بخشی از مقاله

سنت سفالگري طراحي شده اوايل هزاره سوم قبل از ميلاد در جزيره


تاثير جانبي تعداد زيادي از حفاريهاي دراز مدت و محفوظ نگه داشتن از نابودي که در طول 30 سال گذشته در جزيره (jezirah ) شمال عراق ، شمال شرقي سوريه و جنوب شرقي ترکيه انجام شده است . کشف مقادير زيادي از سفالگري طبقه بندي شده هزار سوم است . اگر چه اين هنوز در ميان گزارشات اوليه شناخته شده است
ظرف طراحي شده در طول نيمه اول هزاره سوم قبل از ميلاد که شامل بخشهاي مختلف Greater Mesopotomia مي باشد. ( در جنوب Mesopotomia به وسيله ظروف scaret

طراحي شده بيان مي شود در شمال عراق و در شرق Khabur توسط ظروف طراحي شده Ninevite5 بيان مي شوند . دورتر از شمال غربي ، در قسمت ترکيه Euhrates ما سبک هاي ناحيه اي متفاوتي از سفالگري ناحيه اي بدست آمده ک وجود آنها و پراکندگي آنها توسط حفاري هاي اخير در karakayaike نواحي karababa تاييد شده اند . بخش Syrian jezirah بين غرب Euphrates,Balikh,khabur در ظاهر فقط ازنظرحاشيه اي تحت تاثير اين پديده قرار گرفته اند ودر اصل تو سط ظروف رنگي طراحي نشده و ظروف فلزي و غيره مشخص مي

شوند . با اين حال مقادير کمي ازظروف سفالي طراحي شده نيز در اين ناحيه يافت شده اند . آنها احتمالا بيانگر ورودشان در نواحي اطراف يا پيدايش و تقليد ناحيه اي از آنها مي باشند .


حداقل دو مرحله اصلي را مي توانيم متمايز کنيم که توسط سبک هاس سنتي و بالغ مشخص شده اند . هسته سبک سنتي در بالاي نواحي تيگراس واقع شده است . در اطراف و شمال mosul جاييکه تکامل آنها از محدوده late uruk در khobur به همان نسبت به وجود آمده است .


با اين حال به غير از اين قسمت هيچ سفالگري طراحي شده نسبتي درناحيه khobur يافت نشده است . از طرف ديگر همانطور که توسط Behm-Blancl ( 1998 ، مجله ) نشان داده شد يک سب بسيار نزديک از سفالگري طراحي شده مربوط به اوايل سبک هاي ريخت شناسي Ninevite5 و جلوتر از سبک late uruk طراحي شده، ر ترکيه بالاي ناحيه Euphrates اتداد يافته است . ناحيه گسترش آن که از karababa تا Malatya امتدا يافته است . بايد به سمت شمال حداقل تا asvan گسترش يابند .
ناحيه بين karababa و مرز سوريه – ترکيه از نظر معمادي بخوبي شناخته شده اند . هيچ نمونه اي از اين سبک رنگ آميزي شده از بقاياي مربوط به ناحيه Birecik-carchemish گزارش نشده است .


بعضي از ظروف که به وضوح متعلق به آن است اخيرا کشف شده اند ( kemal sertok ..........)
آن طرف مرزسوريه در ناحيه tishrin dam به نظر مي رسد شرايط نسبتا مشابه باشد اين سبک اوليه طراحي شده از Ninevite5 هم در جنوب ناحيه tishrin dam و در شرق جزيره Syrian در Euphrates همچنان ناشناخته مانده اند . ظروف متعلق به اين مجموعه سبک هاي مربوطه هم دست ساز و هم ماشين سازهستند و معمولاً مخلوطي از سنگ دارد . اشکال خاص بالاي ناحيه Tigris شامل کاسه هايي Euphrates متداول است . طرح به رنگ قهوهاي متمايل به قرمز است مجموعه طرح اکثراً هندسي هستند .مثلث هاي سه بعدي و به طور متقاطع هاشور خورده لوزي ، نردباني و پروانه ها اهميت زيادي داشتند . در حاليکه بعضي از طرح هاي خاص Ninevite5 براي مثال رديف هايي از جانوران تقريبا به طور کامل ازبين رفته اند ( شکل 9-1:2)


کشفيات اخير به طور کاملي تسلسل تاريخي را نشان مي دهد . در ناحيه Tigris « تغييرات » در امتدا افقي از خط سير پايان Uruk پيروي مي کرد که مستقيما اواخر مرحله اورک بازمي گردد و حداقل نسبتا در شمال مقارن است . مشخصه ديگر در اين خصوص تو سط يک رشته نواحي tw در Brak داده شد است جاييکه سنگ سازي چند رنگي جمدت نصر در سطوحي در زير لايه هاي خط سير انتقال يافت شده است .


با وجود اظهارات Oates براي Ed تاريخ آخرين هنوز به نظر ميرسد که براي ما مبهم است ( Matthhews ، 199740 مراجعه کنيد . ) اگر يک مرحله تقريبا ض نهايي در سبک طراحي ( Numoto دوره مياني ) را نيز در نظر بگيريم . گسترش به سمت جنوب EDI امکان پذير است . درست مثل ناحيه Euphrates سفالگري طراحي شده بيرون آورده شده و در اواخر دوره اورک يافت شده اند . مفهوم EBI توسط وجود ظروف اواخر دوره خاموش مشخص مس ي شوند


آخرين وجود آن با پيدايش به اصطلاح کاسه هاي گچ بري شده recta مقارن است که فقط گاهي با آن مرتبط مي شود . مورد آخر EBIدر اوايل دوره EbII باز مي گردد که در رابطه با آموک در اواخر G واوايل H و جنوب EDI بين النهرين است .


تا حدي توضيحات بالا درباره Ninevite5 به نظر مي رسد که فقط سنت طراحي مي باشد که در کل در تمام شمال بين النهرين در طول اين دوره وجود داشت . تعداد اندکي نمونه از جام ها و پياله هاي پايه بلند ( به فنجان هاي مشروب )از حفاري هاي منطقه اي در carchemis بدست آمده اند که يک تزيين متمايل به قرمز از طرح زيگزاگ اگر ساده و مورب ونوارهاي موجدار را نشان مي دهند که تاريخ که تاريخ آنها نسبتا به اوايل عصر برنز باز مي گردد اما ظروف گچي بي شکل کاملا در آنجا باز هستند در حاليکه اکثر ظروف خاص به شکل سفالهاي ظرفهاي شراب خواري مدت زيادي در اين ناحيه بکار مي رفتند .نمونه طراحي شده از titris از طرف ديگر از قسمتها مي آيد که در آن وجود دارد که در آن وجود کاسه هاي گچي بدست آمده اند . اين نشان دهنده قدمتي بيشتر در پايان دوره cB,I و شروع دوره EbII است .


بر عکس مرحله بعد وجود همزمان و رشد چند نوع مختلف از سبک سفالگري طراحي شده را نشان مي دهد . سبک کامل طراحي شده Ninevite5 در شمال عراق به طورگسترده پراکنده شد . اما در مرز سوريه نسبتا نادر بود . در شرق نواي مرتفع نسبتا متداول بود تقريبا در غرب در تل چنار بازار وجود داشت و در دوره مياني نيز خابور وجود داشته است . اين سبک Ninevite5 در حال بلوغ توسط وجود آن در بعضي اشکال ظروف خاص مشخص مي شود مثل کاسه هاي پايه دار قابل حمل که با رنگ ارغواني و مشکي رنگ شده بودند و به ويزه داراي بعضي طرح هاي بسيار خاص بودند مثل رديف جانوران تاج کل و طراح هاي هندسي و وجود مرجله به مرحله آنها به دوره اي اشاره مي کند که به اواخر دوره تغيير ( brak ) و اوايل دوره رشد و پيشرفت انسان و اوايل دوره ظروف حذف Ninevite5 بازمي گردد . ( Raq,Brok,leilan ) يافته هاي مربوط در مورد ظروف سنگي بسيار اندک است . جالب تر آن کاسه هاي شکساته مي باشد . اين تقريبا همزمان مفاهيم مربوط تل چنار بازار مي باشد . مطابق گفته هاي بالا اين منطقه بايد معاصر با دوره EDI ( اواخر )تا پايان EBI شروع دوره EbII در سوريه و نواحي مرتفع فرات مي باشد .


تعدادي سفالگري هاي طراحي شده متعدد از ناحيه خاور دور بدون شک به محصولات Ninevite5است اما پاره مشخصه ها را نشان مي دند که در شمال عراق مشاهده نمي شوند . و بيانگر تفاوتهاي منطقه اي خاصي هستند .


معروف ترين آنها 5 نمونه از لايه هاي حفاري شده بدست آمده اند .
اگر چه آنها به مراحل خاصي از Ninevite5 متعلق هستند . نمونه هاي گرد آنها باعث مي شود که از اکثر نمونه هاي شناخته شده تاکنون مجزا شوند . به نظر مي رسد که نمونه حاصل در اواسط عصر متعلق به سبک مشابهي مي باشد . معمولا اشکال رنگ شده با قرمز در مرحله Ninevite5 تا آنجايي که آنها را طبقه بندي کرده اند اين ظروف به نظر مي رسد که به تاريخ نسبتا اواخر گروه قبلي باز مي گردد به طوريکه به رابطه آن با نمونه هاي اواخر دوره Ninevite5 اشاره مي کند . حتي جالب ترين وجود تفاوت کامل در سبک طراحي است .

آن تقريبا به طور منحصر به فرد در شکل يک ظرف واحد يافت مي شود که متعلق به سفالگري منحصر به فرد Ninevite5 نيست : يک ظرف با انتهاي گرد با ابعاد نسبتا کوچک ( طول آن به سختي بيشتر از 15 سانتيمتر مي باشد ) با شانه گرد دهانه پهن و لبه هاي نسبتا برگشته . ظروف اغلب دست ساز هستند . اين محصول به رنگ براق است با اندکي مواد معدني که توسطيک قسمت کرم رنگ پوشيده شده است رنگ طرح به طور يکسان قوه اي متمايل به قرمز است و ويژگي طرح و ترتيب آن کاملا متفاوت است به جز در مورد عناصزمتداول در طرح . مهمترين ويژگي طرح هاي Ninevite5 از بين رفته اند . اکثر انواع خاص به شکل مثلث قائم و زاوياي متقاطع هستند که توسط خطوط نامنظم و نردباني متصل شده اند . بعضي از اينها در سفالگري Ninevite5 به چشم مي خورند اما در مقايسه با سفالگري سنتي اوليه در فاز بلوغ به طور عجيبي کافي است . يک شباهت خاص در بعضي از معابد مشاهده شده است . که به بخش هايي در دوره Ninevite5منتهي مي شود . اين ممکن است به تاثيرات بلوغ بين دو سبک طراحي اشاره کند و نمونه هاي اخير را در گروه سبک هاي بيان شده در نواحي اطراف Hassake در مياه نقاطKhobur در جنوب آن و شمال آن /بين Amedj Wadis khanzir قرار مي دهيم .


روابط اين ظروف طراحي شده با ناحيه بالاي Euphrates در جنوب شرقي ترکيه که اخيرا ض شناخته شده است يعني بعد از حفاري هايي که توجه محققين را بر وجود نواحي نا شناخته EBA که نسبت سفالگري در آنجا وجود داشته جلب ميکند . . اگر چه بخش وسيعي ازمواد اوليه هنوز دست نخورده باقيمانده است .
پاره اي ازتحقيقات اخير فرضيه موفقيت مشابه به اين ظروف را در اوايل عصربرنز براي ما فراهم مي کند .


شروع سفالگري طراحي شده به نظر مي رسد که با شروع دوره EBII متقارن باشد ، يعني با اواخر مرحله اي که با ظروف فلزي مشخص مي شود . اما احتمالا به صورت کاسه هايي با کچ بري recta هستند .


ازطرف ديگر ظروف طراحي شده منطقه اي اغلب مربوط به ظروف فلزي ناحيه شمال شرقي سوريه است .
در دوره EBII سه نوع نسبت مختلف از سفالگري طراحي شده . در ناحيه مرتفع Euphrates مشخص شده است .
با انتهاي گرد شالوده حلقه اي هستند که به طرف دهانه تنگ تر مي شوند . مورد اخيرا تقريبا در نواحي سطح
ظروف khirbet kerak در خاور دور : مصارف کورنولوژي راديو کربن در پراکندگي با رشد خاص :

مقدمه :
ظروف khirbet kerak ( kkw) يک سبک منحصر به فرد سفالگري است که چندين سال در خاورميانه در حلول اولين نيمه هزاره سوم قبل از ميلاد ظاهر شد . ظروف به صورت دست ساز و در پارچه نرمي قرار داده مي شدند ودر حرارت پايين پخته مي شدند . آنها علائم و نشانه هاي قرمز و مشکي براقي داشتند که اغلب با دو رنگ ترکيب مي شدند ، و بعضي از ظروف نيز تزيين خاصي روي سطح خارجي داشتند . اشکال متعددي از kkw به موزات ظروف سنتي سفالي به شرق آنتاليا و ترانسکانسزا باز مي گردد
متعاقبا ظهور kkw در خاور دور به طور کلي در اصطلاح مهاجرت از شمال و با کلمه Esse (171: 1991) بيان شد .منشا اصلي اين ساکنين در شرق آنتاليا واقع شده است (Hood ، 1951 ..........)


با اين حال تعداي از محققين روابط خودبخودي بين kkw در سوريه – فلسطين و جنبش هاي قومي از شمال به شرق را مورد پرستش قرار دارند . Braidwood ( 19-815 :1960) تاکيد کرد که در amuq وRBB در امتداد عناصر تمدن بومي رخ داد که بيانگر گسترش چشمگيري از دوره قبل هستند . todd ( 9-181) بيان کرد که با در نظر گرفتن تفاوتهاي بيان بين گروههاي kkw فلسطيني – سوريه اي ، سفالگري صيقلي مشکي در شرق آنتاليا و عدم رشد ويژه در پراکندگي اين مواد به نظر مي رسد که هيچ ارتباطي بين حرکت گروهها از شمال شرق به جنوب غرب وجود ندارد . متعاقبا ض هدف از تحقيق حاضر بررسي کرونولوژي و پراکندگي kkw در خاور دور است به ويزه در تاريخ راديو کربن جديد از قسمتهاي دره جردن .


وجود ظروف طراحي شده از نواحي ترکيه و مربوط به ظروف جزيره سيريان بيانگر قسمت ديگري از گشترش وسيع آناست . با اين حال متاسفانه همانطور که بيان کرديم ظروف فلزي مدت بيشتري داشتند . براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه به مقلدير آن مراجعه مي کنيم . همانطور که گفتيم اولين ظهورظرف فلزي در ناحيه مرکز مقارن است و به اواخر دوره باز مي گردد . با اين حال نمي توانيم نتيجه گيري کنيم که احتمالا آنها در غرب وجود داشتند اين به دليل متفاوت است . ناحيه با ايالات اوليه جمعيت هاي مربوط به فلزات مربوطه و دشواري

متمايز کردن ظروف فلزي از يکديگر براي باستان شناسان . واضح است که ظروف فلزي اولين ظهورش در ناحيه بالاي Euphrates بعد از پايان دوره ظرف حفاري شده از دوره بعد از EBI بوده چون دو ظروف هيچ ارتباطي با يکديگر نداشتند . با اين حال ، رابطه دقيق آن با ظروف منطقه اي خيلي بارز نيست اگر وجود هم ظروف فلزي و هم ظروف طراحي شده بومي همزمان باشد ، ظروف متاليک اوليه قرار دارد.

وضعيت کنوني :


بررسي اخير کورنولوژي سلسله تمدن هاي مواد در سوريه و جنوب خاور دور نشان داد که موارد زير به طور کلي ديدگاه پديده kkw را پذيرفته است . ظاهر kkw/RBB در سوريه به حدود 2900 قبل از ميلاد باز مي گردد ( weiss, Schwartz .....) در جنوب خاور دور پيدايش kkw به شروع در تمام فلسطين ودر نهايت جنوب جردن باز مي گردد که در کل تاريخ آن به 2700-2650 قبل از ميلاد باز مي گردد ( 1992-stager .....)


طبق اين ديدگاه يک وقفه زماني در 200 سال بين پيدايش kkw در شمال غربي سوريه و جنوب خاور دور وجود دارد . به نظر مي رسد اين دوره از حرکت تدريجي گروههاي مهاجر از Amuq آمده باشند به طرف جنوب در امتداد دره orontes , Hama شکل1 (1989,Burney .....) و با اين حال ما معتقديم تاريخ وقايع با اطلاعاتي که ما هم اکنون ايجاد شده اند تضاد داريم .

کرونولوژي kkw :
کرونولوژي دقيق RBB در دره Euphrates :
اولين سفالگري RBB به تعداد زيادي در apslantepe به وجود آمد بهترين دليل در اين ناحيه در طول فاز VIB1 .
تاريخ راديو کربن از مرحله VIB1 به دوره 2900-2700 قبل از ميلاد ات داشت . با اين حال وجود چندن ظرف RBB در معبر B به تاريخ پيدايش RBB در ناحيه Malatya به انتهاي هزاره چهارم قبل از ميلاد باز مي گردد . همانطور که به صورت بيان شده ددر زير ظاهر خواهند شد پيدايش RBB در دره Euphrates معرف آن خاور دور است .


خاور دور : تاريخ راديو کربن در مبحث پايين بيان شده است که با استفاده از (1995 Rapsay,Bronk ) مطابق منحني سي مال بدست مي آيد .
شرق خاور دور : هيچگونه تاريخ واضحي از راديو کربن براي گروههاي kkw/RBB ازسوريه وجود ندارد .
با اين حال شواهد اواخر اين دوره در تاريخ از tellal-judaidah در Amuq


بشکل ( 2 ) بيان مي کند اينها از دو منبع بدست مي آيند با kkw ابتدا در فاز اوليهH Amuq پديدار شد . ( 261:1964,Tadmor) اين تاريخ بيان مي کند که kkw احتمالا در فاز اوليه Amuq در اوايل سال 2900قبل ازميلاد پديدار شد ه و شروع فاز h بايد بيشتر در اوايل 2800 قبل از ميلاد واقع شده باشد .


اصل اساسي ديگر براي تاريخ دقيق پيدايش kkw در سوريه بوجود آمده است ، در حاليکه kkw در فاز پديدار شد .يعني شروع آن به 2900 قبل از ميلاد توسطباستانشناسان باز مي گردد افرادي که اين تاريخ راgenerolement dudoptee pour celteetapel تخمين زده اند . با يان حال تاريخ 29000 قبل از ميلاد براي پيدايش kkw در سوريه بي شک در مقالات بيان شده است (به GENZ ،1994 : 113 بخش 5 مراجعه کنيد ) . اين موضوع اين تاريخ است . ابتدا de contenson ( 1992:196 ) فاز2 را به عنوان پايان بخش وقفه اي زماني بيان کرد . ابتدا مورد استفاده اين است که اشکال دوباره قسمت به طور خودبخود با kkw بر آورده مي شود و پيدايش kkw نسبتا به تاريخ بعد از هزاره سوم قبل از ميلاد باز مي گردد . ثانيا در نبود راديو کربن در اين دوره ، اين اجتماع فقط يک تاريخ دقيق بر اساس اجتماع قابل مقاسيسه از قسمتهاي ديگر ارائه مي دهد . اين گونه اجتماعات در حال حاضر وجود ندارد .


جنوب خاور دور : رايت ( 61:1937) kkw را بکار برد که به نظر مي رسيد به عنوان شناسه شروع EBIII از همزماني بين مواد EBIII-III فلسطين و توالي سلسله شاهي مصريان نشات گرفته باشد . با اين حال ذکر اين مورد مهم است که kkw از ويزگيهاي اجتماع مصريان نيست ، توسط گروه نسبتا خاصي از اشکال ظروف از بقاياي غير بومي kkw بدست آمده اند .
بر اسا س اين هماهنگي ها تاريخ دقيق براي شروع EBIII در دهه 2700تا2650 قبل از ميلاد واقع شده است (1922وstager ......). با اين حال بيان کرديم ارتباط بين اشکال سراميکي يافت شد . در مصر در قرن سوم و مفاهيم ديگر نسبتا در خاور دور گسترش يافته است به ( 1991,Esse مراجعه کنيد ..... ) براي تاييد اين ديدگاه تز مفهوم اجتماعات سراميکي

استفاده مي کنيم که از نظر توپولوژي EBIII فلسطينايان به دهه هاي 2650/2700 قبل از ميلاد باز مي گردد . با اين حال وجود kkw در يک مکان به پيدايش خودبخود EBIII منتهي مي شود و بنابراين به اواخر دهه 2700 قبل از ميلاد باز مي گردد . در نبود تاريطخ منتشر شده در موارد راديوکربن از گروههايي که حاوي مقاديري از kkw بودند ، تاريخ دقيق پيدايش آن به کرونولوزي مصريان باز مي گرددد . بنابراين مي توانيم بگوييم که پيدايش kkw از سوريه نبوده است .

 

تاريخ هاي جديد راديو کربن :
در حاليکه تاريخ هاي دقيق دوره هاي EBIII-III متاسفانه فاقد فاز شروع در Tell dan ,Hazor است . گروههاي مربوط به تاريخ راديوکربن به تاريخ راديو کربن هم اکنون از سطوح EBIII در tell abu al – kharaz ( 20-219) tell es –saidiyeh,tell yaqush ( hedges و ديگران 1992) در دسترس مي باشد . هر 3 قسمت در شمال دره جردن واقع شده اند و ( 1991,Esse....) . شواهد مربوط به هر قسمت را بررسي خواهيم کرد .


توليدات تحليلي : تاريخ بيان شده در اينجا با استفاده از روشهاي خاص موجود در oxcalv.2.18 بررسي مي شود . که مزايايي را در Bages داشت که چهارچوب منطقي براي بيان عقايد موجود در پرتو شواهد جديد فراهم مي کند ( Buck و ديگران 1996 مراجعه کنيد ) . فرضيه کليدي اين روش اين است که ما مي توانيم اطلاعات بيشتري در مورد تاريخ راديو کربن بيان کنيم . در اين حالت منبع اصلي اين اطلاعات باستانشناسي است . در مجموع با توالي نسلها که منابع بيشتري را براي وقايع فراهم مي کند . برنامه oxcal از روشي استفاده مي کند که به عنوان نمونه داري Gibbs معروف است ( ديگران Buck ) که در آن تعداد زيادي از احتمالات ممکن بطور اتفاقي با پراکندگي تاريخ راديو کربن و محدوديت هاي حاصل از روابط دقيق بدست آمده باشند .


طرح روشهاي باستانشناسي که در اينجا به کار برده شده است اين است که تمام اطلاعات مربوط به Tell abual –kharaz همزمان است . با استفاده ازبررسيهاي معابر ما مي توانيم تمام تاريخ از tell es-sa idiyeh در فاز با تاريخ وقايع دقيقي بر مي گردد که در تمام بخش هاي معرفي kkw متداول است فاز l1 در Saidiyeh بعد از اين جريانات است . در مجموع اطلاعات حاصل درباره اين 3 فاز abual Tell –kharaz همزمنان است . با استفاده از بررسي هاي معابد ما مي توانيم تمام تاريخ هاي حاصلاز ارزيابي وقايع باستانشناسي را بيان کنيم . اين روابط با استفاده از زبان Query بيان شده اند . ( 1998 Bronk Ramsey) شکل a3 و 3b تاريخ دقيق راديو کربن را در گروهي نشان مي دهد ( به رنگ سياه ) که شامل اطلاعات باستانشناسي است . اعدا د بعد از اين تاريخ ها نشان مي دهد که چگونه اين تاريخ ها با مدل هاي تناسبيافته است . توافق 60 درصد تقريبا با بررسي هاي آماري در 5 در صد سطح اهميت قابل قبول است در متن ما قرار داد cleal و ديگران ( 1995:6) را بکار مي بريم .


Tell Abu Al kharaz : از سه مرحله گروه EBA بيان شده در اين قسمت فاز I در اواخر دوره EBI است در حاليکه هر دو فاز II وIII مشخصات سراميکي EBIII را دارد . فاز II توسط گسترش اصلي پايان مي يابد که سوالات زيادي را از طريق اين موارد به وجود مي آورد . اين فاز قبل از فاز III بود گروههاي سراميکي که در اصل مشابه به فاز II بود . هيچ kkw از هر دو فاز گزارش نشده است . که بيانگر مقادير زيادي از kkw در بخش هاي نزديک 1992 leonard tell esh- shunac ,1997:149 mazar) باشد . . چهاردهمين تاريخ راديو کربن به تاريخي باز مي گردد که از متون معتبر گرفته شده است به شش تاريخ از فاز I پنج تاريخ از فاز II و دو تاريخ از فاز III . بررسي هاي ما نشان مي دهند که ( شکل 3a ) فاز I بين 2980-3500

قبل از ميلاد افت مي کند فاز Tell Abu Al kharaz بين 2930 تعريف شده است . وقتي تاريخ 5092 –OXA شامل بررسي آماري است .توافق ها بسيار اندک خواهد بود . با بيان اينکه هيچ ظرف Tell abu al –kharaz ,khirbet kerak يافت نشده است در آنجا اشکال سفالگري وجود دارد که در ارتباط با ظروف khirbet kerah است . اين به طور متصل بيان مي کند که پيدايش kkw به تارخ طولاني Tell Abu Al kharaz باز مي گردد .


Tell Es –Saidiyey: اطلاعات منتشر شده اخير ازراديو کربن از بخش Tell Es –Saidiyey نيزدر اين مقاله بيان شده است . اين قسمت در دره جردن قرار دارند . ، حدود 15 کيلومتر در جنوب Tell Abu Al kharaz که کمي دورتر از ناحيه مرکزي kkw فاقد L2 بود . تعدادکمي از ظروف kkwدر بقاياي L1 يافت شده اند . شواهد مربوط به Tell Es –Saidiyey اهميت زيادي در اين زمينه دارد که موارد واضحي از KKw را در ارتباط با گروههاي سراميکي بود در مشخصه EBIII فراهم مي کنند که در حقيقت در اطلاعات راديو کربني بوجود مي آيد .


از سه تاريخ هاي فاز L2 نمونه هاي 2855,bm-2854 از ويزگيهاي بناهاي ساخته شده مشخص مي شوند . همانطور که انتظار داريم ( شکل 3b ) آنها به طور قابل ملاحظه اي بيشتر از نمونه سوم BM-2856 هستند . بر اين اساس اواسطتاريخ 2800 قبل از ميلاد براي پيدايش اصلي kkw درTell Es –Saidiyey به نظر معقول نمي آيد و در رابطه با Terminus post qem است که اساس اطلاعاتي از Tell Abu Al kharaz را فراهم مي کند .


Tell Yaqush : گروه II اوايل عصر برنز در اين بخش نابود شد در ظاهر توسط زلزله. اين توسط گروه EBIII دنبال مي شد و شامل ساخترهاي طراحي مي شده قرمز براق و ظروف ذخيره سازي است (1520-1504:1993,Esse ) وقتي هيچ تاريخ راديو کربني براي فاز kkw در دسترس نباشد شش مورد از اين خرابي ها از گروه EBIII منتشر شده است
اين گروه در حدود اواخر هزاره چهارم قبل از ميلاد به وجود آمد ( شکل 3 ) تا اينکه به نظر مي رسيد به گروههاي سراميکي تعلق داشته باشند . شکل 3 ، شواهد تاريخي را در 3 بخش گروه بندي مي کند . Tell Es –Saidiyey


Tell Yaqush و اواخر فاز مربوط به Tell Abu Al kharaz . يکي به عنوان قبل از kkw.
ديگري به عنوان بعد از kkw تعريف مي شوند که شامل دو تاريخ از فاز L1 در Tell Es –Saidiyey است . بر اين اساس محدوده زماني را مي توانيم بيان کنيم که در 40 درصد پيدايش kkw در دوره 2700-2870 قبل از ميلاد واقع شده است . ميانگين تاريخ پيدايش kkw در دهه 2800 قبل از ميلاد براي ريخت شناسي براي سراميک هاي EBII در Tell Es –Saidiyey بيان شده است . بدون نياز به سازگاريهاي مهم در تاريخ اوليه 2700 قبل ازميلاد براي شروع EBIII بر جاي مانده است دوباره کاهش و بررسي کنند .
به عبارت ديگري تغيير از EBII به EBIII نبايد به طور همزمان با ظهور kkw در جنوب خاور دور وارد مي شود .


خلاصه : شواهد جديد مربوط به راديو کربن نشان مي دهد که ظهور kkw در جنوب خاور دور با دوره 2700-2870 قبل از ميلاد سقوط کرد تاريخ 2880 قبل از ميلاد به نظر معقول مي رسد . با ارائه تاريخ راديو کربن از Amuq G که در بالا بيان شد با اطلاعات کمي در مورد تاخير 200 سال بين پيدايش RBB در Amuq و معرفي kkw به جنوب خاور دور وجود دارد .


مورد کمکي ديگر براي اين موفقيت از شباهت هاي نزديک بين سفالگري در Amuq و فسطين است که مدارک اندکي براي تضاد تهاي تدريجي فراهم مي کند و به نظر مي رسد که در طول حرکتهاي کند به سمت جنوب در بعضي در بعضي نقاط دو کشور صورت گرفته اند . تواريخ مربوط به Arslantep vI که در بالا بيان کرديم ، اولويت کرنولوژيکي واضع از ويژگي RBB در نواي Malatya معرفي kkw را در خاور نزديک بيان مي کند . با اين حال با تبعيت از پيدايش اوليه در اين نواحي استفاده از سفالگري kkwبه نظر مي رسد که به سرعت گسترش يافته است .


با ارائه اطلاعات جديد کرنولوژيکي بيان شده از بالا کارهاي جديدي که انجام شده مطالعه و مرور درباره پراکندگي و گسترش kkw در خاور است .
سوريه : RRB از حفاريهاي چندين قسمت در Amuq بدست آمده و همچنين از جمع آوري مجموعه اي از آنها از بسياري نقاط ديگر ) 1937,Braidwood ......) .
پراندگي و گسترش آن از لحاظ کميت تا قسمت شمالي سوريه نيز بو د ( Orontes ........) با اينحال در شرق زياد متداول نبود ار qoueiq در اطراف Aleppo هيچ گونه ارزشي از آنها در دست نيست .


و در TellMardikh تعداد اندکي از آنها به وجود آمده است . يک گروه از اشکال kkw در Hama تا دورترين نقاط جنوبي اولين ظروفي بودند که در مرحله k6 پديدار شدند و تا مرحله k1 ادامه يافتند . با اين حال چگونگي حفاري و ثبت اني نقاط تلاشهاي بيشتري را در کميت و جزييات بررسي هاي کرنولوژيکي نشان داده است . با اين حال اهميت بيشتر فقدان شواهد دقيق براي وجود kkw در دوره Orontes در جنوب Hama است . هيچ يک از حفاريهاي اوليه و بعدي در tell nebi mand به غرب Homs گزارش نشده است .
و هيچ موردي از kkw در بقاياي نقاط GBA در beqaa لبنان ثبت نشده است .


خليج مديترانه : با اين حال در خليج kkw در نقاط Qulat Sirian ,Rousset al –Amir هم نزديک Ras Shamra و هم در نقاط دورجنوب Qalat er –Rus,Tell Sukas در سوريه و tell Arqa در شمال لبنان ( …..1939,E hrich ) پديدار شد .
در حال حاضر هيچ kkw از Byblos يا جنوب لبنان گزارش نشده است .
و در نقاط ساحلي فلسطين رخ نداده است . با اين حال هيچ ظرف سنگي از kkw در سطح Rosh Hcniqra (96:1991,Esse ) نزديک مرزبين فلسطنين و لبنان يافت شده و اگر هم يافت شده باشد بسيار اندک است .


جنوب خاور دور : تا آنجايي که جنوب خاور دور مربوط به kkw است. تمرکز زياد آن در نقاط اطراف درياچه Tiberias است يعني در شمال دره جردن و شرق جزيره ( 138-9:1991,Esse ) فقط در مقادير کمي در Telll dan (103:1996,Greenberg ) وجود دارد ، اغلب به عنوان نقطه ورود گروههايي که به سمت جنوب در Beqaa در قربت هستند در نظر گرفته مي شوند ( 1967وHcnuessy .....) و نشان مي دهد که kkw در Huleh در شمال و محدوده فلسزين وجود دارد . هيچ فرضيه اي وجود ندارد که گرايش ساکنين Hule را در طول EBIII تامين نمي کند . جاييکه فراواني بخش هاي کوچک و تضاد عامل از گروهها در يک مرکز شهرنشيني155:1996Gree bery )به نظر مي رسد از ساختار فرهنگي شهرنشيني و گروههاي جديد

جمعيت تبغيت مي کند . در حاليکه از خطرات مباحث مربوط به شواهد منفي آگاهيم بايد بدانيم که نه اطلاعات مربوط به کرنولوژيکي و نه اطلاعات خاص بدست آمده اين ادعا را تاييد مي کند که kkw از شمال تا جنوب به تدريج گسترش يافته است . و افزايش حرکت آن در Drontes و دوره Beqaa به پيشرفت Syrian Haura منتهي مي شود . (Braemer ..........) چند سال قبل 28:1986,Miroschedjio با اشاره به گزينه مهاجرت نشان داد که مرکزمشکل بر اين حقيقت دشوار است که محققين هميشه با شواهدي روبرو بودهاند که برايش تفسير از ذهن داشته و توجه اندکي به احتمالات موجود داشتند .

 

يک مکانيزم متناوب – تبادلات ساحلي :
ما مي توانيم پيشنهاد کنيم که تبادلات دريايي مکانيزمي را نشان مي دهد که توسط آن kkw به سرعت از شمال به جنوب گسترش يافته است . اما بدون اينکه مشمول مهاجرت در سرارسر زمين شود . در اين مفهوم بايد بگوييم که kkw ابتدا در Rasshamra در مرحله IIIA1 ظاهر شد و به طور واضح مربوط سنت سراميک سازيIII- EBIII در نواحي ساحلي و جنوب باختر دور است ( 1994:121Genz ) در عوض درحاليکه kkw پيشروي کرد تا به فاز A2 IIIرسيد گروههاي سراميکي شواهد فزاينده اي را در ارتباط با سرزمين سوريه نشان مي دهد که تا Ras Sharma پيشروي کزرده است (121:1994,Genz ) بنابراين به نظر مي رسد که گسترش kkw به فلسطين با مرحله EBA مقارن بوده است که در طول آن ras sharma, روابط سراميک سازي نزديک تر آن را با جنوب نشان مي دهد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید