بخشی از مقاله

بخش اول
1) معرفي امام مهدي:
پدرش امام حسن بن علي بن محمد بن موسئ بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(درود خداوند بر تمامي انان باد) بودئمادرش کنيزي ترک و از سلاله پاکي بود که با اوصياي عيسئ بن مريم (ع) پيوند مي يافت. نام اين کنيز نر جس يا صيقل بود. او پيش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود، به خاطر خوابي که ديده بود، اسلام آورد وهنگامي که طلايه داران سپاه اسلام به ديارش هجوم بردند خود را تسليم انان کرد تا تقدير او را به خانه امام عسگري (ع) بياورد و مام حجت خدا گردد.


2) ميلاد امام مهدي‹‹عج››:
در شب نيمه شعبان سال 255 هجري ودر شهر سامراء پايتخت خلافت در روزگار معتصم عباسي، امام حجت (ع) چشم به جهان گشود.
ولادت او را شواهدي بود که نشان مي داد خداوند براي اين نوزاد با سعادت چه اثري بر زندگي بشري تقدير کرده است.
با هم به سخنان حکيمه دختر امام محمد بن علي (ع) وعمه امام حسن (ع) گوش فرا داريم وماجراي ولادت ان حضرت را از زبان او بشنويم:
ابومحمد حسن بن علي (ع) مرا خواست وگفت : حکيمه! امشب نزد ما افطار کن. امشب نيمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالئ حجت را دراين شب اشکار فرمايد. او حجت خدا بر زمين است.


حکيمه گويد: پرسيدم مادراين نوزاد کيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدايت گردم! نشاني ازحمل در نرجس نمي بينم. فرمود: همين است که با تو گفتم.
حکيمه گويد: به خامه آن حضرت آمده سلام دادم و نشستم. نرجس آمد کفش ازپاي من دراورد وگفت :اي بانوي من وبانوي خانواده ام امشب چگونه اي؟ به او گفتم: تو بانوي من وبانوي خانواده مني گفت: چنين نيست. سپس کفت: عمه چه شده است ؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندي عطا خواهد کرد که در دنيا و آخرت سرور است... حکيمه گويد: نرجس از شنيدن اين سخن خجل شد وشرم کرد. چون نمازرا گزاردم، افطار کردم به بستر رفته خوابيدم. شب براي

خواندن نمازازجا برخاستم. نرجس خفته بود ونشاني ازوضع حمل نداشت. نمازگزاردم وبه تعقيبات نمازپرداختم وآنگاه دوباره خوابيدم. پس از لحظه اي مضطرب برخاستم واو را ديدم که خوابيده. سپس بر خاست و نماز گزارد و خوابيد. حکيمه گويد؛ براي اينکه ببينم سپيده دميده يا نه بيرون آمدم. ديدم که هنوز فجر اول است. نرجس خفته بود. درباره سخن ابومحمد(ع) دچار ترديد شدم که ناگاه حضرت از جائي که نشسته بود با صداي بلند به من بانگ زد:‹‹عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزديک است››. حکيمه گويد: نشستم سورههاي الم سجده وياسين را قرائت کردم.


(3)

دراين حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بيدار شد. به طرف او جستم ونام خدا را بر او بردم وانگاه پرسيدم: ايا چيزي احساس مي کني؟ گفت :اري عمه. گفتم:روح و دل خويش را فراهم آر(دل قوي کن واستوار باش). اين همان چيزي است که با تو گفته بودم. مرا سستي فرا گرفت واو را زايمان. ناگهان متوجه سرورم (امام زمان ‹‹عج››) شدم. از نرجس پرده بر گرفتم. ديدم نوزاد به دنيا آمده وسجده گاه هاي خويش اندامهايي که به هنگام سجده بر زمين مي نهند را بر زمين نهاده ودرحال سجده است. اورا در اغوش گرفتم. ديدم (برخلاف ساير نوزادان)تميز وپاکيزه است.
دراين هنگام ابومحمد(ع) مرا بانگ زد :عمه! پسرم را نزد من بياور. اورا خدمت امام (ع) بروم. امام دست زيررا نها و پشت بچه گرفت و پاهاي او را روي سينه خود گذارد وسپسزبان در دهانش گرد انيد و دست بر چشمان و مفصلهاي بدن نوزاد کشيد.


ازابراهيم صحابي امام حسن عسکري (ع) نقل است که گفت:
‹‹مولايم ابومحمد (ع) چهارقوچ برايم فرستاد ونامه اي نيزبه من نوشت :
بسم اﷲ الرحمن الرحيم. اين قوچ ها به خاطر(ولادت) فرزندم محمدالمهدي است. ازآنها با لذت بخورو هرکه ازشيعيان ما را ديدي بدو نيز بخوران››.
3) پنهان بودن ميلاد حجت (ع):
ولادت امام زمان (ع) بدين گونه انچام پذيرفت و به خاطرشرايط سيايسي دوران درزيرپرده ضخيمي از کتمان پوشيده ماند . امام حسن عسکري (ع) تولد فرزند خوش را جزخواص اضحاب خود درميان ننهاد. در روايتي از کتاب غيبت ازعده اي از اصحاب امام عسکري نقل شده است که گفتند:
‹‹نزد ابو محمد حسن بن علي (ع) گرد امده بوديم و ازوي درباره حجت و پيشواب پس ازاو پرسش مي کرديم. درمجلس او چهل مرد حضورداشتند. عثمان بن سعيد بن عمرعمري دربرابرآن حضرت برپا خاست وگفت: فرزند رسول خدا (ص)! مي خواهم درباره مطلبي ازشما سوال کنم که خود بدان داناتر ازمني. امام به اوفرمود: کسي بيرون نرود. هيچ کدام ازما بيرون نرفتيم. تا پس ازساعتي که امام، عثمان را با صداي رسا آوازداد: عثمان روي پاهايش برخاست. امام فرمود: آيا شما را به خاطر مطلبي که آمده ايد، آگاهي دهم؟ همه گفتند:آري اي فرزند رسول خدا ! فرمود: شما امده ايد تا درباره حجت پس ازمن پرسش کنيد:همه کفتند: آري. ناگهان پسري را ديدم مثل پاره ماه، شبيه ترکسي به ابومحمد!


فرمود: اين پس ازمن پيشواي شماست و جانشين من برشما. اورا فرمان بريد وپس ازمن به تفرقه دچار نشويد که دردين خويش به هلاکت افتيد. بدانيد که شما پس ازاين روزاورا نخواهيد ديد تا عمرش تمام گردد وکامل شود. ازعثمان بن سعيد آنچه را مي گويد بپذيريد و فرمان اورا اطاعت کنيد که او جانشين امام شماست وکاربه دست اوست.
(4)

4) روزگار امامت حجت (ع) چگونه آغازشد؟
خلفاي عباسي بنابرعادت معمول خويش، هرگاه فرصتي براي کشتن اولياء الله ميافتند، فوراً آنها را به زهرازپاي درمي آوردند. معتصم نيز امام حسن عسکري (ع) را به زهر شهيد کرد وسپس درصدد يافتن فرزند آن حضرت برآمد تا


معتصم عده اي را به خانه امام فرستاد تا هر که وهرچه درآنجاست توقيف کنند.
ماجرا را اززبان احمد بن عبدالله بن يحيي بن خاقان پسروزيرمعتصم دنبال مي کنيم چون امام حسن عسکري (ع) بيمارشد، پدرم به من پيغام داد که ابن الرضا (ع) بيمار شده. آنگاه خود همان لحظه سوارشود و به دارالخلافه رفت وسپس با پنج نفر ازخدام اميرالمؤمنين شتابان باز گشت. همه آنان ازافراد مورد وثوق و خواص خليفه بودند. يکي ازآنها هم نحريربود. پدرم به آنها دستورداده بود درخانه حسن بن علي باشند واوضاع واحوال اورا زيرنظربگيرند. همچنين درپي عده اي ازپزشگان فرستاده بود و به آنان دستور داده بود که درخانه حسن بن علي رفت وامد کنند وهربام وشام از او پرستاري و مراقبت کنند.
چون دو روزازاين ماجرا گذشت کسي نزد پدرم آمد وبه وي خبرداد که آحضرت (بيماريش شدت يافته) ضعيف شده است. پدرم سوارشد وبه خانه آن حضرت رفت و به پزشگان دستورداد بخوبي آن حضرت را تحت نظر بگيرند. هم چنين درپي قاضي القضات فرستاد وبه دستورداد که پيش او بيايند وده تن ازکساني را که به دين وامانتداري و پرهيزگاري آنان مطمئن است، انتخاب کند وباخود بياورد. آنگاه تمام آنها را به خانه حسن (ع) فرستاد وبديشان تکليف کرد که شبانه روزهمانجا بمانند. آنها درآنجا بودند تا آنکه حسن (ع) درکذشت.(مرگ او) چند روزگذشته ازماه ربيع الاول سال 260 واقع شد. با مرگ اوسامراء يکصدا ناله برمي آورد که ابن الرضا مرد.


خليفه عده اي را به خانه آن حضرت فرستاد تا خانه واتاقها را بازرسي کنند وهرآنچه در حانه است مُهر نمايند ونشان فرزند آن حضرت را بجويند. همچنين زناني آوردند که ازحمل وآثارآن آگاه بودند. زنان پيش کنيزان امام رفته، يکايک آنها را معاينه کردند يکي ازاين زنان ازاعا کرد که در ميان اين کنيزها، کنيزي است که نشانه حمل با خود دارد. از اين رو دستور دادند آن کنيزرا دراتاقي نگه دارند. نحريرو يارانش ونيز زناني که با اوبودند مأمورمراقبت ازاين اتاق شدند.
سپس احمد بن عبداﷲ در ادامه گفتارخويش گويد:


آنان که مأمورمراقبت ازآن کنيزکه گمان مي کردند بارداراست، بودند، دوسال واندي وي را زيرنظرگرفتند تا آنکه به تشخيص اشتباه خود پي بردند. سپس ميراث حسن (ع) ميان مادر و برادرش، جعفر، تقسيم شد ومادرش وصيت او را ادعا کرد واين امرنزد قاضي ثابت شد.
سپس وي ماجراي مخالفت جعفربا وصايا را نقل کرده تا آنجا که گويد:
(5)

‹‹ بيرون آمديم، وضع برهمين منوال بود، وخليفه تا امروزدر پي جُستن نشاني از فرزند حسن بن علي (ع) است››.
بدين گونه قدرت جاهلي واستکباري مي کوشيد، ريشه هاي امامت را ازبيخ برکند وحرکت اصيل مکتبي را دستخوش نابودي سازد اما به مقصود خود نايل نيامد که دست خداوند بر فرازدستان آنها بود.
5) خدا دانا تراست بر اينکه رسالت خويش را کجا قرار دهد؟
امام حجت را عمويي بود که جعفرنام داشت. اين جعفرادعا مي کرد که امامت پس ازبرادرش امام حسن عسکري (ع) حق اوست. بنابراين همين ادعاي باطل وي مردم را به خود مي خواند و حتي دررسيدن به مقصود خويش به قدرتهاي ستمگرا متوسل مي شد تا ازآنها کمک بگيرد بدون آنکه بداند آنچه موجب استمرار خط امامت است، مقاومت دربرابرهمين قدرتها و رهبري تودهاي مومن برضد فساد و انحراف آنهاست.
جعفرکه خود مي دانست ازشايستگيهاي کافي براي امامت بي بهره است و نيک آگاهي داشت که امت،پيشوايي او را به رسميت نمي شناسد نزد عبدالله بن يحيي بن خاقان، وزيرخليفه وقت عباسي، رفت و کوشيد ازکمکهاي اوبرخوردارشود. پسراين وزيرماجراي اين برخورد را چنين بازگو مي کند :
پسرازتقسيم ميراث،جعفرنزد پدرم آمد و بدو گفت: رابطه پدرم را براي من نيز مقرردارو هرسال 20 هزارديناربه من صله بده.


پدرم او را ازاين خواسته نهي کرد و بدو گفت: احمق! خليفه که خدايش عزت رهاد، درمورد کساني که ادعا مي کنند پدروبرادرت امامند،شمشيرخويش را آخته و تازيانه اش را بالا برده تا آنان را از اين باوربازگرداند اما اين امکان برايش فراهم نشد آنان را ازاين اعتقاد درباره آنان منصرف سازد. پس اگرتو پيش پيروان پدرو برادرت امام بودي چه نيازي به خليفه ديگرداشتي که راتبه آنها را براي تو قرار دهد؟ و اگرپيش اينان چنين جايگاهي نداري،درنزد ما هم بدان دست نيابي.
ديري نپاييد که جعفر ازاين ادعاي دروغ خود دست برداشت و به راه صواب بازگشت و امامت حضرت حجت (ع) را پذيرفت. ازاين رو پيش شيعيان که او را جعفر کذاب ناميده بودند، ملقب به ‹‹جعفر تواب›› شد.
6) غيبت صغري:
خداوند براي ولي الله اعظم حضرت حجت بن حسن (ع) غيبت صغري را مقدر فرمود. اين غيبت از سال 260 ه تا سال 329 ه به طول انجاميد. در طي اين مدت عده اي به نام وکيل پل ارتباطي ميان امام و شيعيان بودند. اينان عبارتند از:
(1)ابوعمر و عثمان بن سعيد. وي وکيل امام حسن عسکري (ع) بود و پس ار درگذشت آن بزرگوار نايب امام حجت (ع) گرديد.
(6)

(2) پس از وفات عثمان در سال 266 ه ، امام حجت(ع) فرزند وي ابوجعفرمحمد بن عثمان را نايب خويش قرار داد. مدت نيابت محمد 50 سال بود.
(3) پس از محمد بن عثمان، فردي بنام حسين بن روح به نيابت رسيد. او که از سال 304 ه بدين سمت منصوب شد براي مدت 22 سال ازجانب امام به عنوان مرجع شيعيان عمل مي کرد.
(4) پس از آنکه حسين بن روح نداي پروردگارش را اجابت گفت امام (ع)،علي بن سمري را به عنوان جانشين او تعيين کرد. علي بن محمد سه سال در اين منصب باقي ماند و چون وفاتش نزديک شد،از آن حضرت درباره کسي که پس ازوي بايد جانشين شود پرسش کرد اما آن حضرت به وي آگاهي داد که پس از وفات او دوره غيبت صغري نيز به پايان مي رسد.


روزگارپيامبربزرگ اسلام (ص)،روزگاروحي است که شاهد درهرماجرايي است. پس ازآنکه کارتبليغ رسالت کامل شد،ائمه (ع) ماموراين وظيفه شدند که آيات متشابه قرآني را تفسيرکنند. چرا که مردم خود مي بايست مستقيما به آيات محکم رجوع مي کردند. اين نکته خود گامي پيش برنده درراه برخورد با وحي تلقيي مي شود.


درروزگارامامت،بسياري ازدانشمندان مسلمان درپي فرا گرفتن فقه همت گماردند تا آنجا که برخي از آنان ازسوي ائمهماموردادن فتوا شده بودند. بعد ازاين دوره،مرحله نيابت خاصه آغاز مي شود. مردم دراين مرحله وظيفه داشتند ازطريق مراجعه به نواب امام (ع) و نه بصورت مستقيم،آن چنان که درروزگارامامت معمول بود، با آن حضرت تماس بگيرند.
اما اکنون که عصرنيابت عامه است، مسلمانان بايد به فقيهان عادلي که بنابر مقياسهاي عمومي، به شايستگيهاي آنها شناخت پيدا کرده اند،مراجعه کنند. اين صلاحيتها اززبان ائمه (ع) براي مردم بازگو و تبيين شده است.
7) شمايل و صفات امام مهدي (ع) :
اوصاف آن حضرت با دقت تمام اززبان پيامبر(ص) و ائمه (ع) بيان شده است. شايد فلسفه اين امر بدان جهت بوده که با ذکراين اوصاف جلوي هرکسي را که قصد داشته ادعاي مهدويت بکند ،بگيرد.
1) رسول خدا (ص) اوصاف مهدي را چنان بيان مي کند:
‹‹ مهدي ازمن است. او بلند پيشاني است و داراي بيني باريکي است که ميانش اندک برآمدگي دارد. مهدي ازفرزندان من است. چهره اش چون ماه تابان است. چشمان گردي دارد. رنگش، رنگ عربي و بدنش، بدن اسرائيلي است. صورتش مثل دينار(گرد و سرخ )است. دندانهايش چون اره (تيزو برنده) و شمشيرش چون سوزش آتش است››.
‹‹ مهدي ديدگاني مشکي دارد و موها يي پرپشت. او داراي چهره سرخ و پيشان
(7)

نوراني است. صاحب خال و علامت است. دانايي است غيور و صاحب نشان است. ساحت و درگاهش ازهمه شما گشاده تر و دانش او ازتمام شما افزون تر و بيشترازهمه شما به جاي آرنده صله رحم است. به (مرغ که درآسمان پرواز مي کند) اشاره مي کند و در دستش مي افتد، و شاخي (خشک) درزمين مي کارد، سبز مي شود و برگ مي آورد››.
3) امام حسين (ع) درباره اوصاف آن حضرت مي فرمايد:
‹‹ مهدي را ازروي سکينت و وقاري که دارد و همچنين دانش او به حلال و حرام و نيازمندي مردم به او و بي نيازي او ازايشان مي شناسيد ››.
‹‹ام شبيه من وشبيه موسي بن عمران است.هاله هايي ازنور اورا احاطه کرده که به پرتو قدس درخشيدن گيرد. داراي اعتدال اخلاق استونگي شاداب دارد. در هيأت بدني به رسول خدا (ص) ماننده است نشانه اش آن است که (ازنظر سن) سالخورده است اما جوان سيماست تا آنجا که بيننده اورا چهل ساله يا کمترمي انگارد. ديگر ازعلائم او آن است که تا گاه مرگ وبا وجود گذشت روزها و شبها، اصلاً پير نمي شود.


(8)

بخش دوم:
1) مهدي (ع) در ايت وروآيات:
ظهورعزيز(ع) وبازگشت عيسي (ع) و رجعت بهرام دراديان يهودي و مسيحي وزردشتي با ظهور خاتم اوصيا ،حضرت حجت (ع) تحقق خواهد پذيرفت. تفسير پنجاه آيه قرآن و ده ها حديث از پيغمبر (ص) و صدها روايت نقل شده از اهل بيت همه با ظهور آن حضرت صورت تمام به خود مي گيرد. بيش از657 حديث درباره مهدي (ع) به تواترنقل شده است.
2) مساله طول عمر:


پروردگارسبحان بانعمت دير پا ورحمت گسترده خويش خواست حجت رابر بندگانش تمام فرمايد. بدين ترتيب که رسولان خويش را به سوي مردم فرستاد تا مبادا زمين ازوجود حجت خالي بماند.
خداوند عمرخاتم اوصيا را طولاني فرمود. چون ازدرگذشت محمد (ص) پيامبري نبود تا رشته پيوند ميان زمين وآسمان باشد. بنابراين با انقطاع وحي، ارتباط غيبي ازطريق يکي ازالياي خدا همچنان نا گسسته ماند.
ما به عنوان يک مسلمان بر اين باوريم که خداوند نوح را 950 سال و حتي بيشتر عمرداد و عيسي وادريس و عبد صالح (خضر) را تا همين حالا نيز زنده نگاه داشته است، پس چگونه ايمان نياوريم به اينکه امام حجت (ع) نيزعمر درازبرخورداراست؟
3) آيا امام مهدي زنده است؟
قبلا گذشت که مذاهب اسلامي تقريبا بر قضيه وجود خدا مصلحي که به امرخدادرآخرالزمان قيام مي کند وازنسل رسول خدا (ص) و فرزند فاطمه (ع) است، اتفاق نظردارند. کتابهاي آنان آکنده ازاحاديثي است که به تو اتربراي اثبات اين نکته وارد شده است بعلاوه بسياري ازدانشمندان

مسلمان کتابهايي درباره اين موضوع به طورمشروح و مفصل نگاشته اند. البته ما منکروجود عده ديگري ازدانشمندان که با اين عقيده مخالف اند، اين عده درباره اين احاديث مي گويند: حديثهايي که داراي غرايب است پزيرفتني نيستند. اما درپاسخ به اينان نبايد گفت:احاديثي که درباره مساله مهدي وارد شده پرغرابت ترازاحاديثي که درباره امتهاي پيشين و معجزاتي که درزمان آنها روي داده و آياتي که بردست ايشان آشکار گشته است، نيستند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید