بخشی از مقاله

مقدمه

رضا عباسی در دورانی میزیست که جامعه ایران تغییر

ﻭ تحول بسیاری از سر میگذراند. در این دوران، ثبات و امنیت حاکم بر کشور فضایی را ایجاد کرد که بستر ظهور اندیشمندان بسیاری شد و همچنین ارتباط تجاری با اروپاییان راه را برای ورود فرهنگ و هنر غرب به ایران بیشازپیش باز گذاشت. در این فضا، رضا عباسی که از جوانی در دربار جایگاهی ویژه داشت، یکباره دربار و کارگاههای هنری آن را ترک کرد و به پیشبرد هنر خود با موضوعاتی برگرفته از واقعیت زندگی انسانهای عادی ادامه داد. حال، باید دید آیا ترک دربار در جهت نزدیکشدن این هنرمند نگارگر به ساحت اجتماع است یا صرفاً بهعلت ناخشنودی او از شرایط حاکم در دربار و آیا هنر او را میتوان بازتاب وضعیت جامعه ایران در آن دوره دانست یا نه.

در پی یافتن پاسخ مناسب، ابتدا به تعریف جامعهشناسی هنر و بیان سه رویکرد در جامعهشناسی معرفت میپردازیم که ارتباط هنر با جامعه را مشخص میکند و میکوشیم از این منظر درباره هنر نگارگری ایران و نوع ارتباط آن با جامعه تعریف درستی ارائه کنیم. سپس با ذکر مسائل تأثیرگذار در هنر آن زمان از شرایط اجتماعی ایران دوره شاهعباس اول تصویری روشنتر ارائه میدهیم تا برایناساس با بیان دلایل ترک رضا عباسی از دربار به تحلیلی جامعهشناسانه از این مسئله دست یابیم. بنابراین، در این پژوهش سعی خواهیم کرد با تحلیل و بررسی این عوامل با رویکردی اجتماعی به نتایج تازهای درباره زندگی هنری رضا عباسی، خصوصاً دوره میانی یا بهتعبیری زمان سرکشی زندگی او، دست یابیم. تحقیق توسعهای و تحلیلی حاضر با استفاده از روش کتابخانهای به جمعآوری اطلاعات بهشیوه تاریخیـاسنادی پرداخته و با استفاده از متون و منابع پژوهشی دردسترس درباره زندگی و هنر رضا عباسی به دستهبندی و تحلیل آنها

ﻭ دلایل او برای ترک دربار و احتمال درستی و نادرستی این دلایل براساس شخصیت وی و نظرگاه جامعهشناسی هنر پرداخته است.

پیشینه

با توجه به جایگاه ویژه رضا عباسی در مکتب اصفهان پژوهندگان بسیاری به دستهبندی آثار و دوران زندگی او پرداختهاند. در این میان، بهصورت پراکنده به عوامل احتمالی موجود برای ترک دربار در دوره میانی زندگی او نیز اشاراتی شده، اما این اشارات بهصورت پراکنده و در منابع مختلف متفاوت است. ازجمله این منابع میتوان به کتابهای

رضا عباسی اصلاحگر شورشگر اثر شیلا کنبی و مجموعه مقالات نگارگری مکتب اصفهان و نیز اثر آنتونی ولش، نگارگری و حامیان صفوی، اشاره کرد. در این مقاله سعی شده با نگاهی جدید و عمیقتر و رویکردی جامعهشناسانه به این موضوع پرداخته شود.

جامعهشناسی هنر

جامعهشناسی هنر میکوشد هنرمند و اثر هنری را از خلال شرایط زمانیـمکانی و اجتماعی به نقد کشد و فرایند تولید اثر هنری را، نهتنها ازلحاظ ساختار زیباییشناسانه و ویژگیهای فردی هنرمند، بلکه با نگاه جامعتر بر تمامی عوامل مؤثر در آن، تحلیل و بررسی کند. »جامعهشناسی هنر شاخهای از جامعهشناسی است که ساخت و کارکرد اجتماعی هنر و رابطه میان جامعه و هنر و قوانین حاکم بر آنها را بررسی میکند« (فاضلی،۴۷۳۱:۹۰۱).»رهیافت جامعهشناسی هنر بر آن است که آثار هنری را از زاویه انگیزههای هنرمند، خاستگاه طبقاتی یا اعتقادی هنرمند، مخاطبین هنر، سفارشدهندگان هنر، ارتباط هنر و شکل هنر با مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ـ چه در روند تاریخ اجتماعی، چه در روند مناسبات اجتماعی ـ مورد بررسی قرار دهد« (رهنورد، ۰۸۳۱ : ۵). جامعهشناسی هنر بررسی میکند که چگونه گروههای مختلف انسانی برای خلق آنچه ما هنر مینامیم با یکدیگر همکاری میکنند، چگونه آثار هنری را به کار میبرند و هنر در زندگی آنها چه نقش و جایگاهی دارد (رامین، ۹۸۳۱ : ۹). در سطحی سادهتر میتوان گفت مطالعه جامعهشناسی هنر شامل تجربه ارتباط میان هنر از یک سو و جامعه از سوی دیگر است. هرچند این تعریف سادهشدهای است از کاری که جامعهشناسی هنر سعی دارد به انجام رساند. بهطور اختصاصیتر، جامعهشناسی این پرسش را مطرح میکند که از چه راههایی روابط اجتماعی و عرفها بر آفرینش هنری

ﻭ توزیع و درک آثار هنری اثرگذار است Inghis and) .(Hughson, 2005: 19

پژوهندگان عرصه تاریخ در بحثهای تحلیلی تاریخ هنر به لزوم شناخت جایگاه اجتماعی هنرمند و رابطه او با جامعه همعصرش تأکید بسیار کردهاند، زیرا طبق نظر آنان درک کامل یک اثر بدون این شناخت ناممکن است. البته برخلاف این نظریه نیز دیدگاههایی ارائه شده که خوانش اثر هنری را بهصورت کاملاً مستقل از پدیدآورنده آن مطرح میکند. بااینهمه، در جامعهشناسی هنر ارتباط میان هنرمند و جامعه

ﻭ تأثیرات دوسویه آنها بر هم از دیدگاههای گوناگون تحلیل شده است. در حوزه جامعهشناسی معرفت، ارتباط هنر با جامعه از سه رویکرد مطرح میشود. حامیان رویکرد اول، که در حوزه معرفت فلسفی و وجودشناسانه است، معرفت را بهصورت ناب در نظر میگیرند که انعکاس آن در بحثهای هنری به نظریه »هنر برای هنر« میانجامد و اندیشمندانی همچون هگل بر این باورند.»بهعقیده آنها آثار هنری قائمبهذات و نظامی فینفسه خودکفا هستند و عناصر آنها را باید مطلقاً ازنظر روابط و پیوندهای درونی و متقابل

ﻭ فارغ از شرایط تکوین یا اثرگذاری متعاقب آنها تعیین کرد

ﻭ میگویند که هیچ پیوستگی بین هنر و شرایط اجتماعیاش وجود ندارد (راودراد، ۲۸۳۱: ۳۱). رویکرد دوم، که رویکردی جامعهشناسانه است، به علیت اجتماعی برای معرفت معتقد

تصویر۱- لوطی وانترش، حدود٠٣۰۱ق. مأخذ: .Canby, 1996: 83


است و جامعه را علت پدیدآمدن معرفت میداند. بنابراین، سبک و محتوای اثر هنری را معلول و برخاسته از شرایط اجتماعی و اقتصادی همزمان آن میداند و به بررسی وضعیت یا تاریخ اجتماعی اثر هنری و جایگاه هنر در جامعه میپردازد.

بنابراین، سطح اجتماعی و طبقاتی هنرمند از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این میان، گروهی به علیت یکطرفه و بیواسطه اجتماعی برای هنر اعتقاد دارند (مثل کارل مانهایم) و دسته دیگر به علیت باواسطه اجتماعی هنر قائلاند (مثل گلدمن و ولف) که واسطههای جهانبینی وایدئولوﮊی را مطرح میکنند. ﮊانت ولف در نظریه ایدئولوﮊی، آن را به شرایط مادی و عملی زندگی مردم مرتبط دانسته است (ولف، ۷۶۳۱: ۴۶)؛ یعنی جامعه علت پدیدآمدن هنر هست، اما ازطریق واسطهای بهنام ایدئولوﮊی بالفعل میشود و


بازتاب مییابد. رویکرد سوم، فلسفیـجامعهشناختی و متأثر از نظریات ماکس شلر فیلسوف آلمانی است. شلر جامعه و معرفت را علت هم نمیداند، بلکه میکوشد نظریه عینی درباره معرفت ارائه دهد. »وی معرفت را تحت عنوان عوامل ایدهای که بصیرت محض، اما فاقد قدرت و نیرو، هستند معرفی میکند و در مقابل آن جامعه و شرایط اجتماعی را محدوده عوامل واقعی مینامد که نیروهای محضاند، بدون نور و بصیرت. هیچیک از این دو حوزه بهتنهایی نمیتوانند تغییری در روند تاریخ به وجود آورند، بلکه از اتحاد این دو حوزه است که موتور تاریخ به حرکت درمیآید« (راودراد، ۲۸۳۱: ۵۱).

بنابراین، در حوزه هنر نیز شلر شرایط اقتصادی و اجتماعی را علت وقوع هنر نمیداند، بلکه آن را عامل ایجاد بستر مناسب و زمینه برای وقوع هنر میداند و هنر باتوجه

فصلنامه علمی- پژوهشی نگره

۹۳

شماره۴۲ زمستان۱۹

رضا عباسی (با بررسی برخی تکنگارهها)

به زمینه و بستر بهوجودآمده نوع و نحوه تحقق خویش را تعیین میکند و فعلیت مییابد.

حال باید دید هنر نگارگری ایران، که به هنری درباری مشهور است و همواره تحت حمایت حامیان درباری یا بزرگان و اشراف بوده، با کدامیک از این سه رویکرد قابل بررسی است. همچنین، ارتباط هنرمند نگارگر با جامعهاش به چه صورت و در چه سطحی بوده و آیا این ارتباط در دوره صفویه و مقطعی که رضا عباسی در آن میزیسته تفاوتی کرده است یا نه.

رویکرد جامعهشناسانه مناسب در تحلیل هنر نگارگری ایران

هنر نگارگری ایران هنری آرمانی است. هنری است حاصل تلاش نگارگر ایرانی در بهتصویرکشیدن آرمانهایی که مطابق با اعتقادات و باورهایش شکل گرفته و، از ورای توصیف و تصویرگری داستانها و وقایع، از وجود جهان دیگری خبر میدهد که در مباحث عرفان و حکمت اسلامی آن را جهان مثالی نامیدهاند.

استمرار و پایبندی به اصولی که از گذشته هرچند نانوشته ولی بهطور مستمر در نگارهها وجود دارد یکی از شاخصههای اصلی این هنر است، بدین معنا که بهعلت باورهای اعتقادی هنرمند و باوجود اعمال سلیقه سفارشدهندگان و حامیان، هنر نگارگری ایران در سیر تاریخی خود با تغییرات اندکی همواره ویژگیهای اساسی و بازشناختی خود را حفظ کرده و به آن پایبند بوده است. بهبیان دیگر، »بهسبب شیوه زندگی، و تحت تأثیر محیط فرهنگی و نظام هنر آموزی آن روزگار، او ]نگارگر ایرانی[ خود را موظف به حفظ سنتها میدانست« (پاکباز، ۸۷۳۱ : ۱۰۶). این استمرار و پایبندی به سنتها تا قبل از نفوذ هنر غرب ادامه مییابد و در این میان هنرمندان شاخصی ظهور میکنند که نبوغ و ابتکارات خود را با وفاداری بههمین ویژگیها ارائه میکنند.

نکته دیگر نقش حامیان و سفارشدهندگان هنری است. این حامیان تا قبل از دوره صفویه و بهخصوص در دوره ایلخانی و تیموری شامل دربار و کارگاههای هنری تحت حمایت آن بود. »نظام حکومتی ایران نوعی هنرپروری متمرکز در دربار را پدید آورد. دستکم تا همین اواخر، شاهان و شاهزادگان مهمترین سفارشدهندگان آثار هنری و حامیان هنرمندان بودند (پاکباز، ۴۸۳۱: ۱۱). اما این اوضاع در دوران حکومت صفویه، با روی برگرداندن یکباره شاهتهماسب در اواخر حکومت خود، از حمایت هنرمندان، تا حدودی دگرگون شد. هنرمندان یکباره خود را تنها و بیحامی یافتند و مجبور به یافتن حامیان دیگر شدند. این مسئله موجب کاستهشدن محوریت دربار در حمایت از هنرمندان شد و آزادی بیشتر هنرمند نگارگر را در دورههای بعدی حکومت صفویان در پی داشت.

در پاسخ به این پرسش که نگارگری ایران را باید

تصویر ۲- شیخ دربیابان یا شیخ درزمین بایر ١٠١٤-١٠١٢ق. مأخذ: همان، ٧٩.

براساس کدامیک از رویکردهای جامعهشناسی بررسی کرد، میتوان چند گزینه را در نظر گرفت. با توجه به نگاه آرمانی و فرازمینی که در هنر نگارگری ایران اصلی اساسی بوده است، شاید بتوان این هنر را قائمبهذات و در رویکرد اول جای داد.

دراینصورت، حضور سفارشدهندگان و حامیان هنری نادیده گرفته میشود. بنابراین، اگر بخواهیم بحث را براساس حضور این حامیان و تحمیل سلیقه دربار در هنر نگارگری ایران پایهگذاری کنیم، باید آن را هنری سفارشی و مطابق با سلیقه خواص جامعه یعنی شاهان، شاهزادگان و بزرگان جامعه به حساب آوریم، »بدان معنا که خاندان سلطنت و اعضای طبقات بالا بودند که تقاضا برای آثار هنری را ایجاد میکردند و بدینسان هنرمندان و صنعتگران را به فعالیت برمیانگیختند، و نیز بدان معنا که این حامیان اشرافی اغلب


تصویر۳-نپذیرفتن فریدون سفیرسلم وتوررا، شاهنامه۴۸۹ق، مأخذ: همان، .36

نوع هنر و گونه اشیای تولیدشده را تعیین میکردند (سیوری، ۶۶۳۱: ۲۱۱). دراینصورت، این هنر سفارشی، خلوصی را که برای هنر در رویکرد »هنر برای هنر« لازم میدانند از دست میدهد و هنری میشود در خدمت جامعه، اما اجتماع کوچکی که تنها عدهای از خواص جامعه را شامل میشود. البته دراینصورت نیز باید بهعنوان علیت اجتماعی با واسطه مورد بررسی قرار گیرد و این واسطه جهانبینی و نگاه آرمانی نگارگر ایرانی در طول تاریخ این هنر است. بنابراین، هرچند حامیان نقاشی در ایران شاهان و درباریان بودند، این هنر را نمیتوان هنری کاملاً درباری نامید، زیرا همانطورکه اشاره شد، اصول و ویژگیهای نگارگری ایران طی سدهها حفظ شده و تغییراتی که بنابر شرایط زمانی بوده بر بنیان اصلی آن اثری نداشته است. این دلیل بهتنهایی کافی است که نتوان این هنر را تنها در خدمت جامعه کوچک درباری و مطابق سلیقه محض سفارشدهندگان دانست.

بهنظر میرسد قراردادن حامیان هنری در محوریت اصلی تحلیل نگارگری ایران همان شیوهای را در پی داشته باشد که در بررسی تاریخ هنر نگارگری ایران مبنا قرار گرفته است، چنانکه مکاتب مختلف این هنر را با نام حکومتهای همزمان آنها نامگذاری کردهاند و این نوع تقسیمبندی شاید در مقاطعی بهطور کامل دربردارنده دگرگونیهای

هنری و ویژگیهای سبکشناختی این هنر نباشد. میتوان گفت برداشت درستتر از رویکرد جامعهشناختی هنر در نگارگری ایران آن است که این هنر را با رویکرد فلسفیـ جامعهشناختی (یا تلفیقی) بررسی کنیم، زیرا همانطورکه با نگاهی به تاریخ نگارگری ایران بهوضوح آشکار است، شرایط اجتماعی و موقعیت سیاسیـاقتصادی دربار همواره بستری برای خلق آثار و کتب ارزشمند و ظهور هنرمندان با استعداد یا رکود و توقف هنری و ازبینرفتن استعدادهای بسیار بوده است.

پس بیتردید هنر نگارگری ایران در بستر شرایط اجتماعی و سیاسیـاقتصادی حاکم در طول تاریخ خود بروز و ظهور داشته است. درعینحال، در این روند استقلال خاص خود را داشته و همواره در پس سلیقه حامیان و سفارشدهندگان ارزشها و اصول خود را حفظ کرده و روند هنری مستقلی را نسبتبه عوامل بیرونی طی کرده است. بنابراین، باید گفت هنر نگارگری ایران هنری است مستقل که در بستر اجتماعی خود روندی پرفراز و نشیب را پشت سر گذاشته است. با این پیشزمینه به ذکر نکاتی درخصوص شرایط تاریخی و اجتماعی و اقتصادی سیاسی همزمان با این هنرمند میپردازیم.

حکومت صفویه و شاهعباس اول

درباره تاریخ و هنر دوره صفویه مطالعات و بررسیهای بسیاری صورت گرفته و کتابهایی چه بهدست تاریخنویسان همعصر این حکومت و چه پژوهندگان معاصر تألیف شده است. بنابراین، در این بخش با بیان فضای کلی حاکم در عصر شاهعباس اول به توضیح مسائل تأثیرگذار بر هنر رضا عباسی و جامعه آن زمان میپردازیم.

رواج مرقعهای تکبرگی: به دنبال روی برگرداندن شاه

تهماسباز حمایت هنرمندان و درنتیجه ازبینرفتن کارگاههای هنری دربار، اصحاب هنر متفرق شدند و برای ادامه کار خود
ﻭ گذران زندگی یا به دربارهای سایر کشورها ازجمله هند پناه بردند یا تحت حمایت حکام محلی درآمدند. »برای این رویداد، دو توجیه آشکار وجود دارد: سلب حمایت شاهی از نگارگران در سالهای ۰۵۹ق و متعاقباً استخدام همان هنرمندان در دستگاه حامیان یا سفارشدهندگان کمثروتتر،

ﻭ دیگر بهطور کلی رواج »بازار گرمتر« برای آثار هنری جدیدتر (گروبه، ۷۶۳۱: ۳۱۲). این تحول باعث شد مخاطبان آثار هنری تنوع طبقاتی بیشتری پیدا کنند، چنانکه آنتونی ولش معتقد است درنتیجه توجه کمتر به نسخ خطی گرانبها
ﻭ اهمیتدادن روزافزون به مرقعات نقاشی، هنری که قبلاً توسط قیمتها و نیز سنت دینی تنها بهتعداد کمی از نخبگان اجتماعی محدود شده بود در دسترس گروه وسیعتری از مردم قرار گرفت (ولش، ۵۸۳۱ب: ۷۸۱). از سوی دیگر، با رواج مرقعهای تکبرگی موضوعات نقاشی ایران متنوعتر شد.

فصلنامه علمی- پژوهشی نگره

۱۴

شماره۴۲ زمستان۱۹

رضا عباسی (با بررسی برخی تکنگارهها)

تنوع در مضامین نگارهها: »برای نخستین بار، هنرمندان

توانستند آزادانه بدون سرپوشنهادن بر چهره متکدیان، لوطیان، کارگران و روسپیان جامعه ایران را با همه تنوع و چندگونگیاش به تصویر کشند. ازاینرو، نقاشی از صحنههای زندگی روزمره، چهرهپردازی از درویشان و کودکان و تصویرپردازی از خیمه و خرگاه چادرنشینان به مجموعه مضامین هنرمند دوره صفوی افزوده شد« (کنبی، ۴۸۳۱: ۱۳). نتیجه این تغییر را میتوان گسترش سطح مخاطبان هنر نگارگری و استقلال نسبی در انتخاب موضوع دانست که موجب تنوع موضوعات در کارهای انفرادی هنرمندان نگارگری چون رضا عباسی شد.

منش و شخصیت شاهعباس اول: ایران که در دوره صفویه

یکپارچگی خود را باز یافته بود، در زمان حکومت شاهعباس اول به اوج قدرت و شکوه رسید. بنابراین، جای دارد نکاتی درخصوص شخصیت شاهعباس اول که در شکلگیری هنرها تأثیرگذار بود ذکر شود. او که از دوسالگی حاکم هرات شده بود ذائقه هنری خود را خیلی زود بروز داد، چنانکه در هفتسالگی مجذوب نقاشی بهنام حبیباالله ساوجی شد که نقاش محبوب فرستاده دربار حسینخان شاملو بود. »عباس در سن حساس و آسیبپذیر نوجوانی آنقدر مجذوب نقاشی و نیز هنرشناسی فرهیخته شده بود که توانست هنرمند محبوب یکی از امیران مهم ایران را به خود اختصاص دهد« (ولش، ۵۸۳۱الف: ۱۱۲). او بهعلت اینکه در هرات رشد یافته بود به هنر و نقاشی دوره تیموری علاقه و گرایشی خاصی داشت. »معماری، نقاشی و خوشنویسی عهد تیموری نقش بسزا در شکلدهی به سلیقه و ذائقه عباس ایفا کرد« (ولش، ۵۸۳۱ب: ۱۲). شاهعباس میکوشید حکومت کارآمدی چون حکومت تیمور و فرزند ارشد او شاهرخ برقرار سازد و با این کار ثباتی را که ایران آن زمان داشت بدان بازگرداند و در همین راستا هنر متمرکز درباری را طبق ویژگیهای هنر دوره تیموری احیا کند.

اوضاع اقتصادی ـ سیاسی دوره شاهعباس اول: حکومت

صفوی، بعد از فرازونشیبی که در دو دوره سلطنت شاهاسماعیل اول و سلطانمحمد خدابنده طی کرده بود، در زمان حکومت شاهعباس اول و با درایت و اقتداری که در او بود از لحاظ اقتصادیـسیاسی رونقی دوباره یافت. شاهعباس از طرفی با مشخصکردن مرزهای شرقی و غربی ایران را از تهاجم کشورهای همسایه در امان نگاهداشت و از طرف دیگر با سرکوب قزلباشان و ازبینبردن نظام فئودالی در ایران قدرت متمرکز سیاسی ایجاد کرد. »ایران بهواسطه نظام متمرکز غیرفئودالی حیات دوباره یافت و توانایی فرمانروای مطلق و سازمان اداری لایقش ثباتی را که ایران چهل سال به خود ندیده بود به کشور بازگرداند« (ولش، ۵۸۳۱ب: ۴۱۲). همچنین سیاست اقتصادی شاهعباس در استفاده از ارامنه در تجارت با اروپا و نیز تأسیس سازمان اداری متمرکز و نظام


تصویر۴- زائری از مشهد، ١٠٠٦ق. مأخذ: همان، ٥٨


منظم مالیاتبندی باعث غنای هرچه بیشتر اقتصاد ایران در این زمان است. »شاه برای تجار ارمنی ابریشم تهیه میکرد و آنها در قبال این کار تنها درصورت فروش ابریشم به اروپاییان ملزم به پرداخت قیمت آن بودند. سیاحان اروپایی این کار شاه را حاوی منافع استثنایی وصف کردند، چون ارمنیان در اروپا سود سرشاری به دست میآوردند و کالاهای اروپایی را برای فروش به ایران وارد میکردند (کنبی، ۴۸۳۱ : ۳۳). بنابراین، در پی گسترش تجارت با اروپا، شاهد ورود اروپاییان به ایران و نفوذ اندک آنان در دربار هستیم، نفوذی که در زمان جانشینان شاهعباس بر بسیاری از عرصهها ازجمله هنر ایران تأثیرگذار بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید