته نه رنجي که زن تجاوز ديده تحمل کرده است و يا مي کند!


چرا زنان بر سر ميز تصميم گيريها و مذاکرات قبل و بعد جنگ به عنوان مدافعان حيات و صلح حضور جدي ندارند؟
زنان قدرت شگفت انگيزي براي ايجاد صلح دارند. وقتي سيصد هزار زن امريکايي روبروي درب اصلي کاخ سفيد فرياد مي زنند پسران ما براي اينکه قلب پسر مادر عرافي را نشانه روند بدنيا نيامده اند. نشان مي دهد که هويت منحصر به زن مادري در حصارهاي قومي و نژادي محصور نمي ماند. همانطور که هويت قدرت طلبي مردانه در حصارهاي قومي و نژادي محصور نمانده.

مردان زبان زور و قدرت را خوب مي فهمند و معمولا به همان زبان با خود و ديگران و دشمنان شان سخن مي گويند.
تحقيقات جامعه شناسي حاکي از اين است که زنان نسبت به مردان از حس همکاري بيشتري برخوردارند. به مصالحه و اتفاق نظر تمايل دارند.

زنان همانقدر که به کشته شدن تمايل ندارند، از کشتن بيزارند. نفس پذيرش هويت مادري و مجهز بودن به ابزار مادري و مسووليت زايش و پرورش، زن را علاقمند به ثبات اجتماعي و امنيت و ايفا کردن نقش در جهت تثبيت ثبات و امنيت مي کند. اما نگرش سنتي کليشه اي در جهان هنوز علاقمند است به زنان نقش قرباني را بدهد

و ترجيح مي دهد به جاي اينکه او را درغنايم پس از جنگ و پيروزي سهيم کند، در پشت جبهه و تدارکات و پرستاري به کار گيرد و حداکثر نقش پادويي و پيغام رساني به او مي دهد. بدون هيچ مدال و وجه تمايزي. اين نگرش سنتي جنسيتي به وجه حاضر نيست از برج عاج هزاران ساله خويش فرود آيد و قدرت خويش را با زنان تقسيم کند. علي رغم تصويب کنوانسيون هاي متعدد در سازمان هاي بين المللي هنوز اجازه تصميم گيري درباره جنگ و صلح به زنان داده نشده است.
.
نگرش سنتي در پيچيده ترين اشکال حمايت و مراقبت از جنسيت زن، او را وادار به اعمال خشونت درباره خود- ديگري و ديگران مي کند. و حمايت خودش را ازطريق کنترل و نظارت خشونت بار اعمال مي کند. و به اين ترتيب مانع تحقق اخلاق و رفتار صلح مدارانه زن با خود و ديگري و ديگران مي شود. اصرار بر نگهداري زن در نقوش کليشه اي جنسيتي در ايران راه زنده ماندن و حيات اورا در گرو نبود آن ديگري قرار مي دهد. حقوق قانوني و انساني زن درايران ناچيزتر از آنست که بتواند آن را با ديگري تقسيم کند.


دختربچه و پسربچه از لحظه تولد درايران در چارچوب تفکر و تربيتي قرار مي گيرند که مبتني بر ترس و واکنش دفاع و تهاجم است. ترس از عمده ترين موانع بر سر راه گسترش فرهنگ صلح در جامعه ايران است. و چون تيغ دو لبه عمل مي کند. و ما معمولا از ترس به چاله نيافتادن خود را به چاه ويل حوادث پرتاب مي کنيم!


باري، دختر بچه مي آموزد خود را پنهان کند. پسر بچه مي آموزد براي اينکه مورد حمله قرار نگيرد خود پيشقدم حمله و تهاجم شود!

و سخن آخر اينکه اغلب مردم تصور مي کنند صلح يعني فقدان جنگ، در حالي که صلح يعني آرامش در پرتو امنيت. امنيتي که با حمايت عشق پايدار مي شود. و اغلب مردم به تفاوت بين صلح و فرهنگ صلح بي توجهند .کارما زنان امروز بازکردن گره هاي اين کلاف و شبکه پيچيده است.


صلح در اينجا براي ما و همه انسانهاي صلح دوست جهان نه يک تعارف بلکه ضرورت زندگي است. زيرا صلح تنها براساس تکيه بر مشترکات انسانها و با مشارکت آنها فراغ از کليشه هاي جنسيتي امکان تحقق و گسترش پيدا مي کند.


دكتر ناهيد توسلي سردبير نشريه فرهنگي- ادبي نافه سخنراني خود تحت عنوان اسطوره‌شناسي زن و صلح را با نقل جمله‌اي از پل دامان آغاز كرد وگفت دامان معتقد است:
«زن هستي را امتداديافته وجود خود مي‌داند»


ورود به حوزة اساطير و همانندسازي زن (زن/مادر) با صلح، به اين دليل است كه اساطير بخشي از واقعيات هستيِ جامعة جهاني و فرهنگ اجتماعات (comunities) و جوامع (societies) گوناگون است كه براي ما، به گونة ميراث فرهنگي‌يي باقي ‌مانده‌است تا ما بتوانيم باعقل و دانش امروزين‌مان آن را بازخواني كرده و به سود شرايط اكنون‌مان جهت همواركردن و تسريع روند رشد و پيش‌رفت «انساني»‌مان از آن بهره‌گيري كنيم.


اسطوره‌شناسان، مردم شناسان (اَنتروپاليجيست‌ها)، جامعه‌شناسان و حتي تاريخ‌نويسان تعاريف گوناگوني از اسطوره داده‌اند، كه هريك در جاي خودش مستقل و درست به‌نظر مي‌رسد؛ ولي آن‌چه در همة اين تعاريف و تفسيرها و تاويل‌ها تقريبا وجه مشترك دارد اين است كه، اسطوره درك جهان و هستي پيرامون انسان‌هاي اوليه به وسيله حواس و عواطف‌شان بوده است و در آن به موضوع آفرينش و خلقت اشاره شده‌‌است.


چرا زن و صلح با هم در ترادف‌اند؟
نظر به اين‌كه در دوران زن/مادري مالكيت خصوصي وجود نداشته و همه آدم‌ها از همة مواهب طبيعي به‌گونة يك‌سان و برابر بهره ‌مي‌گرفته‌اند چيزي به نام داشتن، بيشتر داشتن، اندوختن، افزايش‌دادن و پديده‌‌اي تحت عنوان ذخيره كردن،

سوداندوزي و افزايش سرمايه و... كه از پس از دوران كشاورزي به بعد كه دوران حاكميت و سلطة مرد بر آن اجتماع بوده كه باالطبع براي حفظ و نگهداري و ذخيرة محصول و حتي سپردن آن به فرزند پس از مرگ نه تنها موجب رقابت‌هايي در اجتماع مي‌شده، بلكه به همين دليل مرد ناگزير از انباشت و حفظ و حراست داشته‌اش همراه با حفظ و حراست زن و فرزندش مي‌كرده است.


در همين روند و البته به دليل ويژگي‌هاي زن/مادر براي بارداري و فرزندزايي كه ناگزير چند روز در ماه و چندين نوبت دوسه‌چهارساله در طول زندگي‌اش او را خانه‌نشين مي‌كرده، مرد در اين اجتماع و در اين دوران اقتدار خود را براي حفظ آن به‌كار مي‌گيرد.

حاكميت مرد/پدرسالارانه به دليل سلطة مرد در خانه بر زن و بلوكه كردن او براي دانستن اين كه پدر فرزندش خودش باشد و نير بر فرزند به دليل حضور دايم او در سپردن اموال و مازاد سرمايه‌اش به كسي كه از آنِ خود او باشد در جامعه نضج مي‌گيرد.


حالا كه باالقوة جنگيدن در اجتماع آن روزگاران، به دليل اقتدار و داشتن در حاكميت مردانه باالفعل مي‌شود ما مي‌توانيم با پدپدة «صلح» كه آنتي‌تز زن/مادرانه است روبرو شويم و حالا مي‌توانيم صلح را معنا كنيم.


بريفو در كتاب مادران مي‌گويد (يعني ادعا مي‌كند) كه عاطفه، پديده‌اي اكتسابي است كه زن/مادر آن‌را به جهان ارزاني داشته‌است و از اين روست كه ما عطوفت را از مادر و از زن داريم. زيرا زن با توجه به توانايي مادرانه و عشق و محبت يك‌سان و برابر و عادلانه به فرزند نياز به آرامش و صلح دارد. همان‌چنان كه دوست جامعه‌شناس من مي‌گويد، زن/مادر حتي براي كشت و زرع و رشد گياه از خاك بايد آرامش و صبر داشته باشد و ناگزير است با كار جمعي و برابر ، تساوي وعدالت و صلح‌دوستي را پيشة خود سازد.


اين ويژگي‌هاي زن/مادر اساطيري كه اينك «دروني» او شده است از او شخصيتي اتصال‌دهنده، وصل‌كننده، آموزنده و مصلح مي‌سازد. هنوز هم در جوامع جهان مادربزرگ‌ها يا نياي مادري حل و فصل‌كنندة مشكلات خانواده‌ها هستند.
اين چنين است كه صلح، كه خود پديده‌اي سازنده، عدالت‌پرور و برابرساز است و آنتي‌تز محصول حاكميت مردانه در ارتباط با قدرت و ثروت و خفظ آن دارد، ريشه‌اي زن/مادرانه پيدا مي‌كند و زن را به موجودي عشق‌پرور و صلح‌دوست و مصلح مبدل مي‌كند.


فراموش نكنيم كه اينجا، منظور از صلح‌جو و مصلح، زنان و مردان مصلحي هستند كه در حاكميت امروزين مرد/پدرسالارانه بالاقوه هاي صلح‌خواهانه‌شان را كه همان تقويت نيروي زنانة درون انسان يعني «انيما» فربه كرده و بالفعل مي‌سازند. در همين حال زنان هم هستند كه در بست در زيرمجموعة حاكميت مردانه و هم‌راه با انديشة جنگ‌جويانة آنان در حوزة قدرت و ثروت تلاش مي‌كنند.


در قسمتي از برنامه يك قطعه تصويري از نسرين جعفري به نمايش درآمد كه مورد استقبال حاضران قرار گرفت.
سپس خديجه مقدم از فعالان زنان و محيط زيست به ايراد سخنراني خود تحت عنوان «محيط زيست وصلح» پرداخت.


در اين سخنراني با طرح سكوت وهم انگيز موجود نسبت به آثار مخرب محيط زيستي انرژي هسته‌اي و غني‌سازي اورانيوم در جهان و فقدان آگاهي نسبت به آن حتي در ميان محيطهاي روشنفكري و دانشگاهي به طرح آماري از اثرات مخرب موارد يادشده پرداخت. در قسمتي از اين سخنان وي عنوان كرد"


با يك ارزيابي محافظه‌كارانه هر كاميون كه بشكه‌هاي خشك حامل مواد زايد راديو اكتيو را جابجا مي‌كند چيزي حدود 40 برابر مواد راديو اكتيو با عمر طولاني كه از بمب هيروشيما ساطع شده را در خود جاي مي‌دهد.


حمل و نقل اينها از طريق راه‌آهن يا كشتي هاي حمل و نقل چيزي حدود 200 برابر بمب هيروشيما مواد اشعه زا با عمر طولاني با خود حمل مي‌كند.
همچنين با اشاره به تلاش مجامع جهاني، هواداران صلح و محيط زيست و بخصوص زنان در مقابله با آلاينده‌هاي خطرناك متذكر شد:


در مجمع جهاني نيويورك در سپتامبر 2005 كشورها متعهد شدند كه به رشد انرژي‌هاي پاك و بازدهي بيشتر اقدام كنند.
و از صنايعي كه بازدهي بيشتري در توليد انرژي دارند و از نظر اقتصادي به صرفه و از نظر محيط زيستي پاك هستند حمايت بشود.


انرژي باد با بهره‌گيري از سرمايه‌گذاري مساوي با رآكتور اتمي 5 برابر بيشتر فرصت شغلي و 3/2 برابر بيشتر برق توليد مي‌كند انرژي‌هاي پاك اقتصادي‌ترند.
متخصصين كميسيون توسعه پايدار سازمان ملل اعلام كرده‌اند كه توليد فعلي انرژي هسته‌اي با اين همه خطرات و هزينه‌هاي بسيار بسيار سنگين نيروگاههاي فقط 16% برق دنيا را توليد مي‌كنند. در واقع انرژي هسته‌اي با زباله‌هاي اتمي كه طول عمر زياد دارند و هنوز هيچ راه حلي هم براي آنها پيدا نشده امنيت و صلح جهان را به خطر انداخته‌اند.


در اين برنامه محمد يوسفي نويسنده برگزيده كتابهاي كودكان به قرائت داستانهايي از آثار خود براي شركت‌كنندگان پرداخت.
آخرين سخنران همايش زن و صلح ليلي فرهادپور بود كه درباره «صلح و توسعه» با حاضران به گفتگو پرداخت.


او با اشاره به سايت زنان صلح به طرح شواهدي كه خود از نزديك ، با فجايع باقيمانده از روحيه تجاوزطلبي برخي قدرتها مواجه شده پرداخت.
از ويرانه‌هاي افغانستان و عراق سخن گفت و از اينكه غرب براي خاورميانه نقشه كشيده است و اين وظيفه ماست كه فرياد ضد جنگ سر دهيم و صلح را جستجو كنيم. زيرا كه زندگي، صلح، توسعه، كار، خانه، آب، برق حق ماست. آري حق ماست پس چرا كسي حق ما يعني صلح و توسعه را فرياد نمي‌زند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید