بخشی از مقاله

تفسير آيات سوره طارق


چنانكه همه مي دانند و مي دانيم قرآن كريم و اهل البيت( عليهم السلام) دو ميراث گرانبهايي است كه رسول اكرم براي راهنماي امت خويش در ميان آنان به وديعه نهاده اند ، ولي متاسفانه اين دو ميراث گرانبها نزد همه فِـرَق اسلامي به يك ميزان مورد توجه قرار نگرفته است. برادران اهل سنت به كتاب خدا توسل جسته و فرزندان و جانشينان به حق رسول مكرم اسلام را به فراموشي سپرده اند، و ما شيعيان به ائمه اطهار متوسل شده و آنچنان كه شايسته است به كتاب و كلام خدا توجه نداريم ؛ و اتحاد اسلامي ميسر نخواهد شد مگر چنگ انداختن به اين دو حبل المتين. از اينرو در نظر داريم با سال نو، راهي نو را آغاز كنيم و به صورت منظم در هر هفته تفسير آياتي از كلام الله مجيد را براساس تفاسير معروف شيعه و با نگاهي به تفاسير اهل تسنن ارائه نمائيم تا بدين وسيله قرائت قرآن كريم ، لزوم تفكر، تعمق و فراگيري تفاسير آن را بعنوان ارزشي مغفول مانده احياء كنيم.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم


وَ السَماءِ وَ الطّارق1 وَ ما أدريكَ مَا الطارقُ2 اَلنَّجمُ الثاقِبُ3 إن كُلَّ نَفسٍ لمّا علَيها حافظٌ 4 فَليَنظُر الإنسانُ مِمَّ خُلِقَ5 خُلِقَ مِن ماءٍ دافق6 يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ7 إنَّه عَلي رَجعِهِ لَقادرٌ8 يَومَ تُبليَ السَرائِرُ9 فَمالَهُ مِن قُوَّةٍ وَلا ناصِرٍ 10 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجع 11 وَ الأرض ذاتِ الصَّدع 12 إنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ 13 وَ ما هُوَ بِالهَزلِ 14 إنَّهُم يَكيدوُنَ كَيداً 15 وَ أكيدُ كَيداً 16 فَمَهِّلِ الكافرينَ أمهِلهُم رُوَيداً17.


اين سوره در"مكه" نازل شده و داراي 17 آيه مي باشد.
محتواي سوره " طارق":


مطالب اين سوره عمدتاً بر دو محور دور مي زند:
1- محور معاد و رستاخيز.
2- محور قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن.
ولي در آغاز بعد از سوگندهاي انديشه آفريني، اشاره به وجود مراقبين الهي بر انسان مي كند.
بعد براي اثبات معاد به زندگي نخستين و بدو پيدرايش انسان از آب نطفه اشاره فرموده، نتيجه گيري مي كند:
خداوندي كه قادر است او را از چنين آب بي ارزش و ناچيزي بيافريند، توانايي بر بازگشت مجدد او را دارد. در مرحله بعد به بعضي از ويژگي هاي روز رستاخيز، اشاره كرده، سپس با ذكر سوگندهاي متعدد و پرمعنايي اهميت قرآن را گوشزد مي نمايد و سرانجام سوره را با تهديد كفار ختم مي نمايد.
تفسير:


اي انسان بنگر از چه آفريده شده اي؟!
اين سوره نيز همچون بسياري ديگر از سوره هاي جزء آخر قرآن، با سوگندهاي زيبا و انديشه برانگيزي آغاز مي شود. سوگندهائي كه مقدمه اي است براي بيان يك واقعيت بزرگ:
والسماء والطارق: سوگند به آسمان و كوبنده شب.
و ما أدريك ماالطارق: و تو نمي داني كوبندن شب چيست؟!


النجم الثاقب: ستاره اي بلند و درخشان و شكافنده تاريكيها.
طارق از ماده " طرق" به معني كوبيده است، و راه را از اين جهت" طريق" گويند كه با پاي رهروان كوبيده مي شود و" مِطرَقَه" به معني چكش است كه براي كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مي رود. و از آن جا كه درهاي خانه ها را به هنگام شب مي بندند و كسي كه شب وارد مي شود ناچار است در را بكوبد. به اشخاصي كه در شب وارد مي شوند" طارق" گويند.
حضرت علي عليه السلام در خطبه 224 نهج البلاغه، درباره " اشعث بن قيس" منافق، كه شب هنگام به درخانه آن حضرت آمد و حلواي شيريني با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب علي عليه السلام را به خود متوجه سازد تا در ماجرائي به نفع او حكم كند، مي فرمايد:
" وأعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة في وعائها."

 


ترجمه:
و از اين شگفت انگيزتر، داستان كسي است كه شب هنگام، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد، در حالي كه ظرف سرپوشيده پر از حلواي لذيذ با خود آورده بود.
در آيه دوم، براي بيان عظمت مطلب، واژه و ما أدريك آمده است.
و در آيه سوم، قرآن خودش، طارق را تفسير كرده و مي فرمايد: النجم الثاقب.


اين مسافر شبانه، همان ستاره درخشاني است كه بر آسمان ظاهر مي شود و بقدري بلند است كه گوئي مي خواهد سقف آسمان را سوراخ كند. و نورش به قدري خيره كننده است كه تاريكي ها را مي شكافد و به درون چشم آدمي نفوذ مي كند.
در اين كه منظور ستاره معيني است مانند ستاره " ثريا"( از نظر بلندي و دوري در آسمان) يا ستاره زحل، يا زهره يا شهب( از نظر روشنائي خيره كننده). يا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسيرهاي متعددي در اين جا گفته شده، ولي با توجه به اين كه در آيات بعد آن را به " نجم ثاقب" ( ستاره نفوذ كننده) تفسير كرده است، معلوم مي شود منظور هر ستاره اي نيست.


بلكه ستارگان درخشاني است كه نور آنها پرده هاي ظلمت را مي شكافد و در چشم آدمي نفوذ مي كند.
در بعضي از روايات "النجم الثاقب"، به ستاره زحل " تفسير شده است كه از سيارات منظومه شمسي و بسيار پرفروغ و نوراني است.
اين معني از حديثي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده استفاده مي شود، در آن جا كه منجمي از آن حضرت سؤال كرد: منظور از " ثاقب" در كلام خدا " النجم الثاقب" چيست؟
حضرت عليه السلام فرمود:


ستاره زحل است كه طلوعش در آسمان هفتمين است و نورش آسمانها را مي شكافد و به آسمان پايين مي رسد، لذا خداوند آن را منجم ثاقب ناميده است.
قابل توجه اين كه؛


زحل، آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسي است كه با چشم غيرمسلح ديده مي شود. و از آن جا كه از نظر ترتيب بندي كواكب منظومه شمسي نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته( با محاسبه مدارماه) امام عليه السلام در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است.
اين ستاره، ويژگي هايي دارد كه آن را شايسته سوگند مي كند، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسي است و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مي زنند و گاه آن را " شيخ النجوم" گفته اند.


ستاره زحل، كه نام فارسي اش" كيوان" است داراي حلقه هاي نوراني متعددي است كه آن را احاطه كرده و هشت" قمر" دارد.
حلقه هاي نوراني زحل، كه گرداگرد آن را گرفته، از عجيب ترين پديده هاي آسماني است، كه دانشمندان فلكي، درباره آن نظرات گوناگوني دارند و هنوز هم پديده اي اسرارآميز است.
بعضي معتقدند " زحل" ده قمر دارد، كه هشت عدد آن را مي توان با دوربين هاي معمولي نجومي مشاهده كرد و دو عدد ديگر تنها با دوربين هاي بسيار عظيم قابل رؤيت است.
البته اين اسرار، در آن روز كه قرآن نازل شد بر كسي روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت. اما به هر حال، تفسير نجم ثاقب به خصوص ستاره "زحل" ممكن است از قبيل بيان يك مصداق روشن باشد و منافاتي با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد.


ولي مي دانيم تفسير مصداقي در روايات ما بسيار است.
در آيه 10 سوره صافات مي خوانيم: "الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب."
ترجمه:
مگر كسي كه در لحظه اي كوتاه براي استراق سمعي به آسمان نزديك شود كه " شهاب ثاقب" او را تعقيب مي كند.
در اين آيه" شهاب" توصيف به " ثاقب" شده است، و از آن جا كه اين پديده آسماني از عجائب عالم آفرينش است، ممكن است يكي از تفسيرهاي آيه مورد بحث باشد.

اكنون ببينيم اين سوگندها براي چيست؟
در آيه چهارم مي فرمايد:
إن كل نفس لما عليها حافظ: مسلماً هر كس مراقب و حافظي دارد؛ كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مي كند و براي حساب و جزا نگهداري مي نمايد. همان گونه كه در آيه 10 و 11 و 12 سوره انفطار مي خوانيم:
" و ان عليكم لحافظين كراماً كاتبين يعلمون ما تفعلون.
ترجمه:


و بر شما مراقباني گمارده شده ، نويسنده و بزرگوار، كه پيوسته اعمال شما را مي نويسند و آنچه را انجام مي دهيد مي دانند.
به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد و هر كه باشيد و هر كجا باشيد، تحت مراقبت فرشتگان الهي و مأموران پروردگار خواهيد بود.
اين مطلبي است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است.


قابل توجه اين كه: در آيه تبيين نشده است كه اين" حافظ" چه كسي است؟ و چه اموري را حفظ مي كند؟
اما آيات ديگر قرآن به خوبي گواهي مي دهد كه حافظان، ملائكه اند. و آنچه را حفظ مي كنند اعمال آدمي اعم از طاعات و معاصي است.
اين احتمال نيز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستي اگر مراقبت الهي از انسانها به عمل نيايد، كمتر كسي به مرگ طبيعي از دنيا مي رود، چرا كه حجم حوادث آن قدر زياد است كه احدي از آن سالم به در نمي رود، مخصوصاً كودكان در سنين پائين.
و يا اينكه منظور:


حفظ انسان در برابر وسوسه هاي شياطين است كه اگر اين محافظت الهي نيز نباشد وساوس شياطين، جن و انسان آنقدر زياد است كه هيچ كس از آن سالم نمي ماند.
ولي با توجه به اينكه ، آيات بعد سخن از مسأله معاد و حساب اعمال مي گويد، تفسير اول از همه مناسب تر است هر چند جمع ميان هر سه تفسير در آيه شريفه نيز بعيد به نظر نمي رسد.


جالب اينكه:
ميان سوگندهايي كه قبلاً ياد شده با مسأله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمي كه جواب قسم محسوب مي شود رابطه زنده اي است:
چرا كه آسمان بلند و ستارگاني كه مسيرهاي منظم خود را همواره مي پيمايند، دليلي بر وجود نظم و حساب در اين عالم بزرگ اند، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بي حساب و كتاب باشد و مراقبين الهي بر آن نظارت نكنند.
سپس به عنوان يك استدلال بر مسأله معاد، در برابر كساني كه آن را غيرممكن مي شمرند مي فرمايد:
فلينظرالإنسان مم خلق:


يعني انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده است.
چه چيزي به دست خداي تعالي به اين صورت انساني درآمده است.
آيه مورد بحث بخاطر اينكه حرف"ف" بر سر آن آمده نتيجه گيري از مطلبي است و حاصل معنا چنين است: وقتي معلوم شد هر نفسي به ذاتش و اعمالش نزد خدا محفوظ است و هيچ چيز از او فاني و از اعمال او فراموش نمي شود، پس انسان بايد بپذيرد كه به زودي به سوي پروردگارش برمي گردد و طبق آنچه كرده، جزاء داده مي شود. و اگر مي خواهد به "معاد" يقين پيدا كند، به خلقت نخستين اش بنگرد.


همان كسي كه آن آب را توانست به صورت انسان امروز درآورد، چرا نتواند با همان قدرت كامله اش بعد از مردن دوباره او را برگرداند؟!
دراين آيه و آيه بعد، كلمه"خُلِقَ" به صورت مجهول( خلق شده) آمده و نام فاعل را كه خداي سبحان است نبرده، و اين اشاره است به اين كه از شدت ظهور و روشني لازم نبوده كه نام او برده شود، همه مي دانند كه خالق اين انسان خلق شده، خداوند است.
قرآن كريم در آيه بعد، خودش جواب اين سئوال را كه روشن است مي دهد و مي افزايد:
خلق من ماء دافق: او از يك آب جهنده آفريده شده است.


كه اين توصيفي است براي نطفه مرد كه در آب مني شناور است و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد.
سپس در ادامه بحث خلقت انسان مي افزايد:
يخرج من بين الصلب و الترائب: از ميان صلب و ترائب خارج مي شود.
در آيه قبل و اين آيه، مراحل آغازين و انتهايي خلقت انسان را بيان كرده است:
نطفه را كه مرحله ابتدائي است، ذكر مي كند و بقيه مراحل را اشاره نمي كند و برمي گردد به مرحله پاياني و آن شكل گيري كامل انسان است، جنيني كه مي خواهد متولد شود، از فضائي خارج مي شود كه بين استخوانهاي تيره پشت( صلب) و استخوانهاي سينه( ترائب) است.


قرآن كريم در برخي سوره ها از جمله سوره حج آيه 5، به طور كامل مراحل خلقت انسان را شرح مي دهد اما در اين سوره، با توجه به آيه بعد، كه بحث معاد است، فقط به مرحله آغازين و انتهايي خلقت اشاره مي كند و " رجع" را از آن نتيجه مي گيرد.
نكته ديگر اين كه:
خداوند حكيم در خلقت نهايي، دو واژه "صلب" و " ترائب" را بكار برده است تا شباهت آن را به روز رستاخيز، كاملتر كند: هنگام خروج از قبور، از بين سنگهاي سخت و خاكهاي نرم خارج مي شويم.
صلب: مفهوم سختي و ترائب: مفهوم نرمي را دارند.


در قسمت قبل تفسير سوره مباركه طارق در مورد چگونگي آفرينش انسان ، تعريف نجم ثاقب ، حفاظت از انسان توسط خداي متعال مطالبي ارائه گرديد . در اين قسمت به ادامه تفسير اين سوره مي پردازيم :
از اين بيان، نتيجه گيري كرده و مي گويد: إنه علي رجعه لقادر:
كسي كه انسان را در آغاز از آب نطفه آفريد، قادر است كه او را بار ديگر بازگرداند.
سپس در آيه بعد، به توصيف روز رستاخيز و زنده شدن دوباره، پرداخته مي فرمايد:
يَومَ تُبلَي السرائِرُ: اين بازگشت روزي تحقق مي يابد كه اسرار پنهان، آشكار مي شود.
" تُبلي" از ماده " بلوي" به معني آزمايش و امتحان است. و از آن جا كه به هنگام آزمايش حقيقت اشياء ظاهر و آشكار مي شود، اين ماده در اينجا به معني ظهور و آشكاري، آمده است.


" سرائر" جمع سريرة، به معني حالات وصفات و نيات دروني و پنهاني است.
آري، در آن روز كه" يوم الظهور" است، اسرار درون آشكار مي شود، اعم از ايمان و كفر و نفاق. يا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص.
اين ظهور براي مؤمنان مايه افتخار است و براي مجرمان مايه سرافكندگي.


و چه دردناك است كه انسان عمري زشتيهاي دروني خود را از خلق خدا مخفي كرده باشد و با آبرو در ميان مردم زندگي كند ولي در آن روز كه همه اسرار نهاني آشكار مي گردد در برابر همه خلايق شرمسار شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است.
آري، همانگونه كه" طارق" و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مي شوند و از خفا و پنهاني بيرون مي آيند حافظان و مراقباني كه مأمور حفظ و ضبط اعمال آدمي هستند نيز در آنجا همه را آشكار مي سازند.


در روايتي از" معاذبن جَبَل" نقل شده است كه مي گويد:
از رسول خدا(ص) تفسير" سرائر" را در اين آيه شريفه سؤال كردم و گفتم:
چه اسرار نهاني است كه خداوند بندگان را در آخرت با آن مي آزمايد؟ حضرت(ص) فرمودند:
سرائركم هي اعمالكم من الصلاة و الصيام و الزكاة و الوضوع و الغسل من الجنابة و كل مفروض، لأن الأعمال كلها سرائر خفية فان شاء الرجل قال صليت و لم يصل و ان شاء قال توضأت و لم يتوضأ فذلك قوله " يوم تُبلَي السرائر"
ترجمه:


سرائر شما همان اعمال شما است؛ همچون نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت و هرعمل واجبي . زيرا همه اعمال در حقيقت پنهان است. اگر انسان بخواهد مي گويد:
نماز خوانده ام، درحاليكه نخوانده و مي گويد: وضو گرفته ام، در حالي كه وضو نگرفته و اين است تفسير كلام خداوند كه فرمود: " يوم تبلي السرائر".
اما مشكل مهم در آن روز اينجاست كه:


فماله من قوة و لا ناصر:
براي انسان هيچ نيروئي از درون و ياوري از بيرون وجود ندارد.
نيروئي كه بر زشتيهاي اعمال و نيات او پرده بيفكند و ياوري كه او را از عذاب الهي رهائي بخشد. اين معني در بسياري از آيات قرآن آمده است كه در آن روز نه يار و ياوري وجود دارد، نه فديه و فدائي پذيرفته مي شود، نه راه فرار و بازگشتي در برابر انسان قرار دارد.


تنها وسيله نجات "ايمان" و"عمل صالح" است. آري مايه نجات فقط همين است.
به دنبال آيات گذشته كه استدلال بر مسأله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انسان از نطفه داشت، باز براي تأكيد در امر معاد و اشاره به بعضي از دلائل ديگر، بحث را ادامه داده و مي فرمايد:
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَجعِ: و سوگند به آسمان پرباران.
وَ الأرض ذاتِ الصَّدعِ: و سوگند به زمين كه شكافته مي شود و گياهان از آن سر بر مي آورند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید