بخشی از مقاله

تفسیر نمونه سوره نساء

آیه 1
سوره نساء مقدمه اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 177 آيه است . سوره نساء قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره يادآورى چند نكته لازم است : 1 - محل نزول سوره نساء تمام آيات اين سوره (به استثناى آيه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدينه نازل شده است و از نظر ترتيب نزول بعد از سوره ((ممتحنه )) قرار دارد.

زيرا مى دانيم ترتيب كنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره ها نيست يعنى بسيارى از سوره هايى كه در مكه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسيارى از سوره هايى كه در مدينه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته . البته همانطور كه در آغاز جلد اول گفتيم مداركى در دست است

كه جمع آورى سوره هاى قرآن به شكل كنونى در زمان خود پيامبر صلى اللّه عليه و آله واقع شده بنابراين به هنگام جمع آورى قرآن شخص پيامبر صلى اللّه عليه و آله به دلائل مختلفى از جمله اهميت مطالب ، و ترتيب طبيعى آنها، دستور داده است كه سوره ها را بر طبق وضعى كه الان مى بينيم ترتيب دهند، كه نخستين آنها سوره ((حمد)) و آخرين آنها سوره ((الناس )) است بدون اينكه كلمه و يا حتى حرفى از آيات و يا سوره ها كم و يا زياد شود.

اين سوره از نظر تعداد كلمات و حروف ، طولانى ترين سوره هاى قرآن بعد از سوره ((البقره )) است و داراى 177 آيه مى باشد و نظر به اينكه بحثهاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره ((نساء)) ناميده شده است . 2 - محتويات اين سوره همانطور كه گفتيم اين سوره در مدينه نازل شده ، يعنى به هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله دست در كار تاءسيس حكومت اسلامى و ايجاد يك جامعه سالم انسانى بود، به همين دليل بسيارى از قوانينى كه در سالم سازى جامعه مؤ ثر است در اين سوره نازل شده است .

از طرفى چون افرادى كه تار و پود اين جامعه نو پا را تشكيل مى دادند، افراد بت پرست ديروز با آن همه آلودگيهاى دوران جاهليت بوده اند، لذا بايد قبل از هر چيز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بيرون ساخت و به جاى آن قوانين و برنامه هايى كه براى نوسازى يك جامعه فرسوده لازم است قرار داد. بطور كلى بحثهاى مختلفى كه در اين سوره مى خوانيم عبارتند از: 1 - دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت .

2 - قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى هر چه بيشتر به سرنوشت جامعه هاى ناسالم . 3 - حمايت از كسانى كه نيازمند به كمك هستند، مانند يتيمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها. 4 - قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه در برابر شكل بسيار زننده اى كه در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعيف را محروم مى ساختند. 5 - قوانين مربوط به ازدواج و برنامه هايى براى حفظ عفت عمومى . 6 - قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى . 7 - كنترل و نگهدارى و بهسازى نخستين واحد اجتماع يعنى محيط خانواده .

8 - حقوق و وظايف متقابل افراد جامعه در برابر يكديگر. 9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدار باش به مسلمانان در برابر آنها. 10 - حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى . 11 - تشويق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده .

12 - معرفى دشمنانى كه احيانا فعاليتهاى زيرزمينى داشتند. 13 - اهميت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با يك جامعه فاسد و غير قابل نفوذ. 14 - مجددا بحثهايى درباره ارث و لزوم تقسيم ثروتهاى متراكم شده در ميان وارثان . 3 - فضيلت تلاوت اين سوره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله طبق روايتى فرمود: ((هر كس سوره نساء را بخواند گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق كرده است

و همچنين پاداش كسى را كه برده اى را آزاد كرده به او مى دهند)). بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درك ، و آن نيز به نوبه خود مقدمه اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است كه اگر مسلمانان از مفاد آيات اين سوره در زندگى خود الهام بگيرند همه اين پاداشها را علاوه بر نتايج دنيوى آن خواهند داشت .

تفسير : مبارزه با تبعيض ها روى سخن در نخستين آيه اين سوره به تمام افراد انسان است زيرا محتويات اين سوره در حقيقت همان مسائلى است كه تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نيازمند هستند. سپس دعوت به تقوى و پرهيزكارى مى كند كه ريشه اصلى برنامه هاى سالم سازى اجتماع مى باشد،

اداى حقوق يكديگر، تقسيم عادلانه ارث ، حمايت از يتيمان و رعايت حقوق خانوادگى و مانند اينها همه از امورى است كه بدون پشتوانه تقوى و پرهيزكارى به جايى نمى رسد، لذا اين سوره را - كه محتوى همه اين مسايل است - با دعوت به تقوى آغاز مى كند،

مى فرمايد: ((اى مردم ! از پروردگارتان بپرهيزيد)) (يا ايها الناس اتقوا ربكم ). سپس براى معرفى خدايى كه نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به يكى از صفات او اشاره مى كند كه ريشه وحدت اجتماعى بشر است ((آن خدايى كه همه شما را از يك انسان پديد آورد)) (الذى خلقكم من نفس واحدة ). بنابراين امتيازات و افتخارات موهومى كه هر دسته اى براى خود درست كرده اند

از قبيل امتيازات نژادى ، زبانى ، منطقه اى ، قبيله اى و مانند آن كه امروز منشاء هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست ، در يك جامعه اسلامى نبايد وجود داشته باشد چه اينكه همه از يك اصل سرچشمه گرفته و فرزندان يك پدر و مادرند و در آفرينش از يك گوهرند. توجه به اينكه جامعه عصر پيامبر يك جامعه به تمام معنى قبيله اى بود اهميت اين مبارزه را روشنتر مى سازد و نظير اين تعبير در موارد ديگرى از قرآن مجيد نيز هست كه در جاى خود به آن اشاره خواهد شد.

اكنون ببينيم منظور از ((نفس واحدة )) كيست ؟ آيا منظور از نفس واحده يك فرد شخصى است يا يك واحد نوعى (يعنى جنس مذكر) شكى نيست كه ظاهر اين تعبير همان واحد شخصى را مى رساند و اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى كرده و تعبير ((بنى آدم )) كه در آيات فراوانى از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعى بوده باشد

از ظاهر آيه بسيار دور است . سپس در جمله بعد مى گويد: ((همسر آدم از او آفريده شد)) (و خلق منها زوجها). بعضى از مفسران از اين تعبير، چنين فهميده اند كه همسر آدم ، ((حوا)) از بدن آدم آفريده شده و پاره اى از روايات غير معتبر را كه مى گويد: ((حوا از يكى از دنده هاى آدم آفريده شده )) را شاهد بر آن گرفته اند - در فصل دوم از سفر تكوين تورات نيز به اين معنى تصريح شده است

. ولى با توجه به ساير آيات قرآن هر گونه ابهامى از تفسير اين آيه برداشته مى شود و معلوم مى شود كه منظور از آن اين است كه خداوند همسر او را از جنس او (جنس بشر) آفريد.

در آيه 21 سوره روم مى خوانيم : ((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها؛ از نشانه هاى قدرت خدا اين است كه همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسيله آنها آرامش يابيد)). و در آيه 72 سوره نحل مى فرمايد: ((و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا؛ خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد)). روشن است

اين كه در اين آيات مى خوانيم ((همسران شما را از شما قرار داد)) معنى آن اين است كه از جنس شما قرار داد نه از اعضاى بدن شما. و طبق روايتى كه از امام باقر (عليه السلام ) در تفسير عياشى نقل شده ، خلقت حوا از يكى از دنده هاى آدم شديدا تكذيب شده و تصريح گرديده كه حوا از باقى مانده خاك آدم آفريده شده است .

سپس در جمله بعد مى فرمايد: ((خداوند از آدم و همسرش ، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)) (و بث منهما رجالا كثيرا و نساء). از اين تعبير استفاده مى شود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ثالثى در آن دخالت نداشته است .

سپس به خاطر اهميتى كه تقوا در ساختن زيربناى يك جامعه سالم دارد مجددا در ذيل آيه ، مردم را به پرهيزكارى و تقوا دعوت مى كند منتها در اينجا جمله اى به آن اضافه كرده و مى فرمايد: ((از خدايى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى كه مى خواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد نام او را مى بريد)) <1> (و اتقوا الله الذى تسائلون به ). قابل ذكر است كه كلمه ((و الارحام )) عطف بر ((الله )) است ، و لذا در قرائت معروف ، منصوب خوانده شده است

و بنابراين معنى آيه چنين مى شود ((واتقوا الارحام )) به هر حال ذكر اين موضوع در اينجا اولا نشانه اهميت فوق العاده اى است كه قرآن براى صله رحم قايل شده تا آنجا كه نام ارحام بعد از نام خدا آمده است ، و ثانيا اشاره به مطلبى است كه در آغاز آيه ذكر شده و آن اينكه شما همه از يك پدر و مادريد و در حقيقت تمام فرزندان آدم خويشاوندان يكديگرند و اين پيوند و ارتباط ايجاب مى كند كه شما نسبت به همه انسانها هر نژاد و هر قبيله اى همانند بستگان فاميلى خود محبت بورزيد.

در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند مراقب شما است )) (ان الله كان عليكم رقيبا). و تمام اعمال و نيات شما را مى بينيد و مى داند و در ضمن ، نگهبان شما در برابر حوادث است . ((رقيب )) در اصل به كسى مى گويند كه از محل مرتفعى به اوضاع نظارت كند و سپس ، به معنى حافظ و نگهبان چيزى آمده است زيرا نگهبانى از لوازم نظارت است . بلندى محل رقيب ممكن است از نظر ظاهرى بوده باشد كه بر مكان مرتفعى قرار گيرد و نظارت كند و ممكن است از نظر معنوى بوده باشد. ضمنا تعبير به فعل ماضى ((كان )) در جمله فوق براى تاءكيد است .

ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است ؟ در آيه فوق خوانديم : ((و بث منهما رجالا كثيرا و نساء؛ خداوند از آدم و همسرش مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)). لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج كرده باشند زيرا اگر آنها با نژاد ديگرى ازدواج كرده باشند ((منهما)) (از آن دو) صادق نخواهد بود. اين موضوع در احاديث متعددى نيز وارد شده است

و زياد هم جاى تعجب نيست چه اينكه طبق استدلالى كه در بعضى از احاديث از ائمه اهل بيت نقل شده اين ازدواجها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل نشده بود، بديهى است ممنوعيت يك كار، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد چه مانعى دارد كه ضرورت ها و مصالحى ايجاب كند كه در پاره اى از زمانها مطلبى جائز باشد و بعدا تحريم گردد.

ولى در احاديث ديگرى تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج نكرده اند و شديدا به كسانى كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شده است . و اگر بنا باشد كه در احاديث متعارض آنچه موافق ظاهر قرآن است ترجيح دهيم بايد احاديث دسته اول را انتخاب نمود زيرا موافق آيه فوق است . در اينجا احتمال ديگرى نيز هست

كه گفته شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسانهاى پيشين ازدواج كرده اند زيرا طبق رواياتى آدم اولين انسان روى زمين نبوده ، مطالعات علمى امروز نيز نشان مى دهد كه نوع انسان احتمالا از چند مليون سال قبل در كره زمين زندگى مى كرده ، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تاكنون زمان زيادى نمى گذرد، بنابراين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسانهاى ديگرى در زمين مى زيسته اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده اند،

چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسلهاى پيشين ازدواج كرده باشد ولى همانطور كه گفتيم اين احتمال با ظاهر آيه فوق چندان سازگار نيست . - اين بحث احتياج به گفتگوى بيشترى دارد كه از حوصله بحث تفسيرى خارج است .


پاورقی :
1-«تسائلون» از ماده «تسائل» به معني سوال کردن از يکديگر است و «تسائل بالله» به معني اين است که مردم به هنگامي که چيزي از يکديگر مي خواهند بگويند «اسئلک بالله...» (ترا به خدا) و اين نشانه عظمت خداوند در نظرها است.


آیه 8
يك حكم اخلاقى اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث نازل شده زيرا مى گويد: ((هر گاه در مجلس تقسيم ارث ، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد)) (و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه ). بنابراين محتواى آيه يك حكم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است كه با وجود طبقات نزديكتر، از ارث بردن محرومند،

آيه مى گويد: اگر در مجلس تقسيم ارث ، جمعى از خويشاوندان درجه 2 يا 3 و همچنين بعضى از يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزى از مال به آنها بدهيد، و به اين ترتيب جلو تحريك حس حسادت و كينه توزى آنها را كه ممكن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگيريد و پيوند خويشاوندى انسانى خود را به اين وسيله محكم كنيد.

گرچه كلمه ((يتامى )) و ((مساكين )) بطور مطلق ذكر شده ولى ظاهرا منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است زيرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزديكتر طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند، بنابراين اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هديه مناسبى (كه تعيين مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان كبير خواهد بود) به آنها داده شود.

جمعى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از ايتام و مساكين در آيه هر گونه يتيم و نيازمندى است خواه از خويشاوندان ميت باشد يا غير آنها ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد زيرا افراد بيگانه معمولا راهى در اين جلسات فاميلى ندارند. بعضى از مفسران نيز معتقدند كه آيه ، يك حكم وجوبى را بيان مى كند نه استحبابى ولى آنهم نيز بعيد است

زيرا اگر آنها حق واجبى داشتند لازم بود مقدار و حدود آن تعيين گردد در حالى كه به اختيار وارثان حقيقى واگذار شده است . در پايان آيه دستور مى دهد كه ((با اين دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد (و قولوا لهم قولا معروفا). يعنى علاوه بر جنبه كمك مادى از سرمايه هاى اخلاقى خود نيز براى جلب محبت آنها استفاده كنيد تا هيچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند، و اين دستور نشانه ديگرى بر استحبابى بودن حكم فوق است .

از آنچه گفتيم اين مطلب نيز روشن شد كه هيچ دليلى ندارد كه بگوئيم حكم آيه فوق بوسيله آياتى كه سهام ارث را تعيين مى كند نسخ شده است زيرا هيچ گونه تضادى ميان آن آيات و اين آيه نيست .

آیه 32
مـفـسـر مـعـروف ((طـبـرسـى )) در مـجمع البيان نقل مى كند كه : ام سلمه (يكى از همسران پـيـامـبـر) بـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنـان جهاد نمى كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده ؟ اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مى رفتيم ، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم .

آيه فوق نازل گرديد و به اين سؤ الات و مانند آن پاسخ گفت . و در تـفـسـيـر ((المـنـار)) مـى خـوانـيـم : جـمـعـى از مـردان مـسـلمـان هـنـگـامـى كه آيه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذكر كرد، گفتند: اى كاش اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نيز چنين بود و جمعى از زنان نيز گفتند: اى كاش مجازات و كيفرهاى ما نصف مجازات مردان بود همانطور كه سهم ارث ما نيمى از ارث آنها است ! آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

همين شاءن نزول در تفسير ((فى ظلال )) و ((روح المعانى )) با تفاوت مختصرى ذكر شده است . هـمـانـطـور كـه در شـاءن نـزول آمـده اسـت تـفـاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سؤ ال در آمده بود، آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خـاطـر آن اسـت كـه هزينه زندگى ، عموما بر دوش مردان مى باشد، و زنان از آن معافند، بـه عـلاوه هـزيـنـه خـود آنـهـا نـيـز بـر دوش مردان است ، و همانطور كه سابقا اشاره شد

سهميه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه فوق مى گويد: ((تفاوتهايى را كـه خـداونـد بـراى بـعـضـى از شـمـا نـسـبـت بـه بـعـض ديـگـر قـايـل شـده هـرگـز آرزو نـكـنـيـد)) (و لا تـتـمـنـوا مـا فضل الله به بعضكم على بعض ). زيـرا ايـن تفاوتها هر كدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است چه تفاوتهايى كه از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمى و روحى داريد و پايه نظام اجتماعى شما است ، و چـه تـفـاوتـهايى كه از نظر حقوقى به خاطر موقعيت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شـده اسـت ، تـمـام ايـن تـفاوتها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد

و اگر غير از آن مصلحت بود براى شما قايل مى شد، بنابر اين آرزوى تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است مى باشد. البـتـه نـبـايـد اشـتـبـاه كـرد كـه آيـه اشـاره بـه تـفـاوتـهاى واقعى و طبيعى مى كند

نه تـفـاوتـهاى ساختگى كه بر اثر ((استعمار)) و ((استثمار)) طبقاتى به وجود مى آيد، چه اينكه آنها نه خواست خدا است ، و نه چيزى است كه آرزوى دگرگون كردن آن نادرست بـاشـد، بـلكـه تـفاوتهايى است ظالمانه و غير منطقى كه بايد در رفع آن كوشيد، فى المثل زنان نمى توانند آرزو كنند كه اى كاش مرد بودند، و مردان نيز نبايد آرزو كنند كه اى كـاش زن مـى شـدنـد،

زيـرا ايـن دو جـنـس اسـاس نـظـام اجـتـماع انسانى است ، اما در عين حـال نـبـايـد ايـن تـفـاوت جـنـسـيـت سـبـب شـود كـه يـكـى از ايـن دو جـنـس حـقـوق ديـگرى را پـايـمـال كـند، و آنها كه آيه را دستاويز براى ادامه تبعيضات نارواى اجتماعى پنداشته اند سخت در اشتباهند.

لذا بـلافـاصـله مـى فـرمـايـد: ((مـردان و زنان هر كدام بهره اى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند)) (للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن ) خـواه مـوقـعـيـت طـبـيـعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهاى اختيارى . قـابـل تـوجـه ايـنـكـه كـلمـه ((اكـتـسـاب )) كـه بـه مـعـنـى تـحـصـيـل كـردن و بـه دسـت آوردن اسـت ، مـفـهـوم وسـيـعـى دارد،

هـم كـوششهاى اختيارى را شـامـل مـى شـود و هـم آنچه را كه انسان به وسيله ساختمان طبيعى خود مى تواند به دست بياورد. سـپـس مـى فـرمـايـد: ((بـه جـاى آرزو كـردن ايـن گـونـه تـفـاوتـهـا، از فضل خدا و لطف و كرم او تمنا كنيد

كه به شما از نعمتهاى مختلف و موفقيت ها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد)) (و اسئلوا الله من فضله ). و در نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد خواه مرد باشيد يا زن ، و خواه از اين نژاد بـاشـيـد يا نژاد ديگر، و در هر حال آنچه را خير واقعى و سعادت شما در آن است بخواهيد نه آنچه شما خيال مى كنيد - و تعبير به ((من فضله )) اشاره به همين معنى مى باشد. البـتـه روشـن اسـت

كـه تـقـاضـاى فـضل و عنايت پروردگار به اين نيست كه انسان به دنـبـال اسـبـاب و عـوامـل هـر چـيـز نـرود بـلكـه بـايـد فضل و رحمت او را در لابلاى اسبابى كه او مقرر داشته است جستجو كرد. ((چـون خـداونـد بـه هـمـه چـيـز دانـا اسـت )) (ان الله كـان بكل شى ء عليما). و مـى دانـد بـراى نـظـام اجـتـمـاع چـه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است ،

و بـنـابـر ايـن در كـار او هـيـچ گونه تبعيض ناروا، و بى عدالتى نيست ، و نيز از اسرار درون مـردم بـا خـبـر اسـت و مـى دانـد چـه افـرادى آرزوهـاى نـادرسـت در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى انديشند

. اين تفاوتها براى چيست ؟ بـسـيـارى از خـود مـى پـرسـنـد چـرا بعضى از افراد استعدادشان بيشتر و بعضى كمتر، بعضى زيبا و بعضى ديگر از زيبايى ، كم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نـيـرومـنـد و بـعـضـى مـعـمـولى هـسـتـنـد، آيـا ايـن ((تـفـاوتـهـاى طـبـيـعـى )) بـا اصل عدالت پروردگار سازگار است ؟ در پاسخ بايد به چند نكته توجه داشت : 1 - قـسـمـتـى از تـفـاوتـهـاى جـسـمـى و روحـى و مـردم بـا يـكـديـگـر مـعـلول اخـتـلافـات طـبـقـاتـى و مـظـالم اجـتـمـاعـى و يـا سـهـل انـگـاريـهـاى مـردم اسـت كـه هـيـچ گـونـه ارتباطى به دستگاه آفرينش ‍ ندارد،

مثلا بـسـيـارى از فـرزنـدان ثـروتـمـنـدان از فـرزندان مردم فقير هم از نظر جسمى قويتر و زيـبـاتـر و هـم از نـظـر اسـتـعـداد پـيـشـرفـتـه تـرنـد، بـه دليل اينكه آنها از تغذيه و بهداشت كافى بهره مندند در حالى كه اينها در محروميت قرار دارنـد، و يـا افـرادى هـسـتـنـد كـه بـر اثـر تـنـبـلى و سـهـل انگارى نيروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. اين گونه اختلافها را بايد ((اخـتـلافـهـاى سـاخـتگى و بى دليل )) دانست

كه با از بين رفتن نظام طبقاتى و تعميم عـدالت اجـتـمـاعـى از مـيـان خـواهـد رفت ، و هيچ گاه اسلام و قرآن بر اين گونه تفاوتها صحه نگذاشته است . 2 - قـسـمتى ديگر از اين تفاوتها، طبيعى و لازمه آفرينش انسان است يعنى يك جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى كامل برخوردار باشد

تمام افرادش همانند مصنوعات يك كارخانه يك شـكـل و يـك جور نخواهند بود و طبعا با هم تفاوتهايى خواهند داشت ، ولى بايد دانست كه مـعـمـولا مـواهـب الهـى و اسـتـعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسيم شده كه هر كسى قـسـمـتـى از آن را دارد، يـعنى كمتر كسى پيدا مى شود كه اين مواهب را يكجا داشته باشد، يـكـى از نـيـروى بـدنـى كـافى برخوردار است ، و ديگرى استعداد رياضى خوبى دارد، يكى ذوق شعر، و ديگرى عشق به تجارت ، و بعضى هوش سرشارى براى كشاورزى ، و بعضى از استعدادهاى ويژه ديگرى برخوردارند، مهم اين است

كه جامعه يا خود اشخاص ، استعدادها را كشف كنند، و آنها را در محيط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خويش را آشكار سازد و از آن بهره بردارى كند. 3 - ايـن موضوع را نيز بايد يادآورى كرد كه يك جامعه همانند يك پيكر انسان ،

نياز به بافتها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، يعنى همانطور كه اگر يك بدن ، تمام از سـلولهـاى ظريف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و يا اگر تمام سـلولهـاى آن خـشـن و غير قابل انعطاف همانند سلولهاى استخوانى باشند كارايى كافى بـراى وظـايـف مختلف نخواهد داشت ، بلكه بايد از سلولهاى گوناگونى كه يكى وظيفه تـفـكـر و ديـگـرى مـشـاهـده و ديـگـرى شـنـيـدن و ديـگـرى سـخـن گـفـتـن را عـهده دار شوند تـشـكـيـل شـده بـاشـد،

هـمـچـنـيـن بـراى بـه وجـود آمـدن يـك ((جـامـعـه كـامـل )) نياز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهاى مختلف بدنى و فكرى است ، اما نه به ايـن مـعـنـى كـه بـعـضـى از اعضاء پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آنها كـوچك شمرده شود و يا تحقير گردند، همانطور كه سلولهاى بدن با تمام تفاوتى كه دارند

همگى از غذا و هوا و ساير نيازمنديها به مقدار لازم بهره مى گيرند. و بـه عـبـارت ديـگـر تـفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهايى كه طبيعى است (نه ظـالمانه و تحميلى ) مقتضاى ((حكمت )) پروردگار است و عدالت هيچ گاه نمى تواند از حكمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان يكنواخت آفريده مى شد، دور از حـكـمـت بـود، و عـدالت بـه مـعـنـى قـرار دادن هـر چـيـز در مـحـل مـنـاسـب خـود نـيـز در آن وجـود نـداشـت ،

هـمـچـنـيـن اگـر يـك روز تـمـام مـردم جـامـعـه مثل هم فكر كنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان يك روز وضع جامعه به كلى درهم مى ريزد. بنابر اين آنچه در آيه فوق درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده در واقع اشاره اى به همين موضوع است زيرا بديهى است كه اگر تمام افراد بشر، مرد و يا همه زن بـاشـنـد، نـسـل بـشـر به زودى منقرض مى شود

و علاوه بر اينكه قسمت مهمى از لذات مـشـروع بـشر از ميان مى رود، حال اگر جمعى ايراد كنند كه چرا بعضى زن و بعضى مرد آفـريـده شـده انـد و ايـن چـگـونه با عدالت پروردگار مى سازد، مسلم است كه اين ايراد منطقى نخواهد بود، زيرا آنها به حكمت آن نينديشيده اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید