بخشی از مقاله

چكيده:
هدف از تحقيق حاضر بررسي رابطه بين پرخاشگري و افسردگي در بين دانش آموزان مقطع پنجم ابتدايي شهرستان ابهر كه فرضيه عنوان شده عبارتند از اينكه بين پرخاشگري و افسردگي رابطه معني داري وجود دارد كه جامعه مورد مطالعه دانش آموزان مقطع پنجم ابتدايي شهرستان ابهر است كه از بين 1350 نفر، 70نفر بصورت روش نمونه گيري طبقه اي و به عنوان حجم نمونه انتخاب گرديده كه پرسشنامه هاي افسرگي و پرخاشگري بر روي آنها اجرا گرديده است كه بعد از اجراي پرسشنامه در بين آزمودنيها و بدست آوردن نمرات خام از طريق روش آماري ضريب هم بستگي آمار را بدست آورده كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين افسردگي و پرخاشگري رابطه معني داري وجود دارد و سطح معني داري آن برابر 05/0p> است.


فصل اول
كليات تحقيق

مقدمه :
پرخاشگري يكي از پديده هاي مهم رواني ـاجتماعي است كه قسمت اعظم تاريخ مدون انسان پيرامون آن رقم خورده است. برخي سپيده دم تاريخ را با بيان قتل هابيل بدست قابيل آلوده به پرخاشگري و خشونت مي دانند. كوالسكي بر اساس پژوهشهاي انجام شده خود مي نويسد: از 5600 سال پيش تا امروز بشر فقط 292 سال در صلح و صفا گذارنيده و بقيه را در جنگ و ستيز بوده است اگر تاريخ انسان را ورق بزنيم پر از خونخواري و قتل و غارت و كشتار و بزرگترين افتخار قهرمانان تاريخ اين بوده است كه توده هاي گسترده تري از انسانها را

كشته يا به كشتن داده اند. از آن سردار رومي مي توان نام برد كه چهل هزار غلام را در روم به صليب كشيده است. كه تمام اين موارد نمونه هايي بارز از پرخاشگري در ايران و جهان بوده است كه به طور گسترده خود را نشان مي دهد ولي پرخاشگري امروزه در مدارس و حتي در خانواده و خانه ها در بين زنان و مردان خود را نشان مي دهد كه به صورت زني كه از شوهر خود انتقاد مي كند يا مردي كه حضور همسرش را در يك مهماني ناديده مي گيرد و تمام اين موارد كه مي تواند در زندگي زناشويي باعث پرخاشگري شود و بدون در نظر گرفتن

فرزندان كه چه ضربه اي به روحيات آنها خواهد خورد و تمام اين نوجوانان و جوانان سرخورده مي تواند حاصل اين زندگي هاي بدون برنامه باعث پرخاشگري به دليل خشم يا براي هيجان ايجاد نمي شود. بلكه هدف به دست آوردن پاداشهاي مطلوب مثل پول يا كالاي با ارزش است و تمام اين موارد ممكن است كه در نظر فرد ديگر امري نامطلوب جلوه كند كه تمام

مشكلات را بوجود آورد و پرخاشگري ناشي از خشم كه اين نوع پرخاشگري عموماَ با علائم برانگيختگي هيجاني و اغلب ناشي از ناكامي است كه در زندگي زوجين ديده مي شود كه تمام موارد را مي تواند در گوشه گيري و انزواطلبي فرزندان و به گونه اي افسردگي تاثير بگذارد كه اين مسأله باعث مي شود كودك بعدها دچار ناراحتيها مي شود كه عامل اصلي ناراحتي خود را در والدين خود مي دانند.

(علي صائبي ، 1380)


بيان مسئله:
پرخاشگري را رفتاري تعريف كرده اند كه هدف آن صدمه زدن به خود يا ديگري باشد و آنچه در اين تعريف حائز اهميت است، قصد و نيت رفتار كننده است يعني آسيب رسانيدن تصادفي به شخص ديگر، پرخاشگري نيست در عمل بسياري از پژوهشگران تركيبي از اين دو تعريف را به كار مي برند رفتاري كه به ديگران آسيب مي رساند به خصوص وقتي كه كودك بداند

رفتارش به ديگري آسيب مي رساند همه مسأله اي مثلاَ در زندگي زناشويي يا محل كار و ... ديگر مي تواند باعث پرخاشگري فرد شود ولي در محيط خانواده و پرخاشگري در بين زنان و مردان بايد در نظر داشته باشيم كه ضربه نهايي به فرزند خانواده وارد نشود زيرا گاهي بعضي از رفتارها باعث اختلال رفتاري و رواني كودكان مي شود مانند افسردگي، بيش فعالي، گوشه گيري، شب ادراري و... كه اينها در وهله اول وظيفه والدين كودك است كه زندگي و محيط خانه را محيطي امن و آرام براي فرزند بوجود آورند تا مشكلات روحي و رواني به سراغ آنها نيايد.
(احمدي، 1378)

اهداف تحقيق:
هدف از تحقيق حاضر بررسي رابطه بين پرخاشگري والدين و حالت پرخاشجويانه مادران و پدران با يكديگر مي تواند باعث افسردگي كودكان شود رفتاري مثل گوشه گيري و انزوا و تنهايي را در كودكان گسترش مي دهد يا نه و آيا بين كودكان افسرده و كودكان عاري از لحاظ پرخاشگري تفاوت وجود دارد يا نه و آيا كودكان پرخاشگر بيشتر دچار افسردگي مي شوند يا نه؟

 

اهميت و ضرورت تحقيق:
زيست شناسان بر اين باورند بيشترين تغييراتي كه هنگام پرخاشگري در بدن و اعمال آن روي مي دهد همانهايي است كه هنگام به كار افتادن اميال جنسي به وقوع مي پيوندد پرخاشگري در زندگي زناشويي مي تواند مشكلاتي را به همراه آورد كه اين مشكلات مي تواند بيشتر گريبانگير فرزند خانواده شود به اين صورت كه عدم برخورد صحيح همسران نسبت به يكديگر و مشاجره در نزد كودك مي تواند تاثير منفي بر روي فرزند داشته باشد كه اميد است با تحقيقات انجام شده بتوان در ايجاد رابطه صميمانه والدين راه حلهايي را بوجود آورد تا باعث رشد و شكوفايي فرزند خانواده در جهت مثبت باشيم. همواره ناكامي در خانواده و محيط خانواده مي تواند در پرخاشگري زوجين نقش داشته باشد كه تصور نابجا و نادرست از ناكامي و نرسيدن به آرزوهايي از زندگي كه تمام اين مسائل با نگرش درست و عاقلانه مي تواند از بين برود.
(ستوده، 1383)


فرضيه تحقيق:
بين پرخاشگري والدين و افسردگي كودكان رابطه معني داري وجود دارد .پرخاشگري در بين والدين داراي كودكان افسرده بيشتر از كودكان غير افسرده است.
متغيرهاي تحقيق: كودكان پرخاشگر بيشتر از كودكان عادي دچار افسردگي مي شوند.
پرخاشگري والدين متغير مستقل
افسردگي كودكان متغير وابسته


واژه ها و مفاهيم و تعاريف عملياتي:
افسردگي عبارت است از يك اختلال رفتاري و رواني كه شامل گوشه گيري و انزواطلبي و عدم برخورد با ديگران و عدم هم صحبت شدن و ارتباط برقرار كردن و احساس گناه داشتن و بالاخره عبارتند از نمره اي است كه آزمودني از آزمون افسردگي يك بدست آورده است.
(دادستان، 1382)


پرخاشگري عبارت است حالت خصمانه اي كه با ديگران انجام داده و ضربات روحي و جسمي كه به فرد مقابل وارد كرده و ضربه وارد كردن به ديگران و آسيب رساندن به ديگران و بالاخره عبارتند از نمره اي است كه آزمودني از آزمون پرخاشگري بدست آورده است. (دادستان، 1382)

فصل دوم
پيشينه و ادبيات تحقيق

پرخاشگري:
نفر مورد تجاوز جنسي قرار مي گيرد- نشان مي دهد كه در كشور ما، پرخاشگري يكي از پديده هاي مهم رواني ـاجتماعي است كه قسمت اعظم تاريخ مدون انسان پيرامون آن رقم خورده است. برخي سپيده دم تاريخ را با بيان قتل هابيل بدست قابيل آلوده به پرخاشگري و خشونت مي دانند. كوالسكي بر اساس پژوهشهاي انجام شده خود مي نويسد: از 5600 سال پيش تا امروز بشر فقط 292 سال در صلح و صفا گذارنيده و بقيه را در جنگ و ستيز بوده است اگر تاريخ انسان را ورق بزنيم پر است از خونخواري و قتل و غارت و كشتار و بزرگترين

افتخار قهرمانان تاريخ اين بوده است كه توده هاي گسترده تري از انسانها را كشته يا به كشتن داده اند. از آن سردار رومي مي توان نام برد كه چهل هزار غلام را در روم به صليب كشيده است. پادشاهي كه فرمان داد تا هزاران نفر از هواداران يك عقيده را در زمين بكارند و يا از آتيلا و چنگيز ذكري به ميان آورد كه مردم شهرهاي چندهزار نفري را قتل عام كردند و تيمور كه سراسر ايران را از كله انسان مناره ساخت و يا از ترومن كه صد هزار ژاپني را در لحظه اي به هلاكت رساند... اين است بيلان تاريخ بشر!


در طي اين جنگ و ستيزها، شمار افرادي كه كشته شده و يا در اثر بيماريهاي واگيري از ميان رفته اند، بالغ بر سه ميليلارد و ششصد ميليون نفر بوده است؛ يعني معادل كل جمعيت فعلي كره زمين. اهميت موضوع وقتي روشن مي شود كه بدانيم شمار كشته شدگان در امريكا بين سالهاي 1971 تا 1975 بيشتر از تلفات ارتش امريكا در ويتنام بوده است. در سال 1975 از هر ده هزار نفر امريكايي يك نفر بطور پرخاشگرانه كشته شده است. در مقايسه آماري پرخاشگري و خشونت در ايران با ديگر كشورها- كه مثلاَ در هر پنج دقيقه يك نفر به قتل مي رسد و در هر ده دقيقه يك هنوز در مقايسه با بسياري از كشورهاي بزرگ، حتي معدل خشونت و پرخاشگري در جهان، بسيار پايين است.


روان شناسان اجتماعي، پرخاشگري را به عنوان يكي از رفتارهاي بيمارگونه مورد مطالعه قرار مي دهند و در تلاشند تا عوامل موثر در پيدايي، افزايش يا كاهش آن را معلوم دارند.
(آزاد، 1381)

تعريف پرخاشگري:
پرخاشگري را رفتاري تعريف كرده اند كه هدف آن صدمه زدن به خود يا ديگري باشد و آنچه در اين تعريف حائز اهميت است، قصد و نيت رفتار كننده است يعني آسيب رسانيدن تصادفي به شخص ديگر، پرخاشگري نيست. مثلاَ اگر توپ فوتبال سهواَ به بازيكن ديگر اصابت كند، پرخاشگري نيست. اما اگر فردي مخصوصاَ بازيكنان را با پا بزند، هل بدهد، تنه بزند و يا فحاشي كند، پرخاشگري است.شايد اين تعريف كمتر عيني باشد؛ زيرا مي توان از نيات فرد استنباطهاي مختلفي كرد. علاوه براين، اين تعريف شامل رفتارهايي كه ما معمولاَ بدانها

«پرخاشگري» مي گوسس، نمي شود. مثلاَ كودكي كه كودك ديگر را از تاب به زمين پرتاب مي كند تا خودش سوار شود، قصد آزار او را ندارد؛ اما ديگران رفتارش را پرخاشگرانه مي دانند. در عمل بسياري از پژوهشگران تركيبي از اين دو تعريف را به كار مي برند رفتاري كه به ديگران آسيب مي رساند، پرخاشگري ناميده مي شود، به خصوص وقتي كه كودك بداند رفتارش به ديگري آسيب مي رساند. اعمال خصمانه اي كه از روي قصد باشد نيز پرخاشگري تلقي مي شود.


(ماسن و همكاران،1376)


از اين رو، ارائه تعريفي روشن و دقيق از پرخاشگري همچون تعريف ساير مفاهيم علوم اجتماعي دشوار است. اين مشكل از آنجا ناشي مي شود كه همواره نمي توان مرز روشن و قاطعي بين رفتارهاي پرخاشگرانه و غير آن ترسيم كرد. به عنوان مثال دقيقاَ نمي توان گفت كداميك از رفتارهاي زير، نمونه هايي از پرخاشگري محسوب مي شود:
- سارقي كه به هنگام دزدي با صاحب مال گلاويز مي شود؛
- مال باخته اي كه در دفاع از اموال خود با دزد درگير مي شود؛
- يك شكارچي كه حيواني را شكار ميكند؛


- بازيكن فوتبالي كه پس از شكست از حريف، توپ خود را پاره مي كند؛
- كودكي كه سهواَ به پدر خود سيلي مي زند؛
- يك جوخه اعدام كه موظف به تيرباران محكوم است؛
- فردي كه خودكشي مي كند؛
- زني كه از شوهر خود انتقاد مي كند و به او غر مي زند؛


- مردي كه حضور همسرش را در يك مهماني ناديده مي گيرد.
رفتارهاي فوق هركدام بخشي از عناصر يك رفتار پرخاشگرانه اند؛ اما بين آنها بايد تفاوت قائل شد. در برخي از آنها يك موجود زنده مورد آسيب قرار مي كيرد (اعدام يك انسان يا شكار يك حيوان)، در بعضي آسيب به غير از موجود زنده معطوف مي گردد (پاره كردن توپ فوتبال)، در بعضي اوقات گزند ارادي است (مثل شكار) و در برخي مواقع اراده، در آن سهمي ندارد (مانند سيلي زدن كودك به پدر) گاه آسيب جنبه روان شناختي دارد (مانند انتقاد و غر زدن) و زماني رو به خويشتن دارد (مثل خودكشي) و گاه رو به سوي ديگري دارد (مانند بوكسوري كه مشت به حريف مي زند)، و در مواقعي نيز انجام وظيفه را مي رساند (مانند انجام وظيفه يك جوخه اعدام).
(حسين آزاد، 1381)

انواع پرخاشگري:

 


روان شناسان اجتماعي دوگونه پرخاشگري را از هم تميز مي دهند:
1-پرخاشگري هدفي: كه در آن پرخاشگري خودش هدف است و غالباَ با ايجاد درد و هيجان همراه است. وقتي خواهر و برادري با هم دعوا مي كنند و به يكديگر مشت مي زنند و يا توهين به كسي كه از او متنفريم و يا صدمه زدن به فردي، براي جبران تحقيري كه روا داشته، نمونه هايي از اين نوع پرخاگري هستند.


2-پرخاشگري وسيله اي: اين نوع پرخاشكري به دليل خشم يا براي هيجان ايجاد نمي شود؛ بلكه هدف به دست اوردن پاداشهاي مطلوب، همچون پول يا كالاي با ارزش است. به بيان ديگر، هدف پرخاشگري ابزاري دستيابي به پاداش است، نه آزار قرباني رفتار. كودكي كه كودك ديگر را مي زند تا اسباب بازي مورد علاقه خود را بدست آورد، يك بازيكن فوتبال كه عملاَ به بازيكن تيم مخالف آسيب مي رساند تا او را از بازي بيرون كند و احتمال پيروزي تيم خود را افزايش دهد.نمونه اي از پرخاشگري ابزاري يا وسيله اي است.

 

انواع ديگر رفتار پرخاشگرانه را مي توان به شرح برشمرد:
1- پرخاشگري ناشي از خشم: اين نوع پرخاشگري عموما با علائم برانگيختگي هيجاني و اغلب ناشي از درد يا ناكامي است. براي مثال: اگر دو تا موش با هم در قفسي جاي داده شوند، وقتي به آنها ضربه الكتريكي وارد شود، به يكديگر حمله مي كنند. اگر يك موش باشد به عروسك يا شيء ديگر حمله ميكند. در ناكامي، اگر از حيوان گرسنه در رسيدن به به غذا جلوگيري شود، پاسخ پرخاشگرانه در پي خواهد داشت كبوتري كه آموخته براي دريافت دانه، به ميله اي نوك بزند اگر از خوردن دانه بازداشته شود به كبوتر ديگري حمله مي كند.


2- پرخاشگري ناشي از حس غارتگري يا به خاطر شكار:در اين حالت حيوان بدون احساس خاصي به شكار خود حمله مي كند. اين رفتار تا حدودي نتيجه تقليد و يادگيري است. گربه اي كه بطور طبيعي از مادرش يادگرفته كه به موشها حمله كرده، آنها را بكشد، كشتن موشها را بدين وسيله ياد گرفته است؛ اما اگر به تنهايي پرورش يابد موشي را نخواهد كشت.
(فرجي، 1372)


3- پرخاشگري ناشي از ترس: هر حيواني كه ترسيده باشد وقتي حيوان تهديد كننده خيلي به او نزديك شود، امكان دارد براي دفاع از خود، او را گاز بگيرد.(1995:415 ، sabini )
4-پرخاشگري به خاطر حفظ قلمرو: بسياري از حيوانات، قلمرويي را براي خود تعيين كرده و آن را به صورتهاي مختلفي نشانه گذاري مي كنند، مثلاَ با ادرار كردن روي مرزهاي قلمرو. سپس هر عضو ناآشنايي از نوع خود كه وارد قلمرو شود، تهديد به حمله مي كند. اگر حيوان به مكان ديگري انتقال يابد، رفتار پرخاشگرانه ناشي از حفظ قلمرو از او سر زده نمي شود.


5 -پرخاشگري نوعدوستانه: پرخاشگري پرنده اي كه از جوجه هاي خود، يا پستاندار ماده اي كه از بچه خود، يا زنبور عسل سربازي كه از كندو خود محافظت مي كند، نمونه هايي از پرخاشگري نوعدوستانه است. موير (1983) اصطلاح پرخاشگري مادري را براي توصيف رفتار خشم آلود پستاندار ماده اي كه بچه هايش در لانه مورد تهديد قرار مي گيرند، بكار برده است.


6 -پرخاشگري ناشي از نر بودن: در بسياري از انواع حيوانات واكنش نر بزرگسال نسبت به نر ناآشنا خصمانه است. اين واكنش با حفظ قلمرو فرق دارد. زيرا در هر مكان و موقعيتي ممكن است رخ دهد. محرك فراخوان حمله، بوي نر حيوان ديگر است. اگر بوي حيوانات نر به وسيله بوي ماده مصنوعي تغيير كند و يا دستگاه احساس بو با عمل جراحي برداشته شود، حيوانات ديگر به همديگر حمله نمي كنند. هورمون تستوسترون اهميت حساسي دارد. حيوانات اخته يا به بلوغ نرسيده، اين رفتار را از خود نشان نمي دهند. علاوه براين پرخاشگري ناشي از نر بودن با رقابت بر سر ماده ها نيز ارتباط دارد؛ زيرا بيشتر در فصل جفت گيري اتفاق مي افتد ( آزاد- 1381)


علل و انگيزه هاي پرخاشگري
ريشه هاي پرخاشگري در كجاست؟ و پاسخ به اين پرسش به عهده كيست؟ زيست شناس؟ روان شناس؟ يا جامعه شناس و يا تركيبي از اين سه (مدل زيستي ـ رواني ـ اجتماعي)؟ ... و يا هيچكدام! روان شناسان اجتماعي سه نظريه عمده را درباره علل و انگيزه هاي پرخاشگري مورد تبيين قرار داده اند.

1. نظريه زيستي پرخاشگري
قديمي ترين علت شناخته شده براي پرخاشگري حول محور اين نظريه مي چرخد كه انسانها از نظر ماهيت زيست شناختي براي پرخاشگري برنامه ريزي شده اند. نخستين و معروفترين نظريه در اين باره مربوط به زيگموند فرويد (1933) را مي توان نام برد.


فرويد، كليه اعمال آدمي را با دو غريزه زندگي و مرگ تحليل مي كند و مي گويد غريزه مرگ هم بايد به شكلي تخليه شود: يا به بيرون، به صورت پرخاشگريو خشونت و ديگر كشي؛ و يا به درون، به صورت اعمال خود ـ تخريبي و خودكشي. به همين دليل است كه نمي توان خشونت را به كلي ريشه كن كرد و حداكثر كاري كه مي شود كرد والايش آن است؛ يعني هدايت كارمايه (انرژي) اين غريزه در جهتي كه مورد قبول اجتماع و به سود آن باشد. مثل: ورزش، فعاليتهاي سياسي و رقابتهاي سالم حرفه اي.


لورنز (1966) نيز مانند فرويد معتقد است كه انسان و حيوان هر دو ذاتاَ پرخاشگرند، با اين تفاوت كه حيوانات در طول تكامل خود و براي حفظ گونه خود به ساز و كارهايي دست يافته اند كه تكانه هاي پرخاشگرانه آنها را بر ضد گونه خود مهار مي كند، حال آنكه در مورد انسانها چنين نيست. از جمله اين ساز و كارها در حيوانات، رفتارهاي آدابگونه (ritualistic) آنها به هنگام جنگ است كه مانع از گسترش خشونت مي شود، مثلاَ گرگ هنگامي كه ببيند حريفش (گرگ ديگر) قدر است بر زمين دراز مي كشد و گلويش را نشان مي دهد.


يافته هاي جالب زيست شناسي درباره خشونت، نيز قابل توجه است: مطالعات انجام شده در دانشگاه ييل در دهه 1960 نشان مي دهد كه پرخاشگري شكل واحدي ندارد، تحريك الكتريكي منطقه خاصي از هيپوتالاموس گربه باعث مي شود كه حيوان جيغ بكشد، موهايش سيخ شود، مردمك چشمش گشاد شود و به موشي كه در قفسش قرار داده شده با چنگ و دندان حمله كند، ولي هيچ آسيبي به او نرساند و تحريك منطقه ديگري از اين ساختمان مغزي، رفتاري كاملاَ متفاوت ايجاد مي كند: گربه در كمال خونسردي به سوي موش مي رود و او را پاره پاره مي كند. به عكس در مطالعه ديگري ديده مي شود كه تحريب بخش كوچكي از بادامه (آميگدالا) در گربه وحشي كه ذاتاَ پرخاشگر است، باعث مي شود كه حيوان، رام شود.


سروتونين خون وقتي پايين باشد موجب پرخاشگري مي گردد. مك گواير خون 42 گروه مختلف از ميمونها را مورد آزمايش متعدد قرار داد. سرانجام مشاهده كرد كه يكي از مواد شيميايي موجود در خون ميمون حاكم بر ساير ميمونها تفاوت چشمگيري دارد، سروتونين خون دو برابر ديگران است. در انسانها نيز چنين است. او خون اعضا و مديران يك انجمن دانشگاهي را آزمايش كرد در خون آنان سروتونين بيشتري يافت.
(رفيعي، 20:1373)

كروموزمهاي جنسي و پرخاشگري
در زمان حاضر، بعضي از پژوهندگان براي اينكه اثبات كنند پرخاشگري پايه و مبناي زيستي (بيولوژيك) دارد، به كروموزم ها اضافه مي كنند. گاه يك يا چند كروموزم به الگوي طبيعي كروموزمها اضافه مي ود و به صورت XYY ياXXY در مي آيد. در نتيجه، موجودي پا به عرصه وجود مي گذارد كه واجد آمادگي بيشتري براي پرخاشگري و بزهكاري است.


با تحقيقات انجام شده مشخص گرديده است، مرداني كه داراي يك يا چند كروموزم y يا x اضافي هستند، بسيار پرخاشگرند و در ميان مرتكبان جنايتهاي خشن درصد بالاتري را تشكيل مي دهند. در سال 1966 ريچارد اسپك كه متهم به كشتن هفت پرستار در شيكاگو شده بود، الگوي كروموزمي XYY داشت (كوئن، 163:1372). پس از كشف اين قضيه، پژوهشهاي گوناگوني در ايالات متحده امريكا صورت گرفت تا معلوم دارد آيا ميان كروموزم و رفتار پرخاشگرانه رابطه اي وجود دارد يا نه، تا اين زمان هيچگونه دليلي دال بر رابطه ميان آنها پيدا نشده است.
(ستوده، 1381)

 

بلوغ جنسي و پرخاشگري
زيست شناسان براين باورند بيشترين تغييراتي كه هنگام پرخاشگري در بدن و اعمال آن روي مي دهد، همانهايي است كه هنگام بكار افتادن اميال جنسي به وقوع مي پيوندد. در واقع بايد گفت، همانطور كه ميل جنسي، جانور نر را به جنب و جوش مي اندازد و او را متجاوز، تسلط جو يا پرخاشگر مي سازد، انسان هم از اين قاعده مستثني نيست. البته تجاوز و پرخاشگري انسان در اين مورد غالباَ با نرمش، نوازش و ريشخند طرف معاشقه همراه است واين امر خشونت و تجاوز را تعديل مي كند؛ ولي گاهي هم اين چاشني دلپذير در كار نيست

و تجاوز صورتي خشن و آزار دهنده به خود مي گيرد كه در كساني كه به بيماري دگرآزاري مبتلايند، ديده مي شود. اين افراد از آزار رساندن و شكنجه دادن طرف معاشقه لذت مي برند. واحياناَ بدون اين رفتاري خشونت آميز، كه گاه ممكن است منجر به قتل نيز شود، نمي توانند شهوت جنسي خود را ارضاء كنند. روانكاو انگليسي درك ميلز عقيده دارد كه نوجواني و بلوغ دوره ناسازگاريهاست و در اين دوران نوجوانان ناراحت و مضطرب هستند. البته اين عقيده اي است كه به آساني مورد قبول واقع نمي شود. اما در بيشتر اجتماعات اين نكته مورد قبول واقع شده كه نوجواني و بلوغ دوره اي است كه در طي آن نوجوان به موجوديت و هويت خود پي مي برد و اين كار براي او معمولاَ از راه تضادها و اختلافهاي قابل فهم با پدر و مادرو

نسلهاي قديمي تر جامعه صورت مي گيرد. اين تضادها و اختلافات واكنشهاي ديگري از جمله سركشي و نافرماني و ناسازگاري و پرخاشگري، و در مراحل حادتر رفتار نوروتيكي و غيرطبيعي و انواع بزهكاري نوجوانان را به دنبال مي آورد.
(ستوده،1381)

2. نظريه ناكامي ـ پرخاشگري
آيا پرخاشگري پاسخي به ناكامي است؟ به باور جان دالرد و همكارانش، پرخاشگري هميشه پيامد ناكامي است و ناكامي هميشه منجر به پرخاشگري مي شود. هيچ يك نمي توانند بدون ديگري صورت گيرند.هر چيزي كه مانع رسيدن به هدف شود، ناكامي راسبب مي گردد.(Myers,1988:396) در نظريه ناكامي ـ پرخاشگري به جاي تاكيد روي گرايش انواع آدمها به پرخاشگري به انواع وضعيتها يا تجربه هايي كه ممكن است پرخاشگري را در هر فردي رشد دهد، تاكيد مي شود.خاستگاه ناكامي ممكن است در ساختار شخصيت فرد يا در محيط خارجي وي باشد. شدت ناكامي متغير است، شدت تمايل دروني به پرخاشگري نيز متغير است.
(اشرف، 152:1355)


روانكاوان نيز نظريه ناكامي ـ پرخاشگري را مي پذيرند و ناكامي را به عنوان يك عامل مهم در پيدايي پرخاشگري مي دانند. بركوويتز (1989) نشان مي دهد كه ناكامي حتي زماني كه غير منتظره و شديد باشد هميشه منجر به پرخاشگري نمي شود. احساسي كه به ما دست مي دهد، در بروز پرخاشگري مهم است. يكي از مطالعات «گروه ييل» بدين شكل بود كه از آزمودنيها خواسته كه خودشان را در 16 موقعيت ناكامي و سرخوردگي تصور نمايند و آنگاه از آنها پرسيده شد كه چه احساسي در اين حالت دارند. به عنوان مثال در يك وضعيت، افراد تحت آزمايش تصور كردند كه در انتظار اتوبوس هستند و راننده اتوبوس در ايستگاه از كنار آنها گذشت. بنابراين افرادي كه در انتظار سوار شدن بودند، ناكام ماندند. آزمايش شوندگان، در اين رابطه گزارش دادند كه در اين شرايط و 15 شرايط ديگر آنها احساس عصبانيت داشتند (عصباني شده بودند). اين آزمايش فرضيه ناكامي ـ پرخاشگري را اثبات مي كند.
(ستوده، 1381)

 

درستي و نادرستي نظريه ناكامي ـ پرخاشگري
مخالفان اين نظريه معتقدند كه افراد ناكام هميشه با كلمات يا رفتار پرخاشگرانه واكنش نشان نمي دهند؛ بلكه چنين افرادي طيف وسيعي از واكنشها را نسبت به ناكامي از خود بروز مي دهند. مانند كناره گيري، نااميدي و از طرف ديگر تلاش غلبه بر اين نااميدي و از بين بردن ناكامي. هم چنين همه پرخاشگريها به خاطر ناكامي نيست؛ بلكه دلايل متعددي دارد.، مثلاَ بوكسورهاي حرفه اي ضربه هاي محكمي به سر طرف مقابل مي زنند كه با آسيبهاي جدي همراه است. به علت اينكه قانون بوكس اجازه مي دهد و ديگر اينكه اشتياق فرد براي برنده شدن و دريافت جايزه است نه به دليل ناكامي. يا در زمان جنگ سربازان عليه دشمن يورش مي برند چون دستور مافوق را اجرا مي كنند.


پاستور (1952) اثبات كرد كه همواره ناكامي نيست كه افراد را پرخاشگر مي كند؛ بلكه تصور نابجا و نادرست ناكامي است كه انها تصور مي كنند. مثلاَ : در مثال فوق، مسافران منتظر اتوبوس فقط ناكام نشده بودند، بلكه حقشان هم از بين رفته بود، و اين مساله نشان ميدهد كه دليل راننده براي عبور از كنار مسافران اين نتيجه را پديد آورده و بر آنان تاثير گذارده و موجب عصبانيت آنها شده است.(يعني تصور به حق تبديل شده است.)


پاستور براي اثبات اين مساله،16 موضوع جديد را براي آزمايش جديدي انتخاب كرد كه هر كدام شامل ناكاميهاي مشابه قبلي بود با اين تفاوت كه فقط ناكاميهاي توجيه شده انتخاب شده بودند. به عنوان مثال: در نسخه بازسازي شده واقعه اتوبوس، ادعا شده بود كه راننده اتوبوس گفت: «گاراژ». بدين ترتيب، نشان داده شده كه خارج از سرويس است. پاستور متوجه شد كه اگر وقتي رايط واقعي براي مردم توصيف و تبيين گردد، آنها بسيار كم عصباني خواهند شد، مخصوصاَ دلايل براي آنها توجيه گردد، عصباني نخواهند دو به بيان ديگر، دريافتهاي پاستور نشان مي دهد كه ناكامي، خشم را به وجود نمي آورد؛ بلكه بستگي به توجيه شرايط دارد.
(Baron/Byrne,1992:223)

3. نظريه يادگيري اجتماعي
نظريه يادگيري اجتماعي بر اين حقيقت تاكيد دارد كه رفتار پرخاشگرانه مانند ديگر رفتارهاي اجتماعي آموخته مي شود. روان شناسان اجتماعي پافشاري مي كنند كه پرخاشگري يك رفتار اجتماعي است كه در نتيجه پاداش و تنبيه و نيز از طريق تقليد از الگوها آموخته مي گردد. نمونه اين يادگيري در كودكي ديده مي شود كه براي به دست آوردن چيزي پا به زمين مي كوبد و داد و فرياد مي كند تا چيزي را كه مي خواهد به دست آورد. اگر اين كودك چندين بار با اتخاذ همين روش به مقصود برسد، يعني از پرخاشگري پاداش ببيند، پرخاشگري در او تقويت مي شود و به سادگي اين صفت را از از دست نخواهد داد. اگر يك بزرگسالي نيز چندين بار بر اثر خشونت و تندي و تهديد و خواستن حق السكوت و نظاير آن (با پرخاشگري) مقصود خود را حاصل كند، اين صفت در او تقويت خواهد شد.


به همين دليل از لحاظ اجتماعي پرخاشگري، نه تنها قابل آموزش؛ بلكه قابل پيشگيري و كنترل است. در تائيد اين عقيده دلايل بسياري آورده شده است:
1- دشمني حيوانات با يكديگر فطري نيست؛ بلكه اكتسابي است.


2- وجود كروموزم y اضافي، دليلي بر ذاتي بودن پرخاشگري نيست؛ بلكه افرادي كه داراي اين الگوي كروموزمي هستند؛داراي اندامي درشت و قوي و قدي بلند بوده و همين امر، از نظر اجتماعي سبب گزينش آنان به كارهاي خشن مي شود. مدتها بود كه تصور مي شد كه كروموزم y اضافي، مردان را به طرف ابر مرد بودن و بسيار پرخاشگر بودن سوق مي

دهد.مطالعات دقيق با زندانيان داراي الگوي كروموزمي xyy مشخص كرد كه اغلب آنها در جناياتي غير خشونت بار مثل سرقت اتومبيل، دزدي، اختلاس و گزارش هاي نادرست به پليس دستگير شده اند و تنها تعداد كمي مرتكب جنايت خشونت آميزي شده بودند. (اون، 1972).ممكن است مردان داراي xyy نه به علت بالا بودن پرخاشگري بلكه به علت كم هوشي، بيشتر زنداني شده باشند(ويت كين، 1976). هوش پايين زمينه ساز دست زدن اين افراد به جنايت است؛ زيرا عوامل اجتماعي چون كاهش فرصتهاي شغلي را به دنبال دارد. همچنين به علت هوش پايين است كه اگر اين افراد مرتكب جنايت شوند، زود دستگير مي شوند (كالات، 577:1374).


3- تحريك الكتريكي هيپوتالاموس حيواني وقتي باعث رفتار پرخاشگرانه مي شود كه در برابر حيوان ضعيف تر از خود قرار گيرد. اگر در برابر حيوان قوي تر قرار بگيرد، واكنش او فرار و ترس است. شناخت نيز در اين ميان موثر است، ممكن است فردي كه با كلمه توهين آميزي عصباني مي شود، فرد ديگري نشود. اگر ذاتي بود بايد هر دو عصباني مي شدند.


4- در بسياري از فرهنگها، چيزي به عنوان پرخاگري وجود ندارد. مثلاَ: به گفته اتوكلاين برگ در يكي از قبايل وقتي دو نفر اختلافي دارند، به جاي جنگ و دعوا، اختلاف خود را با شعرگويي در حضور جمع مطرح مي كنند و قبيله داوري مي كند، برنده مشاعره، برنده دعوا است.همچنين در جامعه اي كه پرخاشگري يك رفتار هنجاري تلقي مي شود،در مقايسه با جوامعي كه چنين وضعي ندارند، پرخاشگري به مراتب بيتر است. به بيان ديگر همه ما اين مفروضه نسبتاَ جهاني را به ياد داريم كه «مردان هميشه سلطه جو و پرخاشگرند در حالي كه زنان مطيع و صلح جويند». اما، اين الگو ظاهراَ از آن چيزي كه جهاني تلقي مي شود بسيار فاصله دارد، در بين افراد «آراپش» كوه نشينانگينه نو، هم مردان و هم زنان رفتاري از خود بروز مي دهند

كه آن را صفات زنانه مي ناميم.ظاهراَ اين گروه، رقابت، پرخاشگري و رفتار سلطه جويانه را كنار گذاشته، محبت و اعتماد دو جانبه را جايگزين آن ساخته اند. در مقابل، «موندوگومر» ها يك قبيله آدمخوارند كه در گينه نو زندگي مي كنند. در اينجا، هم مردان و هم زنان رفتاري بروز مي دهند كه مردانه تلقي مي شود آنها بي باك، جابر، مستبد، پرخاشگر و آماده اند با كوچكترين تحريكي دعوا را بيندازند. در اين قبيله از آغاز تولد، كودك به يك دنياي خصومت آميز قدم مي نهد، زود از شير گرفته مي شود،مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد، و اغلب توسط مادراني فاقد هرگونه نشاني از انگيزه هاي متدوال مادرانه به قتل مي رسد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید