بخشی از مقاله

مقدمه:
نگاهی هرچند سطحی به وضع کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان در جامعه ما , و نیز بسیاری از نقاط جهان , ما را با مسائل و دشواریهای عظیمی در زمینه روابط اخلاق انسانی , که ناشی از روشهای غلط تربیت است , آشنا می کند . بلایی عظیم متوجه جامعه بشری است . بلایی که غفلت از آن به قیمت شرف انسانی و فنای اخلاق تمام میشود .
وضع روابط در سطح جهانی آن چنان بحرانی است که اگر مدعی شویم در این زمینه با آفتی بزرگ مواجهیم , گزاف نگفته ایم . انحرافات , کج رویها , ناسازگاریها , انحطاطهای اخلاقی در سطح وسیع صورت مسلم و قطعی پیدا کرده و روزگار حال و آینده نسل کنونی و بعدی را به خطر افکنده است .
اگر در جوامع کنونی فریادها از این نابسامانی بلند نیست , بدان خاطر است که مردم تدریجا با چنین زمینه ای خو کرده و گمان دارند وضع باید به همین گونه ای باشد , که هست .


" فرزندم ، قبل از آنكه قبلت، سخت شود و انديشه ات ، مشغول گردد، به تربيت تو مبادرت نمودم."
(حضرت علي عليه السلام)
" تربيت، زيباترين چيزي است كه در بهترين انسانها ، آشكار مي شود."( افلاطون)
چهار چيز است كه اگر جمع شود در دل سنگ
لعل و ياقوت شود ، سنگ بدان خارايي پاكي طينت و اصل گهر و استعداد تربيت كردن مهر از فلك مينايي در من اين هرسه صفت هست كنون مي بايد تربيت از تو كه خورشيدجهان آرايي. (سعدي)
در ميان عوامل مختلفي كه منشأ و موجد تحولات اجتماعي مي شود، تربيت، آرامترين مطمئن ترين و مفيد ترين آنها مي باشد، تربيت ، روندي بسيار طولاني دارد و تقريباً در همه مراحل عمر آدمي از تولد تا مرگ، نقش خود را ايفا مي كند ، ولي اين نقش در برخي مراحل بر جسته و تعيين كننده و در مقاطعي ديگر نقش آن كمرنگ ومحدود مي باشد. برخي از دانشمندان نظير " كارن هورناي " . مهمترين سالهاي تربيت پذيري را هفت سال اول زندگي و پاره اي ديگر تا دوران نوجواني مي دانند و معدودي نظير " كارل يونگ" تأثيرپذيري آدمي از تربيت را تا چهل سالگي ، مي دانند. ابتدا بايد معلوم نمود كه مقصود از تربيت چيست؟ آيا آموختن مفاهيم علمي و يا انباشته كردن ذهن شاگردان است؟
" امرسون" مي گويد: " يك مسأله علمي را به شاگرد ياد دادن كار آساني است ، ولي او را با اميد و اراده و جديت تربيت كردن و قواي روحي اش را براي كار آماده كردن ، علمي است دشوار كه ازهمه كس ساخته نيست".
در حقيقت ، بايد گفت انتقال علم مرحله نازلي از تر

بيت است و ايجاد روح علمي ، مرحله عالي تربيت مي باشد.
در مرحله بعد ، ضروري است، از عواملي كه اثر گذار بر تربيت هستند ، سخن گفت،مهمترين آنها عبارتند از: زمينه ژنتيكي ، عامل محيط خانوادگي ، محيط آموزشي ‹ مدرسه›، محيط اجتماعي ‹نفوذ همسالان ،نهادها و مراكز اطلاع رساني و رسانه هاي گروهي›، عامل رشد ( تحولات مربوط به عامل سني )، عامل مذهب و در نهايت اراده خودساز شخصيت . هر يك از اين عوامل در زمان خاصي ، وارد صحنه شده و تأثيرات خود را بر آدمي اعمال مي نمايد . به گونه اي كه مي توان ، شخصيت فرد را بر آيند عوامل مذكور تلقي نمود با اين توضيح كه دايره نفوذ تأثير هر يك از عوامل كه گسترده تر باشد، شخصيت آدمي در همان جهت ،شكل مي گيرد.


در گام سوم ، بايد ملاحظه نمود تربيتي كه بتواند از جوانان شخصيتي متعادل و هماهنگ به وجود آورد چه ويژگيهايي داد؟ چنين تربيتي بايد ناظر بر جنيه هاي متنوع وجود آدمي به شرح زير باشد:
الف - تربيت بدني (فيزيكي) - هدف اصلي از چنين مقوله تربيتي ، اين اسرا پاكيزه و مصفا كند و بر اعتماد به نفس فرد بيفيزايد .
ب - تربيت عاطفي - غايت تربيت عاطفي ، پرورش احساس نوعدوستي ، همدلي و تفاهم با ديگران و به ويژه همسالان است . به گونه اي كه جوانان بتوانند به درستي با معاشران و دوستان و اطرافيان خود به دادو ستد عاطفي بپردازند و بيش از آنچه كه " منش گيرنده " داشته باشند از " منش دهنده " برخوردار باشند و به مرحله اي برسند كه " ايثار عاطفه " به ديگران را مقدم بر " دريافت عاطفه " از ديگران ، بدانند.
ج - تربيت اجتماعي - انتظار ما از تربيت اجتماعي جوانان ، اين است كه آنها از جايگاه و منزلت حقيقي خود خود در جامعه آگاه باشند و به خوبي بتوانند چنين موقعيتي را احراز نمايند.
فعاليتهاي فوق برنامه مدارس ، گروههاي بحث و بيان ، تحقيق گروهي ، مسابقات فرهنگي وهنري ومحافل بحث و انتقاد جوان ، فرصتهاي ارزنده اي براي فرايند اجتماعي شدن جوانان ، محسوب مي شوند.


د - تربيت عقلي ( ذهني ) - چنانچه بشري را به عنوان فرايندي بي انتها ، درنظر آوريم و تكوين منش را بر تعليم دانش مرجح بدانيم در اين صورت ، بايد اذعان نمود كه تربيت فكرو انديشه در بالاترين جايگاه " هرم تربيت " قرار مي گيرد. اگر چه به گفته " ويل دورانت " ، ما در شرايطي از جهان معاصر بسر مي بريم كه از تفكر و انديشيدن ، بازمانده ايم و بر همين اساس ، از لذت انديشه و فكر نيز محروم مانده ايم .
ه - تربيت اخلاقي ( معنوي )- منظور اصلي از اين بعد تربيت اين است كه بتوانيم نسلي را بپروا

رنيم كه نه فقط حامل معرفت ديني باشد بلكه عامل معرفت ديني محسوب شود. و در حقيقت چنين تربيتي بتوانندبه " تحول از درون" منجر شود و خود نيزمنشأ تحول دردلها وجانها ي ديگري باشد . برخي ازكارشناسان سازمان يونسكو از جمله راه حلهايي كه براي آموزش نوين جوانان ، پيشنهاد مي كنند . اين است كه بايد به گونه اي عمل نمود كه استقرار مجدد ارزشها و طرز تلقي هاي اخلاقي در جوامع در حال دگرگوني را شاهد باشيم .
جوان وتعالي شخصيت
« هركس مسلماني را گرامي بدارد خداي والا را گرامي داشته است »
رسول اكرم (ص(
«عظمت انسان ا بركت روخ اوست كه آن نفحه الهي چراغ خداوندي منعكي كننده نور آسماني و مستعد قبول صورت كل جهاني و بالاخره با همه جهان برابر است»

فرانسيس بيكن
شخصيت هر فرد محبوبترين پدپده مورد علاقه اوست غريزه حب ذات كه براساس حكمتي الهي در وجود انسان به وديعه گذاشته است آدمي را بر مي انگيزد تا بر مبناي خود دوستي از مخاطرات و ناملايماات خود را مصون نگاه داشته و بقاي عمر و زندگيش را تدبير نمايد چنين غريزه اي انسان را به دفاع از تمامي موجوديت و شخصيتش وا مي دارد و او را به جبه گيري در مقابل هر عملي كه شخصيت او را تهديد كند بر مي انگيزاند از اين رو ي طبيعي به نظر مي رسد كه به ديگران اجازه نفوذ به قلمرو شخصيت خويش ندهد و در حقيقت « تحقير شخصيت»ديگري به اين مفهوم است ضربه اي را به اصلي ترين جنبه مورد علاقه اش وارد كنيم و بيشنرين مقاومت را در او عليه خود به وجود آوريم در مقابل « تكريم شخصيت » احساس ارزش را در فرد بالا مي برد و رويكرد وي را نسبت به جهان درون و جهان برون متحول مي كند « نكوداشت »شخصيت جوانان به نتايج زير منجر مي شود
1-موجب جلب اعتماد آنان به اطرافيان شده و در نتيجه تفاهم دو نسل راباعث مي شود


2-اين روش اقتدا به سيره نبوي ( ص) وشيوه اوليا خداست آنان هموراه جوانان را مورد تكريم قرار داده و منزلت خاصي برايشان تأمل مي شوند
3-تكريم جايگاه نسل جوان موجب « گناه ستيزي » آنان خواهد شد زيرا زيرا كساني كه در درونشان احساس عظمت و منزلت مي كنند نه تنها دست از گناه مي شويند بلكه به گناهان يورش مي برند تا جامعه سالم بماند و در مقابل تحقير نسل جوان زمينه « گناه پذيري » را مهيا مي كند و آنان را نوميد و سگردان در جامعه پيچيده و دشوار معاصر رها مي كند
4- «نكوداشت شخصيت جوان » استعداداي راكد و ذخيره او را به حركت در مي آورد و آنها را به تواناييهاي بارز و آشكار پيوند مي زند تا نيروي عظيمي كه از اين طرق حاصل مي شود براي

دستيابي به هدفهاي مهم و ارزشمند زندگي كفايت نمايد
جوانان برا ي مشاركت در جامعه مدني نياز يه شخصيتي دارند كه ابتدا مورد پذيرش خودشان باشد و بعد از آن مورد پذيرش جامعه باشند « تكريم نفس »مقبوليت شخصي و اجتماعي را باعث مي شود
شيوه ها و راه كارها
1- پذيرش شخصيت جوانان همان گونه كه هستند زمينه را براي ارتباط توأم با تفاهم مساعد نموده و تداوم ارتباط صميمانه را تضمين مي نمايد .
2- گفتگوي خود را با موضوعي كه مورد علاقه جوان است آغاز كنيم اين اقدام منجر به جلب توجه اعتماد و اطمينان عميقي مي شود به گونه اي كه نقطه آغاز روشني در اتباط متقابل به وجود مي آيد .
3- جوانان با هر دريچه اي كه به جهان خارج از وجود خود مي گشايند تجربيتاشان را غني تر و گسترده تر كرده و جريان رشد اجتماعي شان را تسهيل مي كنند در مقابل محدوديت روابط انساني منجر به وقفه در رشد اجتماعي فرد مي شود مي توانيم جوانان را به توسعه روابط انساني مطلوب ترغيب كنيم تا تجربيات وسيعتري را جذب كنند
4- با تأكيد بر نيروهاي دروني آنان يافت نه د ربيرون از وجودشان به اين مفهوم كه شخص براي ارزيابي ميزان لياقت خود بيش از آنكه بر اظهار نظرهاي ديگران متكي باشد بر احساس دروني خود تكيه كن
5- يكي از اهداف تربيت جوانان ايجاد نظام همبستهاي از ارزشها در درون خود آنان مي باشد آن گونه كه فرد به معيارها وملاكهايي مجهز شود كه قادر به تشخيص ارزشها از ضد ارزشها باشد و در مورد آنها بتواند به مقايشه بپردازد و از نوعي قضاوت و داوري ضد ارزشها باشد و در مورد آنها بتواند به مقايشه بپردازد و از نوعي قضاوت و داوري صحيح برخوردار گردد براي اين منظور لازم

است با ترتيب دادن مجالس بحث و انتقاد قواي عقلاني خود را پرورش داده و در او توانايي مقايسه و قضاوت ايجاد كنيم چه آنكه از درجات و مراحل بالاي تفكر مقايسه امور با يكديگر ونيز داروي درباره آنهاست
6-در گفتگو و مباحثه با جوانان بايد به جاي توسعه انقياد ذهني در پي پرورش انتقاد فكري بود و زمينه هاي ايجاد نمود كه آنان بتوانند با بحث وگفتگودرباره نظام ارزشها بايدها و نبايدهاي اخلاقي درك روشنتري درباره اين گونه امور پيدا كنند و توانايي تميز انتقاد سازنده از انتقاد مخرب و به كار گيري شيوه هاي مناسب گفتگو را بيابند حاصل چنين گامهايي در تعالي شخصيت جوانان تبلور خواهد يافت


جوان و جستجوي هويت
" جستجوي يك جوان در پي هويت ، از برخي لحاظ همان جستجوي معناي زندگي است."(اريكسون)
از واژه هاي پر معناي ادبيات نوجواني و جواني ، " هويت " مي باشد معناي اين عبارت همزماني آغاز تأمل و تفكر درهويت خويش و شروع نوجواني است. پديده اي كه بعدها و در سالهاي جواني به صورت تكوين هويت يابحران هويت ظاهر مي شود. لذا مهمترين سالهاي زندگي يعني دوران نوجواني و جواني عرصه تجلي شكل گيري و يا از هم پاشيدگي هويت مي باشد.
" تعريف هويت"
در ميان تعاريف متنوعي كه در باب هويت فرد ذكر شده اظهار نظر " جان گاردنر" از صراحت وجامعيت بيشتري برخوردار است . او مي نويسد:" يك فرد جوان بايد بياموزد كه بيش از هر چيز خودش باشد ، در جايي كه بيشترين ارزش را براي ديگران دارد - ديگراني كه مطمئنا ً براي او نيز عزيزتر از هر چيز ديگر هستند مراد از اصطلاح " هويت " چنين رابطه متقابلي است كه متضمن يكي بودن با خويشتن و در عين حال به نوعي سهيم شدن با زندگي دروني ديگران است."
" مفهوم بحران هويت"
مطابق تعريف مذكورحفظ تعادل ميان " وحدت با خود" و " حضور در تجربه باطني ديگران" از نشانه هاي احراز هويت محسوب مي شود بر اين اساس هر گاه تعادل مذكور بر هم خورده و حالت عدم توازن ميا ن آنها به وجود آيد نوعي اختلال يا بحران در هويت پديدار مي شود آن وضعيت را اريك فروم با زيبايي خاصي چنين توصيف مي كند :" لزوم همرنگ شدن {با ديگران} با از دست رفتن هويت بيشتر مي شود."
ازعبارت " فروم" چنين برداشت مي شود كه فرد تأمين انتظارات ديگران ومانندآنها شدن را بر " خود واقعي بودن" ترجيح دهد ناگريز است بهاي سنگيني بپردازد و آن دست كشيدن ازخود انگيختگي و فرديت است." اريكسون" نيز بحران هويت را در عدم توانايي نوجوان براي قبول نقشي كه جامعه از او انتظار دارد ، معنا مي كند. شايدمشكلات متعددي باشد كه فرد در سالهاي بعد زندگي به جهت بحران هويت با آن مواجه خواهد شد.
" زمينه هاي پيداي بحران هويت"
از چالش هاي مهم مبحث حاضر چگونگي نفوذ پدپده بحران هويت در فرهنگ تفكر و باورهاي قشرهايي از جامعه ماست . برخي از زمينه هاي تاريخي ظهور بحران به شيوه بر خورد ما با تمدن غرب در حدود دويست سال پيش بر مي گردد . آن زمان غرب در موقعيت بسيار خوبي از جهت پيشرفتهاي علمي قرار داشت ولي روش پيشينيان ما عمدتاً بر دو رويكرد در قبال تحولات ار

وپا متكي بود: الف) طرد ، نفي و انكارو. ب) مرعوب شدن، خودباختگي وتسليم. و رويكرد سومي كه مبتني بر اخذ و اقتباس آگاهانه از پيشرفتهاي علمي و صنعتي غرب همراه با حفظ ارزشها، اصالتهاو فرهنگ و تمدن خودي باشد، چندان مورد توجه قرار نگرفت و لذا فاصله موجود ميان ما و غرب از لحاظ علمي و فني بيشتر شد و زمينه ساز اين تفكر گرديد كه براي جبران گذشته ها وپر كردن فاصله طولاني به وجود آمده چاره اي جز غرب گرايي ، غرب باوري و غرب پرستي نيست . لازمه اين گرايش به فرهنگ غربي جداشدن و دست كشيدن از هويت و فرهنگ خودي بود. لذا

اين باور در اذهان عده اي به وجود آمد كه قطع پيوند با ريشه هاي فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني و نفي خويشتن تنها راه چاره است . همانگونه كه برخي نظير " تقي زاده " بر اين باور بودند كه " هيچ راهي براي ما نمانده است جز اينكه از سر تا پا فرنگي شويم". علاوه بر زمينه هاي تاريخي ، برخي عوامل موجود در عصر جديد نيز به بحران هويت دامن زده است مسايلي نظير گسست فرهنگي ، فرد گرائي افراطي سكولاريسم ، تضاد نسلها، تغييرات پر شتاب زندگي ، خلأ آرماني ، فقدان عامل دين و مذهب ، پديده كلان شهرهاي بزرگ و نظام نا كار آمد آموزش و پرورش هر يك در جاي خود ، اثرات تعيين كننده اي بر بحران هويت داشته و روند آن را شتاب بخشيده است كه فرصت پرداختن به همه آنها نيست وليكن از باب اشاره ،به گفتاري از مارسيا‹ 1985› اكتفا مي كنيم . به گفته وي " در جوامعي كه مذهب وجود ندارد ، نوجوانان بحران {هويت} شديدتري را تجربه مي كنند چرا كه مذهب به مهمترين سؤالات نوجوانان يعني : از كجا آمده ام ؟ چه كسي هستم ؟ به كجا خواهم رفت و چه بايد بكنم ؟ پاسخ مي دهد."
" راه كارها وپيشنهادها"
غالبا ًراه كارهاي اساسي متكي بر شناخت دقيق مسأله بوده ورابطه منطقي باآن دارد . در اين مورد نيز همين قاعده صادق است و در كوتاه مدت و دراز مدت ، پيشنهادهاي مشتمل بر جنبه علمي و كاربردي و قابل طرح مورد نياز را انجام داد:

الف - بازنگري در محتوي و مضمون كتابهاي درسي به ويژه در سالهاي نوجواني و ارائه مطالب جديدي كه به ايجاد بينش نويني نسبت به خود، زندگي و نقشي كه او مي تواند ايفا نمايد، منجر شود.
ب- بازنگري در محتوي مضمون و شيوه ارائه برنامه هاي ويژه كودكان ، نوجوانان و جوانان در صدا وسيما به گونه اي كه به ايجاد دلبستگي عميق نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني منجر شده و در يافتن هويت فرهنگي و هويت تمدني آنان را ياري دهد.
ج- تلاش در جهت حل معضل كاهش انگيزه تحصيلي ، ترك تحصيل ، توقف پشت ديوار بلند كنك

ور و بيكاري كه هر يك عامل مهمي در ايجاد سر خوردگي و بي هويتي است.
در كوتاه مدت نيز اقدامات قابل پيشنهاد عبارتند از:
1.تقويت زمينه هاي تبادل فكري و هم انديشي با نسل جوان به منظور درك مشكلات و معضلات دروني آنان و پاسخ به پرسشهاي بنيادين .
2.توسعه مناسبات ميان والدين و فرزندان از حيث عاطفي ، روحي و كلامي به منظورجلب اعتماد نسل جوان و در نهايت گرايش به الگو پذيري با هدف تحكيم هويت خانوادگي آنان.
3.تقويت زمينه هاي بروز و حضور نوجوانان و جوانان در عرصه هاي مشاركت و تصميم گيري هاي اجتماعي با هدف تحكيم هويت جمعي آنان .


4. ياري رساندن به نوجوانان و جوانان براي شناخت هر چه بيشتر توانمنديهايشان تا علاوه بر متناسب بودن انتظارات آنان از خويش با توانمنديها ، اين گروه سني بتوانند موفقيت هاي بيشتري در تحصيل ، شغل و زندگي بدست آورند با هدف تحكيم هويت شخصي آنان.
5.. تشويق اطرافيان نوجوان و جوان به ويژه اولياء و مربيان براي اين منظور كه در سنين مذكور به فرد از منظر جديدي به عنوان " مشاور " به او نگريسته شود و در عمل نيز آنچه كه لازمه تحقيق اين رويكرد مي باشد ، مراعات گرددتا اين تحقيق اين رويكرد مي باشد مراعات گردد تا اين نسل عملا ً احساس منزلت و شخصيت قابل احترام نموده و در نهايت احساس هويتي ارزشمند و با افتخارنمايد.
6. تفهيم اين واقعيت به نسل جوان كه " زندگي كردن" غير از " با معنا زندگي كردن " است اينها دو چيزجدا از يكديگرند " زندگي كردن " به خودي خود افتخاري نمي آفريند وليكن بامعنا زيستن در خور افتخار و تكريم خاصي است.
7.. ايجاد و تقويت زمينه هايي كه به مددآن نوجوان و جوانان قادر به تفكر منتقدانه نسبت به فرهنگ بيگانه و به ويژه فرهنگ غرب باشند اين امر زمينه رابراي تكوين هويت فرهنگي پايدار و برخورد مؤثر با هجوم فرهنگي مهيا مي كند.
جوان و نيازهاي روحي
‹اي انسان › آيا گمان مي كني كه موجودي خرد و بي مقداري ، و حال آنكه ‹راز› جهان عظيم تري در كتاب روح تو مندرج است . درد تو از خود توست ولي نمي داني و دواي تو نيز در خود توست ولي نمي بيني و تو آن كتاب مبيني هستي كه به ياري حروف اندك آن ، رازهاي عظيمي آشكار مي شود.
>منسوب به ديوان اشعار حضرت علي عليه السلام<
جواني ، مهمترين بخش زندگي آدمي است و در دوران ، مهمترين مسئله براي جوانان ، نيازهاي روحي آنهاست ، و باز مهمترين مسئله در اين حوزه ، نحوه تأمين و اقناع مطلوب اين قبيل نيازهاست.
چگونه نيازهاي جوانان را بشناسيم؟
شيوه هاي شناخت و معرفت نيازها، اهميتي دارد. روش هاي عمده شناخت عبارتند از :

1- مشاهده رفتار و حالات جوانان ،معرف بخشي از احتياجات رواني اساسي آنهاست . در موقعيت هاي گوناگون ، اغلب مي توان از وراي رفتار ظاهري به احتياج باطني و از جلوه هاي بيروني شخصيت آنان به نيازهاي درونيشان پي برد.
2- گفتگو با جوانان ، فرصت ارزنده اي را براي شناخت نيازهايشان فراهم مي آورد . شايسته است ، هر زمان كه موقعيت براي همدلي با آنان مهيا مي شود، گفت و شنودهايي صميمانه و مؤثر ترتيب داد تا از خلال كلمات و عبارات جوانان ، به دنياي درونيشان نفوذ كنيم . حضرت علي عليه السلام ، دراين مورد جمله زيبايي دارند و مي فرمايند: "انسان در زير زبانش نهفته است."
3- مطالعات و بررسي هايي كه در خصوص جواني و شگفتي هاي آن به عمل آمده است و نيز منابع علمي و پژوهشي در اين زمينه ، مي تواند بخشي ازاحتياجات روحي و رواني آنان را به ما بشناساند.
4- تفكيك و بازشناسي نيازهاي اصيل از نيازهاي كاذب نسل جوان ، گام مؤثري در جهت شناخت دنياي دروني آنان است و در مقابل ،مساعدت به جوانان براي آنكه بتوانند بين نيازهاي منطقي و خواسته هاي غير منطقي خود فرق بگذارند، آنان در تعديل خواسته هايشان وانطباق با تواناييشان ياري مي دهد.
نيازهاي اساسي جوا نان:
در نگاه اول، نيازهاي آنان را مي توان به دو دسته با عناوين " نيازهاي اوليه " و" نيازهاي ثان

ويه " تقسيم كرد. منظور از" نيازهاي اوليه " احتياجات زيستي يا فيزيولوژيك نظير احتياج به هوا ‹اكسيژن›، آب، غذا ، استراحت ، خواب و برخي ضرورتهاي غريزي ديگر است. " نيازهاي ثانويه " در حقيقت، همان نيازهاي اساسي رواني هستند كه به طور عمده شامل موارد ذيل است :
1- نياز به امنيت ‹ ايمني خاطر› : به اين مفهوم كه جوانان در كليت زندگي ، بتوانند نسبت به محركهايي كه از محيط خانواده ، جامعه ، آموزشگاه و گروه همسالان دريافت مي كنند، پاسخ مناسب بدهند و از نوعي آرامش دروني برخودار شوند و بر نگراني هاي خاص اين سنين فايق آيند.
2- نياز به مقبوليت ‹ پذيرش› : با اين توضيح كه نسل جوان از جايگاه و منزلت مقبولي در نزد خانواده ، جامعه ، آموزشگاه و به ويژه گروه همسالان برخودار باشد و اين موقعيت از سوي نهادها

ي مذكور ، به خوبي پذيرفته شده باشد .
3- نياز به موفقيت و پيشرفت : جوانان ، جوياي نام، افتخار و كاميابي هستند و هر عاملي كه بتواند احساس تعادل را در آنها ارضا كند، مورد توجهشان واقع مي شود . هر نوع پيشرفت نسبي جوانان ، چنانچه مورد تأييد اطرافيان و تشويق آنها واقع شود، آنان را در اتخاذ گام هاي بلند و اساسي به سوي آينده ياري مي دهد.
4- نياز به دادو ستد عاطفي: احتياج به دوست داشتن و دوست داشته شدن مكمل يكديگرند . جوانان به همان اندازه كه مايلند با ديگران ، رابطه مبتني بر عواطف پاك و سالم برقرار كنند ، نياز دارند تا متقابلا ً مورد لطف محبت ديگران نيز واقع شوند . ابراز محبت در جلوه هاي مختلف قلبي ، زباني و عملي موجب اطمينان خاطر آنان مي شود.
5- نياز به تحصيل يك فلسفه حياتي ارضا كننده : اگر جوانان بدانند كه " چرا " بايد زندگي كنند ، قادر خواهند بود با هر" چگونه اي" بسازند، يعني با مشكلات خاص زندگيشان به خوبي مقابله كنند . لازم است، انديشه جوانان را در مورد مسائلي نظير فلسفه خلقت ‹ آفرينش › فلسفه زندگي و فلسفه مبارزه براي زندگي تقويت و در جهات اقناع كننده اي آنها را هدايت كرد.
6- نياز به معنويت : جوانان ، روحي پاك و قلبي زلال دارند و مايل اند با مبدأ هستي و پروردگارمتعال رابطه اي روشن، قابل درك و مستمر برقرار كند ، اين نياز ، اصيل ترين ، احتياج روحي آنان محسوب مي شود.
7- نياز به خود شكوفايي ‹ تحقيق خويشتن›: اگر شرايط براي جوانان به گونه اي فراهم شود كه آنان بتوانند همه ظرفيت هاي دروني و استعدادهاي مكنون خود را بشناسند ، در حقيقت تحقق نفس در آنها تجلي يافته است.
جوان و سلامت روان
" سرنوشت خود را با افكارتان تعيين كنيد." كارلايل
" ما همان گونه زندگي مي كنيم كه مي انديشيم." ماردن
بي شك جوانان به همان اندازه كه مايلند از سلامت بدن برخوردار باشند به منظور روشن تر شدن موضوع ضروري است كه قدري در معنا و مفهوم اين پديده تامل كنيم روان شناسان مكتب كمال برخي از شاخص هاي سلامت روان را به قرارزير معرفي مي كنند :
1.ميان محركها و پاسخ هاي فرد ،تناسب و تعادل منطقي وجود دارد .


2.آرمان ها و هدفها ي فرد ،در محدوده امكانات او فرار دارد به اين مفهوم كه در انتخاب اهداف زندگي به واقعيت توجه كافي مي شود
3.فردي كه داري سلامت روان است آگاهي و شناخت نسبتا ًمطلوبي ازانگيزه هاي خويش دارد و ارتباطي منطقي ميان انگيزه و رفتار خويش برقرار مي كند .
4. فردي كه رواني سالم و به هنجار دارد معمولا ً رواني يكسان و همانگي دارد براي مثال در حوزه احساسات و انفعالات " ثبات عاطفي " دارد و به سادگي دستخوش هيجانات زودگذز و ناپايدار نمي شود.


5.. ميان انتظارات شخصي فرد از خويش و توانايي هاي ذاتي اوتناسب منطقي و معقولي وجود دارد به اين مفهوم كه هيچ گونه تضادي در اين مورد مشاهده نمي شود و او قادر است با درك هويت خويش تضادهاي درونيش را برطرف كند.
6.فرد با روبه روشدن با شكست ها و واقعيت هاي دردناك زندگي توانايي ويژه اي دارد او ناكامي هاي خود را با شجاعت مي پذيرد و از آنها به منزله سكوي پرتاب به دنياي كاميابي ها و موفقيت هايش استفاده مي كند.
ما و سلامت رواني جوانان به راستي اطرافيان جوان چه نقشي در تامين سلامت رواني او مي توانند ايفا كنند؟برخي از راه كارها در اين مورد عبارتند از :
1. ياري رساندن به جوانان تا از توانايي هايشان آگاه شوند و انتظاراتشان را از خويشتن بر ميناي توانايي هايشان تنظيم نماينداين امر مقدمه اي براي دستيابي آنها به سازگاري شخصي است.
2.. به منظور حفظ " حرمت نفس "جوانان ما نيز خواسته هاي خود را از آنان متناسب با امكاناتشان در نظر گيريم تا در رشد اعتماد به نفس انان وقفه نيفتد.
3. به لحاظ تاثير رواني شكستها و ناماكي ها بر اعتماد جوانان ضروريست كه پس از هر ضربه و ناكامي به ترميم روحي آنان بپردازيم و توان لازم را براي مقابله با مشكلات احتمالي آينده در آنها ايجاد نماييم
4. بايد به جوانان تفهيم نماييم كه "حادثه" و " تفسير حادثه" دو موضوغ متفاوت از يكديگرنديك حادثه براي دو نفر واكنش هاي متفاوتي را به دنبال دارد و اين امر در حقيقت به تفسير فرد از حادثه مرتبط مي شود .افراد حوادث را بر اساس تجربيات ،پيشين زمينه ذهني و نوع رويكردشان تفسير مي كنند.
5.. مساعدت به جوانان به منظور تنظيم برنامه اي متنوع در زندگي از ضرورتهاي ارتباط با آنان در تأمين سلامت رواني است زيرا روح آدمي نياز به تنوع مطلوب و دلپذير دارد ،به گونه اي كه كهر و فعاليت و درس و مطالعه ،عبادت و معنويت ،ديدار دوستان و بستگان ،ورزش و برنامه هاي مفرح ،هر يك در جاي خود در زندگي نسل جوان مطرح شوند.
6.ايجاد فرصت هاي مطلوبي براي همدلي با جوانان ،گام مؤثري در تأمين سلامت رواني آنان است .زيرا گفت گوي صميمي و سازنده دريچه اي براي فشارهاي روحي است اطرافيان نسل جوان بيشترين تأثير را در تأمين سلامت روحي آنان دارند.
7.عادي تلقي كردن مشاوره ،نسل جوان را بر مي انگيزد تا به منظور تأمين و حفظ سلامت رواني خويش با مشاوراني آگاه و متعهد ،گفت وگوكند و راه حلي مطمئن براي مشكل خويش بيابد .اين امر از راه معرفي مراكز مشاوره،تأكيد بر اهميت مشاوره در سلامتي رواني و تأييد جنبه هاي

مثبت و سازنده مشاوره ،امكان پذير خواهد بود.
جوان و هدف زندگي
هدف براي جوان ، همچون فانوس دريايي براي كشتي است كه مانع غرق شدنش در درياي زندگي مي شود
كشتي هاي اقيانوس پيما به مدد قطب نما و رادارها، مقصد خويش را در دل شب ‎هاي تاريك وطوفانهاي مهيب مي يابند . جوانان نيز در درياي زندگي به مدد هدف و آرماني كه دارند به ساحل سپيده مي رسند."


(ماردن)
اگر اين واقعيت را بپذيريم كه ذهن جوان ، ذهني پر تكاپو ، متفحص و جوينده است ، آن وقت پذيرش است مطلب كه آنها علاقمندند از زندگي و هدف آن ، بيشتر بپرسندآسانتر خواهد بود . هدف براي زندگي نسل معاصر ، همچون آهن رباي نيرومندي است كه تمامي ذرات وجود جوانان را به خود جذب مي كند و علاوه بر اينكه مانع از پراكندگي و تجزيه نيروهايشان مي شود، قادر است توان آنان را به طور متمركز ، در جهت ارزنده اي شكل داده و به كار گيرد.
هدفداري و آثار آن
شايد كمترفرصتي پيش آيد كه جوانان در اين معنا تأمل كنند كه هدف چه نقش در زندگيشان ايفا مي كند، ولي احتمالاً آگاه كردن آنها به برخي از تأثيرات مطلوب و سازنده هدفدار ، آرامش بخش است و ما به اختصار در اينجا به آنها مي پردازيم:
1-انتخاب هدف در زندگي جوانان ، موجب تمركز قواي فكري و وحدت وجود آنان مي شود و از هرزرفتن توانايي هايشان مانع مي شود.
2-قاطعيت و جديت از پيامدهاي مطلوب هدفداري نسل جوان است . زيرا آن كس كه مي داند از زندگي چه مي خواهد ، درمقابل با حوادث غافلگير نخواهد شد.
3- حل تعارض ها و ترديدها ي كشنده زندگي ، با انتخاب هدفي مطلوب ، ميسر است. سرگردان‎هاي بي پايان برخي از جوانان ، معلول نداشتن هدف روشن و مشخص است.
4- قدرت تأثير گذاري نسل جوان بر اطرافيان ، به نوع هدف زندگي بستگي دارد . هدفداري به جوانان ، سرعت عمل، انتخاب مؤثر و قابل دفاع و صراحت خاصي مي بخشد.
5-بهره گيري از فرصت ها يا به عبارتي " مديريت زمان" از آثار مطلوب هدفداري است، زيرا كسي كه به خوبي مي داند، " هدف اعلاي زندگي چيست" ، فرصت ها را خود مي سازدو منتظرفرا رسيدن فرصت نمي ماند.
نقش ما و هدفداري جوانان :
بخشي از وظايف را كه ما در قبال نسل جوان داريم ، اين است كه :
- به آها ياري دهيم تا تفاوت اصولي ميان"هدف" و" آرزو" را به خوبي درك كنند.
- به آنها تفهيم كنيم كه " هدف آدمي " بيانگر نوع شخصيت اوست. هدفهاي عالي انسان 
- به جوانان بياموزيم چنانچه به هدف خود رسيدند، بلافاصله هدف ديگري را جايگزين هدف پيشين كنند و به هيچ وجه ، اسير ابتذال و روزمرگي نشوند.
- دوستانه و صميمانه به آنها بگوييم ، همانگونه كه هرانتخابي بايد متكي به دلايلي باشد، " انتخاب هدف" نيز بايد مستدل و قابل دفاع باشد.
- به آنها پيشنهاد كنيم ، چنانچه درانتخاب هدف خويش ، بر سردو راهي قرار گرفتند ‹ تعارض› ، مي توانند با يكي از نزديكان ، افراد مورد اعتماد خويش يا مشاوران و مربيان آموزشگاه

 

ارتباط برقرار كنند و موضوع را به مشورت بگذارند تا در سايه " هم اند يشي " و تبادل فكر، ضريب خطاي احتمالي را كاهش داده و بر احتمال موفقيت خود بيفزايند.
- به جواناني كه در آستانه برگزاري كنكور ورود به دانشگاه هستند، صادقانه و دوستانه بفهمانيم كه هدف زندگي در دانشگاه رفتن خلاصه نمي شود، بلكه ورود به دانشگاه يك هدف مرحله اي است نه هدف غايي، تا آسيب پذيري هاي احتمالي كه در اثر خلاء آرماني به وجود مي آيد ، مصون و محفوظ نگه داريم و مسير رشد و تعالي آنان را همواركنيم.

جوان و دوستي
"ناتوان ترين مردم كسي است كه از انتخاب دوستان براي خود عاجز باشد و از ناتوان تر كسي است كه دوستاني كه دارد از دست بدهد."
حضرت علي ‹ع <
انسان از چه روي به معاشرت با دوست نيازمند است ؟ آيا به اين جهت كه موجود ي اجتماعي است يا از اين جهت كه در معاشرت علاقه مند به كسب بينش زندگي و دانش اجتماعي است؟ پاسخ ما، هر دو را شامل مي شود. جوانان به دو دليل بيش ازسايرين به دوستي ها گرايش دارند: اول اينكه آنان مي خواهند در گروه همسالان جايگاهي داشته باشند و پذيرفته شوند تا از اين راه بر احساس تنهايي خويش فائق آيند و از سوي ديگر حلقه ارتباط دوستي است كه فرد مي تواند خودي نشان دهد و ابراز وجود نمايند و بخشي از توانايهايش را به ظهور برساند. دوستي و مصاحبت در فرهنگ و ادبيات ما پيشينه اي عميق و كم نظير دارد . براي مثال برخي از حكما گفته اند :" دوستان را درياب كه زيور آسايشند و ذخيره گرفتاري " .يا " هر كه دوست فراوان دارد بر گردن دشمنان سوار شود."
تنوع دوستي ها درستي ها جوانان بر اساس جذبه و شور شكل مي گيرد و معيارها بيشتر ، عواطف و احساسات است و كمتر پايه هاي منطقي و ارزشي دارد .
" موريس دبس " كه در زمينه روان شناسي بلوغ مطالعات و تحقيقات زيادي كرده است عقيده دارد كه دست كم سه نوع دوستي در اين دوران ( اوايل جواني ) شكل مي گيرد.
1. دوستي هايي كه غالبا ًميان جوانان همسن و همجنس در محيط آموزشگاه يا محيط هاي شبانه روزي نظير خوابگاه هاي دانشجويي شكل مي گيرد و در بيشتر موارد يا به خاطر خدمتي است كه يكي در حق ديگري در موقعيت خاص انجام دادهاست يا در نتيجه سلب اعتماد از يك دوست قديمي به وجود مي آيد . اين نوع دوستي ها با تقديم هديه و نشان دادن احساسات

خالصانه به اوج مي رسد و بيشتر اين دوستان ترجيح مي دهند كه دوستانشان همواره متعلق و منحصر به خودشان باشد و ديگري در اين ارتباط عاطفي مشاركتي نداشته باشد.
2.دوستيي كه بين جوان و نوجوان يا كودك به وجود مي آيد و مبتني بر حمايت فرد از دوست خردسال است ،در مورد اين دوستي ها بايد از نظر اخلاقي و روحي كاملا ًاحتياط كرد . در غير اين صورت احتمال راه يافتن انحرافاتي از قبيل آلودگي جنسي به اين دوستي ها وجود دارد و

اين زماني است كه بد آموزي هاي خانوادگي ، مراقبت نكردن والدين و خلاءعاطفي كودك ، نوجوان يا جوان زمينه را براي لغزش هاي اخلاقي فراهم مي نمايد.
3.دوستيي كه بين جوان و فردي كه بزرگتر از او به وجود مي آيد ودوست بزرگتر به خاطر داشتن جاذبه هاي اجتماعي مي تواند اعتماد جوان را به خود جلب كند كه در بعضي موارد اين دوستي به رابطه اي تنگاتنگ مي انجامد . منزه بودن دوست بزرگتر در اين روابط و نظارت خانواده بر دوستي جوانان و نوجوانان ضرورتي انكار ناپذير است.
معيارهاي انتخاب دوست
جوانان در دوست گزيني همانند هر انتخاب ديگري نيازمند معيارهاي روشن و قاطعي هستند . برخي از ميزانهاي دوست يابي جوانان عبارتند از :
1.رازداري : همان گونه كه خداوند حافظ اسرار آدمي است دوستان نيز بايد در اتباط با يكديگر رازدار باشند. در اين زمينه يكي از نويسندگان چنين نوشته است: " ما حق داريم اسرار خودمان را با همه كس بگوييم ولي اسرار ديگران امانتي است كه به دست ما سپرده اند نيبايد در آن امانت خيانت كنيم."
2.يكرنگي : دوستاني كه ظاهر و باطنشان يكي است مي توانند اعتماد جوانان را جلب نمايد. در حقيقت اين ويژگي در افرادي تبلور مي يابد كه شخصيت سالمي داشته باشند و احساس حقارت نفس نكنند.
3. پايداري درسختي ها: از نشانه هاي مردي و جوانمردي اين است كه دوستان در پيشامدها و تنگنا ها يكديگر را تنها نگذارند و حتي در دشواريهاي زندگي بيش از هر زمان راحتي و آسايش در كنار يكديگر بمانند و مرارت ها را ميان خود تقسيم كنند.
4.فضيلت واخلاق: جوانان برآيند شخصيت دوستانند به اين مفهوم كه صفات عالي انساني آنهابه راحتي به ديگري منتقل مي شود. انتخاب دوستاني كه معنويت و فضايل انساني برخوردار باشند موجب بسط و تعالي شخصيت جوانان مي شود . پيامبر گرامي اسلام ‹ ص› از حضرت عيس بن مريم ‹ ع› حديثي نقل فرموده اند كه مضمون آن چنين است : " با كساني دوستي نماييد كه ديدارشان شمارا به ياد خدا بيندازد ، گفتارشان بر علم و دانش شما بيفزايد و كردارشان شما را مشتاق آخرت نمايد."
جوان و آزادي
" تاريخ بشر ،عبارت است از ظهور انديشه آزادي ، به‎رغم فراز و نشيبها مي توان پذيرفت كه ج

نبش وسيع افق روح انسان ، " مرزهاي دروني " جز ميت را كه انسان به عنوان زندان خود همه جا به دنبال مي كشيد ،درهم شكسته است ."( لرد آكتون)
" آنچه به هستي انسان ، كيفيتي خاص مي بخشد ، آزادي است. معناي آزادي به حسب درجه آگاهي و تصور آدمي ازخويش به عنوان موجودي مستقل ومتمايزازديگران، متغيراست."(اريك فروم)

جوانان با طبع پر شور و حساس خود در جستجوي آزادي تلاش مي كنند ولي چنين به نظرمي رسدكه حدود و مرزهاي آزادي براي آنان به درستي و به گونه‎اي دقيق شفاف ، تبيين و تعريف نشده است .بي مناسبت نمي باشد كه ابتدا تأملي گذرا بر جايگاه آزادي در قانون اساس

ي داشته باشيم :
- در اصل دوم ، ماده ششم ، يكي‎ازويژگيهاي جمهوري اسلامي ، ايمان به " كرامت وارزش والاي انسان و" آزادي " توأم با مسئوليت اودربرابرخدا" ذكرشده است. ودراصل سوم ، ماده ه

فتم، جز وظايف دولت جمهوري اسلامي ايران ،" تأمين آزاديهاي سياسي واجتماعي درحدود قانون " مي باشد.ودراصل نهم نيزبرمجازنبودن فرد يا گروه يا مقامي براي سوءاستفاده ازآزادي ، تأكيد به عمل آمده است.
" آزادي مثبت ومنفي "
" كورتيس " يكي از انديشمندان تربيتي در اين مورد مي نويسد :"يك نگاه اجمالي به مسأله آزادي ، بيانگروجود متفاوت ميان آزادي‎هاي مثبت و منفي مي باشد:" آزادي از " و " آزادي براي "،بدين توضيح كه "آزادي ازترس" و" آزادي ازاحتياج "‹ نقصان› دو مورد ازآزادي منفي و" آزادي براي نطق و بيان "
و " آزادي براي پرستش و عبادت " دو مورد از آزادي مثبت مي باشند . ودرتبيين رابطه ايندو، بايد متذكر شد كه آزادي منفي ، شرط حتمي و ضروري براي (نيل به) آزادي مثبت است.
" آزادي دروني و بيروني "
اگر موضوع رااززاويه ديگري بنگريم با دو نوع آزادي دروني و بيروني مواجه خواهيم شد ، آزادي دروني به مفهوم رهايي از سلطه خواسته‎هاي غريزي و نفساني است و آزادي بيروني درنفي هرگونه اقتدار خارج از وجود آدمي ، تحقق مي يابد كه منظور نظام‎هاي حكومتي و سلطه آنهاست دراينجا نيزموفقيت در كسب آزادي دروني ، زمينه دستيابي به آزادي بيروني است.

" پيشنهادهايي در خصوص آزادي جوانان "
در نظر گرفتن موارد زير در تحقق خواسته‎هاي جوانان ازآزادي ، ضرورت دارد:
1-تعريف دقيق و تبيين كامل مفهوم آزادي موجب آگاهي نسل جوان و تعديل خواسته‎هاي آنان مي شود. به " جان لاك " آزادي هرگزنمي تواند مطلق باشد، فقدان كامل نظارت ومراقبت ، آزادي نيست ، بلكه سوء استفاده ازآزادي " زمينه ساز " درك بهتر آزادي " خواهد شد.
2-آزادي مثبت بر مسئوليت دلالت دارد .آزادي مثبت، فقط يك امتياز نيست بلكه مجموعاً قابل تقسيم به حقوق ويژه اي است كه آنها هم تابع محدوديتهايي است . هرنوع حقي، بهرحال ، متضمن يك مسئوليت متقابل است. منظوراصلي اين است كه هيچ حقي جنبه انحصار شخصي ندارد، مثلاً من

حق دارم كه مالك ثروتي باشم ، اما اين امرمستلزم مسئوليتهاي مشخصي است كه جامعه آنها را ازمن طلب مي كند لذا توأم ساختن شناخت آزادي و مسئوليت . موجب رويكرد مسئوولانه ترجوانان به مسأله آزادي مي شود.
3-تقابل " اقتدار" و " آزادي " و رويكرد معرفتي جوانان به اين امر، يك ضرورت منطقي است، زيرا آنها زماني مي توانند حاميان آزادي باشند كه بدانند برعليه چه موقعيتي بايد موضع گيري كنند . به عنوان مثال تبيين تقابل اقتدار جبرگرايي در برابرآزادي انتخاب ، اقتدارسنت دربرابرآزادي خويشتن بودن ، نمونه‎هاي روشني از شناخت كامل آزادي است.
4-تفهيم اين واقعيت به نسل جوان كه " آزادي " و " چگونگي استفاده از آزادي " در موضوع متفاوت ولي مرتبط با يكديگرند آنان را برمي انگيزد كه به مجرد بر خورداري از آزادي كار را تمام شده تلقي ننمايد بلكه اين آغاز راه است و رمز تداوم آن ، مشروط به حسن استفاده ازآزادي است.
5-خانواده ومدرسه ، هر يك به عنوان كانون مقدس تعليم و تربيت مي توانند با لب اعتماد فرزندان و دانش آموزان و مسئووليت سپاري آگاهانه و آزادي عمل قائل شدن براي آنان در مواردي خاص زمينه را براي عطاي آزاديهاي معقول به جوانان مساعد نمايند.
6- هر گاه نوجوانان و جوانان نياز به ابراز وجود اظهار نظر و مطرح نمودن شخصيتشان دارند،لازم است اطرافيان با دادن فرصت مناسب به آنان به مراحل رشد و بالندگي آنها سرعت بيشتري ببخشند.
7-دختران جوان معمولاً گله مندند كه آزادي كمتري از پسران دارند ، تربيت دادن گفتگوهاي صميمي با آنان و همدلي سازنده و تقويت فرصتهاي انتخاب تجهيز وتوسعه اماكن فرهنگي و فراغتي دختران و متعادل ساختن امكانات ميان پسران و دختران ، از شيوه‎هاي مناسب براي رفع چنين نگرانيهايي محسوب مي شود.
8- توسعه گسترش محافل بحث و انتقاد جوان و غني ساختن مباحث مورد نظر در خصوص

آزادي ، راه كارهاي تقويت آن ، بررسي شيوه‎هاي دستيابي به انتقاد سالم و چگونگي پرورش ابراز وجود و اظهار نظر از راه كارهاي مؤثر در تأمين نياز جوانان به درك اصولي و جامع آزادي محسوب مي شود.
جوان و سازگاري
" آرزوي خير و سعادت ديگران ، روحي است آسماني كه در انسان دميده مي شود." مارتين
از مهمترين خواسته هاي مشترك جوانان و اطرافيانشان دستيابي به پيوندي مبتني بر تفاهم است . برخي معتقدند كه تفاهم در حقيقت چيزي جز سازگاري نيست ، در حالي كه از معنا و مفهوم تفاهم بايد برداشتي بيش از سازگاري داشت آنچه كه جوانان براي وصول به زندگي معقول و متعادل نياز دارند در چهار مقوله زير تجلي مي يابد:


الف . سازگاري فردي : اين نوع سازگاري را معمولا ًسازگاري شخصي يا دروني نيز تعبير مي كنند. به طور معمول جواناني كه برخوردار از مؤلفه هاي ذيل باشندسازگاري فردي دارند:
- بر احساس تنهايي و نوميدي خويش فايق آيند.
- در مواقع ناكامي ، توانايي لازم را براي حفاظت روحي ورواني خويش داشته باشند.
- انتظاراتي كه از خويش دارند در محدوده امكانات و تواناييشان باشد.
- آرزوهاي خود را با ظرفيت هايشان مطابقت دهند وتوانايي تفكيك مرزهاي واقعيت از خيال را داشته باشند.
- اهداف و غايات زندگي خويش را به درستي بشناسند و با رويكردي واقع بينانه با آنها روبه رو شوند.
ب. سازگاري خانوادگي : دراين مقوله ويژگي هاي زير معيارهاي برخورداري از اين نوع سازگاري تلقي مي شوداين معيارهابا تلاش مشترك والدين و جوانان تحقق مي يابد:
- والدين و جوانان، از انتظارات متقابل يكديگر آگاه مي شوند و به روشني آنها را درك مي كنند .
- انتظارات متقابل در فضايي دوستانه وصميمانه بر آورده مي شود و محقق مي گردد.
- والدين مسئوليتهايي متناسب با توانايي جوانان به آنها واگذار مي كنند.
- والدين از موفقيت هاي مرحله اي ونسبي جوانان به نحو مطلوبي تقدير مي كنند.
- والدين شرايط دشوار و موقعيت هاي خاص جوانان را به خوبي درك مي كنند.
- جوانان به گونه مطلوبي از تلاش ها و مساعي ارزنده والدين تقدير و سپاسگزاري مي نمايد.
- جوانان و والدين گوش به زنگ عواطف و حالات دروني يكديگر هستند و رعايت جوانب عاطفي يكديگر را مي نمايند.
ج - سازگاري اجتماعي : از ميان مهمترين ويژگيهاي سازگاري اجتماعي موارد زير قابل تأمل است:
- ايجاد تقويت بينش و معرفت اجتماعي در نسل جوان زمينه اي براي سازگاري اجتماعي است.
- تفهيم اين واقعيت كه تعادل ميان زندگي خانوادگي و حيات اجتماعي يك ضرورت محسوب مي شود جوانان را در تحقق اين امر ( سازگاري اجتماعي ) ياري مي دهد.


- ايجاد انگيزه در جوانان براي پذيرش مسئوليت هاي محدود در آموزشگاه و خانواده اعتماد به نفس آنان را براي مسئوليت پذيري اجتماعي افزايش مي دهد.
- ايجاد فرصتهايي براي بحث و گفتگو با جوانان در خصوص معيارهاي انتخاب دوست زمينه را براي تقويت سازگاري اجتماعي فراهم مي نمايد.
- ترغيب جوانان به تقويت پيوندهاي دوستي از ديگر عوامل سازگاري اجتماعي محسوب مي شود.
د- سازگاري تحصيلي: بررسي رابطه ميان پيشرفت تحصيلي و پيشرفت اخلاقي بيانگر ايناسبات اخلاقي و رفتاري آنان با ديگران تأثير جدي مي گذارد .تحقق سازگاري تحصيلي منوط به رعايت موارد ذيل است:
- كمك به جوانان درجهت موارد برنامه ريزي مناسب درسي براي نيل به موفقيت.
- بيان آثارمطلوب پيشرفت تحصيلي بر جنبه هاي اخلاقي و رفتاري آنان .
- ياري رساندن به نسل جوان براي انتخاب دقيق و درست رشته تحصيلي.
- ارائه معيارهاي مطمئن و علمي براي انتخاب رشته تحصيلي .
- توجه دادن نسل جوان در انتخاب رشته تحصيلي به چهار عامل مشخص استعداد ، علاقه، نياز اجتماعي و مشاوره و بيان اين واقعيت كه هر موفقيتي در گروانتخابي علمي و شايسته است.
- انتقال شيوه هاي علمي و قابل درك به نسل جوان براي مقابل با ناتواني هاي يادگيري .
- بيان شمه اي از رمز موفقيت دانشمندان و فاتحان عرصه علم و معرفت براي نسل جوان تا آنان نيز بتوانند در اين قلمرو انگيزه هايي قوي داشته باشند.
- تأييد و تشويق پيشرفتهاي علمي و تحصيلي جوانان به گونه اي مناسب ، كه اي تشويق ها مي تواند در تداوم پيروزيهاي فكري آنان گام مؤثري محسوب شود.
جوان و ابراز وجود
« به استعداد خودت ايمان داشته باش، همانطور كه به خدا ايمان داري . روح تو پاره‎اي ازآن« واحد » بزرگ است نيروهايي كه در تو هست، مانند درياي عميق و بي‎پايان است.»
ويلكو
« هيچ راهي، بهتر از آنكه به مشكلات منتهي مي‎گردد، انسان را به سرمنزل احتياط و مآل‎انديشي نمي‎رساند، دست تواناي مصائب بهتر از انگشتان نيكبختي و اقبال، هر خطا و اشتباهي را به انسان نشان مي‎دهد.»
دانيال
از مناسبات انساني جوانان در زندگي، رابطه آنان با خويشتن خود مي‎باشد. و چگونگي اين رابطه برارتباطات آنان با جامعه ، خانواده، خدا و هستي، نيز اثري تعيين كننده دارد. رابطه جوان و خويشتن در چند مقوله فرعي‎تر به طور دقيق اين‎گونه تبيين مي‎شود: (درك) كشف خود ، پذيرش خود ، علاقه به خود(حب ذات) و ابراز خود (ابراز وجود اثبات ذات) با اين توضيح كه جوان، ابتدا درصد كشف ظرفيتهاي پنهان خويش برمي‎آيد تا بتواند خود را درك كند و اين امر، علاوه برمهارتهاي خودشناسي، در پرتو معاشرت سازنده با ديگران، حاصل مي‎شود .پس از آن جوان، موجوديت خويش اعم از قابليتها و نارساييهايش را مي‎پذيرد و اصطلاحاً با واقعيات سازگار مي‎شود و در مرحله بعد: علاقه

به خويشتن، از راه مي‎رسد كه اين علاقه در همه اشخاص، ضرورتاً، درحدي معتدل، تنظيم نمي‎شود بلكه بعضاً حالت افراط يا تفريط نيز به خود مي‎گيرد . و در نهايت پس از وصول به اين مرحله، موقعيت مناسبي براي ابراز خود يا « ابراز وجود» مهيا مي‎شود.
آثار برجسته كه در پرتو ابراز وجود، حاصل مي‎شود عمدتاً عبارتند از : خود شكوفايي (تحقق خويشتن)، تأمين يك نياز اساسي رواني، مساعدت در جهت سلامت روحي، تقويت حس ار اكتفا مي‎شود .
در مقابل اگر، فرد نتواند به خوبي نياز به ابراز وجود را درخويشتن تأمين نمايد، ناگريز به واكنشهاي دست مي‎زند كه خالي از نگراني و مخاطره نيست، به عنوان مثال، جواني كه نمي‎تواند از طريق مثبت ابراز وجود نمايد، « به منفي گرايي» روي مي‎آورد و به مقابله و جبهه‎گيري در قبال اطرافيان و همسالان اقدام مي‎نمايد و سعي برآن دارد كه از موضعي خصمانه و منفي با ديگران مواجه شود. حتي بايد اذعان كرد كه برخي از پديده‎هاي رفتاري نامطلوب نظير دروغ، تظاهر به موفقيت، اغراق در ارزيابي خويشتن و مبالغه در تواناييهاي شخصي، زماني در شخصيت جوان، ظاهر مي‎شوند كه وي فرصتهاي مناسب را براي « ابراز وجود» به صورت مثبت و سازنده از دست داده و در كمال نا اميدي به شيوه‎هاي منفي روي آورده است .
پيشنهادهايي براي تأمين ابراز وجود جوانان
1-قبلاً اشاره نموديم كه« ابراز وجود» متكي و منوط به « كشف و شناخت خود» است. از اين روي، رسانه‎ها مي‎توانند با ارائه مباحثي ساده مفيد در زمينه « خود شناسي علمي » جوانان را در« شناخت خويشتن» ياري دهند تا آنان بتوانند در موقعيت ابراز وجود، به موقع و صحيح عمل كنند .
2- «توانايي سخن گفتن» يا« فن بيانِ» زير مجموعه« ابراز وجود» است . با طرح مباحث عملي و كاربردي در اين زمينه به ويژه در رسانه‎ها جوانان را آموزش دهيم تا هم بتوانند « خوب صحبت» كنند و نيز« صحبت خوب» داشته باشند، كه اولي ناظر به « روش» و دومي ناظر به« محتوا» است.
3-نقش اطلاعات عمومي و دانش‎هايي جنبي زندگي در توانايي ابراز وجود جوانان غير قابل انكار است. آنان كه اطلاعات وسعي از جهان بيرون و جهان درون خويش دارند، به طور قابل ملاحظه‎اي بيش از سايرين مي‎توانند وجود خويش را به منصه ظهور برسانند.
4-جوانان به همان اندازه كه نياز به« خوب سخن گفتن» براي ابراز وجود دارند، نياز به « خوب شنيدن» از جانب ديگران نيز دارند. اگر بتوانيم اين مفهوم را گسترش دهيم كه در صورت تمايل جوانان به سخن گفتن برايشان شنونده خوب، پرحوصله و با تجربه‎اي باشيم، در اين صورت آنان را براي ابراز وجود ياري نموده‎ايم. از ياد نيريم كه هنر« خوب شنيدن » در روابط انساني، مكمل « هنر خوب گفتن» محسوب مي‎شود .5-مدارس،كانونهاي فرهنگي و تربيتي و دانشگاهها در تقويت ابراز وجود و از جمله هنزر خوب سخن گفتن ، نقش قابل ملاحظه اي دارند. ضروري است در فرص

تهاي مناسب با تشكيل كلاسهاي فن بيان، براي جوانان، ظرفيت ابراز وجودشان را افزايش دهيم .
6-آموزش « شيوه‎هاي كاربردي» تقويت اعتماد به نفس فرزندان به والدين به ويژه از طريق رسانه‎هاي گروهي، فرصت مطلوبي است تا اين دسته از والدين، خود از برترين افرادي باشند كه مي‎توانند اعتماد به نفس فرزند خويش را تقويت نمايند.


7-براي تأمين نياز مورد نظر، چنانچه به والدين، مربيان، معلمان و دبيران بياموزيم كه فرزند( دانش آموز) خود را همان‎گونه كه هست بپذيرند و حدود انتظاراتشان را با امكانات وي تطبيق دهند، عملاً در جهت تأمين ابراز وجود نوجوانان و جوانان گام برداشته‎‎ايم و در اين صورت در زمينه رشد و تعالي انها كوشيده‎ايم .
8-نوجوانان و جوانان متذكر اين واقعيت باشند كه مطمئن‎ترين راه ابراز وجود ،« عمل» آنان است. زيرا آنچه در «عمل» از آدمي سر مي‎زند به مراتب بيش از« سخن » در اثبات لياقتشان تأثير دارد.

جوان و ارتباطات انساني

از جمله بندگان آن كس پيش خدا محبوبتر است كه براي بندگان خدا سودمند تر است.
رسول اكرم (ص)

جهان چندان وسيعت دارد كه مي توانيم در آن در كنار يكديگر زندگي كنيم و مطمئن باشيم كه نيازي به اينكه براي يكديگر دردسر ايجاد كنيم نيست .
كانت
غالباً جوانان در آرزوي مناسبات انساني مطلوب با ديگران به سر مي برند و بعضاً جملاتي از آنها شنيده مي شود كه معتقدند ديگران به درستي ما را درك نمي كنند در حقيقت ارتباط انساني اطرافيان با نسل جوان در الگوهاي ششگانه ذيل تحقق مي يابد: الف – ارتباط شناختي ( معرفت

ي ) : ما تاچه اندازه جوانان را مسي شناسيم ؟ والدين و مربيان تا چه ميزان توانسته اند به دنياي پررمز و راز نسل جوان نفوذ كنند؟ لازمه اين نوع ارتباط:
- شناخت ايتعدادها و قابليتها ي بي مانند آنان است
- شناخت نيازهاي اساسي رواني انهاست

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید