بخشی از مقاله
بیماری افسردگی
مقدمه
افسردگی از رایج ترین بیماری های دوران ما- بیماری افسردگی ست. دراسترالیا ازهرچهار زن یک نفر و ازهر شش مرد یک نفر دچار این بیماری هستند. بدین ترتیب، صدهاهزار نفر دچار ناراحتی افسردگی هستند و دو تا سه برابراین تعداد، طی دوره ای از زندگی خود دچار این بیماری بوده اند. نه تنها عموم بلکه پزشکان نیز- این بیماری را تا کنون دست کم گرفته اند. یکی از مشکلات عمده این است که بیماری افسردگی به راحتی مثلا بیماری قند خون و یا شکستگی استخوان قابل شناسایی نیست. از طرف دیگر عده زیادی افسردگی یا Depression را بیماری ندانسته بلکه بیشتر یک مشکل و گرفتاری خصوصی وشخصیتی به حساب می آورند.
مشکل دیگر تعیین حد و مرز بین افسردگی های عادی روزمره یعنی تغییر حالت و نوسان های روحی و ذهنی ست که کما بیش همه با آن مواجه بوده ایم از یکسو و بیماری جدی تر افسردگی از سوی دیگر است. تحقیقات اخیر از جمله پژوهشی توسط world health organisation بر اهمیت بین المللی بیماری depression افزوده است. بر اساس این پژوهش افسردگی مهمترین بیماری ملی در کشورهای صنعتی بشمار می رود.
افسردگی های کوتاه مدت و ناشی از شروع فصل پاییزنباید چندان موجب نگرانی باشند. در این رابطه فعالیت های بیشتر فیزیکی و بدنی مثلا پیاده روی در هوای تازه خیلی مفید خواهدبود.
اما افسردگی های جدی تر با افسردگی های ناشی از تغییر فصل تفاوت دارند. اگر ناراحتی های مربوط به افسردگی -مثل بی خوابی یا نوسانهای شدید روحی، مثل شادی عمیق از طرفی و ناراحتی و ناامیدی شدید از سوی دیگر بیش از دو هفته ادامه یابد - باید به دکتر خانواده و در صورت امکان دکتر متخصص روانپزشک مراجعه شود.
افسردگی چیست؟
،افسردگی یکی از رایجترین بیماریهای روانی است که باعث مراجعه به روانپزشکان ، روانشناسان و سایر متخصصان بهداشت روان می گردد. در هر لحظه از زمان حداقل 15تا 20 درصد افراد بزرگسال جامعه ممکن است عوارض و نشانه های افسردگی شدید را از خود نشان بدهند و میلیونها نفر در هر لحظه در جهان تحت درمان افسردگی قرار می گیرند . در زبان روزمره برای توصیف افسردگی از احساسات غمگینی ، ناکامی ، ناامیدی و شاید هم رخوت و بی حالی استفاده می شود . معمولاً مردم تصور می کنند که افراد افسرده تن پرور ، خودخواه و یا اهل تمارضند و سعی می کنند آنها را با عباراتی همچون «سعی کن خودت را جمع و جور کنی » نصیحت نمایند .
در طول زندگی همه ما دوره های کوتاه و بلند احساس داشتن غم ، عدم خوشحالی و یا نظایر آن خصوصاً در هنگام از دست دادن همسر و یا نزدیکان ، هنگام کار و یا از دست دادن کار را تجربه می کنیم و همه ما قادر به مقابله با این حوادث هستیم . احساس افسردگی معمولاً به عنوان «اندوه» و «سوگ یا داغدیدگی » شناخته می شوند . یعنی در موقعیتهایی که انتظار می رود شادی بخش باشد به احساس اندوه ختم می شود مثلاً در هوای بارانی ، پس از تولد فرزند ، پس از نقل مکان به یک منزل جدید ، منازعه ای که در مصاحبت با دوست و یا همسر به وجود می آید .اما این احساس اندوه به سرعت با ازبین رفتن موقعیت برطرف می گردد.
همچنین پس از از دست دادن یکی از نزدیکان، پایان یافتن یک رابطه عاشقانه و یا یک رابطه مهم، معمولاً افراد چیزی را تجربه می کنند که سوگ نامیده می شود . ویژگیهاو نشانه های سوگ با افسردگی مشابه می باشد . این دو پدیده کاملاً طبیعی بوده و حتی فقدان آنها در هر فردی ممکن است در دراز مدت برای فرد مضر باشد . در هر دومورد پس از طی فرآیند مربوطه فرد به زندگی عادی خود برمی گردد . در طول یک پریود زمانی مثل هفته ها و یا روزها به زندگی عادی و روزمره می توانیم برگردیم ولی در عده ای از ما این احساس داشتن غم برای زمان بیشتری ادامه پیدا کرده و احتیاج به مراقبتهای ویژه بهداشتی خواهیم داشت .
این افسردگی کلینیکی در صورت ادامه داشتن می تواند منجر به بروز فعالیتهای خطرناک اجتماعی مثل دست زدن به خودکشی و یا نظایر آن شود و این در واقع اقدامات فوری پزشکی و بهداشتی را طلب می کند . دو ویژگی اختصاصی افسردگی که برای تشخیص افسردگی حتماً یکی از آنها باید وجود داشته باشد ، یکی خلق ناشاد (افسردگی ، غم ، اندوه ، ناراحتی یا نگرانی ) و دیگری فقدان علاقه و لذت تقریباً در همه فعالیتهای عادی و سرگرمیهای فرد می باشد . هر دو این علائم باید در اکثر مواقع روز وجود داشته باشند .
سایر نشانه های افسردگی شامل از دست دادن توجه و سرخوشی در فعالیتهای روزانه ، اختلال و تغیر عمده در اشتها و وزن بدن ، اختلال در خواب به صورت کم خوابی یا پرخوابی ، اختلال در تفکر و تمرکز فکر ، وجود اضطراب و کندی حرکات ، احساس بی ارزشی و یا احساس گناه ، فقدان نیرو یا فقدان انرژی و خستگی ، افکار تکرار شونده ، مرگ و یا خودکشی می باشند . اگر یک بیمار 5 مورد از علائم بالا را به مدت 2 هفته مداوم داشته باشد به اختلال افسردگی شدید (عمده) مبتلا می باشد .
افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است كه حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.
افسردگی یك بیماری اختصاصی نیست بلكه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلكه انواع گوناگون دارد به طوری كه در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود كه ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنكه درمان شد غالباً باز می گردد.
افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشكی و اندوه كه بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در كارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را كه وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند.
Depression كه غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می كند.
افسردگی بالینی، از دیدگاه عملكردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می كند. افسردگی كبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان كننده است. افسردگی یك نشانگان (Syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(Symptoms) مختلف است.
ملاك های تشخیص افسردگی عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز.
2- كاهش آشكار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی.
3- كاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر كاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن.
4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها.
5- افزایش یا كاهش اعمال روانی حركتی یا فعالیت های ذهنی.
6- خستگی یا كاهش انرژی.
7- احساس بی ارزشی یا گناهكار بودن.
8- كاهش توان اندیشیدن یا تمركز ذهن و تصمیم گیری.
9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودكشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودكشی با طرحی از پیش ریخته.
داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی كبیر كافی است. ولی علامات مرضی یك و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واكنش معمولی مرگ یك عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است.
انواع افسردگی
افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی كبیر است كه فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی كبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است كه بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی كبیر دچار افسردگی اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غیر قابل بخشش تصور می كنند. در حدود 15 در صد مبتلایان به افسردگی كبیر نیز دچار روان پریشی می شوند.
نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام “افسردگی غیرمعمول” كه بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عكس علامات مرضی افسردگی معمولی است كه مبتلایان كم می خوابند و كم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می كنند. به قول یكی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد كلاین)، افسردگی غیر معمول، “مزمن” است نه” دوره ای” . از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور كم توجه اند.
نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است كه عموماً حدود دو سال طول می كشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی كبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می كنند.
شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزایش استرس و كاهش اشتغال گفته اند . علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند كه جامعه كنونی، كانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شكست های شخصی وابسته كرده است.
آنچه گفته شد جنبه نظری دارد ولی بعضی از پژوهشگران درباره جنبه علمی علت ها اظهار نظر كرده اند. بر اساس پژوهش های آنها، تلویزیون ” منشاء عمده افسردگی است” Paul Kottl روان پزشك مركز پزشكی پنسیلوانیا كشف كرده است كه ” ارتباط تنگانگی بین دسترسی مداوم كودكان به تلویزیون و افسردگی كبیر در 24 سالگی وجود دارد.” Kottl می نویسد:
” اثرات اجتماعی برنامه های چند ساعته تلویزیونی، باید از دلایل شروع زودرس افسردگی كبیر در نوجوانان به حساب آید، هزاران ساعت تماشای تلویزیون، كودكان ما را در معرض خشونت های ابلهانه مكرر قرار می دهد و آنها را هر چه بیشتر از تماس های اجتماعی با همسالان و خانواده دور می كند.”
افسردگی كبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یك سال، حتی بدون درمان رفع می شود . ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد.
عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند:
اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد.
اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد.
اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد.
اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد.
اگر فرد از افسردگی قبلی كاملاً بهبود نیافته باشد.
اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد.
چگونه می توانید بر افسردگی غلبه کنید؟
تفریباً همه افراد در طول زندگی خود چنین احساساتی را تجربه می کنند ؛ اگر شما هم اکنون در چنین شرایطی هستید راهکارهای زیر به شما کمک می کند تا بر این احساسات غلبه کنید.
از رختخواب خارج شوید
یکی از کارهای مهمی که می توانید انجام دهید صبح بیدار شدن در موعد مشخص است (حتی در تعطیلات پایان هفته). ترجیحاً ساعت ۷ صبح یا زودتر پیشنهاد می شود. داشتنِ «نظم» به کارکرد طبیعی بدن شما کمک می کند و در نتیجه احساس های بهنجاری خواهید داشت.
نور
نور به بهتر شدن کارکرد بدن کمک می کند. بنابراین به محض بیدار شدن خود را در معرض نور قرار دهید. پرده ها را به کناری بزنید تا نور بیشتری به درون خانه بتابد. از آن بهتر هر چه سریعتر از منزل خارج شوید و در معرض تابش نور خورشید قرار گیرید.
حرکت
فعال باشید، اکسیژن جذب کنید! به این معنی که برخیزید و به مدت ۵ الی ۱۰ دقیقه در اتاق راه بروید و در صورت امکان دوچرخه سواری کنید. ورزش ملایم به جریان خون کمک می کند ، اکسیژن بیشتری را به بدنتان (به ویژه مغز) می رساند و هشیاری و سرزندگی را در شما بهتر می کند.
صبحانه
صبحانه خود را با پروتئین ( تخم مرغ ، کره ، بادام زمینی ، آجیل ، پنیر) شروع کنید. هنگامی که بیدار می شوید اندام های بدن شما جهت تأمین نیروی لازم آماده جذب غذا و به ویژه پروتئین هاست. برای متعادل کردن وعده های غذایی اصلی تان یک عدد پرتقال یا سایر میوه های تازه و نیز حبوبات یا نان گندم را نیز به رژیم غذایی تان اضافه کنید.
با کسی صحبت کنید
یکی از سریع ترین راه ها برای مبارزه با افسردگی ایجاد ارتباط با دیگران است. نباید فکر کنید که به هنگام افسردگی باید از دیگران دوری کرد. بنابراین مسئله را برای خود آسان بگیرید. با کسی که دوستش دارید در مورد موضوعی لذت بخش صحبت کنید. وقتی با کسی صمیمی می شوید هرگز بر پایه فرضیه های پیش ساخته خود نتیجه گیری نکنید. شما احساسات و افکار طرف مقابل را به خوبی نمی شناسید. یک رابطه سالم همه جوانب را می سنجد. اگر احساس کردید به کمک فرد دیگری احتیاج دارید از وی کمک بگیرید.
در صورتی که نتوانستید مسائل خود را با طرف مقابل به شیوه ای صحیح حل کنید حتماً از فردی مثل مشاور، والدین، افراد با تجربه دیگر و افراد قابل اعتماد کمک بخواهید. یک رابطه سالم از تقاضای کمک نمی هراسد.به خاطر بسپارید همیشه پایان گفتگوها حل کامل مسئله نیست. خود را برای پایان ناموافق و یا بینابین آماده کنید. یک رابطه سالم ، پیروی کورکورانه و یا توافق کامل را طلب نمی کند.
از دیگران خرده نگیرید. البته شما نمی توانید هر چیز و هر کس را بپذیرید ولی در عین حال خرده گیر هم نباشید. این کار از انرژی های شما می کاهد. مطالعات نشان می دهد هر چه بیشتر خوبی های دیگران را ببینید و کشف کنید، روابط بهتری برقرار خواهید نمود. رابطه سالم با سوء تفاهم و زخم های گذشته ارتباطی ندارد
.
به خاطر بسپارید هدف از گفتگو، پیروز شدن هر دو نفر است. ارتباط سالم بر مبنای برنده و بازنده استوار نیست. یک رابطه سالم دارای دو برنده است که هر یک با کمک دیگری به دنبال پاسخ مسئله می گردد
شما قادرید ارتباط خود را قطع کنید ، می توانید خود را از یک رابطه بیرون بکشید و به ارتباط خود پایان دهید. مطالعات نشان می دهد اگرچه در یک ارتباط مؤثر «وفاداری» اصل مهمی است اما یک ارتباط سالم به اکنون می اندیشد نه امیدواری نسبت به یک ایده آل احتمالی در آینده.
محبت و صمیمیت خود را نشان دهید
صمیمیت نقش بسیار مهمی در ارتباطات بین فردی دارد. یک رابطه سالم ، احساسات صمیمانه و دوستانه را می طلبد.
تعادل زندگی خود را حفظ کنید
در همه امور تعادل خود را حفظ کنید و به هر یک از افراد و مسائل زندگی خود سهم مناسبی را اختصاص دهید. یک رابطه سالم وابستگی های شدید و عادت گونه را نمی پذیرد.
به خود فرصت دهید
دوست شدن و ایجاد یک رابطه سالم ، یکباره اتفاق نمی افتد. به خصوص وقتی در محیطی جدید مثل دانشگاه و خوابگاه قرار می گیرید، نزدیک شدن به افراد جدید کمی دشوار به نظر می رسد. ولی به خاطر بسپارید آشنا شدن با افراد کمی طول می کشد ایجاد یک رابطه سالم نیاز به زمان دارد.
خودتان باشید
اگر بتوانید در برخوردهایتان خودتان باشید و نقش بازی نکنید بسیار دلچسب تر و مقبول تر خواهید بود. چنانچه خود را زیر نقاب پنهان کنید بالاخره دیر یا زود خود واقعی تان آشکار خواهد شد و به روابط شما لطمه خواهد زد. یک رابطه سالم با انسان های واقعی ساخته می شود نه با تصورات.
چاقی و افسردگی
بر خلاف نظر عموم مردم که افراد چاق را انسانهای شادتر می دانند، تحقیقات اخیر نشان داده است که افسردگی و انواع بیماری های روحی در افراد چاق بیشتر از سایرین است.
افسردگی غالبا سبب میشود که افراد گوشه گیر شوند و داروهایی که در معالجه این بیماری استفاده میشود سبب اضافه وزن میگردد.
نتیجه تحقیقاتی که در آن ۹۰۰۰ بزرگسال مورد بررسی قرار گرفتند نشان داد که مشکلات روانی از قبیل اضطراب و افسردگی در میان افراد چاق ۲۵% بیشتر از افراد معمولی دیده میشود.
نکته جالب اینست که افراد چاق کمتر از سایرین به مواد مخدر و الکل اعتیاد دارند.
این تحقیق که به سرپرستی دکتر گرگوری سیمون و تیم تحقیقاتی وی در سیاتل انجام گرفت نشان داد این عقیده عمومی که افراد چاق خوشحال و شاد هستند را ساخته ذهن مردم دانست که عاری از حقیقت است و به پزشکان توصیه کرد توجه بیشتری به افسردگی در بین افراد سنگین وزن داشته باشند.
در کشور آمریکا حدود یک سوم از بزرگسالان چاق هستند و افسردگی ناشی از چاقی در حدود ۱۰% از مردم روبرو هستند.
افسردگي، سرماخوردگي اعصاب و روان
افسردگي يك اختلال است كه بيش از 25 درصد از زنان و 12 در صد از مردان را در طول زندگیشان گرفتار ميکند. اين بيماري، شايعترين مشكل اعصاب و روان است و آنقدر شیوع دارد که به آن میگویند: سرماخوردگي اعصاب و روان. طبق گزارشهای سازمان جهانی بهداشت، افسردگي احتمالاً در سال 2020 دومين بيماري شايع در میان تمام بيماريهاي جسمي و روانشناختي و مهمترين علت ناتواني بشري خواهد بود.
وقتي كه «روزهاي سپريشده در بستر» را در بيماريهاي مختلف حساب ميكنيم در كمال تعجب ميبینيم كه بعد از بيماريهاي قلبي (1/2 روز در ماه)، افسردگي با4/1 روز در ماه، مقام دوم را دارد و اين میزان، وقتي که با بيماريهاي ريوي ( 2/1روز)، ديابت (5/1 روز) و مشکلات قلب و عروق (75/0 روز) مقايسه شود، معنادارتر ميشود.
شناسايي اين بيماري به عنوان ماليخوليا تاريخچهاي طولاني دارد. میگویند اولين نمونه ثبتشده افسردگي، پادشاه شائول در عهد عتيق كتاب مقدس است كه حضرت داوود، او را با نوای خوش (آنچه امروز موسيقيدرماني نامیده میشود) معالجه كرد. نويسندگاني مثل ويرجينبا وولف و افراد مشهوري مثل لينكلن هم به اين بيماري دچار بودهاند.
افسردگي در زنان 2 برابر مردان دیده میشود و هيچ گروه سني از این بیماری، معاف نيستند اما متوسط سن شروع آن، حدود 40 سالگي است. در واقع در 50 درصد افراد افسرده، اين بيماري در 20 تا 50 سالگي شروع ميشود. دادههاي جديد همهگيرشناسي حاكي از آن است كه روز به روز سن شيوع اين بيماري رو به كاهش است.
در واقع اگر شما بعد از سال 1350 به دنيا آمده باشيد، ده برابر بيشتر از پدربزرگ و مادربزرگتان احتمال دارد افسرده شويد. بعضي از روانشناسان ميگويند ما در عصر ماليخوليا زندگي ميكنيم.افسردگي در افراد مجرد و مطلقه بيشتر از افراد متأهل است. افسردگي برخلاف آنچه به نظر ميآيد، در همه گروههاي اقتصادي اجتماعي ديده ميشود اما جلوههاي افسردگي در سه گروه فرق دارد. بيماران طبقه پايين اقتصادي ممكن است
احساس عجز و نااميدي بيشتري نشان دهند. بيماران طبقه متوسط دچار احساسهاي نيرومندتر تنهايي و طرد میشوند و بيماران طبقه بالا نیز دچار بدبيني و كنارهگيري بيشتر. افسردگي در ميان همه فرهنگها ديده ميشود. مطالعاتي كه سالهاي اخير توسط متخصصان سازمان جهانی بهداشت در كشورهاي در حال توسعه آسيا و آفريقا انجام گرفته، از افزايش دامنه شيوع افسردگي در ميان ملل در حال توسعه حكايت دارد.
شما افسردهايد به شرطی که...
این روزها افسردگی به یک واژه روزمره تبدیل شده است. بیشتر مردم وقتی میخواهند غمگینی عصر جمعهشان را توصیف کنند، میگویند: افسردهام. نتیجه اینکه وقتی شما منظورتان این است که افسرده هستید، خیلیها فکر میکنند در مورد غمگینی حرف میزنید. این برای کسانی که واقعاً مبتلا به افسردگی هستند، شبیه یک فاجعه است.
واقعیت این است که غمگینی با افسردگی خیلی فرق دارد. علایمي كه نشان ميدهند شما افسردهايد، شامل موارد زير است اما باید توجه داشته باشيد كه اين علايم لااقل بايد 2 هفته طول بكشند و آنقدر شديد باشند كه عملكرد روزانه شما را مختل کرده باشند. اگر شما لااقل 5 نشانه از نشانههای زير را حداقل به مدت 2 هفته داشته باشيد، لازم است برای درمان به متخصص مراجعه كنيد. در میان متخصصان نیز روانپزشكان معمولاً از دارودرماني استفاده ميكنند و روانشناسان روشهاي كلامي و رفتاري را ترجیح میدهند.
1- طی 2 هفته اخیر در اكثر اوقات، خُلقتان افسرده باشد: اگر خودتان حس ميكنيد كه غمگین هستید يا احساس پوچي ميكنيد يا اينكه ديگران بهتان میگويند گريان به نظر ميرسيد، آنوقت باید به فکر باشید. در افسردگي متوسط تا شديد، چنین خُلقی معمولاً هنگام صبح بدتر ميشود و سپس در طي روز از شدت آن كاسته ميشود، اما هيچگاه از بين نميرود. بعضي روزها ممكن است حالتان خوب باشد اما روزهاي خوب،آن قدر كم است كه بين روزهاي بد اصلاً به چشم نميآيد و اوضاعتان طوری است که ممكن است با كوچكترين مشكلی بزنید زير گريه.
2- میزان علاقهمندي يا لذت بردنتان نسبت به همه چیز کاهش پیدا کرده باشد: فعاليتهايي كه قبلاً موجب احساس خشنوديتان ميشد، كند و يكنواخت ميشوند. بيعلاقگي معمولاً در آغاز فقط در چند فعاليت محدود است اما با شدت يافتن افسردگي، بيعلاقگي عملاً به هر فعاليتي كه انجام ميدهید، گسترش مييابد. 92 درصد بيماران افسرده، ديگر از دلبستگيهاي موجود در زندگي خود لذت نميبرند و 64 درصد احساس خود را نسبت به ديگران از دست ميدهند.
(تبصره: توجه داشته باشيد كه وجود يكي از موارد 1 يا 2 شرط لازم افسردگي است اما براي اينكه تشخيص افسردگی داده شود، علاوه بر آن بايد 4 مورد از موارد زير را هم داشته باشيد)
3- بدون رژيم غذایی، کاهش وزن شدید داشته باشید يا برعكس، وزن و اشتهايتان شدیداً افزايش پیدا کرده باشد.
4- الگوی خوابتان عوض شده باشد: كمخواب يا پرخواب شده باشید.
5- به كندي رواني- حركتي دچار شده باشید: حرف زدن و راه رفتن شما آهسته و كند ميشود. شما احساس ميكنيد همه چيز به آهستگي پيش ميرود. انگار شما دچار فلج اراده شدهايد. اين كندي ممكن است حتی اعضاي بدن شما را هم در بر گيرد. ممكن است دچار يبوست شويد يا در خانمها ممكن است قاعدگي متوقف يا نامنظم شود.
6- تقريباً هميشه احساس خستگي کنید: شما در تمام مدت احساس خستگي ميكنيد و انجام كارهاي معمول و رسیدگی به امور خانه برايتان مشكل است.
7- مُدام احساس بيارزشي يا احساس گناه کنید: شما خودتان را در همه كارهايي كه شايد واقعاً هم ربطي به شما نداشته باشد مقصر ميدانيد و فكر ميكنيد بايد مجازات شويد. در شديدترين حالت، همه بدبختيهاي دنيا را به خودتان ربط ميدهيد.
8- قدرت تفكر يا تمركزتان به وضوح كاهش پیدا کرده باشد: شما ممكن است حتی ديگر نتوانيد در كوچكترين موارد زندگي روزمره هم تصميم بگيريد. نميتوانيد روي موارد خاص تمركز كنيد.
9- دایم به مرگ فکر کنید: اين به آن معنا نيست كه شما از مرگ ميترسيد و به همين خاطر به آن فكر ميكنيد. شما ممكن است به خودكشي فكر كنيد بدون آنكه نقشه خاصي براي آن داشته باشيد. در موارد شديدتر ممكن است براي خودكشي نقشه هم داشته باشيد يا حتی به آن اقدام هم كرده باشيد.
شما افسرده نيستيد به شرطی که...
- اگر اين مشكلات بعد از مرگ يك فرد محبوب زندگيتان باشد تا حدي طبيعي است. البته اگر اين نشانهها بعد از مرگ آن فرد بيشتر از دو ماه طول بكشد يا نشانههاي شديدي مثل فكر خودكشي يا ديدن آن فرد را داريد بايد به روانشناس یا روانپزشک مراجعه كنيد.
- اگر اين علايم فقط در روزهاي خاصي از هفته مثلاً فقط در عصر جمعه يا در تعطيلاتِ چندروزه باشد، شما در واقع غمگيني ناشي از تغيير در برنامه روزمره را داريد و دیگر افسرده نيستيد.
- اگر كمكاري تيروييد داريد، نشانههاي افسردگيتان با هورموندرماني حل ميشوند.
- اگر مواد مخدر مصرف ميكنيد، احتمالاً افسردگيتان ميتواند به سوء مصرف آن ماده بستگي داشته باشد و ترك آن ماده مخدر، مشكل افسردگيتان را حل ميكند.
آدمها به علل مختلفی افسرده میشوند. تحقیقات علمی، تعدادی از عوامل مرتبط با ایجاد، شروع و ادامه افسردگی را شناسایی کردهاند. به نظر میرسد پنج عامل اصلی وجود دارند که خودشان نیز بر همدیگر اثر میگذارند: موقعیتها، فکرها، هیجانات، فیزیولوژی بدن و فعالیتها. هر یک از این حوزههای پنجگانه میتوانند در افسردگی نقش بازی کند و افسردگی نیز به نوبه خودش بر آنها مؤثر است.
1- موقعیتها: فقدان/ انزوا/ تعارض/ استرس
2- افکار: عادات فکری منفی/ خودانتقادی شدید، غیر منصفانه و غیر واقعی
3- هیجانات: دلسردی/ غمگینی/ ناامیدی/ کرختی/ اضطراب
4- فیزیولوژی: تغییر در خواب/ انرژی پایین/ تغییرات در پیامرسانهای شیمیایی مغز
5- فعالیتها: کنارهگیری از اجتماع/ کاهش در میزان فعالیت/ کمتوجهی به خود
1- موقعیتها
معمولاً افسردگی در موقعیتهای دشوار زندگی بروز میکند. موقعیتهایی که فرد، آن را استرسزا یا حتی ویرانکننده میداند. اگر تلاشهای شما برای مقابله با این موقعیتها موفقیتآمیز نباشد، ممکن است احساس ناامیدی کنید و آنوقت، خطر بروز یک دوره افسردگی در شما افزایش پیدا میکند. بعضی از موقعیتهایی که میتوانند با افسردگی رابطه داشته باشند عبارتند از:
رویدادهای بزرگ، به ویژه فقدان: رویدادهایی مثل مرگ شخص مورد علاقه، نقل مکان، طلاق، ورشکست شدن یا از دست دادن شغل .
کم بودن تماس اجتماعی: انزوای اجتماعی یک عامل خطرساز
مهم در ابتلا به افسردگی است. تعارض در روابط: دورههایی از آشفتگی در ارتباطات فردی، خواه زناشویی و خواه مربوط به خانواده، به شدت استرسزا است و میتواند به آغاز افسردگی کمک کند.استرس مربوط به شغل: این استرس میتواند ناشی از ناامنی شغلی، اختلاف با سرپرست یا همکاران، یا کار بیش از حد باشد.استرس مربوط به سلامت:
این مخصوصاً در مورد آن مشکلات تندرستی که مزمن هستند و آنهایی که میتوانند موجب درد یا ناتوانی جسمی شوند و میتوانند پاسخ به درمان را محدود کنند، صادق است. توجه داشته باشید که بعضی بیماریهای جسمی یا درمانهای جسمی با اثری که بر بدن میگذارند، میتوانند باعث بروز افسردگی شوند. به عنوان مثال کمکاری تیرویید (حالتی که غده تیرویید، خیلی کم هورمون تیرویید ترشح میکند) اغلب با افسردگی و خستگی مرتبط است.
2- افکار
هر کدام از ما در برابر رویدادهای محیطی به نحوی تأثیر میپذیریم. این تأثیرپذیری به این بستگی دارد که ما درباره آن رویدادها چگونه فکر کنیم. تصور کنید دو مرد در یک مهمانی در حال قدم زدن هستند. یکی از آنها خیلی عادی از مهمانی خارج میشود. پیشبینی میشود او حسابی با خودش کیف کرده و گروه مهمانها را پذیرا و دوستانه میداند. دیگری از گردهماییهای اجتماعی میترسد. پیشبینی میشود او احساس تیرهروزی کند و فکر کند دیگران در مورد او منفی قضاوت میکنند و او را نمیپذیرند.
شواهد بالینی و پژوهشی نشان دادهاند که افراد افسرده، راههای ویژهای برای اندیشیدن به جهان دارند. این افکار میتوانند افسردگی را آغاز کنند یا باعث بدتر شدن آن شوند.
در طول افسردگی افراد، اغلب راههای سوگیرانهای برای تفسیر رویدادها و موقعیتها دارند که معمولاً عبارتند از:
نگاه به موقعیت موجود به شیوه بدبینانه و غیر واقعی: تأکید بر جنبههای منفی و تهدیدآمیز و نادیده گرفتن جنبههای مثبت و امیدبخش رویدادها.
فکر کردن در مورد خود به شيوهاي انتقادی: قضاوت در مورد خود با شیوهای غیر منصفانه و خشن.
پیشبینی یک آینده غمافزا و ناامیدکننده: مبالغه در احتمال نتیجه منفی از انجام کارهای گوناگون.
روانشناسان به اینها، «سهگانه منفی» میگویند: فکر کردن به شیوه غیر منصفانه و منفی درباره موقعیتتان، خودتان و آیندهتان.
اینگونه از تفکر، معمولاً در کودکی شروع میشود. بعضی افراد در خانوادههایی بزرگ شدهاند که فقط تفسیرهای منفی و انتقادی در آنها تعلیم داده میشود. در این خانوادهها کودکان وقتی چیزهای خوبی در مورد خودشان میگویند، دلسرد میشوند و به خودانتقادگر بودن سوق داده میشوند.