بخشی از مقاله

اعتقاد به ظهور امام زمان

منبع اصلي اعتقاد به اصل امامت و ايمان به ظهور حضرت مهدي :
اعتبار و جايگاه امامت و رهبري و ايمان به ظهور حضرت مهدي (ع) از چه منابع اسلامي استفاده شده است؟ آيا رويدادها و گذشت زمان در تكميل ابعاد مختلف اين اصل تأثيري داشته است؟


- اعتقاد به اصل امامت و رهبري جامعه از مسايل اساسي اسلام است. بر طبق آيه‌اي از قرآن كريم امامت منصبي است كه به حضرت ابراهيم خليل اعطا شده است. (بقره، 244)، طبق رواياتي كه متواتر هم‌اند اين منصب در اهل بيت پيغمبر هم قرار داده شده است.
شخصي كه عهده‌دار منصب امامت و ولايت مي‌شود حجت خدا و عدل قرآن و نگهبان دين و شريعت و راهنماي مردم است .
امامت اصلي است كه از دورة رسول خدا تا زمان ما برقرار بوده و تا پايان جهان هم ادامه خواهد داشت و نقطة كمال آن در دورة ظهور حضرت مهدي (ع) و برپايي حكومت عدل واحد جهاني خواهد بود؛ برنامة تشكيل امت نوين جهاني كه بايد منتهي به گسترش عدالت و حاكميت توحيد گردد، از متن تعاليم اسلام استفاده مي‌شود.


اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (ع) با اوصاف ذكر شده مطلبي است كه درخصوص اولية اسلامي مطرح شده است و بر حسب احاديث متواتر، پيامبر از اين واقعة مبارك خبر داده و از امت خود درخواست كرده كه در انتظار اين روز بزرگ باشند. مسألة ظهور تنها يك مفهوم استنباطي از مفهوم احاديث نيست. چون متن و عين عبارت نصوص روايي به‌طور مستقل به آن ولايت دارند و استناد عمدة اهل ايمان به همين نصوص است.


وقتي كه معلوم شد مبناي پيدايش اين عقيده بشارت‌هاي كلي و نصوص و متون روايي است مي‌توان گفت كه رويدادهاي تاريخي كه بعد از پيامبر «ص» رخ داد در پيدايش آن نقشي نداشته است. زيرا مبدأ اين انديشه عصر رسالت است و احاديث مربوط به آن متجاوز از هزار روايت است كه در كتاب‌هاي حديث و تفسير و . . . نقل شده و علماي بزرگ اهل سنت هم دربارة آن كتاب‌هاي مستقلي تأليف كرده‌اند و . . . با صراحت دلالت دارند كه شخص پيامبر اكرم «ص» مسألة ظهور مهدي موعود را بشارت داده‌اند و اين بشارت‌ها را صحابه آن حضرت و تابعين صحابه و بعد از آن‌ها طبقات ديگر از مردم نقل كرده‌اند.

تأثير عوامل اجتماعي و سياسي و . . . در تفكرات يعني:
- عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفكرات عقايد ديني و اعتقاد به ظهور مهدي چه اثري داشته است؟
از ديدگاه جهان‌بيني الحادي همة امور و حوادث را بايد به علل تاريخي و مادي نسبت داد. اما از ديدگاه جهان‌بيني از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آنچه اصيل و حق است منبع آن وحي و دعوت انبياء و درك فطري خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحي و نبوت مي‌شود.
ازنظر اين ديدگاه همة راه‌هاي انحرافي و انكار مفر، نتيجة علل مادي و تاريخي و اغراض شخصي و . . . هستند و زمينه‌اي در فطرت بشر دارند.


منشأ اعتقاد به اصولي چون مبدأ رسات انبيا و امامت ائمه (ع) و همة عقايد حقه‌اي عقل و فطرت و انساني و وحي عن الله است. بر اين اساس حتي در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدي منجي هيچ عامل سياسي و اجتماعي و يا فرهنگي مؤثر نبوده است. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسماني و رهنودها و سخنان شخص حضرت محمد (ع) و اميرالمومنين (ع) و ساير ائمه است.

كتاب صحيفه آفتاب
سخنان حضرت مهدي (عج) در سه سالگي :
احمدبن اسحاق به خانة امام عسكري (ع) وارد شده و مي‌پرسد: خلفا و جانشين شما كيست؟
امام عسكري (ع) برخاسته، داخل اتاق مي‌شوند و بعد بيرون مي‌آيند، درحالي‌كه پسر بچه‌اي سه ساله را در دست گرفته‌اند و چهرة آن پسر مانند ماه شب چهارده بود و امام عسكري (ع) راجع به امامت او سخناني فرمودند:
احمد بن اسحاق مي‌گويد: اي مولاي من! آيا علامتي هست كه قلب من به آن مطمئن گردد؟ ناگهان پسر بچه به نطق آمد و به زبان عربي فصيح فرمود:
«أنا بقيه الله في ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثراً بعد عين يا احمد بن اسحاق»


(منم بيقه الله در زمين او و انتقام گيرنده از اعدا و دشمنان او، پس اي احمد بن اسحاق! بعد از مشاهدة ذات، از اثر جستجو مكن)
امام مهدي (ع) در اين كلام نوراني، خود را بقيه الله در زمين خدا ناميده و به عنوان منتقم از دشمنان خدا از خويشتن سخن گفته‌اند و هر يك از اين دو جمله، دريچة اميد و شادي را در دل‌هاي منتظران و دلدادگان حضرت ولي‌عصر (عج) باز مي‌كند.
امام عصر كه در پشت پردة غيبت است روزي ظهور كرده و انتقام خون اين بي‌گناهان را خواهد گرفت و زورگويان خود سر را به خاك هلاكت و ذلت خواهد نشاند.

كتاب صحيفه آفتاب
راز غيبت
گويا سائل در نامه‌ي خود علت غيبت امام والا مقام را پرسش كرده بوده كه آقا در جواب اولاٌ او را ارشاد كردند كه هر چيزي را مورد سؤال قرار ندهد و راجع به هر مطلبي پرسش نكنند چه بسا كه اشخاص تا مطلبي را نمي‌دانند مسئوليتي در قبال آن نداشته باشند ولي چون سؤال كردند و دانستند بار گراني بر دوش آنان خواهد آمد و فكر و انديشة آنان را مشغول مي‌گرداند و گاهي خود جواب ـ هدف نظر از مسئوليت به بار آمده از جواب ـ موجب نگراني و ناراحتي فكري انسان شده، توليد غصه و اندوه براي وي خواهد نمود.


آنگاه خود پاسخي از آن سؤال داده‌اند و آن اين است كه هر يك از امامان پيش از من بيعت ستمگران زمان خود را در گردن داشتند ولي من به هنگام ظهور، بيعت كمي در گردنم نيست پس اگر من در پس پردة غيبتم براين همين است كه اگر ظاهر بودم دچار تعهدي نسبت به طاغوتي از طاغوت‌ها بودم ولي اكنون زمان ظهور نيست و من در غيبت به سر مي‌برم و قهراٌ بيعتي برگردنم نمي‌باشد و در چنين حالي ظهور مي‌كنم كه تنها قهراٌ همة آنها محكوم و مغلوب و در تحت فرمان من خواهد بود پس چه فايده‌اي بالاتر از اين‌كه اگر غائبم به نحوي در بند طاغوتي نمي‌باشم و تعهدي نسبت به هيچ ظالم ستمكار و گردنكشي در گردنم نيست، آزادم و بعد هم آزادانه ظهور مي‌كنم و گردنكشان را از بين خواهم برد.

كتاب چهارده اخذ تابناك
صورت و سيرت مهدي (ع)
چهره و شمايل حضرت مهدي (ع) را راويان حديث شيعه و سني چنين نوشته‌اند :
« چهره‌اش گندمگون، ابرواني حلالي و كشيده، چشمانش سياه و درشت و جذاب، شانه‌اش پهن، دندان‌هايش براق، بيني‌اش كشيده و زيبا، پيشاني‌اش بلند و تابنده.


استخوان‌بندي‌اش استوار و صخره‌سان، دستان و انگشت‌هايش درشت. گونه‌هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زرد ـ بر گونة راستنش خالي مشكين ـ عضلاتش پيچيده و محكم ـ موي سرش بر لالة گوش ريخته، اندامش متناسب و زيبا. نگاهش دگرگون كننده، خدوشش درياسان و فريادش همه‌گير. »
3- القاب امام دوازدهم :
آيا زياد بودن القاب حضرت مهدي (عج) بخاطر ويژگي‌هاي ذاتي و روحي و جسمي اوست يا اين امر ناشي از بزرگي كارهاي اصلاحي او مي‌باشد؟
از عبارات استفاده مي‌شود كه نام‌هاي حضرت عبارتند از: قائم، متهد، حجت و غايب و نيز حجه ا... ، خليل ا... و القام هم ياد شده. علت زياد بودن اين القاب همان دو دليل است كه به آنها اشاره شد.


هر يك از اسماء و القاب امام زمان (ع) به يكي از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارد و از اغلب آنها در رواياتي كه اصل مسأله‌ي امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده‌اند، ياد شده است. يعني آن حضرت حتي سال‌ها قبل از آن‌كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين نام‌ها و لقب‌ها مشهور بودند.
4- تولد معجزه آساي امام زمان:
درباره‌ي ولادت امام معجزات و خوارق عاداتي ذكر مي‌نمايند، اعتبار اين معجزات در چه حد و چگونه قابل اثبات است؟ و چرا بعضي از تاريخ‌نويسان آن‌را نقل كرده‌اند!
1- اصل ولادت حضرت را تاريخ نگاران مثل ساير وقايع تاريخي ثبت و ضبط كرده‌اند.


2- درباره‌ي برخي از معجزات كه در ولادت آن حضرت يا ساير رجال از انبياء و اوصيا واقع شده است اگر منابع تاريخي متداول چيزي بدست نم‌دهند اين نقض منابع مذكور محسوب مي‌شود و اين كار به هر دليلي باشد به نقل قول‌هاي ديگران كه با استناد به مصادر و مآخذ متغير انجام گرفته ضرري نمي‌رساند.
آنچه از شر به امامان معصوم نسبت داده مي‌شود شبيه مطلبي است كه در مورد پيامبراني همچون: ابراهيم و اسحق و موسي و عيسي و . . . گفته شده است كه البته همه هم داراي سند معتبري هستند و وقايع مربوط به ولادت امام دوازدهم از بيشتر وقايعي كه در تاريخ به ثبت رسيده و به چشم مي‌خورد از نظر سند و مآخذ معتبرتر است.


5- فلسفه‌ي تأخير ظهرو با وجود فراهم بودن شرايط:
در طول تاريخ گاهي به شرايط و فرصت‌هايي برمي‌خوريك كه گمان مي‌رود زمينه‌ي ظهور فراهم شده مثلاً استقبال مردم از دين و فداكاري در راه اسلام و بذل جان و شهادت بخاطر آن و . . . به قدري با شور و هيجان است كه به‌نظر مي‌آيد نه تنها 313 نفر بلكه هزاران نفر آماده جان‌نثاري در ركاب حضرتش هستند. با وجود اين، سر تأخير ظهور چيست؟
اولاً : كسي نمي‌تواند به‌طور يقين اظهار اطلاع كند كه شرايط ظهور فراهم است، زيرا خود اين ادعا هم احتياج به علم به جميع شرايط دارد چون ممكن است موارد بيان شده همه‌ي شرايط نباشد.


ثانياً : بر فرض كه شرايط منحصر در همان موارد باشد كه در روايات آمده با اين حال واقعاً نمي‌توان مطمئن بود كه فرضاً همان 313 نفر اصحاب خاص و ساير شرايط موجود شده باشد.
پس با اين دو دليل ما چگونه مي‌توانيم بيان كنيم كه شرايط ظهور فراهم شده چه رسد كه علت تأخير را بپرسيم. بنابراين در مسأله‌ي ظهور سزاوار است كه تسليم حكم خدا باشيم و فضيلت انتظار را از ندست ندهيم و چشم به راه حضرت مهدي (عج) باشيم.
6- عقيده به رجعت در روابط با اعتقاد به مهدويت
بر حسب احاديث بسياري در آخر الزمان جمعي از اموات از ائمه (ع) و غير ايشان به دنيا باز خواهند گشت. آيا اعتقاد به غيبت حضرت مهدي (ع) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگي دارد؟ به عبارت ديگر آيا اصل اعتقاد به غيبت و ظهور، رجعت و ساير وقايعي را كه قبل از قيامت واقع مي‌شوند شامل مي‌شود يا اين يك عقيده‌ي جدا و مستقل از رجعت است؟ عقيده به ظهور مهدي و منجي از اهل بيت و فرزندان فاطمه (س) يك اعتقاد عمومي و اجتماعي مسلمين است و اختصاص به شيعه ندارد، اگرچه شيعه او را از نظر حسب و نسب معرفي مي‌كند

 

ولي اصل اين عقيده، يك اعتقاد همگاني است كه در اديان گذشته در تورات و زبور نيز به آن بشارت داده شده است و اصلي است كه به حسب اصول مذهب شيعه، ايمان بدون آن كامل نمي‌گردد و اگر كسي بميرد و به اين مسأله ايمان نداشته باشد و حضرت مهدي را به امامت نشناخته باشد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.


اعتقاد به مسألة رجعت هم گرچه ريشه در قرآن و ولايت دارد ولي اين‌طور نيست كه مسألة غيبت و مهدويت بدون آن مطرح نباشد. بنابراين اصل امامت و مسألة مهدويت بدون مسألة رجعت هم در كتاب‌ها مورد بحث قرار گرفته است. با اين همه لازم به تذكر است كه اصل مسألة رجعت و بازگشت اموات يك مسألة اسلامي است و وقوع آن در زمان‌هاي گذشته بر حسب آيات متعدد قرآن مجيد ثابت است، وقتي اين‌طور شد به‌دليل اين‌كه در گذشته نظير داتشه است، امكان وقوع مجدد آن در آخر الزمان نمي‌تواند مورد انكار باشد.


در خاتمه با صرف‌نظر در آياتي كه وقوع رجعت را در امم گذشته خبر داده‌اند باي تبرك و تيمم به آيه‌ي 3 سوره‌ي قل اشاره مي‌كنيم كه خداوند مي‌فرمايند: «به‌خاطر آور روزي را كه ما از هر امتي، گروهي از كساني كه آيات، را تكذيب مي‌كردند را محشر مي‌كنيم! و آنها را نگه مي‌داريم تا به يكديگر ملحق شوند!»
اين آيه دلالت بر روزي دارد كه در آن روز از هر امتي گروهي از كساني كه تكذيب آيات الهي كردند محشور مي‌شوند كه طبعاً آن روز غير از روز قيامت است!
والسلام

« معجزه بزرگ »
در طول دوران غيبت امام عصر بعضي اين سخن باطل را مطرح كرده اند كه امام دوازدهم هرگز به دنيا نيامده و يا آن كه از دنيا رفته است و مخصوصاً هرچه غيبت كبري بيشتر ادامه مي‌يابد اين فكر در ذهن سست عنصران قوت مي گيرد و افراد بيشتري به اين باطل معتقد مي شوند تا جايي كه از علامت‌هاي ظهور آن حضرت تزلزل اكثر شيعيان و ارتداد آنها شمرده شده است.


مهم‌ترين دليل را بر وجود مسعود آن زمان نهان بايد بقا و استمرار نهضت غدير دانست كه در طول قرن‌ها با وجود غيبت ظاهري پرچم‌دار اين حركت ادامه يافته است و مشتي شيعه‌ي بي‌پناه در انبوه دشمنان گرگ صفت سال‌هاي هجران را پشت سر مي‌نهد و قرون غيبت را طي مي‌كنند و لحظه به لحظه گسترده‌تر مي‌گردد درحالي‌كه هادي و راهبر خود را در ظاهر نمي‌بيند و امام و پناه خود را نمي‌يابد.
«همانا سرپرستي شمارا به بوته‌ي اهمان نگذاشتم و يادتان را فراموش نكرده‌ام و اگر حز اين بود گرفتاري‌ها و فشارها بر شما وارد مي‌شد و دشمنان ريشه‌هاي‌تان را مي‌كنند.»
(امام زمان)

« نفوذ در قلب‌ها »
«در زمان ظهور آن حضرت امنيت بر زمين نازل مي‌گردد و ديگر هيچ چيز ديگري را ضرر نمي‌رساند و هيچ كس از چيزي نمي‌هراسد تا بدان جا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزاري نمي‌رسانند و جسارت از درندگان گرفته مي‌شود و زهر حيوانات گزنده از بين مي‌رود و بركات از آسمان و زمين ظاهر مي‌شود و همه‌ي گل‌ها و ميوه‌هاي معطر ظاهر مي‌گردد و رأفت و مرحمت در قلب مردم قرار مي‌گيرد.» (صحف ادريس)


اين‌ها همه از بركت آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مي‌گذارد درندگان از كار خود خجل مي‌شوند و گزندگان زهر كينه ازياد مي‌برند و چنين است كه كسي از ديگري نمي‌ترسد و از لطف آن كيمياي رأفت دل‌هاي مالامال از كينه و بغض لبريز از رحمت و شفقت مي‌شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید