بخشی از مقاله

زآنکه شاکر را زیادت وعده است              آنچنانکه قرب، مزد سجده است
شاکر را زیادت وعده است: گرفته از قرآن کریم است« لَئِن شکَرتمَﻷَزیدنّکم.»  (ابراهیم،7) وشما بندگان اگر شکر نعمت به جاآورید نعمت شما می افزاییم.
وَاسجُد واقتَرب: (علق،19) وبه نماز بپرداز و به حق نزدیک شو.
نور از آن ماه باشد و ین ضیاء                        آن خورشید این فروخوان از نُبا
از نُبا فروخواندن: اشاره است به این آیه شریفه « هوالذی جَعَلَ الشّمس ضیاءً واقمرنورا»(یونس،5) از این آیه شریفه بربلندی رتبت ضیاءالحق استفاده می کندو گفته خود را دربیت نخست، کامل می سازد. وفرماید ماه را روشنی است وآفتاب را ضیاء است و توضیائی وبرتر ازماه .
تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول،
 خود معشوق را درباغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر
 می کرد ومی گفت که عسس أَن تَکرهوا شیئاًو هو خیر لکُم
بلک از او کن عاریت چشم ونظر                         پس ز چشم او به روی اونگر
چشم ونظر رعایت کردن: بعضی شارحان هندی آن را ازحدیث « عَرَفُت رَبّی رَبّی» گرفته اند ونیکلسون نیز آن را درشرح خود آورده و مرحوم فروزانفر به فرموده علی(ع) اشارت کرده است: که «أعرفوا اللهَ بالله.» لیکن این دو روایت تناسب چندانی با مضمون بیت مناسب با این مضمون حدیث:« اللهم ارِنی الدنّیا کما تُریها صالحی عِبادک» است.


کَانَ الله : نگاه کنید به بیت ذیل بیت 1939/1
چشم او من باشم:
رو که بی یسمع و بی یبصر توی                          سر توی چه صاحب سرتوی
در حقیقت دوستانت دشمن اند                          که زحضرت دور و مشغولت کنند
دوستان دشمن:آنچه دردنیا موجب دلبستگی است.
نیکلسون به پیروی از بعضی شارحان آن را مناسب آیه 67 زخرف گرفته است.
«اﻷخلاء یومئذ بعضهم لبض عدو الا المتقین.»  ولی این آیه درباره روز رستاخیزاست.شاید این آیه مناسب تر باشد که: «إنّ مِن اَزواجِکُم و اَولادِکم عَدواًلکم فَاحذَروهُم.» (تغابن،14) و این حدیث نیز مناسب می نماید : «إنّ الدّنیا دارُ بلاءٍ وَإنَّه مُبتلیکم فیها و اَمَرهم بالصبرو بَشّرهُم.»   (الدرالمنثور،جلد1،ص156)  
زین سبب بر انبیاء رنج و شکست            ازهمه خلق جهان افزون تر است
رنج و شکست انبیاء: « أشدّ النّاس بَلاءً النبیاء، ثُم الصالحون ثُم المثَلُ فَالامثلُ.» (یوسف بن احمد مولوی، شرح نیکلوسون، احادیث مثنوی، ص107) و از امام صادق (ع) منقول است : « ان اشدّ النّاس بَلاءالانبیاء صَلوات الله علیهم ثمَّ الّذین یَلونَهم الامثل فالامثَل.» (امالی طوسی، به نقل بحار الانوار ج 11، ص 69)
ورنمی توانی رضا ده ای عیار                  گر خدا رنجت دهد بی اختیار
رضا دادن: اشارت به حدیثی است که درالمنهج القوی، شرح انقروی و دیگر شارحان از طریق عامه با عبارت های متفاوت و مضمون و احد آمده است ازجمله حدیثی در احادیث مثنوی بدین عبارت است:«إذَاکَثُرت ذُنوب العَبد و لَم یَکن لَه ما یُکفرها مِن العمل إبتَلاه الله بِالحزن لِیکَفّرها عَنه.» (احادیث مثنوی ،ص 108) و از امام صادق (ع) منقول است: « انّ العبدَ اذا کثرت ذنوبُه و لم یجد ما یُکفرها به ابتلا الله عزوجلّ بالحزن فی الدنیا لیکفّرها، فان فعل ذلک به والا اسقم بدنه....: چون گناه بنده فراوان شودو کفارت آن را دادن، نتواند، خدایش به اندوه این جهان مبتلا گرداند تا کفاره آن گرداند وگرنه او را بیمار سازد.» (بحار الانوار، ج5، ص 315، از امالی صدوق)


سئوال کردن از عیسی عیله السلام که دروجود از همه صعب ها صعب تر چیست:
گفت عیسی را یکی هشیارتر سر                 چیست درهستی زجمله صعب تر
گفت عیسی را : مستند این داستان د ر مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی حدیثی از مستدرک الوسائل و شرح نهج البلاغه آمده است که «سئل عن النبی (ص) ما یَبعد من غضب الله قال ان لا تغضب.» ام ااین روایت تناسب بیشتر دارد: « قال الحواریون لعیسی بن مریم(ع) یا معلم الخیر عَلِّمنا ایّ الاشیاء اشد، فقال غضب الله عزّوجلّ قالو فبم یتقی غضب الله قال بان لاتغضبوا قالو وما بدء الغضب قال الکبر و التجبرو محقره الناس.» (خصال صدوقُ، ج1، ص8، بحار الانوار ، ج 14 ، ص 28)
قصه آن صوفی که زن خود را با بیگانه بگرفت
آنچنانش تنگ آورد آن قضا                                   که منافق را کند مرگ فجا
مرگ فجا: مرگ ناگهانی که درآن مجال توبه برای گنهکارنیست، و درحدیث است: « مَوتُ الفجاءه راحه المومن وحسره الکافر.» (بحار الانوار، ج74، ص 54، از مکار الخلاق)
گفت یزدان وصف این جای حرج               بهر محشر لاتَرَی فیها عوج
لاتری فیها عوج: «لاتری فِیها عِوَجا ولا أمتا: در آن (زمین) هیچ کجی (پستی ) و بلندی نبینی.»(طه،107)
معشوق را زیر چادرپنهان کردن جهت تلبیس ، وبهانه گفتن زن،
 که انّ کید کنّ عظیم:
انّ کید کنّ عظیم ٌ : همانا مکر شما (زنان) بزرگ است.(یوسف،28)


غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
کی کم از برّه کم از بزغاله ام                      که نباشد حارس از دنباله ام
کم ازبره بودن: مناسب است با حدیث : «انّ الله تعالی یحمی عبدَه المومن کما یحمی الراعی الشفیق غنمه عن مراتع ِ التّهلُکه: خداوند بنده مومن را نگهبانی می کند چنانکه چوپان مهربان گوسفندانش را درچراگاه های مرگبار .»(احادیث مثنوی، از الجامع الصغیر) ومجلسی از عده الداعی آرد که خدا به موسی فرمود: « انّی لازودُهم (اولیائی) عن نعیمها (نعیم الدنیا) کما یذودالراعی غنمه عن مراتع التهلکه: (بحار الانوار ، ج13، ص49)
مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
هر که درحمام شد سیمای او                      هست پیدا بررخ زیبای او
پیدا بودن آثار برزخ زیبا :گرفته از قرآن کریم است: « سِیما هُم فی وُجوهِهِم مِن اثَر السُجُود.»(فتح،29)  علامت این مومنان ظاهر است در رویهای ایشان از اثرسجود بسیار  
تونیان را نیز سیما آشکار                        از لباس وازدخان واز غبار
آشکار بودن سیمای تونیان: گرفته از قرآن کریم است: « یُعرف المُجرِمون بِسیمَاهُم.»(رحمن،42)  بدکارن به سیمایشان ساخته شوند پس موی پیشانی آنها با پاهایشان بگیرند  
قصه آن دباغ که دربازار عطاران از بو ی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
جمع آمد خلق بر وی آن زمان              جملگان لاحول گو در مان کنان
لاحول گو: « لا حولَ ولا قوّه الا بالله » که این فقره را درمقام شگفتی یا بیم از چیزی گویند.
گر بیا غازیر نصحی آشکار                     ماکنیم آن دم شما را سنگسار
سنگسار کردن: اشارت است به قرآن کریم : « لئن لم تَنتَهو لَنَرجُمنکم و لَیَمسنّکم منّا عذابٌ الیم.»(یس،18)
معالجه کردن برادر دبّاغ ،دبّاغ را به خفیه به بوی سرگین:
مشرکان را زآن نجس خوانده است حق            کاندررون پُشک زادند از سبق
نجس : چنانکه درقرآن کریم است : انما المسرکون نجس فلا یقربو المسجد الحرام: همانا مشرکان پلیدند پس نزدیک مسجدالرحرام نشوید.» (توبه ، 28) و اشارهاست به حدیث شریفه ان ا..


خلق الخق فی ظلمه ثم رش علیهم فی نوره  
عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش از گناه خویش به تلبیس وروی پوش
وفهم کردن معشوق آن را نیز
در سخن آباد این دم راه شد                        گفت امکان نیست چون بیگناه شد
سخن آباد : عالم لفظ
تمثیل کسانی است که خود را پارسا می شناسانند اما پی لذت دنیایند. پندارند درون آنان براولیای خدا پوسیده است، وچون د رآزمایش درمانند « فان عدنا فاناظالمون» (مومنون، 107) می گویندو«اخسئوا» پاسخ می شنوند. اگر دیگر بار عصیان تو کردیم همانا بسیار ستمکاریم
ردّ کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
رَبَّنَا انّا  ظَلَمنَا گفت و بس                              چونکه جانداران بدیداز پیش وپس
انّا ظلمنا: ما ستم کردیم. گرفته از قرآن کریم است درباره آدم و حوا: « قالا ربنا ظلمنا أَنفُسنا و ان لم تغفرلنا وترحمنا لنکوننّ من الخاسرین.»(اعراف،23) چون قضا آید چشم بینا شود
انما المومنون اخوه والعلماء کنفس واحده. انما المومنون اخوه :« انما المومنون إخوه فَاصلحوا بین أخویکم واتّقوا  الله لعلکم ترحمونَ: همانا مومنان برادرند پس سازواری دهید میان برادرانتات واز خدا پروا کنید باشد که آمرزیده شوید.»
لانفرق بین أحد منهم، والعاقل یکفیه الاشاره این خود اشارت گذشت.  لانفرقُ بینَ أحد منهم: گرفته از قرآن کریم است: «لانُفرق بین أحدٍ من رسُلِهِ: میان هیچ یک از فرستادگان او فرق نمی نهیم.»(بقره، 285)
گر ز قرآن نقل خواهی ای حَرون               خوان جمیع ٌ هُم لدینا محضرون
جمیعٌ لدینا محضرون: گرفته از قرآن کریم است:«إن کانت الا صَیحه واحده فاذاهم جمیع لدینا محضرون: نیست[رستاخیز] جز یک بانگ، پس ناگهان همگان نزد ما آماده اند.»(یس،53)


این مثال نور آمد مثل نی                                     مر تو را هادی عدو را رهزنی
اندر این آهنگ منگر سست وپست                       کاندرین ره صبر و شق انفس است
عدو : کنایت از آنکه نمی خواهد حقیقت را بپذیرد، مشرکان درباره مثل های قرآن می گفتند:« ماذاأراد بهذا مثلاً یضلُّ به کثیراً ویهدی بِهِ کثیراً: خدا ازاین مثال چه خواست که بسیاری رابدان گمراه می کندو بسیاری را راه نماید.»   (بقره، 26)
شق أنفس: مآخوذ از قرآن کریم : «وتحملُ أثقالکم الی بلد لم تکونوابالغیه الا بشقّ الانفس: و برمی گیرد بارهای شمارا به شهری که نتوانید بدان برسید جز به رنج و سختی [خویش].» (نحل،7)
بقیه قصه بنای مسجد اقصی
چون سلیمان کرد آغاز بنا                           پاک چون کعبه ، همایون چون منی
پاک چون کعبه: اشارت است بدانچه در قرآن کریم آمده است: «إن طهّرابیتی لطّائفینَ والعاکفینَ والرّکع السجود.» بقره ،125)
حق همی گوید که دیوار بهشت                  نیست چون دیوارها ی بی جان وزشت
هم درخت و میوه هم آب زلال                    با بهشتی د رحدیث و درمقال
دیوار بهشت: « ألجنه لبنه من ذهب ولبنه من فضه.» (کنزالعمال، ج 14 ، ص 451) زنده بودن آ« ظاهراً گرفته از این حدیث است : «انّ الله عزوجل لما خلق الجنه خلقها من لبنتین لبنه من ذهب ولبنه من فضه. فقال لها تَکَلّمی فقال لها تکلمی فقالت لا اله الا أنت الحی القیوم قد سعد من یدخلنی.»(خصال صدوق ، ص 508، بحار الانوار ، ج8، ص 132)


درخت در مقالت بودن:« إنَّ فی الجنه لشجراً یتصفق بالتسبیح بصوت لم یسمع الاوّلون وَالاخرون بِمثله.» (محاسن برقی، ج1، ص180، بحار الانوار، ج8 ، ص138)
درهمش آرد سایه در ایاب                      طول سایه چیست پیش آفتاب
درهم آوردن: اشارت است بدانچه درقرآن کریم است: «یوم نطوی السّماءکطی السجلّ للکتب.»(انبیاء104)
در بیان آنکه حکما گویند آدمی عالم صغری است و حکمای
الهی گویند آدمی عالم کبری است زیرا آن علم حکمابرصورت
آدمی مقصور بود وعلم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
مصطفی زین گفت کآدم و انبیا                         خلف من باشند در زیر لوا
مصطفی زین گفت: اشارت است به حدیثی که از طریق عامه و خاصه روایت شده است:« آدم فَمن دونه تحت لوائی ولافخر.» (مسند احمد، ج1 ، ص 281) « آدم دونه تحت لوائی یوم القیامه.» (بحار الانوار، ج6،ص 402، از مناقب آل ابی طالب ، ابن شهر آشوب)
تفسیر این حدیث که مثلُ امّتی کَمَثَلِ سفینه نوح
من تمسک بها نجا ومن تخلف عنها غَرِقَ
 مَسکُل از پیغمبر ایام خویش                          تکیه کم کن بر فن و برگام خویش
تابیابی بوی خلد از یار من                                 چون محمد بوی رحمن از یمن
مَثَلُ اُمَّتی : د راین روایت تصرفی شده است، آنچه د رحدیث ها دیده می شود این است: « مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق .» مثل عترتی کسفینه نوح من رکب فیها نجا.» «مثلی کسفینه نوح من رکب فیها نجا و من تخلف عنها غرق.» (احادیث مثنوی، ص 111)
پیغمبر ایام: اشارت است به حدیث « الشیخُ فی قومه کالنبی فی أمته.» (نگاه کنید به ذیل بیت 1773/3)
بوی رحمان از یمن: اشارت است به حدیثی که گویند رسول (ص) درباره اویس قرنی فرموده است: انی لاجد نفسَ الرحمن من جانب الیمن.» (نگاه کنید به ذیلبیت161/3)


قصه هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیه السلام
کیمایی که از او یک مأثری                            بردخان افتاد گشت آن اختری
دخان: گرفته از قرآن کریم است: «ثمّ استوی الی السماء وهی دخان.» (فصلت، 11) آنگاه به خلقت آسمان ها توجه کامل فرمود که آسمان ها دودی بود
کرامات و نور شیخ عبد الله مغربی قدس الله سره
یوم  لا یخزی النّبی راست دان                   نور یسعی بین أیدیهم بخوان
یوم لا یخزی: گرفته از قرآن مجید است: « یوم لا یخزی الله النبی والذین آمنوا معه نورهم یسعی بین ایدیهم وبأیمانهم: روزی که خدا پیامبر وکسانی را که با او ایمان آورده اند خوار نمی سازد، نور آنان پیشاپیش و جانب راستشان می شتابد.»(تحریم، 8)
بازگردانیدن سلیمان علیه السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه ها که آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان وترک آفتاب پرستی
بازگردانیدن سلیمان رسولان بلقیس را: در قرآن کریم است که سلیمان (ع) گفت:« أتمدونن بِمالٍ فما آتانی الله خیر مما آتاکم بل أنتم بهدیّتکم تفرحون. ارجع الیهم فَلنا تینهم بجنود لاقبل لهم بها: مرا به خواسته مدد می کنید، آنچه خدا شما را داده . شما به هدیه خود شادی می کنید، بازگرد به سوی آنان پس می آوریم بدینشان لشکرهایی که آنان طاقت آن را ندارند.»(نمل، 36- 37)
مرغ زآن دانه نظر خوش می کند                           دانه هم از دور راهش می زند
کین زمان هستید خود مملوک ملک                    مالک ملک آنکه بجهید او زهُلک


نظر:ظاهراً گرفته از حدیث است: « النّظره سهم مسموم من سهام إبلیس لعنه الله فمنترکها خوفاً من الله ، آتاهُ اللهُ عزوجلّ ایماناً یجد حلاوته فی قلبه.» (شرح انقروی) «النظر سهم من سهام ابلیس مسموم وکم مننظره اورثت حسره طویله.» (محاسن برقی ، ج1، ص 109، بحار الانوار ، ج 101، ص 40)
مالک ملک : درآن تلمیحی است به قرآن کریم: « ربّ اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی.» (ص،35)
دلداری کردن ونواختن سلیمان علیه السلام مرآن رسولان را و دفع وحشت
 و آزار ازدل ایشان ، و عذر قبول ناکردن هدیه، شرح کردن با ایشان
حق برای آن کند ای زرگزین                                روز محشر این زمین را نقره گین
نقره گین شدن زمین روز محشر : مفسران ذیل آیه : « یوم تبدل الارض غیر الارض » (ابراهیم، 48) نوشته اند زمین را بدل کنند به زمینی از سیم سپید. واز امیر مومنان است: « زمین را سیم گرداندو آسمان را زر.»(تفسیرابوالفتح رازی)
تا بگوید چون ز چاه آیی به بام                            جان که یا بُشرای هذا لی غلام
یا بُشری: گرفته از قرآن کریم است: « وجاءَت سیاره فارسلوا واردهم فأدلی دَلوَهُ قال یا بشری هذا غُلام .» (یوسف ، 19) بشارت باد ما را این پسریست مانند یوسف در حسن وجان (کتاب مثنوی ص 227)
تحریض سلیمان علیه الاسلام مر رسولان را بر تعجیل به هجرت بلقیس بهر ایمان
پس بگوییدش بیا اینجا تمام                             زود که أن الله یدعوا بالسلام
ان الله یدعو بالسلام: خداوند می خواند به آسایش و امان . گرفته از قرآن کریم است: « والله یدعو إلی دارالسلام: و خدا به سرای سلامت (بهشت ) می خواند.»(یونس، 25)


سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان
تکلیف: چگونگی گرفتن. پروردگار را با بندگان بستگی است چنانکه خود فرماید:« ونحنُ اقربُ إلیه من حبل الورید.» (ق،16) اما نه بستگی که بتوان چگونگی آن را گفت یا با چیزی قیاسش کرد.
تهدید فرستادن سلیمان علیه السلام پیش بلقیس که اصرار
 میندیش برشرک ، و تأخیر مکن

تهدید فرستادن سلیمان: مآخذ این گفته ، قرآن کریم است: « ارجع الیهم فلناتینهم بجنود لاقبل لهم بها: باز گرد به سویشان که خواهیم آورد آنان را سپاهیانی که با آن برنیایند.»
باد را دیدی که با عادان چه کرد                آب را دیدی که در طوفان چه کرد
بادو عاد: « وفی عادٍ إذ أرسلنا علیهم الریح العقیم.» (ذاریات، 41) و آن بادی است که درآن هیچ خیرو برکت نیست.(کشف الاسرار) و آن باد دبور بود که رسول (ص) فرمود:«اُهلکت عادُ بالدّبور.»
دست بر کافر گواهی می دهد                   لشکر حق می شود سر می نهد
گواهی دادن دست: اشارت است به آیه « یوم تشهد علیهم ألسنتهم وأیدیهم وارجلهم بما کانو یعملون.»(نور،24) از روزی که به زبان و دست و پای ایشان بر اعمال ناشایسته آنها آگاهی می دهد  
خود رها کن لشکر دیو وپری                       کز میان جان کندم صفدری
صفدری کردن دیو وپری: اشارت است بدانچه در قرآن کریم آمده : «والشیاطین کلُّ بناءٍ و غواصٍ.» (ص،37) ودیو وشیطان را که پناه می شاختند و از دریا وجواهرات می آوردند قرآن کریم (ص 596)
ای تو در بیگار خود راباخته                      دیرگان را تو زخود نشناخته
دیگران را زخود نشناختن: همه را چون خود دانستن، اشارت به گفته اطرافیان بلقیس است:«نحنُ اُولوا قوٍّه واولواباسٍ شدیدٍ.» (نمل ، 33) ما داوری نیروی کامل و مردان جنگجو مقتدری هستیم  

آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان، و
 التفات همت او از همه ملک منقطع شدن وقت هجرت ، الااز تخت
آنکه گوید راز قالَت نَملهٌ                                  هم بداند راز این طاق کهن
قالت نمله : گرفته از قرآن کریم است: « قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان وجنودُهُ: مورچه ای گفت ای مورچگان به جای های خود در شوید تا سلیمان و سپاهیان او شما را پایمال نکنند.» (نمل،18)
خاک راونطفه راومضغه را                                پیش چشم ما همی دارد خدا
مضغه : پاره گوشت. گرفته از قرآن کریم است: « خلقناکم من ترابِ ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه: آفریدیم شما را از خاک پس ا زنطفه ، پس از خونی بسته از پاره گوشتی .» (حج،5)
خاک را تصویر این کار از کجا                      نطفه را خصمی و انکار از کجا
خصمی و انکار: اشارت است بدانچه د رقرآن کریم است: « أولم یرالانسان أناخلقناه من نطفه فإذا هو خصیم مبین.» (یس ، 77) آیا انسان ندید که ما او اراز نطفه خلق کریدم دشمن آشکار من گردید.   
چند صنعت رفت ای انکار تا                          آب و گل انکار زاد از هل أتی
هل أتی :« علی لانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکوراً : آیا آمد بر آمدی روزگای را که چیزی یاد کردنی نبود.» (انسان، 1)
چاره کردن سلیمان علیه اسلام د راحضار تخت بلقیس از سبا
گرچه عفریت اوستاد سحر بود                          لیک آن از نفخ آصف رونمود
گفت حمد الله بر این وصد چنین                      که بدیدستم ز رب العالمین


عفریت وآصف: « قالَ یا ایها المَلَوُ ا أیکم یا تینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین. قال عفریتٌ منالجن أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقالک وانّی علیه لقوی امین. قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد الیک طرفک: [سلیمان] گفت ای گروه بزرگان کدام یک از شما تخت او را نزد من می آورد پیش از آنکه [ آنان] تسلیم شده بیایند، عفریتی از جنیان گفت من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از جایت برخیزی و همانا من بر آن توانایی امین هستم.آنکه نزد او دانشی از کتاب بود گفت من آن را برای تو میآورم پی شاز آنکه مژه ات را به هم بزنی (نگاه تو به باز گردد).» (نمل ، 38- 40)
نفخ: دمیدن کنایه از خواندن اسم اعظم برای حاضر شدن تخت.
حمد الله : الحمد لله. سپاس خدا راست . گرفته از قرآن کریم است: « قال هذا من فضل ربی لیبلونی اأشکر أم اکفر.»(نمل،40) گفت این فضل خدای من است تا مرا بیان نماید که نعمتش را شکر م یگویم یا کفران می کنم  
ظاهرش با باطنش در چالش اند                                لاجرم زین صبر نصرت می کشند
نصرت کشیدن: پیروزی به دست آوردن . با ریاضت ها که مکشند و سختی ها که تحمل می کنند نصرت خدا را متوجه خود می سازندکه : « إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.» (محمد، 7)

اگر خدارا یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند و ثابت قدم گرداند  
مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او درطلب دنیا و غفلت او از
دولت روحانیان که أبنای جنس وی اند ونعره زنان که یا لیت قومی یعملون
یا لیت قومی یعلمون... : « بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین: کاش مردم من می دانستند که پرودگارم مرا آمرزید ومرا ازگرامی شدگان گردانید.»(یس، 26- 27) که خداچگونه درحق  مان مغفرت فرمود مرامورد لطف وکرم قرار داد.
مرغ مرده مضطراندر وصل وبین                    خوانده ای القلب بین اصبعین
القلب بین اصبعین: اشارت است به حدیثی : « قلب المؤمن بین إصبعی من أصابع الرحمن.»
نورغالب ایمن از نقص و غسق                             درمیان إصبعین نورحق
موج طوفان هم عصا بد کو ز درد                        طنطنه جادو پرستان را بخورد
موج طوفان: اشارت است به آیه: « فارسلنا علیهم الطوفان والجراد.» (اعراف، 133)
طوفان هم چون عصا که برساخته جادوگران را فرو برد، فرعونیان را درهم فشرد.


ساحران موسی از استیزه را                                  برگرفته چون عصای او عصا
زین عصا تا آن عصا   فرقی است ژرف              زین عمل تاآن عمل راهی شگرف
لیک زین شیرین گیای زهرمند                           ترک کن تا چند روزی می چرند
ترک کن : واگذار . ظاهراً مضمون نیم بیت گرفته از قرآن کریم است: « ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل.» (حجر،3 ) وشیرینی زهزمندی اموردنیا است که به ظاهر نوش و به باطن چندین نیش است (کتاب مثنوی 233)
توبه کردی او به کردی مودعه                     زآنکه أرض الله آمد واسعه
أرض الله واسعه: زمین خدا فراخ است و خدا فرماید:« یا عبادی الذین آمنو إن أرضی واسعه فایای فاعبدون .» (عنکبوت، 56، نیز نگاه کنید به : سوره زمر، آِیه 10)
خیز بلقیسا که بازاری است  تیز                    زین خسیسان کسا افکن گریز
کساد افکن: دنیا طلبان که مردم را از راهخدا باز می دارند و به دنیا می خوانند . خدا درباره آنان فرموده است: « فما ربحت تجارتهم.(بقره، 16)
بقیه عمارت کردن سلیمان علیه السلام مسجد اقصی را به تعلیم ووحی خدا
جهت حکمتهایی که او داند ومعاونت ملائکه و دیو وپری و آدمی آشکار
چونکه او بنیاد آن مسجد نهاد                        جن وانس آمد بدن در کار داد
بدن در کار دان جن وانس: به کار پرداختن. رنج ساختن کشیدن:» وحُشِرَ سلیمان جُنودهُ من الجن الانس.» (نمل،17) نیز و سپاهیان سلیمان از گروه جن وانس  ص 489  نیز «والشیاطین کلُ بناء وغواصٍ.»(ص،37)
میکشد شان سوی نیک و سوی بد               گفت حق فی جید ها حبل المسد
فی جیدها حبل المسد:« فی جیدها حبل من مسد : د رگردن او (زن ابولهب) ریسمانی است از لیف [خرما](مسد،5)


قد جعلنا الحبل فی اعناقهم                         واتّخذنا الحبل من اخلاقهم
قدجعلنا الحبل....: همانا گذاریم ریسمان د رگردن هاشان و ریسمان را ازخوی های آنان گرفتیم . خوی هر کس او را به کاری مشغول می دارد. چنانکه انقروی نوشته، قسمتی از بیت اشارت است به آیه : « انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا: و همانا ما نهادیم د رگردن هاشان غلها.» (یس،8)
لیس من مستقذر مستنقه                               قط الاطایره فی عنقه
لیس من مستقذر...: «مستقذر» اسم فاعل از « استقذار» از ریشه «قذر»،ناپاکی، آلوده بودن. مستنقه از نقه نقهاً: بهبود یافتن بیماری. مستنقه درلغت به معنی مستفهم حدیث است و در این بیت به معنی پاک است. هیچ ناپاک و پاکی نیست جز که کتاب اعمال وی در گردن اوست. آخر بیت گرفته از قرآن کریم است: و هر انسانی کردار او درگردنش افکنده ایم و روز رستاخیز برای او نوشته ای برون می آوریم که آن را گشوده می بیند.»(اسراء،13)
کعبه را هر دمی عزی فزود                         آن ز اخلاصات ابراهیم بود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید