بخشی از مقاله

تيمورلنگ


مقدمه
روز بیست و پنجم شعبان سال 736 هجری قمری را در تاریخ بشری باید از روزهای شوم و نامبارک به حساب آورد ، زیرا در این روز در یکی از روستاهای شهر " کش " که امروز به شهر سبز معروف است و در جنوب سمرقند قرار دارد ، نوزادی پای به عرصه وجود گذاشت که سالها بعد اقدامات و ماجراجویی ها و جنگ و کشتارهایش ، صفحات هراس انگیز و خوف ناکی را در دفتر تاریخ رقم زد. روستاها و شهرهای بسیاری را ویران ساخت ، خانه ها و قلعه های مستحکم فراوانی را با خاک یکسان ساخت ، سر پادشاهان و امیران و فرماندهان نامداری را از بدن جدا کرد . خانمان ها را بر باد داد و خون صدها هزار مردم بی گناه را بر زمین جاری ساخت و از سر بی گناهان ، مناره ها بر پای کرد و وقتی مرد ، تاریخ نویسان و افسانه پردازان از زندگی شگفت انگیز او ، افسانه ها پرداختند و کتابها نوشتند.


این نوزاد که منشاء این همه خوف و هراس و قتل و غارت شد ، تیمور نام گرفت و به دنبال علل و ماجراهایی که در این کتاب از او خواهیم خواند در تاریخ به تیمور لنگ و امیر تیمور گورکان معروف گردید .
ما در این کتاب ، حیات این مرد سیاهکار را مطالعه میکنیم که نامش لرزه بر اندامها می افکند. مرد سیاهکاری که در قتل عام مردم سیستان در سال 785 هجری دو هزار انسان اسیر را زنده در دیواری جای داد و صد هزار اسیر هندی را در نزدیکی دهلی در سال 801 هجری سر برید . چهار هزار نفر ارمنی را در سال 803 هجری زنده به گور کرد ، بیست کله مناره در همان سال در نزدیک حلب و دمشق از سر مردم بر پا ساخت . هفتاد هزار نفر را در اصفهان قتل عام کرد و اینها فقط قسمت کمی از کشتارهای بسیار اوست .


مردی که در بیرحمی و قساوت دست کمی از چنگیز نداشت و در عین حال که عیاش و خوشگذران بود و زن های متعدد داشت ، ( هشت تن از زنان او را ( کلاویخو ) جهانگرد معروف ، در ساحل زرافشان به چشم خود دیده است ) و شراب به افراط مینوشید ، تظاهر به دینداری میکرد و قرآن را از حفظ داشت .
او در دوره پیری هم نشاط خود را از دست نداده بود و در خوراک و شراب افراط میکرد
(1)
و از بیرحم ترین افراد بشر بود .
در شرحی که ظاهراً خودش از زندگی خود نوشته ، میگوید که هیچ منظره های همچون فوران خون از رگهای گردن کسی که سرش به دست او بریده میشود ، به او لذت نمیداده است . کلاویخو نوشته است که در فتح قلعه سبزوار دو هزار نفر را زنده لای چینه دیوار کرد ، و از اجساد آنها مناره ساخت . از این مناره های مرده انسان کلاویخو دوباره دیده است . و دیگران چند و چندین بار .


در فتح اصفهان ، تیمور به بهانه این که مردم از دادن مالیات امتناع کرده اند ، هفتاد هزار نفر را به خاک و خون کشید و از کله های آنها مناره ها ساخت ، او اساساً دوست داشت که با سرهای قربانیان خود مناره بسازد .


ابن عربشاه ، یکی از مورخین عهد تیموری نوشته است که تیمور بعد از تصرف بغداد به بیست هزار نفر از سپاهیان خود دستور داد تا هر یک دو سر را از تن مغلوبین ببرند .
برای شناختن تیمور ، بایستی نخست ، منشاء و ماهیت قدرت او را بشناسیم . این بسیار مهم است که بدانیم چگونه میشود که یک انسان این همه قدرت می یابد و در سایه این قدرت این همه مال و جان و آثار بشری را به دست نابودی میسپارد.؟


این قدرت به موجب چه عواملی بوجود می آید و تثبیت میشود ؟ قطعاً کسانی یا گروهها و طبقاتی در ایجاد و استحکام این قدرت ذی نفع هستند ، در غیر این صورت اگر نفع یک فرد به تنهایی در یک قدرت تامین شود هرگز نمیتواند موجب دوام آن قدرت شود .
در این کتاب ، ضمن شناختن تیمور ، زمینه های ایجاد و رشد این قدرت و افراد و طبقاتی را که از آن بهره مند بودند و لا جرم در حفظ و تحکیم آن میکوشند خواهیم شناخت .
برای این منظور لازم است محیط اجتماعی ایران را پیش از ظهور تیمور بشناسیم و بدانیم که کشور ما در چه وضعی قرار داشت و چه کسانی و با چه مشخصاتی سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه را در دست داشته اند .



اوضاع ایران در بامداد فتنه تیمور
مطالعه تاریخ ایران در دوره فترت بین مرگ سلطان ابو سعید ، آخرین پادشاه سلسله
(2)
ایلخانی و استیلای امیر تیمور گورکان ، متضمن هرج و مرج عجیبی است که در این ایام در ایران بر اثر قیام مدعیان عدیده سلطنت و کشمکش های دائمی ایشان پیش آمده بود ، و صدماتی که در آن دوره ، متعاقب آن وقایع به مردم و خرابی هایی که به آبادی ها رسیده ، چنان اوضاع را آشفته و مردم را پریشان کرده بود که در اواخر ، حتی صالح ترین افراد ، آمدن خونریز بی باکی مانند تیمور را به دعا و جان و دل از خدا میخواستند . شاعر بلند نظر شیراز ، حافظ ، پس از آنکه از مشاهده این اوضاع و احوال به تنگ آمده ، با کمال بی صبری میگوید :


سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل
شاه ترکان فارغست از حال ما کو رستمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو ، آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی


تیمور و زندگی نامه او
نام صحیح تیمور چیست ؟
درباره نام تیمور ، هم مانند زندگی و دوران کودکی اش ، مطالب و نظریات گوناگون نوشته اند . او به طور کلی به نام تیمور مشهور است . ابن عربشاه که تاریخی معتبر به نام " عجایب المقدور فی اخبار تیمور " درباره زندگی او نوشته ، میگوید : چون لغات فارسی در زبان عربی ، به صورتهای گوناگون تغییر شکل میدهند ، لذا نام تیمور را نیز در کتب عربی ، گاه به شکل تمور ، و گاه به صورت تمر و گاه تمر لنگ نوشته اند .


تیمور ، در زبان ترکی به معنی آهن است .
تیمور ، در روز بیست و پنجم شعبان سال 736 هجری ، یعنی قریب پنج ماه بعد از مرگ سلطان ابو سعید بهادر ، آخرین ایلخان بزرگ مغول ، در روستای " خواجه ایلغار " در
(3)
حوالی شهر " کش " در جنوب سمرقند زاییده شده است .
شهر " کش " ، به شهر سبز نیز معروف است .

پدر تیمور که بود ؟
پدر تیمور " ترغای " نام داشته است . زندگی ترغای به درستی روشن نیست . بعضی گفته اند که کفشگری ناچیز بوده است . عده ای گفتهاند که پدر تیمور و خود او در آغاز شتر چرانان بیگانه از عقل و ایمان و در ردیف مردم پست و فرو مایه بوده اند که در ماوراءالنهر به سر میبرده اند و به تناسب فصل به گرمسیر و سردسیر و بالعکس کوچ میکرده اند . گروهی گفته اند که پدر تیمور در ردیف سپاهیان سلطان و فرمانده گروهی به تعداد یکصد نفر بوده و به چالاکی و شهامت در میان هم ردیفان خود شهرت داشته است .
تیمور در خاطراتی که منسوب به اوست ، می نویسد : پدرم جزو مالکان کم بضاعت شهر کش به حساب می آمد .

کودکی تیمور از زبان خود او
تنها مردم به پیروی از آنها ، تاریخ نویسان درباره تیمور به افسانه پردازی پرداخته اند بلکه ظاهراً خود او نیز کوشش دارد که تولد خود را به خواب نما و پیش گویی و غیره مربوط سازد .
به موجب کتابی که میگویند تیمور به قلم خود نوشته است ، گوشه هایی از دوران زندگی کودکی و نوجوانی خود را شرح داده است .
این کتاب را یک محقق فرانسوی به نام " مارسل بریون " گردآوری و تالیف کرده و در ایران تحت نام " منم تیمور جهانگشا "بوسیله آقای ذبیح الله منصوری ، مترجم معروف ، منتشر گردیده است .


در این کتاب ( که اگر نوشتن آن بوسیله تیمور صحت داشته باشد ) تیمور ماجرای تولد و خوابی را که پدرش یکسال قبل از تولد او دیده چنین شرح میدهد :
قبل از اینکه من متولد شوم ، پدرم خواب دید که مردی نیکو منظر ، مثل فرشته ، مقابلش
(4)


نمایان شد و شمشیری به دست پدرم داد . پدرم شمشیر را از آن مرد گرفت و از چهار سمت به حرکت در آورد و بعد از خواب بیدار شد و ظهر روز بعد ، که برای ادای نماز به مسجد رفت ، موضوع خواب خود را برای " شیخ زیدالدین " امام مسجد محله ، تعریف کرد .
شیخ به او گفت : تعبیر خواب تو این است که خداوند پسری به تو خواهد داد که با شمشیر خود جهان را خواهد گرفت و دین اسلام را در سراسر جهان توسعه میدهد .
زنهار که از تربیت او غفلت نکنی . باید که بعد از تولد این پسر را وادار کنی درس بخواند و خط بنویسد و قرآن را یاد بگیرد . تیمور میگوید : وقتی سال بعد ، من متولد شدم ، پدرم راجع به اسم من با امام مسجد ، مشورت کرد و امام مسجد گفت که اسم پسرت را "تیمور" بگذار که به معنی " آهن " است . تیمور میگوید : اولین چیزی که از دوره کودکی به یاد دارم ، صدای مادرم است که روزی به پدرم گفت :


این بچه چپ است و با دست چپ کار میکند .
لیکن به زودی معلوم شد که من نه چپ هستم و نه راست .بلکه با هر دو دست کار میکنم . و بعدها و قتی نزد آموزگار رفتم و شروع به درس خواندن کردم ، با هر دو دست می نوشتم ، و پس از اینکه به سن رشد رسیدم ، با هر دو دست شمشیر میزدم و تیر اندازی میکردم و امروز هم که هفتاد سال از عمر من میگذرد ، چپ و راست برایم فرقی ندارد .
وقتی مرا برای فرا گرفتن سواد ، نزد آموزگار فرستادند ، به قدری خردسال بودم که نمیتوانستم روی لوح چوبی خود موم بمالم .

دوره های نوجوانی و جوانی
تیمور در دوران جوانی به سبب تنگدستی و پریشانی دست به کار بیهوده ای زد که زیان آن به خودش بازگشت . این داستان را هم ابن عربشاه نوشته است .
ماجرا از این قرار بود که : روزی گوسفندی را دزدید و چوپان که موضوع را فهمیده بود ، او را تعقیب کرد و وقتی به او رسید ، ضربه ای بر کتف و ضربه ای بر ران او فرود آورد و

(5)
هر دو را از کار انداخت .( البته در کتابهای دیگر و همچنین تاریخ نویسان دیگر ، ضربات وارده به دست و پای او را ، در ضمن جنگها و نزاعهای دیگر ذکر کرده اند که در جای خود به آنها اشاره شده است ) .
به هر حال طبق نوشته ابن عربشاه ، این حادثه بر تیره روزی و بینوایی او افزود و آتش کینه و عنادش را تیز تر نمود .
تصمیم گرفت همدستانی فراهم کند . او چهل تن از افراد شرور و بی ایمان را با خود همدست ساخت .

خواهر سلطان ، همسر تیمور
از آن پس هر لحظه بر جاه و جلال او نزد سلطان افزوده میشد تا اینکه خواهر او را به زنی گرفت .
نام این زن " الجای ترکان اغا" و نام سلطان مذکور " امیر حسین قزغنی " فرمانروای ماوراء النهر است.
این وصلت و این آشنایی در واقع سرآغاز موفقیت های تیمور است که با ماجراها و حوادث بسیاری توام است و سرانجام با قتل ناجوانمردانه امیر حسین ، بوسیله تیمور خاتمه می یابد که ماجرای آنرا در این کتاب خواهیم خواند .


ابن عربشاه ، نکته ای را تذکر میدهد که قابل توجه است . او میگوید : چون تیمور بر ممالک ماوراءالنهر دست یافت و سرآمد همگان گردید ، دختران پادشاه را به همسری میگرفت و لقب گورکان ، که در لغت مغول به معنی داماد است ، بر الغاب وی افزوده میشد . زیرا داماد ملوک و همواره با ایشان در سلوک بوده است .

ثروت تیمور
ثروت او به قدری زیاد است که میتواند سطح زمین را با سکه های طلا فرش کند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی اوست .
شمار قصرهای او از دویست متجاوز است : در سمرقند ، هجده قصر، در کش بیست قصر،
(6)


در بغداد پانزده قصر ، در اصفهان دوازده قصر ، در شیراز هفت قصر دارد .
روزی که به بغداد حمله کرد ، یک درخت طلا به دست آورد که برگهایش از جواهر بود و هیچ کس نتوانست قیمت آن درخت طلا و جواهر را تعیین کند . شمار اسبهای خود او که در ایلخیهای او می چرند ، بیست بار یکصد هزار اسب ( دو ملیون راس ) است . شمار شترهایش از حساب افزون می باشد.
در باره ثروت تیمور ، ابن عربشاه نیز مطالب حیرت آوری نوشته است . او میگوید : پیوسته برای او بارهای لعل از بدخشان و فیروزه از نیشابور ، یاغوت و الماس از هند و سند ، لؤلؤ از هرمز ، یشم و مشک از ختا و زر و سیم از دیگر شهرها به ارمغان میبردند .

حافظه عجیب تیمور
شاید در دنیا کسی بوجود نیامده باشد که حافظه ای قوی تر از حافظه تیمور داشته باشد و یکی از عوامل موفقیت این مرد ،نیروی حافظه اوست .اگر از بام تا شام ، یکصد نفر از امرا و افسران خود را ملاقات کند و برای هر یک از آنها دستوری صادر کند که با دستور دیگری فرق داشته باشد تمام آن دستورها را به یاد دارد و میداند که هر یک از اوامر وی در چه موقع باید اجرا شود و کسی که مامور اجرای امر شده ، اگر در موقع تعیین آن را به اجرا در نیاورد ، به قتل خواهد رسید .
همه اطرافیان تیمور میدانند و اطلاع دارند که اگر کاری را که قبول کرده اند به موقع به اتمام نرسانند ، مرگشان حتمی است . هنگامی که تیمور لنگ مشغول ساختن شهر کش بود ، دو نفر از معماران آن شهر را سر برید ، زیرا آنها نتوانستند در موقع مقرر عمارتی را که باید بسازند به اتمام برسانند .

 

در میدانهای جنگ
در جنگهای بزرگ و خطرناک ، خود تیمور ، بعد از اینکه جانشینی برای قشون خود تعیین کرد ، در صف اول ، مبادرت به جنگ میکند .
به دفعات اتفاق افتاده که زخمهای مهلک خورده و اطرافیانش او را از میدان جنگ خارج
(7)
کرده اند تا زیر سم ستوران به قتل نرسد . در میدان جنگ تهورش به قدریست که خون را در عروق افسران و سربازان وی به جوش می آورد و آنها را برای هر نوع فداکاری آماده میکند .
هنگامی که لباس رزم بر تن ندارد و مغفر بر سرش دیده نمیشود ، یک کلاه سفید بر سر میگذارد . در میدان جنگ خیمه اش با افسران قشونش تفاوتی ندارد اما وقتی در جایی سکونت میکند برای وی خیمه های گرانبها می افرازند یا " یورت " نصب میکنند . بهای هر یک از این خیمه های باشکوه و یورت های تیمور به اندازه خراج یک کشور است .

 

کباب کره اسب ، غذای محبوب تیمور
آنگاه غذا آوردند و اگر من بخواهم بگویم چقدر غذا آورده شد باید صفحات بسیاری بنویسم .
چند نوع از غذاها عبارت بودند از : گوسفندهای بریان شده در پوست و کره اسب های بریان شده زیر آتش بوته های خشک بیابان ، کباب کره اسب یکی از بهترین غذاهای ساکنان صحرا نشین ماوراءالنهر است .


کره اسب را ذبح میکنند و پوستش را میکنند و آنگاه شکمش را میدرند و احشاء و امعاء کره اسب را میشویند . آنگاه ، احشاء و امعاء را در شکم کره اسب قرار میدهند و مقداری روغن و سبزی های معطر در آن میریزند و شکم را میدوزند و کره اسب را در پوست آن جای میدهند و پوست را هم میدوزند و کره اسب زیر آتش بوته های خشک بیابان قرار میگیرد و من از آن غذا خورده ام و بسیار لذیذ است . در آنروز بیش از دویست کره اسب و گوسفند را بریان کرده بودند که برای غذای یکسال هیئت سفارت کاستیل کافی بود .

آغاز جنگهای تیمور برای کسب قدرت
تیمور با فعالیت خستگی ناپذیری در پی جمع آوری قوا برای خود بود . او گروهی از افراد جنگجو و شرور و قدرت طلب را به دور خود جمع کرد . این افراد ، همان طور که قبلاً

(8)
اشاره شد ، ابتدا بلند پروازی ها و آرزوهای تیمور را برای جهانگشایی به مسخره میگرفتند ، ولی به تدریج که در سایه اوضاع آشفته محیط ، فتوحاتی در جنگها و یورشهای کوچک نصیب آنها شد وی را به فرماندهی پذیرفتند و به اطاعت او گردن نهادند.


آنها گاه با فئودالها و خوانین محلی برای انجام مقاصدشان همراه میشدند . مثلاً موقعی که تغلق تیمور خان ، امیر مغولستان ، سمرقند را فتح کرد ، تیمور جزو یاران تغلق تیمور بود و سمرقند در حقیقت وطن تیمور بود که با کمک او به دست این خان می افتاد . تیمور قبل از اینکه به خدمت تغلق تیمور در آید ، جزو قشون دستگاه امیر حاجی برلاس ، از امرای ماوراءالنهر بود. تغلق تیمور قصد تصرف ماوراءالنهر را داشت لذا در جنگی که بین حاجی برلاس و تغلق تیمور درگرفت ، حاجی برلاس شکست خورد و به خراسان گریخت ، تیمور نیز با او همراه بود . اما به زودی از وی جدا شده به تغلق تیمور پیوست . تغلق تیمور ، وی را نخست به ملازمت فرزندش الیاس خواجه ، که بوسیله پدر به سلطنت ماوراءالنهر برگزیده شده بود ، انتخاب کرد . و سپس به تیمور کمک کرد تا حاکم ناحیه کش شود .

محاصره سمرقند و فرار امیر حسین و تیمور
اما دوران دوستی و همکاری او با تغلق تیمور کوتاه بود . تیمور با امیر حسین ، حاکم بلخ که اینک خواهر او را به زنی گرفته بود پیوند دوستی برقرار کرد و علیه تغلق تیمور ، وارد جنگ شد . کوشش تیمور و امیر حسین در جنگ با تغلق تیمور به جایی نرسید و هر دو شکست خورده به سیستان گریختند .دوران این شکست کوتاه بود ، آنها ( امیر حسین و تیمور ) به زودی موفق شدند ماوراءالنهر را از چنگ تغلق تیمور رها سازند و حکومت خود را در آنجا مستقر سازند . اما هنوز به طور کامل استقرار نیافته بودند که خان دیگری از مغولان آهنگ تصرف ماوراءالنهر کرد . امیر حسین و تیمور که اینک در کنار هم برای تحصیل قدرت مبارزه میکردند با خان مغول به مبارزه برخاستند ولی خان مغول فائق شد و تیمور و امیر حسین شکست خوردند و در نتیجه این شکست ، سمرقند و شهر کش را به دست حوادث سپرده و خود به سوی بلخ گریختند . سپاهیان مغول روی به سمرقند آوردند ، در حالی که پادگان شهر از فرماندهان خود ، که تیمور و امیر حسین بودند ، خالی


(9)
مانده بود .

تیمور در اسارت ترکمانان
تیمور و همسرش ، در محلی به نام " جوی فی " با ترکمانان مواجه شدند . ترکمانها سر راه آنها را گرفتند . تیمور ( اولجای ترکان اغا ) را در چاهی پنهان کرد تا به دست دشمن نیفتد و خور آماده جنگ با آنها شد . اما حاجی محمد نامی که از دوستان قدیم او بود ، تیمور را شناخت و ترکمانان را از جنگ با او منع کرد و اسبی به طرف او کشیده و سوارش کرد . اما ترکمانان ، آن شب مانع رفتن او شدند و در حقیقت او را توقیف کردند ، تیمور با پرداخت مبالغی رشوه به آنها از دستشان خلاص شد و با کمک حاجی محمد خود را به امیر حسین رسانید . آنها در محلی به نام " محمودی " به هم رسیدند و دوازده روز در آنجا توقف کردند ..

 

سمرقند
اموال غارت شده از بلخ ، به سمرقند برده شد ، در آنجا به امر تیمور ، قلعه ها و حصارها و خانه های عالی ساختند . مهندسان و بنایان ، بر حسب دستور تیمور قصور عالی با زینت های خسروانه ساختند . در این کتاب ، در جای خود ، توضیحات کافی درباره سمرقند داده شده است .

 

مرگ جهانگیر ، فرزند تیمور
نظام الدین شامی در باب مرگ جهانگیر ، نقل میکند که : شبی تیمور ، شیخ برهان الدین قلیچ را در خواب دید .
با ادب و احترام به سویش رفت و از او خواست که : در حق پسرم جهانگیر ، دعا کن . شیخ به او گفت: با خدا باش . اما درباره جهانگیر هیچ نگفت . وقتی از خواب برخاست به شدت نگران شد و دبیر خاص خود " یول قتلغ " را فرستاد تا خبر سلامت جهانگیر بیاورد


(10)
و به او بگوید که :
مواظب خود باش و از خود محافظت نما .
پس از حرکت یول قتلغ ، باز او خواب پریشانی دید و نگرانی اش افزوده شد . تمام امرا و نوکران خود را جمع کرد و گفت :
گمان میبرم که از فرزند دلبر و میوه دل خودم ، جدا مانده ام شما را به خدا اگر از احوال او خبر دارید ، حقیقت را از من پنهان نکنید و مرا از آنچه گذشته است ، با خبر سازید .
آنها سوگندهای بسیار یاد کردند و گفتند که :


ما از حال او خبری نداریم .
تیمور ، ظاهراً این تصورات را از خود راند و برای جنگ با قمرالدین حرکت کرد و با او جنگید و دوباره او را گریزاند .یکی از فرماندهان تیمور به نام " اوج قرا " با تعدادی از افراد خود قمرالدین را تعقیب کرد ، ولی قمرالدین با افراد خود ، اوج قرا را محاصره کرد . در این محاصره ، تمام افراد اوج قرا نابود شدند . ولی خود او با اینکه اسبش نیز از پای درآمده بود ، توانست جان سالم به در برد . در بازگشت از جنگ قمرالدین ، خبر مرگ جهانگیر را به تیمور دادند . او جزع و فریاد بسیار کرد و لباس ماتم پوشید . ولی به زودی آن را فراموش کرد و دوباره به فکر قلع و قمع قمرالدین افتاد ، " عمر شیخ " ، فرزند دیگر خود را با جمعی از امرا ی لشکر به تعقیب او فرستاد . ولی آنها باز هم نتوانستند به قمرالدین دست یابند .

مقاومت در موصل
ملک عزالدین سلطان موصل نیز به تهدیدات تیمور وقعی ننهاد و حتی " شیخ " نامی را که تحف و هدایای تیمور را که ( اموال غارت شده در بغداد برای فرزندان و همسران خود می فرستاد ) مصادره کرده بود ، پناه داد .
تیمور پس از عبور از دجله موصل را محاصره کرد و چند ساعت بعد ، لشکریان او شهر را غارت کردند و چند قلعه دیگر از حوالی آنجا را به یغما بردند و آنقدر اسب و گوسفند و اشتر گرفتند که سی کشتی ، مدت ده شبانه روز گوسفندان غارت شده را از آب دجله به


(11)
پشت منطقه جنگی انتقال میدادند.
پس از غارت موصل ، مجدداً متوجه ماردین شد و ساکنان شهر ، مقاومت بسیار کردند و در این میان گروه زیادی به هلاکت رسیدند . در همین کشاکش ، قاصدی خبر تولد فرزند شاهرخ را رسانید . و تیمور به شکرانه تولد نوه اش ، دست از اهالی ماردین برداشت . قلعه قراچه قیا که ساکنان آن به دفاع در برابر هجوم لشکریان تیمور ایستاده بودند ، نیز تیمور و سپاهیان او را با زحمت دچار کرد . حصارها و برجهای قلعه قراچه قیا را که چهار هزار و سیصد سال از بنای آن میگذشت و با سنگهای ظریف تراشیده شده ، ساخته شده بود ، تا جایی که میتوانستند ، خراب کردند و خانه های آن را سوزاندند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید