بخشی از مقاله
سخاوت
دقت در آيات سوره «دهر» نشان مى دهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرار داده است. در يك جا از آنها به عنوان «ابرار» و در جاى ديگر از آنها به عنوان «عباداللّه» (بندگان خاص خدا) ياد كرده است.
* * *
در سوّمين آيه، تشويق بى نظيرى نسبت به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مى شود. با تعابيرى كه در آيات انفاق بى نظير است، مى فرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كسى بخواهد (و شايسته بداند) دو يا چند برابر مى كند و خداوند توانا و داناست;مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقُونَ اَمْوالَهُم في سَبيلِ اللهِ كَمَثلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَة مِأَةٌ حَبَّة وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسعٌ عليمٌ».(1)
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير نكنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم; آيه دلالت بر اين دارد كه رشدونمو بى نظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت مى گيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت، مدارج كمال را به سرعت مى پيمايند و حتى گام هاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است، مايه رشد و تكامل اخلاقى و معنوى خود انسان نيز هست.
در روايت آمده است كه امام سجّاد(عليه السلام)، هر گاه كه چيزى به سائلى مى بخشيد، دست سائل را نيز مى بوسيد; عده اى علت اين كار را از حضرت جويا شدند. حضرت (عليه السلام) در جواب فرمودند: «لاَِنَّها تَقَعُ في يَدِاللّهِ قَبْلَ يَدِ العَبدِ; اين به خاطر آن است كه (اين بخشش) پيش از آن كه به دست بنده قرار گيرد، به دست خدا مى رسد».(2)
* * *
1- بقره، 261.
2- بحارالانوار، جلد 93، صفحه 129.
در چهارمين آيه، ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق، آمده است: «كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، پاداششان نزد پروردگارشان است; نه
ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند; اَلَّذينَ يُنفِقُونَ اَموالَهُم بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِيةً فَلَهُم اَجْرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لاخَوفٌ عَلَيْهِم وَ لاهُم يَحْزَنُونَ».(1)
بنابر اين «سخاوت» و «انفاق» در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد، محبوب و پسنديده است، از سوى ديگر «انفاق» ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن و اندوه را مى زدايد. افراد انفاق گر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند; زيرا، خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمىشوند; زيرا مى دانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مى شود، بيشتر از آن است كه از دست داده اند.
* * *
در پنجمين آيه باز با تعبير تازه اى در زمينه انفاق مى فرمايد « هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مى داريد (در راه خدا) انفاق كنيد و آنچه انفاق مى كنيد، خداوند از آن باخبر است; لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنّ اللّهَ بِه عليمٌ».(2)
در ادبيات عرب «برّ» به معنى نيكوكارى توأم با توجه و از روى قصد و اختيار است و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مى باشد. جالب اين كه «برّ» در آيه به طور مطلق ذكر شده و نشان مى دهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسد. گرچه بعضى از مفسران واژه «برّ» را به معنى «بهشت» و بعضى به معنى «تقوا» و بعضى به معنى «پاداش نيك» گرفته اند; ولى ظاهر اين است كه مفهوم «برّ» وسيع بوده و شامل همه اينها نيز مى شود.
* * *
1- بقره، 274.
2- آل عمران، 92.
در ششمين آيه، انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده ـ تقوايى كه سرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است ـ مى فرمايد:«پرهيزكاران كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت) و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهايى كه بر آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند; اَلَّذينَ يُؤمِنوُنَ بِالغَيبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلا وَ مِمّا رَزقْناهُم يُنفِقُون».(1)
با توجه به اينكه «ينفقون» به صورت فعل مضارع ذكر شده، مفهومش اين است كه آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مى دهند و اين نشانه سخاوتمندى آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت برجسته درآمده است.
تعبير به «ممّا رَزَقناهُم» (از آنچه به آنان روزى داده ايم) اشاره به نكته لطيفى مى كند و آن اين كه آنها مى دانند كه همه اموال، مواهب الهى است; بنابر اين، دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا، «بخل» بورزند. در ضمن روشن است كه «انفاق» منحصر به زكات نيست، بلكه معنى گسترده اى دارد كه هم صدقات واجب و هم مستحب را شامل مى شود.
* * *
در هفتمين و آخرين آيه، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش و دورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت سخاوت كه حد وسط در ميان «بخل» و «اسراف» است، مى فرمايد: «دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى; وَلا تَجْعَل يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلَى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْهَا كُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(2). اين آيه، تعريف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق (عليه السلام) در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشته اند: «مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت، فرمودند: اين بخل است، سپس مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها، روى زمين ريخت، سپس فرمودند: اين اسراف است; مرتبه سوم، مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كرد
1- بقره، 3.
2- اسراء، 29.
و دست را گشود، مقدارى از خاكها از لابه لاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقدارى باقى ماند، حضرت (عليه السلام) فرمودند: اين حد اعتدلال است (و حقيقت سخاوت همين است)».(1)
در آيه مورد بحث از «بخل» تعبير به «زنجير شدن بر گردن» شده است و از اسراف به گشودن دست، آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرار گرفتن و از كار باز ماندن (ملوماً محسوراً) ذكر مى كند.
از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مسئله سخاوت و انفاق و ب
ذل و بخشش ارتباط دارد ـ كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم ـ به خوبى عظمت و اهمّيّت و ارزش والاى اين صفت برجسته انسانى ظاهر مى شود; نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميّتى كه سرچشمه انواع نابسامانى ها و گناهان است، مى شود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.
* * *
سخاوت در منابع حديث
در روايات اسلامى تعبيرات بسيار والايى درباره «جود» و «سخا» ديده مى شود كه در نوع خود كم نظير است. روايات زير نمونه هايى است كه از ميان احاديث فراوانى گلچين شده است:
1 ـ در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آمده است: «السَّخاءُ خُلْقُ اللّهِ الاَعْظَمُ(2); سخاوت، اخلاق بزرگ الهى است».
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلّى است، زيرا هر چه داريم از اوست. نعمتهاى گوناگون، زمين و آسمان، حيات وجود ما، همه از اوست و هرجا
1- تفسير نورالثقلين، جلد 3، صفحه 158.
2- كنزالعمال، جلد 6، صفحه 337، حديث 15926.
سخاوتى است از سخاوت او سرچشمه گرفته است; زيرا اگر او مواهبى به ما نمى بخشيد، ما توان بخشش را نداشتيم; حتّى صفت جود و بخشش نيز از مواهب اوست.
2 ـ امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: «السَّخاءُ مِن اَخْلاَقِ الاَْنْبِيَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الاِْيْمَانِ و لاتَكُونُ المُؤمِنُ اِلاّ سَخِيّاً وَ لايَكونُ سَخِيّاً اِلاّ ذُو يَقين وَ هَمُّهُ عَالِيَةٌ لاَِنَّ السَّخاءُ شُعاعُ نُورِاليَقينِ، وَ مَنْ عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَليْهِ مَا بَذَلَ; سخاوت از اخلاق انبيا است و ستون ايمان است و هيچ فرد با ايمانى وجود ندارد، مگر اين كه با سخاوت است و هيچ سخاوتمندى وجود ندارد، مگر اين كه داراى يقين و همّت عاليه است; زيرا سخاوت، شعاع نور يقين است و آن كس كه بداند چه چيزى را قصد كرده، آنچه را كه بذل نموده در نظر او كم اهمّيّت است».(1)
از اين حديث استفاده مى شود كه اين صفت والا بعد از ذات پاك الهى كه مبدأ سخاوت است در وجود انبيا، نشانه ايمان و يقين آنهاست.
3 ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان (عليه السلام) آمده است: «تَحُلَّ بِالسَّخاءِ وَ الْوَرَعِ فَهُما حُلْيَةُ الاِْيمَانِ وَ اَشْرَفُ خَلالِكَ; به سخاوت و ورع، خود را بياراى كه اين دو آرايش ايمان و برترين صفات توست».(2)
اين تعبير نشان مى دهد كه اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده است.
4 ـ در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است:«اَلسَّخاءُ ثَ
مَرَةُ العَقْلِ وَ القَناعَةُ بُرهانُ النَّبَلِ; سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است».(3)
آنها كه در بخشش به ديگران «بخل» مىورزند، اموال زيادى را فراهم كرده و مى گذارند و مى روند، در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند; زيرا، زحمت بر دوش آنها بوده، بدون آن كه از اموالشان بهره مادى يا معنوى ببرند. كدام عاقلى چنين كارى مى كند!
5 ـ در تعبير ديگرى از آن حضرت (عليه السلام) در مورد اهمّيّت «سخاوت» به نكته لطيف
1- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 355، حديث 17.
2- غررالحكم، حديث 4511.
3- غررالحكم، حديث 2145.
ديگرى اشاره مى فرمايند: «غَطُّوا مَعايِبَكُم بِالسَّخاءِ فَاِنَّهُ سَتْرُ العُيوبِ; عيوب خويش را با سخاوت بپوشانيد; زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست».(1)
صدق اين كلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى شود، اشخاصى را مى بينيم كه عيوب گوناگونى دارند، ولى چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مى نگرند.
6 ـ باز در تعبيرى ديگر از همان امام همام (عليه السلام) آمده است: «السَّخاءُ يَمْحَصُ الذُّنُوبَ وَ يَجْلُبُ مَحَبَّةَ الْقُلُوبِ; سخاوت، گناهان را پاك مى كند و دل ها را به سوى سخاوت كننده فرا مى خواند».(2)
اين تعبير نشان مى دهد كه «سخاوت» كفّاره بسيارى از گناهان است!
7 ـ مولى الموحّدين على (عليه السلام) درباره تأثير عميق محبّت در جلب قلبها مى فرمايند:«مَا اسْتَجْلَبَتِ المَحَبَّةُ بِمِثلِ السَّخاءِ وَ الرِّفْقِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ; هيچ چيزى مانند سخاوت و مدارا كردن و حسن خلق، جلب محبت نمى كند».(3)
8 ـ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايند: «اَلسَّخىُّ قَريبٌ مِنَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ النّاسِ قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ; سخاوتمند نزديك به خدا، نزديك به مردم و نزديك به بهشت است.»(4)
9 ـ در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «شَابٌّ سَخىٌّ مَرْهَقٌ في الذُّنُوبِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ عَزّوجلّ مِنْ شَيخ عَابد بَخيل; جوان سخاوتمند آلوده به گناه، نزد خدا محبوبتر از پيرمرد عابد بخيل است».(5)
به يقين اين «سخاوت» سبب امدادهاى الهى مى شود و سرانجام آن جوان آلوده را نجات مى دهد، ولى آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
10 ـ اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به عنوان حسن ختام پايان مى دهيم: «تَجَافُوا عَنْ ذَنْبِ السَّخىِ فَاِنَّ اللّهَ آخِذٌ بِيَدِهِ كُلَّما عَثُرَ; از گناه و لغزش سخاوتمند صرف نظر كنيد; زيرا هر زمان بلغزد، خداوند دست او را مى گيرد (و نجاتش مى دهد)».(6)
1- غررالحكم، حديث6440.
2- غررالحكم، حديث 1738.
3- غررالحكم، حديث 9561.
4- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 308.
5- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 307.
6- كنز العمّال، جلد 6، صفحه 392، حديث 16212.
از مجموع احاديث بالا، ارزش و اهمّيّت فوق العاده «سخاوت» در كلام پيشوايان اسلام مشخّص مى شود و نشان مى دهد كه كمتر فضيلتى با آن برابرى مى كند.
آثار و پيامدهاى سخاوت
1 ـ آثار مثبت «سخاوت» در زندگى فردى و اجتماعى انسان كه با تجربه ثابت شده و يا در احاديث اسلامى به آن اشاره گرديده است، بسيار زياد است، به عنوان نمونه:
از روايات متعددى استفاده مى شود و تجربيات روزانه نيز آن را تأييد مى كند كه «سخاوت» محبّت دوست و دشمن را جلب مى كند، بر عدد دوستان مى افزايد و از دشمنان مى كاهد.
2 ـ «سخاوت» پوششى براى عيوب انسان هاست و به اين ترتيب، آبروى انسان را حفظ مى كند.
3 ـ «سخاوت» در عين اين كه ثمره درخت عقل است، بر عقل و خرد انسان مى افزايد. عقل مى گويد: دليلى ندارد كه انسان با زحمت زياد اموال فراوانى تهيّه كند و آن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسيله آن، جلب ثواب و كسب آبرو نكند. از سوى ديگر «سخاوت»، گروهى از انديشمندان را گرد انسان جمع مى كند و آنها مى توانند بر فكر و ع
قل و دانش او بيفزايند.
4 ـ «سخاوت» فاصله طبقاتى جامعه را كم مى كند و از اين طريق ناهنجاريهاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بين مى برد و يا كاهش مى دهد. آتش كينه هاى محرومان را خاموش مى كند و حسّ انتقام جويى را در آنان تضعيف مى نمايد و از اين طريق پيوندهاى اجتماعى را محكم مى سازد.
5 ـ «سخاوت» مدافعان انسان را زياد مى كند و آبروى او را محفوظ مى دارد و دشمنان و بدخواهان را عقب مى راند; اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند:«اَلْجُودُ
حَارِسُ الاَعْرَاضِ; جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى كند».(1)
6 ـ جود و «سخاوت»، آثار معنوى فوق العاده اى نيز دارد; به همين دليل از صفات انبيا شمرده شده و همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم، شعاع نور «يقين» است; حتى اگر اين فضيلت در افراد بى ايمان باشد، به حال آنها مفيد و سودمند است.
در حديثى آمده است كه خداوند متعال به حضرت موسى (عليه السلام) وحى نمود: «لاتَقْتُلُ السَّامِرىَّ فَاِنَّهُ سَخِىٌّ; سامرى را به قتل مرسان، زيرا او مرد سخاوتمندى است».(2)
درست است كه سامرى، منشأ فساد عظيمى در بنى اسرائيل شد و آيين بت پرستى را در ميان آنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگى را با خفّت و ذلّت و حقارت گذراند كه شايد مرگ بر آن زندگى، ترجيح داشت; ولى با اين همه به حضرت موسى(عليه السلام) وحى رسيد كه خون او را به خاطر سخاوتش نريزد.
از رسول خدا (عليه السلام) نقل شده است كه به فرزند حاتم طائى به نام «عُدَىْ» فرمود: «دُفِعَ عَن اَبيكَ العَذابُ الشَّديدُ لِسَخاءِ نَفْسِهِ; عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد».(3)
در ذيل همين حديث، آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد، گروهى از جنايتكاران يكى از جنگها را به قتل برسانند، ولى يكى از آنها را استثنا كرد. آن مرد تعجّب كرد و گفت: «با اين كه گناه ما يكى است، چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردى؟» حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمودند:«خداوند به من وحى فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نبايد تو را به قتل برسانم».
آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جارى كرد; آرى! سخاوت آن مرد، او را به بهشت رسانيد.
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «شخص سخى ر
ا اهل آسمانها دوست دارند و اهل زمين هم دوست دارند...در حالى كه بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند».(4)
1- غررالحكم، حديث 333.
2- اصول كافى، جلد 4، صفحه 41.
3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 354.
4- وسايل الشّيعه، جلد 15، صفحه 252.
محدوده سخاوت
«سخاوت» مانند تمام صفات و كارهاى نيك، مقدار و اندازه اى دارد كه اگر در مسير افراط قرار گيرد، نيتجه منفى خواهد داشت. همچنين «سخاوت» نبايد لطمه به آب
رو و حيثيت و زندگى كسانى كه به انسان وابسته اند، زند.
«سخاوت» بايد در اموال حلال باشد، نه اموالى كه از راه هاى حرام و يا ظلم و ستم به دست آمده است; مانند، «سخاوت» بسيارى از سلاطين ظالم و ستمگر.
هم چنين «سخاوت» نبايد در اموال مربوط به بيت المال باشد; زيرا اموال بيت المال، حساب و كتاب مخصوص به خود دارد كه بايد به دقت رعايت گردد.
راه هاى كسب سخاوت
اين فضيلت اخلاقى مانند ساير فضايل، با تعليم و تربيت و انديشه و تفكّر و تمرين و ممارست حاصل مى شود.
توجه به اين حقيقت كه اين اموال و ثروتها، امانتهاى الهى در دست ماست و هيچ كدام دوام و بقايى ندارد، انسان را وا مى دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهى، براى روزى كه دستها خالى است، ذخيره كند. همچنين دقت در آثار و بركات و پيامدهاى مهمى كه براى «سخاوت» در مطالب قبل ذكر شد، مشوّق مؤثرى در امر «سخاوت» است.
مطالعه تاريخ زندگى سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يكديگر و احترام و آبرو و شخصيتى كه گروه اول داشتند و ذلّت و بدنامى كه دامن گير گروه دوّم بوده است نيز در ايجاد اين «سخاوت اخلاقى» بسيار مؤثر است.
اينها جنبه هاى تعليماتى اين مسئله است; اما از نظر عملى، هر قدر تمرين و ممارست بيشترى در اين زمينه شود، توفيق زيادترى در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقى حاصل مى گردد; زيرا تكرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحميل
بر نفس خويش باشد، به تدريج به صورت عادت و سپس مبدّل به حالت، و سرانجام به يك ملكه اخلاقى مبدل خواهد گرديد.
در ضمن، تربيت پدر و مادر و معلّم و استاد در اين زمينه، بسيار مؤثر است. اگر آنها كودكان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، اين ملكه، به آسانى در وجود آنها ريشه مى دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى شود.
در حالات «صاحب بن عبّاد» آمده است كه در كودكى هنگامى كه مى خواست براى فراگرفتن درس دينى به مسجد برود، هميشه مادرش يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت:«اين را به اولين فقيرى بده كه در مسير راه خود مى بينى». كم كم اين خصلت در وجودش ريشه دار شد تا اين كه در بزرگى چنان بذل و بخششى مى كرد كه همه به او آفرين مى گفتند. اگر كسى بعد از ظهر ماه مبارك رمضان به خانه اش مى آمد، سخاوتش مانع از آن مى شد كه كسى بدون خوردن افطار از خانه او بيرون رود. هر روز حدّاقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مى كردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود.(1)
از شگفتيهاى ديگر زندگى او چنين نقل مى كنند: «روزى نوشابه براى او آوردند، يكى از نزديكانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پيدا كرد و گفت: از اين نوشابه ننوش; زيرا مسموم است، خدمتكارى كه آن قدح را آورده بود، همچنان ايستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصى كه ادعاى مسموم بودن آن را مى كرد، گفت: به چه دليل مى گويى كه اين مسموم اس
ت؟ گفت: بهترين راه اين است كه كسى كه اين قدح را آورده و به دست تو داده، مورد آزمايش قرار گيرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت: من به اين كار راضى نيستم، آن شخص گفت: به وسيله يك مرغ خانگى آزمايش كن. «صاحب» گفت: كشتن حيوان به اين صورت نيز جايز نيست، سپس دستور داد: قدح آب را واژگون كردند و آب را ريختند و به خدمتكار گفت: برو و ديگر در خانه من قدم مگذار; ولى با اين حال دستور داد: حقوق او را به طور كامل بپردازند. سپ
1- سفينة البحار، ماده صحب.
دليل بر پستى است».(1)
اين بحث را با چند حديث و سخنانى از بعضى از بزرگان پايان مى دهيم:
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «اَلجَنَّةُ دَارُالاَسْخِياء; بهشت خانه سخاوتمندان است».(2)
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند كه خداوند فرمود:«اِنّى جَوادٌ كريمٌ لايُجَاوِرُنى لَئيمٌ; من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخيل نمى توانند در جوار من (در بهشت) جاى بگيرند».(3)
در حديث ديگرى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آمده است: «طَعامُ الجَوادِ دَواءٌ وَ طَعامُ البَخيلِ داءٌ; طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخيل، درد و بيمارى است».(4)
يكى از عارفان به نام «ابن سمّاك(5)» مى گويد: «عَجِبْتُ لِمَن يَشتَرِىَ الْمَماليكَ بِمالِهِ وَ لايَشتَرِى َالاَْحرارَ بِمَعروفِهِ; در شگفتم! از كسانى كه بردگان را با مال خود خريدارى مى كنند; ولى آزاده ها را با احسان و نيكى، دربند محبّت خود در نمى آورند».(6)
به عربى گفتند: آقا و بزرگ شما كيست؟ گفت: «مَنِ اِحْتَمَلَ شَتْمَنَا وَ اَعطى سَائِلَنَا وَ اَغْضى جَاهِلَنا; كسى كه بدگويى هاى ما را تحمل كند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى كند».(7)
* * *
1- سفينة البحار، ماده صحب.
2- المحجة البيضاء، جلد 6، صفحه 62.
3- همان مدرك، ص 64.
4- همان مدرك، صفحه 61.
5- «ابن سمّاك» در قرن دوم هجرى در دوران حكومت هارون الرشيد زندگى مى كرد و در سال 183 هـ.ق. در كوفه در گذشت (سفينة البحار، ماده سمك).
مرحوم محدّث قمى در سفينة البحار در شرح حال «ابن سماك»، او را مردى خوش بيان و صاحب مواعظ و اندرزها مى شمرد و از «ابن ابى الحديد» نقل مى كند كه او روزى وارد بر هارون شد; هنگامى كه چشم هارون به او افتاد، گفت: مرا موعظه كن، (هارون در همين موقع تقاضاى آب كرد). ابن سمّاك اشاره به آب كرد و گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر يك بيمارى داشته باشى كه نتوانى آب بنوشى، چه مى كنى؟ گفت: حاضرم نيمى از تمام ملك و حكومتم را بدهم تا اين بيمارى برطرف شود; سپس به او گفت: بنوش. هارون آب را نوشيد. «ابن سماك» دوباره گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر اين آب را كه نوشيدى از تو دفع نشود، چه م
ى كنى؟ گفت: حاضرم نيمى ديگر از حكومتم را براى حل اين مشكل بدهم. ابن سمّاك گفت: حكومتى كه نيمى از آن فداى نوشيدن آب و نيمى فداى خارج شدن آن شود، چيزى نيست كه مردم براى آن بجنگند.
6- همان مدرك، صفحه 65.
7- همان مدرك.
جود و سخاوت
اشاره
اين دو واژه كه در مقابل «بخل» است، غالبا در يك معنى استعمال مىشود، ولى گاهاز بعضى كلمات استفاده مىشود كه «جود» مرحله بالاتر از«سخاوت» است، زيرا درتعريف «جود» گفتهاند:«بخشش بدون درخواست است كه در عين حال، بخشش خود راكوچك بشمارد.»گاه گفتهاند: «جود، خوشحال شدن از درخواست مردم و شاد گشتن به هنگام بخشش است. »بعضى نيز گفتهاند: «جود بخششى است كه مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در اين ميان واسطه ببيند»، در حالى كه «سخاوت» معنى وسيعترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مىشود.
بعضى نيز گفتهاند: «كسى كه بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براى خودبگذارد، صاحب سخاوت است و كسى كه اكثر آن را ببخشد و مقدار كمى را براى خود بگذارد، داراى جود است». مطابق تمام اين تعريفها «جود» مرحله بالاتر از «سخاوت» است.
به هر حال «جود» و «سخاوت» از فضايل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بخل» نشانه پستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است، «جود» و «سخاوت» نشانه ايمان و شخصيت والاى انسان است.
در آيات قرآن مجيد گرچه واژه «جود» و «سخاوت» به كار نرفته است، اما تعبيرات ديگرى ديده مىشود كه منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براى آن ارج فراوانى بيان كرده است، به عنوان نمونه به آيات زير توجه فرماييد:
1- ..يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون علىانفسهم و لو كان بهم خصاصة... (حشر، 9)
2- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا-انما نطعمكم لوجه اللهلا نريد منكم جزاء و لا شكورا (دهر،8 و 9)
3- مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتتسبع سنابل فى كلسنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم (بقره،261)
4- الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (بقره،274)
5- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شىء فان الله بهعليم (آل عمران،92)
6- الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (بقره،3)
7- و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،29)
ترجمه
1-..و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند، دوست مىدارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمىكنند و آنها را بر خود مقدم مىدارند، هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند...
2- و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند، به مسكين و يتيم و اسير مىدهند- (و مىگويند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم.
3- كسانى كه اموال خود را در راه خدا «انفاق» مىكنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، دو يا چند برابر مىكند و خدا(از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه چيز) داناست.
4- آنها كه اموال خود را شب و روز پنهان و آشكار انفاق مىكنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.
5- هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد! مگر اين كه از آنچه دوست مىداريد (در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن آگاه است.
6- (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.
7- هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى.
تفسير و جمعبندى چهره سخاوتمندان در قرآن
در نخستين آيه مورد بحث، سخن از گروهى سخاوتمندان انصار مدينه است كه باآغوش باز از مهاجرانى كه خانه و كسب و كارى نداشتند،استقبال كردند و آنها را برخودشان مقدم داشتند و حتى گفتند: «ما اموال و خانههايمان را با آنها تقسيم مىكنيم وچشم داشتى به غنائم جنگى نيز نداريم.»
قرآن درباره آنها در آيه فوق مىگويد: «آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مىكنند، دوست دارند و در درون دل نيازى نسبتبه آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمىكنند و آنها را بر خود مقدم مىدارند، هر چند شديدا فقير باشند، ... يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة... »
به گفته بعضى از مفسران معروف: «در تاريخ بشريت، چنين استقبالى سابقه نداشتهاست كه گروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه حتى آنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند، حتى در بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت به داوطلبان پذيرايى از آنها كم بود به همين دليل،گاه در ميان دو و يا چند نفر، بر سر افتخار ميزبانى مهاجران، اختلاف پيدا مىشد كه براى حل آن به قرعه متوسل شدند».
به هر حال،خداوند اين محبت و بلند نظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگيهاىانصار بود، مىستايد.
در دومين آيه مورد بحث، سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه شديدا به آن نياز داشتند به مسكين و يتيم و اسير دادند، بدون اين كه هيچ انتظار پاداش وتشك
رى داشته باشند، «و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا*انمانطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا».
روايات فروانى از طرق شيعه و سنى، حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره «دهر» در فضيلت اهلبيت عليهم السلام نازل شده است. «مرحوم علامه امينى» در «الغدير) 34 نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مىبرد كه اين حديث را در كتابهاى خود آوردهاند(با ذكر نام كتاب و صفحه آن).
بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور، بلكه متواتر است و علماى شيعه اتفاق نظر دارند كه همه سوره «دهر» يا بخش قابل ملاحظهاى از آيات آن، درباره اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و اله (على،فاطمه زهرا، حسن و حسين عليهم السلام)نازل شده است.
دقت در آيات سوره «دهر» نشان مىدهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرارداده است. در يك جا از آنها به عنوان «ابرار» و در جاى ديگر از آنها به عنوان «عباد الله» (بندگان خاص خدا) ياد كرده است.
در سومين آيه، تشويق بىنظيرى نسبت به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مىشود. با تعابيرى كه در آيات انفاق بىنظير است، مىفرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مىكنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشدو خداوند آن را براى هر كسى بخواهد(و شايسته بداند) دو يا چند برابر مىكند و خداوند توانا وداناست، مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتتسبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم».
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير كنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم، آيه دلالت بر اين دارد كه رشد و نمو بىنظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت مىگيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت، مدارج كمال را به سرعت مىپيمايند و حتى گامهاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است، مايه رشد و تكامل اخلاقى و معنوى خود انسان نيز هست.
در روايت آمده است كه امام سجاد عليه السلام، هر گاه كه چيزى به سائلى مىبخشيد، دست سائل را نيز مىبوسيد، عدهاى علت اين كار را از حضرت جويا شدند. حضرت
عليه السلام در جواب فرمودند: «لانها تقع فى يد الله قبل يد العبد،اين به خاطر آن است كه (اين بخشش) پيش از آن كه به دست بنده قرار گيرد،به دست خدا مىرسد».
در چهارمين آيه، ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق، آمده است: «كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مىكنند، پاداششان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا وعلانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون».
بنابراين «سخاوت» و «انفاق»در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد، محبوب و پسنديده است،از سوى ديگر «انفاق» ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن و اندوه را مىزدايد.افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند، زيرا، خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمىشوند، زيرا مىدانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مىشود، بيشتراز آن است كه از دست دادهاند.
پنجمين آيه باز با تعبير تازهاى در زمينه انفاق مىفرمايد «هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمىرسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مىداريد (در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيىء فانالله به عليم».
در ادبيات عرب «بر» به معنى نيكوكارى توام با توجه و از روى قصد و اختيار است و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مىباشد. جالب اين كه «بر» در آيه به طور مطلق ذكر شده و نشان مىدهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى نمىرسد. گرچه بعضى از مفسران واژه«بر» را به معنى «بهشت» و بعضى به معنى «تقوا» و بعضى به معنى «پاداش نيك» گرفتهاند، ولى ظاهر اين است كه مفهوم «بر» وسيع بوده و شامل همه اينها نيز مىشود.
در ششمين آيه،انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده- تقوايى كهسرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است- مىفرمايد:«پرهيزكاران كسانى هستند كهايمان به غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت) و نماز را برپا مىدارند و از نعمتهايى كه بر آنها روزى دادهايم، انفاق مىكنند، الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون».
با توجه به اينكه «ينفقون» به صورت فعل مضارع ذكر شده، مفهومش اين است كه آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مىدهند و اين نشانه سخاوتمندى آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت برجسته در آمده است.
تعبير به «مما رزقناهم» (از آنچه به آنان روزى دادهايم) اشاره به نكته لطيفى مىكندو آن اين كه آنها مىدانند كه همه اموال، مواهب الهى است، بنابراين، دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا، «بخل» بورزند. در ضمن روشن است كه «انفاق» منحصر به زكات نيست، بلكه معنى گستردهاى دارد كه هم صدقات واجب و هم مستحبات را شامل مىشود.
در هفتمين و آخرين آيه، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش و دورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت سخاوت كه حد وسط در ميان «بخل» و «اسراف» است، مىفرمايد: «دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق وبخشش منما)
و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى، و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل
البسط فتقعد ملوما محسورا».
اين آيه، تعريف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق عليه السلام در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشتهاند:
«مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت، فرمودند: اين بخل است، سپس مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها، روى زمين ريخت، سپس فرمودند:اين اسراف است، مرتبه سوم، مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كرد و دست را گشود، مقدارى از خاكها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان ف
ريخت و مقدارى باقى ماند، حضرت عليه السلام فرمودند: اين حد اعتدال است (و حقيقت سخاوت همين است)»
در آيه مورد بحث از «بخل» تعبير به «زنجير شدن بر گردن» شده است و از اسراف به گشودن دست، آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرار گرفتن و از كار باز ماند (ملوما محسورا)ذكر مىكند.
از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش ارتباط دارد- كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم- به خوبى
عظمت و اهميت وارزش والاى اين صفت برجسته انسانى ظاهر مىشود، نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميتى كه سرچشمه انواع نابسامنىها و گناهان است، مىشود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.