بخشی از مقاله

مقدمه
سوء مصرف مواد یکی از مشکلات بزرگ جوامع بشری است با وجود اینکه تلاشهای زیادی برای کنترل و از بین بردن آن به عمل آمده است ولی هنوز این بلای اجتماعی هر روز قربانیان زیادی می گیرد «مهریار و جزایری 1377 »کشور ایران نیز با دلایل جغرافیایی – اجتماعی – فرهنگی و مسایل دیگر با این معضل روبه رو است و برای کنترل و مقابله با آن هزینه های مادی و انسانی زیادی

پرداخته است. این مشکل روانی – اجتماعی چنان همه گیر و شایع می باشد که پژوهشگران زیادی به مطالعه آن پرداخته و با تحقیقات فراگیر و همه جانبه ، ابعاد مختلف اعتیاد را بررسی می کنند تا بتوانند راه حل مناسب و قابل قبول برای آن بیابند (کوپر و همکاران، 1992، صالحی، 1371 ) با توجه به آثار زیانبار فردی و اجتماعی سوء مصرف مواد، پژوهشگران آن را به عنوان نوعی اختلال در نظر گرفته اند و دو سیستم طبقه بندی اختلالات روانی – راهنمایی تشخیص و آماری اختلالات روانی (1994) و نظام بین المللی طبقه بندی اختلالات روانی (1992) بخشهایی را به آن اختصاص

دادن و ملاکهای تشخیص خاصی برای شناسایی آنها تعیین کردند گیلدر و همکاران 1996 کاپلان و سادو 1994 یکی از عواملی که برای سوء مصرف مواد و اکثر نظریه های روانشناختی مطرح شده است آسیب پذیری افراد در مقابل مسائل و مشکلات طبیعی و غیر طبیعی زندگی است (گیلدر و همکاران 1996) در زمینه آسیب پذیری) فشار روانی یک موضوع کلیدی است و نظریات گوناگون بر روی آن متمرکز شده و تحقیقات پیشنهادی در مورد آن انجام پذیرفته است ساراسون و ساراسون

1987،ریو1992) پژوهشهای نشان داده کار افراد معتاد از استعمال مواد افیونی به عنوان یک روش مقابهل در مقابله چالشهای روز مره زندگی و فشارهای ناشی از آن استفاده می کنند (کوپر و همکاران 1992، گیلد و همکاران 1996، استیل و جوزف 1988 روزنف و همکاران 2000، کارنی و همکاران 2000، آراملی و همکاران 2000).
بسیاری از مصرف کنندگان مواد غیر قانونی بخصوص جوانانی که از دارو نسخه نشده استفاده می کنند به نظر می رسد برای رویارویی با مشکلات زندگی و چالشهای روزانه، از آمادگی لازم برخوردار نبوده و نمی توانند به طور موثر مسائل به وجود آمده را حل کنند(گلید و همکاران 1996).
براساس مطالعات انجام یافته معلوم گردیده است که معتادان هیجانات و منفی مختلفی (مانند پرخاشگری، عصبانیت، نگرانی و اندوه) را گزارش می کنند و به منظور فرار از مشکلات و اجتناب از ناراحتی و هیجانات و احساس منفی به مصرف مواد افیونی پناه می برند. به بیان دیگر در شرایط پرتنش و به هنگام رویارویی با عوامل فشار از برای کاهش فشار های عصبی و هیجانات منفی به آرام بخش ها و افیونها پناه می برند (کوپر استل و جورج1992)


افراد معتاد به دلیل کمبودها:
نقص در مهارتهای انطباقی و انتظارات از اثرات مواد روانگردان (باور های نادرست در خصوص اثرات مواد) از سوء مصرف مواد به عنوان یک روش مقابله تعمیم یافته است کلی استفاده می کنند (روزنف و همکاران 2000 کانی و همکاران 2000) از اینرو اتکاء به سوء مصرف مواد به عنوان روشی برای مقابله و حل مشکلات منجربه مصرف طولانی و افزایش خطر استعمال مواد غیر قانونی می شود (کوپر و همکاران 1992، آراملی و همکاران 2000).
افراد معتاد در مواجهه با مشکلات و چالشهای زندگی به سبکهای مقابله هیجان مدا را به کار گرفته و به شیوه اجتنابی عمل میکنند و به دلیل ناکارامدی این نوع شیوه مقابله و نیز پاداش و تقویت کوتاه مدت مصرف مواد معتادان از کسب مهارتهای لازم و کارآمد برای رویارویی با جنبه های مختلف زندگی طبیعی محروم می مانند و نهایتا به شیوه غیر انطباقی عمل می کنند (دلیلی و مارالات1997)
اهمیت و ضرورت تحقیق
آثار نامطلوب سوء مصرف دارو بسیار کننده و سنگین است این معضل جهانی آثار اقتصاد، اجتماعی مخرب و خانمان سوزی دارد (ماستو 1997) مشکلات ناشی از مواد تحدیدی جدی برای سلامت جامعه و نقش عمده ای در جرم و فساد به عهده دارد و مستقیم و غیر مستقیم هزینه های زیادی به جامعه تحمیل می کند (کاپلان 1994 سادوک ) یکی از ابعاد مهم اعتیاد آسیب پذیری افراد در

مقابل چالش های روزمره زندگی است. شیوه های مقابله ناکار آمد و ناتوانی در حل و فصل مساله ریز و درشت زندگی از جمله عواملی است که آسیب پذیری آنها را تشدید می کند (کوپر و همکاران 1988). براساس نوشتارهای پژوهشی از آنجایی که افراد معتاد در مهارتهای زندگی نقض داشته و سبک های حل مساله ناکار آمدی در رویارویی با مسائل جاری زندگی به کار می گیرند با توجه به اینکه تحقیقات مختلفی کارآمدی سبک های حل مساله و آموزش روشهای کارآمد را در پشگیری از اعتیاد و جلوگیری از عود مجدد آن بعد از سم زدایی نشان دادن (گزوپ 1994، دیلی و مارلات 1997) بنابراین ضرورت دارد بررسی شود که افراد معتاد چگونه با دشواریها اتفاقات و مسائل طبیعی زندگی روبه رو می شوند بر چه روشهای برای حل این مشکلات استفاده می کنند.


هدفهای پژوهش
پژوهش حاضر در نظر دارد سبکهای حل مساله افراد معتاد را در رویارویی با نیازها و مطالبات زندگی طبیعی بررسی کنند و به شیوه های حل مساله و روشهای مقابله ای آن در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی دست یابد و مشخص سازد روشهای رویارویی آنان با مسائل ریز و درشت زندگی چه تفاوتی با افرادی که به سوء مصرف مواد دچار نیستند دارد. به عبارتی دیگر افرادی که معتاد نیستند چگونه با مشکلات و خواسته های زندگی رو به رو می شود آنان از چه روشهایی برای حل مسائل و مشکلات زندگی روزمره خود استفاده می کنند که معتادان فاقد آن هستند. تحقیق حاصل در نظر دارد ویژگی سبک مساله معتادان و افراد عادی را مورد مقایسه انجام دهند با انجام این مطالعه سبک های مساله گشایی که افراد عادی را نمو آسیب پذیری در مقابل فشارها و چالش ها و مشکلات زندگی مصون می سازد معلوم می شود در عین حال با آگاهی از نقص مهارتهای رفتاری، شناختی و عاطفی معتادان می تون برنامه هایی تدارک دید که به واسطه آموزش آن به معتادان روشهای جدیدی برای مبارزه با گرایش به مواد مخدر و پیشگیری از آثار مخرب آن دست یابد.
سئوالات پژوهش
از آنجایی که براساس بررسی های انجام شده در نوشتارهای پژوهشی تا کنون مطالعه ای در خصوص سبکهای حل مساله در جمعیت معتادان انجام نشده است لذا در این پژوهش به دلیل عدم حمایت پیشینه از ارائه فرضیه پژوهش فقط به طرح سوال می پردازیم.
سوال اصلی پژوهش:
آیا الگوی سبکهای حل مساله افراد معتاد به الگوی سبکهای حل مساله افراد غیر معتاد متفاوت است؟
سئوالات فرعی:
1- آیا افراد معتاد و افراد عادی در «بی یاوری» با یکدیگر تفاوت دارند؟
2- آیا افراد معتاد و افراد عادی دو عامل« کنترل» حل مساله با یکدیگر تفاوت دارند؟
3- آیا افراد معتاد و افراد عادی در عامل «خلاقیت» با یکدیگر تفاوت دارند؟
4- آیا افراد معتاد عادی در عامل و «اعتماد در حل مساله » با یکدیگر تفاوت دارند؟
5- آیا افراد معتاد عادی در عامل و «اجتناب » با یکدیگر تفاوت دارند؟.
6- آیا افراد معتاد عادی در عامل و «تقرب » با یکدیگر تفاوت دارند؟

فرضیه پژوهش
1- معتادین به مواد مخدر در عامل c (نوروز گرایی عمومی) نسبت به افراد عادی نمرات بالاتری بدست خواهند آورد.
2- نمرات معتادین به مواد مخدر در عامل G (وجدان و فرامن قوی) در مقایسه با افراد عادی غیر معتاد بصورت معناداری کمتر خواهد بود.
3- معتادین به مواد مخدر در عامل O (بی اعتمادی) نسبت به افراد عادی غیر معتاد نمرات بالاتری می گیرند .
4- نمرات معتادین به مواد مخدر در عامل I (واقعگر و مستقل بودن) در مقایسه با افراد عادی غیر معتاد به صورت معناداری پائین تر خواهد بود.


5- معتادین به مواد مخدر در عامل Q4 (تنش عصبی بالا) نسبت به افراد عادی غیر معتاد به صورت معناداری نمرات بالاتری بدست خواهند آورد.
توجه: به دلیل تعداد زیاد صفات و ویژگی های مورد مقایسه در این پژوهش به طور کلی فرضیه ها در 5 شماره بالا خلاصه گردیده است اما در هنگام بحث و نتیجه گیری هر کدام از ویژگیها و صفات 16 گانه در فرضیات بالا می توانند به طور مجزا در افراد عادی و معتادین به مواد مخدر مورد بررسی و مقایسه قرار گیرند.

تعریف اصطلاحات مفاهیم کلیدی
حل مساله
مفهوم حل مساله توسط زویلا و نزو 1985 چنین تعریف شده است: فرایند شناختی – رفترای خود رهنمودن که فرد با استفاده از آن تلاش می کند راههای مقابله موثر یا انطباقی با مشکلات زندگی روزمره را بیابید (دزویلا و چنج 1995)*
فشار روانی
در حال حاضر فشار روانی به عنوان یک فرایند تعریف می شود. بر طبق نظر لازاروس که یکی از نظریات مربوط به استرس می باشد فشار روانی رابطه معین بین شخص با محیط است که وابستگی شخص به عنوان عامل فشار یا فراتر از منابع زیان آور برای سلامتی او ارزیابی می شود(لازاروس، 1984، به نقل از فرایند بند1997)
مقابله
در نوشتارهای پژوهشی معاصر مهمترین تعریفی که حمایتهای تجربی زیادی را در پی دارد مفهوم مقابله از نظر لازاروس و همکاران وی می باشد. از نظر آنها مقابله عبارتست از تلاشهای شناختی و رفتاری برای اداره مطالبات بر دینی و درونی خاص و تعارضات بین آنها که بصورت طاقت فرسا یا فراتر از منابع تشخیص ارزیابی می شوند لازاروس 1991، ص 112 به نقل از فرایدبنرگ (4)1997

افیون یا مواد مخدر
کلمات Opioid , opiate از واژه opium عصاره خشخاش اخذ شده است که حاوی تقریبا 20 نوع آکالوئید تریاک از جمله مورفین می باشد. راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (1994) واژه opioid را به عنوان در برگیرنده opiate هر گونه فراوده یا مشتقات تریاک همینطور opioid یک ماده مخدر مصنوعی که از نظر تاثیر opiate اما از مشتقیات تریاک نیست به کار برده است (کاپلان، مادک و گرپ 1994)
مواد افیونی شامل افیونهای طبیعی مثل مورفین افیونهای نیمه صناعی مثل هروئین و افیونهای مصنوعی دارای عمل شبیه به مورفین (مانند کدوئین، هیدرومورفون، متادون، اوکی کادون، هپیویوین و فنتانیل است ساراسون و ساراسون 1987 کاپلان، سادوک و گرپ 1994 ) در کشور ایران را بهترین ماده افیونی تریاک است مهریار و جزایری 1377).


عبارت اختلال مصرف مواد در راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (1994) یا اختلالات ناشی از داروهای رونگردان نظام بین المللی طبقه بندی بیماریهای روانی (1992) در اشاره به اختلالاتی مورد استفاده قرار می گیرند که از سوء مصرف الکل داروهای روانگردان و سایر مواد شیمیایی نظیر حلالهای قرار ناشی می شوند.


در سیستم های طبقه بندی راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی و نظام بین المللی طبقه بندی بیماری های روانی طبقات مشابهی برای اختلالات مصرف مواد بکار برده اند اما آنها را بطور متفاوتی گروه بندی کرده اند. در هر دو طرح اختلالات زیر شناخته می شوند مسمومیت یا مستی یا سوء مصرف یا مصرف مضر ،وابستگی ، حالات ترک اختلالات پسیکوتیک و سندرم های نسیانی (گیلدر و همکاران 1994).


هم راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی و هم نظام بین المللی طبقه بندی بیماری های روانی تعریفهای برای مسمومیت (مستی) ارائه کرده اند. در هر دو سیستم مسمومیت یک سندرم گذرنده ناشی از مصرف اخیر یک ماده تلقی می شود که اختلال جسمی و ورانی بالینی قابل ملاحظه به وجود می آورد.
- اصطلاحات سوء مصرف و راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی و مصرف مضر در نظام بین المللی طبقه بندی بیماریهای روانی به الگوی غیر انطباقی مصرف مواد اطلاق می شود که به سلامتی به مفهوم کلی آسیب می رسانند.
- اصطلاح وابستگی به پدیده های جسمی و روانشناختی خاص اطلاق می شود که در نتیجه مصرف مورد یک ماده پدید می آیند. ملاکهای تشخیص وابستگی در راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی و نظام بین المللی طبقه بندی بیماریهای روانی مشابه و شامل میل شدید برای مصرف ماده بی توجهی فرایند نسبت به راههای دیگر کسب رضایت، پیدایش تحمل و حالت ترک فیزیکی می باشد.
- تحمل حالتی است که در آن پس از تجویز مکرر دارد و تاثیر کمتری ایجاد می کند یا برای ایجاد همان تاثیر دوزهای فرایند ضرورت می یابد حالت ترک گروهی از علایم و نشانه های است که به هنگام کاهش مقدار یا قطع دارو ظاهر شده و برای مدتی محدود دوام می یابد. ماهیت حالت ترک بستگی به طبقه مواد مورد استفاده دارد و گلیدر و همکاران 1996)
ملاکهای دو سیستم طبقه بندی اختلالات مربوط، سوء مصرف مواد به ترتیب ذیل هستند:
- ملاکهای مصرف مضر در نظام بین المللی طبقه بندی بیماری روانی (1992)
- الگوی مصرف مواد روانگردان برای سلامتی مضر است آسیب ممکن است مربوط به سلامت جسمی یا روانی باشد


- ملاکهای وابستگی در نظام بین المللی طبقه بندی بیماری های روانی (1992)
(A) تشخیص وابستگی زمانی گذاشته می شود که سه تا (یا بیشتر) از علایم در طول یک سال قبل تجربه شده یا نشان داده می شود:
1- میل یا احساس اجبار قوی برای مصرف ماده
2- اشکال در کنترل مصرف مواد از نظر شروع به ختم یا سطح مصرف
3- حالت ترک فیزیولوژیک وقتی ماده مصرفی قطع شده یا کاهش یابد و با یکی از ویژگیهای زیر تظاهر کند
4- سندرم ترک مشخص آن ماد ه یا مصرف همان ماده (یا ماده مشابه) به منظور رفع یا اجتناب از علایم ترک
5- قرائن تحمل، نظیر لزوم افزایش ماده رونگردان برای کسب آثاری که در ابتدا با دوزهای
پائین تری بدست می آمد
6- بی توجهی پیشرونده نسبت به لذات و علائق دیگر به دلیل مصرف مواد روانگردان و وقت بیشتری که برای تهیه مصرف یا رفع آثار ماده ضروری است.
7- ادامه مصرف مواد علیرغم قرائن آشکار پیامدهای زیانبار جسمی یا روانی به نقل از نظام
بین المللی طبقه بندی بیماریهای روانی 1992)
ملاکهای تشخیص برای وابستگی به مواد در راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی 1994)
الگوی غیر انطباقی مصرف یک ماده که به ناراحتی قابل ملاحظه از نظر بالینی منجر می شود و با سه تا یا بیشتر از علایم زیر که زمانی در طول 124 ماه روی می دهند تظاهر می کند:
1- تحمل که با هر یک از حالات زیر تعیین می شود:


(A) نیاز به مقادیر بسیار بالاتریک ماده برای رسیدن به مسمومیت دستی یا تاثیر دلخواه
(B) کاهش قابل ملاحظه تاثیر با ارائه مصرف همان مقدار ماده
2- ترک کار با هر یک از حالات زیر تعیین می شود:
(A) سندرم ترک مشخص برای ماده
(B) همان ماده یا ماده مشابه برای رفع یا جلوگیری از علایم ترک مصرف می شود
3- ماده غالبا به مقادیری بیشتر و دوره طولانی تر از آنچه مورد نظر است مصرف می شود.
4- میل دایم با تلاشهای ناموفق برای کاهش یا کنترل مصرف ماده موجود دارد.
5- وقت زیادی در فعالیتهای لازم برای بدست آوردن ماده، مصرف ماده یا رهایی از آثار ماده مصرف می شود


6- فعالیت مهم اجتماعی، شغلی و تفریحی به خاطر مصرف ماده کنار گذاشته می شود
7- ادامه مصرف علی رغم آگاهی به مسایل مستمر یا عود کننده جسمی یا روانشناختی که احتمالا از مصرف ماده ناشی شده یا در نتیجه آن تشدید می شود (به نقل از راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی 1994)
ملاکهای تشخیص برای سوء مصرف مواد در راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (1994)
8- الگوی غیر انطباقی مصرف یک ماده که از نظر بالینی به ناراحتی قابل ملاحظه ای منجر می شود و با یک یا بیشتر از علایم زیر که زمانی در طول 12 ماه روی می دهند تظاهر می کند:
1) مصرف تکراری مواد که به ناتوانی در برآوردن متعهد مربوط به نقش در کار مدرسه یا خانه منجر می شود.


2) مصرف مکرر مواد موقعیتهایی که در آنها مصرف ماده از نظر فیزیکی خطرناک است.
3) مسایل قانونی تکراری مربوط به مواد
4) مصرف مداوم علیرغم مسایل اجتماعی پایین فردی ناشی یا تشدید شده تحت تاثیر ماده
B- هرگز ملاکهای وابستگی مواد را برای ماده مزبور نداشته است (به نقل از راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی 1994)
متغیرهای تحقیق
وابستگی به مواد مخدر
این اختلال در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به این صورت تعریف شده است «اصطلاح وابستگی» به پدیده ای جسمی و روانشناختی خاص اطلاق می شود که در نتیجه مصرف مکرر یک ماده پدید می آیند، در پژوهش حاضر تشخیص اختلال یا استفاده از مصاحبه براساس ملاکهای راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (1994) انجام خواهد گرفت.
سبکهای حل مسئله
سبکهای حل مساله عبارتست از فرایند شناختی – رفتاری خود رهنمون که فرد با استفاده از آن تلاش می کند راههای مقابله موثر یا انطباقی به مشکلات زندگی روزمره را بیابد (دزوریلا و چنج 1995) این فرایند های حل مساله در شش سطح انجام می پذیرد 1- بی یاوری 2- کنترل حل مساله 3- شیوه خلاقیت 4- اعتماد در حل مساله 5- شیوه اجتناب 6- شیوه تقرب کسیدی و لانگ 1996 به نقل از محمدی) 1377
مقابله
مقابله فرایندهای است که طی آن خود به اداره خواستهایی می پردازد که فراتر از منابع و توانایهای شخص بوده و تهدید کننده هستند (لاز اروی و فولکمن ، 1984 به نقل از ریو، 1992) از لازاروس و فولکن(1998) براساس یک مصری مطالعات تجربی انواع مختلف شیوه مقابله را مشخص کرده اند که عبارتند از مقابله رویاروی گر 2- دوری جویی 3- خویشتن داری جستجوی حمایت اجتماعی 5- مسئولیت پذیری 6- گریز اجتناب 7- حل مدبرانه مساله
8- بازبراورده مثبت مساله
به نقل از اقاجانی،1377).


فصل دوم

بررسی مطالعات پیشین
چشم انداز تاریخی سوء مصرف مواد
از دوران پیش از تاریخ انسان جهت کاهش درد جسمی یا تغییر حالت هشیاری از انواع مواد استفاده کردند (دیویسون و نیل، 2001) علاوه بر مسابقه بسیار طولانی مصرف مواد، تقریبا اقوام مختلف آن را به صورتهای متنوع مورد استفاده قرار می دهند (صالحی،1371) تریاک یک منبع اساسی برای سوء مصرف مواد است که حداقل از زمانی سو مری ها در 700 سال پیش از میلاد وجود داشته است (کاستلو و کاستلو،1992) در چند دهه اخیر میزان افراد معتاد یک بحث مفهومی گسسته است تلقی های غیر اخلاقی و جرم از اعتیاد به عقیده نویسندگی و مشاهد گران در قرن نوزدهم بر می گردد آنان این مساله را بعنوان هدفی قابل رویت برای انقلابهای متعدد اجتماعی بر علیه سیاستمداران جاه طلب و دیوان سالارها مطرح کرده اند به تدریج چهره اعتیاد بعنوان یک

بیماری قابل درمان عوض می شود.(ماستو، 1997) با افزایش تئوریهای پزشکی در زمینه اعتیاد، نظریه های اجتماعی و روانشناسی نیز وارد صحنه شده روشهای قدیمی برای سازه با اعتیاد دبدست آورده (کاپلان ، سادوک و گرپ،1994)


جنبه های اجتماعی اعتیاد
به نظر دوم سوم افکار عمومی، سوء مصرف مواد برتر از 25 سال پیش شده است و چهار پنجم مسئولین سیاسی سوء مصرف الکل و مواد را مهمترین مساله جوامع خود قلمداد می کنند حتی بیش از حل اسلحه و فعالیت گروههای مجرم و غیر قانونی (فاکئو، 1997) تا جائیکه امروزه می بینیم یکی از کاندید هایی ریاست جمهوری کشور بزرگی مثل امریکا از برنامه های خود در مورد اعتیاد بعنوان یک موضوع تبلیغاتی استفاده کرده است (کاپلان ، ساروک و گرپ، 1994) طی ارزیابی اخیر در مورد زیانهای سوء مصرف مواد میزان آن بیش از 290 میلیارد دلار برآورده شده است.
(نیدل من ، مک نیلی و دراکر 1997) این زیانها و ضررهای متعدد کشورهای مختلف آنان را مجبور کرده است تا روشهای جدید و موثری برای مقابله با آن در پیش بگیرند. مهر یار و جزایری،1377)
میزان شیوع
در سالهای اخیر 550000 مصرف کننده دائمی هروئین و جود داشته اند حدود 2/1 میلیون امریکایی هروئین مصرف کرده اند تعداد جوانان معتاد به هروئین در مقایسه با سالهای 1990 افزایش یافته است (وینیک 1997) در کشور ایران تحقیقات همه گیری شناسی معتبری تابحال ارائه نشده است

و سخنانی که در رابطه با میزان شیوع طرح شده براساس حدس و گمان بوده است و لی توافق اکثر افراد در این است که حداقل یک میلیون معتاد به مواد افیونی در کشور وجود دارد و این تعداد البته شامل افرادی که بطور تفریحی مواد مصرف می کنند طی شود (مهریار و جزایری1377) طی پژوهش که در کشور ایران انجام پذیرفته معلوم شده است که متوسط سن معتادین 32 سال و متوسط شن شیوع مصرف مواد 22 سالگی می باشد.


مهمترین حامل مخاطره آمیز برای مصرف مواد وجود مصرف کننده مواد در اعضای خانواده بوده است که در 47% معتادین ذکر شده است حدود 72% از معتادین تریاک، 40% و هروئین و 22% شیوه مصرف می کنند، 16% از معتادان به شیوه تزریق مواد مصرف می کند (رحیمی 1379)
دیدگاههای مربوطه به سوء مصرف مواد


دیدگاه زیست شناختی و پزشکی
دیدگاه پزشکی اولین دیدگاهی است که به اعتیادبه چشم یک اختلال نگریسته است (دیوسیون و نیل (2) 201) تحقیقات مختلفی در زمینه پایه های زیست شناختی اعتیاد انجامی می گیرد در سال 1974 آنکلفالین یک پناپپتید در ونزا با اثرات شبیه به تریاک شناسایی شد این کشف به شناسایی سه طبقه از مواد در ونزا در مغز از جمله اندودفین ها و آنکلفالین ها منجر شد اندوفین ها در انتقال عصبی و وقفه دادن درد، درگیر هستند. این مواد وقتی کسی از نظر جسمی آسیب می بیند آزاد شده و تا حدودی مسئول فقدان درد در ضمن تصادفات حاد هستند. اثرات اولیه ترکیبات تریاک و شبه تریاک از طریق گیرنده های مواد افیونی اعمال می شود (کاپلان، ساروک و گروپ، 1994).
فرد مبتلا به اختلال وابسته به مواد افیونی ممکن است کاهش فعالیت با فشار ژنتیکی در سیستم افیونی دانسته باشد این کاهش فعالیت ممکن است نتیجه کمتر بودن تعداد یا حساسیت کنند گیرندهای افیونی، آزاد شدن کمتر مواد افیونی در ونزا یا غلظت بالای آنتا گونیتهای مغزیمواد افیونی در ونزا بوده باشد (کاپلان، ساروک و گرپ، 1994) یکی از پایه های خود نورولوژیکی مهم که واسطه اثرات تقویت کنندگی سوء مصرف مواد است سیستم میان مغزی دو پایین است که هسته های

سلول آن در ناحیه تگفمتال بطنی است و مغز قدامی، خصوصا هسته آکومبنس را عصب می دهند (گیله و هکاران، 1996) این راههای دو پامینی بخشی از سیستم پاداش فیزیولوژیکی را تشکیل می دهد که خاصیت بالا بردن فراوانی رفتارهای فعال کننده آن را دارد این دیدگاه تبین های بسیار جالبی در مورد وابستگی، تحمل و داور و فراهم ساخته اند و همینطور تا حدودی زمینه های ژنتیک سوء مصرف مواد را آشکار ساخته اند.


دیدگاه اجتماعی
نظریه های جامعه شناسی اعتیاد را یک مساله اجتماعی تلقی کرده و و سعی می کند آنها را از این دید بررسی کرده و تحقیق کنند براساس پژوهشهای انجام یافته معلوم شده است که وابستگی به مواد افیونی محدود به طبقات پایین اجتماعی اقتصادی نیست هر چند میزان بروز وابستگی در این گروه از طبقات اجتماعی، اقتصادی بالاتر است انواعی از عوامل اجتماعی وابسته به فقر بشری احتمالا در وابستگی به مواد افیونی دخالت دارند حدوده 50% مصرف کننده های

هروئین در شهر ها کودکان تک والدیا والدین از هم جدا شده هستند و از خانواده هایی برآمده اند که درآنها حداقل یک عضو مبتلا به اختلال وجود دارد (کاپلان ، سادوک و گرپ، 1994) خطر سوء مصرف دارد در جوامعی بالاست که به نوعی نسبت به مصرف دارو و سهل انگار هستند ممکن است در گروههای همتا جوان برای صرف دارو به منظور کسب شان و قابلیت تحت فشار اجتماعی قرار گیرد.
بعضی از پژوهشها، شواهدی نشان داده اند منبی اینکه مصرف دارو توسط افراد را می توان با توجه به مصرف مواد توسط همتاهای او پیش بینی کرد شوادی 1992 به نقل از گیله و همکاران 1996)
بین سوء مصرف دارو و شاخصهای محدودیت اجتماعی نظیر بیکاری و بی خانمانی رابطه وجود دارد (گیلدر همکاران ، 1996 گزوپ1994) از عوامل دیگری که در دیدگاهههای اجتماعی مطرح است قابلیت وسول دار و توسط افراد می باشد استفاده از دارو های نسخه شده که به راحتی از اکثر داروخانه ها قابل وصول است بعضی ا ز داروها مثل نیکوتین که به راحتی قابل وصول است مواد مخدرهم که در اکثر کشورها از طریق قاچاق قابل وصول است دیدگاههای جامعه شناختی اطلاعات بسیار زیادی در زمینه سوء مصرف مواد فراهم ساخته اند.


دیدگاه روان تحلیلی
در مقالات روان تحلیلی رفتار معتاد به مواد مخدر برحسب تثبیت لیبیدو با پیشرفت به سطوح پیش تناسلی، دهانی یا حتی سطح ابتدای تررشد روانی جنسی توصیف شده است اکثر نظریه پردازان روانی تحلیلی بیش از همه روی حالات دهانی تاکید کرده اند نیاز به توضیح روابط سوء مصرف مواد ، دفاع، کنترل تکانه اختلالات عاطفی و مکانیسم های انطباقی باعث شده تا روان تحلیل گران معاصر بیشتر بوده ظابطه بندی روانشناسی ایگو را تاکید کنند غالبا تصور می شود آسیب دیدگی شدید ایگو با سوء مصرف دارو رابطه دارد و حاکی از آشفتگی های عمیق مربوط به رشد می باشد در نظریه های معاصر مسایل مربوط به رابطه بین ایگو عواطف به عنوان یک ناحیه کلیدی موضوع اعتیاد مطرح شده است.


دیدگاههای یادگیری و شناختی رفتاری
نظریه پردازان افراطی دیدگاه یادگیری سعی کرده اند که با الگوی محرک پاسخ مساله پیچیده اعتیاد را تبیین کنند ولی با توجه به ناکار آمدی این الگو، در درمان و پیشگیری از سوء مصرف ممواد اکثر پژوهشگران به الگوی محرک – ارگانیسم پاسخ روی آورده اند و این الگو را در تبیین و درمان سوء مصرف مواد کارآمد و اثر بخش یافته اند( بندورا، 1997،گزوپ،1994)
در رویکرد یادگیری مشاهده ای به عوامل زمینه ساز شناختی رفتاری و عاطفی تواما توجه می شود و در این میان به موضوعات کلیدی چون خویشتن داری خود اثر بخشی و تغییر محیط و رفتار تاکید می شود پژوهشگران زیادی با استفاده از این رویکرد ، طرحهای درمانی متنوعی را برای درمان اختلالات مختلف سوء مصرف مواد فراهم ساخته اند (مارلات و هکماران، 1991 کوپر و همکاران، 1998، آراملی و همکاران 2000)


رویکرد شناختی رفتاری نیز تقریبا مثل طرفداران نظریه یادگیری مشاهده ای به شناخت نگرش افراد، عواطف، هیجانات، رفتار و شیوه های مقابله ای معتادان تاکید دارند (گزوپ 1994) از این دید افراد معتاد قبل از شروع مصرف دارو تا حدودی کمبود مهارتهای شناختی و رفتاری دارند که آسیب پذیری آنان را شدت می بخشد غالبا به نظر می رسد که توان آنها مقابله با چالشهای روزمره زندگی را ندارند، احساسات ایشان بی ثبات است و از افسردگی، اضطراب، مشکلات زندگی

بدخلقی و مواردی از این قبیل شکایت می کنند (گیلدر و همکاران ، 1996 دیدگاههای شناختی – رفتاری از جمله آموزش مهارتهای مقابله ای و سبک های مساله کارآمدی خود را در پیشگیری از بروز و نیز پیشگیری از عود مجدد سوء مصرف مواد نشان داده اند (گزوپ، 1994)
استرس یا فشار روانی


همه انسانها به نوعی تحت استرس هستند (اتکینسون و همکاران ، 2000) مردم فشار روانی را در سراسر تاریخ تجربه کرده اند فشار روانی بخشی از روابط انسانی است آن گونه که در هنر و ادبیات تمامی اعصار ثبت شده است در زندگی روزمره فشار روانی به راههای مختلف خود را نشان می دهد (پاول و اندایت، 1990) رویدادهای بیشماری در ما فشار روانی ایجاد می کنند بعضی از این رویدادهای مانند جنگ، حوادث اتمی زلزله، و سیل تغییراتی هستند که عده کثیری از افراد در تحت تاثیر قرار می دهند موارد دیگر از قبیل رفتن به محل جدید تغییر شغل، ازدواج، از دست دادن دوست، ناراحتی از یک بیماری، فقط در زندگی مخفیافراد اثری گذارند، مشکلات روزماره مانند گم کردن کیف پول، گیر افتاد در ترافیک، جرو و بحث با استاد درس نیز می توانند بصورت گونه ای از فشار ها تجربه شوند سرانجام جریان استرس می تواند در درون خود فرد از قبیل اعمال و فعالیتها و یا آرزوهای متعارفی ایجا د شوند(اتکنیسون و همکاران، 2000)
استرس یک موضوع عود است (دیویسون و نیل، 2001 به اتکینسون و همکاران 2000)، و همه افرادآنها را به گونه های مختلفی تجربه می کنند تجارب افراد از فشار روانی به صورت طیف وسیعی از حالات و رفتارها خود را نشان می دهند افراد به هنگام تجربه آن حالاتی از قبیل شادی و شعف و اضطراب ، افسردگی، پرخاشگری و تحریک پذیری نشان می دهند (دیوسیون و نیل، 2001، اتکنیسون و همکاران، 2000، ریو، 1992، ساراسان و سراسون ،1987) با وجود این تعریف استرس مساله مشکلی است (ریو، 1992) شاید بتوان گفت، تعریف و تعیین ماهیت فشار روانی خود یک مساله فشار زا است برای مشخص کردن مفهوم فشار روانی بهتر است نگاهی به چشم انداز تحول تاریخی آن افراخته شود تحول تاریخی تعریف فشار روانی


ظهور پدیده فشار روانی در زمینه مسایل بهداشتی و بهزیستی، مرهون تلاشهای پزشکی بنام هاش میله 1 است. وی براساس یکسری از ماینات و مطالعات که بر روی حیوانات انجام داده سندرم انطباق عمومی 1 را بعنوان پاسخی زیست شناختی به فشار مداوم و مستمر فیزیکی مطرح نموده و تشریع کرد (دیویسون وینل، 2001، پاول و اندایت ، 1990) طبق نظریه سلیه سه مرحله فیزیولوژیکی مخرب وجود دارد اول بدن وارد مرحله هشدار می شود مرحله هشدار

برانگیختگی سمپاتیک است بطوری که قلب ششها، و دیگر اندامها فعالیتشان را افزایش می دهند با تداوم استرس بدن وارد مرحله دوم فعالیت سمپاتیک یعنی مرحله مقاومت می شود در طول مدت این مرحله بدن بود ندارد دستگاه عصبی سمپاتیک خود را برای همخوانی بادرخواستهای استرس هماهنگ می کنند اگر در خواستهای استرس برآورده نشود و آنها ادامه یابند بدن وارد

مرحله آخریعنی فرسودگی می شود در مرحله فرسودگی بدن بالاخره مقاومتش را از دست می دهد به طوری که اندامهای بدن در معرض آسیب قرار می گیرد (ریو1992) اگر طی مرحله فرسودگی استرس تداوم یابد ارگانیسم می میرد یا آسیب برگشت ناپذیری پیدا می کند(سلیه، 1950، به نقل از دیوسیون و نیل، 2001)
بالاخره مفهوم سلیه از استرس در ادبیات روانشناسی را یافت بعضی از پژوهشگران راه و سیله را ادامه داده و همچنان استرس را بعنوان پاسخی به شرایط محیطی در نظر گرفته اند و آنها را بر پایه ملاکهای مختلفی همچون آشفتگی هیجانی و تخریب عملکرد تعریف کردند (ساراسون و سارسون، 1987 دیوسیون و نیل، 2001 مشکل این تعریف مبتنی بر پاسخ به استرس آن است که ملاکها کاملا مشخص 1 نیستند. تغییرات و روانشناختی در بدن می توانند در پاسخ به یک تعداد محرکها از قبیل ورزش عشق و یک حادثه از لذت بخش روی دهند که ما آنها را فشار زا نمی یابیم (ریو 1992 اتکیسون و همکاران 2000)
بعضی دیگر از پژوهشگران به استرس بعنوان یک محرک می نگرند و اغلب آن ها را به عنوان فشار امور اشاره قرار داده و با فهرستی بلند از شرایط محیطی شوک الکتریکی، بدهکاری، محرک غیر قابل کنترل، رویدادهای فاجعه اخیر زندگی، حروبحثهای روزانه، و محدودیت از خواب تعریف کردند.
محرکی که فشار زا تلقی می شود می تواند، عهده (مرگ فرد مورد علاقه)، خفیف (جروبحثهای روزانه، گیرکردن در ترافیک)، شدید (شکست در امتحان)، مومن (محیط شغلی ناخوشایند بلند مدت باشد اکثر این حوادث فشارزا تجاربی هستند که مردم آنها را ناخوشایند درک می کنند (اتکینسون و همکاران،2000) کارها و عقاید – و راهه را در این گروه می توان قرار داد (دیوسیون و نیل،

2001،ریو،1992)، تعریفهای مبتنی به پاسخ نیز همانند تعریفهای مبتنی به محرک با مشکلاتی مواجه هستند. تصریح واقعی آنچه یک فشار زا را بوجود می آورد دشوار است. بعنوان مثال، علیرغم اینکه ازدواح منفی نبوده و معمولا رویداد مثبتی است بعنوان یک فشارزا در نظر گرفته می شود، چون انطباق با آن لازم است. بعلاوه افراد در حد زیادی در کیفیت پاسخ به رویدادهای زندگی تفاوت را یک حادثه واحد در افراد به یک میزنان فشار روانی بوجود نمی آورد برای مثال خانواده ای که خانه خود را در یک سیل از دست داده اند و پول کافی برای بازسازی ندارند بدلیل داشتن یک شبکه قدرتمند از دوستان صمیمی در دور و برخورد نسبت به خانواده ای که نه پول برای بازسازی ندارند

پول کافی برای بازسازی دارند و نه شبکه اجتماعی جهت کسب حمایت برخوردار هستند رویداد را کمتر می یایند (دیویسون و نیل،2001،کیرما یرو تایلند،1997) .
بعضی از افراد معتقدند که امکان ندارد، بطور عینی رویداد ما یا کیفیت موقعیتها را بعنوان فشار زاهای دو انتسناتی تعریف نمود، آنها بر جنبه های شناختهی استرس تاکید می کنند یعنی ها چگونه تعیین کنند های محیطی را درک کرده یا ارزیابی می کنیم (دیوسیون و نیل ،200، اتکنیسون و همکاران، 2000، ریو، 1992) بسیاری از پژوهشگران دلیل تنوع و متعدد پاسخهای فردی را این می دانند که فشار زا بودن رویداد حداقل بطور جزئی به این امر وابسته است که آن رویدادها از سوی فرد چگونه ارزیابی سنجیده می شود (بروین 1988، کلایلک 1998.(

تعریف استرس
نظریه پردازان معاصر در عرصه روانشناسی دیدگاههای مختلفی در زمینه استرس ارائه کرده اند ولی اکثر آنها به ماهیت تعاملی فشار روانی تاکید کرده اند (مایکن بام، 1986، ستنتون و همکارن، 1994، لنگ استون ، 1994) در این بین نظریه لازاروس و همکاران بدلیل حمایتهای تجربی فزاینده پذیرش وسیعی یافته است (فراید بندگ، 1997) از نظر لازاروس استرس رابطه معین میان شخص و محیط است که از طرف شخص بعنوان فشار یا فراتر از منابع تهدید کننده سلامتی او ارزیابی می شود (لازاروس و فولکمن ، 1994، به نقل از دیوسیون و نیل، 2001) این تعریف شاملنکات مهمی است لازاروس و فولکمن با اتخاذ دیدگاههای تعاملی اعتقاد دارند که اولا استرس به رابطه بین فرد و محیط بر می گردد دوم اینکه آنها اعتقاد دارند کلیه این عمل تعاملی ارزیابی شخص ازموقعیت است بالاخره از نظرآنها ممکن است موقعیت تهدید کننده چالشگر یا آسیب زا درک شود (فارید بندگ 1997، کلانیک، 1998، و اتکنیسون و همکاران 2000).


هر چند موقعیتهای معینی ممکن است پیامدهای شدید فیزیولوژیکی و رفتاری در انسانها و حیوانات ایجاد کننده چنین موقعیتهای نمی توانستند بدون در نظر گرفتن وضعیت موجود زنده و همچنین شرایط محیط تعریف شوند بر طبق دیدگاه نظریه پردازان شناختی این وضعیت در وضعی نتیجه اشکال متنوع سنجش و ارزیابی است (بدوین ، 1988).


منظور اصلی لازاروس و همکاران از ارزیابی شناختی، مجموعه ای از فرایندهای مربوط به هم می باشد که پاسخ شخص را با رویدادهای محیطی پیوند می دهد(ریو،1997) ارزیابی اولیه رویداد باعث می شود که آن به صورت نامربوط به سلامتی، ناخوشایند مثبت و یا فشارزا تمایز قابل شده اند آسیب فقدان (مربوط به خطراتی که قبلا اتفاق افتاده است) تهیدد (مربوط آسیبهای پیش بینی شده) و چالش (مربوط به توانایی بالقوه برای رویارویی با موقعیت مربوط می گردد نهایت ارزیابیهای اولیه و ثانویه بواسطه ارزیابی مجدد و دائم میزان موفقیت تلاشهای مقابله گرانه از یک طرف و تماس مداوم حادثه با شخص از طرف دیگر تعدیل می گردد.(بروین ، 1988).
عواطف منفی زمانی ایجاد می گردد که رویداد اتفاق افتاده به صورت آسیب رسان با تهدید کننده ارزیابی گردند، و منابع مقابله ای موجود ناکافی ادراک شوند، و یا در کارایی آنها تردید وجود داشته باشد(دیوسیون ونیل 2001، و لمن 1988، پاول و اندایت، 1990بدوین 1988) به عقیده لازاروس و همکاران هیجانها واکنشهای دائما در حال تغییری هستند که بطور مداوم تحت تاثیر تفکر و عمل شخص می باشد (ایرلمن، 1996، کارود و اسکییر،1994) مفهوم ارزیابی به قضاوتهای دائمی فرد، ارزیابی مجدد از مطالبات و تنگناهای موجود در فرایند تعامل با محیط بربوط می شود درجه تجربه فرد از فشار روانشناسی تا حدود زیادی به میزان خطرات احتمالی (ارز


از استرس تا مقابله
وقایع استرس زا مردم را از نظر هیجانی شناختی فیزیولوژیکی تحت تاثیر قرار می دهند، ولی مردم روشهایی برای برخورد با استرس زا ها و اثرات آنها دارند مردم اثرات زیان بخش استرس زا ها را با راهبردهای کنار آمدن کاهش می دهند(ریو،1992) در سالهای اخیر علاقه بسیار شدیدی به استرس و پیامدهای آن بوجود آمده است مسایلی همچون تخریب محیط، تهدید جنگ نامعلوم، تروریسم ، بیکاری کاهش منابع طبیعی، ظایعات خطرناک، تغییرات ساختاری خانواده مسایل و مشکلات برجسته زندگی افراد گشته اند افزایش طلاق خشونت وجوم در اکثر کشورهای غربی به این معناست که این موضوعات باید به طور کلی مورد بررسی قرار گرفته و در موقعیتهای زیادی

تجربه شوند تو جه به این که افراد به این فشارزاها چگونه مقابله می کنند آگاهی فراینده ای را از اینگونه مسایل فراهم ساخته است (فراید نبرگ،1997) سالهای زیادی پژوهشگران با الگوی ناقص یا ناتوانی رفتار مشغول بودند و به جای اینکه برتوانمندی افراد برای انجام کارها متمرکز شوند بیشتر تمرکز شان به این بود که مردم چه چیزی را نمی توانند انجام دهند در سالهای اخیر بروز علاقه به سنجش مقابله، تغییر از رویکرد نقص به توجه بالنده نسبت به کاربرد الگوهای توانمندی را در فهم رفتار انسان منعکس می سازد یعنی مردم زندگی خد را چگونه اداره می کنند این تغییر را می توان از پژوهشهای اخیر که بر روی خوش بینی ، شادی، و توانایی افراد برای مقابله انجام می گیرد مشاهده کرد به نظر می رسد رویکرد تونایی چارچوب نوید بخشی برای آزمون رفتارهای انسان فراهم می سازد ، بویژه یا یادگیری از شاهدات جنبه های سالم و بهفجار تلاش انسان نه از جوانب بیماری و یا نابهنجار این جهت گیری بر آنچه که افراد انجام می دهند و توانایی آنها برای مقابله با مشکلات متمرکز است دیدگاههای معاصر بر پاسخهای انطباقی افراد متمرکز است نه پاسخهای غیر انطباقی (فراید نبرگ 1997) تغییر از تاکید بر استرس (نفس) به تاکید مقابله (توانمندی) بعنوان بخشیا ز تغییر وسیعتر در روح زمان2 بهتر فهمیده شود اساسا گرایش به نکته ای جویان یافته که درآنجا نگرانی برای سلامت و بهزیستی پیشگیری و مولد بودن و یافتن پایاب و استقرار بر روی آن وجود دارد به همین خاطر در سالهای اخیر شواهدی از رشد و توجه بویژه در روانشناسان به مفهوم مقابله و سنجش آن وجود دارد (فراید بنرگ 1997)


تاریخچه مقابله
بعضی از روانشناسان تاریخچه مقابله را با تاریخ رویکرد یادگیری بخصوص الگوی محرک پاسخ (S-R) پیوند می دهند (فراید بندگ 1997) البته با ناکار آمدی این الگو و پدید آمدن رویکردی فراگیر تر الگوی (S-O-R) رفتارهای انسانی و اندیشه هایشان بیشتر تبیین شد با ظهور نظریات جدید بطور خاص نظریه خودکار آمدی مسایلی از قبیل مقابله بهتر فهمیده شدند و چشم اندازهای جدیدی نیز به رفتار و احساسات و حالتهای فیزیولوژیکی انسان پدید آمد (بندوار، 1997) نظریه بندوار در مورد خودکار آمدی با بسیاری از مولفه هایی که در نظریات مسلط معاصر در زمینه مقابله موجود هستند همخوانیهای دارد وسایلی از قبیل توجه ادراک یادگیری تفکر در نظریه یادگیری مشاهده ای با مفاهیم ارزیابی در رویکردهای جدید همچو شیمیایی دارد (فراید بندک، 1997)


گذشته از رویکردهای یادگیری روانشناسان از دیدگاههای مختلف دیگری نیز مفهوم مقابله را بر رسی کرده و نظریه های گوناگونی را ارائه نموده اند دیدگاه روان تحلیلی بر روشی متمرکز است که عمدتا بر حل تعارضات و تکانه از طریق ازمون واقعیت توجه دارد این دیدگاه معمولا به استفاده از مکانیسم های دفاعی متمرکز است.
دیدگاه چرخه زندگی تسلط انتقالهای رشدی رامد نظر قرار می دهد تسلط به چرخه های زندگی و انتقالهای رشدی عزت نفس به خودکار آمدی و کنترل دروغی را افزایش می دهد دیدگاه تکاملی و تعدیل رفتار بر حل مساله تاکید دارند دیدگاه فرهنگی و جامعه بوم شناسی به مقابله بعنوان انطباق با محیط می نگرد رویکرد تلفیقی مقابله را به صورت جنبه ای از توانمندیهای شخص همراه با دیگر منابع تلقی می کند که تقاضا ها را افزایش یا کاهش می دهد(پترسون و حک که بین،1987، به نقل از فراید بندگ،1997).
تعریف مقابله
علیرغم فقدان توافق در مورد یک نظریه واحد مقابله، نظریه لازاروس و همکارن بدلیل حمایتهای تجربی زیاد پذیرش وسیعی یافته است از نظر لازاروس مقابله عبارتست از، تلاشهای شناختی و رفتاری برای اداره مطالبات بیرونی و درونی خاص (و تعارضات بین آنها) که به صورت طاقت فرسا یا فراتر از منابع شخص ارزیابی می شوند (لازاروس،1991، س 112، به نقل ازفراید نبرگ، 1997) الگوی لازاروس ارزیابی شناختهی را بعنوان یک مولفه ذاتی فرایند مقابله مورد تاکید قرار می دهد مفهوم ارزیابی برای ظابطه بندی این نظریه کانونی است (بدوین،1988) در جویان مقابله فرایندهای ارزیابینقش عهده ای را به عهده دارند (ریو،1992)


مقابله از پاسخهای (افکار، احساسات، واعمالی) تشکیل یافته که فرد به هنگام رویارویی با موقعیت های مشکل زا زندگی روزمره و شرایط خاص بکار می گیرد گاهی اوقات مشکلات حل می شوند و گاهی نه (دیوسیون و نیل، 2001، کلاتیک، 198، لنگ استون،1994) به عبارت دیگر مقابله تلاش شخص برای برخورد با استرس زا است وظیفه مقابله تحمل یا مصالحه با رویدادها و موقعیتهای ناگوار و کاهش شرایط زیانبار محیطی است مقابله به فرد کمک می کند تا تصور و تعادل هیجانی داشته و روابط و رضایت بخش با دیگران را تداوم بخشد (لازاروس و فولکمن، 1984، به نقل ازولمن،1988) فرایند مقابله به نحوه عملکرد واقعی فرد در یک رویارویی خاص و چگونگی تغییر این قبیل اعمال در رویارویی (یا رویارویی های محیطی) بستگی دارد (ولمن 1988) مقابله واکنش است به قرار گرفتن در رابطه ای فشار آور با محیط (ساراسون و ساراسون،1987).
مهارتهای مقابله ای فنونی هستند که باری هر اقدامی در دسترس قرار دارند میزان مفید بودن هر مهارت خاص به ماهیت موقعیت به آسیب پذیری و توانمندیهای خود بستگی دارد داشتن مجموعه ای کارآمد از مهارتهای مقابله به احساس خویشتن داری و خود جهت بخشی را بیشتر می کند ب

ا افزایش خویشتن داری در رفتار ممکن است بعنوان شرایط محیطی را تغییر داد هر چه منابع افراد برای مقابله بهتر باشد کمتر احتمال دارد گرفتار موقعیتهای شوند که در آنها آسیب پذیرند. مقابله کننده های موفن افرادی نیستند که فقط بدانند کارها را چگونه باید انجام داد بلکه علاوه بر آن روش نزدیک شدن به موقعیتهای را که برای مواجهه با آنها پاسخ حاضری در دست ندارند می شناسند (ساراسون و ساراسون،1987)


پژوهشگران براساس همین مسایل شناختی، هیجانی و رفتاری فرایند مقابله را در دو گروه عهده قرار می دهند بدین صورت که نخست فرد می تواند به مشکل یا موقعیت خاص که ایجاد شده است تمرکز کند، وسعی کند روشهای تغییر یا اجتناب از آنرا پیدا کند این نوع برخورد بنام مقابله مساله مدار معروف است.
دیگر اینکه اگر موقعیت قابل تغییر نباشد شخص می تواند بر آرام سازی هیجانات مرتبط با موقعیت مشکل متمرکز شود این شیوه رویارویی با مسایل نیز مقابله هیجان مدا3 نامیده شود (لازاروس و فولکمن 1984، به نقل اتکینسون و همکاران،2000) اکثر مردم زمانی که با موقعیت دشوار روبه رو می شوند هر دو نوع مقابله را به کار می گیرد(ریو،1997).


حل مساله
همه افراد بطور مداوم با سایل مختلف و تصمیم گیری در مورد چگونگی آنها روبه رو هستند (پوپ حک مال وکه ا ا--- 1998) به لحاظ اهمیت پیچیده و تغییر یابنده جوامع کننی بروز مشکلات ومسایل ریز و درشت فزونی یافته است (لگدفرید و دیوسیون،1976) بیشتر اوقات فرایند حل مسایل روزمره به قدری خودکار انجام می گیرد که افراد از چگونگی انجام دقیق آنها مطلق نمی شوند با وجود این باید به این نکته توجه که بدون توانایی شناسایی مشکلات و رسیدن به راه حلهای قابل اجرا زندگی روزمره مردم از هم پاشیده خواهد شد. حل مساله در برگیرنده حوزه های عاطفی، شناختی و رفتاری است (ایوانف و همکاران، 1992، بلانک استاین و همکاران،1992) افرادی که از توانایی حل مساله بیشتری برخورد دارند بهتر می توانند با انواع استرس و مشکلات زندگی مقابله کنند و آنهایی که حل مساله را یاد می گیرند احتمالا به طور موثری با استرس مقابله می کنند (دزوریلا و چنج،1995) داشتن قدرت حل مساله بشتر با مشکلات روانشناختی و اجتماعی کمتر همراه است (پوپ، حک حال و 1988، ریو،1992).
حل مساله فرایند رفتاری شناختی آشکاری است که 1- پاسخهای بالقوه موثر برای موقعیت دشوار را فراهم می سازد.
2- احتمال انتخاب موثر ترین پاسخ را از بین پاسخهای متعدد افزایش می دهد افرادی که از توان حل مساله بالایی برخوردارند احتمال زیادی دارد که درمقابل موثر با طیف وسیعی از موقعیتهای موفق باشند (لگد فرید و دیویسون 1976، لارسون و همکاران 1995) جهت گیری فرد نسبت هب موقعیت تاثیر قاطعهی بر نحه پاسخ او دارد جهت گیری که رفتار مستقل حل مساله را ترغیب می کند شامل آمادگی یا نگرش فرد به این فرض است که موقعیتهای مشکل بخشی از زندگی

معمولی است لذا می تواند از عهده آن برآمد (واتسون و تارپ، 1997 همینطور هرگاه موقعیت مشکل زا روی دهد می توان آنها را مشخص کرد و مانع از گرایش بلافاصل پاسخ به نخستین تکانش شد (ایوانوف و همکاران، 1992 توقع خد از توانایی اش در کنترل محیط تا حد زیادی موفقیت او را در کوشش برای مواجهه با مشکالت بوجود آمده افزایش می دهد (دزوریلا و شری ، 19921، کازدین ، سیگل و باس ، 1992)


تعریف حل مساله و کاربردهای آن
مفهوم حل مساله توسط دزودیلا و نزو (1982) چنین تعریف شده است فرایند شناختی رفتاری خود رهنمون که خود با استفاده از آن تلاش می کند راههای مقابله موثر یا انطباقی با مشکلات زندگی روزمره را بیابد بر طبق این دیدگاه مقدمت حل مساله یک فرایند مقابله هوشیار عقلانی، پر تلاش و هدفهمند است که می تواند توان فرد را برای درگیری موثر با طیف وسیعی از موقعیت های فشارزا بالا ببرد(دزوریلا و چنج، 1995) براساس تعریفهای موجود می توان نتیجه گرفت که سازه وسیع مقابله فعالیتهای حل مساله را در بر می گیرد ولی هر مقابله ای حل مساله نیست شاید بعضی فعالیتهای مقابله ای به طور معناداری با فعالیتهای حل مساله همپوشی دارند از یک سوی دیگر ممکن است روابط علمی با حل مساله داشته باشند و شاید بعضی دیگر نیز مستقل از حل مساله باشند(دزوریلا وشیدی، 1992) توانایی حل مساله با شیوه مقابله درگیر با مساله انطباقی (دزوریلا و شیدی،1992) توانایی حل مساله با شیوه مقابله درگیر مساله انطباقی ارتباط می یابد حل مساله ناکار آمد نیز با راهبردهای مقابله ای غیر انطباقی ارتباط دارند(دزوریلا و چنج ،1995، واتسون و تارپ ، 1997 ریو،1992) نزو(1987) یک فرایند پنج مرحله ای را پیشنهاد می کند که اگر به نحو سودمندی بکار گرفته شود فرد را نسبت به فشارزاهای بیرونی مقاوم و در برابر مشکلات کمتر آسیب پذیر می سازد (کسیدی و لانگ،1996، به نقل ازم هدی 1377)
الف) جهت یابی مشکل : دانست اینکه مشکل وجود دارد.
ب) تعریف وظابطه بندی مشکل ارزیابی حوزه مشکل و وضع اهداف واقعی،
ج) ایجاد راه حلهای متنوع .
د)تصمیم گیری
ه) اجرای راه حل و تاییدان انجام راه حل انتخاب شده نظارت و ارزیابی موفقیت آن و تقویت خود برای موفیتی (مهدی 1377)
مساله گشایی بعنوان یک روش مداخله درمانی موثر کاربردهای زیادی یافته است برای طیف وسیعی از مشکلات عادی زندگی و اختلات رفتاری بکار گرفته می شود.
(گات، مینورس و الیس2، 1997) برای مداخله در بحران و نیز مشکلاتی از قبیل فقدان مسایل زناشوئی افسردگی و اضطراب انواع اعتیادها و شکست تحصیلی و مسایلی دیگر از این شویه استفاده می شود (واستون و تارپ 1997، کانت و همکاران 1997، بلنک استاین و همکاران 1992، دزوریلا و شیری 1991، هاگا3 و همکاران 1995)


پیشینه پژوهشهای انجام یافته
بعضی از الگوهای روانشناختی اعتیاد بویژه آنهایی که از تئوری یادیگری مشاهده ای مشتق شده اند، رفتارهای اعتیاد را به عنوان پاسخهای مقابله ای موثر هر چند غیر انطباقی در نظر می گیرند با اینکه این پاسخهای مقابله ای موثر تاثیر کوتاه مدت رفتار اعتیاد است ولی بصورتی خاص تغییر رفتار را مشکل می سازد حتی در بلند مدت نیز اثرات منفی آن در رفتار قابل توجه است (مک کی، دانوان و مارلات ، 1991) مطالبات محیطی ومشکلات روزمره از قبیل مشکلات خانوادگی و شغلی سبک زندگی و حالات هیجانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و او را مجبور می سازد که به آنها پاسخ دهد آرملی و همکاران 2000، تیمه و همکاران 2000، کوپر و همکاران 1992) در یک رابطه سازگارانه فرد سعی می کند بین مطالبات زندگی فشارزاها و توانایی هایخویشتن برای مقابله با چنین مشکلاتی تعادل ایجاد کند در مواقعی که بدیهای سالم در دسترس نباشد پرخوری بیاشتهایی رفتارهای اعتیاد سوء مصرف مواد- موثر ترین توانمندیهای مقابله ای فرد برای حفظ فرایندهای تعادل می گردند (واستون و تارپ 1997، کوپر1998، کذوب 1994).


در بعضی موارد وجود اضطراب و افسردگی و سایر مسایلی روانشناختهی در فرایند مقابله مداخله می کنند.
احتمالا در چنین مواردی سوء مصرف مواد برای مقابله به این مشکلات مورد استفاده قرار می گیرد حک کی و اتوان و مارلات، 1991، لیزونجاوتیز ،1997، بیدرومیلمن ،1997، استنتن و همکاران 2000).
در موارد دیگر شاید سوء مصرف مواد جهت جلوگیری ازتنهایی شدم یا کمبود اعتماد بنفس در بعضی موقعیتهای اجتماعی باشد (وتیفیلر ،1997، استنتون و همکاران 2000، آرملی و همکاران 2000، هال هواسی وازرمن ،1991) به هر حال افراد معتاد در مهارتهای ضروری جهت رویارویی با مشکلات نقایصی دارند و از سوء مصرف مواد بعنوان روشی آشنا برای مقابله استفاده می کنند تا بتوانند هیجانات ناشی از موقعیتهای دشوار درون فردی یا برون فردی را کاهش دهند (دالی و مارلات، ،1997، سوبل، برسین و سوبل ، 1997، گوزوپ، 1994، ویلمن ) البته در مواردی افراد مهارتهای اجتماعی مناسبی دارند ولی مهارتهای مقابله ای مناسب باری رویارویی با سوء مصرف مواد رانداشته یا به صورت خیلی ضعیفی دارا هستند (اولیمنت فین و موس ،1997، هایکاس ،1997، مورگن استرن ، و همکاران 1997)
اسکافرد براون ، با بررسی که بر روی افراد مصرف کننده مواد انجام دادند به این نتیجه رسیدند که انتظارات افراد از پیامدهای مواد نقش بسزایی در تداوم سوء مصرف آنها دارد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید