بخشی از مقاله

منابع
-مقصودي، جعفر(1384) بررسي و مقايسه ويژگي هاي شخصيتي وروان شناختي (هوش هيجاني، خلاقيت، خود پنداره، خود كارآمدي، منبع كنترل) كارآفرينان تهران با افراد عادي پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبائي
-وسيكات، ترجمه نورافروز، 1375 ص 110
-سيار وچي و همكاران، 1383 ، هوش عاطفي درزندگي روزمره ترجمه اصغر نوري و حبيب اله نصيري، اصفهان انتشارات نشر نوشته احمدپوردارياني، محمود، 1384 كارآفريني وزارت آموزش و پرورش دفتر برنامه ريزي تاليف آموزش هاي فني و حرفه اي و كاردانش
-ديدگاه مشاور، فصلنامه كارشناسي مشاوره منطقه 11 پائيز 83
-سالوي، پيتر و ديگران هوش هيجاني ترجمه نسرين اكبرزاده، تهران،فارابي ،1383
-اسدي، جوانشير 1382 بررسي رابطه بين هوش هيجاني، فرسودگي شغلي و سلامت روان، كاركنان شركت ايران خودرو، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي.


-اعرابي، سيد محمد 1381 تبين عوامل توفيق كارآفرينان و ارائه الگوي مناسب كارآفرينان دربازار ايران، منتشر شده دركتاب مجموعه مباحث و مقالات اولين كنگره كارآفريني دربخش بهداشت و درمان تهران، انتشارات سيماي فرهنگ.
-جلالي، سيد احمد، 1381، هوش هيجاني، فصلنامه تعليم و تربيت سال هجدهم، شماره 1و2، بهار و تابستان 1381
-شولتز، دوان ، سيدني آلن 1377. نظريه هاي شخصيت، ترجمه يحيي سيد محمدي، تهران : نشر هما
-گلمن، دانيل1382، هوش هيجاني، ترجمه نسرين پارسا، تهران انتشارات رشد.
-كوراتكو، دانلداف، هاجتسي،ريچاردام.1383 نگرشي معاصر بر كارآفريني، ترجمه، ابراهيم عامل محرابي جلداول، مشهد : انتشارات نشر دانشگاه فردوسي مشهد.
-كتاب سلسه نشستهاي علمي اشتغال، تهران . جهاد دانشگاهي، سازمان همياري خائف الهي ، احمد علي، دوستار، محمد 1383 ابعادهوشي هيجاني فصلنامه مدريت و توسعه شماره 181 سال 1382
منابع انگليسي :
Berndette cross , antnony travaglione (2003).
The untold story: is the entrepreneur
Of the 21 ST century defined by emotionaL intellgene?
International gournal of oryanizational
Analysis. bowling green 2003. Vol./11 oiss.3
Py.221.8pys copyright © zoo5 proquest
Information and learning company all rights reserved.

هوش هيجاني
با توجه به پيشرفت روز افزون دانش و فن آوري، و همچنين اهميت فراوان يادگيري و توانايي حل مسائل و مشكلات پيچيده عصر فن آوري، شناخت همه جانبه توانمندي هاي روان شناختي، اهميت ويژه اي يافته است. دراين ميان عواملي كه درموفقيت فردي در ابعاد تحصيلي، شغلي، زناشوئي دخيل هستند بيش از پيش مورد توجه ومطالعه قرار گرفتند. نكته شايان ذكر است كه هوش بهريا IQ به تنهايي درموفقيت افراد درابعاد ذكر شده نقش چنداني ايفا نمي كند.
دركشورهاي پيشرفته بحث بهره هيجاني و هوش هيجان مطرح شده است. اين مفهوم در مؤسسات، سازمانها و مراكز صنعتي و به خصوص درمصاحبه هاي استخدامي كابرد فراوان دارد. زيرا هوش هيجاني بالا درموفقيت افراد تأثير فراوان دارد. البته مشروط بر آن كه فرد از يك بهره هوشي نرمال برخوردار باشد.


تعريف هوش هيجاني (EQ)
اصطلاح هوش هيجاني درسال 1995 توسط دانيل گلمن مطرح شد. گلمن هوش هيجاني را چنين تعريف مي كند: هوش هيجاني يعني توانايي مهارتمايلات عاطفي و هيجاني خود، درك خصوصي ترين احساسات ديگران، رفتار آرام سنجيده درروابط انساني، به عبارت ديگر، فردي كه از هوش هيجاني بالايي برخوردار است، به خوبي مي تواند احساسات خود را مهار كند و آنها را به شكل مناسب بيان كند.



مفهوم هوش هيجاني از ديدگاه بار- آن
بار- هوش هيجاني را عامل مهمي درشكوفايي توانايي افراد براي كسب موفقيت درزندگي تلقي مي كند و آنرا با سلامت عاطفي و درمجموع، سلامت رواني مرتبط مي‌داند.


گلمن بامطرح ساختن پژوهش هاي خارق العاده اي كه درزمينه مغز و رفتار انجام شده است. نشان مي دهد كه عوامل ديگري دست اندركارند كه موجب مي شوند افرادي كه هوشبهر بالايي دارند درزندگي موفقيت هاي چنداني به دست نياورند، اما كساني كه هوش متوسطي دارند، درمسير موفقيت قرار بگيرند اين عامل جنبه ديگري از هوشمندي را شامل مي شوند كه گلمن آن را هوش هيجاني مي خواند.
اين ويژگي ها، مشخصه افرادي است كه درزندگي واقعي، موفق و كارآمدند. و درمحيط كارخود، نظر همه را به خود جلب مي كنند.
هوش بين فردي توانايي درك افراد ديگر است: يعني اينكه چه چيزي موجب برانگيختن آنان مي شود. چگونه كار مي كنند و چگونه مي توان با آنان كاري مشترك انجام داد.


بازارياب هاي موفق، ساستمداران، معلمان، پزشكان و رهبران مذهبي احتمالاً درزمره افرادي هستند كه از درجات بالايي از هوش ميان فردي برخوردارند.
تعريف قابليت هيجاني از ديدگاه « كارولين سازي»


صلاحيت يا قابليت هيجان عبارت است از تجلي كفايت خود، درمبادلات اجتماعي كه هيجانها را برمي انگيزد. كفايت خود يعني فرد عقيده دارد وي داراي ظرفيت و مهارت براي رسيدن به نتيجه مطلوب مي باشد. هوش هيجاني شامل كنترل احساسات و هيجانهاي خود شخص و ديگران مي گردد.


تنظيم آنها و استفاده از اطلاعات برمبناي هيجانها، براي راهنمائي تفكر و عمل قابليتهائي كه درهوش هيجاني وجود دارند شامل الف، ارزيابي و بيان هيجانها درخود و ديگران (ب) جذب و درونسازي هيجانها و افكار (ج) ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها ورد، تنظيم هيجانها براي پيشبرد رشد هيجاني وعقلاني مي باشد.
سالوي درسالهاي اخير تعاريف قبلي از هوش هيجاني راتاحدي تصفيه نموده و به مدل توانايي هوش هيجاني اشاره دارد كه شامل چهار جزء اصلي مي باشد 1- ملاحظه و دريافتن، ارزيابي و بيان هيجان 2- تسهيل تفكر به وسيله هيجان 3- ادراك و تجزيه و تحليل هيجانها با بكار بردن معلومات هيجاني 4- تنظيم سازگارانه هيجان به معني ديگر هوش هيجاني از ديدگاه مايروسالوي اشاره دارد به يكدسته توانائي ها كه در پردازش اطلاعات هيجاني به كار مي روند.


بنابراين هوش هيجاني را ميتوان اين گونه تعريف كرد: توانائي درك، ارزيابي و بيان صحيح هيجانها توانايي درك مفاهيم مربوط به هيجانها كاربرد زبان مربوط به هيجانها، توانايي دستيابي و توليد احساسات براي تسهيل فعاليتهاي شناختي، توانايي كنترل و تنظيم هيجانهاي خود و ديگران براي رسيدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعي مؤثر پنج عامل مركب و مقياسهاي 15 گانه هوش هيجاني بار آن عبارتند از عامل اول) هوشي درون فردي به توانايي تشخيص و درك احساسات شخصي، بيان احساسات، عقايد و افكار و دفاع از حقوق فردي به شيوه اي غير مخرب و رها بودن از وابستگي اطلاق مي شود.
عامل دوم) هوش بيان فرد: به معني توانايي هم دلي يعني آگاهي، درك و ارزيابي احساسات ديگران است.
عامل سوم) قابليت انطباق : سازگاري شامل توانمدينهاي حل مساله، ارزيابي واقعيت، انعطاف و پذيرش است.
عامل چهارم) كنترل استرس : توان تحمل وقايع ناخوشايند و شرايط استرس زا و همچنين مقاومت يا به تأخير انداختن يك تكانه، سائق يا وسوسه، براي عمل كردن مي باشد.


عامل پنجم) خلق عمومي: توانايي رضايت از زندگي و شاد بودن وداشتن نگرش مثبت يا ثابت حتي درزمان بد اقبالي
خرده مقياس ها عبارتند از:
1-خود آگاهي هيجاني:
خود آگاهي هيجاني، توانايي شناخت احساسات خود، تفكيك آنها، آگاهي از احساس خودو چرايي آن.
2- قاطعيت:
قاطعيت، توانايي بيان احساسات، عقايد و افكار خود و دفاع از حقوق خود به شيوه اي منطقي، غير مخرب.
مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت ازويژگي هاي آن مي باشد.
3-حرمت نفس
حرمت نفس توانايي احترام به خود و پذيرش خود به و پذيرش خود به عنوان شخصي ارزشمند، احترام به خود آن گونه كه هستيم، بدين معني كه توانايي پذيرش جنبه هاي مثبت و مفني قابليت ها و محدوديت خود را داريم.
4-خودشكوفايي
خودشكوفايي، مستلزم شناخت توانمندي هاي بالقوه در خود، سپس رشد و شكوفايي آنهاست.
5-استقلال:
استقلال عبارت است از توانايي خود هدايت گري و خود كنترلي درتفكر و عمل و عدم وابستگي عاطفي، افراد مستقل افرادي متكي به خود دربرنامه ريزي و تصميم گيري هاي مهم مي باشند و پيش از تصميم گيري ، درجستجوي نقطه نظرات ديگران برمي آيند و به آنها توجه مي كنند. اما تصميم نهايي از آن خود آنهاست.
6-همدلي :
همدلي توانايي فهم و درك احساسات ديگران و حساس بودن به چگونگي و چرايي اين احساسات است.
7-روابط بين فردي:
مهارت درارتباط بين فردي: توانايي برقراري و حفظ ارتباطات متقابل است كه صميميت و تبادل محبت از ويژگي هاي آن مي باشد.
8-مسئوليت پذيري اجتماعي:
مسئوليت پذيري اجتماعي، توانايي ابراز خود به عنوان فردي همكار، كمك رسان و سازنده درگروه هاي اجتماعي است. اين توانايي مستلزم مسئول بودن شخص است.
چنين افرادي داراي وجدان اجتماعي بوده و رفتار آنها با پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي جلوه گر ميشوند.
اين بعد ازتوانايي، با انجام كار با ديگران، پذيرش ديگران، اخلاقي بودن و رعايت قوانين رابطه دارد.


9-حل مساله :
حل مساله توانايي شناسايي و تعريف مشكلات، ايجاد و انجام راه حل هاي مؤثر است.
10-واقعيت سنجي:
واقعيت سنجي يعني توانايي ارزيابي بين آنچه تجربه مي شود با آنچه عيناً وجود دارد.
11-انعطاف پذيري:
انعطاف پذيري، توانايي منطبق ساختن عواطف، افكار و رفتار با موقعيت ها و شرايط متغير است. اين بعد از هوش هيجاني به توانايي كلي فرد و سازگاري با شرايط ناآشنا، غير قابل پيش بيني و پويا تكيه دارد.
12-تحمل فشار رواني:
تحمل فشار رواني عبارت ست از: توانايي مقاومت دربرابر رويدادها و موقعيتهاي فشار زا، بدون توقف، اين توانايي به معني پشت سرگذاشتن موقعيت هاي مشكل ساز، بدون ازپا درآمدن است.
13-كنترل تكانه:
كنترل تكانه، توانايي مقاومت يا به تأخير انداختن تكانه، سائق يا وسوسه انجام عملي است. اين توانايي شامل قابليت پذيرش تكانه هاي پرخاشگرانه، خودار بودن و كنترل خشم، خصومت يا رفتار غير مسوولانه است.

14-خرسندي:
خرسندي توانايي رضايت از زندگي، لذت بردن از خود و ديگران و شاد بودن است افراد خرسند اغلب احساس خوب وراحت را درمحيط كار، خانه و هنگام فراغت تجربه مي كنند.
هوش هيجاني (EQ) به عنوان يك پيش بيني كننده قاطع براي موفقيت محل كار شناسايي شده است. كارآفرينان آنهايي هستند كه مي درخشند و در محل كار خويش در ماورا هنجار كار خود را عالي انجام مي دهند. مطالعه فعلي با هدف تامين يك بينش مقدماتي به درون اين حوزه تحقيق كارآفريني است.


در زواياي استفاده از شيوه‌هاي كيفي چند نفر از كارآفرينان استراليايي در رابطه با هوش هيجاني خود مورد امتحان قرار گرفتند. EQاز مصاحبه‌هاي به طور عميق ساختدار مورد امتحان قرار گرفت وپيش بيني مي‌شد كه كارآفرينان به طور عمده اين نسبت‌ها را و از اين رو، يك تراز EQ را نمايش دهند نه تنها مطالعه چنين نتيجه‌اي را تامين نكرد بلكه نشان داد كه كارآفرينان ترازهاي بالايي را از همه ترازهاي تابعه را در هر مدل نمايش دادند، كاركرد برجسته هر كارآفرين در توانايي هوش هيجاني، و نيز در مورد همه مقياس‌هاي تابعه، قويا از آن مفهوم حمايت مي كند كه EQ ممكن است عامل گمشده‌اي باشد كه محققان در مطالعه كار‌‍آفريني در جستجو بوده‌اند.


چه چيز يك كارآفرين را مي‌سازد؟ چه چيز آنها را تعريف مي‌كند و از بقيه رهبران جامعه و صاحبان حرفه‌ها، سخت‌كارها و پولسازان دقيق و پرتقلا جدا مي‌سازد. اقدام ها براي يافتن پاسخ دست نيافتني به اين پرسش در تحقيق به توسط مديريت، امور دارايي، نظريه‌پردازان، رفتار سازماني، و امثال آن، مورد خطاب قرار گرفته است، اوقات اخير محققاني را ديده است كه از قلمروي اقتصادي و مالي كار‌آفريني دور شده‌اند.


و ترقي در كوششي را ايجاد مي كنند كه كيفيت‌هاي شخصي را در پشت سر آن كار‌‍آفرين تعريف مي‌كند كه پيشه‌هاي برجسته را گسترش مي دهد. تشويق شده، همچون ريچارد برانسون، به واسطه چنين برنامه‌ها، كاوش براي راز در پشت سر چنين افراد درخشان همراه با چشم انداز روانشناسانه شده است، هوش هيجاني (EQ) به عنوان يك پيش بيني كننده قطعي براي موفقيت در محل كار شناسايي شده است.


اين مقاله تحقيقي با هدف تامين يك بينش مقدماتي به درون زنجيره‌اي بين هوش هيجاني و كار‌‍آفرينان موفق است. در زواياي استفاده از شيوه‌هاي كيفي، چندين كارآفرين استراليايي در رابطه با توانايي هوش هيجاني خود مورد امتحان قرار گرفتند. هوش هيجاني از طريق مصاحبه هاي عميقا ساخت دار، با پرسش‌هايي هم بر مبناي يك مدل اصلي EQ به توسط ماير، كازوسر،و سالووي (1990)، .هم بر مبناي 7 مدل در محل كار EQ از گلمن (1998) كه اخيرا مشهور شده مورد امتحان قرار گرفت.
كارآفريني


تقابل بين مديران، كارآفرينان، و رهبران و كار‍آفرينان، تحقيق رو به رشد را در حوزه كاركرد افراد درخشان در ساختار و ابقاي يك شركت از موفقيت عظيم ابقا كرده است (ليتوتن، 2000، استيورات و رث، 2001).


بر طبق كچا راناتا و بيكر (1999) به نظر مي‌رسد كه كارآفرينان به واسطه يك استعداد ويژه تعريف شوند، آنها مدام «در حال بدعت‌گذاري چيزي نو هستند، و در حال تقلا هستند تا از آنچه كه فقط به طور رقمي برگزار شده موفقيت را بسازند. (ص 820) آنها فرصت‌طلب‌ها و خالقان فرصت‌هايي هستند كه بتوانند آنگاه كار برجسته كنند (ليتوتن، 200) آنها كار خود را عالي انجام مي دهند و معمولا يك تيم درخشان را به جلو مي‌رانند هر چند، مطالعه كارآفرينان به مجموعه وسيعي از نظريه‌ها منجر شده است كه در عين حال،بايد مدل مختصري از فرد كارآفرين را شكل دهد.


سه نظريه اصلي نظريه انگيزه، نظريه خصيصه، و نظريه شناختي، تحقيق كارآفريني بر مبناي روانشناسي كتاب ملك كللاند، نياز براي حصول به نظريه انگيزه (1985) وعده‌اي را در تحقيق براي واقعيت در پشت كار آفريني نشان داد. اين نظريه بر مبناي تمايل عميق براي حصول شخصي به عنوان انگيزه دار براي كارآفرينان بود تا در ماورا هنجار اجرا شود. هر چند، نظريه انگيزه هريزوي با بالقوه را براي حالت‌هاي ديگري دور مي‌كند كه ممكن است موفقيت فردي را برانگيزاند (ساگي و اليزور، 1999) و بنابراين راه را براي مطالعه نظريه خصيصه هدايت كند.

نظريه شخصيت، عمومي تر به عنوان نظريه خصيصه شناخته شده آن مفهوم را رفعت مي‌بخشد كه نه تنها براي حصول به يك خصيصه زيربنايي همه كارآفرينان نياز بود، بلكه طبقه‌اي از خصيصه‌ها هم آشكار بود. چنين خصيصه‌هايي كه ظهور كرده‌اند‌ شامل توانايي اقدام مخاطره آميز، خلاقيت، پافشاري، وجدان داري، آمادگي براي مواجه شدن با عدم يقين، نوآوري، انطباق پذيري، به سرعت به حال اوليه بازگشتن، دانش بازار، توانايي براي آگاهي از مواقع دشوار است (بوزنيتر 1996، كچاراناتا و بيكر 1999، استيوارت و رث، 2001، ووتن، تيمرمن وفلوجر، 1999). نظريه خصيصه كارآ‍فرين بر مبناي آن مقدمه است كه مبتديان گسترش يك حرفه به توسط فرد تعيين مي‌شود (ليتوتن، 2000) هر چند، يك مشكل زيربنايي با نظريه خصيصه به طور كلي آن است كه، همه كارآفرينان نشان نداده‌اند كه مجموعه‌هاي يكسان از خصيصه‌ها را دارا باشند. به اين معنا، نظريه شخصيت در ارائه هر بينشي به درون واقعيت در پشت كار آفريني مايه عدم رضايت است.

نظريه شناختي، مثل يك نظريه، تك، نك و منز گردوين (1996) از درك خودكفايي، بر آن اقدام كرده‌اند كه كار‌آفريني را به عنوان فرآيندهاي قطعي انديشه توضيح دهند كه در آن كارآفرينان قادر هستند تا توانايي خود را عظيم‌تر از هنجار مشاهده كنند و از اين رو به نتايج عظيم‌تري حصول يابند، نظريه تمايل به مخاطره، همچنين يك نظريه شناختي، بر مبناي مهارت‌هاي تصميم‌گيري موفقيت آميز كارآفرين، به توسط يك اعتماد براي اقدام مخاطره‌آميز تعريف شده است. (بوزنيتر)، 1996، ليتوتن، 2000، مك كارتي، 2000، استيوارت و رث، 20001) ، اين دو نظريه شناختي، همچنين مربوط به نظريه خصيصه مايه عدم رضايت است، كه بسياري از پرسش‌ها را پاسخ نداده باقي مي‌گذارده نظريه خصيصه، شناختي و حصول انگيزه برخي طرق نوشته را غني ساخته، و حداقل مباحثه يك تفاوت فردي زيربنايي را از بقيه جدا مي‌سازد. هر چند، واقعيت درپشت آنچه يك كارآفرين را تعريف مي كند، نسبتا پيچيده باقي مي‌ماند.


هيجان‌ها و نقش آنها در محل كار
سرشت پيچيده و اصلي هيجان‌ها و حالات در شناخت و رفتار اخيرا در توجه درخور خود را پذيرا شده است (گوئرج، 2000) تمايز واضحي بين هيجان‌ها و حالتها است. شدت تفاوت‌هاي آنها را تعريف مي‌كند. حالت‌ها در شدت پايين هستند، حالت‌هاي احساسي تعميم يافته، نامربوط به اتفاقات و رويدادهايي كه ممكن است در اصل حالت را ايجاد كرده باشند. گر چه نافذ، آنها عملكرد فعاليت‌ها را قطع نمي كنند (موريس، 1986، فورگاسن، 1992)؛ ذكر شده در گوئرج، 2000)،.
هيجان‌ها شدت بالاي احساسات هستند كه به توسط محرك خاص راه اندازي مي‌شوند (چه داخلي، چه خارجي براي فرد)، در طلب توجه هستند، و فرآيندهاي شناختي و رفتارها را قطع مي‌كنند (فورگاس، 1992، كاموريس، 1989، ذكر شده در گوئرج، 2000). هيجان‌ها گرايش دارند كه به سبب شدت خود زودگذرتر از حالات باشند، هر چند، همينكه شدت آغازين آنها دخيل شود، آنهابراي ايجاد حالت در حال تداوم مسئول هستند (گوئرج، 2000).


هيجان‌ها، كه زماني بي اهميت انديشيده مي‌شد و كاملا دور از شناخت بود، نشان داده است كه قضاوت ها، يادآوري حافظه، فرآيندهاي اسناد، خلاقيت، برهان استقرايي و قياسي را تحت تاثير قرار مي‌دهد (گوئرج، 2000). حالت‌هاي مثبت نشان داده شده‌اند تا حافظه اطلاعات مثبت، اعتماد به نفس، اشتياق، قابليت انعطاف، خلاقيت و برهان استقرايي را فزوني بخشد.


حالات منفي نشان داده شده‌اند تا برهان قياسي و ارزشيابي‌هاي بحراني‌تر و جامع‌تر را فزوني بخشد (گوئرج، 2000). سرشت حالات و احساسات در توانايي خود براي تحت تاثير قرار دادن شناخت و رفتارها، نقش بالقوه آنها، در انديشه‌ها و رفتار كارآفرينان به طور ضمني ذكر مي‌كند.
مطالعه فعلي در تحت آن گمان مي كنند كه آنچه در مباحثه كارآفريني گم مي‌شود تاثير هيجانها است. و نقشي كه آنها در موفقيت كار آفريني القا مي‌كنند چقدر امري است. يقيناً نوشته كارآفريني در تحت استيلاي نظريه خصيصه، شناختي و مديريت بوده است، در حاليكه هيجان‌ها قبلا به عنوان انسداد كننده و دخالتي در فرآيندهاي شناختي رهبريك استناد داشته‌اند، بنابراين، گر چه غليان موثري در تحقيق در مورد هيجانها به عنوان يك موضوع به خودي خود وجود داشته است، آن نقش كه آنها در موفقيت كار‍آفرينان ايفا مي كنند قدري مرموز باقي مي‌ماند. ما قصد داريم تا اين را در نوشته تهي خطاب كنيم، و دو قلمرو روانشناسانه نسبتا جديد، كارآفريني، و هوش هيجاني را با هم ترسيم كنيم.


هوش هيجاني
هدف ما پاسخ به آن پرسش است كه آيا شكل جديد هوش، هوش هيجاني (EQ)، واقعيت ناگفته در پشت كار آفريني است؟ هوش هيجاني ريشه‌هاي خود را در هوش اجتماعي دارد، علمي كه به توسط توانايي درك و اداره كردن افراد تعريف شده است (ماير، كار دسور، و سالوودي، 1990). EQ مديريت هيجانات خود و ديگران است. آن اينك براي موفقيت فردي در كار و ديگر زمينه‌هاي اجتماعي به همان اندازه امري ملاحظه مي‌شود كه هوش شناختي كلي يا مهارت‌هاي فني ملاحظه مي‌شود. (گلمن، 1998؛ دولويكز و هيگز، 1999؛2000). مشهور شده به توسط بهترين فروشنده گلمن (1998)، (در مورد) هوش هيجاني: را آن بايد بيش از IQ اهميت يابد، آن خبر گسترش يافته است كه EQهمان IQ جديد است.

هر چند، اگر چه گلمن (1998) شخصي است كه در بيشترين همراهي با EQ است، ولي او آن اصطلاح را بدعت نگذاشت. در حقيقت، اين ماير، كاروسو، و سالووي بودندذ (1990) كه براي اولين بار مطالعات تجربي را تعيين كردند كه نشان مي داد افراد در توانايي‌هاي خود براي شناسايي و بهره‌وري از هيجانات در خود و ديگران گوناگون هستند، وقف آنها به تحقيق در اين حوزه به آن منجر شده كه EQ به عنوان يك قلمروي ساخت هوش معتبر گردد.


ماير، كاروسو، و سالوودي (1990) يك مدل سه قسمتي را ارائه داده‌اند آنها فرض مسلم ساختند كه هوش هيجاني متضمن نقد سرشت و بيان كننده‌ هيجان در خود و ديگران است، اين شامل آگاهي كلامي و هيجانات بيان شده غير كلامي است. دومين جز متضمن تنظيم هيجان‌ها در خود و ديگران است. جز سوم متضمن بهره‌وري هيجان‌ها تا به آن درچه است كه قابليت انعطاف پذيري را در طرح ريزي، خلاقيت در انديشيدن، انگيزش و توانايي براي تغيير جهت دادن توجه تامين شود. آن شامل موارد زير مي‌باشد:
الف: ادراك، نقد سرشت، بيان هيجان،
ب: آسان سازي هيجاني انديشيدن؛
ج: فهميدن، تحليل كردن و به كار بردن دانش هيجاني،
د: تنظيم انعكاسي هيجان‌ها به سوي رشد هيجاني و عقلي بعدي.
مدل، اداره كردن اينها و چنين اجزا اينها را در نظم متولي مجاز مي‌سازد، و آن مفهوم را رفعت مي‌بخشد كه EQ مي‌تواند فراگرفته شود.
گلمن (1991) هوش هيجاني را به عنوان داشتن صلاحيت شخصي در حوزه‌هاي ذيل تعريف مي‌كند.


خودآگاهي، خود تنظيمي، انگيزش، همدردي، و مهارت‌هاي اجتماعي، خودآگاهي متضمن دانستن حالات داخلي خود، ترجيحات، منابع و شهودها، است. همچنين متضمن دارا بودن يك ارزيابي واقعي از توانايي خود، يك حس اعتماد به نفس است كه داراي زمينه خوبي باشد، خود تنظيمي اداره كردن حالات داخلي خود، تكانه‌ها، و منابع است. آن همچنين متضمن اداره كردن هيجان‌هاي شخصي تا بدان درجه است كه از دخالت در تكليف،به تعويق انداختن رضايت خاطر به خاطر پيگيري اهداف، بهبودي يافتن از پريشاني، و با وجدان بودن اجتناب شود. انگيزش گرايشات هيجاني است كه رسيدن به اهداف را هدايت مي كند يا آسان مي‌سازد، آن، استفاده از تاثيرپذيري‌ها براي راندن فرد به سوي اهدافش، براي استقامت كردن، تقلا براي پيشرفت است، همدردي، آگاهي از احساسات، نيازها و علايق ديگران است، اساسا، درست مثل مدل ماير، كارسور، و سالووي (1990)، تنها تفاوت آن تاكيد آن بر ساختار تفاهم آميز است. سرانجام، مهارت‌هاي اجتماعي متضمن از عهده برآمدن در برانگيختن پاسخ‌هاي مطبوع در ديگران است. شبيه به مقياس فرعي بهره‌وري ماير، كاروسو، و سالووي (1990) تفاوت در مركز مذاكره و مهارت‌هاي ترغيب كننده دارد.


به طور قابل ملاحظه‌اي متفاوت از مدل اصلي ماير، كاروسو، و سالووي ، مدل گلمن (1998) به به دليل گرايش و آشكار كردن آن به ضربه به درون قلمرو شخصيت و نظريه انگيزه حصول، نامعتبر گزارش شده است. كه آن را از يك ساخت هوش بيرون مي‌كشاند. هر چند، آن از موفقيت بسيار در پيرامون دنيا در كاربرد در محل كار بهره برده است، كه آن را به عنوان يكي از مشهورترين مدل‌هاي امروزي EQ رفعت مي‌بخشد.


هنوز بسياري چيزها درباره EQ. است كه بايد فراگرفته شود آن گونه كه يك حوزه نسبتا جديد تحقيق باقي مي‌ماند. هيچيك از مدل‌هاي شناخته نشده ويژه EQ يافت نشده است. از اين رو، مدل‌هايي مانند مدل اصلي ماير، كاروسو، و سالووي (1990) و مدل مشهور محل كار گلمن (1998) دو مفهوم رقابت‌آميز و اغلب مورد بحث قرار گرفته از EQ باقي مي‌مانند. درباره امكان EQ، و بنابراين كاربردها براي تمرين دهي كم دانسته شده تا فرا گرفته شود. فرآيندهاي انتخاب در حرفه و نقدهاي مربوط به كار ممكن است همچنين از تحقيق بعدي اين ساخت جديد بهره برند. مدركي وجود دارد كه مدارك، EQ تاثير مهمي بر رهبريت و موفقيت در محل كار دارد (گلمن، 1998، هيگز و دالويگز، 1999، الف، ب، 2000).


هر چند، اين نيز يك حوزه تحقيق به طور نسبي دست نخورده باقي مي‌ماند (پالمز، والز،بورگيس، و استوف، 2001)، به يقين، استعداد بالقوه‌اي كه آن براي پاسخ دادن به پرسش‌هاي پاسخ نداده نگاه مي‌دارد كه كار آفريني را احاطه مي‌كند از علاقه‌هاي عمده است.
هدف از مطالعه فعلي تعريف كار آفرينان به توسط اجزا EQاست كه به طور نمونه آشكار بودند، با هدف خاص براي تعيين آن كه كار ‌آفرينان داراي يك EQ سراسر محصور كننده و برفراز هنجار دارند و بنابراين ممكن است كه تا اندازه‌اي از موفقيت خود را به عنوان كارآفرينان به توانايي EQ خود نسبت دهند.
با متمركز ساختن هردو مدل، هم مدل ماير، كاروسو، و سالووي (1990)، و هم انطباقEQ گلدمن (1998)، فرض بر آن شد كه هر كار آ‍فرين به طور عمده ترازهاي بالايي از حداقل دو از سه بعد مدل ماير، كاروسو، و سالوودي (1990)، را و حداقل سه از ابعاد مدل محل كار گلدمن (1998) را نمايش دهند. بر طبق مدلها، EQبه طور عمده هنگامي كه در سطح بالا است كه اين نسبت‌ها به تحقق بپيوندند.


شركت كنندگان
پنج كار آفرين داراي نيمرخ سطح بالا در مطالعه شامل شده شركت كردند. اينها دكتر پيتر فارل، سيندي لوكن، پروفسور كارل وود، ريچارد راوئنز، و پل كيو بودند.
دكتر پيتر فارل پايه گذار و مدير اجرايي رس مد، يكي از مهمترين كارخانه‌داران ابزار تنفسي پزشكي است كه در توليدات براي تشخيص و مداواي بي‌نظمي تنفس در خواب متخصص است، در سال 2000، مبلغ كالاهاي فروخته شده در رس مد 116 ميليون دلار بود.
او برنده ملي به عنوان كارآفرين استراليايي سال بود.


سيندي لوكن پايه گذار و مسئول شركت بيسكويت لوكن و مي با كيفيت بالا است، كه در آشپزخانه خود كار را شروع كرد و اينكه 6 ميليون دلار از فروش ساليانه، پس از فقط چهار سال كار، درآمد دارد. سيندي به تازگي براي سالن زناني شهير در حرفه استراليايي انتخاب شده است.
پروفسور كارل وود نخستين بارداري IVF در جهان، نخستين تولد IVF با استفاده از دهنده تخم‌ها، نخستين تولد از دهنده جنين يخزده، نخستين تولد IVF استراليايي كه از راه جانشيني و تولد به واسطه فن آوري بازيابي خصوصي، ايجاد كرد. او نخستين شركت خصوصي IVF خصوصي، IVFاستراليا، را شكل داد و از آن زمان تا حال از ميان فهرستي از موفقيت‌هاي شغلي حامي مالي براي كار آفريني در رقابت كار‌ كارآفرين استراليايي را احتكار كرده است.


ريچارد ائنز، زنجيره‌اي از 45 سوپرماركت غله غذايي با درآمد حاصل از فروش 220 ميليون دلار، در سر تا سر استراليا گسترش داد، و اينك صاحب و مسئول تاكستان مبدل شونده به شراب و بسيار مشهور اكويل، و شرابخانه در منطقه هانتر جنوبي جديدي است كه آن يكي از بزرگترين حوزه‌هاي تهيه شراب است.
پلي كيز پايه گذار و مسئول «بريچ كلايمب» است، شركتي كه عموم را مجاز مي‌سازد، تا از پل اسلكه سيدني بالا بروند. در ظرف كمتر از دو سال 000/600 هر از پل بالا رفته‌اند، كه 50 ميليون دلار درآمد را به همراه آورده است، و برنده بهترين جايزه حاصل گردشگري جديدي است، و برنده بهترين جايزه حاصل گردشگري جديد استراليا شده است. پل گيو همچنين برنده مقوله خدمات ملي كارآفرين استراليايي در سال شد.
روند
مطالعه فعلي از مصاحبه‌هاي عميق و ساخت دهي شده بهره برده است. پرسش‌ها بر مبناي ادغام هر دو مدل EQ از ماير، كاروسو، سالووي (1990) و مدل EQ محل كاراز گلمن (1998) بود.
مباحثه
تحليل نتايج يك عمدتا تراز بالا از هوش هيجاني همه كار آفرينان را، و نيز يك تزار شديدا رضايت بخشي را از همه مقياس‌هاي فرعي از دو مدل EQ را نشان داد.
هر كار آفرين يك تراز كاملا بالا را هر سه جز مدل ماير، كاروسو، و سالووي (1990)،نقد و بيان، تنظيم و بهره‌وري از هيجان را نشان داد. هر يك از آنها خودآگاهي هيجاني مهم و آگاهي از هيجان‌ها را در ديگران نشان داد. براي مثال، آنها به ويژه در درك نيروها و نقطه ضعف‌هاي خود، متضمن هيجان ها، مهارت داشتند. بديهي بود كه همه كارآفرينان مي‌بايست تراز بالايي از درك ديگران، نه تنها از بيان كلامي هيجان، بلكه بيان غير كلامي هيجان را مي‌داشتند. رفتار خموش يا كناره‌گير يك بيان ويژه از هيجان بود كه كارآفرينان آن را يك واقعه عمومي براي مديريت خود ملاحظه كردند. بطرزي علاقه‌مند، هر كار‌‍آفرين ذكر كرد كه زنان به بيشترين مقدار از مديريت، و درك هيجاني نياز داشتند.
توانايي ترغيب كننده همه كار‍آفرينان همچنين توانايي آنها را خواندن هيجان‌ها آنهايي كه در پيرامونشان بودند و آنهايي كه بلافاصله در حال تعامل با آنها بودند را نشان داد.


بيان هيجان نه تنها از كارآفرينان آشكار بود. بلكه آنها اغلب اوقات به صورت بياني ظاهر شدند و به آن عمل نمي‌كردند كه از اطلاعات هيجاني خود مضايقه كنند. آنها هر كدام از يك محيط كار را رفعت بخشيدند در آنجا كه «دست برنده رو مي‌شود»، و بيان هيجان، قسمتي از راهبرد كاري تشويق مي‌شود.
كار‌آفرينان همچنين ظاهر شدند تا يك توانايي قوي داشته باشند. تا به هر كارمندي درباره هيجان‌هاي خود نزديك شوند، هيجان و موفقيت را، در يك اقدام براي حل، موضوع خطاب كنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید