بخشی از مقاله

تاریخ روم


مجموعه مختصري كه هم اكنون از نظر مي گذرد، پژوهشي پيرامون «تاريخ روم» مي باشد.
قبل از آغاز سخن اززحمات وراهنمايي هاي استاد گرامي خود جناب آقاي دكتر فيروزمندي كه مرا در انجام اين امر ياري نمودند و با غيرتي تمام دفتر دانش را دستمايه عزوكمال ساختند، سپاسگزاري مي نمايم. اميد است آنچه در اين مجموعه مختصر گردآورده ام مطلوب نظر ايشان واقع گردد.
بحث دراين زمينه بسيار طولاني وقلم وزبان من از توصيف آن كوتاه است.
اما به گفته شاعر:
آب دريا اگر نتوان كشيد همه به قدر تشنگي بايد چشيد
(مولانا)
مونا بيگلربيگي قاجاريه
دي ماه 1384

فهرست مطالب: شماره صفحه
مقدمه
موقعيت جغرافيايي ايتاليا
ساكنين نخستين ايتاليا
-ليگورها
-ايتاليت ها
-لاتين ها
-اتروسكها
-يونانيها
دوره پادشاهي روم
-سلطنت رومولوس
-سلطنت نوماپومپيلوس
-سلطنت تولوس هستيليوس وآنكوس مارتيوس
-سلطنت اتروسكها
-طرز حكومت پادشاه
دوره جمهوري روم
مجلس سنا
مجلس كوميتا كنتورياها
مجلس كونيكيلينام پله بيس
الواح دوازده گانه
توسعه اوليه روم
ارتش روم در دوره جمهوري


جنگهاي روم و كارتاژ(پونيك
فتح و توسعه
هنر ومعماري در دوران جمهوري روم
روشن تدفين
آغاز انقلاب در روم
-تيبريوس
-گايوس


-ماريوس
-سولا
-پومپيوس وكراسوس
-قيام اسپارتاكوس
- ژوليوس سزار
امپراطوري روم
حكومت اوگستوس
هنر وادبيات در عصر آگوست
سلسله ژوليوس وكلوديوس
-تيبريوس


-كاليگولا
-لكوديوس
-نرون
سلسله فلاويوس
-وسپاسيانوس
-تيتوس
-دوميتيانوس


حكومت آنتونين ها
-نروا
-تراژان
-هادرين
-آنترنين


-مارك ارل
-كمد
اجتماع رومي
بردگي
هنر ومعماري در دوران امپراطوري روم
-حمامها
-سيرك
-آمفي تئاتر
-طاق نصرت


-ستون يادبود تراژان
-معبد پانتئون
-مجسمه هاي رومي
-فرسكها
-باسيليكاي اولپيا
-بمبئي
-تيمگاد
-خانه هاي رومي
-انحطاط وسقوط امپراطوري روم
-نتيجه گيري
فهرست منابع
تصاوير

مقدمه:
تاريخ همواره شاهد ويژگيهاي منحصر به فرد ملل و اقوام بزرگ بوده است.هر يك از اين اقوام نسبت به جهان اطرافش وارتباطش با اين جهان به نگرش هاي خاص خويش دست يافته است.براي مثال ،يونانيان باستان مبتكران وخالقان بزرگي بودند. آنها به ارزش فردي انسان اعتقادي عميق داشتند وهمواره حامي آزادي بيان فردي بودند؛ به زيبايي نيز عشق مي ورزيدند، زيبايي اي كه در جاي جاي طبيعت رد و نشانش را مي ديدند. يونانيان خلاقيت فردي خويش را با عشقشان به زيبايي ادغام مي كردند و در عرصه هنر،مجسمه سازي، معماري وادبيات آثار بديع وبا شكوهي پديد آوردند. قابليت واستعداد خاصي كه در ان زمان به شالوده ماهيت ملي يونانيان شكل مي داد، روح خلاق ايشان بود.


از ديگر سو، رومي ها در عرصه فرهنگ،دستاوردهاي بديع چنداني نداشتند.اديت هميلتون مورخ نوشته است :«مردم روم طبع شعر قوي نداشتند. قابليت وخلاقيت طبيعي آنها سنخيتي با بيان هنري نداشت»(ناردو، 1383،ص9)
نبوغ يونانيان درفراست و خلاقيت آنان متظاهر مي شد. لكن رومي ها سربازان كارآمد، قانونگذار كاردان وحكمرانان موفق بودند.آنها مي دانستند چگونه مي توان بر ديگران پيروز شد وبر ملتهاي ديگر حكم راند. زماني كه امپراطوري روم به اوج ترقي خودرسيد، دنياي اطراف مديترانه بر بركت صلح وقانون ونظم آگاه گشت.


ميليونها انسان از كشورهاي دوردست وتبارهاي گوناگون از اينكه مي توانستند خود را شهروند روم به اوج ترقي خودئ رسيد، دنياي اطراف مديترانه بر بركت صلح و قانون ونظم آگاه گشت.
ميليونها انسان از كشورهاي دوردست وتبارهاي گوناگون از اينكه مي توانستند خود را شهروند روم بخوانند، مباهات مي كردند.(پري ،1377،ص 96)


رومي ها فرد را بيش از رومي آزاد ورها، بخشي از چيزي عظيم تر ومهم تر، يعني جامعه، قلمداد مي كردند. در روم فرد، هميشه تابع نظم بود،حكومت روم نيز براساس قوانيني منصفانه، ثابت ومحافظه كارانه اداره ميشد. رومي ها كه بيش از بيان شخصي ارزش قائل بودند. از ديد آنها،ارزش كارايي به مراتب بيش از خلاقيت بود، به همين دليل روم هنرمندان ونويسندگان زيادي به جهان عرضه نكرده است.


با اين همه، روميان دستاوردهاي فرهنگي باشكوهي داشتند. آنها همواره بي نظرترين ابعادتمدن هايي را كه با آنها روبرو مي شدند، اخذ و اقتباس مي كردند.سالوست ،مورخ رومي، در اين باره مي نويسد:«آنها هر آنچه در ميان متحدان و دشمنان خويش مناسب مي يافتند، اقتباس مي كردند و با شوق فراوان در وطن خويش به كار مي گرفتند و ترجيح مي دادند كه به جاي حسادت به اقوام موفق، از ايشان تقليد كنند»(ناردو،1383،ص10)
اما رومي ها مقلدان صرف نيز نبودند.آنها به موثرترين نحو ممكن از ابداعات و ايده هاي ملل ديگر

براي رفع نيازهاي خويش استفاده مي كردند. زماني هنر روي را صرفا سقوط هنر يوناني مي دانستند، اما اين ديدگاه به ويژه در مورد معماري رومي دوامي نيافت. حتي در طي دوره جمهوري وقتي از فرمهاي يوناني استفاده شد،ازآنها با اسلوب وسبك جديدي از الگوي سايه روشنها و ارتباط بين فضاهاي صلب و مجوف استفاده شد.(گشايش، 1384،ص 53)
در زمينه معماري سبك معماري رومي بويژه در زمينه ساختن معابد، حمامها، تئاترها،آمفي تئاترها، طلاق نصرتها وستونهاي عظيم مورد تقليد يونانيان بوده است، اما به طور كلي طلاق نصرتهاي رومي

داراي خصايص ويژه اي مي باشند كه كاملا بديع هستند.(مانند طلاق نصرت تيتوس كه با نقش برجسته هاي پرارزشي تزئين گسته و ويران شدن بيت المقدس را در سال 70 م نشان مي دهد.)
تفاوت ديگري كه كاملا مشهود است ساختن گنبد مي باشد كه نزد و ميان معمول بوده و يونانيان تقريبا از آن بي اطلاع بوده اند (مانند گنبد معبد پانتئون روم) (وزيري ،1369،ص231).معماران

امپراطوري روم،معماري طاقي را در ابعاد بزرگ و براي مكانهاي عمومي،خصوصي و مذهبي ابداع كردند. روميان نه تنها به قابليتهاي بصري قوسها وطلاقها به عنوان فرمهاي بصري توجه داشتند، بلكه به روشي تحولي نيز قابليتهاي فضاي داخلي را دريافتند كه عظمت و وسعت فضاهاي داخلي معماري آنان ،بازتابي بود از عظمت ووسعت امپراطوري آنها.


در زمينه پيكرسازي نيز ،هنر رومي به نمونه هاي اوليه هلني متكي بود و به تدريج قدرت وتوان نافذ خود را بسط وگسترش داد. با توجه به آثار به جاي مانده از بمبئي مي توان اظهار داشت كه از سده اول ميلادي نقاشي رومي به سبك زيبا و مخصوص به خود دست يافت.
اما هنر رومي را نخست بايد تحت تاثير هنر اتروسكي و يوناني است كه به تدريج به ويژگيهاي خاص ومتمايز خود دست يافت. در دوران جمهوري روم است كه به تدريج اين هويت مشخص ظهور مي يابد(گشايش،1384،صص 54)
درآغاز قرن پنجم قبل از ميلاد ،زماني كه يونانيان از روش زندگي خود در مقابله با نيروهاي مهاجم امپرتوري قدرتمند پارس، دفاع مي كردند، روم فقط شهر كوچكي در ايتاليا بود.در قرون پس از آن روم به اشتغال وفرمانروايي بر امپراطوري عظيمي موفق شد كه از امپراطوري پارس و امپراطوري اسكندر بزرگتر بود. امپراطوري روم عظيمترين امپراطوري باستان بودكه به بهترين نحو ممكن شايد در سراسر تاريخ اداره مي شد. (پري 1377، ص 96)
گسترش روم از يك ايالت كوچك به بزرگترين امپراطوري جهان كه خود شامل بي نهايت كشمكش هاي نظامي با لشكركشيهاي مداوم و مسائل سياسي است بسيار جالب و متنوع مي باشد. امپراطوري روم مركب از ملت ها و سنت ها و آداب و رسوم مختلف بود كه البته اساس زندگي وفرهنگي هر ايالت متفاوت بود كه كم كم در طي زمان در تمدن رومي حل مي شد. تمدني كه اساس آن در مركز ريخته شده و به تمام ايالت گوشه واكناف القاء مي شده است.(لاوي ،1354،ص103)


تغيير و تبديل روم، روستايي كه بر فراز تيبر بنا نهاده شد، به پايتختي مرمرين،شهرهاي رومي با معابد، حمامها وتماشاخانههاي با شكوهشان،نحوه تكامل فرهنگي،علمي وهنري جوامع رومي و امپراطوري رومي با زندگي عمومي وحتي خصوصيشان همگي موضوعات جالبي هستند كه مي توان حتي كوچكترين مطلب آن را به عنوان موضوع تحقيقي برگزيد و درآن به مطالعه و پژوهش پرداخت.
در مجموعه تحقيقي حاضر به شرح وقايع تاريخي روم، بزرگترين امپراطوري جهان باستان، پرداخته خواهد شد.

موقعيت جغرافيايي ايتاليا:
جغرافيا و شرايط آب وهوايي شبه جزيره چكمه اي شكل ايتاليا كه از اروپا حدودا هشتصد كيلومتر به سمت جنوب و درياي مديترانه امتداديافته است ،درتوسعه وپيشرفت اوليه روم، عوامل موثري بودند. در شمال ،رشته كوه رفيع و پوشيده از برف آبپ سد ومانعي طبيعي پديد آورد.كه ايتاليا را از بقيه اروپا جدا ميكند. اروپاي مركزي زمستانهاي سردوسختي دارد،اما ايتاليا در بخش اعظم سال آب و هوايي خوش و گرم دارد.چند رود منجمله رود پو، آرنووتيبر از ارتفاعات رشته كوه ناهموار آپنن كه در مركز ايتاليا از شمال به جنوب امتداد يافتهاست، به اين كشور سرازير مي شوند.


اين رودها درامتداد مسير خود به سوي غرب و دريا، از دل جلگه هاي ساحلي و دره هاي پوشيده از خاك غني وحاصلخيز مي گذرند. اين مناطق گرم وحاصلخيز از جاي جاي اروپا و مديترانه ساكنين بسياري از جذب كرد.(ناردو،1383،ص 13)
همانطوريكه ذكر شد ايتاليا نيز مانند روم شبه جزيره اي است كه در كنار درياي مديترانه واقع است. سواحل آن به قدر يونان مفرس نيست ولي داراي يك موقعيت مركزي مي باشد و منابع زراعتي آن فراوان است.ايتاليا قدرت وعظمت روم، شبه جزيره مستطيلي است كه از مشرق به درياي آدرياتيك و از مغرب به درياي تي رنين محدود است وشباهت كامل به يك چكمه دارد.


در حقيقت اين شبه جزيره در مركز درياي مديترانه واقع شده است كه آنرا به دو ناحيه يعني مديترانه غربي و شرقي تقسيم مي كند.از طرف ديگر به واسطه شكل طويلي كه دارد در شمال با فرانسه و اروپاي مركزي در مشرق با يونان و در جنوب با آفريقا مجاور مي شود.
ايتاليا شامل دومنطقه است كه با يكديگر به طور كامل مختلف ومتمايز مي باشند:
ايتالياي بري وبحري .ايتالياي بري شامل دشت وسيعي است كه از طرف مغرب وشمال به جبال آلپ و از طرف جنوب به آپنن محدود است. و هر قدر به طرف مشرق مشرق پيش رويم صحرا وسيع تر شده ودركنار آدرياتيك به ساحل غيرقابل آبادي كه در طي آن خليج هاي چندي واقع شده منتهي مي گردد. اين صحرا مرطوب وبدآب و هوا مي باشد كه زمستانهاي خيلي سرد و تابستانهاي گرم وطولاني دارد. اما از نظر كشاورزي خيلي اهميت داشته است و از زمان قديم در آنجا مو وحبوبات مي كاشته اند وهمچنين جنگلهاي درخت بلوط به فراواني در آن منطقه ديده مي شود.
اما ايتالياي بحري بابري خيلي متفاوت است.ايتالياي بحري باريك وكوهستاني مي باشد.در اين ناحيه مانند يونان به واسطه تقسيم شدن منطقه كوهستاني به نواحي مختلف، طوايف متعددي در آنجا زندگي مي كردند كه فقرايشان را وادار مي نمود تا اغلب براي غارت در دشت پايين بيايند.
لازم به ذكر است كه بر خلاف يونان قسمت غربي ايتاليا بيشتر از نواحي شرقي اهميت دارد.
صحاري شبه جزيره ايتاليا طبيعتا حاصلخيز مي باشند كه اين صحاري عبارتند از:
اتروري ،لاتيوم ،كامپاني و آپولي .تمام صحاري واراضي ايتاليا از حيث زراعي گندم، زيتون، مو و نيز دامداري بسيار مناسب مي باشد.(ماله، 1362،صص 2و3)
ايتاليا نيز مانند يونان شامل جزاير چندي مي باشد ولي عده آنها كمتر از يونان است.
اين جزاير به دو دسته تقسيم مي گردد. در مقابل ايتالياي جنوبي سيسيل ومجمع الجزاير مجاور آن از قبيل اگات وليپاري واقع است. در شمال آن در مقابل ايتالياي مركزي جزيره كوچك الب و كمي دورتر كرس وساردني ديده مي شود.(همان ،صص 4و5)
همانطور كه مي دانيم تاريخ روم و شبه جزيره ايتاليا آغاز مي شود، سرزميني حاصلخيز و پيشرفته در مديترانه، كه وضع جغرافيايي آن براي گسترش روم عامل ياري دهنده اي بوده است.

ساكنان نخستين ايتاليا:
امروزه از طريق كاوشهاي باستان شناسي ميتوان از اوضاع و احوال ملل اوليه كه در ايتاليا بسر مي بردند، اطلاعاتي حاصل نمود.

ليگورها:
بر اثر حفريات باستان شناسي مشخص مي شود كه در دوره هاي سنگ مردمان ساكن در ايتاليا در كله هاي گرد يا بيضي زندگي مي كردند. اين كلبه ها فقط يك در ويك روزنه براي ورود هوا داشته است. ساكنان كلبه هاي مذكور اموات خود را غالبا در زير اجاق دفن مي نمودند،اطلاعاتي حاصل نمود.

ليگورها:
براثر حفريات باستان شناسي مشخص مي شود كه در دوره هاي سنگ مردمان ساكن در ايتاليا در كلبه هاي گرد يا بيضي زندگي مي كردند.اين كلبه ها فقط يك در ويك روزنه بريا ورود هوا داشته است.ساكنان كلبه هاي مذكور اموات خود را غالبا در زير اجاق دفن مي نمودند ،بدين طريق كه آنها را به پهلوي چپ خوابانيده ،پاهايشان را به عقب خم نموده و بدن آنها را با گل افرا مي پوشانيدند

. اين مردم سياه چرده و جز طوايفي محسوب مي شدند كه در سواحل غربي مديترانه اي يعني الجزاير واسپانيا و ايتاليا مسكن داشتند چون اخلاف آنها كه در ساحل خليج ژن مقيم بودند به ليگور معروفند اين طوايف اوليه را نيز ليگور ناميدند واحتمال مي رود كه اين قوم ابتدا تمام شبه جزيره را در تصرف خودآوردند ولي ايتاليت ها از شمال هجوم آور شده آنها را عقب نشانيده مطيع خود

گردانيدند.(همان،ص8)
از هزاره سوم قبل از ميلاد در ايتاليا در كنار سنگ كاربرد مس نيز آغاز مي شود.
در دوران مس وسنگ، مراحل اوليه دامداري بويژه پرورش چهارپايان كوچك در سرزمين مذكور به چشم مي خورد. به طوريكه استخوانهاي بز،گوسفند وخوك به وفور در كاوشهاي باستان شناسي يافته شده است.

اتاليت ها:
ايتاليت ها كه از نژاد هند اروپايي وخيلي شبيه به يونانيها بوده اند، بس سالهاي 2000 تا 1000 قبل از ميلاد اراضي آلپهاي مركزي و شرقي را ترك گفته و از طريق شمال به ايتاليا هجوم مي آورند. اين مهاجرت در دو مرحله صورت گرفت مهاجمين اول استعمال مفرع را با خود به ايتاليا آوردند و گروه دوم نيز بكاربردن آهن را با خود به همراه داشتند.(همانجا)


در ايتاليا بقاياي تعداد كثيري از روستاهايي وجود دارد كه متعلق به دوران مفرغ مي باشند. اين روستاها بر روي پايه هاي چوبي اي ك در زمين فرو برده شده اند، ساخته شده و تراما به معناي زمين چرب ناميده مي شود . هر ترامار به شكل مربع مستطيل است و با يك خندق عريض احاطه گشته بود. بر روي پايه ها تخته هاي چوب مستور از خاك رس و شن قرار داشت كه بوسيله دو كوچه عمود بر يكديگر به چهارقسمت تقسيم مي شد و برفراز آن كلبه هايي با سقفي از پوشال بنا كرده بودند. ساكنين ترامارها در عين حال كه به ساختن ابزارهاي سنگي واستخواني ادامه مي دادند از مس و مفرغ نيز استفاده مي كرده اند. آنها به شكار، ماهيگيري،دامداري وكشاورزي مي پرداختند. حيواناتي ك بوسيله آنها تربيت و اهلي مي گشتند.عبارت بودند از:

اسب،سگ،گاو،گوسفند وبز. ترامارها مقداري اسلحه ،زينت آلات و هزاران سنجاق مفرغ كشف گشته است. همچنين لازم به ذكر است كه آنها بر خلاف ليگورها مردگان خود را مي سوزاندند و خاكسترشان را در ظروف مخصوصي نگه داري مي كردند. بقاياي ترامارها به صورت تپه هايي از خاك هوموس تا عصر حاضر به جاي مانده است.(دياكوف، 1353،ص 31)
در حدود هزارسال قبل از ميلاد دومين گروه ايتاليت ها به اين مملكت وارد شدند. تازمواردين آهن را مي شناختند ودر نتيجه تفوقي كه بواسطه اسلحه آهني حاصل كرده بودند ساكنين ترامارها را از صحراي پورانده، جاي آنها را گرفتند.


آثار تمدن آنها مخصوصا در ويلانوا در نزديكي بولني ديده مي شود.ايتاليت ها با داشتن اسلحه آهنين هنوز وحشي بودند ولي بزودي اتروسكها و يونانيها كه از مشرق فرا رسيدند ، مبادي تمدن را به آنها آموختند(ماله، 1362، ص9)

لاتين ها:
كمي پيش از آغاز هزاره اول قبل از ميلاد،مردمان لاتين در منطقه پيرامون رود تيبر ساكن شدند.آنها براي اين سرزمين حاصلخيز، كه در ميان رشته كوه آپنين و درياي لاتيوم قرار داشت،نام برگزيدند. يكي از قبايل لاتين بر فراز از هفت تپه كم ارتفاع گرد يكي از پيچ هاي رود تيبر، حدودا 25 كيلومتر دور از دريا، جوامع كوچكي پديد آورد.اين منطقه مزاياي طبيعي متعددي داشت. اول اينكه منطقه مزبور در احاطه جلگه هايي بسيار حاصلخيز و بارور قرار داشت ؛ به علاوه ، در مركز راههاي تجاري قرار داشت كه در امتداد درود تيبر از غرب به شرق و در امتداد مرز غربي رشته كوه آپن ازشمال به جنوب كشيده شده بودند.ليوي ،مورخ رومي مي نويسد، محلي كه روم بر آن ساخته شد، براي تاسيس يك شهر مكاني كاملا استراتژيك بود.
«بي دليل نبودكه خدايان و انسان اين نقطه را براي بنا كردن شهر برگزيدند، شهري با تپه هاي فرحبخش، ورودي عظيم و وسيع كه از طريق آن توليدات كشورهاي غيرساحلي جابه جا مي شد و دستيابي به ذخاير درون مرزي نيز ممكن مي گشت؛ دريايي كه براي تامين نيازهاي ضروري و مفيد به اندازه كافي نزديك و براي مصون بودن از خطر ناوگان هاي جنگي نيروهاي اجنبي به اندازه كافي دور بود؛ بخشي در ايتاليا، و در يك كلام، موقعيتي جغرافيايي كه به واسطه موقعيت منحصر به فرد طبيعي اش مكاني براي رشد وتوسعه يك شهر بود»(ناردو، 1383،صص 14و16)


اولين ونخستين ساكنين اين منطقه بر سه تپه مهم از هفت تپه روم مستقر شدند: تپه هاي كاپيتولينوس، آونينوس و پالاتينوس، تاريخ وشرايط تاسيس اين شهرروشن نيست. بعدها روميان تاريخ 753 ق.م را به عنوان تاريخ تاسيس اين شهر پذيرفتند.
اما روميان تا پيش از قرن سوم قبل از ميلاد، وقايع تاريخيشان را ثبت نمي كردند. در آن زمان ديگر حوادث سالهاي آغازين روم فراموش و به افسانه آميخته شده بود.


براساس افسانه ها روميان از سلاله آنيتاس هستند. آئيتاس شاهزاده شهر باستاني تروا بوده است كه براساس اين داستان هنگامي كه يونانيان حدودا در سال 1200 ق.م شهر تراوا را غارت كردندوي ريخت و از طريق درياي مديترانه خود را به ايتاليا رسانيد. آينيتاس در تپه اي كه تقريبا در 25 كيلومتري جنوب تيبر واقع است، منطقه اي مسكوني تاسيس كرد. سالهاي بعد، شخصي به نام رومولوس كه از نسل آئيتاس بود،شهر روم را در ساحل تيبر بنا نهاد.
داستان تاسيس شهر روم به دست رومولوس تا حدزيادي داستاني و غيرواقعي است.زيرا باستان شناسان مداركي يافته اند كه ثابت مي كند مناطق مسكوني اقوام لاتين بر فراز تپه هاي روم پيش از سال 950 ق.م نيز رشد وتوسعه يافته بودند. حدودا 750 سال قبل از ميلاد، اين جوامع مجزا با يكديگر ادغام شدند و يك شهر واحد پديد آوردند. ممكن است كه خاطره گنگ اين حادثه مهم بعدها به باور ديرينه اي انجاميد كه بنا بر آن تاريخ تاسيس شهر روم سال 735 ق.م است.(همان ،صص 16و17)
لاتين هايي كه اولين بار در تپه هاي روم سكنا گزيدند، فرهنگي بالنسبه بدوي داشتند.
آنها در كلبه هايي ساده باديوارهايي پوشيده از گل ولاي خشك و سقف هايي پوشيده از گل ولاي خشك و سقف هايي پوشيده از شاخه ها و ساقه هاي درختان زندگي مي كردند. آنها خواندن ونوشتن نمي دانستند، هيچ اثر هنري توليد نمي كردند و دولت مركزي قدرتمندي نيز نداشتند.
از همان آغاز مهم ترين واحد اجتماعي روميان،خانواده بود و رياست هر خانواده بعهده پدر خانواده بود كه پس از مرگ وي پسر خانواده نقش پدر را بعهده مي گرفت.


محققي به نام آنتوني ماركز دراين خصوص مي گويد:
«رهبري هر خانواده به دست پدر خانواده بود ومايملك او شامل همسر و فرزندانش و تمامي دارايي ها وبردگان بود. وقتي پدر خانواده مي مرد هر يك از پسرانش رياست يك خانواده جديد را بر عهده مي گرفت و نام او مايه پيوند اين خانواده جديد با خانواده قديمي بود. زنجيره حاصل از اين خانواده هاي مرتبط يك طايفه را تشكيل مي داد كه ژنس نام داشت.»(همان ص 18)
از آنجا كه رشته زندگي تمام اعضاي خانواده به دست پدران خانواده ها بود،جامعه روم كاملا تحت استيلاي مردان بالغ بود. زنان وكودكان مانند اكثر جوامع باستاني، هيچ حقي نداشتند و اجازه نداشتند براي خودشان تصميم مهمي بگيرند.


مذهب نيز مانند خانواده عنصر بسيارمهمي براي اقوام لاتين ساكن د رروم محسوب مي شد. روميان نيز مانند ديگر قبايل لاتيني ارواحي را كه به گمان خويش در هر چيزي،منجمله اشياي بي جان چون سنگ وجود داشتند مي پرسيدند.
در آغاز روميان اين ارواح را كه نومينانام داشتند ،به مثابه نيروها و قدرتهاي طبيعي در نظر مي گرفتند، نه چون خدايان يارب النوع ها.اما اندكي بعد اين ارواح شخصيت هايي انسان وار يافتند. سپس به رب النوع ها والهه هايي چون وستا، پاسدار آتش خانه وكاشانه، ومارس ناظر و مراقب مزارع كشاورزان تبديل شدند. ولكان نيز يكي از خدايان روميان ابتدايي مي باشد. اين رب النوع به سبب ويرانگري آتش در ‎آغاز غالبا در خارج از شهر نيايش مي شد. در مراسم خاصي ،شركت كنندگان ماهي هاي كوچك را كه نماد جان انسان بود براي تندرستي خويش به آتش مي افكندند. بعدها ولكان با همتاي يوناني خود هفائيستوس يكي گشت و پس از ازدواج با ونوس صاحب پسري به نام Enee گشت.
لازم به ذكر است كه در دورانهاي نسختين تاسيس روم، روميان مردگان خود را مي سوزاندند وسپس به پرستش ارواح آنها مي پرداختند.(پرون، 1381،صص 15،16)


در قرن هاي آغازين تاريخ روم هيچ مذهب ملي ومعبدي كه مردم در آن به پرستش خدايان بپردازند،وجود نداشت. مناسك مذهبي شامل دعاهاي ساده وقرباني كردن گاه گاه حيوانات بود كه در خانه وتوسط پدر،در نقش كاهن، انجام مي شد. روميان در تلاش براي اجراي صحيح اين آيين ها ، دعاها و مراسم رايج سنتي اي پديد آوردند. يكي از مهمترين مراسم و آيين ها،نيايش ودعايه درگاه مارس بود.(ناردو، 1383،ص19)

اتروسكها:
بين سالهاي 850 تا700 قبل از ميلاد امواج جديد مهاجرين آب وهواي خوش و خاك حاصلخيز ايتاليا را كشف كردند و نزديك منطقه لاتيوم شهرهاي جديد ساختند يك گروه از اين ساكنين جديد، اتروسكها بودند، كه به دليل فرهنگ پيشرفته ترشان نسبت به روميان، بر توسعه اوليه روم تاثيري شگرف گذاشتند. مورخان و صاحب نظران معتقدند كه ماواي اصلي اتروسكها آسياي صغير بوده است و آنها از اسياي صغير به ايتاليا مهاجرت كرده اند. در اين ميان هردوت اظهار مي كند كه اتروسكها از ليديا برخاسته اند. لازم به ذكر است كه زبان آنها ارتباطي با خانواده زبان هاي

هندواروپايي ندارد وبروي چندين كتيبه مكشوفه كه با خط يوناني نوشته شده است آثاري از زبان ارتروسكها ديده شده ولي تاكنون خوانده نشده اند.(سايت اينترنتي به www.Iranduc.ac.ir)
اتروسكها در جنوب رود آرنو و شمال لاتيوم منطقه اي كه در آن هنگام اتروريا ناميده مي شد و حال توسكاني نام دارد، سكنا گزيدند. مهاجمين اتروسك ماجراجوياني بودند كه با ياري بخت و مساعدت اقبال توانستند قسمتي از ايتاليا را تحت فرمان خود درآوردند اما عده آنها قليل بوده و بهمين خاطر شهرهاي خود را بصورت قلعه هاي محكم برفراز تپه ها بنا مي نمودند. ديوارهاي ضخيم و درهاي بزرگ اين ابنيه بيشتر شبيه به شهرهاي ميلسن وتيرنس مي باشد. فاتحين با وجود قلت عده از بالاي برج و باروري خود بر روميها كه به حالت بندگي واسارت افتاده بودند فرمانروايي مي كردند.( تصوير شمار 3-1)
شهرهاي عمده اتروسكها عبارت بودند از: ولاترا درشمال، كلوزيوم ،پروز و ولسيني در قسمت علياي تيبر، تاركيني ،كار و وئي در جنوبي شهرهاي مذكور با هم اتحاد داشتند ولي رشته اي كه ايشان را متحمل مي نمود خيلي سست بود يعني اينكه فقط رابطه مذهبي آنها را به هم اتصال مي داد و در حقيقت خيلي از آنها استقلال داشتند.(ماله، 1362، ص 10و11)


اتروسكها بخشي از زندگي خود را چون روميان با كشاورزي مي گذراندند، اما تجارت نيز مي دانستند. تاجران اتروسك از راه خشكي به شمال و دره بوو حتي فراسوي رشته كوه آلپ سفر مي كردند ؛ از راه دريا نيز با ساكنين جزاير كرس وساردني و نيز با اقوام مستقر در سواحل مديترانه دادوستد مي كردند.


اتروسكها از بسياري جهات بر روي ها تاثير گذاشتند. روميان از راه تجارت با اتروريا، كالاهاي جديد بسياري به دست آوردند، منجمله پارچه هاي ظريف و ظروف سفالي،كه سطح زندگي آنها را بهبود بخشيد. آنها همچنين ساختمان ها وپل هاي سنگي ومجراهاي فاضلاب بسياري ساختند.روميان از اتروسكها سنگ تراشي و ديگر فنون ساخت وساز، منجمله طاق قوسي را ، كه سرانجام به شاخص ونماد معماري رويم بدل شد، آموختند. روميان همچنين بعضي از خدايان اتروسكها را نيز پذيرفتند. از جمله مهم ترين آنها ژوپيتر ،رب النوع آسمان،‌يونو،الهه حامي زنان ، و مينروا ، الهه خامي صنعتگران ،بودند.


طرز ترخيص مردگان در فرهنگ اتروسكي جالب توجه مي باشد كه به قول ويل دورانت اتروسكها مردگان خود را بدين گونه دفن مي كردند:
«توانگران درتابوتي لعابي يا سنگي دفن مي شدند و رويه تابوت به نقش انساني خوابيده، اندكي شبيه به خود مرده و اندكي شبيه به چهره خندان آپولون يونان باستان، مصور بود.. گاه مردگان را مي سوزاندند و خاكسترشان را در ظروف خاص مي ريختند وروي ظروف چهره خود مره را نقش مي كردند. اي سبا كه خاكستر دان و يا گور به شكل خانه بود، گاه گور خانه اي كه درون صخره اي ساخته مي شد چند اتاق داشت و در آنها همه وسايل زندگي پس از مرگ مانند اثاث و افزار ولگدان و جامه وسلاح و آيينه ولوازم آرايش وجواهر، آماده بود.خاكستر آن زن نيز درجامه عروسي اش نهاده شده بود»(ناردو ،1383،صص20،21،23)


اتروسكي ها سبكهاي يوناني را با شيوه بومي خود كه متكي به خطوط راست وزاويه دار وشكل هاي هندسي بود تلفيق كردند و هنري مخصوص به خود خلق كردند كه بيش از همه در آثار سفالگري آنها مشهود است.همچنين اتروسكي ها همانگونه كه ذكر شد در تخصصهاي فني اي مانند مهندسي طراحي شهري وقالبگيري فلزي مهارت داشتند و آنها را براي روميان به ميراث نهادند.(تصوير شماره 4و5)


الگوهاي اصلي هنر اتروسكي عبارتند از: نقاشي روي ديوار وروي سفالينه، پيكره سازي، معماري، فلزكاري وزرگري و جواهرسازي.نقاشي اتروسكي مشابهتهايي با شيوه نقاشي يونانيان بر روي سفالينه دارد. مضامين نقاشي هاي ديواري آنان گوياي آن است كه اتروسكي ها به دنياي مردگان و آيين تدفين وآراستگي مقابر اهميت زياد مي دادند.
اما اين آثار تا پيش از از سده چهارم پيش از مياد بيشترگوياي صحنه هاي شادماني و ميهماني بود- همچون نقاشي هاي مقبره پلنگان-وبعد از ان تاريخ توصيف صحنه هاي دل انگيز زندگي جاي خود را به تيرگي روح نگران وسايه هاي مخوف مردگان مي دهد.در پيكرده سازي نيز از سنگ هاي بومي، مفرغ و گل استفاده مي كردند.بسياري از آثار آنان از تابوتها وصندوقچه هاي خاكستر مردگان بدست آمده است. از سده سوم پيش از ميلاد تاثير ونفوذ هنر يوناني بيشتر مي شود. وپيكرهايي مشابه به شيوه پيكرسازي دوره كهن يونان ساخته مي شود. همچون پيكره هايي مشابه به شيوه پيكرسازي دوره كهن يونان ساخته مي شود. همچون پيكره آپولون كه از گل پخته است ودر حدوده 510ق.م ساخته شده است(گشايش ،1384،صص 52-50)
اتروسكي ها در زمينه كار با فلزات نيز به تبحر ومهارت رسيدند ،اثار به جاي مانده فلزي اين دوران، همچون انواع ظروف، ابزارهاي مفرغي، لوازم تزئيني وجواهرسازي گوياي اين مهارت است. بر روي برخي از اين آثار تصاويري با الهام از صحنه هاي اسطوره اي حك شده است.


آثار به جاي مانده از معماري اتروسكي ها بيشتر متعلق به پرستشگاههاي آنها است. اين پرستشگاهها عمدتا به شكل مستطيلي وبر بالاي صفحه بلندي ازسنگهاي قواره و با پلكاني كه رواق ورودي را به سطح زمين متصل مي ساخت، بنا شد. نوع معماري پرستشگاه ها گوياي تاثير شديد اتروسكي ها از معماري يوناني است.آنان نيز به نماي بنا بسيار اهميت مي دادند و آن را با تزئينات مختلف آرايش مي دادند.يكي ديگر از بناهاي رايج اتروسكي ها مقابر مدور شكلي است كه «پرمولوس» ناميده مي شود.فقط بخشي از اين مقبره ها خاكبرداري شده و بعد از ساخت مجددا با خاك پوشانده مي شود.(همان،ص 52)

يونانيها:
كمي پس از سكناي اتروسكها در ايتاليا، يونانيها از پي آمدند. حدودا در سال 750ق.م شهرهاي قدرتمند يونان چون آتن، كرنت و ميلتوس در اطراف مديترانه مستعمارتي پديد آوردند.يونانيان در امتداد سواحل سيسيل، جزيره بزرگي كه در پاي نقشه چكمه مانند ايتاليا واقع است، شهرهايي ساختند كه مرفه ترين وپررونق ترينشان سيراكوس بود؛ همچنين در جنوب وغرب ايتاليا نيزمستقر شدند. بعداز يك قرن گسترش مستعمرات، شهرهاي يوناني در جنوب ايتاليا چنان زياد شدند كه لاتين ها آن منطقه را Magna Graecia (يونان بزرگ تر) ناميدند.(ناردو، 1383، ص 24)


يوناني ها با فرهنگ تر از اتروسكها بودند. روميان، تحت فرمان فرمانروايان لاتيني وارتروسك، شديدا تحت تاثير فرهنگ يوناني بودند. تاجران يوناني آنان را با سيستم هاي ضرب سكه، وزن واندازه گيري آشنا كردند؛ همچنين الفبا را نيز به آنها آموختند، الفبايي كه بخش اعظمش را از فنيقيان، قومي بازرگان در خاورميانه، اخذ كرده بودند. اين امر به روميان امكان داد كه زبان خويش را مكتوب كنند.(همانجا)
يونانيان همچنين بر مذهب روميان نيز تاثير گذاشتند. يونانيان خدايان بسياري داشتند كه روميان آنها را همتايان خدايان خويش مي انگاشتند. براي مثال، روميان رب النوع قدرتمند يوناني، زئوس ،خداي آسمان ها،را با ژوپيتر،رب النوع رومي آسمان، يكي مي انگاشتند ؛ هرا،همسر زئوس، نيز كه ملكه خدايان يوناني بود، به الهه رومي يونو بدل شد. روميان تحت تاثير يونيان به بعضي از خدايانشان

عظمت بيشتري بخشيدند. به اين ترتيب، مارس،كه با آرس، رب النوع يوناني جنگ يكي كشت، به حامي رومي جنگجويان ومحافظ مزارع بدل شد.پوزئيدن رب النوع يوناني دريا، نپتون، رب النوع رومي، بدل گشت؛ آفروديت، الهه يوناني عشق، به ونوس بدل شد؛ و آرتميس، الهه يوناني شكار، ديانا تغيير نام يافت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید