بخشی از مقاله

ساواک

ساواک در سال ۱۳۳۵ تشکیل شد. مقامات و ماموران آن عمدتاً از ماموران فرمانداری نظامی و رکن دو ارتش و شهربانی تأمین می شدند. سازمان سیا و سازمان موساد اسرائیل نیز از نظر انتقال تجربه و روش‌های مقابله با مخالفان و بازجوئی و دیگر عملیات پلیس سیاسی با ساواک همکاری داشتند.


رؤسای ساواک
• تیمور بختیار
• حسن پاکروان
• نعمت‌الله نصیری
• ناصر مقدم
عملکرد ساواک


بنابر روایات مخالفین نظام سلطنتی، ساواک در سرکوبی عناصر ضد نظام سلطنتی فعالیت گسترده‌ای داشته است. این سازمان به عنوان عامل شکنجه و اعدام مخالفین به ویژه کمونیستهای ایران شناخته می‌شود.
گفتنی است که ساواک عملکردهای برون مرزی هم داشت.


سرانجام
با اوج گیری انقلاب شاه دستور انحلال ساواک را داد و رئیس پیشین ساواک تیمسار نصیری که در آن زمان سفیر ایران در پاکستان بود به ایران فراخوانده شد و به زندان افتاد.با پیروزی انقلاب، وی دادگاهی شد.در دادگاه که فیلم آن هم در دست است[نیاز به ذکر منبع] تیمسار نصیری درحالی که سخت شکنجه شده بود[نیاز به ذکر منبع] با حالی رنجور یه پرسش ها پاسخ داد[نیاز به ذکر منبع].


در نهایت دادگاه رای به اعدام وی داد. پرویز ثابتی معاون او نیز به کشور اسرائیل گریخت. در سالهای اولیه انقلاب بسیاری از افرادی که حتی پستهای غیرحساس و کلیدی (نظیر ماموران اداری کمی رده بالا) در سازمان داشتند نیز اعدام شدند.[نیاز به ذکر منبع] بسیاری از این افراد حتی به فکر فرار از کشور نبودند و دادگاه‌ها برایشان غیرمنتظره و غیر قابل پیش بینی بود.[نیاز به ذکر منبع] تصاویر برخی از اعدامها و اسامی آنها در روزنامه کیهان، عمدتاً در طول سال ۵۸، قابل مشاهده است.

 

ساواک در سال ۳۵ و با حمایت آمریکا به منظور تقویت موقعیت محمد رضا شاه و سرکوب مخالفان تأسیس شد و نیرو هایش توسط اسراییل تعلیم دیدند این نیرو که مرتکب شکنجه‌ها و جنایات بسیاری شده بود در اواخر حکومت شاه و برای آرام کردن مردم با رای مجلس شورای ملی منحل شد که نتیجه‌ای در بر نداشت پس از پیروزی انقلاب سران آن و در راس آن‌ها تیمسار نصیری که پیش از ریاست ساواک رییس شهربانی بود و به قصاب شاه معروف شده بود به همراه برخی از عوامل سرکوبگر و شکنجه گر آن اعدام و یا زندان شدند برخی دیگر همچون تیمسار فردوست که از نزدیکان شاه و سران ساواک بود پس از انقلاب تنها به انفصال از خدمت محکوم شدند اما با این حال در تشکیل وزارت اطلاعات و سازماندهی آن با جمهوری اسلامی همکاری کردند[

 

ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) این سازمان از اواخر سال 1335 هـ .ش کار خود را آغاز کرد. قانون تشکیل ساواک در برگیرنده سه ماده اصلی بود.

1-ساواک بخشی از نخست وزیری بوده و رئیس آن را شاه منصوب می‌کرد. رئیس این سازمان عنوان معاون نخست وزیر را داشت.

2-وظایف ساواک جمع‌آوری و کسب اطلاعات لازم برای حفظ امنیت ملی، کشف جاسوسی و کسب اطلاعات دربارة افرادی که قوانین مربوط به اقدامات ضد سلطنت، مخالفت مسلحانه، جنایات نظامی و سوء قصد به جان شاه و ولیعهد را نقض کرده باشند.

 

3-مأموران ساواک برای داوری در مورد جنایاتی که در حوزه قضایی آنان قرار می‌گیرد و بر طبق سیستم دادگاههای نظامی که برای محاکمه متهمان به جنایات سیاسی بر پا شده، در حکم قضات نظامی هستند. وظیفة اصلی ساواک شناسایی و نابود کردن کلیه کسانی بود که به نحوی با دیکتاتوری شاه به مخالفت بر می‌خاستند.

در شکل گیری ساواک آمریکا و اسرائیل نقش عمده‌ای داشتند. این سازمان به ویژه در دورة حاکمیت نصیری (دوره نخست وزیر هویدا) به یاری هزاران مأمور رسمی و انبوه خبرچینان و شیوه‌های متنوع شکنجه و سرکوب، کار کنترل تمامی محافل، سازمانها، نهادها، مراکز و افراد مظنون را برعهده داشت.

بدین ترتیب، ساواک در تمام روزنامه‌ها حضور داشت و برای آنها سر مقاله می‌نوشت یا مطالب را دیکته می‌کرد. در ادارات همه زیر نظر بودند؛ در ضیافتها هر کس به فرد مجاور خود بدگمان می‌شد. در اتاقهای هتلها میکروفون کار گذاشته بودند؛ کتابها و حتی نامه‌هایی که از خارج می‌رسید کنترل می‌شد. نامه‌ها با بی‌دقتی بسیار باز و بعد با سنجاق دوخته می‌شد.

ساواک گاه برای دستگیری یک گروه کوچک، برای آنکه فرد یا افراد مورد نظر نگریزند، دهها نفر را دستگیر می کرد. ایجاد کمیته مشترک ضد خرابکاری به کمک شهربانی در سال 1350 به ساواک حضور آشکار بیشتری بخشید. بدین ترتیب ساواک توانسته بود جز تعدادی از رهبران مذهبی و برخی از روشنفکران و تبعید شدگان به خارج، همه را بترساند.

ساواک در راستای کنترل مخالفان در خارج از کشور پولهای هنگفتی برای رؤسای ساواک درخارج ارسال می‌کرد و به اشخاص داخلی یا سیاستمداران و نشریه‌های خارجی مبالغ بسیاری حق السکوت می‌داد.

تیمور بختیار، پاکروان، نصیری و مقدم به ترتیب ریاست ساواک را بر عهده داشتند. بختیار در سال 1340 به دلیل احساس خطر شاه از وی برکنار شد و سپس به دست یکی از مأموران ساواک در عراق به قتل رسید. پس از وی پاکروان بدین مقام دست یافت؛ او به زودی در پی ترور ناموفق شاه در 21 فروردین 1344 در کاخ مرمر از کار برکنار شد و نصیری که پیش تر مأمور برکناری مصدق و فرمانداری نظامی تهران در جریان قیام 15 خرداد بود و از مهره‌های مطمئن شاه به شمار می‌آ‌مد، به ریاست ساواک رسید: نصیری در جریان انقلاب که شاه به قربانی نیاز داشت. قربانی شد و مقدم به جای او نشست. این سه تن با پیروزی انقلاب دستگیر و در دادگاههای انقلاب اسلامی محاکمه و به اعدام محکوم گردیدند.

 

به طور کلی القای ترس مفرط به تنفر عمومی انجامید. هنگامیکه با تحولات انقلابی در سال 1356 و 1357 در این ترس تزلزل ایجاد شد و روحیة انقلابی پدید آمد، مأموران ساواک آماج حملات انقلابیون قرار گرفتند و افشای گستردة اعمال و شکنجه‌های روحی و جسمی ساواک بر طغیان‌های عمومی افزود.


سازمان اطلاعات و امنيت کشور (ساواک) يکي از نهادهاي امنيتي - اطلاعاتي در دوران سلطنت محمدرضاشاه پس از کودتاي 28 مرداد 1332 و در واقع گسترده‌ترين و مهمترين آنها بود. قانون تشکيل ساواک در سال 1335 در مجلس سنا عليرغم مخالفت صريح بعضي از سناتورها و سپس در مجلس شوراي ملي به صورت کاملا فرمايشي به تصويب رسيد و ساواک فعاليت خود را رسما از اوايل سال 1336 آغاز کرد. انتخاب فرماندار نظامي تهران تيمور بختيار به رياست ساواک باعث ايجاد جو رعب و وحشت در بين اقشار مردم شد و ساواک را به پديده‌اي هولناک و وحشتناک در نزد مردم مبدل ساخت . وظيفه اصلي ساواک طبق ماده اول قانون تشکيل ساواک "حفظ امنيت کشور و جلوگيري از هر گونه توطئه که مضر به مصالح

عمومي" بود. اما در واقع ساواک وظيفه تثبيت و تحکيم پايه‌هاي رژيم شاهنشاهي را برعهده داشت و در انجام اين وظيفه پا را از حيطهء وظايف قانوني خود نيز فراتر نهاده بود و به بهانه حفظ امنيت در هر جا که لازم مي‌ديد فعاليت مي‌کرد. ساواک از يک طرف به سرکوب مخالفين برخاسته و از طرف ديگر گروهها و سازمانهاي موافق رژيم و کارکنان و کارمندان دولت و نمايندگان مجالس سنا و شوراي ملي را نيز تحت نظارت و کنترل خود داشت .

 

داستان مخالفت ساواک با سردبير شدن صالحيار و ريش گرو گذاردن سناتور مسعودي نزد شاه
21 تيرماه سال 1345 خورشيدي سناتور عباس مسعودي ناشر وقت روزنامه اطلاعات در جمع تني چند از دبيران ميزهاي اين روزنامه گفت كه بالاخره با تعهد شخصي و ريش گرو گذاشتن نزد شاه اجازه گرفته است غلام صالحيار سردبير روزنامه شود كه از يكي دو ماه قبل عملا اين سمت را بر عهده داشت ولي ساواك مخالفت مي كرد و مي گفت چون صالحيار در جواني كمونيست بوده، مانند كمونيستهاي ديگر اين عقيده را از دست نداده و تا ابديت كمونيست است! و استدلال مي کرد كه يك كمونيست اگر با هفتاد آب هم شستشو داده شود باز كمونيست است.


سناتور مسعودي در يك ميهماني خصوصي دربار، در ملاقاتي اتفاقي از شاه خواست كه مانع مخالفت ساواك با اين انتصاب شود.
به اظهار مسعودي، شاه پس از شنيدن در خواست سناتور مسعودي همان استدلال ساواك را مطرح ساخته و گفته بود که توده اي توده اي است.اين كمونيستها در هر شرايطي نيش خود را مي زنند، در لابلاي سطور روزنامه كار خودشان را مي كنند، اشعار « چه گوارا » را ترجمه و چاپ مي كنند اينها در لابلاي جملات نيش خود را مي زنند. اشعار «چه گوارا» را ترجمه مي كنند، در داخل اخبار حوادث بدبختي ها را منعكس مي سازند تا بگويند حرفهاي من در نطقهايم درست نيست و ... و خبرهاي صفحات حوادث را طوري مي نويسند كه بدبختي مردم و دروغ بودن حرفهاي مرا ثابت كنند و ....


مسعودي گفت كه سرانجام مسئوليت كارهاي صالحيار در آينده را برعهده گرفتم كه تعهدي شاق بود و ريش گرو گذاشتم تا طلسم بكشد و مسئله حل شود و اين مطالب را هم در جمع شما گفتم كه مواظب باشيد زير ذره بين هستيد و چار چشمي شمارا مي پايند.


کجاست شاه" که ببيند روسها هم که 74 سال در محيط سوسياليستي پرورش يافته بودند به محض برگشت خوردن ورق،همه چيز را دفعتا به فراموشي سپردند و پا گذاردن بر همه اصولي که به آنان تلقين شده بود به ثروت اندونزي ، به بهاي فقر ديگران پرداختند و " يکشبه " برخي از ايشان ميلياردر شدند و هرکس را که بگويد بالاي چشمشان ابروست ترور مي کنند و آخرين جنايت از اين دست؛ قتل «پال خلبنيكوف» روزنامه نگار آمريكايي روس تبار در مسكو در نهم ژوئيه 2004 بود كه كتابي درباره «بوريس برزوفسكي» ميلياردر فراري روس نوشته و سرگرم بررسي ثروت بادآورده ميليادر هاي ديگر روس معروف به «پولدارهاي يكشبه» بود. وي به دست آدمكشان حرفه اي و به اصطلاح سازمان يافته يعني كساني كه كارشان كشتن افراد در برابر دريافت « وجه » است نابود شد.

 

آیا تمام گزارشات ساواک مستند است؟/ احمد احمد
می گفتند در فلان شب یا فلان روز در فلان دیسکو، کافه تریا، کاباره و... بوده است آیا امروز می توان برگه های بازجویی را براساس این اعترافات منتشر کرد و سبب هتک این آدم شد؟

احمد احمد خود از مبارزانی است که در دوره رژیم پهلوی با گروه های مبارز بسیاری چون حزب ملل اسلامی، حزب الله و سازمان مجاهدین خلق همکاری و فعالیت داشت و به سبب آن چندین بار دستگیر، شکنجه و زندانی شد. در آخرین برخورد با مامورین ساواک نیز از ناحیه پا تیر خورد و مصدوم و معلول شد. کتاب خاطرات وی نیز توسط دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری چاپ شد و اکنون به چاپ ششم رسیده است. او که از نزدیک شاهد تغییر و تحولات جریان های مبارز سیاسی و گروه های مبارز بود و زندان، بازجویی و شکنجه را تجربه

کرده است در مراسم رونمایی کتابش به موضوعی پرداخت که امروزه بسیاری از محققین و نویسندگان تاریخی به آن مبتلا هستند، او می پرسد: «اسناد، گزارشات و برگه های بازجویی به جای مانده از دستگاه پلیس امنیتی شاه یعنی ساواک، برای نوشتن تاریخ چقدر محل اعتنا و ابتنا است» متن سخنرانی احمد در جشن رونمایی کتاب سازمان مجاهدین که در روزنامه‌ی شرق- 19شهریور، منتشر شده است را با هم می‌خوانیم:


یکی از خوبی های کتاب "سازمان مجاهدین خلق: از پیدایی تا فرجام" این است که همه چیز راجع به سازمان را جمع کرده است و مبتنی بر سند، خاطره و گفت وگو نوشته شده است. و من می خواهم در خصوص استفاده از اسناد به جای مانده از ساواک صحبت کنم. در بعضی کتاب ها برخی مسائل که به استناد خاطرات و اسناد آورده شده است به نظرم خیلی صحیح نیست. کتاب خاطراتی که منتشر می شود با سی سال فاصله از وقوع حوادث است، در این سی سال طرز فکر، رفتار و نگاه عوض شده است.

آنچه که من امروز به عنوان خاطره می گویم با آنچه که سی سال پیش اگر یادداشت روزانه می نوشتم متفاوت است. در تعدادی از این کتاب ها حرف هایی در خصوص دختران و پسران مبارز سیاسی زده اند که برای ما که آن زمان را دیده و تجربه کرده و آنها را می شناسیم قابل قبول نیست. در آن زمان رژیم پهلوی بهترین دختران و بهترین پسران ما در هر خانواده کسانی بودند که در جریان مبارزاتی قرار گرفته بودند. اما وقتی کتاب درباره آنها می نویسند طوری جلوه می دهند که این دختر خانم بیچاره از یک زن بدکاره هم پست تر بوده است.

نویسندگان این مطالب بدانند که فردا باید نزد خدا جوابگو باشند. ببینید من تعدادی از برادران و رفقای قبل از انقلاب را می شناختم، که حتی برخی انحرافاتی داشتند، پس از پیروزی انقلاب آمدند و بعضی هم مسئولیت گرفتند، خب پس چطور ما آنها را بد می دانیم، اما اینها را نه الان، مبتنی بر گزارشات ساواک کتاب می نویسند و برای خودشان آن را مستند می کنند، من می خواهم بپرسم که این ساواکی ها که بودند اگر خوب بودند، چرا علیه آنها قیام کردید و چرا انقلاب شد اگر بد هستند، پس حرف ها و گزارشاتشان نیز بد است و غیرقابل اعتنا.

ساواکی ها کسانی بودند که پول می گرفتند و کار می کردند، هر چه هم از دست شان بر می آمد می نوشتند، از همان ساعت اول دستگیری، فرد را کتک می زدند و شکنجه می کردند حتی اگر اعتراف و اطلاعی به دست نمی آوردند اما در گزارشی به بالا دست خود می نوشتند متهم در حال همکاری است تا به این ترتیب کم کاری و بی عرضگی خود را در اعتراف گرفتن بپوشانند، حال آیا می شود که چنین گزارشی را دال بر همکاری فرد دستگیر شده با ساواک و به نشانه خیانت منتشر کرد.


به عنوان مثال یکی از رفقای مرا که با هم خیلی صمیمی بودیم و چهارده پانزده سال با هم در مسیر مبارزه بودیم، کتابی برایش تنظیم کردند که من از خواندن و دیدنش، خدا شاهد است که خجالت کشیدم. چرا چون در آن ساواک گزارش کرده است در این تاریخ چنین بوده و دنبال او بوده اند در هر جا که او بوده ساواک هم بوده است. یا در جایی دیدم که ساواک مطلبی راجع به سه نفر گزارش کرده است که براساس آن چنین نتیجه گیری می شود که یکی از آن سه نفر ساواکی بوده است، نه این صحیح نیست باید شرایط و نحوه تهیه گزارشات توضیح داده شود.

 

راجع به شکنجه ها و مقاومت افراد نیز باید بگویم، بسته به نوع شکنجه و زمان بندی گروه ها مقاومت افراد فرق می کرد. در خصوص مقاومت یک فرد باید شکنجه، زمان، موقعیت، مکان و توان فرد را در نظر گرفت، بعد اظهارنظر کرد. اینکه می نویسند فلانی مقاومت کرد و یا دیگری برید و خیانت کرد، یعنی چه ما اصلا مقاومت مطلق نداریم، تمام دستگیرشدگان بسته به شرایطی که داشتند حرف و مطلبی را در بازجویی گفته اند که شدت و حدت آن متفاوت است... ما همه بازجویی دادیم و چیزهایی گفتیم، اما باید دید در چه شرایطی و چه چیزهایی گفتیم.


جدا از خائنین، مقاومت مبارزان در زیر شکنجه ها و بازجویی ها، بیشتر بستگی داشت به قرار زمان بندی شده گروه مربوط. هر گروه، دسته و سازمان مبارز با توجه به روش و استراتژی مبارزاتی خود جدول زمان بندی داشت که براساس آن تعریف می شد عضو دستگیر شده تا چه ظرف زمانی باید مقاومت کند و پس از آن مجاز است چه اطلاعاتی را لو بدهد و در این ظرف زمانی معین است که هم تیمی های فرد دستگیر شده وظیفه دارند که خانه های تیمی، امن و جمعی و محل های رفت و آمد را پاکسازی کنند.

 

این زمان بندی از گروهی به گروه دیگر از هشت تا ?? ساعت کمتر و بیشتر متغیر بود. پس از این ظرف زمانی فرد می توانست اطلاعات و آدرس هایی را لو بدهد چرا که اطمینان داشت هم تیمی هایش تدابیر امنیتی و حفاظتی را به کار بسته اند. حال برگه های بازجویی فردی مبارز که پس از این ساعت مقاومت به دست آمده اگر منتشر شود چقدر می تواند محل اعتنا و ابتنا باشد ضمنا مقاومت افراد بسته به شکنجه ها و شرایط و اقتضای زمان دستگیری نیز متفاوت است. به عنوان مثال وقتی من که در سال ?? دستگیر شدم، شکنجه در حد کف دستی و چک و لگد بود. یعنی بازجو می آمد مثل دوران مدرسه با ترکه می زد به کف دست، یا کشیده چک و سیلی را می خواباند تو گوش طرف، اما در سال ?? می بستند به

تخت و با کابل به کف پا می زدند. از سال ?? به بعد هم شکنجه ها پیشرفته تر شد آپولو آمد و شوک الکتریکی و... به این ترتیب وضع مقاومت ها در دوره های مختلف فرق داشت، نمی توان کسی را که سال ?? دستگیر شده و حرف نزده قهرمان دانست و آن دیگری را که ده سال بعد در ???? دستگیر شده و پس از تحمل شکنجه های پیشرفته اطلاع و خبری را گفته است خائن دانست. در کتابی می خوانید که فلانی را گرفتند و بعد از او که و که را گرفتند، والله این القای گناه است. چرا که این فرد دستگیر شده در ظرف زمانی مقرر مقاومت کرده بعد طبق قرار با گروه اطلاعاتی را گفته است، حال اگر به دلیل سهل انگاری هم تیمی ها بروند و چند نفر را بگیرند و بیاورند، این امر دیگر به او مربوط نیست، آنها نتوانسته اند تدابیر امنیتی را به کار ببندند.

 

در سال ?? ???? برای یک خانه تیمی چهارنفره قاعده این بود که در روز به غیر از یک خانم کسی در خانه نماند و اسباب شک را فراهم نکنند. ساعت ? صبح از خانه که بیرون می آمدیم باید تا دو بعدازظهر به خانه برمی گشتیم، و یا در نقطه ای و جایی علامت سلامت می زدیم. اگر کسی تا این ساعت به خانه بر نمی گشت یا علامت سلامت نمی زد، سه نفر دیگر باید تا ساعت سه بعدازظهر آنجا را تخلیه می کردند، فرد بازنگشته، اگر دستگیر شده بود تا هشت ساعت باید هر طوری که شده بود مقاومت می کرد و در این فرصت دوستان او

باید تمام مدارک و ردپاها را از بین می بردند. لذا می بینیم ساواک هم با علم به این قضیه بیشترین فشار و شدیدترین شکنجه را در همین دوره ساعت به متهم وارد می کرد تا با به دست آوردن کوچکترین نشانی وارد عمل شود. حال اگر فردی در این ظرف زمانی مقاومت می کرد و پس از آن اطلاع و یا آدرس را لو می داد و ساواک می رفت و در آن آدرس سه نفر را می گرفت و می آورد این دیگر ربطی به مقاومت فرد ندارد و ما نمی توانیم با توجه به اطلاعاتی که او طی یک جدول زمان بندی مجاز بوده بگوید او را خائن معرفی کنیم. مقصر هم تیمی ها بوده اند که سهل انگاری کرده اند.

 

مگر زیرشکنجه چقدر می توان مقاومت کرد. ما که مردان آهنین نبودیم، ما هم پوست و گوشت و استخوان بودیم، همان طور که چکی به صورت شما می خورد دردتان می گیرد، شلاق می خورید دردتان می گیرد، ما هم چنین بودیم، و تا یک جایی می توانستیم مقاومت کنیم. آدم خارق العاده و معاذ الله پیغمبر و امام و معصوم که نبودیم. خدا را گواه می گیرم در سال ?? وقتی مرا دستگیر کردند، دست هایم را بستند و آن قدر مرا زدند و شکنجه کردند و به حدی از ناراحتی عصبی رساندنم که همین طور ممتد جیغ و فریاد می زدم تا آنکه یکی از همین ساواکی ها روی سرم نشست تا داد نزنم، من هم بی اختیار چنان او را گاز گرفتم که فریاد خود او هم به آسمان رفت. به هر حال ما بنابر زمان بندی و به تشخیصی که داشتیم

مقاومت می کردیم. اما تصریح می کنم آدم های خارق العاده و آهنی و چوبی نبودیم که ما را شکنجه کنند و هیچ احساسی نداشته باشیم و عکس العملی نشان ندهیم، نه داد می زدیم از این ور به آن ور فرار می کردیم و گاهی هم درست و غلط چیزی می گفتیم، و بدانید ما کسی را نداریم که مقاومت مطلق کرده باشد، نه من چنین چیزی و کسی را یاد ندارم.

این را هم در نظر بگیرید علاوه بر موارد فوق توان افراد نیز متفاوت است و این دست خود آنها نیست. کسی می تواند سه روز، دیگری چهار روز و آن دیگری می تواند یک هفته مقاومت کند، اما یکی هم فقط می تواند یک تا دو ساعت تاب بیاورد.


بالاخره مقاومت ها شکسته می شد و اگر زمان بندی در این شکسته شدن رعایت می شد آسیب ها کمتر بود، حال دیگر فردی را که این چهارچوب را رعایت کرده است نمی توانیم خائن قلمداد کنیم. خائن کسی است که از این فرصت استفاده نکرده و در همان خانه مانده است و ترکش نکرده تا آمده اند و دستگیرش کرده اند. مثال عینی برایتان بزنم. علیرضا نابدل یکی از پیشگامان چریک های فدایی خلق بود. من در زندان اوین سال ???? او را دیدم، برایم تعریف کرد وقتی که دستگیر شد از ناحیه شکم گلوله خورده بود و عملش کرده و شکمش را بخیه زده بودند.


این آدم ?? روز توانسته بود از زیر بازجویی ها طفره برود و حرفی را نگوید. پس از طی این زمان تصمیم می گیرد که فرار کند و خود را از طبقه پنجره اتاقی در طبقه دوم بیمارستان به بیرون می اندازد که بر اثر آن بخیه هایش دوباره پاره می شود و دل و روده اش بیرون می ریزد، در این زمان بود که ساواک به او بیش از پیش حساس شده و گمان می برد او حتما اطلاعات ذی قیمتی دارد که می خواسته چنین فرار کند، لذا به شدیدترین وجهی او را شکنجه کردند. خب این آدم که سنگ و آهن نیست پس از مدتی آدرسی را در تبریز به آنها داد و آنها هم رفتند ?? ?? نفر را گرفتند.

حال به نظر شما نابدل خیانت کرده یا این گروه که در این فرصت یک ماهه محل ها ی شان را پاکسازی و اطلاعاتشان را صفر نکرده بودند. آیا امروز درست است که اعترافات کسی مثل علیرضا نابدل را منتشر کرد و گفت که او به گروهش خیانت کرده است، نه این درست نیست این قضاوتی نابحق است البته تاکید می کنم حساب این آدم ها و این مبارزان را باید از حساب کسانی که حتی یک چک هم نخوردند و از همان لحظه اول دستگیری، تمام اطلاعات را در اختیار ساواک گذاشتند جدا کرد. جالب اینکه برخی گزارشات ماموران ساواک از فعالیت افراد و گروه ها از اساس و پایه غلط است، آنها با این گزارشات دروغ به دنبال پول و یا ارتقای شغل بودند و ما امروز باید بدانیم که کدام گزارش را پایه تحقیق قرار دهیم و به کدام یک اعتنایی نکنیم که این امر مستلزم ظرافت هایی است.

برای یک بازجوی ساواک چقدر بد و گران است که گزارش کند، فلانی را ما این قدر زدیم، چنین و چنان کردیم اما مت?سفانه حرفی نزد. معلوم است او با این گزارش به ضعف خود اذعان دارد. پس ما نباید انتظار چنین گزارشاتی را در پرونده افراد داشته باشیم. جالب اینکه در هیچ کجای گزارشات آنها نمی بینیم و نمی خوانیم آنها چطور و چه شکل شکنجه کردند. آیا می شود نتیجه گرفت اینها با مهربانی توانستند افراد را وادار به همکاری کنند اما در خصوص مبارزانی که از مسیر خارج شدند و خیانتکار از آب درآمدند، کسانی که به راحتی خود را فروختند، کسانی چون وحید افراخته و احمدرضا کریمی، افراخته ای که تا سیصد تک نویسی درباره افراد نوشته و راجع به هر چیزی سخن گفته است راجع به آن آقا راجع به آن خانم، دوستان و حتی نزدیکانش. آیا نظرات و حرف های فرد خودفروخته ای چون او می تواند ملاک و معیار سنجش باشد. کسی که برای نجات خود حاضر است به هر خس و خاشاکی

دست بزند می تواند نظر درستی درباره دیگران بدهد آیا حرف های او و خوش رقصی هایش برای ساواک می تواند سند و اعتبار باشد متاسفانه در بسیاری از کتاب ها حرف ها و تک نویسی های چنین آدمی مورد اعتنا واقع شده و آبروی بسیاری از دختران و زنان مجاهد این مملکت هتک شده است. من صریح می گویم کسانی مثل افراخته و کریمی که تن به هر خفتی دادند و با توجه به خواست و میل دشمن ساواک و رژیم شاه آمدند و دروغ هایی به هم بافتند به هیچ روی قابل اعتنا و ابتنا نیست. آی کسانی که قلم به دست دارید و تاریخ می نویسید به هوش باشید با این اسناد به جای مانده از ساواک به ورطه تاریخ سازی نیفتید.

 

مطلب دیگری نیز در همین راستا باید یادآوری کنم. بسیاری از مبارزان بودند که پس از دستگیری، تحمل شکنجه و طی بازجویی و گذران مدتی از زندان آمدند و عفو نامه نوشتند و یا حتی در مراسمی مثل جشن سپاس شرکت کردند، ظاهر امر این بود که این آدم بریده و توان و کشش ادامه راه را ندارد، لذا آزاد شد و رفت، اما شش ماه بعد، یک سال بعد، دو سال بعد در خبر شنیدیم که این فرد در درگیری با مامورین کمیته مشترک یا ساواک کشته شد نمونه این آدم ها را بسیار داشتیم، حال در یک قضاوت تاریخی ما باید این آدم ها را خائن معرفی کنیم. نه این درست نیست. ما نکته ای را درنیافته ایم و آن اینکه برای برخی مبارزان، مبارزه و بازگشت به جریان مبارزاتی برایشان بیشتر از مقاومت در زندان اهمیت داشت، لذا در

اقدامی تاکتیکی نامه عفوی نوشته و اظهار ندامت کرده اند، اما همو به محض اینکه پای خود را از زندان بیرون گذاشته دوباره سلاح به دست گرفته و با رژیم به مبارزه پرداخته است. حالا من کار ندارم که تشخیص این آدم ها درست یا غلط بوده است اما او به چنین نظری رسیده است. کما اینکه ما نیز خود نظرات درست و غلط زیادی در این خصوص داشتیم.

مباحث مربوط به دادگاه های نظامی رژیم نیز از این قبیل است. یک وقت دادگاه به صورت علنی برگزار می شد و بازتاب خبری داشت، لازم بود که در این جا فرد دفاع جانانه بر سر اعتقاد و ایدئولوژی و مرام و مسلک خود انجام دهد، اما یک وقت دادگاه غیرعلنی است و بدون حضور هیات منصفه، خبرنگار و حتی شاهدی. لذا در اینجا چه ضرورتی است که فرد خود را به آب و آتش بزند و دادگاه را نسبت به خود جری کند و حکم شدیدی بگیرد، این یعنی: تهلکه. حال باز می پرسم آیا می توان گزارش و حکم چنین دادگاهی را برداشت و علیه مبارز

زیرکی که همه چیز را علیه خود نکرده است بنویسیم که جا زد ترسید دفاع محکمی صورت نداد مطلب آخر اینکه از شما می پرسم اگر امروز یکی از شما به هر دلیل سیاسی دستگیر شوید سعی می کنید در برابر بازجو که می پرسد شب قبل یا فلان روز کجا بودی چه جواب می دهید در آن زمان بعضی دستگیرشدگان برای طفره رفتن، رد گم کردن و کم اهمیت جلوه دادن خود و فعالیتشان مطالبی ساخته و پرداخته و تحویل بازجو می دادند که هیچ مبنای درستی نداشت و اصلا و ابدا در ش?ن شخصیتی و اعتقادی آنها نبود مثلا می گفتند در فلان شب یا فلان روز در فلان دیسکو، کافه تریا، کاباره و... بوده است آیا امروز می توان برگه های بازجویی را براساس این اعترافات منتشر کرد و سبب هتک این آدم شد نه نمی توان. با توجه به این ظرایف است که من به محقق، نسخه پرداز و مستندنویس تاریخ توصیه می کنم که حواسشان جمع باشد و با آبروی افراد بازی نکنند، نکند که خدای ناکرده دشمنی که امروز دیگر وجود خارجی ندارد، اما با آثار به جای مانده از خود ما را به بی راهه بکشاند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید