بخشی از مقاله

اسطوره هاي ايران


مقدمه:
اسطوره همان واژه اي است كه در زبان فرنگي به دو شكل S torg (قصه ) و H i storg (تاريخ )ديده مي شود از اين جا مي توان دريافت كه در مورد اسطوره دو نوع تلقي وجود دارد از طرفي آن را افسانه و دروغ و از طرف ديگر حقيقت و تاريخ مي دانند .مطالب تاريخي و مذهبي و واقعي با گذشت ايام ظاهر افسانه يافته است . پس اسطوره بياني است كه ژرف ساخت آن حقيقت و تاريخ (در نبرد مردمان باستان )و رو ساخت آن افسانه باشد.اساطير در مواجهه با حقيقت تبديل به تاريخ مي شوند و امروزه وجه راستين بسياري از اساطير قديم

معلوم شده است.چنان كه اسطوره نابودي جذيره آتلانتيس كه در آثار افلاطون آمده است در دهه پنجاه قرن حاظر تبديل به تاريخ و حقيقت شده گاهي اوقات اسطوره همان مذاهب منسوخ ملل قديم است كه امروزه ديگر كسي به صورت خودآگاه بدانها توجهي ندارد اما تحميل به صورت ناخودآگاه در بسياري از رفتارها و پندارهاي ما مؤثر است در زبان يوناني قديم به هر داستان بدون شاخ و برگ ميتوس


Mitos مي گفتند و به راست و دروغ بودن آن توجهي نداشتند.اما امروز M yth به داستاني گفته مي شود كه چهارچوب نظام اسطوره شناسي يا علم الاساطير يا M ytho logy قرار داشته باشد و مواد مجموعه متجانسي از داستانهاي قديمي موروثي است كه زماني در اعتقاد گروهي از مردم جنبه حقيقت داشت مي توان گفت كه نظام اساطيري مذهبي است كه امروزه كسي بدان باور ندارد.اصطلاح اسطوره توسعاً به آن دسته از داستانها درباره امور مافوق طبيعي كه محصول جعل نويسندگان است نيز اطلاق مي شود.مثلاً افلاطون

داستانهاي اساطيري يي را براي بيان تفكرات فلسفي خود جعل كرده علاوه بر اين اصطلاح اسطوره را در مورد سفسطه و اغفال و در مورد داستانهاي تخيلي از قبيل آثار فاكنر نيز به كار مي برند.اسطوره به زمان ازلي بر مي گردد و مي گويد كه خدايان در ازل چه كرده اند .چگونه جهان را ساخته اند،چگونه با نيروهاي شر جنگيده اند چگونه قدرت خدايي را بر هستي مسلط كرده اند و بعد از زندگي و حوادث جالب ايشان مي گويد به نظر الياده اسطوره عبارت است از روايتي مقدس كه به خويشتن شناسي انسان متدين شكل مي بخشد و بدين روي بعدي ديني در دريافت اسطوره اي وجود دارد كه آنرا به چيزي جز بصيرت ديني نمي توان تعبير كرد اسطوره تاريخي مقدس را روايت مي كند يعني واقعه اي ازلي كه در آغاز زمان انجام يافته است .اسطوره همواره نقلي از آفرينش است و اصطلاحي كلي است كه در برگيرنده باورهاي مقدس انسان در مرحله ي خاصي از تصورات اجتماعي است.


كه در عصر جوامع به اصطلاح ابتدايي شكل مي گيرد و باور داشت مقدس همگان مي گردد .زمان حال يعني زماني ميان زمانهاي آغازين و پسين اعصار تاريخي زندگي بشر معمولاً در محدوده ي اسطوره قرار نمي گيرد بلكه در پهنه ي حماسه وارد مي شود .در حماسه به مسائل ازلي نمي رسيم .البته به زمانهاي بسيار قديم مي رسيم.حماسه راجع به هزارها سال پيش صحبت مي كند اما درباره ي زمان ازلي يا ابتداي زمان و جهان چيزي نمي گويد يعني در حماسه به ازل نمي رسيم شخصيتهايش هم خدايان نيستند بلكه شاهان و پهلوانان هستند البته اسطوره و حماسه خويش كاري مشترك هم دارند .مثلاً هردوشان نظامهاي اجتماعي آن عصر را به مي شناساند اسطوره ها قصه هايي هستند كه منشأ تاريخي

نامعمولي دارند،براي اقوام اوليه اساطير اساس باورها و اعتقادات مذهبي به شمار مي رفت و انسان به وسيله آنها پديده هاي هستي و طبيعي را تغيير مي كرد ؛ اما با پيشرفت دانش ،اسطوره جنبه ي اعتقادي خود را از دست داد و تنها به صورت قصه باقي ماند واژه ي اسطوره در زبان فارسي و ام واژه اي است بر گرفته از زبان عربي «الاسطوره » و «الاساطير»و در زبان عرب به معناي روايت و حديثي است كه اصلي ندارد اين واژه ي عربي خود وام واژه اي است از اصل يوناني Historia به معني استفسار ،تحقيق،اطلاع،شرح و تاريخ در زبان عربي اساطير جمع شده است.


موضوع تحقيق:پژوهشي در اساطير ايراني
منبع تحقيق:كتاب اسطوره هاي ايراني
نوشته:وستا سر خوش كريتس
ترجمه:عباس مخبر
اسطوره ها


اسطوره هاي ايراني ،قصه ها و داستانهاي كهن هستند كه موجوداتي خارق العاده يا ماوراءطبيعي را شامل مي شوند.اين اسطوره ها كه از گذشته ي افسانه هاي ايران بر جاي مانده اند ديدگاههاي جامعه اي را منعكس مي كنند كه در آغاز به آن تعلق داشته اند ديدگاههاي اين مردم نسبت به رويارويي خير و شر،اعمال خدايان و دلاوريهاي قهرمانان و موجودات افسانه اي .اسطوره ها در فرهنگ ايراني نقش مهمي ايفا مي كنند.هزاره ي دوم قبل از ميلاد معمولاً عصر مهاجرت بشمار مي آيد زيرا پيدا شدن نوع جديدي از سفال در ايران غربي كه شبيه به اشياء ساخته شده در شمال غربي ايران در دوره هاي پيشرفته است از ورود مردماني حكايت مي كند اين سفالها كه رنگ آنها از خاكستري روشن تا سياه است متعلق به حدود سال 1400 قبل از ميلاد است.اين سفالها ظروف خاكستري اوليه يا آهن يك ناميده شده است و اين نام دوم نشان دهنده ي آغاز عصر آهن در آن ناحيه است .اولين قبيله ي

ايراني مادها بودند كه تاريخ آن به قرن 9 قبل از ميلاد بر مي گردد.مادها تهديد جدي براي قوم آشور بودند آنها با بابليها متحد شدند و در سال 612 قبل از ميلاد آشور را از ميان بر داشتند.يك گروه ايراني ديگر بنام پارسها در جنوب ايران در ناحيه ي فارس مستقر شدند امپراطوري هخامنشي به رهبري كوروش از ادغام قبايل خويشاوند ماد و پارس شكل گرفت دوران حكومت بيگانه به وسيله ي اسكندر كه سلوكيان بودند كوتاه بود و پارتها اشكاني كه اصلاً عشاير بودند به جنوب شرقي مازندران مهاجرت كردند مهرداد اول فرمانرواي آنان بين النهرين را تصرف كرد و نيروي سياسي عمده در شرق نزديك باستان و دشمن اصلي رومي ها بودند.سلسله ي پارتيان به دست اردشير اول منقرض شد و به اين ترتيب سلسله ي

ساساني روي كار آمد ،در پي ظهور اسلام اين سلسله از ميان رفته و زردشتگري روي كار آمد.گات سرود مذهبي اين دين بوده و اوستا كتاب مقدس آنها .اين كتاب را موبدان زردشتي حفظ كرده اند .اوستا در اصل روي پوست گاو با طلا نوشته شده و در استخر نگهداري مي شده كه توسط اسكندر از ميان رفته .اسطوره هاي موجود در آن بخش از اوستا شيت نام نهاده شد كه شامل افسانه هاي كهن ماقبل زردشتي است و درباره ي كردارهاي قهرمانانه اي است كه خدايان و پادشاهان عليه دشمنان ماوراءالطبيعي و بشري انجام مي دهند.يكي از كتابهاي مهم فارسي كه در فرهنگ ايراني نقش مهمي را ايفا ي كند شاهنامه است.


خدايان و آفرينش هاي دنياي ايران باستان
در اوستا خدايان و قهرمانان و موجودات افسانه اي غالباً در بخشي موسوم به يشت ها آمده اند.مجموعه ي دعاها كه نيايش ناميده مي شود و شامل باور هاي اوليه زردشتي است نيز آموزنده است.از جمله ي اين دعاها مي توان آتش نيايش يا دعا براي آتش را نام برد.ونديراد به آفرينش اهورا مزدا سرور دانا كه بعدها به اهريمن مشهور شد مي پردازد.
« خـدايـان »
اهورامزدا و انگيزه ي مينيو
اهورامزدا ،سرور دانا ،خداي غايي،خير مطلق و خرد و معرفت،آفريننده ي خورشيد،ستارگان ،روشنايي و تاريكي،انسانها و حيوانات و تمامي فعاليتهاي فكري و جسمي است او مخالف بدي ها و رنح ها ست و در مقابل او انگيزه مينيو(اهريمن)قرار دارد كه روح شر است و همواره سعي مي كند دنيا و حقيقت را ويران كند و به انسانها و حيوانات آسيب برساند.اهورامزدا تجسم خير مطلق است و انگره مأمن همه ي ديوان است و از مهمترين اين ديوان مي توان به ايشمه ديو خشم و غضب هيولايي داراي سه سر،شش چشم و سه پوزه كه بدنش پر از چلپاسه و عقرب است اشاره كرد كه در پايان جنگ هم شكست مي خورد.
اردوي سوراناهيتا
ايزد بانوي همه ي آبهاي روي زمين و سرچشمه ي اقيانوس كيهاني است او بر گردونه ا ي سوار است كه چهار اسب آن را مي كشند .بادــ باران ــ ابر ــ تگرگ .وي سرچشمه ي زندگي و تصفيه كننده ي شير مادر ها است .آبان يشت به او اختصاص داده شده است و نزول او بر زمين آفريده ي اهورا فرود آمده و اين چنين گفت اردوي سور ناهيد:هنگامي كه زردشت از تو مي پرسد آيين پرستيدن اوو چگونه است ايزدبانو پاسخ مي دهد:اي ستايش مرا بستاي .مراسم مرا بجاي آر.از هنگام بر آمدن خورشيد تا به وقت فرو رفتن آن در اوستا همه ي به يكسان آناهيتا را مي ستانيد به درگاه او دعا مي كنند و قربانياني به حضورش تقدبم مي دارند.
ورثرغنه
خداي سلحشوري ،مهاجم و نيروي پيروزمند در مقابل ديوان است و به ده شكل مختلف ظاهر مي شود
1 ـ بادي نيرومند 2ـ گاوي با گوشهاي زرد و شاخ هاي طلايي 3- اسب سفيدي با زين و برگ زرين
4- شتر باركش 5-گاو نر 6- جواني با آرماني قوي در سن 15 سالگي
7- پرنده اي تيز پرواز 8-قوچ وحشي 9- بز جنگنده
10-مردي با شمشيري كه تيغه ي زرين دارد
ميترا
معروفترين خداست و دليلش گسترش و محبوبيت ميترائيسم در امپراطوري روم است.او ناظربر انسانها و اعمال توافق ها و قراردادها ي آنهاست او انسانها را به راه راست هدايت مي كند در ايران و هند به خداي خورشيد شناخته شده .يكي از مهمترين وظايف ميترا حفاظت از اقبال شاهانه است فقط فرمانروايان مشروع ايراني داراي اقبال بو دند و اگر شاهي منحرف مي شد اين اقبال او را ترك مي كرد.
ويـو
خداي باد به صورت جنگجويي تصوير شده است كه با زوبين تيز و سلاح هاي زرين خود ارواح شرور را دنبال مي كند تا از آفريده هاي خوب اهورا مزدا حمايت كند.


تيشترريه
خداي باران در قالب ستاره ي شعرا ي مياني يا ككب اكبر تجسم پيدا مي كند دشمنان او جادوگران هستند وي با بياني زنده و جاندار به مثابه خدايي تصوير شده كه از چشمه ي همه ي آبها بر مي خيزد و آبها را در ميان كشور ها تقسيم مي كند و هنگامي كه ديو قحطي در آستانه ي پيروزي قرار مي گيرد تشتر از درياي فراخكرت مي گريزد و از اين كه مردم او را بدرستي پرستش نمي كنند شكوه مي كند.چهارمين ماه تقويم ايراني بنام همين خداست با كمي تغيير(تير).
آتر
آتر يا آتش فرزند اهورامزدا سرور بزرگ است مردم مي بايست گوشت را به عنوان قرباني به آتش تقديم كنند و در همان حال دسته اي از گياه مقدس بر سم را در دست داشته باشند هر خانه اي مي بايست محلي براي قرباني كردن داشته باشد و نيايش گزاران در مقابل آن بتوانند بگويند:
اي آتش ،فرزند اهورامزدا تو شايسته آن هستي كه برايت قرباني و به در گاهت نيايش كنند كه قرباني و ستايش مردم را در خانه آنها بپذيري.
اتر با خداي ميترا پيوندي تنگ تنگ دارد.
هومه(هوم)
خدايي است كه تندرستي و قوت مي دهد و به محصولات و بندگان بركت ارزاني مي دارد هوم نام گياهي است كه توانايي شفابخشي دارد و از جنس افدرا است شيره اش قدرت هاي ماوراءالطبيعي اعطا مي كند و تأثير مسموميت زدايي دارد.


«آفرينش جهان»
ايرانيان باستان عقيده داشتند آسمان نخستين بخش از جهان بوده كه آفريده شد.آسمان در اصل به صورت يك پيوسته تهي گرد توصيف شده است كه از صخره سخت ساخته شده و از زير و بالاي زمين مي گذرد.بعد آب و زمين ساخته شده بعد گياهان و حيوانات .انسانها ششمين مخلوق و آتش آفرين آفريده بوده.


كوهها از سطح زمين بيرون آمده اند و بعضي نامها با آفرينش عالم پيوند خورده اند مثلاً كوه البرز از كوه هرا يا هربرز در اوستا آمده كه نخستين كوه جهان است.و بيرون آمدن آن 800 سال طول كشيده و ريشه هايش در اعماق زمين است .مهمترين دريا و آب بزرگ درياي وروكشه بوده كه يك سوم زمين را در برگرفته ما در همه ي درختها در فراخكرت مي رست و در اوستا بنام درخت سئين درمان همه ي دردها توصيف شده آشيانه پرنده افسانه روي همين درخت است.پرنده ي افسانه اي سيمرغ نام داشته .گياه مهم ديگر كه در نزديكي آن روييده گوكرن نيرومند بود كه خواص درماني داشت و به مرئگاني كه رستاخيز كرده بودند ناميرايي مي بخشيد.


نخستين گاو جهان گاو يكتا آفريده بود كه رنگش سفيد و مثل ماه تابان بود كه اين گاو به وسيله ي اهريمن كشته مي شود.
ديوان موجودات افسانه اي و پهلوانان
در دنياي ايران باستان دو نوع نيروي شر متداول بوده ؛آنهايي كه مستقيماً بر پيكر انسانها حمله مي كردند و آنهايي كه در اطراف انسانها پرسه مي زدند و در انتظار فرصتي بودند تا به آنها و دام ها و محصولاتشان زيان برسانند.


موجودات شر ياتو ناميده مي شدند اينها ساحران و جادوگران بودند و ريشه در اصطلاح دوا دارد به معني خداي دروغين.گروهي شرور مؤنث نيز بودند كه پئيريكا ناميده مي شدند.(فارسي آن پري و انگليسي آن فيري)است كه شبها فعاليت داشتند.پريان با شكل هاي مختلف ظاهر مي شدند مثلاً موش يا ستارگان دنباله دار گاهي آنقدر زيبا مي شدند كه انسان را اغوا مي كردند و به آنان زيان مي رساندند و در سنت بعدي ايران غالباً زيبايي آنها ستايش مي شد.
«موجودات افسانه اي»


پرنده افسانه اي به نام سيمرغ است يك باز بزرگ كه اهميت ويژه دارد بر فراز درخت(همه تخم)لانه دلرد و با بر هم زدن بالهاي خود بذرها را به اطراف مي پراكند.او به جوجه هايش شير مي دهد و در شاهنامه فردوسي با يك پرنده ي افسانه اي مشابه بر مي خوريم كه قدرت ما وراءالطبيعي دارد ودر داستان زال و سپهرش نقش مهمي ايفا مي كند اين درخت در ميان درياي فراخكرت قرا ردارد يك ماهي به نام كر از آن نگاهداري مي كند.قورباغه سعي مي كند ريشه هاي اين درخت را بجود .موجود افسانه اي ديگر به نا م فرپاك است سفيد داراي

شاخي زرين سه پا شش چشم و نه پوزه است و همه موجودات پليد را در دريا از بين مي برد.بجز سيمرغ كرشپتر تيز پروازي است كه گفته هاي پيامبر زردشت را مي پراكند و ديگر جغد است كه ديوان شرور را دور مي كند به نام اشوزشت پرنده اي ديگر چمروش است كه وظيفه ميهن پرستانه او بر چيدن غير ايرانيان است .چند نوع اژدها هم داريم :اژي سرور سبز و زردشاخدار كه اسبان و اديان را مي خورد .كندربزرين پاشنه كه درياي فراخكرت را هراسان مي كند و سناويزك جوان كه قصد دارد ارواح خير و شر را به كشيدن گردونه خود وادار كند.يك پرنده بد نهاد به نام كمك همراه با ساير موجودات افسانه اي زيان بخش با انسانها دشمني مي كند اما خود قرباني قهرمان مي شود .
« نخستين انسان و پهلوانان»


كيومرث نخستين انسان اسطوره اي است چهره اي بلند بالا و جذاب به روشني خورشيد كه از زمين آفريده شده تخمواروپ(تهمورث شاهنامه اي )كه جانشين هئوشنگه(هوشنگ شاهنامه اي)شد و 700 سال در نيروهاي شرو ديوان حكومت مي كرد يمه(جمشيد شاهنامه)كه به سنت هاي اروپايي و هندي تعلق دارد مرگ را بر مي گزيند و خداياي مردگان مي شود .فريدون به خاطر مبارزه اش با ضحاك در يادها باقي مي ماند وي ضحاك را نمي كشد اما تا پايان جهان او را در كوه دماوند به بند مي كشد كرسسپا(گرشاسب)به عنوان عضوي از خانواده سام معرفي مي شود دارنده ي ديوان ،بسيار نيرومند ومصلح به گرز معرفي مي شود .


سلسله ي اسطوره اي ايران با پادشاهان كوي ايران دنبال مي شود كه عبارتند از:كيويشتاسب - حامي زردشت -كي اوسن - كي هئو سروه(كيكاووس و كيخسرو و كيگشتاسب شاهنامه ) است.
كتاب شاهان --- شاهنامه فردوسي
كتابي است با اثر حماسي كه اسطوره ها و افسانه ها و تاريخ ايران پيش از اسلام را توصيف مي كند فردوسي كه در توس و خانواده اي زميندار متولد شد شاهنامه ي خود را در حدود سال 1010 ميلاد ي يعني 3 قرن و نيم پس از فتح ايران به دست اعرا ب به انجام رساند .شاهنامه به فرمانرواي غزنوي تقديم شد كه نه تنها اثر ارزشمند ادبي به شمار مي آمد بلكه منبع ارزشمندي از اطلاعات درباره ي سنت ها -- آداب و رسوم و فرهنگ عاميانه ايران پيش از اسلام است .فردوسي چه منابعي در اختيار داشته است؟جدا از منابع شفاهي ،وي به

اسناد مكتوب نيز دسترسي داشته از جمله اين منابع يكهزار بيت شعري است كه دقيقي سروده و پيش از آنكه بتواند روايت خود از كتاب شاهان را به انجام برساند به قتل رسيد.منابع ديگر وي خداي نامك يا خداي نامه - شاهنامه منثور را ابو منصور كه در قرن دهم بوده و از بين رفته .حماسه ي فردوسي روايت منظومي از آن است .دستاورد او يعني تجديد حيات و نجات زبان فارسي و نيز اسطوره شناسي گذشته و تاريخ اوليه ي ايران بر پايه يك سنت شفاهي و مكتوب طولاني استوار است.


« نخستين اسطوره هاي شاهنامه»
حماصه واقعي شاهنامه باسلسله ي پيشداديان آغاز مي شود نخستين چهره كيومرث است .او فرمانروايي است كه تخت و كلاه را پديد مي آورد ،در كوهها زندگي مي كند .بر انسانها و حيوانات فرمان مي راند .لباس از پوست ببر بر تن دارد كه بر دليري و مردانگي او دلالت مي كند.غارنشين است و به پاس سلحشوري خود به فرمانروايي بزرگ تبديل مي شود.نماد آغاز تمدن بشر است .هنگامي كه يك ضربه تراژدي به وي وارد مي شود اين هاهنگي از هم مي گسلد واقعه مرگ فرزند است.
دومين اسطوره اي؛هوشنگ است نواده ي كيومرث و فرزند سيامك از دستاوردهاي او استخراج آهن از سنگ ،فن آهنگري ،توليد و استفاده از ابزار و سلاح و آبياري و كشت زمين از طريق بذر افشاني است.
تهمورث فرزند هوشنگ با موفقيت با ديوان مبارزه مي كند .ديوان طلب بخشش مي كنند و وعده مي دهند كه خواندن و نوشتن را به او ياد بدهند.
حكومت جمشيد
دوران حكومت او دوره ي اختراعات بود براي مقابله با دشمنان جنگجويان بوجود آمدند .روحانيون - دهقانان كشاورزان و پيشه وران نيز وجود دارد . و هر يك كار خاص خود را انجام مي دادند حتي ديوان هم كار خود را كه در هم آميختن گل و آب براي خشت ساختن بود را انجام مي دادند .يك نماد سلطنتي مهم همراه با جمشيد بود و آنهم فره ايزدي بود كه تخت شاهي را به او ارزاني داشت و او مانند خورشيد تابان بر آن سلطنت مي كرد و اين واقعه همراه با نوروز يعني اولين روز سال كه جشن گرفته مي شود .جمشيد 300 سال سلطنت كرده و با صلح و صفا توأم است .قدرتهاي بالا را كنار مي گذارد و خرد را تنها فرمانروا مي داند روحانيون آشفته شده و فره ايزدي خود را از دست مي دهد.سپاهيانش او را ترك مي كنند .اهريمن بر جهان پيروز مي شود و دوران بي عدالتي آغاز مي شود .
ضحاك فرمانرواي مار دوش
ضحاك به دام اهريمن مي افتد .اهريمن او را اغوا مي كند و وا مي دارد كه او پدرش را بكشد او نيز چنين مي كند .و هنگامي كه ابليس بر كتف ضحاك بوسه مي زند ناگهان دو مار سياه از شانه هاي او سر بر مي آورد و او نه تنها نمي تواند از دست اين هيولاي زشت رهايي يابد بلكه ناچار است همه روزه با مغز آدميان آنها را تغذيه كند و او مي كوشد تا سر آنها را از ميان بردارد اما دوباره سري تازه روييده مي شود .جمشيد كه در نتيجه دعاوي خداگونه اش تاج و تخت خود را از دست داده اتباع خود را كه در جستجوي فرمانرواي جديد هستند را به آغوش مي كشد ضحاك با اينكه عرب است به عنوان پادشاه ايران برگزيده شده و با دو دختر جمشيد به نامهاي شهرناز و ارنواز ازدواج مي كند و اين دوره هزار سال طول مي كشد. تيرگي بر كشور چيره مي شود زيرا همه روزه جوانان براي تغذيه ي مارها قرباني مي شوند .مردم ناراضي شده و تخت و تاج را به كاوه ي آهنگر كه هجده پسر او براي ضحاك قرباني شده است مي دهند.
پيروزي خير بر شر


ضحاك مرگ خود را در يك رويا مي بيند .جواني كه قدي بلند دارد و مسلح به گرزي گاو سر جوان بر او چيره و او را به چاهي افكنده .يكي از روحانيون مي گويد رؤيا تحقق مي يابد .تولد فريدون شكل مي گيرد و اينكه گائي او را تغذيه مي كند و نيروي بدني غير قابل توصيف ترس به دست افتادن ضحاك مادر فريدون را نگران مي كند كه در نتيجه به كوههاي البرز گريخته و هنگامي كه زمان سازماندهي قيام عليه ضحاك فرا مي رسد كاوه پيران خود را دنبال فريدون مي فرستد فريدون قبل از آنكه نبرد خود را آغاز كند به آهنگر دستور داده كه يك گرز براي او درست كند كه شبيه سر گاو باشد .فريدون با راهنمايي يك فرشته ابليس به بند كشيده را به كوه برده و در حاليكه او خون از قلبش جاري است بر جاي مي گذارد دوره 500ساله فريدون آكنده از رونق و امنيت و صلح است.


تقسيم امپراطوريهاي فريدون و پيامدهاي آن
هنگامي كه فريدون قلمرو خودد را بين پسرانش تقسيم مي كند رشك ورزي ميان آنها آغاز مي شود .دو تن بنامهاي سلم و تور فرزندان دختر جمشيد شهرناز و سومي ايرج فرزند خواهر او ارنوار است .فريدون بخش غربي را به سلم .آسياي ميانه را به تور مي دهد و مهمترين بخش يعني ايران به ايرج برادر ناتني مي زسد و سلم و تور با هم ايرج را مي كشند و اين آغاز يك رويداد مهم اسطوره اي است .از همين جا درگيري بين دو امپراطور آغاز شده و بزرگترين قهرمان دوران ها ،رستم زندگي خود را در جنگ با پادشاه توران وپاسداري از مرزهاي ايران مي گذارد.

 

خانواده رستم
رستم فرزند زال و نواده سام مورد توجه قرار گرفته و يكي از بزرگترين پهلوانان اسطوره اي ايران و ايثار در راه كشورش تبديل شد رستم پيوند عميقي با سيمرغ دارد در هنگاهه هاي بحران بارها به نجات وي مي شتابد .زال در انتظار فرزند است هنگام تولد از وجود فرزند شاد مي شود اما يكباره غم بر تمام اعضايش مستولي مي شود چرا كه او بدني به پاكي نقره و چهره اش چون بهشت است اما موهايش مانند يك پيرمرد سفيد است .سام از ديدن فرزندش آشفته مي شود او را كه همچون فرزند ديو است به كوههاي البرز مي برد و در آنجا رها مي كند .خداوند سيمرغ را براي نجات او مي فرستد سيمرغ او را برداشته به آشيانه مي برد تا از او براي بچه هايش غذا دهد اما خدا وحي مي كند كه از تخمه اش مردي پا خواهد

گرفت به اين ترتيب زال با سيمرغ بزرگ مي شود .به سام خبر مي رسد كه جواني بلند بالا بر كوه زندگي مي كند و وقتي به مشاوران خود مي گويد آنها پيام زنده بودن فرزندش را به او داده و او به جستجوي فرزندش مي رود.سام از خدا طلب بخشش مي كند .سيمرغ كه نظاره گر اين قضايا بوده زال را تشويق مي كند كه نزد پدر برگردد .يك پر از پرهاي خود به زال داده تا موقع خطر آن را آتش زده تا به كمكش بيايد .زال به سيستان محل قلمرو پدر برمي گردد .بارودابهدختر شاه كابل ازدواج مي كند و رستم ثمره اين ازدواج است .زمان زايمان رودابه مي رسد و او از درد به خود مي پيچد كه زال پر سيمرغ را آتش مي زند سيمرغ حاضر شده و وعده مي دهد كه پسر در راه است كه با شكافتن پهلو به دنيا مي آيد و مادر با استفاده

از معجون هاي سيمرغ كه بر پهلو مي كشد سلامت خود را بازيافته و نامش را رستم مي گذارند.هنگامي كه يكروزه بود گويي يك سال داشت .آنقدر قوي مي شود كه به تنهايي يك فيل را از پاي در مي آورد .اسبي بنام رخش دارد كه هميشه همراه اوست.يكي از وقايع عجيب او هفت خوان است كه رستم به سلامت از آن مي گذرد.دشمني ايران و توران ادامه مي يابد.افراسياب پادشاه توران هيچ فرصتي را براي حمله به ايران از دست نمي دهد و مقابل رستم ايستادگي مي كند او دامهاي زيادي براي رستم مي گستراند كه يكي از همين دامها باعث مي شود كه رستم فرزند خويش را كه قصد بر تخت نشاندن پدر را داشت به قتل برساند .رستم به سمنگانمي رود و با تهمينهدختر پادشاه آشنا و ازدواج مي كند .او قبل از رفتن

از سمنگان بازوبند خود را به تهمينه داده مي گويد كه اين بازوبند را به كودكش بدهد اگر دختر شد به موهايش ببندد و اگر پسر شد به بازويش.مادر زايمان مي كند و فرزند پسري مي آورد اسمش را سهرابگذاشته و بازوبند را به بازويش مي بندد .سه سالگي آموزش فن نبرد را ياد مي گيرد .در ده سالگي همتايي نداشت .سهراب از پدرش مي پرسد و او مي گويد پدرش رستم است او در صدد بر مي آيد كه پدرش را به خاطر پيوندش بيابد و پيوندهاي خود را با توران بگسلد و كيكاووس شاه ايران را از تخت به زير بكشد و پدر را به جاي او بگذارد.خبر به افراسياب مي رسد و توطئه اي طراحي مي كند .جلوگيري از ديدار سهراب و پدرش و هويت پسر و همچون دو دشمن آنها را روبروي هم قرار مي دهد و سهراب هر چه مي كند كه بفهمد آيا پدرش است يا نه هيچكس به او چيزي نمي گويد زماني كه سهراب ضربه ي هولناكي از پدر بر خود مي بيند چشم رستم به نشان خود بر بازوي سهراب مي افتد و در مي يابد كه فرزند خود را كشته .


«موجودات اسطوره اي در شاهنامه»
برخورد با ديو به دوران دو پادشاه اول اسطوره اي برمي گردد سيامك فرزند كيومرث نخستين پادشاه سلسله ي پيشدادي به دست ديو سياه ،بچه اهريمن كشته مي شود و سپس هوشنگ،فرزند سيامك به جنگ با ديو بر مي خيزد و با اين ديو و سپاهيانش او متشكل از پريان - پلنگان و ببران و شيران - گرگان و پرندگان نبرد مي كند و انتقام خون پدر را باز مي ستاند .اسبان شاهنامه نيز معمولاً بايد در رويارويي با ديوان كه به صورت هاي مختلف در مي آيند دليري و نيروي بدني خود به شاهشان را اثبات كنند .از جمله اين موجودات مي توان به سيمرغ و رخش اشاره كرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید