بخشی از مقاله


دهخدا
شاعر یا استاد شعر؟

بهار 86
علی اکبر دهخدا در اواخر عمر به دوستی گفته بود من دعوی شاعری ندارم , اگر شعری گفته ام از روی تفنن بوده است ,ودوستانم در باب آنها قضاوت نمی کنند نمیدانم در واقع آنها را باید نظم خواندیا شعر ؟بدون شک این تردید از جانب کسی که طی سالها بخش عمده عمر خود را در مطالعه شعر فارسی به سر آورده است دیوانهای شاعران رابارها زیرورو کرده است برتعداد زیادی از آنها تعلیقات وملاحظات ادبی نوشته است مخصوصا از جانب کسی که در تصحیح قیاسی متون و ادراک لطایف اشارات اقوال قدما در عصر خویش قولش تقریبا حجت و قضاوتش غالبا مقبول شمرده می شده است جز تواضعی در خوریک محقق راستین محجوب وعاری از ادعا نیست وکیست که نداند تفاوت بین شعر واقعی وآنچه را در زمان ما مجرد نظم می خوانند کم کسی به خوبی او درک می کرد وباز کم کسی ویژگیهای شعر واقعی و دواعی و احوالی را که در وجود مرد سخن الهام برمی انگیزد وبه احساس وتخیل وتشبیه وتصویر تبدیل می گردد یا به صورت قصه و تمثیل درمی آید واحساس و اندیشه رابه تصویر واقعیت انسانی مبدل می نماید به خوبی او می شناخت .معهذا در او با احاطه یی که به
شعر ونثر فارسی داشت وباآنکه درهر دو مقوله از بنیانگذارن تجدد محسوب می شداین اندازه فروتنی وبی ادعایی و بزرگواری وجود داشت که در مورد سخن منظوم خود با تمام نشانه های شعر واقعی که درآن هست از اینکه آن را شعر بخواند یا نظم,محجوبانه دچار تردید شود. گفتن ندارد که اگر نظم آن گونه که در عصر ما گفته می شود سخنی است متضمن نوعی تعبیر ادبی که هر چند از وزن وقافیه و صنعت وتمام آنچه ظاهر شعر را تحقق می دهد خالی نیست باری خاصیت خیال انگیزی ندارد وشورو حالی درآن نیست که بتواند آنرا به دیگری القا کند در این صورت کلام موزون دهخدا نظم مجرد نیست وبه رغم الفاظ مغلق وتعبیرات غالبا نامانوس که ویژگی عمده اکثرآنهاست باز برای کسانی که به طرز بیان وآشنایی دارند هم خیال انگیز وهم متضمن بازآفرینی واقعیت است.


اما اینکه او دوست دارد واین دوستی ممکن است تا حدی ناشی از انس و عادتی دیرینه باشد به زبان قدما سخن بگوید ماده شعری را که در کلام او هست وبه مجرد تصویر مخیل محدود نیست بلکه تصویر واقعیت را هم در ابداع ونقل قصه وتمثیل عرضه می نماید نیز نفی نمی کند. واگر شاعری مجاز است مخاطب خود را از بین کسانی که به زبان محاوره سخن می گویند انتخاب کند مانعی ندارد شاعر دیگر به هر جهت که هست مخاطب خود را از بین کسانی برگزیندکه بازبان شاعران پیشینه آشنایی دارند واحیانا می توانند آنچه را او جز با رمز واشارت خاص آن زبان نامانوس نمیتواند به بیان آورد ودر جو آلوده به اغراض ومحیط خفقان آگند عصر خویش از ایذای کژاندیشان وسخن چینی بدسگالان در امان بماند درک نمایند.

معهذا شک نیست که وقتی شاعر امروز روی سخن با جمعی محدود از خاص خلق دارد البته نباید از اینکهعام خلق او را چنانکه هست درک نیمکنند ناخرسندی وشکایتگری عامیانه نشان دهد ویا کسانی را که برای جمعی انبوه تر وبیشتراز عام خلق سخن می گویند ولاجرم نام وآوازه یی بیشتر در شعر وشاعری به دست می آورند درخور طعن یا رشک بیابد. حسن کار دهخدا در یانب ود که در دوره یی از عمر عهد جوانی خویش برای جمعی بیشتراز عام خلق سخن گفت ودر دوره یی دیگر اول پیری بیشتر برای جمعی معدود ودر هیچیک از دو دوره نه دعوی شاعری کرد نه کسانی را که شیوه یی غیر از شیوه او داشتند درخور نقد یا رشک یافت .

جالب آن بود که در هر دو مورد تصویرآفرینی وخیال انگیزی در کلام اومنعکس بود آنچه می سرود حالی ودردی یااندیشه یی و واقعیتی رابه مخاطب القا می کرد واو را تحت تاثیر قرار می داد و به هر حال دگرگون می کرد. نه آیا نشان شعری واقعی همین است وتفنن در طرز بیان هم مثل تفنن در تصویر پردازی شیوه یی است که شاعر بدان وسیله چیزی از ذوق وسلیقه شخصی خود را بی آنکه بالضروره بین آن با جوهر شعر همواره پیوند دقیقی هم وجود داشته باشد برمایه احساس یا اندیشه وتخیل خود می افزاید وآن را به سبک مورد پسند خود در می آورد؟ در مورد دهخدا جای این تاسف هست که اوضاع واحوال زمانه او را از اشتغال به شعر وشاعری بازداشت وبا وجود قریحه هنری جوشان وآفرینشگری که او داشت بدون شک حیف شد که به قول علامه قزوینی برخلاف آنچه ستایشگران وی آرزو داشتند (ذوالفقار علی درنیام) و(زبان دهخدا درکلام) ماند.

امانه اوقاتی که او آن را صرف شعر وشاعری نکرد از او فوت شدونه از این معنی که زبانش در آنچه به کارشعرارتباط داشت غالبا در کام ماند به جوهر شعری که در ذهن او موج می زد لطمه یی رسید.در زمانی که به قول خود او بسیار بودند کسانی که می توانستند چنان شعر ونثری که او در عهد جوانی نشر کرد بنویسند او عمر گرانمایه را صرف کاری کرد که همت و حوصله یی را بیش ازآنکه در آن نوع کارها ضرورت داشت طلب می نمود او با توجه به آنکه درآن ایام قوم وکشوری که اوبه آنها عشق داشت از شاعری یا تحقیق درلغت وادب به کدامیک بیشتر نیاز سخت دارد اشتغال به شاعری وبه روزنامه نگاری را که آن گونه شاعری را لازمه آن می یافت ترک کرد وبا حوصله یی مردانه وهمتی بی فتور بدانچه بیشتر از نشر چند مجموعه شعر هر چند زیبا وروان وآوازه انگیز به فرهنگ وهنر کشور وقوم وی قدر وارج می داد دست زد وازوسوسه جاذبه انگیز شهرت وقبول عام که آن را در عهد جوانی خویش در مقالات موسوم به (چرند وپرند) ودر اشعاری نظیر(آکبلای)و(یادآر) آزموده بود خود را رهانید.

پس به عنوان شاعر عام پسند که درآن ایام امثال ایرج میرزا ,ملک الشعرا بهار, عارف قزوینی وسید اشرف گیلانی آن را هدف وشعار خویش کرده بودند زبان دربست وبه عنوان معمارزبان که می رفت تا اساس تازه یی برای فرهنگ (تجدید ولادت یافته) کشور طرح بریزد در خاموشی انزوا به کار طرح (امثال وحکم) وبنای (لغت نامه) مشغول شدوکاخ تازه یی پی افکند که از باد وباران نیابد گزند. با این همه در همان سالها که بهار و عارف وسیداشرف ودیگران هر یک به وجهی دم در کشیدند

ونغمه آوازشان در گلو شکست او از همان خلوت انزوای دنیای تتبغ وتحقیق با شیوه تازه یی که در شعر وشاعری گه گاه دنبال می کرد ریا کاری مدعیان تجدد وآزادی را که شاعران دیگراز هیبت آن به خاموشی محکوم شده بودند در ورای تصویر ریاکاری مدعیان قدس وطهارت به باد انتقاد گرفت . در بحبوحه استبداد دوران بعد از قاجار دهخدا طی قصه یی تمثیل گونه که تفسیر یک مثل عامیانه رایج در عصر وی بود تحت عنوان (انشاءالله گربه است) هر دو گونه ریاکاری را که قوم وکشور وی درآن ایام از آن رنج می برد بی نقاب ساخت با این حال غرابت زبان و اشتمال آن برلغات وتعبیرات خاص قدما آنرا از تعرض ادراک کژاندیشان وناراستان شهر در امان نگه داشت وآنچه را شاعران پر آوازه عصر جرئت تفوه آن را نیافتند وی هم در یک مجله ماهانه مشهور شهر وهم در مجموعه امثال وحکم خویش که هیچیکدر چنان فضای خفقان آمیز بدون بررسی واجازه سخن کشان و خرده بینان رسمی و حرفه یی مجال انتشار نداشت نشر کرد.

در این مثنوی که برشیوه حدیقه سنائی به نظم آمد اما تمام نشانه های یک عصر تجدد گرایی وترقی جویی واقعی را در برداشت دهخدا هم تصویر واقعیت ظاهری را نقش زد و هم آن را در تصویر خیال پوشاند. در عین حال احوال قهرمان قصه را که در واقع ضد قهرمان ومظهر ریای واپسگرای رایج در بین گندم نمایان جو فروش بود کنایه یی مستتر از احوال کسانی ساخت که با فساد و ظلم وخشونت نوظهور نظام از خارج رسیده عصر همکاری می کردند و با مغلطه یی شبیه به زبان بازی این پیر (شفت) می کوشیدند تصور آلودگی انکار ناپذیری را که مجرد این همکاری بروجوان آنها میگذاشت از ساخت ضمیر به تشویش افتاده خویش برانند.

برای کسانی که درآن سالهای آغاز خشونت واستبداد نظام بلافاصله بعد از سقوط قاجار لطف این کنایه وذوق تصویری را که در ورای سیمای ظاهر قهرمان قصه ریاکار شفت وجود داشت درک کردند چیزی که خاطر را بر می انگیخت نقش نفرت انگیز کسانی بود که هیزم کشان اتش آن استبداد تجاوزگر وپرخشونت بودند وبا تلقین به نفس می کوشیدند همکاری با آنچه را در آن نظم تازه برضد لوازم حریت و عدالت وانسانیت انجام می گشت مثل آنچه مقدس مآب روستایی به خود تلقین کرد خالی از عیب و ملامت بشمرند.

اما محققی چون محمد قزوینی که بلافاصله بعد از نشر قصه از فرسنگها فاصله از پاریس بصراحت اعلام کرد که این منظومه (بدون هیچ گفتگو شاهکاری است از شاهکارهای ادبی امروزه)یاد می کرد به دنیایی وسیعتر از محدوده زبان فارسی عصر خود می اندیشید وکار شاعر را باآنچه که درآن دنیای وسیعتر به عنوان شاهکار تلقی می گردید می سنجید. در پایان این منظومه ,دهخدا وجدان اخلاقی رایج در زبان اهل عصر را درگفت و شنودی که با یک مخاطب موهوم شیخ ابوداشت به نحو جالبی تحلیل کرد.

اگر در ظاهر قهرمان قصه را در وجود یک مقدس نمای ریاکار که نظام عصر انتقاد واستهزا او را با علاقه استقبال می کرد به باد انتقاد گرفت درحقیقت انتقاد او که شناخت آن در حوصله درک سخن کشان کژفهم عاری از درد نبود متوجه به کسانی بود که در مقابل وجدان سرزنشگر با این تاویل کودکانه ودل خوش کننده که آنچه می کنند وانچه به انجام شدنش یاری می نمایند ناظر به ترقی وسعادت قوم است گوش دل را برملامت وجدان و چشم جان را برلکه ی که یاری دربه بند کشیدن حریت و عدالت واقعی بردامان آنها می نهاد می بستند وبا القای تردید بین پاکی وناپاکی گریبان خودر ا از چنگال وجدانی که ملامتش ناچار آنها را عذاب می داد می رهانید .محقق است که تطفن به این نکته فقط برای معدودی از مخاطبان زیرک ونکته یاب ممکن بود وشاعر هم درآن گیرودار استبداد وخفقان برای همین معدود که از شعر اولذت می برند تحت تاثیر آن واقع می شدند ودرد او را احساس می کردند سخن می گفت.

واگر جز به این زبان وجز از ورای این کنایات حرف می زد شک نیست که با التزام خموشی که داشت محکوم به نوعی خموشی مضاعف می شد واز لذت احساس وجود معدودی همزبان محرم نیز محروم می ماند. بدون شک در این کنایات لطیف مستتر که دهخدا با مصاحب موهوم خویش درباب (وجدان )به بیان می آورد به آن دست از یاران گذشته خویش که به رغم مبارزه های طولانی برضد استبداد قاجار دراین ایام بضرورت یا غیر ضرورت با استبداد جدید کنار آمده بودند ناظربود وآنها نیز که به این بهانه یا نه به این بهانه خودرا در این نظم مهاجم به مراتب عالی رسانیده بودند نیش گزنده طنز (دخویی)را درجان و دل خویش حس می کردند وبا این حال احساس واقعی گناه ایشان را ازآنکه با گوینده به پرخاش برخیزند وخود را بیشتر هدف باز شناخت عام وخاص سازند مانع آمد.

در اشوب وغوغای سالهای که با اشغال ایران از جانب قوای متفقین پای بیگانه حریم کشور وی را آلوده بود وآنها که به نام شاه وزیر وحاکم و امیر در ظاهر صاحب اختیار کارها بودند از عنوان حاکمیت جز مجرد نام چیزی برای ایشان باقی نمانده بود درآنچه روی می داد و حاصل آن جز تجاوز به حریت و عدالت وانسانیت نبود جز سکوت یا همکاری وتایید پنهانی از عهده هیچ کاری برنمی آمدند حتی تجاوز ها و تعدیات پنهان و آشکار خود را هم به الزام سپاه بیگانه منسوب می کردند اما از روی تظاهر وریا وبرای اجتناب از خشم و انتقام قوم که ناچار روی دادنی بود از وقوع آن نارواییها ابراز تاسف می کردند و در عین حال جز اظهار همدردی زبانی با مظلومان به هیچ اقدام موثر دست نمی زند دهخدا از کنج عزلت کتابخانه خویش با همین زبان نامانوس صدای اعتراض برمی داشت ودر قصه یی به نام (آب دندان بک) هم حال مظلومان را که به سبب جهالت خویش تنبه مذلت می دادند و هم حال حاکمان خودیار که نیز به جهت آن هم در خوف و جهل جز نفرین زیر لبی نسبت به اعمال واقعی این فجایع چاره یی نمی دانستند

بی نقاب می نمود. احوال این حاکم ساده لوح دیاراتک در ترکستان نشان می دهد که ظلم وفقر و پریشانی حاکم برچنان ولایت دروافتاده ی بی فریادی ناشی از جهالتی است که تمام خلق دران غوطه می خوردند وبرای رهایی ازآن به جای آنکه خود به کوشش برخیزند دست به دامان جادو جادوگیر می شوند حاکم نیز که تمام عمال این ظلم و فقر و پریشانی از خادم و جن گیر و معزم ورمال ونزله بند شاعر مدیحه سرا در خانه او جای دارند در رفع تجاوزگری وبیدادی مفسدی که برزگری پیر از او به نزد وی شکایت می آورد جز آنکه به اظهار بیزاری از ظالم بپردازد و او را با تردید و احتیاط نفرینی زبانی بکند کاری ندارد ولاجرم شکایتگر که می داند عمه پیرش مریم از اوبهتر می تواند نفرین کند راه خانه عمه اش را پیش می گیرد. اعتراض برهرج و مرج حاکم برکشوری که به بهانه اشغال بیگانه خودی هم درآن هرگونه تعدی و بی نظمی رابرای خود جایز تلقی میکند در کلام کدامیک از شاعران حرفه یی عصر شاید جز بهار این اندازه تند و گرم و پرخاشجویانه انعکاس دارد؟

سالها بعد هم در روزهایی که حریت و حیثیت قوم در خطر بود و دسیسه غافلگیرانه دزدان دریایی غرب با همسازی نهانی با کسانی که عزت خود را در ذلت قوم خویش گمان می بردند وبا طرح توطئه یی که خاطره آن به نام بیست وهشت مرداد تامدتها بعد جشن هم گرفته می شد تمام هستی ملت و کشور وی را که کشتی و سرنشینان آن با رمز کشتیهای نفتکش دزدان دریایی فاتح متضمن اشاره یی بدان بود به دست عمال خویش تاراج کردند باز در محیط اختناق آمیزی که مبارزان وشاعران و نویسندگان در جریان آن خود را به سکوت ملزم دیدند دهخدای پیر که درآغاز ماجرا مورد تهدید و ایذا هم واقع شده بود و از ضعف و نالانی هم چیزی به پایان عمرش نمانده بود صدای اعتراض خود را بلند کردوبا طرح قصه رمزآمیز (در چنگ دزدان ) هویت کسانی را که درآن قصه با نقاب خودی عامل بیگانه بودند برملا ساخت .

نه فقط سکوت و تسلیم عام وخاص را در این ماجرا در خور تقبیح و مستوجب قبول اهانت تلقی کرد بلکه اسارت وجدانی توطئه گران داخلی را نیز که با عنوان مستعار خلیفه وقاضی و صدرو استاددار و میرجیش و صاحب حرس و جز اینها از ایشان نام برد به باد استهزا گرفت آنها و تمام کسانی را که به الزام یا التزام آنها محکوم حکم دزدان دریایی غرب نفتخواران بریتانیا وامریکا شده بودند از زبان همان دزدان ناسزایی بسزا گفت و با این حال شیوه بیان بالنسبه دشوار و اشتمال برکنایه یی دقیق واندیشه انگیز سخن وی را از آفت تعقیب خرده بیان مصون داشت اما سخن فهمان را چنانکه باید متاثر کرد ودرد وتاثر خودر ا به آنها منتقل ساخت .

بدین سان دهخدای پیر که سالها بود در گوشه انزوای لغت نامه در میان اوراق خاک خورده نسخه های خطی وچاپی نظم و نثر گذشتگان خودر ا جستجو وشکار لغتهای از یاد رفته مشغول کرده بود زبانی را که سالها از شیوه بیان تلخ و طنزآلود (چرند وپرند)های دوران جوانی دور شده بود در این آخرین سالهای عمر از کام برآورد ودیگر بار با همان طنز گزنده اما با طرز بیانی که خطاب آن دیگر با مخاطب مسمطهای (آکبلای)و(یادآر) نبود و عزلت سالیان هم دیگر بین او وآن گونه مخاطبها فاصله انداخته بود آنچه را در زبان متقدمان بیانش هنوز ممکن بود مع الواسطه مخاطبان خاص خویش در بین کسانی که می توانستند مضمون پیام او را درک نمایند به بیان آورد.

معهذا قالب بیان او در این سالها به این گونه تمثیلها هم که نمونه های دیگر آن از جمله حکایت دان دانم –در دیوانش هست منحصر نماند قالب شعر غنایی هم گه گاه در این نوع اشعار اجتماعی و عصری مورد استفاده اش واقع می شد از جمله در فتنه یی که به تحریک بیگانه اشغالگر در آذربایجان مقدمه تجزیه کشور وتجاوز به تمامیت آن را فراهم ساخته بود صدای اعتراض وی با لحن خطابی رنگ غنایی داشت و مثل اشعار ونوشته های (دخو) اما با زبانی فخیم و فاخر و تا حدی دشوار دلنشین و گرم و موثر به گوش می رسید: 

ای مردم آزاده کجایید کجایید
آزادگی افسرد بیابید بیابید
در قصه وتاریخ چو آزاده بخوانند
مقصود از آزاده شمایید شمایید
چون گرد شود قوتتان طود عظیمید
گسترد چوبال وپرتان فرهمایید

بسیار مفاخر پدرانتان و شما راست
کوشید که یک لخت برآنها بفزایید
مانا که به یک زاویه خانه حریقیست
هین جنبشی از خویش که از اهل سرایید


این روبهکان تا طمع از ملک ببرند
یک بار دگر پنجه شیری بنمایید
بس عقده گشودید به اعصار وکنون هم
این بسته گشایید که بس عقده گشایید
همچنین در سالهایی که بوی تندبارو ت نبرد بارگان غرب وشرق فضای جهان رابه زهر مرگ آلوده بود وسوادگران فتنه جوی ماورای بحار مسابقه تسلیحاتی اقوام را با فرآورده های مهلک تازه خویش هر روز گرمتر وپرهیجانتر می کردند

تشویش ودلهره یی که بهار را به نظم چکامه جغد جنگ برانگیخت به وی نیز غزل گونه یی در شیوه عطار ومولانا الهام داد که مرد (عزلت گزیده ) را نگران آینده دنیایی که دچار تهدید رزم بارگان بیدرد بود نشان می داد:
بجر دیدار آن یار پری پیکر نمی خواهم
هوایی غیر عشق روی او در سر نمی خواهم
نظر کم ده خبر کم گو خدا را ، زین سپس واعظ

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید