بخشی از مقاله

سلاح هاي شيميايي در دوران باستان


-1سلاح هاي شيميايي در دوران باستان
:
گرچه تاريخ دقيق نخستين كاربرد مواد سمي در ادوار گذشته نامعلوم است، با اين حال مي توان به كارگيري آتش از جانب انسان را به عنوان نخستين حربه شيميايي نام برد.
كاربرد مواد شيميايي سمي حدود 600 سال قبل از ميلاد مسيح در كتاب هاي پوزانياس (Pausanias) مولف يوناني در شهر دلفي گزارش شده است.
در آن زمان مهاجمان يوناني براي از پاي در آوردن مدافعان دلفي آب رود

خانه را به ريشه گياه خرق سفيد (Veratrum از جنس Hellebore) كه حاوي مواد سمي بود آغشته كردند و بدين گونه به سادگي شهر محاصره شده را تصرف كردند.


همچنين پروكيپوس، مورخ روم شرقي، در مورد جنگ هاي ساسانيان و روميان مي نويسد كه؛ سپاه ساساني براي تسخير دژهاي رومي ها زير ديوار آن نقب مي زدند.
گاهي اين نقب ها با نقب دشمن كه براي مقابله حفر شده بود برخورد مي كرد، در چنين شرايطي دو طرف مي كوشيدند با سوزاندن گوگرد، سربازان حريف را بيرون رانند.
همچنين در تاريخ حمل و نقل دريايي از آتش مشهور يوناني (The Greek Fire) فراوان صحبت شده است.


مخلوط آتش زا معمولاً شامل قير، گوگرد و مواد چسبنده همراه با روغن خام و آهك زنده بوده است. آتش يوناني در تماس با آب، خود به خود مشتعل مي شد.
در 1453 ميلادي كه ترك هاي عثماني به قسطنطنيه يا استانبول امروزي، آخرين سنگر روم شرقي (بيزانس) حمله بردند، به كندن نقب پرداختند؛ مدافعان شهر براي مقابله با آنها، در نقب ها با پخش دود حاصل از سوزاندن گوگرد كه همان SO2 مي باشد، ترك‌ها را دچار خفگي نمودند.


در 1862 و در جريان جنگ داخلي آمريكا پيشنهاد به كارگيري گاز كلر در عمليات نظامي مطرح شد. گرچه، كلر مورد استفاده واقع نشد ولي بدون شك فكر كاربرد گسترده و توليد صنعتي عوامل شيميايي متعلق به آمريكايي هاست. بعدها يك دوره تلاش جدي در مورد توسعه عوامل شيميايي و وسايل حمل آنها به صورت نارنجك، گلوله توپ و غيره آغاز گرديد.


در اواخر قرن نوزدهم انگليسي ها در جنگ بوثر از گلوله هاي توپ محتوي اسيد پيكريك استفاده كردند. بدين گونه به كارگيري متفرقه از عوامل شيميايي بتدريج زمينه را براي كاربرد گسترده آن در فاجعه 1915 فراهم آورد.


1ـ2 سلاح هاي شيميايي در جنگ جهاني اول:
با آغاز قرن بيستم و توسعه بيش از پيش دانش شيمي، زنگ خطر به كارگيري احتمالي و گسترده مواد شيميايي در جنگ ها براي دولتمردان اروپايي به صدا درآمد و آنها را واداشت طي قراردادي به كارگيري اين مواد را منفع كنند. اين
قرارداد در سال 1907 بسته شد و به تصويب بيشتر كشورهاي اروپايي رسيد. با اين حال برخلاف قرارداد منع كاربرد سلاح شيميايي، اين جنگ افزار مخوف در مقياس گسترده اي طي جنگ جهاني اول به كار گرفته شد و چنانچه در تاريخ ثبت شده، جنگ شيميايي نخستين بار، زماني كه آلمانيها در اكتبر 1914 در نوشاپل گلوله هاي حاوي گاز اشك آور به سوي فرانسوي ها پرتاب كردند، آغاز شد ولي به سبب پراكندگي سربازان و محدود بودن شمار گلوله ها اين تاكتيك چندان كارساز نبود و حتي فرانسوي ها متوجه كاربرد آن نشدند. با اين حال آلماني ها دست از تلاش برنداشته و گاز كلر را نيز نخستين بار در 22 آوريل 1915 در يپرس (Ypres) بلژيك عليه سربازان مستعمراتي

فرانسه و پياده نظام كانادايي كه هيچ ماسكي براي حفاظت نداشتند به كار بردند. علاوه بر اين آلماني ها به سرعت به فسژن و خردل روي آورده و آنها را در جبهه آزمودند. [1] به طوري كه عامل تاول زاي خردل گوگردي به وسيله آلماني ها در 1917 و در نزديكي دهكده يپرس بر ضد سربازان فرانسوي به كار گرفته شد و به همين دليل فرانسويان نام ايپريت (Yperite) را نيز به عامل خردل دادند. همچنين خردل با نام ديگري به نام صليب زرد (Yellow Cross) نيز شناخته شده بود چرا كه براي مشخص كردن مخازن حاوي آن علامت صليب زرد به كار مي رفته است.


به طور كلي در جنگ جهاني اول حدود 125000 تن عوامل سمي مشتمل بر 45 نوع عامل شيميايي مختلف به كار رفت كه در بين آنها 18 عامل كشنده و 27 عامل تحريك كننده بود. از ميان عوامل ذكر شده به طور عمده فسژن و خردل حدود يك ميليون و 300 هزار سرباز را از صحنه نبرد خارج كرد كه تعداد بيشماري از آنها براي هميشه نابينا شدند و تقريباً 100 هزار نفر جان باختند.
1ـ3 سرنوشت سلاح هاي شيميايي پس از جنگ جهاني اول


روند سريع ساخت جنگ افزارهاي شيميايي جديد و كاربرد وسيع آن طي جنگ جهاني اول و مهمتر از همه برانگيخته شدن احساسات عمومي باعث شد بيش از پنجاه كشور معاهده اي مبني بر عدم كاربرد جنگ افزارهاي شيميايي را در ژنو امضا كنند كه به پروتكل 1925 ژنو (Geneva Protocol) معروف شد. اما تصميمي درباره منع ساخت اين سلاح ها گرفته نشد. علاوه بر اين با توجه به ويژگي هاي مواد شيميايي جنگي (پوشش وسيع، خواص مصدوم كنندگي شديد، افت

روحيه شديد دشمن و نياز به نيروي متخصص و كارآمد جهت درمان و رفع آلودگي) نظر كارشناسان نظامي پس از جنگ جهاني اول، به شدت به طرف اين جنگ افزارها معطوف و موجب توسعه اين سلاح ها در كشورهاي غربي شد و بدين شكل روش هاي توليد بسياري از تركيبات شيميايي به دست آمد. بعضي ها گمان مي كردند كه در پناه اين معاهده جهاني در جنگ ها و درگيري ها از اين سلاح استفاده اي به عمل نخواهد آمد ولي تاريخ شاهد وقايع ناخوشايند ديگري بود.
در 1936، 650 تن عامل شيميايي توسط ايتاليا در جنگ عليه اتيوپي به كار رفت كه جان 15 هزار نفر را گرفت.


در جنگ هاي يمن، (67 ـ 1963) مصري ها از سلاح شيميايي استفاده كردند.
در 1938 ژاپني ها بمب هاي حاوي عوامل شيميايي، بر روي سربازان چيني فرو ريختند.
در جنگ هاي داخلي اسپانيا كه از 1936 آغاز شد و سه سال به طول انجاميد به فرمان استالين و در حمايت از جمهوري خواهان كه عليه ملي گرايان به رهبري فرانكو مي جنگيدند، در دو منطقه اسپانيا گازهاي سمي و همچنين عامل خردل به كار برده شد كه طي آن شمار زيادي از افراد غيرنظامي به هلاكت رسيدند.


1ـ4 سلاح هاي شيميايي در جنگ جهاني دوم
در جريان جنگ جهاني دوم مراكز پژوهشي ـ نظامي در آلمان، انگلستان، آمريكا و ژاپن به كوشش هاي خود جهت تهيه عوامل شيميايي با سميت زياد ادامه دادند. در آلمان سنتز عوامل بسيار سمي اعصاب تابون و ساربن آغاز و با تهيه سومان در سال 1944 دنبال شد كه سمي ترين عامل شيميايي در جنگ جهاني دوم بود. آلماني ها همراه با تلاش هاي پژوهشي جدي، كارخانه بزرگي براي توليد جنگ افزارهاي شيميايي و مهمات آن تاسيس كردند كه توليد ساليانه آن در 1943 حدود 180 هزار تن (اين مقدار 5/1 برابر عوامل شيميايي به كار رفته به وسيله دول متخاصم طي جنگ

جهاني اول) بوده است. طبق گزارش ورماخت (wehrmaht) در اواخر جنگ، ذخيره عوامل شيميايي آلمان 70 هزار تن شامل 32 هزار تن ايپريت يا خردل و 13 هزار تن گازهاي اعصاب بوده است.
اسپي ير (Speer) وزير صنايع هيتلر در دادگاه بين المللي نورنبرگ اعلام كرد كه هيتلر خود طي جنگ جهاني اول مصدوم شيميايي بوده و بدين جهت به جنگ افزارهاي شيميايي جديد اهميت زيادي قائل بود. نيروهاي هيتلري همواره ذخاير جنگ افزارهاي شيميايي خود را افزايش مي دادند. آلماني ها در جريان جنگ دوم مرتكب بيرحمانه ترين جنايات عليه بشريت شدند. اتاق هاي گاز در اردوگاه هاي بوخن والد (Buchenwald)، آشويتس (Auschwitz)، زاخرزن هاوزن

(Sachsenhausen)، نوين گام (Neuengamme)، لوبلين (Lublin)، گروسه روزن (Grosse -Rosen)، راونز بروخ (Ravensbruck) و تربلينكا (Treblinka) كار مي كردند.
در 14 ژوئيه 1942 هيملر (Himmler) اجازه داده بود كه در برخي اردوگاهها از زندانيان براي آزمايش عوامل شيميايي استفاده كنند. در كل، تا پايان جنگ تنها 5/4 ميليوم زنداني بر اثر به كارگيري انواع عوامل سمي به وسيله شركت دگش وابسته به مجتمع صنعتي فاربين در اردوگاه آشويتس مسموم شده بودند.


انگليسي ها سنتز تابون و سارين را تكرار كردند و علاوه بر آن مكانيسم اثر عوامل شيميايي تركيبات آلي فسفردار را كشف نموده و بر اين اساس شيوه هاي جديدي را براي سنتز عوامل شيميايي پيشنهاد كردند. گرچه كوشش هاي انگليسي ها سري نگه داشته شد با اين حال گزارش هاي پژوهشي منظم و كاملي از طريق وزارت دفاع انگلستان به آمريكايي هايي كه در همين زمينه كار مي كردند فرستاده مي شد. ژاپني ها نيز در سال هاي جنگ هزاران ماده شيميايي سمي سنتز كردند، با اين حال ماده اي سمي تر از عوامل شيميايي جنگ جهاني اول به دست نياوردند.


در كل طي جنگ جهاني دوم با اين كه طرف هاي درگير (بويژه انگلستان، آمريكا، شوروي، ژاپن، آلمان و ايتاليا) همگي داراي ذخاير عوامل شيميايي بودند، ولي از اين جنگ افزارها استفاده چنداني به عمل نيامد؛ بويژه آلمان نازي در حين جنگ دوم جهاني با وجود ذخاير عظيم جنگ

افزارهاي شيميايي هرگز از اين تسليحات استفاده نكرد چرا كه توازن قوا و وحشت آلماني ها از مقابله به مثل نيروهاي متفقين عامل بازدارنده اين اقدام وحشتناك احتمالي بود. به طوري كه نخست وزير وقت انگلستان “وينستون چرچيل” در سال 1942 يعني هنگامي كه انگليسي ها از لحاظ توانايي در زمينه سلاح هاي شيميايي قدرت لازم را داشتند، چنين بيان داشت كه :


دولت روسيه مدعي است كه آلماني ها در صورت نااميدي از حملات خود، ممكن است از گاز سمي بر ضد مردم و ارتش روسيه استفاده كنند. ما خود قاطعانه تصميم داريم از اين سلاح نفرت انگيز استفاده نكنيم، مگر اين كه ابتدا ارتش آلمان آن را به كار گيرد. به هر حال با شناختي كه از دشمن خود داريم، فراهم آوردن تداركات لازم به مقياس بسيار وسيع را ناديده نگرفته ايم. بنابراين تصميم گيري در اين خصوص كه هراس ناشي از به كارگيري سلاح هاي شيميايي نيز به جنگ هوايي افزوده شود، بر عهده هيتلر است.


تنها كاربرد عمده تسليحات شيميايي از جانب آلماني ها در جريان جنگ جهاني دوم، عليه نيروهاي شوروي صورت گرفت؛ ماجرا بدين قرار بود كه در ماههاي مه و ژوئن سال 1942، آلماني ها عليه واحدهاي نظامي و غيرنظامي شهر كرچ (Krauch) كه در يكي از معادن پنهان شده و دليرانه در مقابل دشمن مقاومت مي كردند، جنگ افزارها شيميايي به كار بردند.


1ـ5 سلاح هاي شيميايي پس از جنگ جهاني دوم
در جنگ ويتنام در دهه 1960 و سال هاي نخست دهه 1970 آمريكايي ها با به كارگيري عوامل شيميايي خطرناك بويژه عامل نارنجي آنچنان خسارات جبران ناپذيري به مراتع، جنگل ها و محيط زيست ويتنام وارد كردند كه هنوز پس از گذشت سه دهه و با وجود طرح هاي بزرگ ترميم، آثار شوم آن برطرف نگرديده است.


همچنين گزارش هاي تاييد نشده اي از كاربرد عوامل شيميايي توسط ويتنامي ها در كامبوج (1976)، و لائوس (1979) و به كارگيري نوعي عامل شيميايي توسط ارتش شوروي و نيروهاي دولتي افغانستان، عليه مجاهدان افغاني اعلام شده است.
همچنين مهمترين آزمايش آمريكايي ها در شمال شرقي برزيل در اكتبر 1984 انجام شد كه طي آن 7000 نفر كشته شدند. در اين آزمايش علاوه بر اين كه دو طايفه بومي به طول كامل از بين رفتند، گياهان و جانوران منطقه نيز دچار ضايعات جبران ناپذيري گرديدند.
با اين حال گسترده ترين و فجيع ترين كاربرد عوامل شيميايي ثبت

شده پس از جنگ جهاني اول كه عليه نوع بشر به كار رفته، در دهه 80 ميلادي به وسيله رژيم عراق بوده است.
طي سندي كه توسط ايران به كنفرانس خلع سلاح ارايه شد تعداد تك هاي شيميايي عراق از ژانويه 1981 تا مارس 1988، 242 مورد تك با حدود 44 هزار قرباني ذكر شده كه هنوز هم با گذشت بيش از يك دهه از پايان جنگ، شاهد مرگ دردناك جانبازان شيميايي سال هاي جنگ هستيم. دولت عراق در پي شكست هايي كه در خوزستان، مناطق مرزي سرپل ذهاب، قصر

شيرين و كردستان متحمل شد؛ بارها از عوامل شيميايي عليه سربازان ايراني و همچنين مردم غيرنظامي استفاده نمود و از همه دهشت بارتر فاجعه بمباران شيميايي شهر حلبچه در اول مارس 1988 (25/12/1366) بود. [2] اين وخيم ترين مورد به كارگيري سلاح شيميايي از زمان جنگ جهاني اول تاكنون بود كه طي آن 5000 نفر از اهالي حلبچه در اثر عوامل شيميايي جان باختند و 7000 نفر هم براي هميشه معيوب و فلج شدند و بدين ترتيب روح بشريت جريحه دار شد.

1ـ6 دورنماي آينده
عدم قاطعيت سازمان ملل متحد در برخورد و محكوم نمودن اين جنايات كه در واقع زير پا گذاردن پروتكل 1925 ژئو بود؛ بيم كاربرد احتمالي اين جنگ افزارها را در ساير بحران هاي منطقه اي و جهاني افزايش داد و سامانه هاي فكرافزاري را بر آن داشت تا با تنظيم و تدوين كنوانسيوني جامع، سعي نمايند بشريت را از وحشت اين سلاح مخوف برهانند و بدين گونه اعضاي كنوانسيون منع

گسترش، كاربرد و توسعه سلاح هاي شيميايي بر آن شدند نابودسازي كليه تسليحات شيميايي را سرلوحه كاري خود سازند. با اين حال تا رسيدن به آرمان هاي موردنظر راه درازي در پيش است و با توجه به اين كه كشورمان ايران يكي از بزرگترين قربانيان جنگ افزارهاي شيميايي مي باشد و همچنين با عنايت به وضعيت ژئوپولتيكي ويژه كشورمان و احتمال درگيري هاي منطقه اي، به كارگيري اين جنگ افزارها، موضوعي دور از ذهن نمي باشد.


افزون بر تمام موارد ياد شده، بحث تروريسم شيميايي (Chemoterrorism) نه تنها براي ساير كشورها، بلكه در مورد كشور ما نيز مطرح است؛ بنابراين برماست كه هر چه بيشتر دانش خود را در اين زمينه و ساير زمينه هاي جنگ هاي نوين بالا برده و با مطالعه و پژوهش، توان پدافندي نيروهاي نظامي و نيز مردم عادي را در برابر اين گونه سلاح هاي مخوف افزايش دهيم تا در صورت بروز خطرات احتمالي از ايجاد فاجعه جلوگيري نماييم.

بررسي شيوع عوارض ديررس پوستي در 800 تن از جانبازان شيميايي جنگ تحميلي (بعد از 14 تا 20سال)
مقدمه:
سولفور موستارد يا گاز خردل به عنوان جنگ افزار شيميايي ناتوان کننده در جنگ جهاني اول و جنگ عراق عليه ايران به طور وسيعي مورد استفاده قرار گرفته که اثرات توکسوژني آن عوارض حاد و مزمني را در ريه چشم و به خصوص ارگان وسيع پوست ايجاد نموده است به دليل مطالعات اندک و محدود در بررسي عوارض ديررس پوستي و از سوي ديگر به دليل ماهيت موتاژني و کارسينوژني خردل که متناسب با گذشت زمان مي باشد، اقدام به انجام اين مطالعه نموده ايم.
هدف:
بررسي شيوع عوارض ديررس پوست در جانبازان شيميايي جنگ تحميلي که 14 تا 20 سال از زمان مجروحيت آنان گذشته است.


روش اجرا:
در اين مطالعه مقطعي cross-sectional توصيفي 800 تن از جانبازان شيميايي که در سال 1362 تا 367 در جنگ عراق عليه ايران مصدوم شده اند به صورت خوشهاي از استان هاي مختلف کشور طي مدّت 2 سال انتخاب، سپس با مطالعه در سوابق مجروحيت مورد معاينه باليني و در صورت نياز اقدام تشخيصي قرار گرفتند.
اطلاعات به دست آمده علاوه بر نوع و محل ضايعه (جدول 1) شامل سن، شغل، زمان، مکان مجروحيت و سکونت نيز بوده است.

يافته ها :
بر اساس نوع و محل ضايعه آنها را به 3 دسته تقسيم نمودم .

دسته اوّل :
ضايعات جلدي غير اختصاصي که در مقايسه با جمعيت عمومي از شيوع بالايي برخوردار مي باشند
(گزروزيس- درماتيت سبوره- آنژيوم گيلاسي- اختلالات پيگمانتاسيون کهير تيناور سيکالرو....
دسته دوّم :
ضايعات اختصاصي به نام اسکار خردل که براي اولين بار بر اساس شکل محل ضايعه، تاريخچة مدارک درماني و عکسهاي سريال تعيين و تعريف گرديد.
دسته سوّم :
نئوپلاسم هاي خوش خيم و بد خيم که اخيراً بطور ثانويه اکثراً در محل اسکار خردل بروز نموده اند.
از سوي ديگر در مقايسه با دو مطالعه مشابه انجام شده (1374 در 500 مصدوم کرمان ) و(1378 در 100 مصدوم اهواز )تعدادي ضايعات کاهش ، تعدادي افزايش ،تعدادي ثابت و تعدادي ضايعات اخيراً بروز نموده اند.

نتيجه :
سولفور موستارد در مواجهه حاد و شديد يا مزمن و طولاني مي تواند با اختلالات رنگدانه اي،کراتينيزاسيون، عروقي و تغييرات اسکلرودرموئيد منجر به بروز درماتيتهاي مختلف ودر نهايت نئوپلاسم هاي خوش خيم وبد خيم جلدي گردد.

کليد واژه ها : سولفور خردل – مجروحان شيميايي – ضايعات ديررسي پوستي جنگ ايران و عراق.
مقدمه :
سولفور موستارد وبا خردل گوگردي يا دي کلر دي اتيل سولفيد S(ch2-ch2-c1)2 بعنوان جنگ افزار شيميايي تاول زا، ناتوان کننده و کشنده اولين بار توسط Despretz در سال 1822 ساخته شد و در12 جولاي سال 1317 بعنوان سلاح شيميايي در منطقه «ايپر» توسط آلمانها به کار گرفته شد.
پس از پايان جنگ جهاني دوّم در دهه 1960 مذاکراتي در زمينة تحريم کامل جنگ افزار شيميايي در ژنو آغاز، تا آنکه در 1997 منجر به تدوين کنوانسيون تحريم جنگ افزار هاي شيميايي و بيولوژيک گرديد.


ليکن در جنگ عراق عليه ايران رژيم عراق از سال 1359 تا 1367 اقدام به استفاده مکرر از عوامل شيميايي عليه سربازان و مردم غير نظا مي نمود.
سولفور موستارد مايعي روغني برنگ زرد مايل به قهوه اي است که به آهستگي در آبو هواي معتدل تبخير مي شود . اين ماده ليپوفيل و نوکلئوفيل با تأثير بر اپيدرم و درم وضمائم بصورت آلکيلاسيون پروتئين سلولي در بخشهاي آنزيمي ، غشاي سلولي سيتوپلاسم و به خسوس هسته سلول و Dna موجب اثر توکسوژني موتاژني وکارسينوژني مي شود.


اين ماده ايزايي وباز دارنده با تأثير بر مجاري هوايي، چشم و پوست با عواملي چون دما ،نور باد و رطوبت محيط ارتباط دارد. با اين حال عوامل وابسته به شخص همانند جنسيت زن ،سن پائين ، نژاد سفيد ، استرس ، تعريق زياد و هيجاني ،پوست چرب ،ph بالاي پوست، محل تماس (چينها و اپيدرم نازک) وسعت منطقه تماس ،وجود عفونت و درماتيتهاي پوستي نقش تعيين کنندهاي در افزايش شدّت ضايعات جدي خردل دارند.


تماس با غلظت هاي مختلف گاز خردل از مقدار حداقل ايجاد اريتم (Mg/cm2 1 تا 0/1 ) تا بروز تاول وسوختگي(Mg/cm2 4 تا 1) متغير است بطوريکه بعد از يک دوره تأخيري اريتم وخارش و سوزش شروع و سپس شاهد بروز وزيکول و تاول در سطح مناطق اريتماتو خواهيم بود که پس از بهبود با توجّه به شدّت ومحل تماس شاهد اختلال رنگدانه اي، ،عروقي ، تروفيک و اسکلروتيک از هفته ها تا سالها بعد خواهيم بود. در يک مواجهه حدود 20% خردل در پوست نفوس مي کند که 12% در اپيدرم و 8% در درم واکنش مي يابد.


ضايعات پوستي ايجاد شده به وسيله گاز خردل به وسيله VOGT وهمکاران (1984) مورد بررسي قرار گرفته است و بيان داشته اند که واکنش پوستي خردل دو فاز دارد فاز اوليّه يا فوري با صدمه به فيبرو بلاست ها اندوتليوم مويرگ هاي سطحي وريد هاي کوچک مشخص مي شود که تمام اين اثرات به دليل صدمه غشاي سلولي ايجاد مي شوند .
نشت عروقي محدود و انفيلتراسيون گرانولوسيتي انتخابي همراه با حضور بازوفيلها ممکن است رخ دهد. فاز دوّم يا تأخيري با مرگ سلولهاي اپيدرمي بازال به علّت صدمه به Dna نشت عروقي مهاجرت نوتروفيلها و فعّاليّت غير طبيعي فيبروبلاستها و نهايتاً ايجاد زخم و اسکار حاصل مي آيد.
اختلال رنگدانه اي اغلب به صورت ملانولکودرما paper & salt ناشي از غلظت متفاوت گاز خردل در تحريک يا مرگ ملانوسيتها حاصل مي شود.

 


از سوي ديگر آسيب هاي در مال گاز خردل در فاز حاد بوسيلة پروتئاز هاي سولفور موستارد و تغييرات آنزيمي سلول موجب تخريب ضمائم (اکراين آپوکرين واحد هاي پيلوسباسه و ماتريکس مو) مي گردد طي فا ز بهبود به علّت فعّاليّت غير طبيعي فيبروبلاستها به همراه توليد بالاي کلاژن و موکوپروتئينها فرايند اسکلرودرموئيد در اثر تراکم بالاي کلازن و آتروفي نسبي تا فقدان کامل ضمائم در درم آشکار مي گردد14و15و17و18و19 .


حال اينکه با چنين تغييرات اساسي در درم و اپيدرم و آنچه را که Inada در 1978 وKlher در 1984 وWada در 1963 در بروز تومورهاي پوستي ناشي از مواجهه حاد و مزمن با گاز خردل گزارش نموده اند20و21و22 آيا گذشت زمان مدعي بروز نئوپلاسمهاي جلدي در مصدومين شيميايي جنگ ايران و عراق مي باشد .
به همين منظور در اين مطالعه حجم نمونه بالا (800 نفر) از نقاط مختلف کشور مورد توجه بوده تا بتوانيم شيوع نوع و محل ضايعات جلدي سولفور موستارد را با دقت بيشتري تعيين نمايم.
روش اجرا:


در اين مطالعه توصيفي (مقطعيCross-Sectional ) تعدادي از جانبازان شيميايي که تحت پوشش بنياد جانبازان بوده و داراي مدارک و مستندات دال بر سابقه تماس با گاز خردل در زمان جنگ تحميلي (1367-1362) بوده اند وارد مطالعه شده اند .
مکان و زمان انجام مطالعه از مهرماه 1380 تا مهرماه 1382 در مراکز درماني بنياد و دانشگاهي در تعدادي از استانهاي شمالي- جنوب غربي- شرقي ومرکزي کشور و تهران بوده است. روش نمونه گيري خوشه اي متناسب با ميزان مراجعه جانبازان شيميايي به مراکز درماني در خوشه هاي منتخب استانها بوده بدين ترتيب که ابتدا از بين مراکز درماني مختلف استانها مراکزي را بعنوان مرکز خوشه انتخاب و سپس پژوهشگر در آن مرکز مستقرو کليه مراجعين به آن مرکز در زمان حضور پژوهشگر وارد مطالعه مي شوند .
حجم نمونه از فرمول با سطح اطمينان 95 % و با حداکثر اشتباه برآورد 3 % با توجه به مطالعات انجام شده پس از مقدارگذاري در فرمول فوق حجم نمونه 800 نفر تعيين گرديد.
شيوه انجام طرح چنين بود که پس از حضور پژوهشگر در مراکز درماني مربوطه مصدومين مراجعه کننده از نظر شکايت نوع ومحل ضايعات پوستي مورد پرسش و پاسخ و معاينه کامل قرار گرفته و در صورت لزوم جهت تعيين تشخيص قطعي اقدامات تکميلي مانند(پاراکلنيک-هيستوپاتولوژي-مشاوره) به عمل آمده و سپس يافته هاي باليني تشخيصي وآزمايشگاهي و هيستوپاتولوژي به همراه تاريخچه مختصر از زمان و مکان و نحوه مجروحيت، تعيين شغل و محل سکونت جانباز در پرسشنامه اي که به همين منظور تهيه گردد تکميل شده و با استفاده از آمار توصيفي ميزان شيوع هريک از عوارض پوستي و نواحي ديگر تعيين گرديد .
براي تجزيه و تحليل داده ها از نرم افزار SPSS استفاده شد .

يافته ها:
در نتايج زمينه اي ، محدوده سني از18 سال تا80 سال با متوسط سني 93/3 سال(وباانحراف معيار8/9سال) بوده است. از اين تعداد38 % در سال 1367 وبيشترين مصدوم از منطقه عملياتي
(26 %) بوده اند. از نظر شغلي(33 %) بيکار،(18 %) کارمند،(10 %) کارگر،(9 %) کشاورز،(8 %) نظامي بوده اند .
از تعداد 800 مصدوم شيميايي 665 نفر (83 %) از خارش به اشکال مختلف وبا شيوع بيشتر به هنگام تعريق و فعاليت بدني شکايت داشتند .


نتايج بدست آمده از نظر شيوع نوع و محل ضايعات پوستي و ازجهت استاني در جدول شماره 1 ترسيم شده است.

بخش اول بحث :
تقسيم بندي ضايعات جدي ديررس خردل با استفاده از نتايج اين مطالعه به 3 گروه تقسيم مي شوند.
دسته اول :
ضايعات جدي غير اختصاصي که نمي توان ارتباط آنرا با گاز خردل اثبات نمود. ولي از شيوع بالايي در مقايسه با آمار جهاني و جميعت عمومي برخوردار


مي باشند (جدول شماره 3) همانند گزروزيس- درماتيت سبوره- ضايعات آکنه اي فرم- آنژيوم گيلاسي- اختلالات رنگدانه اي و کهير.
اگر چه بروز و شيوع اين گونه ضايعات مي تواند احتمالا ناشي از نقش اساسي سولفورموستارد باشد ليکن با توجه به جدول شماره 1 بايد نقش ساير عوامل همسو و موازي مانند سن عوامل اجتماعي، جغرافيايي، شغلي، بهداشت فردي وژنتيک را در تشديديا تعديل و حتي ايجاد ضايعات در نظر داشت .


دسته دوم :
شايعات اختصاصي بنام اسکار تيپيک خردل که بر اساس شکل محل و تاريخچه اوليه تعريف مي گردد.
اين اسکار به طور شايع در نواحي گردن، زيربغل، آنتي کوبيتال، پشت، مچ دست وپا، لومبوساکرال و ژنيتال مشاهده مي گردد.
اين ضايعات معمولا بطور لوکاليزه و محدود از حداقل تظاهر جدي به صورت لوکوملانودرماي لوکاليزه (Salt & Pepper ) تا تغييرات عروقي (تلانژکتازي و آنژيوم گيلاسي ) و مناطق آتروفيک و هيپرتروفيک مشبک (رتيکولر) با جزاير کوچکي از پوست بظاهر سالم متغير مي باشد. علت چنين تغييراتي ناشي از2 عامل شدت غلظت خردل و محل ضايعه مي باشد.
به عبارتي تغييرات حداقل بصورت هايپرپيگمانتاسيون و تغييرات عروقي معمولا ناشي از اثرات تحريکي (ضعيف تا متوسط گاز خردل )مي باشد.


در حالي که تغييرات دپيگمانتاسيون و هايپرتروفيک اسکار معمولا ناشي از غلظت بالاي گاز خردل مي باشند. که موجب مرگ ملانوسيتها و فعاليت غيرطبيعي فيبروبلاستها در افزايش توليد کلاژن مي گردد. همچنين محل ضايعه (چينها، اپيدرم نازک با تماس طولاني) به دليل پايداري خردل تظاهرات مشابه با غلظت بالاي خردل دارند.
نکته قابل توجه اينکه در روشي ديگر به منظور اثبات وجود وماهيت اسکار خردل از يک سو با مراجعه به آرشيو تصويري مصدومين شيميايي زمان جنگ تصاويري از ضايعات جلدي حاد (اريتم تاول) تعدادي از مجروحين بدست آورده و سپس با شناسايي و مراجعه به فرد مورد نظر (پس از گذشت16تا 20سال) پس از معاينه کامل از همان محل ضايعه اوليه عکس ديجيتالي تهيه نموديم. که مشاهده و مقايسه تصاوير44 تن از مصدومين شيميايي حکايت از تصاوير يکسان و مشابه بر اساس محل ضايعه داشته است. بنابراين شايد مهمترين دستاورد اين مطالعه تعريف و بيان اسکار تيپيک خردل با توجه به محل ضايعه مي باشد. زيرا اسکار خردل مي تواند محل مناسبي براي بروز نئوپلاسمهاي جلدي در آينده باشد.
دسته سوم :
نئوپلاسمهاي بدخيم که اکثرا طي سالهاي اخير در محل اسکار خردل ايجاد گرديده مي تواند با اثرات ويررس و پيشرونده سولفورموستاد (موتاژني- کارسينوژني) به همراه کاهش توان سيستم ايمني ناشي از افزايش سن قابل توجيه باشد. بطوريکه سولفورموستارد با ايجاد اتصال به رشته اي داخل رشته اي و بين پروتئين DNA و ايجاد شکاف در بدنه DNA موجب خطا در تکثير و در نهايت موجب تغييرات بدخيمي مي شود12و14و23 .


به همين علت Klehr در مطالعه اي از کارگران توليدکننده خردل در زمان جنگ دوم جهاني بعد از 20 سال در 34 % کارگران تومور پوستي را گزارش نمود.
Wada در1963 وInada در 1978 از مجموع 488 نفر کارگر مواجهه يافته با گاز خردل 22 مورد بازال سل اپيتليوما و بوون را بعد از 3 تا46 سال گزارش نمودند. بنابراين اگرچه مطالعات گذشته دکتر کشاورز. س و فکري.ع و بلالي.م و موسوي همگي مطالعه بعدي و طولاني مدت را در تعيين و اثبات بروز بدخيمي مورد توجه قرارداده اند اکنون با نتيجه اين مطالعه که بيانگر بروز9 مورد نئوپلاسم بدخيم (بازال سل کارسينوما5 مورد در صورت در محدوده سني 40 تا 60 سال – اسکواموس سل

کارسينوما 1 مورد در صورت و بوون 1 مورد در مچ دست و پا- درماتوفيبروسارکوم 1 مورد در مچ پا و مايکوزيس فونگوئيدس تومورال يک مورد در پلک ها و ساعد) که محدوده سني 38 تا 45 سال بوده است بيش از پيش نياز به مطالعه مستمر و مداوم بعدي احساس مي شود.
بخش دوم بحث :
در مقايسه با مطالعات دکتر فکري که در 500 نفر از جانبازان از سال1371 تا 1374 درکرمان انجام گرفته است و دکتر موسوي در 7 ماهه اول 1378 که در100 تن از جانبازان استان خوزستان انجام گرفته است (جدول شماره 2) مي توان چنين بحث نمود:
الف) تعدادي ضايعات جلدي (گزروزيس اختلال پيگمانتاسيون کراتوزپيلاريس) کاهش يافته که چنين توجيه مي شود :
1- در مطالعه دکتر فکري نمونه ها منحصرا از استان کرمان با آب و هواي گرم و خشک که خود بعنوان عامل محيطي مي تواند در ايجاد وتشديد خارش و خشکي و پيگمانتا سيون موثر باشد انتخاب گرديده اند .
2- خشکي و خارش پوست بعنوان يک عامل آزار دهنده همواره مبتلا يان را ترغيب و تشويق به پيگيري و درمان مي نمايد.


3- در سالهاي اخير شاهد فعاليت هاي پژوهشي و درماني در معاونت پژوهشي و درماني بنياد و مراکز درماني ويژه مصدومين شيميايي بوده ايم که با فعاليت چنين مراکزي مي توان کاهش بخشي از عوارض (ريوي- چشمي و پوستي) را توجيه نمود.
ب) تعدادي از ضايعات جلدي (آنژيوم گيلاسي، درماتيت سبوره، کهير و تيناورسيکالر) افزايش يافته که چنين توجيه مي شود :
1- افزايش مبتلايان به آنژيومهاي گيلاسي چنين بيان مي شود که دکتر فيروز و همکاران مشاهده خود را از ظهور آنژيوم گيلاسي در بيماراني که ضايعات تاولي بهبود يافته ناشي از تماس گاز خردل داشتند چنين بيان نمودند که سيتوکاينهاي آزاد شده طي بهبود ي تاول يا اثرات مستقيم

گاز خرردلDNA سلولي ممکن است نقشي در ايجاد اين پديده داشته باشند بنابراين پايداري خردل و اثرات آن در تغيير و ايجاد نئوپلاسمهاي جلدي حتي تا دهها سال بعد و اثر سولفورموستارد در محلهاي با درم فشرده (پشت و تنه) که با اريتم و تاول بيشتر و بزرگتر در مقايسه با ساير نقاط بدن همراه است و با توجه به اينکه افزايش سن مي تواند موجب بروز اين ضايعات در تنه گردد مي توانيم افزايش تدريجي آنژيوم گيلاسي را در مصدومين شيميايي علاوه بر تنه در ساير نقاط غير شايع (محل اسکار خردل و تاول) بروز مي نمايد

.
2- مبتلايان به درماتيت سبوره در مقايسه با مطالعه دکتر موسوي13% افزايش نشان مي دهد که چنين توجيه مي شود :
زمان مطالعه دکتر موسوي در بهار و تابستان 1374 بوده است و حال آنکه در بهار و تابستان شاهد بهبودي مبتلايان به درماتيت سبوره مي باشيم. از سوي ديگر خردل در مناطق غني از غدد سباسه ضمن اثر مستقيم با افزايش ريسک عفونت بطور جدي واحدهاي پيلوسباسه را تحت تاثير قرار مي دهد . و مي تواند اين اثر پايدار و پيشرونده باشد . ودر نگاهي ديگر درماتيت سبوره انتشار سني Bimodal داشته بطوريکه مي تواند قبل از بلوغ شروع شده ولي تا دهه سوم يا ديرتر تظاهري نداشته باشد .


3- افزايش مبتلايان به کهير را در مقايسه با مطالعه دکتر فکري مي توان چنين توجيه نمود :
اول آنکه ريسک عفونتهاي ريوي در مصدومين شيميايي با توجه به افزايش سن وماهيت پيشرونده و تحريک کننده خردل در ريه در حال افزايش است .


دوم آنکه افزايش عفونتهاي ريوي نيازمند مصرف داروها بويژه آنتي بيوتيکها مي باشد و حال آنکه آنتي بيوتيکها از مهمترين علل بروز کهير مي باشند. بنابراين علت افزايش مبتلايان به کهير را مي توان در افزايش مصرف داروها (آنتي بيوتيک- آرام بخشها- مسکنها) با دو علت اثر پيشرونده خردل در ريه و بروز عفونتها و افزايش سن و کاهش توان سيستم ايمني در مقابله با عفونتها توجيه نمود.
4- علت افزايش مبتلايان به تيناورسيکالر چنين توجيه مي شود :


تعريق زياد، چرب بودن پوست، تضعيف سيستم ايمني و مصرف داروهاي ايمونوساپرسيو(استروئيد موضعي و سيستميک) و اختلال خلقي و اضطرابي مي تواند منجر به فعاليت قارچهاي سطحي پوست گردد از سوي ديگر خردل با تغيير فلور نرمال pH و ايمونوگلوبولينهاي پوست مي تواند مکانيسم حفاظتي پوست را مختل و موجب فعاليت عوامل پاتوژن گردد .
لذا از آنجا که مصرف استروئيد خوراکي (بعلت مشکلات ريوي) و استروئيد موضعي(بعلت خارش و خشکي) و اختلالات خلقي و اضطرابي نزد مصدومين شيميايي از شيوع بالايي برخوردار است مي توان شيوع زياد قارچهاي سطحي را انتظار داشت .


ج) همچنين تعدادي از ضايعات جلدي (ويتيليگو آلوپسي آره آتا پسوريازيس و ليکن پلان ) اختلافي مشاهده نگرديد که نقش اتوايمون بودن بيماري در اتيولوژي آن ثابت مي شود. اگرچه در ضايعات فوق کوبنر مثبت مي باشد. شايد خردل بعنوان عامل بروز دهنده کوبنر بتواند در همان زمان مواجهه موجب بروز ضايعات فوق گردد. بنابراين عدم وجود علت (خردل ) از سالهاي بعد از جنگ مي تواند ثابت ماندن تعداد مبتلايان به بيماري اتوايمون را در مطالعات گذشته و اين مطالعه توجيه نمايد.
د) امّا نکته مهمّ افزايش قابل توجّه نئوپلاسم بد خيم در مقايسه با مطالعات قبلي مي باشد که شرح کامل آن در قسمت اوّل بحث آمده است.


نتيجه:
1- شواهد موجود از جهت نوع محل و شدّت ضايعه حاکي از وجود يک ضايغه از وجود يک رابطه علّت و معلولي بين خردل و ضايعات جلدي است.
2-مواجهه ضعيف تا متوسط خردل (اريتم، ادم و زيکول ) بعد از گذشت دو دهه احتمالاً ضايعات جلدي مشخص و ماندگاري نخواهد داشت.
3- مواجهه حاد و شديد يا مزمن و طولاني با حداقل مقادير سمّي مي تواند منجر به اختلال رنگدانه اي اختلال کراتينيز اسيون و بروز درماتي2ت و نهايتاً سر طانهاي جلدي گردد.
4- اگر سطح وسيعي از پوست با غلظت نسبتاً بالاي خردل مواجهه شود امکان جذب سيستميک از طريق پوست که منجر به اختلالات ريوي و خوني گردد وجود دارد.
پيشنهاد:
الف)بازبيني گسترده و دقيق داده ها.
ب)جمع آوري اطلاعات دقيق از افرادي که تماس با گاز خردل داشته اند و سپس بر حسب شدّت تماس محل تماس مدّت تماس ونوع ضايعات جلدي اوليه آنها را به گروههاي مختلف و هم سطح تقسيم نمود
ج) معاينه سريال و منظّم قربانيان گروههاي مختلف و مقايسه افراد با گروههاي جور شده از افراد مواجهه نيافته.
د) طراحي مطالعه آيندهنگر که با در معرض قرار دادن حيوانات آزمايشگاهي بتوان نتايج مفيدي را از علائم و عوارض گاز خردل و پيشگيري و درمان آن بدست آورد

جدول شماره 1- شيوع نوع ضايعات پوستي در 800 تن از جانبازان با توجّه به محل شايع ضايعات در بدن و ارجحيت استاني

 


نوع ضايعه تعداد درصد محل شايع بدن شيوع استاني
گزروزيس 317 6/39 اندام ها،تنه تهران-کرمانشاه-خراسان
هايپر يگما نتسيون 152 19 صورت-تنه-اندام فوقاني کرمان-کرمانشاه-خوزستان-خراسان
آنژيوم گيلاسي 139 3/17 تنه-شکم نداشت
درماتيت سبوره 102 7/12 سر-صورت-سينه تهران-مازندران-خراسان
اگزما 99 2/12 اندام ها تهران-کرمان-خراسان-قزوين


ضايعات آکنه اي فرم 93 6/11 پشت-اندام فوقاني تهران-گيلان-مازندران-مرکزي
تينه آورسيکار 56 7 تنه-گردن-اندام فوقاني کرمانشاه-کرمان-تهران-بوشهر
نووس هاي ملاتوسيتيک متعدد 49 1/6 تنه-صورت لرستان-خوزستان-تهران-کردستان
کهير-آنژوادم 41 12/5 متشره نداشت
ليکن سيمپلکس 33 1/4 ژنيتال-اندام تحتاني-گردن نداشت
کراتوزپيلارس 29 62/3 تنه-اندام فوقاني کرمان-تهران-کرمانشاه
ويتيليگو 29 62/3 دستها-سر-صورت نداشت
آلوپسي آره آتا 20 5/2 سر- صورت-اندام تحتاني نداشت
اسکار خردل 44 5/5 اندام فوقاني-تحتاني و چين ها آذربيجان غربي-کردستان-بوشهر-تهران
هرپس 18 2/2 لب-صورت نداشت


هيپوپيگمانتاسيون 18 2/2 اندام فوقاني کردستان-آذربايجان شرقي-خوزستان
پسوريازيس 16 2 اندام ها نداشت
اسکارهايپرترفيک 13 3/1 سينه-گردن کردستان-آذربايجان
آفت 13 3/1 دهان نداشت
اکتينيک کراتوز 10 2/1 صورت- سر کرمان-کرمانشاه-قزوين-تهران
نئوپلاسم بد خيم 9 1/1 صورت- سر آذربايجان غربي-کردستان-کرمان-تهران

جدول شماره2- مقايسه درصدي ، سه مطالعه انجام شده در ايران

ضايعه عمادي-کشور
1382/800 موسوي-اهواز
1378/100 فکري-کرمان
1374/500
گزروزيس 6/39 7/43 4/59
هايپر يگما نتسيون 19 3/41 4/43
آنژيوم گيلاسي 37/17 2/12 -


درماتيت سبوره 75/12 1 -
اگزما 25/12 - 4/7
ضايعات آکنه اي فرم 62/11 5 -
تيناورسيکالر 7 9/9 .
اسکارآتروفيک 25/6 - -
نووس هاي ملانو سيتيک متعدد 1/6 6/8 -
کهير-آنژيوادم 12/5 - 2
ليکن سيمپلکس 4/1 - -
کراتوزپيلارس 62/3 9/7 -
ويتيليگوه 62/3 4 6/3
آلوپش آره آتا 5/2 7/2 2/2
هايپو پيگما نتاسيون 2/2 - 4/2
اسکار خردل 5/5 - -


کلوئيد- هايپرتروفيک اسکار 6/1 - -
افت 3/1 9/5 -
ليکن پلان 8/0 - -
نئوپلاسم بد خيم 1/1 . 2/0

جدول شماره 3 - مقايسه درصدشيوع تظاهرات پوستي در جانبازان شيميايي ايران با مطالعات جهاني و نيجريه (غير مصدوم شيميايي)
نام بيماري مطالعه در 800جانباز از سراسر کشور در سال81-82 مطالعه در 100 جانباز استان خوزستان در سال 1378 مطالعه در 500 جانباز استان کرمان در سال 72 مطالعه در 1000 مراجعه کننده به بيمارستان دانشگاهي درنيجريهCOLLEGE


گزروزيس 6/39 7/43 4/56 -
هايپر يگما نتسيون 19 - 4/43 -
آنژيوم گيلاسي 37/17 2/12 - -
درماتيت سبوره 75/12 1 - 9/2
اگزما 25/12 - 4/7 5/3
ضايعات آکنه ا ي فرم 62/11 5 - 1
تين آورسيکار 7 9/9 0 5/4
اسکارهايپرترفيک 25/6 - -
نووس هاي ملانو سيتيک متعدد 1/6 6/8 - 2/1
کهير-آنژوادم 12/5 - 2 6/4
ليکن سيمپلکس 1/4 - - 1
کراتوزپيلارس 62/3 9/7 -
ويتيليگو 62/3 4 6/3 7/4
آلوپش آره آتا 5/2 7/2 2/2 4/3
هايپر يگما نتاسيون 5/5 - 4

/2
اسکار خردل 6/1 - -
کلوئيد- اسکار هيپر تروفيک 3/1 - - 5/1
آفت 8/0 9/5 -
ليکن پلان 1/1 - - 4/3
نئوپلاسم بد خيم 2 0 2/0
پسور يازيس 2/2 - - 9/0

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید