بخشی از مقاله

قال امير المومنين علي (ع) :
عقول النساء في جمالهن و جمال الرجال في عقولهم
(امالي صدوق مجلس چهلم)


هر موجودي مظهر نامي از نامهاي الهي است، زيرا خلقت که از اوصاف فعلي خداست نه از اوصاف ذاتي وي، ‌عبارت است از تجلي خالق در چهره مخلوقهاي گوناگون چنانکه حضرت اميرالمومنين (ع) فرموده است : الحمدلله المتجلي لخلقه بخلقه. عنوان تجلي از لطيف ترين تعبير هاي عرفاني است که قرآن و عترت از آن ياد کرده اند و سالکان دور انديش و درون بين را به خود جذب نموده است، چون سالک محب بيش از باحث متفکر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت مي‌برد و هرگز با شنيدن بانک جرس کاروان کوي حق بسنده نمي کند بلکه مي‌کوشد تا از علم به عين آرد و از گوش به آغوش.


جلال و جمال که از اسماء الهي اند مظاهر گوناگون دارد ولي چون جلال حق در جمال وي نهفته و جمال وي در جلال او مستور است، چيزي که مظهر جلال الهي است به نوبه ي خود واجد جمال حق بوده و چيزي که مظهر جمال خداست به نوبه خويش داراي جلال الهي خواهد بود. نمونه بارز استتار جمال در کسوت جلال را مي‌توان از آيات قصاص و دفاع استنباط نمود. يعني حکم قصاص،

اعدام، اماته، خونريزي، قهر، انتقام، ‌غضب سلطه، استيلا، چيرگي و مانند آن از مظهر جلال و جنود ويژه آن به شمار مي‌روند، احيا، صيانت دم، مهر، تشفي، خشنودي و نظائر آن را که از مظاهر جمال و سپاهيان خاص آن شمرده مي‌شوند به همراه دارد چنانکه خداوند صاحب جمال و جلال چنين مي‌فرمايد : و لکم في القصاص حيوه با اولي‌الالبالب.
زن از نظر قرآن


قرآن هدايت گر انسان – مسئله اينکه، زن در قرآن از چه جايگاه عظيمي برخوردار است مبتني بر اينست که : انسان در قرآن چه پايگاهي دارد. چون قرآن کريم هرگز براي هدايت مرد نيامده است بلکه براي هدايت انسان آمده است لذا وقتي هدايت رسالت و هدف رسالت را تشريح مي‌کند و غرض از نزول وحي را بازگو مي‌نمايد مي‌فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس» کلمة ناس که به عنوان هدايت انسان در قرآن مطرح است صنف مخصوص يا گروه خاصي را نظر

ندارد بلکه شامل زن و مرد بطور يکسان مي‌شود. قرآن کريم گاه تعبير به ناس و گاه تعبير به انسان مي‌کند و مي‌فرمايد ما براي انسان قرآن فرستاديم. «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان» در آيه اول سخن از تعليم قرآن است بعد سخن از خلقت انسان و بعد سخن از تعليم بيان. با اينکه نظم طبيعي آن است که اول انسان خلق بشود، بعد بيان ياد بگيرد و بعد قرآن را بفهمد. رحمن معلم است و رحمتش هم فراگير است رحمتي وسعت کل شيء.
يعني يک استاد کل دارد تدريس مي‌کند اگر گفتند مهندسي درس مي‌گويد يعني

درس هندسه مي‌دهد و اگر گفتند الرحمن تدريس مي‌کند يعني رحمت بي منتها درس خواهد شد که اين مدرس رحمت به انسانها چه درسي مي‌دهد و چگونه نبي اکرم(ص) رحمه للعالمين است او خود درس معلم است که آن معلم رحمان است. اگر کسي از رحمت حق مدد نگرفت انسان نيست و اگر کسي انسان نبود بهيمه است و وقتي بهيمه شد حرفش مبهم است وقتي حرفش مبهم شد گفتار او بيان نيست. پس وقتي سخن از هدايت است منظور تمام انسانها است و اگر تعبيراتي نظير «فمن تبعني فانه مني و مانند آن آمده است منظور هر کس که پيرو وحي باشد مدد مي‌گيرد و مراد از ناس صنف مخصوصي نيست.


خلاصه آنکه زن بودن يا مرد بودن مربوط به پيکر است نه جان و روح، ‌ثانياً تعليم و تربيت و تهذيب و تزکيه از آن نفس است. ثالثاً نفس غير از بدن است و بدن غير از نفس. و اصلاً در کلاس قرآن روح مي‌نشيند نه بدن و روح هم نه زن است و نه مرد. اينکه ذات اقدس مي‌فرمايد :
«و نفس و ماسوّيها فالهمها فجورها و تقوايها» مگر روح مذکر يا مونث است و يا اينکه فرمود «فاذا سويته و نفخت فيه من روحي» روح از آن جهت که موجود مجرد است مگر اندامي دارد که يا اين چنين باشد و يا آن چنان ؟ يا اينکه فرمود : «يا ايها الناس انک کارح الي ربک کدحاً فملاقيه»


اي انسان، توسالک الي الله هستي، مگر بدن سفر مي‌کند تا ما بگوييم سالکان دو صنف هستند ؟ بعضي زن و بعضي مرد هستند ؟ روح است که سفر مي‌کند و روح نه مونث است و نه مذکر.
قرآن کريم وقتي مسئله زن و مرد را مطرح مي‌کند مي‌فرمايد : اين دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسيد بلکه از چهره انسانيت بشناسيد و حقيقت انسان را روح تشکيل مي‌دهد نه بدن او، انسانيت انسان را جان او تأمين مي‌کند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان.


زوج و زوجه در قرآن
کلمه زوج و زوجه در تعبيرات عرفي مقابل هم هستند ولي قرآن کريم همانطوريکه مرد را زوج مي‌داند، زن را هم زوج مي‌شمارد، کلمه زوجه يا زوجات در قرآن بيان نمي‌شود بلکه کلمه ازواج استعمال مي‌شود زن زوج است همانطوريکه مرد زوج است. اگر تعبير مي‌کند که خدا آدم را آفريد و زوج او را از همان نفس خلق کرد : و خلق منها زوجها. .. براي آنست که زوج يعني چيزي که به وسيله آن يک، دو مي‌شود خلق کرد. لذا وقتي از زن و مرد سخن مي‌گويد مي‌فرمايد : فجعل منه الزوجين الذکر و الانثي يا از زنان بهشت به عنوان ازواج مطهره ياد مي‌کند که براي بهشتيان ازواج نه زوجات مي‌باشد همانطوريکه مرد زوج زن است، زن هم زوج مرد است.

انسان و مقام خلافت : بالا ترين مقامي که براي انسان فرض مي‌شود مقام خلافت يعن خليفه الله بودن است اگر در خلافت به مقام والا رسيد در کنار آن مسئله ولايت، رسالت، نبوت و مانند آن نيز هست و اگر به مراحل وسطي يا نازله راه يافت همان ايمان است و مانند آن و ممکن است رسالت يا نبوت را به همراه نداشته باشد. سؤال مي‌شود آيا خلافت الهي مال مرد است و ذکورت شرط است و انوثت مانع؟

يا اينکه خلافت مال مرد نيست ولي مردها توانستند موفق بشوند که خلافت را تحصيل کنند و زنان موفق نشدند ؟ و يا اينکه نه مشروط به ذکورت است و نه ممنوع انوثت و آنهايي که موفق شدند خليقه الله بشوند انسانيت آنها باعث بود نه مرد بودن، مرد خليفه نشد بلکه آنکه، خليفه‌ي خدا شد بدني دارد که بدن مرد است. اني جاعل في الارض خليفه سپس فرشتگان عرض کردند «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ذات اقدس اله از راه تعليم اسماء به آدم، براي آنها روشن کرد که او معلم شماست و خليفه ي من است.
اهتمام قرآن به شخصيت زن
نوع کمالاتي را که قرآن کريم براي زن ذکر مي‌کند، براي آن است که هر جا قرآن يک خطري را احساس کند بيش از پيش روي آن تکيه مي‌کند مثلاً هنگام ظهور قرآن که توحيد در خطر بود و شرک رواج داشت براي تثبيت توحيد و سرکوب شرک، آياتي فراوان نازل شد و به اين جهت چون در ايام نزول قرآن حرمت زن محفوظ نبود، لذا بيش از حد توقع و انتظار بر مسئله حرمت زن تکيه نمود و در تمام شئون براي او سهمي قائل شد و تصريح به تساوي و مانند آن کرد.


الگوهاي علمي، اگر سخن از تعليم اسماء باشد آن را به انسانيت نسبت مي‌دهند. وقتي جريان آدم (ع) را طرح مي‌کند و مي‌فرمايد فتلقي آدم من ربه کلمات.
در تبيين و تفسير کلمات آمده است که منظور انوار عترت طاهره است که آن انوار عترت طاهره مقامات علمي است که حضرت آدم (ع) – آنرا تلقي کرد و زمينه نجات او فراهم شد.همانطور که حضرت امير سلام الله عليه در آنجا مي‌تابد، حضرت زهرا (س) هم در آنجا مي‌تابد و اين که فاطمه زهرا صلوات الله عليها معروف و مشهور شد نه براي آنست که زن تنها در حضرت فاطمه خلاصه شد بلکه به اين دليل است که او ديگران را تحت الشعاع خود قرار داد. بعنوان مثال معصومين ديگر مانند حضرت امير معروف نيستند و اگر در عرف بخواهند مثل ذکر کنند به حضرت علي مثل مي‌زنند

همانطوري که در بين معصومين امير المؤمنين صلوات الله عليه معروف گشت و الگو شد، در بين زنان هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اشتهار يافت وگرنه زنان فراواني بودند که هم از عصمت برخوردار بودند و هم از کمال متعارف و فوق متعارف. و ليکن علت اينکه حضرت زهرا (س) در بين زنان معروف شد همان علتي است که بدان سبب، حضرت علي در بين ائمه عليهم السلام معروف گشت. لذا گفته مي‌شود علي و زهرا، با توجه به اينکه معصومين ديگر هم هستند.


قرآن کريم در مقام بيان قوه جاذبه و معرفي ملکه عفاف هم تمثيل از مرد مي‌آورد و هم از زن.
يوسف و مريم دو مظهر عفت
و اما مرد، يوسف صديق – سلام الله عليه است و آن زن حضرت مريم سلام الله عليها است که قرآن درباره ي او مي‌فرمايد : ان الله اصطفيک و طهرک و اصطفيک علي نساء العالمين


هر دو اين بزرگواران، مزاياي ارزشي فراواني داشتند که قرآن نقل مي‌کند اما آنچه در اين مبحث مورد توجه است، ملکه عفاف بودن آنهاست. هم يوسف مبتلا شد در اثر عفاف نجات پيدا کرد و هم مريم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات يافت. اما آنچه مهم است، اين است که راه نجات هر يک از دو معصومين چه بود ؟ و در حين خطر عکس العمل هر يک چگونه بود و چه گفتند ؟ هنگاميکه وجود مبارک يوسف سلام الله عليه آزمون مي‌شود، قرآن تا اين جا تعبير دارد که مي‌فرمايد: «همت به

وهم بها لولا ان رءا برهان ربه» يعني سخن در مقام فعل نيست در مرحله مقدمات هم نيست بلکه نسئه اهتمام است و اين مرحله سوم است. مراد از اهتمام در اين جا همان است که آن زن مصري همت گماشت و همتش در حد تعقيب يوسف (ع) به فعليت رسيد ولي يوسف صديق نه تنها در مقدمات کار نبود، بلکه قصد و همت و خيال هم در ميان نبود چون برهان رب را ديد قصد نکرد.


و اما در جريان مريم عليها السلام – مي‌بينيم از لحاظ ملکه عفاف بودن هم سطح يوسف صديق است که خدا از او به عنوان عبد مخلص ياد کرد که «من عبادنا المخلصين»، و يا از او بالاتر است. بيان مطلب اين است که وقتي از عفاف مريم عليها السلام سخن به ميان مي‌آيد، سخن از «همت به و هم بها لولارءا برهان ربه » نيست. سخن اين نيست که اگر مريم، دليل الهي را مشاهده نمي کرد، مايل بود، بلکه سخن از آن است که : «قالت اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا».نه تنها خودش ميل ندارد، آن فرشته را هم که به صورت بشر متمثل شده نهي از فکر مي‌کند و مي‌گويد : اگر تو با تقوايي دست به اين کار نزن. لذا ذات اقدس فرمود : «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشراً سويا» در اين آيه مزبور نفرمود: اگر او دليل الهي را نمي ديد، ميل پيدا مي‌کرد و قصد مي‌نمود بلکه مي‌فرمايد: «قالت اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا» و اين کلمه «ان کنت تقيا» بعنوان امر به معروف و نهي از منکر است يعني تو بپرهيز. مثل اين که ذات اقدس اله به ما مي‌فرمايد. اين کار را انجام ندهيد.


«ان کنتم مومنين» ما اين تعبير را در قرآن زياد داريم، يعني برابر ايمان عمل کنيد.

اثر استعاذه مادر مريم
استعاذه مادر مريم، به صورت استعاذه مريم سلام الله عليها – ظهور کرد، وقتي مريم به دنيا آمد مادرش گفت: «واني اعيذ ها بک و ذريتها من الشيطان» خدايا من اين دختر را و ذريه او را به تو پناه دادم. خدا هم فرمود: «فتقبلها ربها بقبول حسن» بعد فرمود: «وانبتها نباتاً‌ حسناً» افراد بسياري هستند که تنها، تلاش و کوشش آنها مقبول خداست نه خود آنها و لذا خدا درباره افراد نمي فرمايد که ما آنها را قبول کرديم و پناه داديم بلکه مي‌فرمايد : «انما يتقبل الله من المتقين».
قبول عمل غير از قبول گوهر ذات عامل است. اعمال بسياري از مردم مقبول است. اما آيا گوهر ذاتشان هم مقبول است يا نه ؟ خداوند درباره مريم فرمود : فتقبلها و نفرمود تقبل عملها. بنابراين مادر مريم او را به پناه خدا سپرد، خدا هم پناهندگي داد. آن پناه خواستن از خداوند در کنار محراب بود که مستجاب مي‌شود و فرزندش مي‌گويد: «اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا»
نقش زنان در تثبيت اديان الهي
قرآن کريم از سه زن بعنوان نمونه ياد مي‌کند، کساني که موسي را از کشته شدن حفظ نموده و تربيت کردند کل جريان پرورش موسي کليم بعهده اين سه زن بوده است: مادر موسي، خواهر موسي و زن فرعون. اين 3 زن با وضع سياسي آن روز مبارزه کردند، تا اين مرد پرورش يافت قرآن مي‌فرمايد: «و اوحينا الي ام موسي» از يک سو وقتي مادر موسي فرزند را به دستور الهي به دريا انداخت به خواهر موسي گفت : اين جعبه را تعقيب کن «و قالت لاخته قصيه» از سوي ديگر به همسر فرعون گفت: «لا تقتلوه عسي ان ينفعنا او نتخذه ولداً» از طرفي اين سه زن، زمينه ي رشد و تربيت موسي را فراهم کردند تا بساط فرعون برچيده شد.
بنابراين روشن شد که در بخش غضب و شهوت، عفاف زنان ممتاز ترين کار را براي حفظ اديان ابراهيمي عهده دار بودند و در بخش علم نيز، زنان در حد مردان جزء کلمات الهي بودند که آدم را نجات دادند. «فتلقي آدم من ربه کلمات».


بنابراين نتيجه اين مي‌شود که بخشي وجود ندارد که در آن بخش صرفاً مردان پيشتاز باشند و زنان سهمي نداشته باشند، ولکن اولاً بايد خود زن موقعيت خود را درک کند و ثانياً ديگران به اين موقعيت حرمت بنهند و ثالثاً امکانات را فراهم بکنند آنگاه ارزيابي شود که از ميدان آزمون، چه اندازه، زن مي‌تواند موفق بشود و چه اندازه مرد مي‌تواند پيشرفت کند.


زنان الگو در قرآن
قرآن کريم چهار نمونه از زنان – دو نمونه بدان و دو نمونه خوبان را در سوره تحريم ذکر مي‌کند. اما در تمام اين موارد چهارگانه هيچ سخن از زن و مرد نيست. نمي گويد آن زنهاي بد، نمونه زنان بدند، مي‌گويد نمونه مردم بدند و در آن دو مورد ديگر که از زنان با فضيلت نام برده مي‌شود، در آن زمينه هم نمي گويد زن با فضيلت، نمونه زنان با فضيلت اند، بلکه مي‌فرمايد نمونه مردم با فضيلت اند.
زن لوط و زن نوح


قرآن کريم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد تبيين مي‌کند و مي‌فرمايد : ضرب الله مثلاً للذين کفروا امرئه نوح و امرئه لوط کانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من الله شيئاً و قيل ادخلا النار مع الداخلين
در اين جا خداوند نمي‌فرمايد «ضرب الله مثلاً للاتي کفرن» و نمي فرمايد «ضرب الله مثلا لعناء الکافرات» نمي گويد خدا نمونه زن بد را ذکر کرد بلکه مي‌گويد نمونه مردم کافر را ذکر کرد و در اينجا منظور از خيانت، خيانت مکتبي و ايدئولوژي و فرهنگي است و لذا ذات اقدس اله به ما فرمود: «لا تخونوا لله و الرسول و تخونوا اماناتکم» به پيامبر (ص) خيانت کردن يعني با دين رفتار بد کردن، به خدا خيانت کردن يعني به ايمان او بدرفتاري کردن.


اين خيانت به خدا و پيامبر است و در اينجا نفرمود : زن لوط و زن نوح به اين دو پيامبر که يکي از انبياء اولولعزم است و ديگري حافظ شريعت ابراهيم عليهم السلام، خيانت کردند، يعني مکتبشان را نپذيرفتند و اينها نمونه مردم تبهکار و بزهکارند.
عظمت زن در فرهنگ وحي
عظمت زن در فرهنگ وحي گذشته نيز بوده و اختصاصي به قرآن ندارد بلکه در انجيل، تورات و صحف خليل الله نيز مطرح شده است. لذا وقتي در قرآن کريم از زنان ياد مي‌کند مي‌بينيم مادر مريم و يا خود مريم را جزء آل عمران مي‌شمارد و در زمره اصفيا قرار مي‌دهد و به عبارتي ديگر در بين مردم جهان اينها هم مانند انبياء و اولياء خاص جزء اصفيا الهيند. خدا در قرآن مي‌فرمايد: ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل ‌عمران علي العالمين، ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم


که منظور از اين عمران آل عمراني است که پدر مريم است نه عمراني که پدر موسي است چون عمراني که پدر موسي است اصلاً نامش در قرآن کريم نيامده. بعد قرآن مي‌فرمايد : «اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لک ما في بطني محرراً» خداوند اين دو بانو را بعنوان صفوه مردم عالم معرفي نموده است در نهج البلاغه نيز مي‌خوانيم که اميرالمومنين صلوات الله عليه درباره فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌فرمايد: «قل يا رسول الله عن صفيتک صبري».


اميرالمومنين به رسول خدا عليه السلام خطاب کرد : يا رسول الله اين صفيه تو يعني اين بانويي که صفوه تو مصطفا و برگزيده توست رحلت کرده و صبر فقدانش بر من دشوار است. حضرت از او به عنوان صفيه ياد مي‌کند يعني صفوه الله. مريم هم صفوه الله است. مادر مريم هم ظاهراً صفوه الله است براي اينکه آل يعني اهل و مادر مريم اهل عمران بود. يعني عمران که پدر مريم است سر سلسله اين خانواده به شمار مي‌رود و وابستگان اين خانواده را آل عمران مي‌گويند. پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقند.


زنان و رسيدن به مقام خليفه اللهي
سوال مي‌شود، که اگر خليفه الله انسان است و اين مقام انسانيت منزه از ذکورت و انوثت است پس چرا در بين مردان افراد فراواني به اين مقام راه يافته اند ولي در بين زنان فقط چهار نفر به اين مقام رسيده اند ؟ پاسخ به اين سوال اين است که اولاً بسياري از زنان هستند که فضائلشان در تاريخ ثبت نشده است و ثانياً اين چهار نفر بيانگر انحصار نيست. ثالثاً اگر جامعه رشد بيشتري داشته باشد، سعي مي‌کند امکانات ترقي و سعادت را در اختيار هر دو صنف قرار بدهد و اگر جامعه اي عقب افتاده است نبايد اين تهجر فکري جامعه را به پاي مذهب نوشت چرا که مذهب راه را براي هر دو صنف بازکرده است و در هيچ جا کمالي مشروط به ذکورت يا ممنوع به انوثت نکرده است و مشروط بودن به ذکورت و انوثت مربوط به کارهاي اجرائي است.


و سؤالهايي که مربوط به بخشهاي اجرائي است در بخش هاي فقهي مطرح مي‌شود. اما در بحث هاي خلافت و ساير کمالات انساني در هيچ کدام زن و مرد هيچ کدام نقشي ندارند.
راه نداشتن عنوان زن و مرد ذکورت و انوثت در معاد
قرآن همانطوريکه در ابتدا پيدايش انسان، سخن را در محور خلافت شروع کرده است و خلافت، زن و مرد ندارد، در پايان پيدايش، و در انجام عالم هم وقتي مسئله معاد، مسئله مواقف قيامت، ‌مسئله برزخ و حشر، مسئله سوال و جواب، و کتاب و توزين اعمال، و عبور در صراط، و کوثر و مانند آن را مطرح مي‌کند و هيچگاه بين زن و مرد فرقي نمي گذارد، و در همه موارد زن و مرد با هم هستند. حتي اين مسئله که در بعضي روايات ما آمده است که به بهشتيان مي‌گويند. يا معشر الخلائق غضوا ابصار کم حتي تجوز فاطمه (س) بنت محمد (ص)


چشمهايتان را بپوشانيد، نه براي آن است که شما نامحرم هستيد، و به هنگام عبور فاطمه (س) شما نامحرمان اجازه ديدن آن را نداريد، آنجا سخن از تکليف يا سخن از حرمت وحليت و يا جواز و عدم جواز نيست. بلکه اين يک امر تکويني است، يعني وقتي اين بانو با آن جلال و شکوه مي‌گذرد، اهل محشر توان ديدن آن را ندارند، نور چشمشان در هم شکسته مي‌شود و قدرت مشاهده آن را ندارند.
آن گاه در روايت آمده که چادري بر سر آن حضرت است که آن چادر به وسعت همه اهل محشر مي‌رسد و آنها مي‌توانند از تار و پود اين چادر بهره بگيرند يعني پوشش رحمت و مقام شامخ ولايت است که فراگير است اينها مظهر «رحمتي وسعت کل شي» هستند و گسترش آن رحمت به دست همه مي‌رسد


ظرافت گرايش قلبي زن
قرآن کريم سعي کرد هم از راه موعظه که ارتباط تنگاتنگ و مستقيم با قلب و دل دارد با انسان سخن بگويد و هم سعي کرد از راه حکمت که ارتباط غير مستقيم با دل است با انسان سخن بگويد و اگر کانال عقل و فکر به دالان ورودي دل و ذکر نرسد سودي ندارد و زنها در بخش دل و قلب و گرايش و جذبه موفق تر از مردانند. تنها سخن از حجم مغز مرد نيست، بلکه سخن از ظرافت گرايش قلب زن هم هست اينکه زن زودتر گريه مي‌کند به خاطر آن است که دستگاه پذيرش او عاطفي تر

است و مهمترين راه ذکر است که انعطاف پذيري مقدمه اوست. قرآن کريم از اين جهت چند طائفه آيات دارد. بخشي از آيات مربوط به عقل و انديشه و فکر که با افلاتعقلون يا افلا تتفکرون همراه است و بخشي از اينها مربوط به عمل است: «اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم افلا تعقلون» اين عقل عملي است به واعظان غير ملتفت مي‌گويد چرا ديگران را نصيحت مي‌کنيد و خودتان را فراموش مي‌کنيد مگر عاقل نيستند. اين عقل عملي است.

بنابراين کسي نمي تواند بگويد که راه پذيرش در زن کمتر از مرد است ما اگر علم گرا باشيم ممکن است کسي بگويد ما بايد بالاتر از اين بيانديشيم و بدانيم که حوزه و دانشگاه هر دو وسيله است تا انسان از تفکر به تذکر برسد. وقتي خدا مي‌گويد کتاب من کتاب ذکر است و آنرا براي تذکر و تذکره فرستاده ام و آيا کسي هست که متذکر شود اين به منزله هل من ناصر خداست. آيا کسي

هست به ياد من باشد ؟ آنگاه مي‌فهميم که زن در اينجا اگر زودتر از مرد نگويد لبيک حداقل با او هم صدا است. ما مي‌بينيم آل عمران که عظمتي در قرآن براي آنها است از دو زن پيداشده آنهم در حال محراب خداوند مسيح را که در حوزه و دانشگاه به مريم نداد در محراب با او سخن گفت. اين محراب همان حالت جنگ است نماز جاي جنگ بين عقل و جهل است. گاهي انسان از سر علم

مي‌خواهد نجات پيدا کند اين جنگ در نماز به ظهور مي‌رسد و در نماز انسان موفق مي‌شود که از دانش نجات پيدا کند. از شر فهميدن نجات پيدا کند اين فهميدن گاهي علت است براي بشر که مي‌گويد «انا اعلم منه» من از او بالاترم. اما وقتي انسان از شر فهميدن نجات پيدا کرد بعد اين فهم را مقدمه قرار مي‌دهد و اظهار مي‌دارد که خدايا فهميدم که تو مرا از خاک آفريدي تا مرا متواضع کني نه اينکه خاک بر سرم بريزي. اصلاً فهم براي اين است که انسان پياده شود نه براي آنکه در

انسان داعيه ايجاد شود. اگر ذکر زمام فکر را گرفت اين همان علمي است که : «نور يقذفه الله في قلب من يشاء» و اگر معاذالله ذکر نتوانست زمام فکر را بگيرد اين همان تفاخر در علم و تکاثر در معلومات است که باعث مي‌شود تا کسي بگويد من از او بهتر مي‌فهمم، تأليف من بهتر است و... اين همان مار و عقربي است که به جان رخنه کرده است. بنابراين هرگز نمي توان گفت چون حجم

زن مثلاً کمتر است اينها در ترقي و سعادت يابي با مردها فرق دارند، اين چنين نيست بلکه آنکه بهتر مي‌نالد، زودتر به مقصد مي‌رسد، پس نتيجه اين که گذشته از او حدي از انسانها که ذکر و فکر شان يکي است. خواه زهرا خواه علي صلوات الله عليهما – اوساط از مردم دو دسته اند. بعضي راه نظرشان قوي تر است، و بعضي راه عملشان قوي تر است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید