بخشی از مقاله

اشکانيان


امپراتوري اشکاني 250 ق.م. 224 م.

اشکانيان (۲۵۰ پ. م ۲۲۴ م.) که از تيره ايراني پرني و شاخه‌اي از طوايف وابسته به اتحاديه داهه از عشاير سکاهاي حدود باختر بودند، از ايالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلي بود برخاستند. نام سرزمين پارت در کتيبه‌هاي داريوش پَرثَوَه آمده است که به زبان پارتي پهلوي مي‌شود. چون پارتيان از اهل ايالت پَهلَه بودند، از اين جهت در نسبت به آن سرزمين ايشان را پهلوي نيز مي‌توان خواند. ايالت پارتي ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقي درياي مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کوير نمک و سيستان محدود مي‌شد. قبايل پارتي در آغاز با قوم داهه که در مشرق درياي مازندران مي‌زيستند در يک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحيه خراسان مسکن گزيدند.
اين امپراتوري در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌هاي قفقاز تا خليج فارس توسعه يافت. در عهد اشکاني جنگ هاي ايران و روم آغاز شد. سلسله اشکاني در اثر اختلافات داخلي و جنگ‌هاي خارجي به تدريج ضعيف شد تا سر انجام به دست اردشير اول ساساني منقرض گرديد.

ساتراپي پارت


سکه آندراگوراس, واپسين شهرب سلوکي پارت . اودر حدود 250 پيش از ميلاد ادعاي استقلال نمود.

پس از فتح ايران به دست اسکندر مقدوني و مرگ او، ايران به سلوکوس سردار مقدوني رسيد؛ نخستين برخورد او با همسايگان ايران در مرزهاي جنوب شرقي روي داد که نتيجه آن واگذاري بخش خاوري ايران به چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوريا بود. در حدود ۲۸۱ پيش از ميلاد اقوام بربر (به گفته منابع يوناني) به شمال شرقي ايران يورش بردند و شماري از شهرها از جمله چند مهاجرنشين يوناني را ويران ساختند. آنتيوخوس يکم پس از دفع اين يورشها شمار مهاجرنشينان يوناني را افزايش داد و مرگيان را به صورت سنگر و بارويي درآورد، همچنين دو لشکر کشي به مرزهاي شمال شرقي ايران انجام داد، يکي دريايي به فرماندهي پاتروکلس در امتداد کرانه هاي خاوري درياي مازندران و ديگري زميني به فرماندهي دموداماس به آن سوي سيردريا (سيحون) که به تأسيس دو استان آنتيوکيس و سلوکيس انجاميد. در ۲۵۰ پيش از ميلاد آندراگوراس شَهرَب پارت و ديودوتوس شَهرَب (ساتراپي) باکتريا (بلخ) اعلام استقلال نمودند؛ ديودوتوس خود را شاه خواند و قلمرو يوناني - بلخي را تأسيس نمود.

پيدايش
که ياد و نام او [اشک يکم] در دستگاه پارت کوچک تر از کورش پارسي، اسکندر مقدوني و رومانيس روموليس نبود. يوستينوس
به عقيده يوزف ولسکي، ارشک (اشک) در سالهاي ۲۳۸/۲۳۹ پيش از ميلاد و در زمان پادشاهي سلوکوس دوم کالينيکوس به پارت يورش برد و بر آندراگوراس پيروز شد، سپس بر هيرکاني (گرگان) تاخت و آنجا را تسخير نمود و شالوده هاي دستگاه اشکاني و پادشاهي پارت ها را پي ريزي نمود.


شاهزاده پارتي, پيدا شده در خوزستان.

وي در آساک واقع در استاونه(آستوئن) در بخش شمالي قلمرو پارت که نِسا هم در آن بود تاجگذاري کرد. سلوکوس دوم براي باز پس گيري سرزمينهاي از دست رفته پادشاهي سلوکي دست به لشکر کشي به بخش‌هاي شمال شرقي ايران زد، در تلاش براي دست يافتن به اين هدف با ديودوتوس يکم شاه يوناني - بلخي پيمان يگانگي بست اما با مرگ ديودوتوس يکم و تغيير سياست جانشين او، ديودوتوس دوم، که با اشک يکم متحد شد، سلوکوس دوم تنها ماند. اشک يکم به روش استپ نشينان به درون استپها پس نشست تا شايد در دشتهاي هموار آنجا از سواره نظامش بهتر بهره گيرد و سپس وارد نبرد شد.

نتيجه نبرد پيروزي اشک يکم بود. از آن پس پارت ها اين روز را به عنوان روز استقلال جشن گرفتند. اشک دوم پس از پدر در سال ۲۱۷ پيش از ميلاد بر تخت پادشاهي نشست و روند گسترش قلمرو اشکاني را ادامه داد، وي اکباتان را نيز به قلمرو اشکاني افزود. در واکنش به اين امر آنتيوخوس سوم پس از در هم شکستن شورش ساتراپهاي باختر ايران رهسپار خاور شد؛ اشک دوم به ناچار اکباتان را رها نمود و همچون پدرش به استپ ها پس نشست. آنتيخوس پس از باز پس گيري شهرهاي تامبراکس و سورينکس و چند پيروزي بر پارتهاي در حال عقب نشيني از پيش روي در استپها خودداري نمود و بنا به دلايل نامعلوم (شايد پس از شکست از اوتيدم (جانشين ديودوتوس دوم شاه يوناني - بلخي) با اشک دوم صلح نمود.

نکته جالب توجه در اين عقب نشيني پارتها، کشتار همه يونانيان شهر سورينکس بود؛ اين مساله در تضاد با جمله هاي حک شده بر پشت سکه هاي اشکاني در آن دوره (فيل هلن [يونان دوست]) است و اين نشانه دهنده سياست واقع بينانه شاهان اشکاني و آگاهي آنان از پيوندهاي ميان يونانيان و سلوکيان مي باشد. پس از اشک دوم دقيقا مشخص نيست چه کسي جانشين او شده، نامهايي همچون وَردان، وُنون، بلاش، خسرو و پارتامازيس آمده اند، با اين حال بر سر کار آمدن نماينده شاخه فرزند کوچک تر يعني فرياپيت (حدود ۱۹۱ تا ۱۷۵ پيش از ميلاد) امري مسلم است. درباره پادشاهي او و جانشينش فرهاد يکم (حدود ۱۷۶-۱۷۵ پيش از ميلاد) تقريباً چيزي نمي دانيم، تنها در دو سند درباره پادشاهي فرهاد يکم آورده شده که او پس از شکست دادن قبيله «مردها» در البرز آيشان را به خاراکس نزديک دروازه هاي مازندران کوچاند.
جانشين او مهرداد يکم (حدود ۱۷۱ تا ۱۳۸ پيش از ميلاد) نخستين شاه بزرگ اشکاني است که دولت پارت را به جايگاه يک امپراتوري خاوري رساند.

شاهنشاهي

بازسازي يک کمان دار پارتي کنده کاري شده بر ستون ترايان.

مهرداد يکم (۱۷۱ تا ۱۳۸/۱۳۷ پيش از ميلاد) با آگاهي از شرايط نابه سامان دولتهاي بلخي و سلوکي نخست به خاور لشکر کشي نمود تا سرزمينهايي که اوتيدم در زمان پادشاهي اشک دوم و لشکر کشي آنتيوخوس سوم گرفته بود بازپس گيرد. در آن زمان در بلخ پس از مرگ اوتيدم، فرمانروايي دوپاره شده بود، دمتريوس پسر او دولتي در هند تشکيل داده و اوکراتيدس غاصب قدرت را در بلخ غصب کرده بود. اما مهرداد يورش اصلي خود را نه به خاور بلکه به باختر انجام داد. از مرگ آنتيوخوس چهارم اپيفان پس از يورش ناکامش به ايران که با پارتها تماسي پيدا نکرد، وضع سلوکيان بحراني شد و شَهرَب ماد به نام تيمارخوس اعلام پادشاهي کرد. تيمارخوس پس از نبردهاي طولاني از مهرداد شکست خورد و مهرداد ماد را نيز به فرمانروايي خود افزود و باکازيس نامي را به حکومت آن نشاند. با تسخير ماد راه ورود به بين النهرين باز شد و مهرداد با بهره جستن از پيکار ميان دمتريوس دوم سلوکي و تريفون غاصب به ميان رودان تاخت و بابِل و سلوکيه را گرفت، وي در سلوکيه با عنوان «شاهنشاه» تاجگذاري کرد در حالي که منطقه نفوذش در ۱۴۱ پيش از ميلاد تا شهر اوروک در جنوب بابل گسترش يافته بود.


سوار پارتي. Palazzo Madama, تورين, ايتاليا.

دمتريوس پس از غلبه بر تريفون و دلگرمي از دعوت مادها و شهرهاي يوناني خود را آماده جنگ با مهرداد نمود. از سوي ديگر خود پارت مورد تهديد سکاها قرار گرفته بود. مهرداد که با جنگي دو سويه روبرو شده بود، خود با بخشي از سپاه به هيرکانيه رفت و وظيفه رودررويي با دمتريوس را بر دوش فرماندهان خويش گذاشت.


دمتريوس پس از کاميابي هاي آغازين وارد ماد شد ولي شکست خورد و زنداني شد. او را در ۱۴۱/۱۴۰ پيش از ميلاد به هيرکانيه نزد مهرداد فرستادند. مهرداد دختر خود رودوگون را به همسري او درآورد تا بعدها بتواند نقشي مناسب با اهداف شاه پارتها ايفا کند. سپس متوجه جنوب شد و سرزمينهاي عيلام، شوش و پارس را در ۱۳۹ پيش از ميلاد فرمانبردار خويش کرد. بدين ترتيب مهرداد توانست ظرف ده سال از ۱۴۸ تا ۱۳۸ پيش از ميلاد با پيکارهاي سخت و به برکت سپاه و سياست جلب همکاري دودمانهاي بزرگ، پارت را به مقام يک قدرت بزرگ برساند، وي نه تنها دولتي بزرگ ساخت بلکه برنامه اي براي اشکانيان به ارث گذاشت. مهرداد يکم نخستين «شاهنشاه» اشکاني در ۱۳۹/۱۳۸ پيش از ميلاد در گذشت و تاج و تخت را به جانشينش فرهاد دوم (از حدود ۱۳۸ تا ۱۲۹ پيش از ميلاد) سپرد.


در زمان او دولتش که هنوز به اندازه کافي استوار نشده بود دوباره از دو سو مورد تهديد قرار گرفت؛ خطر يورشي از آسياي ميانه و يورش آنتيوخوس هفتم سيدتس که کوشيد در سالهاي ۱۳۰/۱۲۹ پيش از ميلاد سلوکيان را (براي آخرين بار) بر خاور چيره سازد، او توانست پارتها را در سه نبرد شکست دهد و بابل و ماد را تسخير کند. فرهاد با آنتيوخوس وارد گفتگو شد اما شرايط شاه سلوکي را نپذيرفت و مترصد زمان مناسب شد. آنتيوخوس براي آسان نمودن تهيه آذوقه، سپاه خود را در پايگاه هاي زمستاني شهرهاي گوناگون پراکند.


سوار سنگين اسلحه پارتي در نبرد با شير. موزه بريتانيا.

فرهاد به ياري تبليغات ماهرانه ساکنان اين شهرها را به هواداري از خود برانگيخت، سپس نقشه اي را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم هم‌زماني به سپاهيان آنتيوخوس پيش بيني شده بود که کاملاً کامياب از آب درآمد و آنتيوخوس در نبرد پس از آنکه سربازانش رهايش نمودند شکست خورد و کشته شد(يا خودکشي کرد)، در نتيجه فرهاد بابل و ماد را گرفت و به طرح نقشه اي براي تاختن به سوريه دست زد. فرهاد باقي مانده سپاه آنتيوخوس را به سپاه خود افزود (ولي با آنان رفتاري سخت گيرانه داشت) ، پيشتر نيز از مزدوران احتمالاً سکايي بهره جسته بود، فرهاد دستمزد اين مزدوران سکايي را پس از پيروزي بر آنتيوخوس نپرداخت پس آنان شوريدند و بر ايران يورش برده حتي بر بين النهرين نيز دست انداختند، در جنگ ميان فرهاد و سکاها زماني که مزدوران يوناني سپاه پيشين آنتيوخوس در لحظه سرنوشت ساز نبرد (۱۲۸ پيش از ميلاد) به ايشان پيوستند در ميدان رزم کشته شد. اکنون ايران در وضع ناگواري قرار گرفته بود چرا که قبايل جنگجوي يو-تشي به دولت يوناني - باختري (بلخي) تاخته و در حدود ۱۳۵ تا ۱۳۰ پيش از ميلاد باختر را اشغال نمودند.


اردوان يکم در چنين شرايطي جانشين فرهاد دوم شد. او نيز نتوانست خطر را دور نمايد و سکاييان توانستند در خاور ايران يعني زرنگ استقرار يابند؛ از آن پس نام درنگيانه به سيستان تغيير يافت. اردوان در نبردي در حدود ۱۲۴/۱۲۳ پيش از ميلاد در نبردي جان باخت. خطر همچنان شاهنشاهي پارت را تهديد مي نمود. نشانه هاي فروپاشي در بين النهرين ديده مي شد، هوسپائوسينس امير عرب در حدود ۱۲۷ پيش از ميلاد شهر انطاکيه در مصب دجله و فرات در کنار خليج فارس را گرفت و آنجا را خاراکس هوسپائوسينس ناميد. سپس بابل و احتمالاً سلوکيه را گرفت اما هيمروس سردار اشکاني او را پس راند و به نام خود در سلوکيه سکه زد.


138 تا 126پيش از ميلاد سفر ژانگ کيان به غرب، غارهاي مانگااُ.

وظيفه نوسازي قدرت اشکانيان بر دوش پسر اردوان يکم يعني مهرداد دوم (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پيش از ميلاد) افتاد. او نخست در ۱۲۲/۱۲۱ پيش از ميلاد بر هوسپائوسينس لشکر کشيد و او را شکست داده تبديل به اميري دست نشانده کرد. بدين سان بين النهرين تا رود فرات از جمله شهر مرزي مهم دورا-اروپوس در سال ۱۱۳ پيش از ميلاد به قلمرو شاهنشاهي اشکاني پيوست. سپس دولتهاي کوچک شمال بين النهرين يعني گوردي ين، آديابن و اُسرائن فرمانبردار پارتيان شدند. آنگاه به خاور و سکاييان روي آورد و پس از لشکر کشي پيروزمندانه سکاييان زير فرمان دودمان سورن را به دولتي دست نشانده تبديل نمود. وي پا را از مهرداد يکم نيز فراتر نهاد و رهسپار ارمنستان شد، آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خويش نمود و تيگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رويدادهاي بعدي باعث مداخله دوباره ايران شد و ارتش پارت، تيگران را به عنوان شاهي دست نشانده بر تخت پدر نشاند که او نيز ناچار «هفتاد دره» را در حدود ۱۰۰ پيش از ميلاد به ايران واگذاشت.در سال ۹۶ پيش از ميلاد نخستين ديدار ميان اورباز فرستاده مهرداد دوم و کورنليوس سولا فرمانده سپاه روم با موضوع ابراز دوستي مهرداد و در حقيقت آگاه شدن از اهداف روميان روي داد. مهرداد دوم دوباره شکوه را به ايران بازگرداند و همچون نياي همنامش، خود را «شاهنشاه» ناميد. او با ووتي فغفور چين از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پيش از ميلاد) روابط سياسي و بازرگاني برقرار نمود و زبان ايراني را در نوشتارهاي پادشاهي باب نمود.

دگرگوني هاي دروني
درباره دوره مهم برپايي شاهنشاهي، منابع فراوان تر، کتيبه ها، اسناد خط ميخي، خرده سفالها و سکه ها پايه گسترده تري براي شناخت شخصيت شاهان، و هدف هاي سياست داخلي و خارجي ايشان نسبت به دوره پيدايش آنان در اختيار مي گذارد.

فرهنگ
رشد ايران گرايي را مي توان از دوره مهرداد يکم به روشني ديد. شکل و شمايل ايراني تر شده چهره مهرداد يکم که با جامه اي باشکوه، گيسواني بلند و ريشي انبوه و تاج بر سر در پشت سکه هاي آن دوره بي گمان نشان دهنده افزايش پيوندها با محيط ايراني و جدا شدن از يوناني گرايي است؛ گزيدن نامواره «شاهنشاه» نيز نشانه اي ديگر از توجه به سنتهاي هخامنشي است. ظاهراً شکي نيست که مديريت دربار اشکاني براي اداره کشور از زبان آرامي بهره مي جستند (مدارک يافته شده در نسا) و اين دليلي است از ديد دشمنانه آنان نسبت به زبان يوناني، زيرا سرانجام نيز کاربرد زبان يوناني را منسوخ نمودند. گام بعدي آنان در اين زمينه ايجاد زبان اداري ايراني بود.

ارتش
تقريباً در همه منابع آمده که اشک در زمان يورش به سلوکيان هم از اسواران و هم از پيادگان بهره مي جسته بود. سواره نظام آنان از دو گروه تشکيل شده بود، سواران سنگين که اسب و سوار پوشيده با برگستوان و زره بوده و سواران نيزه داشتند، و ديگري سواران کمان دار با پشتيباناني مجهز به ترکش هاي فراوان که هميشه تير در اختيار ايشان مي نهادند. بنا به تاکتيکي سازگار با زمين هموار و دشت، کمانداران مامور بودند دشمن را با باران تير به ستوه آورند، حال آنکه وظيفه سواران سنگين کوبيدن و ضربه زدن به دشمن ناتوان شده و به ستوه آمده براي تعيين تکليف نبرد بوده است.

سياست
آنچنان که از زنجيره رويدادها و حرکت اشکانيان (به ويژه مهرداد يکم) برمي آيد، سياست آنان زنده نمودن شکوه گذشته شاهنشاهي هخامنشي بوده است.

نبرد با روم
حادثه اي که خاور را تکان داد جنگ روم با مهرداد ششم، شاه پونت و همپيمانش تيگران، شاه ارمنستان، در زمان پادشاهي سينتروک، شاه اشکاني بود. پس از شکست قطعي اين دو شاه از روم، قلمرو روم به طرز خطرناکي به مرز ايران نزديک شد اين شکست هم‌زمان با پادشاهي فرهاد سوم روي داد. سرانجام ليسينيوس کراسوس يکي از سه تريوم ويراتوس روم که در آن زمان فرماندار سوريه بود (همدوره پادشاهي اُرُد دوم) در سال 54 پيش از ميلاد همراه يک سپاه هفت لژيوني بدون اعلان جنگ با هدف اشغال ايران از فرات گذشت. اما نتيجه نبرد براي روميان مصيبت بار بود چرا که سپاه روم در نبرد حرّان (کارهه) از سپاه ايران به فرماندهي سورنا سردار بزرگ ايراني شکست خورد و خود و سپاهيانش از دم تيغ گذشتند. اين نخستين نبرد از رشته جنگ هاي ايران و روم بود که تا پايان دوره ساساني به درازا کشيد؛ بهانه آغاز بيشتر اين جنگها زير نفوذ درآوردن ارمنستان بود که سرانجام به يمن جنگ آوري و سياست اشکانيان در زمان بلاش يکم (51 تا 79 ميلادي) به منطقه نفوذ ايران تبديل شد. اما از پس مرگ بلاش يکم بلايي خانمان سوز دامان اشکانيان را گرفت، اين بلا همانا سرکشي و سوداي تخت وتاج در ميان شاهزادگان و اميرزادگان ايراني بود. بلايي که موجب ناتوان نمودن نيروي رزمي ايران در برابر روم گرديد و در نتيجه آن روميان توانستند سه بار بين النهرين و تيسفون را در سالهاي 116 ميلادي (در زمان پادشاهي خسرو و ترايانوس، 165 ميلادي (به فرماندهي آويديوس کلسيوس و در زمان پادشاهي بلاش چهارم) و آخرين بار در سال 198 ميلادي به دست سپتيموس سوروس و در زمان پادشاهي بلاش پنجم تسخير نمايند. اما شاهان اشکاني با وجود ستيز پيوسته با گردنکشان داخلي هرگز به روميان اجازه ندادند به سرزمين اصلي ايران نفوذ نمايند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید