بخشی از مقاله

مقدمه

دیروزعصر کهکشان گوتنبرگ وامروزانفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات عصری که رسانه های ازهر شکل وشما حاکمیت بی چون چرا ی خود را بر جهان اعمال می کنند .
دنیای امروزدر تسخیرفن آوریاطلاعات وارتباطاتی است و این فن آوری آنچنان بشریت را از فاصله های دور و کران تا کران بهم نزدیک نمود که گوی در کنارهم نشسته اند و با هم زندگی می کنند چهره به چهره در حالگفتگو و آن هم روی یک فرش و زیر یک سقف .
امروزپا به پای پیشرفت تکنولوژی در حوزه رسانه ها و ارتباطات دین جایگاه خاص خود را دارد و حرف و حدیث جانانه ای را نیزدارد در این عرصه فقه وپویا و قومی شیعه از چنان و اقتداری استدالالی برای ارایه طریق و بهبود شرایط و قانون مند شدن حرکت رسانه ها دارد که در کمترتفکر ارزش می توان بدون هیچ تردیدی بشر برای زیستن در دنیا ی امروزبه اطلاعاتی که او را دردنیای امروزبه اطلاعاتی که او را در زندگی روزمره اش بار ی و مددی رسانه نیازمند است و با گسترش علم و تکنولوژی قطعا ازپیام و اطلاعات است چرا که ماهواره های ارتباطی در مداریلا یتناهی این سپر درحرکت و چرخش اند .
ما امروزانسانها در دنیا روزگاری سپری می کند که سپهر نیگلون مملو ازپیام و اطلاعات است چرا که ماهواره های ارتباطی در مدار لایتناهیاین سپهر درحرکت و چرخش اند .
ما امروزجهانی که تراوش فکری مارشال مک سوهان بودبه عینیه ملاحظه می کنیم چرا که امروزتمامی وسایل ارتباط جمعی ازجمله رادیو ، تلویزیون ،مطبوعات سینما ، تئاتر واینترنت و هها وسیله ارتباطی دیگرکه در حال ارسال پیام های جاذب و متنوع به میلیونها مخاطب دراقصی نقاط جهان می باشد و نقش عمده ای را در فلاح و پیشرفت یسزا ایفا میکند بگونه ای که عصرحاضر را تمرکزگروهای وسیع در شهر های بزرگ تمدن و پیشرفت صنعتی و تکنولوزیکی ودر عین حال پیچیدگی وضعیت عصر انقلاب ارتباطات و انفجار و اطلاعات نامیدند که همینطور هم هست .
چرا که رشد سریع جمعیت در جهان زندگی جمعی ووابستگی های ملی و بین المللی و ناامنی ها بحرانها تحولات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و. فرهنگی فراموش سنتها و بیدری وجدان عمومی نیازعمده بشر به اطلاعات ناب جدید بروز از جمله عواملی بود که چا از نظر فیزیکی که ازفرسنکها راه دور آنان را در کنار هم قرار دادو تحقق تئوری و پیش بینی بین سالهای متمادی پیش آن عالم و دانشمندعلیم ارتباطات تا تا نادانی را نوید داد و بشر با چشم خود دید


نمونه دیگر کار کردن وسانه های گروهی مساله مطبوعاتی است پدیده با در دوره قاجار به شور عباس میزا وارد ایران شد .
این رسانه هم متاسفانه در بدو ورود در مرحله ی شکل گیری خود در شرایط نا مطلوب تقلید سطحی ازغرب و بی توجهی به هویت ملی تکوین یافتن .
نسل اولیه مطبوعات کشور به شدت تحت نفوذ حکومت های استبدادی وقت بودند و جزنقش وزبانی یک طرفه حکومت نقش دیگر ی را ایفا نمی کردند .
در سال 1357 شمشی را سال طلایی مطبوعات ایران نامیده اند در این سال حدود چهار صد نثریه منتشر شد که شروع حضور مطبوعات در خدمت بلوغ آگاهی های سیاسی و اجتماعی جامعه ی ایران محسوب می شد
چكیده:
تلویزیون در حال حاضر برای بسیاری از مردم جهان مهم‌ترین و شایع ترین شیوه تفریح و كسب اطلاع است. در این مقاله به این مساله می‌پردازیم كه آیا تلویزیون روش مناسبی برای تفریح و كسب اطلاعات برای مسلمانان است. او در این مجال می‌كوشد كه به واقعیت‌های موجود عصر حاضر نگاه كرده و امكان ایجاد رسانه‌های جمعی برای مسلمین را نیز بررسی كند.
تلویزیون اكنون به شایع‌ترین شیوه تفریح و كسب اطلاعات برای میلیونها نفر در سراسر جهان تبدیل شده است. این سوال كه آیا تلویزیون در جوامع اسلامی نیز راه خوبی برای تفریح و كسب اطلاعات است یا خیر، امری است كه باید مورد توجه قرار گیرد. تلویزیون به عنوان شیوه اولیه تفریح برای میلیون‌ها نفر در سراسر جهان، شایان توجه ویژه است. تلویزیون یك اختراع مدرن است، مانند بسیاری دیگر از اختراعات از قبیل اتومبیل، تلفن، یخچال و كامپیوتر، همه این‌ها جوامع را به نحوی غیرقابل پیش‌بینی، تحت تاثیر قرار داده‌اند. شاید بتوان ادعا كرد، تلویزیون علاوه بر این كه به عنوان یك اختراع مدرن، آثاری كلی بر جوامع بشری دارد، دارای آثاری خاص نیز بر روابط توسعه انسانی است.
هر چند كه تلویزیون از بسیاری جهات صرفا یك اختراع مدرن مانند بقیه اختراعات است، اما جا دارد كه نظرات افراد مختلف را در مورد آثار آن، ملاحظه كنیم. یك مقایسه نظام‌مند، نشان می‌دهد كه افراد بسیار بیشتری به تاثیر تلویزیون بر جوامع توجه دارند تا تاثیر ماشین‌ها و تلفن‌ها و ... شاید این امر نشانگر تاثیر دو گانه تلویزیون بر زندگی انسان‌ها باشد، چرا كه بر خلاف پذیرش غیر سوال برانگیز و غیر اختیاری دیگر اختراعات، پذیرش تلویزیون به نوعی، اختیاری به نظر می‌رسد.


انسان‌ها نسبت به وجود ماشین یا تلفن، احساس نیاز و ضرورت می‌كنند پس این سوال اساسی را برای افراد ایجاد نمی‌كند كه آیا این وسیله مورد نیاز است یا خیر و همین مساله باعث می‌شود كه به آثاری كه این وسایل بر جامعه می‌گذارند، توجه نشود. اما در مورد تلویزیون، چون احساس اختیاری بودن وجود دارد، به این مساله بیشتر توجه می‌شود. بنابراین در مورد تلویزیون نه تنها باید اثر آن را بر جامعه به عنوان یك اختراع مدرن مورد توجه و ارزیابی قرار دهیم، بلكه به رویكردی وسیع‌تر نیاز است تا تلویزیون را به عنوان یكی از اشكال رسانه‌ و در چنین جایگاهی مورد ارزیابی قرار دهیم.


جنبه‌هایی از تلویزیون با دیگر اختراعات مدرن مشترك نیست (احتمالا كامپیوتر در این زمینه یك استثنا است) در حالی كه تلویزیون اشتراكات فراوانی با پسر عموی قدیمی‌اش رادیو دارد، اما به نظر می‌رسد كه تلویزیون موانع موجود بر سر راه جهان فعال و چند رسانه‌ای اینترنت را برداشته است. تصویرپردازی، نكته‌ای اساسی در فهم تلویزیون است و برای ارزیابی اثر تصویرپردازی بر زندگی انسان از زوایای گوناگون می‌توان به بررسی پرداخت. ما می‌توانیم به آثار فیزیكی تلویزیون و یا عواقب فرهنگی و اجتماعی آن و یا حتی اثرات سیاسی و اقتصادی آن توجه كنیم. همچنین از لحاظ روانی می‌تواند مورد تحلیل قرار

 

گیرد كه چرا انسان برای مدت چند ساعت به یك نقطه خاص كه نورهای مختلف در آن به طور دائم جابه‌جا می‌شوند زل می‌زند. حتی می‌توان اثر نگاه كردن به نور برای ساعات مختلف را بر روی چشم آدمی مورد مطالعه قرار داد. علاوه بر این، در حوزه فیزیولوژی می‌توان اثر تلویزیون را بر چاقی و فربهی انسان‌ها مورد توجه قرار داد، كه مطالعات اخیر در مورد سلامتی، به این نكته می‌پردازد. حتی بدون توجه به این مطالعات نیز این امر قابل توجه است، چرا كه تماشای تلویزیون مستلزم آن است

كه فرد حركتی نكند، علاوه بر این كه تبلیغات آن همواره فرد را به سمت غذاهای بیهوده دعوت می‌كند. حال اگر این دو را با هم جمع كنیم خوردن غذاهای بیهوده و بیش از حد یك جانشستن - به سادگی می‌توان چاقی را نتیجه گرفت. علاوه بر این تلویزیون یك تصویر دو بعدی متحرك و مسطح دارد كه امری بی‌سابقه در تاریخ بشری است. البته انسان‌ها به كنده‌كاری‌های غار و نقاشی‌های روغنی و اخیرا به عكس‌ها توجه داشته‌اند، اما احتمالا هیچ كس ساعت‌ها در روز به تصاویر خیره نمی‌شده است، آن گونه كه امروزه انسان‌ها و خصوصا آمریكایی‌ها ساعت‌ها در روز به تلویزیون خیره می‌شوند. بنابراین، موضوعات بسیار مفیدی برای بررسی در زمینه تلویزیون وجود دارد كه البته برخی از آن‌ها به نحو محتاطانه‌ای در برخی از كتاب‌های كلاسیك فعلی بررسی شده‌اند (مثلا 4 استدلال برای حذف تلویزیون، اثر جری ماندر). هر چند كه برخی از ای كتب، نیازمند روزآمد شدن هستند.


آنچه فرد از تلویزیون تماشا می‌كند، به نوعی روش‌هایی پیشنهادی برای زندگی است كه احتمالا دیگران به آن جلب خواهند شد؛ حال این جلب شدن می‌تواند آگاهانه و یا ناآگاهانه باشد. كافی است كه به انواع صحبت كردن و لباس پوشیدنی كه از طریق برنامه‌های كمدی تلویزیون آمریكا ترویج می شوند، نگاه كرد و فهمید كه این برنامه‌ها منبعی برای نوع لباس پوشیدن و صحبت كردن و به طور كلی رفتار هستند. تصاویر تلویزیونی برای برخی از افراد، نوعی زندگی را رقم می‌زند، حال آن كه این روش‌های زندگی در اكثر موارد، غیر واقعی و غیر قابل دستیابی برای همگان هستند. این تصاویر مربوط به دنیای خیالی و سرزمین آرزوها هستند. البته این به معنی آن نیست كه اثر تخیل و آرزو را بر واقعیت انكار كنیم اما مهم این است كه بدانیم، بسیاری از برنامه‌های تلویزیون خیالاتی دست نیافتنی را ترسیم و ترویج می‌نمایند.


البته می‌توان این موضوع را رها كرد و موضوع دیگری تحت عنوان اثر تلویزیون به عنوان یك رسانه را در بیان داستان‌ها مورد بررسی قرار داد . انسان‌ها داستان را دوست دارند . ما دوست داریم كه داستان بشنویم و داستان تعریف كنیم و این امری طبیعی و عادی است، اما اختراع تلویزیون موجب شده است كه صرفا عده‌ای خاص داستان‌ها را می‌گویند. فقط آن‌هایی كه به تكنولوژی و رسانه تلویزیون و تولید و پخش آن دسترسی دارند، می‌توانند داستان بگویند . به نظر می‌رسد كه واگذار كردن

این عرصه مهم از زندگی جمعی به یك گروه كوچك منفعت محور از شركت‌ها، اثری قابل توجه در روابط انسانی‌ ما و تغییر آن داشته باشد . نشستن و به داستان‌گویی مادربزرگ گوش كردن،كاملا متفاوت از پای تلویزیون نشستن و داستان سرایی یك غریبه را گوش دادن است و ما باید به این تفاوت اساسی عمیقا توجه كنیم . این كه مادربزرگ را ساكت كنیم و به جای آن تلویزیون را روشن كنیم یا در حقیقت ، آن فعالیت مبتنی بر خانواده قدیمی را متوقف كنیم و به جای آن یك نهاد دور از دسترسی و غیر شخصی را قرار دهیم ، چه معنایی دارد ؟!


بیان داده ها واطلاعات وتجیه وتحلیل:
برخی شاید این سوال را داشته باشند كه آیا اثر تلویزیون بر همه جوامع یكسان است یا بر همه جامعه‌ای آثاری خاص دارد . البته به نظر می‌رسد كه برخی از آثار تلویزیون جهانی است ؛ مثلا مصرف فیزیولوژیك تصاویر، حال آنكه برخی دیگر از آثار آن احتمالا بیشتر به فرهنگ‌های خاص جوامع بر می‌گردد ؛ مثلا نوع برداشت افراد از تصاویر. در مرحله اولیه ، برنامه‌سازان چندان

ماهر نبودند و اهداف و خواست‌های آن‌ها و تامین كنندگان مالی برنامه‌ها، به خوبی در تصاویر مشهود بود و محصول كار آن‌ها، علاوه بر سیاه و سفید بودن،‌محدود به چیزهای بود كه بتوان با 2 عدد دوربین آن‌ها را ضبط كرد . بنابراین ، اكثر برنامه‌سازان برنامه‌هایی كه ویرایش و جلوه‌های ویژه اندكی داشت، ارائه می‌كردند. مردم ناگهان به تلویزیون روی آوردند، چرا كه یك نوآوری بود، اما هنگامی كه تازگی این پدیده جدید از میان رفت، تبلیغات گران و برنامه ‌سازان متبحرتر شدند و ابزارهای خود را متوجه مخاطبان مشخص و تعریف شده كردند . این مخاطبان را می‌توانستند از میان یك فرهنگ خاص و یا مانند برنامه‌های تلویزیون

آمریكا، بر اساس یك محدوده سنی تفكیك شده مشخص و یا از میان فرهنگ‌های گوناگون انتخاب كنند. در این صورت، تبلیغات محلی خود را مطابق ذائقه بومی شكل می‌دهند . اخیرا تولید كنندگان مشغول به شبیه سازی برنامه‌های تلویزیونی با یك دو قلوی محلی هستند . در این روش، یا برنامه‌ها و تبلیغات بازرگانی خود را به زبان محلی پخش می‌كنند و یا لباس‌ها و سنت‌های محلی رفتاری و پوششی مختلف را به جهان رویایی تلویزیون وارد می كنند.


در یك بررسی نزدیك‌تر و دقیق‌تر نیز ما شاهد آن خواهیم بود كه برنامه‌های تلویزیون یك سری آثار احتمالا جهانی و یك سری آثار وابسته به فرهنگ‌های خاص دارد . بیایید نگاه دقیق‌تری به این آثار وابسته به فرهنگ‌های خاص داشته باشیم .


همان گونه كه می‌دانیم ، در جوامع مختلف، اصول رفتاری گوناگونی وجود دارد و در گذشته، این اصول رفتاری از سوی افرادی كه در یك جامعه خاص می‌زیسته‌اند و تحولات و روندهای جوامع دیگر را كه در جامعه آن‌ها اثر می‌گذاشته بررسی می‌كرده‌اند ، مورد مذاكره واقع شده‌اند . در عصر رسانه، یك عامل كاملا مجزا ظهور كرده است و آن فشردگی زمان و مكان است . امروزه دسترسی به تصوراتی از فرهنگ‌های كاملا مختلف به سادگی و سرعت و روزآمدی هر چه تمام‌تر امكان‌پذیر است و فرد می‌تواند این دسترسی و مصرف فرهنگی را به سادگی جایگزین كند و یا تغییر دهد . شاید در گذشته ، انسان‌ها نسبت به

روندها و پدیده‌ها نو حساس بوده‌اند ، اما اختراع تلویزیون موجب گذرا بودن و تغییر سریع این روند‌ها و پدیده‌ها گردیده است .
به این ترتیب، تبلیغات گران و تولید كنندگان، راه پیش روی مصرف كنندگان هستند و در هر لحظه به فكر راهی برای فروش كالاها و برنامه‌های سال آتی می‌باشند ، حال آنكه مردم هنوز فرصت كنار آمدن با كالاهای همین سال را پیدا نكرده‌اند . البته این نگاه به نوعی بدبینانه است ؛ اما در هر صورت، تا حد زیادی اوضاع از همین قرار است .


از سوی دیگر ، رسانه‌هایی از قبیل تلویزیون ،‌ویدئو و DVD ابزاری اساسی برای كنترل مغزها شده‌اند . برای درك بهتر این نكته، وسعت و فراگیری بسیار زیاد "اخبار" و تلاشی رقابتی آژانس‌های خبری و تامین كنندگان مالی شركتی و دولتی آن‌ها را در نظر بگیرید كه چه سخت كوشانه برای تحت تاثیر قرار دادن مغز و قلب مخاطبان خود تلاش می‌كنند . به عنوان مثال ، شبكه ماهواره ای الجزیره را در نظر بگیرید. آمریكایی‌ها در طول حمله به عراق و اشغال این كشور، مستقیما به این شبكه

حمله كردند ؛ چرا كه آن ها با در دسترس بودن تصاویر و اخباری كه كنترل آن در دست غیر آمریكایی باشد ، راحت نبودند و این بازیگر جدید عرصه رسانه ، تفوق كلی آن‌ها را در كنترل مغزها تهدید كرده بود . بنابراین، سیاست كنترل مغزها و رقابتی كه در آن جریان دارد، ایالات متحده را مجبور كرد كه خبرنگاران الجزیره را از عراق اخراج كند تا بتواند بدون آنكه كسی داستان جنگ رانقل كند، مردم عراق را كشتار كند . درعین حال كه الجزیره با شبكه‌های ماهواره‌ای آمریكایی از قبیل CNN رقابت می‌كند، اما در شكل و ساختار كاملا شبیه CNN و دیگر شبكه‌های ماهواره‌ای آمریكایی است . تبلیغات و برنامه‌سازی‌های آن - بدون

توجه به عقایدی كه ترویج می‌كند - در محدوده خاصی از یك سلسله قواعدی قرار دارد كه مدت‌ها پیش از آنكه الجزیره برپا شود، از سوی خبر سازان ایجاد شده بود . تبلیغات الجزیره نیز غیر از آنكه برخی از مردان را در دشداشه و زنان را در حجاب نشان می‌دهد، دقیقا شبیه و دارای پیام‌هایی است كه مشابهان آمریكایی آن ترویج می‌كنند. در نهایت، پیام همه این‌ها این است كه بیننده باید هم در مورد اطلاعات و هم در مورد شیوه زندگی، مصرف كننده باشد . در این هدف، دو شبكه كاملا متضاد ، تقریبا یكسان هستند.


جدای از نگرانی در مورد مصرف كنندگی در اخبار و تفریحات ، افراد غالبا می‌پرسند كه چگونه برای مسلمانان، استفاده بهتر از فن‌آوری‌های جدید ارتباطات و اطلاعات ممكن خواهد بود . بخشی از جواب به این سوال این است كه ما باید به نحو واقع‌بینانه‌ای بررسی كنیم كه این فن‌آوری‌ها چه كارهایی می‌توانند انجام دهند و چه كارهایی نمی‌توانند .این فن‌آوری‌ها همانند همه ابزارهای دیگر، از لحاظ محتوا و عرصه‌ای كه می‌‌توانند كار كنند، محدودیت‌هایی دارند. به عنوان مثال، هر آنچه را

كه نتوان به صورت دیجیتال درآورد و به صورت بسته‌هایی از داده در شبكه قرار داد، در شبكه‌های ماهواره‌ای و اینترنت بلااستفاده خواهد بود. دركنار محدود بودن به چیزهایی كه در هر آن، قابل تبدیل به عدد و رقم هستند، این رویكرد حاد نسبت به دیجیتال كردن، بخش عظیمی از دانش و تجربه و آگاهی را كه بشر می‌تواند در تعامل رو در رو منتقل كند و انتقال آن از طریق این فن‌آوری ها ممكن نیست، نادیده می گیرد. عشق و همدلی را نمی توان دیجیتال كرد؛ حال آنكه این حقایق، چه

درست و چه ناردست، به خوبی خود را بر انتقالات این فن‌آوری تحمیل كرده اند. در ارزش گذاری این فن‌آوری‌ها مهم آن است

كه بدانیم، فرهنگ همواره به بهترین شكل آن از طریق تعامل رودروی انسان‌های واقعی، در زندگی واقعی پیش رفته است. این امر را نمی‌توان دیجیتال كرد و بنابراین در این فن‌آوری‌ها، مسلمانان به سخن گفتن از فرهنگ خود و یا ارسال تصاویری دیجیتال از جلوه‌های هنری آن محدوده هستند، اما كلام و آنچه از طریق رسانه‌های دیجیتال منتقل می‌شود، فرهنگ نیست. مهم‌ترین نكته این است كه فن‌آوری‌های اطلاعات و ارتباطات، در آنچه می‌توانند انجام دهند،محدودیت دارند و جدای از توانایی نمایش تصاویر دو بعدی سطحی، مسلمانان نباید خود را تحمیق كنند و بیاندیشند كه از این طریق می‌توان همانند روش‌های سنتی، فرهنگ را انتقال داد.
یكی دیگر از معضلات در این زمینه، تبانی دولت‌ها و شركت‌های ارایه كننده خدمات اینترنتی است كه به عنوان مثال در برخی كشورهای عربی (كشورهای نفتی تحت حاكمیت شیوخ) دولت نه تنها همه پایگاه‌های منتقدین خود را در این عرصه می‌بندد و ممنوع می‌كند، بلكه پایگاه‌های علیه رئیس جمهوری آمریكا را نیز فیلتر می‌كند - كه به نظر می‌رسد این عمل در پاسخ به درخواست آمریكا صورت گرفته است -. این كشورها با بستن و ممنوعیت شبكه‌های خبری مانند الجزیره و العربیه و محدود كردن اینترنت، خواهان بردن مردم خود به سوی غرب هستند.
از سوی دیگر، اگر كسی بپرسد كه چرا اغلب، مسلمین را در CNN نمی‌بینیم، چنین سؤالی نیازمند نگاهی به سیاست رسانه‌هاست. عدم وجود صدای مسلمین در چنین رسانه‌هایی، فقط محصول نژاد‌پرستی آن‌ها بر ضد اعراب و مسلمین و یا اسلام ترسی آن‌ها نیست، هر چند كه این عوامل در این امر دخیل‌اند، اما عامل مهم‌تر این است كه اگر كسی رسانه‌های غربی به خصوص رسانه‌های آمریكایی را مورد مطالعه قرار دهد، در خواهد یافت كه در این رسانه‌ها، حقیقتا همگان (و نه فقط مسلمانان) حضوری و صدایی ندارند و فقط یك گروه بسیار كوچك از نخبگان كه از سوی جامعه سرمایه‌گذاران مالی انتخاب می‌شوند، فرصت حضور دارند.
حتی در رسانه‌های به ظاهر «آزاد» غربی، پیدا كردن صدایی كه متعلق به طبقه بسیار اندك شركت‌هایی كه سیاست اقتصادی دولت‌های غربی را كنترل می كنند نباشد، بسیار سخت است. رسانه‌های شركتی آمریكایی، علی‌رغم ظاهری كه از آزادی نشان می دهند، تبدیل به نوكران بی‌چون و چرای قدرت‌ شده‌اند كه كشف علت آن نیز چندان مشكل نیست؛‌چرا كه اكثر تهیه كنندگان آن از همان طبقه ثروتمند هستند. فقط كافی است كه به دستمزدهای CNN و NBC نگاه كنید و آن گاه

است كه خواهید فهمید، این رسانه‌ها باشگاه ثروتمندان هستند؛ آن‌ها كه در این باشگاه هستند، با دقت و حساسیت فراوان از عضویت خود دفاع می‌كنند و از این رو، از هر آنچه تامین كنندگان مالی و حامیان سیاسی آنها را بیازارد، خودداری می‌كنند و بنابراین خود را به انحاء مختلف دچار خودسانسوری می‌نمایند. بنابراین، وارد شدن به این باشگاه و بازی كردن نقش، كاری غیر ممكن است؛‌ چرا كه هزینه‌ها و از خودگذشتگی‌هایی كه صرفا برای ورود به این باشگاه لازم است، بسیار كلان‌اند؛ هر

 

چند كه سودها و دستاوردهایی كه حاصل می شود نیز بسیار زیاد هستند. از این رو شاید برای مسلمانان بهتر باشد كه رسانه‌های متعلق به خودشان را ایجاد كنند كه با مفاهیم خود آن‌ها همخوانی داشته باشد و البته این كار نیازمند سرمایه گذاری و تعهدات تكنیكی بسیار بالاست. در حال حاضر، این منابع مالی در كشورهای اسلامی - به جز در چند مورد استثنا مانند شبكه المنار متعلق به حزب الله لبنان - تا حد زیادی وابسته به خواست و خیالات طبقه حاكمه بسیاری از كشورهای اسلامی است كه از سوی آمریكا حمایت می‌شوند و یا به انگیزه‌های حریصانه و سودمحور سرمایه‌گذاران شركتی جهانی بستگی دارد.


این بدان معنا نیست كه اهمیت ایجاد رسانه‌های مربوط به مسلمانان و مطابق با اهداف آن‌ها را انكار كنیم. تا هنگامی كه مردم در دنیای فعلی كه مملو از رسانه‌ است زندگی می‌كنند، اهمیت بهبود بخشی به این زندگی به جای خود باقی است. البته اكثر این كار از سوی قدرت‌های رسانه‌ای غربی صورت می‌گیرد كه می كوشند انواع محلی‌تری از رسانه‌ را ایجاد كنند.
تأثير تلويزيون
شايد مهمترين تحول در وسايل ارتباط جمعي در 30 تا 40 سال گذشته، رشد فزاينده تماشاي تلويزيون باشد. اگر اين روند ادامه يابد، كودكان تا سن 18 سالگي، بعد از خواب، به بيشترين فعاليتي كه پرداختهاند تماشاي تلويزيون ميباشد. تقريباًدر تمامي منازل، تلويزيون وجود دارد. در كشورهاي اروپايي 5 تا 6 ساعت در روز تلويزيونها روشن است و اين آمار براي فرد به 3 ساعت در روز ميرسد.
ظهور تلويزيون بر الگوها و برنامههاي زندگي مؤثر بوده، بهگونهاي كه افراد خيلي از فعاليتهاي خويش را بر اساس برنامههاي آن تنظيم مينمايند. طي يك تحقيق كه در 11 كشور امريكايي و اروپايي انجام شد، متوجه شدند كه اكثر افرادي كه در منازل تلويزيون دارند كمتر به فعاليتهايي از قبيل: اوقات فراغت، ديدار دوستان و بستگان، وظايف خانگي و ... پرداختهاند. در نتيجه محققان به اين مطلب رسيدهاند كه تلويزيون بيش از هر نوآوري ديگري (خارج از حوزه اشتغال درآمدزا) بر زندگي روزانه مؤثر است. بهطور مثال: افرادي كه اتومبيل دارند فقط 6 درصد بيش از افرادي كه اتومبيل ندارند وقت صرف مسافرت ميكنند. وقت، جهت ديگر وسايل خانگي براي داراها و ندارها فرقي نميكند.
اثر تلويزيون بر رفتار:
بيشترين پژوهشهاي انجام شده، درباره تأثير تلويزيون بر كودكان است؛ زيرا كودكان مدت زمان قابلتوجهي را صرف تماشاي آن ميكنند و تأثيرات فراواني را روي كودكان بجا ميگذارند. سه موضوع قابل بررسي در اين مورد عبارتند از: تأثير تلويزيون بر گرايش به جرم و خشونت ـ اثرات پخش اخبار ـ نقش تلويزيون در زندگي سياسي كه ما فقط مورد اول را بررسي ميكنيم.
تأثير تلويزيون بر گرايش به جرم و خشونت:
رواج خشونت در برنامههاي تلويزيوني كاملاً مستند است. محققين آمريكايي، مطالعات گستردهاي را روي برنامههاي خاص تلويزيوني و در ساعت پر بيننده انجام دادهاند و فراواني خشونتهاي برنامههاي تلويزيوني را ترسيم كردهاند؛ خشونت در اين تحقيقات به تهديدها، استفاده از زور، آزار جسماني و مرگ اطلاق ميشود. بهطور متوسط 80 درصد برنامههاي تلويزيوني داراي خشونت است. 5/7 درصد ماجراي خشن در هر ساعت به نمايش درميآيد، براي كودكان اين آمار بيشتر است.

برنامههاي كودكان (كارتونها) در سطح بالايي از خشونت قرار دارند. اصولاً خشونت در تلويزيون چگونه بر افراد تأثير ميگذارد؟ «آندرسن» نتايج 67 بررسي را در 20 سال گردآوري كرده است (در ميان كودكان). در حدود سه چهارم، مدعي يافتن چنين ارتباطي بودهاند و در 20 درصد نتايج صريح وجود نداشت؛ در حاليكه سه درصد نتايج محققان بيانگر اين بود كه تماشاي خشونت عملاً پرخاشگري را كاهش ميدهد. اما مطالعاتي كه آندرسن انجام داده است با تعريف خشونت متفاوت است. در بسياري از فيلمهايي كه نمايش داده ميشود، موضوعات عدالت و كيفر نهفته است. بهطوري كه دراين برنامهها، مجرم و جاني

 

به سزاي عمل خويش ميرسند؛ در نتيجه اينگونه نمايشها نميتواند الگويي براي تقليد افراد خشن در تماشاچيان ايجاد كند وبيشتر تحت تأثير مضامين اخلاقي نهفته در برنامهها قرار ميگيرند. در نتيجه تحقيق درباره اثرات تلويزيون بر تماشاگران، بينندگان را فاقد قوه تشخيص در نظر گرفته است. دانشمندان معتقدند كه واكنشهاي كودكان نسبت به تلويزيون، متضمن تفسير آنچه ميبينند است و نه فقط ثبت محتواي برنامهها. آنها معتقدند كه فرآيندهاي پيچيده ذهني كودكان را در نظر نگرفتهاند. تماشاي برنامهها ذاتاً يك فعاليت ذهني سطح پايين نيست، كودكان برنامهها را به ساير خشونتها ربط ميدهند. اين خشونت برنامههاي تلويزيوني نيست كه بر رفتارها مؤثر است بلكه بيشتر چارچوب كلي نگرشهايي است كه خشونت در آ

ن تفسير ميشود. با اين وجود نميشود باور كرد كه نمايش مداوم خشونت روي كودكان تأثير نگذارد. تحقيقاتي توسط دفتر بهداشت عمومي دولت امريكا انجام شده كه گزارشات آن بر اختلافنظرهاي محققان سرپوش ميگذارد. ولي در اين گزارش از نقش سازنده تلويزيون در رشد مثبت كودكان نامبرده است بهويژه از طريق تلويزيونهاي خدمات عمومي اين امر ممكن است. تلويزيونهاي عمومي اگر چه حدود 5 درصد درآمدشان از راه آگهيهاي تجاري ميباشد، برنامههاي آموزشي متعددي را به نمايش ميگذارند كه به رشد ذهني كودكان كمك ميكند.
تلويزيون بهعنوان زمينهساز نگرشهاي اجتماعي:


نفوذ تلويزيون به عنوان يك وسيله فرهنگي نميتواند بر حسب محتواي برنامههايش مورد ارزيابي قرار گيرد. تلويزيون به فراهم ساختن چارچوبهاي فرهنگي جوامع كمك ميكند. تلويزيون در گسترش شكلهاي غيرمستقيم ارتباطات به اندازه ديگر رسانهها مهم است. تلويزيون شيوههاي زندگي اجتماعي افراد را با كمك تجربههاي ديگران قالبريزي ميكند. تلويزيون به واسطه اهميتش در فراهم آوردن عرصههايي براي طرح و معرفي نامزدهاي انتخاباتي مهم است. نمادهايي از تبليغات و آگهيهاي تجارتي نشاندهنده تأثير فراوان تلويزيون بر بيننده است. در بسياري از آگهيها مردان هوشيار بهنظر ميرسند در حاليكه زنان با رؤياها به دوردستها خيره شدهاند


گر بپذیریم که روند زندگی مردم در قرن حاضر به سوی هرچه بیشتر الکترونیکی شدن است و نیز زندگی الکترونیکی (E-Lifeِ) را یک واقعیت در حال شدن بدانیم آنگاه در خواهیم یافت که هیچ وجهی از وجوه زندگی بشری از تاثیرات این پدیده به دور نخواهد ماند. بر اساس پیش بینی ITU جهانی، کاربران رو به رشد اینترنت در دنیا تا پایان سال ۲۰۰۶ میلادی از مرز ۸۰۰ میلیون نفر خواهند گذشت. کافی است به اطرافمان بنگریم که زندگی الکترونیکی چگونه همه عرصه های زندگی بشری را یکی پس از دیگری به احاطه خود درآورده و به همراه ویژگی های مثبت و مفید خود اثرات سوء و مخربی را نیز به دنبال آورده است. اگر چه همه اقشار جوامع بشری در سطوح گوناگون از منافع و راحتی های (Facilities) زندگی الکترونیک بهره مند و یا دست کم از آن سخن به میان می آورند اما کمتر کسی به آسیب های ناشی از همه گیر و فراگیر شدن این پدیده پیچیده و غامض که ابعاد آن ناشناخته و حیرت انگیز است توجه داشته است.


در قاموس فرهنگ مدرن، وقتی سخن از زندگی الکترونیک می شود منظور کلیه حوزه هایی است که به تسخیر آن درآمده و یا به عبارت دیگر سخن از همه چیز الکترونیک (E-everything) است.


به هر حال گویا دستاوردهای زندگی الکترونیک در سرعت بخشی و خدمت رسانی و افزایش دقت عمل در کارهای گوناگون امکان پذیر نیست ولی این پدیده نیز مانند همه دستاورد های بشری همواره دو کفه ترازو دارد که با بالا رفتن یکی، دیگری رو به پائین میل خواهد کرد. کفه منافع و کفه مضرات. اگر چه ما در این گزارش بر موضوعات محوری مضرات این پدیده تاکید خواهیم کرد ولی منافع و ویژگی های مثبت زندگی الکترونیک از جمله مباحثی است که نیازی به اثبات و تفصیل ندارد و یا کفه مثبت آن به عینه برای همگان لمس شدنی است ولی آن کفه مضرات است که از چشم بسیاری پنهان خواهد ماند. این مضرات شامل موارد زیر است:


▪ دکوراژه الکترونیک: اولین عارضه در دکوراژه کردن آدمی که از قضا اندام فیزیکی کاربران را مورد تهدید قرار می دهد، کار مداوم با ابزار الکترونیک است که ارمغان زندگی مدرن و عجین شده با E است.


به عنوان مثال می توان از دردهای عضلانی، درد مچ دست، خمیدگی پشت و دردهای موضعی در نزد اغلب کاربران کامپیوتر و اینترنت نام برد که هر روزه بر شمار آنها افزوده می شود. مشکلات بینایی نیز به دلیل کار زیاد با رایانه از قبیل سرخی و سوزش و آبریزش چشم که به کاهش قدرت بینایی، خستگی و سردرد منجر می شود. چشم های انسان قادر است بر روی اشیای دور و نزدیک متمرکز شوند که این کار باید به تناوب در طول بیداری فرد تکرار شود ولی از آنجایی که کاربران برای کار با صفحه نمایش مجبور هستند اغلب اوقات به نزدیک خیره شوند، قدرت تطابق را به مرور از دست می دهند. کار مداوم با رایانه خطرات دیگری نیز به همراه دارد که ابعاد آن به درستی شناخته شده نیست، مانند:


خطر انتشار امواج الکترواستاتیک، خطر انتشار امواج نوری و تشعشعات، خطر انتشار گازهای سمی ناشی از گرم شدن قطعات رایانه و... برای مبارزه با این مشکلات علم نوینی در دنیا مطرح شده است که به ارگونومی (Ergonomy) یا کارپژوهی جهت استفاده بهینه از ماشین در جوامع انسان محور تاکید دارد.
▪ انزوای الکترونیک: فردگرایی از دیگر آسیب های زندگی الکترونیکی است که در بطن خود به تدریج ایجاد حصاری برای فرد خواهد کرد که گریز از آن به سادگی میسر نخواهد بود. زندگی الکترونیک خاصیت بی نیازی را در آدم ها افزایش و در عوض تعامل طبیعی در روابط اجتماعی را به شدت خواهد کاست.


تنهایی ناشی از طبیعت کار با وسایل و ابزار الکترونیک از جمله رایانه که دنیای خصوصی و یا مجازی را به ارمغان می آورد، افراد جامعه را هر چه بیشتر به کام خود کشیده و اثرات زیانبار و عمیقی را برجای خواهد نهاد که ابعاد آن به روشنی قابل تبیین نیست. انسان موجودی است اجتماعی که به طور حتم هر آنچه که به این خصیصه لطمه وارد کند بخشی از ابعاد شکوفایی اش را در چرخه زندگی طبیعی (life Cycle) با مشکل مواجه خواهد ساخت. جذابیت دنیای مجازی به قدری است که پس از مدتی کاربران زندگی الکترونیک، مصاحبت با دیگران را تحمل نکرده و مانند فرد معتادی که همواره به سوی همدم و مخدر خود کشیده می شود در اولین فرصت به سراغ فردیت و ابزار الکترونیکی خود خواهد رفت. در این حالت تنها ارتباطات مجازی از طریق امواج است که بر ارتباطات فردفرد جامعه سایه افکنده و به تدریج طبیعت آدمیان را معیوب خواهد ساخت.


برای نمونه به روابط والدین و فرزندان که جزء اولین قربانیان زندگی الکترونیک هستند می توان اشاره کرد. در دنیای الکترونیک کانون خانواده شدیداً آسیب دیده و اعضای آن از بسیاری منافع طبیعی که نتیجه تعامل های منطقی آن است محروم می شوند که صدالبته دامنه های آن فراتر از روابط والدین و فرزندان رفته و حتی روابط زناشویی را مورد مخاطره و هدف قرار می دهد. فردمحوری با سنگ بنای دیجیتالی و مدرن با شدت هر چه تمامتر در حال گسترش است.


▪ بمباران اطلاعات الکترونیک: با آمدن اینترنت که به تعبیری همه چیز را به شکل الکترونیک در اختیار کاربرانش قرار می دهد و چندین رسانه را به صورت مجتمع در خود گرد آورده است، به شکلی بسیار آرام و خزنده کاربران را دچار خستگی و یا به عبارت بهتر گرفتار سرسام الکترونیک خواهد کرد.


میلیون ها سایت و میلیاردها وبلاگ و تریلیون ها صفحات اینترنتی و موضوعات گوناگون به یک باره در کمین کاربر نشسته و با اشاره ای ده ها صفحه حاوی انواع اطلاعات راست و دروغ به سمت استفاده کننده هجوم می آورند. قدرت پردازش و تجزیه و تحلیل آدمی به هر میزانی که باشد از چنبره این پدیده رهایی نداشته و در آن واحد صدها و هزاران اشاره (hint) او را به سوی خود فرا می خواند. بدین شکل انسان ها تبدیل به موجوداتی خواهند شد که از یک سو با گستره و انبوهی از اطلاعات مواجه شده و از سویی دیگر اجازه و امکان تفکر و تعمق و بالطبع پردازش را نخواهند یافت که عارضه طبیعی آن دل نگرانی (stress) و خستگی الکترونیک است.


▪ خشونت الکترونیک: از جمله غرایز بشری که مانند سایر غرایز در ساختار آدمی نهادینه است، غریزه خشونت است که در اثر ترغیب و رشد دادن آن، انسان را به هیولایی غیرقابل پیش بینی و خارج از تصور تبدیل خواهد کرد. گذشته از ترویج خشونت در رسانه های ماهواره ای و تلویزیونی، هم اکنون ده ها هزار سایت بر روی اینترنت به انحای مختلف تبلیغ خشونت می نمایند تا از این رهگذر به اهداف مادی خود که سالیانه بالغ بر میلیارد ها دلار است دست یابند.


براساس تحقیقی که توسط یونسکو در سال ۱۹۹۸ انجام شد مشخص شد که ۸۸درصد کودکان و نوجوانان، شخصیت آرنولد شوارتزنگر را به سبب ایفای نقش اش در فیلم ترمیناتور که مملو از صحنه های خشن است می شناسند. نکته جالب دیگری که تحقیق یونسکو بدان اشاره می کند آن است که نیمی از خشونت های به تصویر کشیده شده در بازی های رایانه ای توسط نقش های مثبت این بازی ها رخ می دهد. این عمل با وجاهت بخشیدن به خشونت و به نوعی تشویق مخاطب به خشونت، زمینه های بروز نگرش ها و رفتارهای خشونت آمیز در کودکان و نوجوانان را فراهم می سازد.


بسیار بدیهی است که صحنه های خشن در فیلم های تلویزیونی، سینمایی و بازی های رایانه ای، عملکرد مغز کودکان را تحت تاثیر قرار می دهد که منجر به تغییرات رفتاری خاصی در آنها خواهد شد.


▪ پورنوگرافی الکترونیک: دستیابی به تصاویر و فیلم های غیراخلاقی به خصوص برای کودکان و جوانان در بزرگراه اطلاعاتی یا اینترنت از مباحث بسیار جدی و نگران کننده ای است که خانواده ها و سایر اقشار فرهنگی و فرهیخته جوامع را به چالش کشیده است. این موارد ضد فرهنگی و ضداخلاقی الکترونیک که تنها در اینترنت شامل ده ها میلیون صفحات الکترونیکی است، کانون خانواده ها و در رأس آن کودکان و جوانان را هدف خود قرار داده است.


▪ اعتیاد الکترونیک: تحقیقات و آمار نشان می دهد که الگوهای رفتاری اعتیادگونه در بین کاربران دائمی اینترنت وجود داشته و بی وقفه بر تعداد آنها افزوده می شود.


نگران کننده ترین جنبه اعتیاد به اینترنت، آسیب دیدن کودکان و نوجوانان است که آنها را با ایجاد جذابیت گوناگون در کام خود فرو می برند.


بدین ترتیب کودکان و نوجوانان به راحتی به سوی بازی های چند نفره (Group Games) و حتی بخش های مبتذل آن کشیده می شوند. اعتیاد به اینترنت ساعت های بسیار زیادی از طول شب و روز این قبیل افراد را به باد نیستی داده و آنها را به ولگردی الکترونیک و گشت و گذارهای بی هدف (Surface) می کشاند. کارشناسان استفاده غیرطبیعی از اینترنت را اصطلاحاً اعتیاد به اینترنت می نامند. علت اعتیاد به اینترنت در بسیاری از این افراد، دستیابی به راهی برای سرکوبی

اضطراب ها و تنش های زندگی است. به گفته پژوهشگران درصد اعتیاد به اینترنت در افراد منزوی و همچنین افرادی که در ارتباط های اجتماعی و بین فردی خود مشکل دارند بیش از سایرین دیده می شود. برخی از علائم شناخته شده این اختلالات به شرح زیر هستند:استفاده از کامپیوتر برای خوشگذرانی، شادی یا وقت گذرانی، احساس افسردگی به هنگامی که از کامپیوتر استفاده نمی کنند، صرف زمان طولانی در شبانه روز با کامپیوتر، صرف هزینه زیاد برای نرم افزار و سخت افزار و فعالیت های مرتبط با آن بدون توجیه منطقی، بی توجهی نسبت به کار، مدرسه و خانواده.


خواسته و ناخواسته جوامع بشری در آینده ای نه چندان دور شاهد خانه های دیجیتالی خواهند بود. این پدیده نه قابل حذف است و نه امکان مقابله چکشی در قالب های رایج که منجر به پاک کردن صورت مسئله می شود راه حلی است اساسی. تنها باید شرایطی فراهم شود که فرهیختگان و متخصصین آن را بشناسند، تجزیه و تحلیل و آسیب شناسی کنند و آنگاه راهکارهای انسان محور ارائه نمایند.


انقلاب نوين اطلاعاتي
دودهه قبل واژه اي وارد فرهنگ ارتباطات و اطلاعات شد كه غريب مي نماياند. انقلاب ارتباطات و اطلاعات بسياري كه از اين واژه استفاده مي كردند چندان به معناي دقيق اين واژه آگاه نبودند ـ يعني نمي دانستند كه در پي طرح و تثبيت انقلاب اطلاعات و ارتباطات چه تغييري در زندگي بشر رخ مي دهد. تئوريسين هاي علوم ارتباطات براي بيان اهميت اين انقلاب كه ـ پس از انقلاب هاي اقتصادي و صنعتي و سياسي و فرهنگي ـ مدعي تحولات زيربنايي بود، اعلام كردند انقلاب ارتباطات و اطلاعات مباني قدرت را جابجا مي كند.


به اين معنا كه تا قبل از رنسانس در غرب مبناي قدرت، قهر و سلطه بود و هركس زورش بيشتر قدرتش بيشتر. پس از آن مبناي قدرت زمين شد و ما شاهد بروز فئوداليسم بوديم ولي در پي انقلاب صنعتي اول و دوم در قرون 18 و 19 مبناي قدرت از زمين به ابزار توليد و سرمايه منتقل شد و تا سالهاي پس از جنگ دوم ابزار توليد و جنگ افزارهاي نظامي مبناي قدرت را تشكيل مي دادند و جنگ سرد امريكا و شوروي نيز برسر اين دو موضوع بود اما از اواخر دهه 70 ميلادي و با ظهور اينترنت هاي اوليه و انقلاب در فناوري اطلاعات و ارتباطات صحنه جهاني تغييراتي بزرگي را شاهد بود و مقوله اي به نام رسانه وارد معادلات قدرت شد.


سه تئوري درباره رسانه و قدرت
با ظهور و مانور رسانه ها در زندگي بشر اعم از رسانه هاي تصويري، صوتي، نوشتاري و در اين اواخر چند رسانه اي ها حداقل 3 تئوري درخصوص رابطه رسانه ها با قدرت مطرح شد.
1- رسانه به مثابه ابزار:


براساس اين تئوري رسانه ها به ابزاري در دست سياستمداران و صاحبان كمپاني هاي بزرگ اقتصادي تقليل يافتند. در اين رويكرد رسانه ها به خاطر پرهزينه بودن اداره آنها گريزي جز تن سپردن به منافع و مصالح اصحاب و ارباب قدرت ندارند هرچند سعي مي كنند خود را مستقل نشان دهند از اين جهت طرفداران اين نظريه هر رسانه اي را ارگان نهاد و دستگاهي مي دانند و آن را به جايي منسوب مي سازند. بعنوان مثال وقتي مي گويند روزنامه نيويورك تايمز حتماً‌ قيد وابسته به دموكراتها در امريكا را ذكر مي كنند يا وقتي نحوه سخن FoxNews مي شود قيد تلويزيون دولتي گنجانده مي شود.


2- رسانه فعال مايشاء:
در اين تئوري رسانه فعال مايشاء تلقي مي شود يعني صاحب قدرت و اراده كامل براي توليد، انتقال و القاي پيام. طرفداران اين نظر گاهي چنان به قدرت رسانه ها باور دارند كه گويي همه عالم خلق شده است كه اين رسانه باشد و به اظهار نظر و موضع گيري درقبال مسائل بپردازد. و گويي تنها اين رسانه ها هستند كه مي توانند مشكل يابي و گره گشايي كنند و به عبارت ديگر رسانه ها حلقه مفقوده زندگي بشر هستند.


3- نظريه تعاملي قدرت و رسانه:
در پي طر‍‍ح و منطقي جلوه گر شدن نقاط ضعف دو تئوري مذكور تئوري سومي مطرح شد كه بر رابطه تعاملي و دو جانبه قدرت ( اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي ) و رسانه تاكيد مي كند. به اين معنا كه رسانه چون توليد كننده و رساننده پيام است در خلأ به توليد و پردازش پيام نمي پردازد بلكه ضمن داشتن اهداف و تقيد به رسالتهاي خود كه هم مادي و هم ارزشي است از ارباب قدرت و مصالح و منافع آنها تأثير پذير است. رسانه ضمن اينكه مزدور و سرسپرده ارباب قدرت نيست در عين حال سرجنگ و ستيز هم با چارچوب هاي موجود ندارد و البته به ميزاني كه آگاهانه و مستقل تصميم گيري مي كند و در تصميم سازي ها ايفاي نقش مي نمايد قدرتمند است.


امروزه تئوري سوم يا نظريه تعاملي قدرت و رسانه تقريباً فراگير شده و جامعيت يافته است.
ويژگي هاي نوين وسايل ارتباط جمعي


با اين حال وسايل ارتباط جمعي ينز تحولاتي را پشت سرگذاشته اند كه انقلاب ارتباطات و اطلاعات را عميق تر كرده و نظريه سوم را نيز مستحكم تركرده است. اين ويژگي ها عبارتند از:
1- تعاملي بودن Interactivity:


اين ويژگي كه بر رابطه دو سويه مخاطب و رسانه شكل گرفته و قوام يافته خدشه اي اساسي بر نظريه دوم وارد كرد كه مدعي بود رسانه هاي عامل اصلي تغييرات هستند و مخاطبان تنها تأثيرپذير هستند. براساس اين ويژگي امروزه رسانه ها به مخاطب به عنوان يك واقعيت جهت ساز نگاه مي كنند يعني به علائق وسلائق مخاطبان نه تنها اهميت مي دهند بلكه برنامه ريزي هاي خود را براين اساس سامان مي دهند يعني حتي اگر قصد ايجاد تغييرات در مخاطب را دارند از مجراي نياز مخاطبان عبور مي كنند. شدت وحدت تعاملي بودن در رسانه هاي جهان متفاوت است. نبايد از اين مهم غافل بود، رسانه

هايي كه كاملاً مطيع خواسته ها و تمايلات مخاطبان هستند در طول زمان به ورطه لودگي، سطح نگري و حتي ابتذال مي افتند. شبكه هاي پورنوگراف ماهواره و اينترنتي مطيع و سرسپرده تامين يكي از سطحي ترين نيازهاي مخاطبان يعني نيازهاي جنسي هستند ولي آيا كسي امروز در دنيا وجود دارد كه اين شبكه ها را موفق در جذب مخاطب معرفي كند؟ به

عبارت ديگر تعاملي بودن در رسانه ها موجب تغيير سمت و سوي رابطه مخاطب و رسانه نشده است يعني از جهت گيري رسانـه به مخاطب تبـديل به جهت گيـري مخاطب به رسانه نشـده است بلكه دوسويه و دو جانبه است. عدم درك درست رابطه تعاملي رسانه و مخاطب موجب انحرافات بزرگي در سطوح تصميم گيري هاي خرد و كلان رسانه اي شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید