بخشی از مقاله
تربیت کودک
فهرست
عنوان صفحه
تعریف و اهمیت تربیت ...............................................................................................7
تربیت چیست ..............................................................................................................7
وظیفه تربیت ..............................................................................................................7
هدف از تربیت ...........................................................................................................8
روشهای اصلی تربیت ..................................................................................................8
عاملان تربیت .............................................................................................................9
حساس ترین دوران زندگی .......................................................................................10
ضرورت شناخت مراحل تربیت کودک .....................................................................11
مهارتهای اساسی زندگی ...........................................................................................13
اعتماد به نفس ............................................................................................................14
انگیزه .......................................................................................................................15
تلاش ........................................................................................................................16
مسولیت پزیری ..........................................................................................................17
خلاقیت ....................................................................................................................17
پشتکار .......................................................................................................................18
توجه به دیگران .........................................................................................................18
کار گروهی ...............................................................................................................19
عقل سلیم ..................................................................................................................20
حل مشکلات ..............................................................................................................21
تمرکز .......................................................................................................................21
خانواده سمبل آرامش و امنیت...................................................................................22
شیوه های تربیت صحیح کدامند ................................................................................23
احساس وابستگی ........................................................................................................24
کودکان واقعا چه چیزی را می طلبند ........................................................................25
برای کودکان حرمت قائل شویم ..............................................................................26
نقش خانواده در سلامت روانی کودکان ....................................................................26
بچه ها بهشتی هستند .................................................................................................27
11روش ساده و موثر برای تربیت و پرورش کودکی شاد ...........................................28
برسی تحلیلی تنبیه از منظر روایی روانشناسی ............................................................29
تعریف تنبیه ..............................................................................................................29
تنبیه با تشویق ..........................................................................................................30
آفرین کافی نیست روش جدید برای تمجید کردن ..................................................31
تشویق موثر ..............................................................................................................32
با عمل تربیت کنید نه با زبان .....................................................................................33
تقلید ........................................................................................................................34
آغاز برونگرایی .........................................................................................................35
خانواده و نقش آن در ابراز محبت و مهرورزی ..........................................................36
کلید تربیت صحیح یا .. ..............................................................................................37
پندهای کوچک موفقیت های بزرگ .........................................................................39
پنج پیام مثبت پدران و مادران .................................................................................41
چند نکته لازم در تربیت کودکان .............................................................................44
نتیجه گیری ............................................................................................................46
منابع..........................................................................................................................47
تعريف و اهميت تربيت
به طور خلاصه تربيت عبارت است از ايجاد تغييرات مطلوب در انسان و به عبارت ديگر و بهتر: ايجاد تحولات ثمربخش در محيط زندگي انسان به منظور ساختن و شكوفايي استعدادهاي آدمي و يا تربيت عبارت است از پروردن قواي جسمي و روحي انسان براي وصول به كمال مطلوب و انتقال طرز تفكر و احساس و عمل يك جامعه به آيندگان.
تربيت چيست؟
تربيت از سويي علم است چون داراي موضوع و هدف و روش است.
از سويي فن است زيرا جريان نشو و ماي قواي انساني با فنوني بايد تحت مراقبت آيد. ممكن است فردي باسواد و عالم باشد ولي معلم نباشد.
تربيت از سويي هنر است چون در آن توجه به لطافتها و ريزهكاريهايي است كه براي دوباره ساختن و سازمان دادن ضروري است.
از سوي ديگر خدمت است به خود فرد و به جامعه انساني است و به وسيله آن ميتوان فرد را موجودي مفيد ساخت و به حقيقت آدميت واصل كرد.
وظيفة تربيت:
وظيفه تربيت در عبارتي كوتاه عبارت است از: سازندگي و آفرينندگي، ساختن و سازمان دادن. تلاش براي ايجاد تعادل بين نيازها و تعديل تمايلات و غرايز.
با ديدي وسيعتر ميتوان گفت: تربيت وظيفه دارد سه جنبه آدمي را بسازد: تن، سر، روان و در جمع، فرد را به ايجاد رابطهاي صحيح بين خود و خدا و جهان قادر سازد. او را فردي مفيد و موثر براي جامعه بسازد. انساني بيافريند كه داراي ميل وصول به ارزشهاي عالي باشد. قدرت ابتكار و تصميمگيري داشته باشد. آداب زندگي را بداند. در مسير جريانات اجتماعي و بركنار از هر گونه پيش داوري باشد.
تربيت وظيفه دارد انساني بسازد كه زندگياش بر اساس معيارها و ضوابط انديشيده، مبتني بر استقلال شخصيت عدالت اجتماعي . شناخت زيبا و انتخاب احسن، مباني اخلاقي و انساني باشد.
(اينترنت، دبستان بزرگمهر، فولاد شهر)
هدف از تربيت
هدف از تربيت سازندگي و آفرينندگي مداوم و تلاش براي تعديل و تعادل بين نيازها و تمايلات است و در جمع غرض اينست كه دست فرد را گرفته و زمينه رشد او را از هر سو بدانگونه فراهم كنند كه به نقطه مورد نظر برسد (قائمي اميري، 1355).
روشهاي اصلي تربيت
تربيت در نظر بيشتر والدين چيزي جز تنبيه نيست؛ ولي واژه تربيت، در واقع بمعناي تعليم دادن يا پرورش.
شامل مجموعهاي از روشهاي مثبت و منفي است. وقتي كودكان خود را تربيت ميكنيد به آنها ميآموزيد كه چطور رفتار كنند. پيش از آنكه انجام كاري را از آنها بخواهيد به آنها آموزش ميدهد. تربيت موثر آن است كه وقتي فرزند شما نيم نگاهي به شما مياندازد تا مطمئن شود عملي كه انجام ميدهد درست است يا نه، بگوييم: «درسته، خوبه». مثلاً؛ واكنش تربيتي در قبال كودكي كه تازه راه افتاده و دارد به طرف پريز برق ميرود .
يك «نه» قاطع و محكم است. تربيت كودك وظيفهاي يك روزه نيست پدر و مادر بايد پايدار و جدي باشند تا روشهاي تربيتي شان موثر واقع شود. چيزهاي زيادي براي ياد دادن به فرزندتان وجود دارد كه مستلزم وقت و حوصله است (مانند ارزشها، اعتقادات و مهارتها). به علاوه كودك شما هميشه براي آموختن درس آماده نيست. بايد عزمتان را جزم كنيد و ثابت قدم باشيد. با هدف سخن بگوييد گفتههاي خود را جدي بگيريد و آنها را رها نكنيد. در نهايت بايد با ديدي مثبت به تربيت فرزندانتان اقدام كنيد. چنانچه كاري را درست انجام داد، به او بگوييد كه از كارش راضي هستيد. وقتي كودك با انجام كارهايي كه موافق ميل شماست رضايت شما را به دست آورد به آن عادت ميكند. (گاربر، 1946).
عاملان تربيت
منظور از عاملان تربيت كساني هستند كه نقش اجرائي را در تربيت كودك بر عهده دارند. و بگونهاي در او سازندگي ايجاد ميكنند. اين عاملان به ترتيب اهميت به سه دسته تقسيم ميشوند:
1ـ والدين 2ـ اجتماع 3ـ عوامل خارجي و محيط
1ـ والدين
والدين نخستين كساني هستند كه كودك از آنها منشاء ميگيرد و با آنها در تماس است. اينان عاملان تربيتند و عاليترين نقش را در زمينه پرورش و رشد شخصيت او ايفا ميكنند و بسياري از خصايص خود را به كودكان منتقل ميكنند. بسياري از خصايص جسمي و رواني كودك مربوط به عامل وراثت است. و ديگر محيط خارجي كه شامل دامان والدين است. بسياري از همتهاي بلند.
ارزشهاي عالي خلق و خوي نيكو. تو سريخوريها كجخلقيها، و انزواطلبيها از دامان والدين منشاء ميگيرند. تأثير و نفوذ عميق والدين در كودك و در رنگ دادن شخصيت او بدان علت است كه خانواده كانون محبت و احترام و در عين حال مركز اعمال نظم و انضباط است.
2ـ اجتماع
منظور از اجتماع كليه افراد، غير از پدر و مادر است كه كودك بنحوي با آنها در تماس است و هر كدام بگونهاي در كودك تاثير و نفوذ ميگذارند.
اجتماع به ترتيب اهميت به دستههاي زير قابل تقسيم است:
ـ برادران و خواهران، پدربزرگ و مادربزرگ كه مستقيماً با كودك در تماسند.
ـ عمه، عمو، دايي، خاله و فرزندان آنها و همبازيهاي كوچه.
ـ معلم، مدير، مستخدم مدرسه همكلاسها.
ـ پليس، پاسبان، روحاني، مسجدي و هيئتي
3ـ عاملان ديگر
منظور كليه موجودات غيرانساني كه بگونهاي مستقيم يا غير مستقيم در امر تربيت مؤثرند. و گاهي نقش سازندگي آنها به مراتب قويتر و مهمتر از نقش والدين و اجتماع است كه شامل: وسايل ارتباط جمعي. عوامل طبيعي، قوانين و مقررات ايدئولوژي و فرهنگ (قائمي، اميري، 1355).
حساسترين دوران زندگي
حساسترين و مهمترين دوران زندگي، كودكي انسان است. شخصيت آينده هر فردي در همين دوران پايهگذاري ميشود و شكل ميگيرد. در اثر كوچكترين انحراف يا سهلانگاري ممكن است به شخصيت آينده كودك لطمههاي غير قابل جبراني وارد گردد. مخصوصاً دوران سه ساله آغاز زندگي، بسيار حساس و باارزش ميباشد. در همين دوران ساده است كه كودك شكل ميگيرد و شخصيت اخلاقي و اجتماعي و ديني او پايهگذاري ميشود.
يكي از روانشناسان ميگويد: هرگاه شخصيت كودك طي اين نخستين سالهاي زندگي چنانچه بايد قوام نيابد. كودك قادر به مواجه شدن با مسئوليتهاي خويش نخواهد گرديد و در معرض حملة اختلالات رواني گوناگوني قرار خواهد گرفت و به همين جهت است كه غالباً مشاهده ميشود علل اساسي ناراحتيهاي رواني از حوادث سه يا چهار سال اول زندگي سرچشمه گرفته است. بنابراين پدران و مادران مسئول و آگاه نميتوانند دوران حساس و گرانمايه آغاز ولادت را ناديده بگيرند و تعليم و تربيت كودك را تأخير بيندازند. بلكه تعليم و تربيت از آغاز ولادت شروع ميشود.
راسل مينويسد: «موقع صحيح و مناسب كه لازم ميآيد. تربيت اخلاقي شروع شود. همان لحظه تولد است زيرا در اين وقت است كه ميتوان بدون انتظار يأس به كار شروع كرد. اما اگر تربيت پس از اين زمان شروع گردد آن وقت مجبور ميشويم كه با عادات مخالف مبارزه كنيم.»
حضرت علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «قلب كودك مانند زمين بيگياه است، هر چه بر او عرضه ميشود ميپذيرد. به همين جهت من پيش از اينكه قلب تو سخت شود و دلت مشغول گردد به تأديب تو اقدام نمودم.» (اميني، 1359)
ضرورت شناخت مراحل تربيت كودك
براي اينكه والدين در امر تربيت موفق باشند ضروري است او را بشناسند و بخصوص با خصايص فطري. روحي و فكري او آشنا باشند. شكنيست كه هر پدر و مادري كودك خود را ميشناسد ولي اين شناخت سطحي و ظاهري است. آنها نيازمند به كسب آگاهيهاي كلي در زمينة كودكانند تا هدف و خط مشي تربيت را بشناسند و بدانند طفل را بكدام سو ميخواهند جهت دهند و او را بكجا ميخواهند ببرند.
ما ميتوانيم از يك سو بمانند غريبان مراحل تربيت را به سه دوره كودكي. نوجواني و بلوغ و جواني تقسيم كنيم و بر اساس آن قلمرو فعاليت تربيتي را در مراحل قبل از دبستان، دبستان و متوسطه و مالي تقسيم كنيم و از سوي ديگر بدانگونه كه اسلام متعرض آنست دوره تربيت را به دو مرحله تقسيم نماييم: مراحل اول شامل 21 سال اوليه عمر است كه خود به 3 دوره 7 ساله و مرحله دوم از پايان 21 سالگي تا آخر عمر است.
كه مرحله اول 21 سالگي كه شامل سه دوره 7 ساله به شرح ذيل ميباشد.
1ـ در مرحله اول حيات يعني 7 سالگي اول تلاش اصلي كودك بمنظور ارضاي خواستهها و تدريجاً تحت كنترل والدين باشند. و بر اساس تربيت اسلامي كودك در اين دوره آقا و تا حدود زيادي داراي آزادي است.
2ـ دوره دوم زندگي، هفت سال دوم، انتقال از كودكي به نوجواني است كه امري تدريجي است. كودكي دوران تكوين و نوجواني دوران انتقال يعني از مرحلة طفلي وارد مرحله پختگي و كمال عقل شدن است. و از نظر تربيت اسلامي در 7 سال دوم كودك به منزلة عبد و گماشته و اعمال و رفتارش تحت كنترل و امر و نهي والدين و مربي است.
3ـ دوره سوم زندگي، هفت سال سوم، دورهاي است كه كودك به اندازه كافي رشد كرده و تجاربي از گرم و سرد زندگي بدست آورده است او براي خود فرد رشيدي شده و زشت و زيباها را ديده است. و از نظرگاه تربيتي اسلام در اين دوره آدمي مختار و آزاد است ولي نه بگونهاي مطلق و بيبند و بار، بلكه او هنوز بايد تحت كنترل و نفوذ باشد و باصطلاح اسلامي كلمه بايد بمانند و زير مشاور والدين در كنارشان باشد. (قائمي اميري، 1355)
مهارتهاي اساسي زندگي
مهارتهاي اساسي، لازمه زندگي و ادامه مسير هستند. در واقع بهتر است اين چنين بيانديشيم كه بايستي كودكان را در برابر مشكلات و مسائل رواني واكسينه نماييم. و اين كار با آموزش مهارتهاي زندگي به آنها عملي ميگردد.
در نتيجه آنها ميآموزند كه چگونه زندگي نمايند كه از آسيبپذيري كمتري برخوردار باشند و در رقابتهاي اجتماعي هميشه بازنده نباشند؛ چگونه خطرات را از خود دور سازند و در مورد توانمنديهاي خود به باورهاي پايداري برسند. به عنوان مثال هنر ارتباط برقرار كردن و هنر گفتگو با ديگران از مهارتهاي اوليه هستند كه چنانچه فردي به آنها مجهز باشد، ميتواند بسياري از هيجانهاي مخرب را از خود دور ساخته و از سلامت رواني بيشتري برخوردار باشد.
امروزه تعداد مهارتهاي زندگي نيز رو به فزوني است. مهارتهايي كه انسانها را قويتر، مقاومتر و داراي اعتماد به نفس بالاتري ميسازد و قدرت مقاومت و موفقيت را افزايش ميدهد. مهارتهايي مانند: اعتماد به نفس كه ما را قادر ميكند تا با مسائل برخورد كنيم. انگيزه باعث ميشود در مسير خود پايدار بمانيم و در طول راه با قدرت حل مشكلات ميتوانيم به خواستههايمان برسيم. با كار گروهي قادريم از بودن با ديگران و همكاري و همفكري بيشتر بهره بگيريم. با پشتكار مسير خود را هموار مينماييم و با تمركز بر هر آنچه انجام ميدهيم. موفقيت خود را تضمين كرده و زندگي را آن چنان كه هست ميبينيم. (ريچ، 1382)
لازم به يادآوري است كه مهارتهاي زندگي اكتسابي و آموختني است و ميتوان آنها را آموزش داد و ميتوان ياد گرفت و اساسيترين مهارتهاي مورد نياز براي موفقيت 11 مورد ميباشد كه ما در اينجا به چند مورد آن اشاره ميكنيم و موضوع را باز ميكنيم.
مهارت اول: اعتماد به نفس و استقلال
ريشه اين كمال انساني در وجود هر فردي نهفته است. ليكن احتياج به پرورش و تكامل دارد و بهترين و حساسترين دوران پرورش آن. زمان كودكي است. پدران و مادراني كه به فرزندان خود علاقه دارند و احساس مسئوليت ميكنند بايد فرزندان را بسازند و براي زندگي آينده آماده نمايند. حضرت سجاد(ع) فرمود: «فرزندت را آن چنان تربيت كن كه ماية آبرومندي و سربلندي تو باشد» از سن چهار تا 7 سالگي بهترين دوران پرورش شخصيت و ايجاد استقلال و اعتماد به نفس است. كودك در اين دوران تمايل به استقلال پيدا ميكند و خود را براي مواجهه با مشكلات آماده ميگرداند. بچه خردسال در عين حال كه احساس ناتواني مينمايد و ميل دارد در پناه نيروي برتري آرامش يا بدو به او تعلق داشته باشد اما تمايل به استقلال نيز در باطن ذاتش نهفته است و ميخواهد خودش را نيرومند سازد و ارادهاش را بكار بندد. ميخواهد حتي القوه وابستگي خودش را كمتر و استقلالش را بيشتر گرداند. بسياري از پدران و مادران نه تنها به پرورش استقلال و اعتماد به نفس فرزندان خويش كمك نميكنند بلكه بواسطة سرزنشها و عيبجوئيها خود روح استقلالطلبي را در آنها خفه ميكنند. به جاي فرزندانتان تصميم نگيريد بلكه آنها را روشن سازيد پس مسئوليت تصميم و اراده را بر عهده خودشان بگذاريد. (اميني، 1359)
هيچ انسان زندهاي وجود ندارد كه هميشه احساس اعتماد به نفس كند. با اين وجود ممكن است بچههايمان تصور كنند كه همه اعتماد به نفس بيشتري نسبت به آنها دارند و يا حتي فكر كنند كه همه، مخصوصاً پدران يا مادران هرگز نترسيدهاند يا هيچ گاه از نداشتن اعتماد به نفس احساس ناراحتي نكردهاند.
به همين علت اين مسئله مهم است كه براي آگاهي دادن به فرزندمان تجربياتمان را با او در ميان بگذاريم. دربارة كودكي مان با او صحبت كنيم كه احساس اعتماد به نفس داشتهايم و قادر به انجام كار سختي مانند پريدن از روي تخته شيرجه يا موفقيت در امتحان رياضي بودهايم. همين طور دربارة اوقاتي كه احساس عدم اعتماد به نفس داشتهايم مانند موقعي كه نتوانستهايم پاي تخت سياه جلوي همكلاسيهايمان بايستيم و در مورد موضوعي صحبت كنيم در اين زمان فرزندانمان نيز شروع ميكنند به صحبت راجع به تجربيات خود در زمينه اعتماد به نفس و ما ميتوانيم آنها را راهنمايي كنيم. بچهها نيز اين گونه ياد ميگيرند؛ با سعي كردن وقتي تلاش ميكنند اعتماد به نفس پيدا ميكنند. (ريچ، 1382)
مهارت دوم: انگيزه
كودكان با انگيزه به دنيا ميآيند، نه با كسالت و خستگي. آنها مشتاق، جستجوگر، و كنجكاو به دنيا ميآيند و اين همان حالتي است كه ما ميخواهيم آنها براي هميشه حفظ كنند. معلمها و والدين مانند مربيان زمين بازي هستند (تشويق و ترغيب ميكنند و گاهي بچهها را هل ميدهند) بچهها بايد خودشان مسير خود را پيدا كنند اما ما ميتوانيم براي ايجاد اين شور و حرارت مسير را به آنها نشان دهيم. هدف ما در انگيزه دادن به بچهها اين است كه به آنها كمك كنيم خوش بين باشند و شهامت بر داشتن اولين گامها را در زندگي پيدا كنند. اين درسي است كه بايد به آنها بياموزيم و يك روش براي آموزش آن در ميان گذاشتن تجربياتمان است.
انگيزه باعث ميشود بچهها درباره هر چيزي به حدي اطلاعات كسب كنند كه واقعاً به آن علاقهمند شوند. اين كار باعث ميشود به عمق هر مطلب پي ببرند و اين امر زمان ميخواهد به همين علت سرگرميها براي بچهها و همين طور بزرگترها مناسب هستند. به آنها كمك كنيد تا علائق خود را بيابند. وقتي به چيزي علاقهمند شوند و به دنبال اطلاعاتي درباره آن بگردند. درگير آن كار ميشوند وقتي درگير و يا سرگرم انجام كاري شدند.
انگيزه پيدا ميكنند. ممكن است بچهها معني كلمة انگيزه را ندانند اما وقتي با آن روبرو ميشويد آن را درك ميكنند. اين موضوع چرخة جالب توجهي است يادگيري در انگيزه نهفته است. ما هميشه در حال يادگيري هستيم، اما معمولاً آن قدر سريع حركت ميكنيم كه خودمان متوجه آن نميشويم. (ريچ، 1382)
مهارت سوم: تلاش (رغبت به انجام كارهاي سخت)
تلاش كردن نيز اسرار خود را دارد و ما بايد بگذاريم فرزندانمان خود، اين اسرار را بيابند اگر بچهها بدانند كه حتي كمي تلاش چه تاثير مهمي دارد بيشتر آنها اين كار را انجام ميدهند. اگر كاري كنيد كه بچهها باور كنند ارزش تلاش كردن بيش از توانايي دروني است. ميتوانيد به بچههايتان كمك كنيد تا سطح تواناييهاي خود را بالا ببرند توانايي ظاهراً چيزي است كه در درون ما ريشه دارد. تلاش و كوشش تاثير پذير و قابل تغيير است.
به فرزندانتان توضيح بدهيد كه وقتي ميگوييد: «تلاش كن» منظورتان چيست با حوصله با فرزندانتان دربارة افرادي كه واقعاً تلاش ميكنند صحبت كنيد. وقتي درباره افرادي كه در كار خود كوشا هستند با فرزندتان صحبت كنيد و به او نشان بدهيد كه چقدر براي اين افراد احترام قائل هستيد. حس تلاش و كوشش را در او تقويت ميكنيد.
واضح است كه تلاش كردن ناخوشايند و خشن نيست. انسان براي تلاش كردن به وجود آمده است. ما وقتي توان خود را به كار ميگيريم بهتر عمل ميكنيم. فرزندان ما نياز دارند كه بدانند تلاش راه دستيابي به موفقيت است و موفقيت بزرگترين لذت زندگي همه انسانهاست. (ريچ، 1382)
مهارت چهارم: مسئوليتپذيري
آموزش مسئوليتپذيري به بچهها شامل پيدا كردن راههايي است تا به آنها كمك كنيم احساس لياقت و شايستگي داشته باشند. بدانند چه چيزي درست است و به آنچه درست است عمل كنند. اگر بچه بايد سر موقع بيدار شود طرز استفاده از ساعت شماطهدار را به او نشان دهيد و از او بخواهيد از آن استفاده كند.
مسئوليتپذيري يعني اينكه بتوانيم روي بچههايمان حساب باز كنيم و آنها بتوانند روي ما حساب باز كنند. فرزندان ما بوسيله تجربيات مختلف مسئوليتپذير ميشوند. پدران، مادران مسئوول و آگاه سنين عمر و حدود توانايي بدني و مقدار درك و شعور كودكان را در نظر ميگيرند و بر طبق آن كاري بر عهده آنها ميگذارند و در انجام آن كار باريشان ميكنند. حدود و مقدار مسئوليت را دقيقاً براي كودكان روشن سازيد تا تكليف خودشان را بفهمند و شك و تردي نداشته باشند و عشق و علاقه به كار و مسئوليتپذيري از زمان كودكي بايد پايهگذاري شود تا مطبوع و عادي باشد والا دشوار و گران خواهد بود پدران و مادران وظيفهشناس از اين موضوع مهم غفلت نخواهند كرد.
(اميني، 1359)
مهارت پنجم: خلاقيت
خلاقيت با يك فكر جديد شروع ميشود. اما اين فكر كافي نيست. براي آنكه فكرها عملي شوند. بايد كاري انجام داد. خلاقيت ريشه در اولين گام و ادامة آن دارد. خلاقيت، اساس علوم را تشكيل ميدهد و باعث ميشود سوالاتي بپرسيم و به دنبال پاسخ آنها برويم. اين مهارت، مستلزم ترديدها، حدسها، جستجوي نشانهها، تجربيات تصميمها و تشخيص چگونگي كاركرد اشياء مختلف است.
فكرها و ايدهها سرچشمه خلاقيت هستند. به بچهها كمك كنيد تا با گذشتگان خود ارتباط برقرار كنند. دربارة پدربزرگ و مادربزرگ و اجدادي كه سفرهاي مختلفي ميكردند و خلاقيت به خرج ميدادند صحبت كنيد در مورد افرادي كه امروزه تلاش ميكنند تا زندگي بهتري بسازند به آنها بگوييد ما مردمي هستيم كه فكرها و ايدههاي خوبي داريم و در زندگي تلاش ميكنيم.
(ريچ، 1382)
مهارت ششم: پشتكار
پشتكار يعني گامهايي كه پس از اقدامات اوليه بر ميداريم. زمان عامل مهمي در پشتكار است. بچهها ميتوانند تمرين كنند كه چيزي فراتر از احتياج به رضايت آني از هر كاري به دست آورند. آنها بايد نشان دهند كه دوست دارند كاري را انجام دهند و منتظر نتايج آن باشند. از ميان فعاليتهايي كه مستلزم انتظار كشيدن بچههاست ميتوان كاشتن گياهان مراقبت از وزنشان را نام برد.
احتمالاً فرزندان ما بيش از هر نسل ديگري نياز دارند كه بياموزند هيچ كاري يكباره انجام نشده است و گاهي حتي خيلي سريع هم به نتيجه نرسيده است. رسيدن به يك هدف ممكن است وقت بگيرد و روزها تلاش و كار مستمر نياز داشته باشد، اما ارزشش را دارد ممكن است كار نيكو كردن از پركردن حاصل نشود؛ اما اين كار سازنده است خلق ميكند و به پايان ميرساند و ما با انجام آن احساس خوبي دربارة آن كار و در مورد خودمان پيدا ميكنيم. (ريچ، 1382)
مهارت هفتم: توجه به ديگران
روح تعاون و همكاري بايد از زمان كودكي پي ريزي شود و پرورش يابد. خوشبختانه گرايش اجتماعي از نهاد انسان مايه ميگيرد و يكي از غرائز بشمار ميرود. ليكن بايد آن را در مسير صحيح قرار داد و از آن استفاده نمود. توجه به ديگران باعث ميشود ما از يكديگر چيزهايي ياد بگيريم و باعث ميشود تا ديگران به ما كمك كنند. مردم به صورت مجزا كارايي خوبي ندارند. علاقه، انسانها را به هم پيوند ميدهد و به ما و فرزندانمان حس اجتماعي بودن را هديه ميكند. بچههايي كه در خانوادههاي كوچكتر رشد كردهاند. بيشتر از بچههايي كه در خانوادههاي بزرگتر بودهاند نياز دارند كه توجه و علاقه به ديگران را ياد بگيرند. انسان دوستي و توجه به ديگران يك خوي ممتاز انساني است و از نهاد انسان مايه ميگيرد. اما در اثر تربيت، ممكن است پرورش و تكامل يابد و ممكن است بنا بودي گرايد، پدران و مادران مسئول و آگاه با اعمال و گفتار ميتوانند تدريجاً عواطف فرزندان خويش را تحريك كنند روح خيرخواهي و انساندوستي را در آنان پرورش دهند. (اميني، 1359)
مهارت هشتم: كار گروهي
كار گروهي تنها در زمين بازي ضروري نيست. بلكه در محل كار و در خانواده نيز لازم است. امروزه در تركيبات خانوادگي جديد مانند خانوادههاي مركب و خانوادههاي ناتنيها. مهمترين عامل مورد نياز كار گروهي است. هيچ كس نميتواند بگويد كه زندگي خانوادههاي هستهاي راحتتر است. اما تحقيقات نشان ميدهد كه وقتي دو خانواده متفاوت زير يك سقف زندگي ميكنند. كار گروهي بيشتري مورد نياز است.
دو نوع كار گروهي وجود دارد. يكي زماني كه ما در كنار هم يا در نزديكي يكديگر يك كار را با هم انجام ميدهيم مانند يك تيپ نظامي كه آماده حمله است. ديگري زماني است كه ما هر كدام يك كار را بعنوان بخشي از يك كار گروهي انجام ميدهيم مانند تميز كردن خانه.
درست است وقت و صبر زيادي لازم است تا به بچهها ياد دهيم چگونه كاري را انجام دهند و انجام وظيفهاي را مرحله به مرحله به آنها نشان دهيم و تشويقشان كنيم و بعد عقب بايستيم و بگذاريم خودشان كار را انجام دهند. اما در اين روش نيز مانند بسياري از كارهاي تركيبي، تلاشهايي كه در سنين كودكي فرزندانمان انجام ميدهيم. در آينده نتيجه ميدهد. بايد تجربياتتان را در مورد كار گروهي در محل كار يا خانه با بچهها در ميان بگذاريد تا آنها از تجربياتتان استفاده كنند. (ريچ، 1382)
مهارت نهم: عقل سليم
همه ما بچههايي ميخواهيم كه علت و معلولها را بشناسند از آن جمله درك كنند كه آنچه آنها ميگويند چه تاثيراتي بر روي ديگران دارد. به فرزندان كمك كنيد. تدبير و تعقل داشته باشند. عاقل شدن يك كار تدريجي است كه مراحلي دارد. تدبير داشتن چندان هم همگاني نيست. يكي از دلايلي كه بچهها ممكن است با تدبير نباشند اين است كه اين صفت مادرزادي نيست. بلكه از طريق تجربه و تمرين به دست ميآيد.
وقتي عقل و تدبير داشته باشيد سعي ميكنيد بيش از يك نقطه نظر را ببينيد و دورنماي مناسبي داريد.
براي اين كار بچهها بايد بدانند چگونه اطلاعات لازم را به دست آورند و اين اطلاعات را تنها از كتابها كسب نكنند. اطلاعات در تصميمگيريها به بچهها كمك ميكند و از تصميمهاي شتابزدهاي كه به نظر جذاب ميرسند جلوگيري ميكند.
به بچهها كمك كنيد تا از نشانهها استفاده كنند. اين كار فعاليت سادهاي است كه باعث ميشود آنها جزئيات كوچك اما مهم را ببينند. اين توانايي در خواندن رياضيات و علوم با اهميت و اساس تعقل است. (ريچ، 1382)
مهارت دهم: حل مشكلات
آيا فرزندانتان بيشتر به جاي آنكه بگويند «ميتوانم» ميگويند «نميتوانم؟»
بچهها به صورت مادرزادي حلال مشكلات نيستند. آنها با انجام كارهاي زير ياد ميگيرند كه چگونه مشكلات را حل كنند و نشان ميدهند كه در حال يادگيري اين مسئله هستند. آنها:
ميدانند چگونه بپرسند و جواب بگيرند.
توانايي تشخيص و رويارويي با مشكل را دارند.
آنها ايدههايي پيدا ميكنند كه ميتواند راه حل باشد.
نشان ميدهند كه ميتوانند تصميمي منطقي بگيرند.
ما نميتوانيم براي فرزندانمان ايمني را ايجاد كنيم. آنها بايد خودشان بدانند كه براي اين كار چه سوالاتي بايد بپرسند و چه گامهايي بردارند. آنها بايد قادر باشند با مشكلات و مسائل بالقوه با آرامش و به صورت كارآمد برخورد كنند.
از آنجا كه اساس حل مشكلات، بر پايه انتخاب است. بچهها بايد انتخابهاي واقعي داشته باشند. با كمك به بچهها براي فكر كردن مرحله به مرحله آنها را به حل مشكلات عادت ميدهيم. امروزه بچهها بايد قبل از تجربه كردن گوش دهند و ياد بگيرند. (ريچ، 1382)
مهارت يازدهم: تمركز
تمركز، جديدترين مهارت است. وقتي زندگيهايمان پيچيده ميشود و عمر برايمان بسيار سريع ميگذرد. انضباط فردي و تمركز، ضروريتر و مهمتر از هميشه به نظر ميرسد.
ويژگي خاص تمركز داشتن به عنوان يك «مهارت زندگي» اين است كه فرد را در مسير دستيابي به اهدافش قرار ميدهد. با تعيين اهداف زندگي.
توانايي قابل توجهي در متمركز شدن و پيوستگي افكار ايجاد ميشود. تمركز داراي خاصيتي مانند يك آهنرباست. وقتي روي موضوعي متمركز ميشويم يكباره ارتباطاتي در اطراف خود ميبينيم. تمركز داشتن تجربه تمام «مهارتهاي زندگي» را بالا ميبرد. اين مهارت، لحظهها را هدف قرار ميدهد و آنها را پربارتر ميكند. به صورتي كه آنها را مشاهده ميكنيم و مورد توجه قرار ميدهيم. آن گاه بچهها حس احترام بالاتري نسبت به خود پيدا ميكنند.
خانواده سمبل آرامش و امنيت
بسياري از افراد در جامعه ما تربيت فرزند را وظيفه مادر ميدانند. گويا تنها مادر است كه بايد خانهداري كند وسايل راحتي افراد خانواده را فراهم كند و پدر با يك يا دو شيفت كار كردن منزل را محل استراحت خود تلقي كرده است. و كدبانوي خانه با وجود كار و مشغله فراوان مجبور است فشار بياماني را تحمل كند.
اين گونه روابط از دو جهت به تربيت صحيح و اصولي فرزندان لطمه وارد ميكند. اول اينكه كودك هيچ يك از والدين را به اندازه كافي نميبيند و محبت لازمه را دريافت نميكند و در نتيجه اين كمبود محبت در بزرگسالي دچار عقدههاي رواني شده و نميتواند محبت خود را به ديگران ابراز دارد. ثانياً ما در اثر تحمل فشارهاي زندگي ممكن است شكيبايي خود را از دست داده و در برابر شيطنتهاي كودكان حركات نادرستي از خود بروز دهد و با اين رفتارها تنها پرخاشگري را به كودكان بياموزد. بنابراين محيط اجتماعي در حد قابل توجهي در چگونگي تكوين شخصيت و زندگي كودك تاثير دارد. چنانچه كودك در محيط نامناسبي پرورش پيدا كند. محيط زندگي خود را محيط ناامني تلقي ميكند و طبيعي است كه رفتارهاي نامناسب را ميآموزد. (اينترنت، تبيان)
شيوههاي تربيت صحيح كدامند
نميتوان گفت كه يك راه قطعي براي تربيت همه كودكان وجود دارد. به هر حال شيوههاي متفاوت و گاه متعارفي هستند كه همة پدر و مادرها بايد از آنها آگاهي داشته باشند.
بر اساس تحقيقاتي كه در زمينة نحوه برخورد با كودكان انجام شده محققان به 4 شيوه تربيت دست پيدا كردهاند:
1ـ محبت كم، محدوديت كم
2ـ محبت كم، محدوديت زياد
3ـ محبت زياد، محدوديت كم
4ـ محبت زياد، محدوديت زياد
ميزان عشق و محبت و محدوديتهايي كه در مورد تربيت كودكان به ميان ميآيد با نحوه برخوردي كه والدين با فرزندان خود دارند ارتباط مستقيمي دارد.
والدين بايد با محبتي كه به فرزندان خود ابراز ميكنند به آنها احساس آرامش داده و بتوانند به راحتي با آنها ارتباط برقرار كنند و به گفتگو بنشينند. همچنين با محدوديتهايي كه براي فرزندان خود قائل ميشوند ميتوانند به صورت متعادل و غيرفعال و سلطه جويانه در برابر كودكان خود ظاهر شوند. به اين معنا كه ميتوانند عكسالعمل متعادلي در مقابل رفتار كودك خود نشان دهند. يا نسبت به رفتار او هيچ گونه عكسالعملي از خود نشان ندهند. و يا نهايتاً عكسالعمل تندي نشان داده و به صورت سلطهجويانه در مقابل او ظاهر شوند. اگر بخواهيم در يك كلام اين روشها را تشريح كنيم. ميتوانيم بگوييم: واكنش غير فعال، هيچ كاري از پيش نميبرد،
واكنش متعادل شما و فرزندان را به نتيجه دلخواه رسانده و هر دو موفق خواهيد بود و واكنش پرخاشگرايانه نيز در نهايت به كتك خوردن كودك ميانجامد. به هر حال هم پدر و مارها به نحوي از اين 4 روش استفاده ميكنند و با بهرهگيري از الگوهاي رفتاري متفاوت عشق خود را نثار كودكان كرده و با تعيين محدوديتها آنها را در مسير درست قرار ميدهند. (اينترنت، همشهري آنلاين)
احساس وابستگي
كودكان از همان آغاز زندگي احساس وابستگي و تعلق ميكند و اين احساس در تمام مراحل زندگي او باقي خواهد ماند همين احساس وابستگي و نياز است كه بعداً به صورت تقليد از ديگران كه يك وابستگي رواني است نمودار ميگردد. همين احساس تعلق است كه بعداً به صورت بازيهاي اجتماعي و همكاري با گروه و دوستگيري خودنمايي ميكند. بنابراين احساس وابستگي را نميتوان كوچك و ناچيز شمرد. بلكه وسيله پرارزشي است براي شخصيتسازي و تربيت اخلاقي و اجتماعي كودك. اگر احساس تعلق و وابستگي به طور صحيح رهبري و ارضا شود كودك احساس آرامش و دلگرمي ميكند و با اعتماد و خوشبين ميشود.
روانپزشكان عقيده دارند كه بسياري از ترسها و دلهرهها و بياعتماديها، خجالتها و گوشهگيريها و حتي خودكشيها از حوادث دوران كودكي سرچشمه ميگيرد. اگر ميخواهيد احساس وابستگي كودك را به خوبي ارضا كنيد همواره بهترين پشتيبان او باشيد. هيچگاه او را تهديد نكنيد كه ميروم و ترا همينجا ميگذارم زيرا همين تهديد ممكن است در روحش اثر بدي بگذارد و او را نگران و پريشان سازد و اعتماد و آرامش را از او بگيرد و اسباب شعف اعصاب و اضطراب دروني او را فراهم سازد.
اگر گريه ميكند نميخواهد بوسيله گريستن شما را ناراحت سازد بلكه ميخواهد توجه شما را جلب كند با صبر و درايت علل ناراحتي را پيدا كنيد و برطرف سازيد تا آرام گردد.
اما لازم به يادآوري است كه حمايت از كودك و اظهار محبت بايد به مقدار لازم باشد. به طوريكه بچه را لوس بار نياورد رسال مينويسد: «اگر بيجهت و بدون علت محسوس گريه ميكند. بايد او را به حال خود گذاشت كه هر قدر ميخواهد فرياد كند و اگر غير از اين رفتار شود به زودي به صورت حاكم مستبدي درميآيد.» (اميني، 1359)
كودكان واقعاً چه چيزي را ميطلبند؟
ابتدائيترين سوالي كه درون مغز ميليونها نفر از والدين وجود دارد ميتوان در يك كلمه خلاصه كرد چرا؟
چرا بچهها آتش پاره هستند؟ جنگ و دعوا ميكنند؟ نافرماني ميكنند چرا بعضي از بچهها ظاهراً از ايجاد دردسر و ناراحتي لذت ميبرند؛ در جواب بايد بگوييم كه كودكان فقط بدليل اينكه نيازهايشان برآورده نشده است و به دليل سر رفتن حوصلهشان از بيكاري و احساس ناخواسته بودن و براي مورد توجه قرار گرفتن است نافرماني ميكنند و شيطان و آتش پاره ميشوند. شايد با خود فكر كنيد آن چه نيازهايي است كه من واقعاً نتوانستهام آن را براي كودكم برآورده نمايم.
آن نياز، نياز به دريافت محبت كافي است. مثلاً نوزادان كوچك و كودكان خردسال بطور محسوس دوست دارند تا لمس و فشرده شوند؛ از طرف ديگر نوجوانان ظاهراً از در آغوش گرفته شدن ناراحت و بدخلق ميشوند اما در صورت اعتماد به شما اقرار ميكنند كه آنها هم مانند ديگران مايل به دريافت محبت هستند.
راه ديگر دريافت محبت استفاده از كلمات است ما بعنوان يك انسان نياز داريم تا شناخته شويم و مورد ستايش قرار بگيريم. چنانچه تمام كارهايي را كه براي كودكانمان انجام ميدهيم منحصر به برآوردن نيازهاي جسماني آنان باشد اين كافي نيست. چون آنها بخاطر نيازهاي روانيشان باز هم احساس كمبود خواهند كرد. براي اينكه كودكان شاد و مسرور داشته باشيم لازم است صحبتهاي روزانه شما با او محبتآميز و توأم با تعريف و تمجيد باشد (بيدالف، استيو)
براي كودكان حرمت قائل شويم
نكته مهم اين است كه چنانچه از بدو تولد به شخصيت كودكتان احترام بگذاريد و در تمام دوران زندگي از عنايت بسنده به وي مضايقه نكنيد. كودكي تندرست از لحاظ رواني و جسمي خواهيد داشت. اگر كودك با عدم اعتماد حرمت و محبت كافي شما رو به رو شد. نه تنها از حيث روحي بلكه از بعد جسماني هم لطمه خواهد خورد. عموم كودكان جهان علاقه وافري به شعر و داستان از خود نشان ميدهند. اما در اين ميان كودكاني وجود دارند كه به جز علاقه به مطالعه، تراوشات روحي و فكري خود را در قالب شعر، قصه و ادبي به قلم ميآورند. در اين موقعيت عواطف و افكار دست نخورده و اصيل آنها در ابتداي مسيري طولاني قرار ميگيرد. كساني كه در ابتداي اين حركت در كنار كودك زندگي ميكنند. همچنين افرادي كه ميخواهند به هدايت فكري او بپردازند. نقش مهمي را در ساختار فكري و روحي كودك ايفا ميكنند.
در واقع كودك پرنده كوچكي است كه بر شاخههاي زيادي مينشيند تا بخواند و به او بياموزد كه چه بخواند. در حالي كه هر درختي با حال و هوا و نوع رويش و محصول خود، خواندن را به پرنده ميآموزد.
نقش خانواده در سلامت رواني كودكان
همانطور كه ميدانيد ايفاي نقش والدين فراتر از برقراري نظم و انضباط و مديريت و نظارت بر اعمال و رفتار فرزندان است و شامل كمك به رشد همه جانبه كودكان نه فقط در بعد جسماني كه در ابعاد اخلاقي، عاطفي شناختي، اجتماعي و كمك به رشد احساس ارزشمندي و عزت نفس در كودكان و ارائه رفتارهاي سالم در جامعه، احترام به خود و ديگران رشد مهارتهاي اجتماعي و شيوههاي صحيح ابراز احساسات و عواطف است. روابط خانوادگي يك جرياني است كه تمامي اعضاي خانواده را در بر ميگيرد. ارتباط در خانواده گاه از طريق كلامي و گاه از طريق غيركلامي نظير يك لبخند نگاه، سكوت و يا حالات ديگر صورت ميگيرد.
اصولاً بچهها را هر طور كه هستند بايد پذيرفت. حق پذيرش از حقوق مسلم آنهاست. زشت يا زيبا دختر يا پسر ... دربارة آنها نبايد رويايي فكر كرد بلكه بايد واقعيت وجودي آنها را پذيرفت.
براي تربيت بچههاي سالم و با نشاط و با روحيههاي عالي ضروري است كه ميان پدر و مادر وحدت و هماهنگي وجود داشته باشد. در اين صورت است كه بچهها از ثبات عاطفي، احساس امنيت و شخصيت سالم و متعادل بهرهمند ميگردند. (اينترنت)
بچهها بهشتي هستند
تمام بچهها معصوم به دنيا ميآيند. هر بچهاي به نوبهي خود منحصر به فرد است. دانة سيب طبيعتاً تبديل به درخت سيب ميشود. مهمترين نقش ما به عنوان پدر يا مادر رعايت احترام و درك احساسات فرزندانمان و همچنين پرورش آنان در مراحل طبيعي رشد است.
بچهها به ما احتياج ندارند كه آنان را تبديل به شخصي بهتر و برتر كنيم. اما در مراحل رشد به حمايت و همدلي ما وابستهاند. ما بايد زميني حاصلخيز براي جوانه زدن بذر عظمت و بزرگي آنان تدارك ببينيم. آنان به طور ذاتي قدرت دارند كه بقيهي كارها را انجام دهند.
به جاي اينكه دائم در اين فكر باشيم كه چه كنيم تا فرزندانمان خوب شوند. بايد پي ببريم كه آنان از قبل خوب بودهاند. درون ذهن و قلب و جسم قابل پرروش هر كودكي طرحي كلي براي چگونگي رشد و نمو وجود دارد. به عنوان پدر يا مادر بايد به ياد داشته باشيم كه مسئوليت رشد و نمو و پيشرفت بچهها هميشه بر عهدة ما در طبيعت بوده است. ما بايد بيشترين سعي خود را در تربيت فرزندانمان بكنيم و بقيه كارها را به خدا بسپاريم. (گري، 1951)
11 روش ساده و موثر براي تربيت و پرورش كودكي شاد
شاد بودند يكي از بزرگترين هدايا است كه كودكي ميتواند از والدين خود بگيرد. البته بين خوشحالي و شادي لحظهاي مثلاً دادن يك اسباب بازي جديد يا يك سبد پر از تنقلات به كودك ـ و خوشحالي و رضايتمندي پايدار، تفاوت عمدهاي وجود دارد. مطمئناً كودكان دوست دارند تفريح كنند و مانند بزرگترها نيازمندند تا عميقاً احساس خوشبختي كنند. اما شادي واقعي مطلب قابل تعمقگري است و آن روح خرسند شما را تحت تاثير قرار ميدهد و در او اين حس را بوجود ميآورد كه همه چيز دنيا خوب است.
متخصصان معتقدند، كودكان شاد ويژگيهاي مشخصي دارند از جمله: عزت نفس، خوشبيني و خويشتنداري. ايجاد و پرورش اين ويژگيها بسيار سادهتر از آنست كه تصور كنيد در اينجا 11 روش ذكر شده تا به فرزندتان كمك كنيد ديد مثبتي به زندگي داشته باشد:
1ـ از سرگرميهاي سازمان نايافته و قديمي استفاده كنيد.
2ـ كمك كردن به ديگران را به كودكانتان بياموزيد.
3ـ همراه با كودك خود، فعاليتهاي فيزيكي داشته باشيد.
4ـ با كودكانتان بخنديد.
5ـ در تحسين كودكان خلاق باشيد.
6ـ از خوب غذا خوردن كودكتان اطمينان داشته باشيد.
7ـ لبخند بزن.
8 ـ با دقت به حرفهاي كودكتان گوش دهيد.
9ـ ايدهآل گرايي محض را كنار بگذاريد.
10ـ به كودكتان ياد بدهيد مشكلاتش را حل كند.
11ـ به فرزندتان فرصتهايي بدهيد تا خود را نشان دهد (اينترنت، تبيان)
بررسي تحليلي تنبيه از منظر روايي، روانشناسي
تعريف «تنبيه»
« تنبيه» در لغت، به معناي آگاه كردن و بيدار كردن است. در كتاب روانشناسي پرورشي، تنبيه اين گونه تعريف شده است: «ارائه يك محرك آزارنده، يا تنبيه كننده به دنبال يك رفتار نامطلوب براي كاهش دادن آن رفتار، براي مثال اگر بعد از انجام رفتاري نامطلوب از سوي كودك مثل گفتن يك حرف زشت، با ارائه يك محرك آزارنده مثل سيلي زدن به او، خواسته باشيم كه احتمال بروز رفتار نامطلوب را در او كاهش دهيم، او را تنبيه كردهايم.»كه اين روش به عنوان آخرين شيوه در اصلاح رفتار كودكان تجويز گرديده است.
امروزه روانشناسان به دلايل اخلاقي، استفاده از تنبيه بدني را توصيه نميكنند. و حتي هنگامي كه ميخواهند تاثير اين نوع محركها را در مهار و كاهش رفتار آزمايش كنند از حيوانات كمك ميگيرند. سپس نتيجه اصلاح شده دادههاي آزمايشي خود را در مورد انسان تجربه ميكنند.
گيج وبرلاينر ميگويند: اگر رفتاري را كه ميخواهيد مانع آن شويد بسيار خطرناك يا ناخوشايند است در آن صورت تنبيه به عنوان راهي براي دفع آن رفتار چيزي خوب است.
و يا گاتري ميگويد: تنبيه به اين علت در تغيير دادن رفتار نامطلوب موثر است كه رفتاري ناهمساز است. بنابراين از نظر روانشناسان تنبيه ميتواند يك روش تربيتي باشد. اما بر اساس مقررات و در مواردي به كار ميرود كه رفتار ناپسند و برخلاف مقررات است و ما ميخواهيم آن را تضعيف يا خاموش كنيم.
تنبيه يا تشويق؟
از نظر روانشناسان تنبيه و تشويق دو روش تربيتي است كه براي رعايت مقررات و حفظ انضباط بايد در آموزشگاهها و محيطهاي تربيتي به كار گرفته شود تشويق يا پاداش در مواردي به كار ميرود كه رفتاري دلخواه و مطلوب از متربي سر بزند و بخواهيم آن رفتار تقويت و تكرار شود و به صورت عادت در آيد. اما تنبيه در مواردي به كار ميرود كه رفتار متربي ناپسند و برخلاف موازين ديني و مقررات است و ميخواهيم آن را تضعيف يا خاموش كنيم. اين دو روش بايد به طرز صحيح و به جا به كار روند تا موجب آرامش خاطر و تعادل گردند. بايد از تنبيههاي شديد در برابر خطاهاي كوچك يا از تنبيههاي گروهي براي اشتباهات فردي، به ويژه تنبيههاي بدني كنايهآميز و توهيندار خودداري كرد. چون اين تنبيهات غالباً در ضمير و روان متربي كينه و روحيه انتقامجويي ايجاد ميكند.
براي اينكه اين روش تربيتي موثر واقع شود بايد متناسب با خطا باشد بلافاصله اعمال گردد. همچنين دليل آن نيز براي كودك و متربي روشن باشد. از جمله عوامل تاثيرگذار در اين روش ثبات و وحدت روش اوليا و مربيان است.
از مجموع مباحث و نظرات روانشناسان در باب آموزش و يادگيري كودكان چنين استفاده ميشود كه آنان غالباً بر تقويت مثبت و دادن پاداش در مقابل اعمال و رفتارهاي مطلوب تكيه كردهاند و تنبيه را به عنوان آخرين روش در تغيير رفتار آن هم به شكل ساده مورد توجه قرار دادهاند كه اين به نظر اسلام نيز نزديك است زيرا در روايات اسلامي روش اوليه براي برخورد با رفتار نامناسب مدارا و نرمي است در صورتي كه نرمي سودمند نباشد تندي و برخورد مناسب با خطا به عنوان داروي تلخ و آخرين راه حل تجويز شده است. (اينترنت، علي اكبر سيف)
آخرين كافي نيست: روش جديد براي تمجيد كردن
با ارزشترين چيزي كه ميتوان به يك كودك ارزاني داشت. يك شناخت مثبت و واقعبينانه از خودش است. حالا اين شناخت از خود چگونه به دست ميآيد؟ نه يكباره بلكه به آهستگي و تجربههاي مكرر. ميتوان نظر كودك نسبت به خودش را به سيمان تازهاي تشبيه كرد. تصور كن كه هر پاسخي كه به كودك ميدهيم يك اثر روي اين سيمان خيس ميگذارد و شخصيت او را شكل ميدهد.
بهتر است هر اثري كه روي اين سيمان ميگذاريم اثري باشد كه بعد از گذاردنش تأسف نخوريم. چون سيمان زماني كه سفت شود ديگر آن اثرها را نميتوان زدود.
زمانيكه ما به احمق ميگوييم او ميپندارد كه ما صحيح ميگوييم و با خودش ميگويد: من كه احمقم پس چرا ديگر تلاش كنم.» در حاليكه اگر در طي ساليان دراز نقاط قدرت او تقويت شده باشند. او پيام ديگري براي خود دارد و با خودش ميگويد: «من قدرم پس تلاش ميكنم اگر اين راه موفقيتي در بر نداشت راه ديگري را امتحان ميكنم.»
بعنوان پدر و مادر ما بايد بدانيم كه با تمجيدهاي كلي در مورد بچهها ما عملاً به دنبال دردسر ميگرديم. ما بايد براي تمجيد كودكانمان از تحسين توصيفي استفاده كنيم مثلاً وقتي نقاشي كودك را ميبينيم به جاي اينكه بگوييم كارت خوبست ميتوانيم بگوييم: «چقدر نگاه كردن به اين رنگها خوشايند است اين صورتي و نارنجي چقدر به چشم آرامش ميدهند.»
نكته مهم اينست كه ما نميگوئيم كه الزاماً اشكال دارد به بچهاي بگوييم كه او خوبست. مسئله اينجاست كه اين كافي نيست و محدود است. مثلاً توصيف كار او به او ميفهماند كه انتخاب رنگ او ميتواند براي كسي خوشايند باشد و خودش را بعنوان شخصي كه ميتواند مفيد باشد ميشناسد.
كلماتي كه ارزيابي ميكنند جلوي پيشرفت كودك را ميگيرند. اما كلماتي كه توصيف ميكنند بچه را آزاد ميگذارد. به اين دليل كه كودك را به حل مسائل خود دعوت ميكند( جنيات).
تشويق موثر
تشويق بجا موثر از ابزارهاي بسيار مهم تربيتي محسوب ميشود. بسياري از اوليا نگران هستند كه تشويق زياد آنها باعث لوس شدن فرزندشان شود ولي كودكان ما از اين بابت نه تنها لوس نميشوند بلكه اعتماد به نفس پيدا ميكنند. تنها زماني بايد نگران بود كه تشويق ما صورت رشوه يا باج پيدا كند.
در مباحث روانشناسي كودك تنها ابزار تربيت كودك، توجه يا عدم توجه به رفتارهاي كودك است. يعني با توجه مناسب به رفتارهاي مطلوب كودك، نشان ميدهيم كه ميخواهيم اين نوع رفتارهاي كودك افزايش يابد و با عدم توجه و بي اعتنايي به رفتارهاي ناخواسته و عدم تاييد آن سعي در حذف رفتارهاي نامطلوب ميكنيم. بنابراين تشويق در عمل حاكي از تاييد رفتار مناسب كودك از سوي والدين است.
تشويق موثر و هدفمند، تابع قوانين خاصي است كه انجام آنها منجر به رفتارسازي و شكل دهي آسانتر و مناسبتر رفتار و ذهنيت كودك ميشود لازم است كه تشويق به صورت عيني مطرح شود تا كودكان اين موضوع را درك كنند و بدانند انتظارات اوليا واقعاً در چه حد است.
منظور از تشويق عيني، پاداشهايي است كه ما بعد از انجام رفتار درست به كودكان ميدهيم، اعم از پاداش كلامي يا غير كلامي تشويق بايد هميشه تداوم داشته باشد.
تشويق در حضور ديگران بسيار به شكل دهي رفتار كودك ما كمك ميكند كه البته به شرط اينكه تشويق ما براي كارهاي واقعي باشد كه كودكمان انجام داده است. و ما نبايد به فرزند خود قبل از انجام يك رفتار پاداش بدهيم يعني به او بگوييم براي اينكه گريه نكني اين مشكلات را به تو ميدهم اين كار نه تنها تشويق نيست. بلكه نوعي باج دهي به كودك محسوب ميشود. (اينترنت)
با عمل تربيت كنيد نه با زبان
بسياري از پدران و مادران تربيت را به پند و اندرز و امر و نهي ميدانند و گمان ميكنند كه فقط هنگامي كه با بچهها مشغول صحبت و امر و نهي هستند به تربيت آنها اشتغال دارند و از همين نظر كودك خردسال را قابل تربيت نميدانند و ميگويند: هنوز بچه است و چيزي سرش نميشود. و اين عقيده اشتباه است. كودك از همان آغاز ولادت مشغول شكل گرفتن و پرورش يافتن و به اصطلاح تربيت شدن است. اعصاب و مغز حساس و ظريف كودك از همان آغاز، مانند يك دستگاه دقيق فيلمبرداري از تمام حوادث فيلمبرداري ميكند و بدين وسيله ساخته ميشود و پرورش مييابد. يك كودك 5 و 6 ساله تقريباً ساخته شده و شكل گرفته و آنچه بايد بشود شده است. كودك وجود بي شكل خود را با الگوي پدر و مادر تطبيق ميكند و ميسازد. او به كردار مينگرد و به گفتار و پند و اندرز چندان توجهي ندارد. اگر كردار با گفتار مطابق نبود كردار را ترجيح ميدهد. بنابراين بر پدر و مادران مسئول و آگاه لازم است كه ابتدا خودشان را اصلاح نمايند و خودشان را به صورت يك انسان خوب و كامل بسازند سپس به توليد نسل و پرورش انسانهاي ديگر بپردازند. كساني قادرند كودكان را تربيت صحيح هيجاني و عاطفي بدهند كه خود در دوره طفوليت و در طول عمر تربيت صحيح اخذ كرده باشند. اميرالمومنين(ع) فرمود: اگر خواستي ديگران را اصلاح كني ابتدا خودت را اصلاح كن! اينكه بخواهي ديگران را اصلاح كني و خودت فاسد باشي بزرگترين عيب است (اميني، 1359).
تقليد
غريزه تقليد يكي از نيرومندترين غرايز انساني است. به بركت وجود همين غريزه است كه كودك بسياري از رسوم زندگي و آداب و معاشرت و غذاخوردن و لباس پوشيدن و طرز تكلم را از پدر و مادر و ساير معاشرين فرا ميگيرد و به كار ميبندد و نميتواند براي كارهايش هدفهاي عاقلانه و درستي تعيين كند.
تقليد در تعليم و تربيت كودك و سازندگي او بمراتب بيشتر از پند و اندرز دادن اثر دارد. تقليد خود به خود انجام ميگيرد و احتياجي به تذكر ندارد.
كودكان در محيط خانواده، قاعدتاً از دو راه آموزش مييابند:
يكي از راه گفتار والدين و دوم از راه اعمال والدين، اما بايد توجه داشت كه كودك بيشتر تحت تاثير اعمال والدين است تا تحت تاثير گفتار. بنابراين پدران و مادرانيكه به كودكان خويش علاقه دارند بايد سعي كنند ابتدا خودشان و محيط خودشان را اصلاح كنند و براي فرزندانشان بهترين سرمشق و نمونه باشند. خودشان چنان رفتار كنند كه دوست دارند فرزندانشان همانگونه باشند.
البته تذكر عالمانه و با روش منطقي خوب است. اما پدر و مادر بايد سعي كنند به طور هماهنگ در عمل خود كودك را آموزش دهند. تذكرها بايد در محيطي دوستانه، منطقي و آرام صورت گيرد هر گونه خشونت و برخوردهاي مقطعي ناصواب است و حتي نتيجه معكوس دارد (اميني، 1359).
آغاز برونگرايي (آيين تربيت)
كودك يك انسان كوچك است. و انسان موجوديست اجتماعي بدون كمك و تعاون نميتواند زنده بماند و زندگي كند به ديگران توجه دارد از آنان استفاده ميكند و به آنها نفع ميرساند. از آن هنگام به جهان خارج و موجوداتي كه در اطرافش هستند توجه دارد. ميل دارد او را بنشانند تا جهان را از جلو تماشا كند. وقتي كودك بدين مرحله رسيد پدر و مادر بايد توجه داشته باشند كه احساسات اجتماعي در كودك بيدار شده و يكي از اعضاي رسمي خانواده به شمار ميآيد به ديگران توجه دارد و عواطف آنان را تا حدودي درك ميكند. او ديگر برون گرا و اجتماعي شده است. اين احساس گرچه بسيار ساده و بسيط است اما طليعهاي است از زندگاني مفصل اجتماعي آينده كودك. اگر پدر و مادر احساس تازه كودك را بشناسند و با يك روش عقلائي و حساب شده در صدد تكميل آن برآيند ميتوانند فردي اجتماعي و مفيد تربيت نمايند. اما اگر اين احساس برونگرايي بوسيله اطرافيان لطمه ديد و سركوفته شد تدريجاً رو به خاموشي ميرود و كودك را بسوي وادي هولناك درونگرايي بر ميگرداند و اين خود يكي از صفات زيانآور است و در اثر همين صفت است كه انسان انزوا طلب و خودبين ميشود و از اجتماع و كارهاي اجتماعي گريزان ميگردد به ديگران بدبين ميشود و احساس حقارت ميكند و از تعاون و همكاري وحشت و اضطراب دارد در اين هنگام پدر و مادر مسئوليتهاي تازهاي پيدا ميكنند. بايد كودك را موجودي با شعور حساب كنند كه عواطف آنان را درك ميكند و از رفتارشان متأثر ميگردد و با لب خندان و چهره بشاش با او مواجه شوند و به او محبت كنند. اگر خواستههاي دروني كودك به خوبي اشباع شد احساس آرامش و ديگري ميكند و به ديگران خوشبين ميشود و مردم را مهربان و دلسوز ميشناسد. و چنين ديدي بدون شك در جسم و جان كودك آثار خوبي خواهد گذاشت و براي زندگي آيندهاش پايه صحبتي خواهد بود. پيغمبر اكرم(ص) فرمود: فرزندان خويش را گرامي بداريد و نيكو تربيت كنيد تا خدا شما را بيامرزد. (اميني، 1359).