بخشی از مقاله

عرفان

مقدمه
در آغاز هيچ نبود جزء كلمه و كلمه خدا بود.
مجموعه اي كه در پيش روي شماست پژوهشي است مختصر پيرامون عرفان و قرآن و رابطه آن دو و بيان اصول عرفان و مباني عرفا در تفسير در اين نوشته ضمن تعريف عرفان و بيان اصول عملي و نظري آن موضوعاتي همچون عرفان و انسان عرفان و عقل عرضه گرديده البته موضوعاتي ديگري چون عرفان و جهان، عرفان و تمثيل عرفان و تأويل و….وجود دارد كه من به علت حجيم بودن مطلب نتوانستم در اينجا به بيان آنها بپردازم و به همين دو مورد اكتفا كردم.


البته هر كدام از اين دو موردپژوهشي بزرگ و مستقل را در بر مي گيرند ولي به علت علاقه شخصي به موضوع عرفان سعي كرد م اندازه اي كه در توان هست در اين باره به تحقيق بپردازم.

سيد محمد الياسي
آذر ماه 1382

3- مباني عرفان در تفسير
1-3-عرفان و انسان
در عرفان انسان- و نيز جهان- به تمثيلي از قرآن بشمار مي روند و همانند قرآن تو در تو ، آدمي نقوشش ظاهر و جانش خفي است عرفا اين پيچيدگي و شگفتي را در تمثيل هاي گوناگون نشان داده اند و تفاسيري كه از قرآن نگاشته اند با توجه به همين ويژگي عرضه كرده اند كه از اين آثار به تفسير انفسي ياد مي نمايند چنانكه از ديگر تفاسير به تفاسير آفاقي. آنان آدمي را داراي لطيفه

اي نهاني مي دانندكه ابدي و باقي است و شناخت آن به معرفت پروردگار منتهي مي شود و در حقيقت معرفت قرآن، همين معرفت انساني (جان )مي باشد بالعكس، عرفا ، ارواح و نفوس ر ا مختلف
مي شمارند و متضاد، كه در يكي دّر نهفته است و در ديگر شبه و آفرينش براي بروز اين استعدادهاي نهفته است و مراتب تفسير قرآن و جهان با توجه به تفاوت ارواح و نفوس مختلف
مي شود چنانكه درجات اخروي نيز هم و براين اساس تفسير انبياءو اولياء و پاكان از قران به سبب برتري روحي -اوج تفسير نگاري بشمار مي رود.


آنان روح انسان را جاوداني مي دانند – چنانكه حقيقت قرآن ابدي و جاودانه است- واگر روح انسان
به اين حقيقت در پيوندد به ابديت متصل مي گردد و گرنه نفوس ناقص در همين حيات جسماني فنا و نابود مي شوند.آدمي را غير از حواس ظاهري حواس پنهان است كه نردبان آسمان اندو معاني و لازمة گشودن اين حواس تضعيف حواس ظاهري است كه به شناخت قرآن منتهي مي گردد.


عرفا درجات ومراتب تو درتو و پنهاني روح و نفس را با مراتب و منازل سير و سلوك از مقامات تبتل تا فنا تطبيق ميدهند و سير و سلوك بيروني را رمزي از مدارج روح انساني در درون مي دانند كه چون اين سير و سفر صورت پذيرفت حقيقت هستي بر آدمي رخ مي نمايد كه همان حقيقت قرآن است.عرفا حقيقت آدمي را كه روح است و نفس چيزي جزء معرفت و بينش نمي دانند و هركه

آگاهي او بيشتر جان و روح او افزونتر. بالاترين معارف شناخت نفس آدمي است و بزرگترين فرضية انسان درهستي خواندن كتاب خويش است و جان جمله علم ها همين است به تعبير شريفة وحي :
ا قر كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيبا
انسان بزرگترين و پر عجايب ترين موجودات آفرينش است او شاهكار خلقت اصل جهان آفتابي در ذره نهان، شاهباز از سدره نشين عالم اكبر و زبدة هستي و…. بشمار مي رود و دل او مظهر تمام اسماء و صفات و شايستة منصب خليفه الهي و حق متجلي در اوست و به عبارت ديگر حق تعالي
در صورت انساني ( انسان كامل) نمودار شده است. او صاحب نيرويي است كه مي تواند با غيب

 

جهان و جهان غيب ارتباط يابد آنان وحي را تنها مختص رسولان نمي دانند بلكه آدميان را به ميزان صفاي روح و قوه فراست داراي ارواح وحي گير مي دانند به طوريكه وقايع آينده را از لوح محفوظ و كتاب مبين و ام الكتاب مي خوانند كه اين حالت خود به فهم ديگر – كتاب قرآن كريم منتهي مي شود.


انسان داراي قدرتي است كه اگر از خود بدر آيد پاي بر فرق آفرينش مي نهد و در مراحل كمالي خودبه جايي مي رسد كه گوش حق مي شود و چشم پروردگار و ….. و فعل او فعل حق مي گردد.
گرددخود شناسي مقدمه خير شناسي است انسان گنجينة اسرار الهي است و آن روح القدس كه بر ضمير انسان وحي و الهام مي فرستد در درون اوست نفس انساني در اطوار و جلوه هاي پيچ در پيچ تو در تو هم كوبنده است و همشنونده هم فرستنده و هم گيرنده هم الهام پذير و هم الهام بخش در جلوه اي رازگو ي است و در چهره اي رازنيوش، و گاه در لحظه اي همةاين صور براي او نمودار


مي گردد.او معماي بزرگ خلقت است و دريايي عميق كه ژرفاي آن هنوز بدرستي معلوم نشده است.آدمي را در نهان درچه اي است نامرئي به عالم غيب و ماوراء طبيعت و به تعبير مولانا : از خم وجود بشري راهي است به درياي احديت سرمدي كه سرچشمه همةفيوضات و مخزن انديشه هاي نغز و متعالي است هر قدر آن راه آب پاك و صاف تر ، مواهب الهي ا فزونتر .
حقيقت آدمي جز ديده و دانسته نيست چنانكه جز خير وانديشه نمي باشد – و اگر شرف و فضيلتي براي اوست به سبب علم و عرفان و دانش و بينش اوست

.
هستي ، نيستي، بهشت، دوزخ، خوشي، ناخوشي، خوش بيني ها، بد بيني ها، راحت، غم، نشاط، و دل مردگي و….همه در درون انسان نهفته است و انعكاسي از صورت حال باطن اوست كه به حساب بيرون و ديگري مي گذارد،زندان درون انسان است و بوستان باطن او جهان انسان خود انسان است آدمي تركيبي است از حس و عقل و روح ، روح تحت فرمان عقل و عقل مطيع نفس علوي است.اگر حس تحت اطاعت عقل و عقل در اطاعت روح صافي نشود آدمي به شهود و كشف حقايق نايل


نمي شود، حس و انديشه بسان خاشاك روي آب صاف ( معاني و حقايق) را پوشيده اند و البته از دامان ربوبي بايد خواست تا دست عقل ر ابگشايد، خمس از آب بردارد و عقل را خندان و روشن گرداند و اين كوشش تقوا صورت مي گيردكه دو دوست هوي را مي بندد و دستان عقل را
مي گشايد كه :
چون كه تقوا بست دودست هوا حق بگشايد هر دو دست عقل را
لطيفة نهاني آدمي را قدرت چنان است كه بدن را تحت تأثير صفا و لطافت خويش قرار دهد و اصطلاح جسد متروّح ، روح متجسد مي شود و تيرگي ابر تن در اثر تابش ماه جهان تا لطيف گردد و مبدل به نورانيت شود و بالاخره در عرفان انسان و جهان تجلي خداوند هستند كه در اين يان

انسان، مينياتور جهان و خدا و قرآن از تجليات اوست و قرآن را در دل انسان نگاشته اند، قرآن شرح جمال انسان كامل بشمار مي رود و نزول قرآن در شان انساني است و به قول مرحوم الهي
قمشه اي:
قرآن كه بهين كتاب توحيد ايست جزء شرح جمال آن دل آرا نيست
زيركي بفروش و حيراني بخر زيركي ظن است و حيراني بصر

2-3- عرفان و عقل
بحث عقل از دير باز در ميان جريان هاي فكري و فقهي معركة آراء بوده است و تعرف و حدود آن به طور دقيق كمتر مشخص گرديده است. علماي شيعه در طول تاريخ در استنباط احكام به عقل استناد كرده اندو از افراط( اصحاب رأي ) و تفريط(اخباريين ) بر كنار بوده اند . در جريان هاي فكري نيز نسبت به بهره گيري از عقل اختلاف آراي شگفتي پديدار شده است كه بر اساس فرق: باطنيه، صوفيه، فلاسفه، اخباريون، اخوان الصفا و عرفا و …..شكل گرفته اند.


عرفان ، عقول و افهام را داراي مراتب مي دانند و انديشةعموم بشر را – كه در امور جزيي منحصر مي شود-براي دريافت حقايق كافي نمي دانند، آنان برآنند كه انديشة انساني –كه تو در تو و داراي مراتب پنهاني است – اگر در وادي سير و سلوك قدم نهد كم كم پرده هاي آن كنار مي رود به مقام مشهود و كشف عوالم غيبي نائل مي شود كه در اين مرحله تئوري و ديدگاه تازه اي در مورد زبان و معنا براي آنها پديدار مي شود و كلمات را در معاني حقيقي خود در مي يابند و نيازي به تفسير عقلاني پديدار نمي شود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید