بخشی از مقاله

عواملي كه باعث بدرفتاري كودكان مي شوند

چكيده مقاله :
در اين مقاله به عواملي كه باعث بدرفتاري كودكان مي شوند مي پردازيم ، موضوع اصلي اين مقاله كمك كردن به حل مشكلات رفتاري كودكان بين سه تا شش سال است . مطمئنا منظورمان اين نيست كه ولدين كودكان قبل از اين گروه سني هرگز با فرزندانشان دچار مشكل نمي شوند . نوزادان و كودكان نوپا هم احتمالا مشكلات واقعي براي پدر و مادرشان پيش مي آورند. تقريبا در همه موارد كودكان مشكلات رفتاري را مي آموزند . اين نكته اكثر والدين را شگفت زده ميكند چون هيچ پدر و مادري هرگز در پي آموزش بر رفتاري به كودك خود نيست و بيشتر آنها فعالانه مي كوشند تا رفتار خوب را به فرزندانشان بياموزند . بخشي از اين مشكل به منظور ما از يادگيري برمي گردد .


براي تغيير اعمال كودكان بايد چند مرحله طي شود : نخستين مرحله آشنايي با آن اصول يادگيري است كه راهنمايي فرايند تغيير رفتار به شمار مي آيند . دومين مرحله آشنايي با آن اصول در مورد مشكل رفتاري خاص فرزندتان است .سومين و مهم ترين مرحله عبارت است از اجراي اين برنامه در مورد فرزندتان .


براي جلوگيري از بد رفتاري كودكان مي توانيم تقويت كننده هايي را به عنوان پاداش يا چيزهاي خشنود كننده اي در نظر بگيريم ، اساسي ترين نوع تقويت كننده ها پاداش عيني يا معمولي است . پاداش معمولي شي يا امتيازي عيني و مشخص است . نزد بزرگسالان پاداش ملموس عبارت است از : حقوق يا پول ، اتومبيل جديد ، رفتن به رستوران مورد علاقه يا انجام ورزش كه از آن لذت مي برند . كودكان نيز به مشوقهاي مملوس واكنش نشان مي دهند و براي كسب آن تلاش ميكنند.


والدين بعنوان الگوهاي خوب سرمشق فرزندانشان قرار مي گيرند . روند يادگيري از طريق الگوسازي نه خوب است نه بد ؛ بلكه صرفا يكي از راه هايي است كه كودكان از طريق آن الگوهاي رفتاري شان را فرا مي گيرند .
در بعضي از موارد والدين بايد براي تغيير رفتار كودكان از متخصص كمك بگيرند . مثلا در مواردي مانند :
1- پي گيرانه با مشكلات رفتاري فرزندتان مطابق روشهاي ارائه شده مواجه شده ايد ولي بعد از گذشت يك ماه هنوز بهبودي چنداني مشاهده نكرده ايد . 2- به نظر مي رسد كه فرزندتان با وجود انكه مطابق دستورالعملهاي ارائه شده استفاده كرده ايد واكنش نشان نمي دهد و فكر ميكنيد روشها بايد بيشتر با اوضاع منطبق شوند . 3- فرزندتان افسرده وغمگين است . يا كارهايي مي كند كه ممكن است به خودش آسيب برساند . 4- پرسشهايي درباره رشد عاطفي وتحصيلي فرزندتان داريد و صرفا مايليد آنها را با متخصص مطرح كنيد .


مقدمه :
پرورش گودكان نوعي مبارزه و در عين حال يكي از مهمترين ‹‹ وقت گير ترين ›› و طاقت فرساترين وظايفي است كه انسانها تا كنون با آن روبرو شده اند اما بطور بالقوه يكي از خشنود ترين كارها نيز هست . ما براي پيش بردن بيشتر امور مهم زندگي مان تمهيدات طولاني مدت وگسترده اي نياز داريم . براي اينكه شهروند خوبي باشيم ، دبيرستانها و دانشكده ها دوره هاي تعليمات اجتماعي تاريخ و امور جاري را تدارك مي بينند ؛ براي اينكه آماده كار شويم .

دروه هاي مقدماتي را در مدرسه مي گذرانيم كه بعدا با آموزشهاي تخصصي درهر شغلي كه مي خواهيم پيشينه كنيم ، دنبال خواهد شد . با اين همه معمولا مردم در مورد وظيفه بسيار مهم تري چون پرورش كودكانمان غالبا ناچاريم به سه تدبير اساسي ولي ناقص متوسل نشويم. نخستين و مهم ترين تدبير همانا تجربه ي پرورش خودمان است. مردم مايل اند كه كودكشان راهمانطورتربيت كنند كه خودشان تربيت شده اند . دوم والدين بر مبناي تشخيص خودشان تصميم ميگيرند . مثلا وقتي كودك بد رفتاري مي كند ولدين اغلب بر تشخيص تكيه مي كنند كه به آنها مي گويد بد رفتاري را ناديده بگيرند . سوم ما پدرومادري كردن را صرفا با آزمون و خطا يادميگيريم . مخصوصا در مورد بچه اول ،وقتي والدين با وضعيتي مواجه مي شوند كه نمي دانند چگونه از عهده ي آن بر آيند . اغلب در مورد اينكه چه بايد بكنند صرفا به گمانه زني مي پردازند و اميدوارند كه حدس شان درست از كار در آيد .


در وضعيت بسياري اين سه روش انجام آن چه والدين مان مي كردند استفاده از بهترين تشخيص هاي خودمان و حتي آزمون و خطا براي راهنمايي والدين در پرورش فرزندان شان كافي است .
والدين درمعرض دريافت آرايي متفاوت و اغلب متناقض قراردارند . درباره اينكه چه نوع پدر ومادري باشند هدف ما اين نيست كه شما رامتقاعد كنيم نوع خاصي از پدر يا مادر بشويد بلكه ارائه تدبير واقع بينانه اي براي مواجهه با مشكلات رفتاري فرزندتان است . رهيافتي كه تاكيد دارد انسان ها فرا مي گيرند كه با توجه به نتيجه اي تجارب خود و پي آمدهاي اعمال شان به طريق مشخص رفتار كنند . رهيافتهايي كه ارائه ميكنيم نشان داده اند كه نه تنها در بسياري درمانگاه هاي مختلف كودكان بلكه در مطالعات تحقيقي مفصل درباره ي مشكلات رفتاري كودكان نيز موثر بوده است .


هدفهاي رفتاري مقاله
در اين مقاله مي خواهيم بررسي كنيم وبدانيم كه چرا كودكان بد رفتاري ميكنند و عوامل بد رفتاري كودكان چه عواملي ميباشد؟ وراههاي پيشگيري از اين بد رفتاري كودكان چيست؟ هدفهاي اساسي ما حل مشكلات رفتاري كودكان است تا كودكان بتوانند مهارتهاي مهم و جديد زندگي و روش تفكر مثبت درباره خود را بيازمايند تا در آينده پيشه و كار مناسبي را براي خود بر گزينند كه هم براي خود و هم براي جامعه مفيد واقع شوند

چرا كودكان بد رفتاري مي كنند ؟
موضوع اصلي اين مقاله كمك كردن به حل مشكلات رفتاري كودكان بين سه تا شش سال است . مطمئنا منظورمان اين نيست كه والدين كودكان قبل از اين اين گروه سني هرگز با فرزندانشان دچار مشكل نمي شوند . نوزادان و كودكان نوپا هم احتمالا مشكلات واقعي براي پدر و مادر پيش مي آورند . به هر حال كودكان سنين سه شش سال از چند جهت موجودات خاصي اند . همين كه كودكان به سه سالگي نزديك مي شوند

 رشدي سريع و استثنايي در مهارتها و توانايي هاي جديد آنها بروز ميكند: زبان ، گفتار، گنجينه لغات ، همگي پيچيده تر مي شوند ، توانايي تفكر و استدلال شروع به رشدي كنند ، كودكان نسبت به محيط . خود فعال تر و كنجكاو تر مي شوند . به گستردن دامنه هم بازي هاي خود شروع مي كنند . شخص كه قبلا به چشم نوزاد يا كودك نوپا به اومي نگريستيم . حالا به كودكي تبديل شده كه رفتارهايي آشكار مخصوص به خود دارد . همين كه كودكان بزرگ مي شوند ، تغيير كرده و رفتارهاي تازه اي را آغاز مي كنند متقابلا والدين نيز بايد تدابير جديدي بكار ببرند .
كه غالبا به معناي كمك به فرزندان براي يادگيري مهارتهاي جديد است . در مرود كودكان كوچكتر از گروه سني بكار ببرند كه غالبا به معناي كمك به فرزندان براي يادگيري مهارتهاي جديد است . در مورد كودكان كوچكتر از گروه سني سه تا شش سال مهارتهاي پيشرفته اي كه لازم است خوب فرا گرفته شوند شامل تسلط بر خود و به تعويق انداختن كسب خواسته هاست . در اين مرحله والدين بايد به فرزندانشان بيشتر كمك كنند تا كاملا براي استفاده از دستشويي تربيت شوند يادبگيرندجاي خود را تر نكنند و بتوانند خواسته هاي خود را بدون كج خلقي بيان كنند.


هنگامي كه كودكان كمي بزرگتر مي شوند ، در بازي ها و دادو ستد هاي اجتماعي باديگران مستقل مي شوند و مي توانند درباره ي اتفاقاتي كه براي شان مي افتد دقيق تر بينديشند . همراه اين پيشرفتهاي تازه وظايف اضافي براي كودك و گاه مشكلاتي نيز بوچود مي آيند . وقتي كودكي چهار ساله در كارهاي روزمره اش مصمم تر و هدفمند تر مي شوئد به همين نسبت ممكن است وقتي كارها بر وفق مرادش پيش نمي روند بيشتر عصباني و دلسرد شوند حل اين مشكل نيازمند آموزش بيان احساسات به نحو شايسته است تا كودك با خشم نافرماني و ويرانگري احساساتش را بروز ندهد . وقتي دختري 5 ساله مدت زيادي را خارج از فضاي امن و آسايش خانه مي گذراند . ممكن است با چيز نامانوس وترسناكي روبرو شود .

فراگيري غلبه بر ترس ها و كسب اعتماد به نفس از وظايف مهم اين مقطع به شمار مي آيند. تقريبا در همين سن وسال كودكان قادرند مسئوليت بيشتري را درتصميم گيري هاي روزمره درباره ي موضوعاتي كه مربوط به آنهاست بر عهده بگيرند . بالاخره همين كه كودكان به شش سالگي نزديك مي شوند دوست دارند وقتي خيلي بيشتري را با دوستان وهمبازي هاي خود بگذرانند و به زودي مدرسه رانيز شروع خواهندكرد . در اين مقطع مهارتهاي اجتماعي جديد و دوست يابي اهميت پيدا مي كند .


با اين نقاط عطف پيش بيني پذيري در رشد و پرورش بيشتر كودكان پيش مي آيد . مثلا كودكان در يك سالگي راه رفتن را شروع مي كنند . معمولا در دو سالگي آمادگي فراگيري استفاده ازدستشويي مي شوند و اكثرا كودكستان رسمي را از پنج سالگي شروع مي كنند . ولي هميشه ميسر نيست مهارت در وظايف خاص يا مشكلات رفتاري را كه ممكن است پيش بيايد با ترتيب زماني و به طور دقيق مشخص كنيم . به اين دليل در اين كتاب بر آن نوع مشكلات رفتاري تاميد مي شود كه معمولا طي اين سالهاي اوليه پيش مي آيند و روشهايي كه والدين مي تواند در صورت بروز مشكلات با آنها مواجه شوند پيوست پايان كتاب برخي مشكلات رفتاري معمول دوران كودكي را خلاصه و سنيني را كه غالبا اين مشكلات در آن رخ مي دهند مطرح كرده است با توجه به وظايف جديدي كه همه كودكان در طول دوره ابتدايي زندگي شان بر دوش خواهند گرفت گاه دشواريهايي كه آنها را مشكلات رفتاري ميناميم در مواجهه با اين مسئوليتهاي تازه پيش مي آيند . حال بايد ديد كه اين مشكلات چگونه بروز مي كنند و درچه مقطعي آنقدر وخيم مي شوند كه نگراني والدين را بر مي انگيزند ؟


تحقيق در علل مشكلات رفتاري
متخصصان سالها كوشيده اند تا عوامل شكل دهنده ي شخصيت را عموما و اختلالات رفتاري را به طور خاص با جستجو در مكانهاي متقاوت تعيين كنند . قرن ما پيش تصور مي شد كه شخصيت معلول مايعات يا ‹‹ اخلاطي ›› است كه در سراسر بدن جريان دارد . وقتي يكي از اين مايعات فزوني يابد مي تواند سبب تند خواني ، بي حالي ، افسردگي و فعاليت بيش ازاندازه ي شخص شود . سال ها بعد متخصصان متفق القول شدند كه از شكل ، اندازه و طرح سر فرد مي توان رفتار او را پيش بيني كرد . اولين پزشكان با استفاده از علمي كه جمجمه شناسي مي ناميدند و مجهز به نوارهاي اندازه گيري و قطر سنج بود سر مريض هاي جوانشان را با وسواس اندازه گيري مي كردند تا محل برآمدگيهايي را كه سبب رفتارهاي ناسازگار بود بيابند .


در اوايل قرن بيستم متخصصان متقاعد شدند كه ويژگي هاي شخصيت با ساختمان بدني و قد و قامت ارتباط دارد . فرض بر اين بود كه افراد خيلي چاق دمدمي مزاج و افراد لاغر درون گرا و كمرو و افراد ورزشكار برون گرا و ثابت قدم هستند .
دير زماني است كه تمامي اين كوششها براي درك شخصيت كودكان مردود شمرده مي شوند . ولي به كوشش خود براي يافتن علت ها راه حل هاي مشكلات رفتاري كودكان ، البته در زمينه هايي متفاوت با گذشته ادامه مي دهيم . چند فرضيه ي .وسيعا پذيرفته شده درباره رفتار كودكان كه ثابت شده چندان هم درست نيستند عبارتند از :
اين كه كودكان شبيه پدر ومادرشان رفتار مي كنند آيا به اين معناست كه ويژگي هاي شخصيت را از آنها به ارث مي برند ؟.


مي دانيم كه بسياري از صفات جسماني را از پدر و مادر به ارث مي برند . رنگ چشم ، مو و قد كه به طور ژنتيكي تعيين مي شوند . هر چند اين نظريه تا حدي است كه دستخوش مناقشه است . اما امروزه بسياري از روان شناسان معتقدند كه هوش كودك را تا حد بسيار زيادي عامل ژنتيكي تعيين مي كند . در ضمن مي دانيم كه كودكان معمولا شبيه پدرو مادرشان رفتار مي كنند. مثلا والدين بسيار حساس معمولا فرزندان عاطفي و والدين عاقبت انديش معمولا فرزنداني دارند كه معيارهاي بالايي را براي عملكرد خود قرار مي دهند

و والدين درون گرا به احتمال زياد فرزنداني خجالتي دارند و الي آخر . بعضي از اين موضوع نتيجه مي گيرند كه ويژگي هاي رفتاري هم ارثي اند . در واقع اكثر مطالعات فعلي قادر به اثبات رابطه ي صريح ژنتيكي بين شخصيت والدين و شخصيت فرزندان شان نبوده اند . وقتي كه كودكان مثل ساير اعضاي خانواده ي خود رفتار مي كنند يا با مشاهده و تقليد اعمال ساير اعضاي خانواده ي خود رفتار مي كنند . يا با مشاهده و تقليد اعمال ساير اعضاي خانواده و يا به سبب اين كه احتمالا والدين صفاتي را كه خود دارند در فرزندشان تشويق مي كنند فرا گرفته اند كه اين گونه رفتار كنند .براي اين كه بگوييم ويژگي هاي رفتاري را عوامل ژنتيكي و ارثي تعيين ميكنند شواهد اندكي دردست است .


آيا مشكلات رفتاري نشانه هاي ناهنجاري عميق تري در شرايط روحي نيستند . كه نمي توان مستقيما درمانشان كرد ؟ زماني عبارت مذكور نظريه غالب در زمينه ي مطالعه كودكان بود .چنين گمان مي شد كه بر رفتاري هاي كودكان ( اعم از كتك كاري ، كج خلقي ؛ مشكلات آموزش استفاده ازدستشويي و هراس از تاريكي ) به سبب رويدادها ، كشمكش ها يا ضربه ي عاطفي پنهان در جايي در گذشته پديد آمده اند كه از نخستين دوره ي رشد يا در همان اوايل دوره ي كودكي تداوم يافته اند . بنابراين مشكلات رفتاري شانه هاي بيروني بيماري تلقي مي شدند كه تا زماني كه معلول پديده ي عميق تري بودند نه مي شد و نه مي بايست مستقيما آن را درمان كرد


به هر حال اين نظريه كه مشكلات رفتاري ، پيامد آشفتگي و ناراحتي عاطفي ريشه دار در گذشته اند مخالفتهاي شديدي را برانگيخت . يكي از آنها فقدان مطلق شواهد در اين مورد بود و بررسي ها نشان داد كه اكثريت عظيم كودكاني كه بد رفتاري ميكنند هرگز ضربه عاطفي غير عادي را در مرحله خطير رشد اوليه تجربه نكرده اند . اگر چه اين موضوع درست است كه اگر كودكي در اوايل زندگي اش دستخوش ناراحتي بزرگ وتكان دهنده اي ( چون غفلت بي اندازه يا بد رفتاري پدرومادر ) شود ممكن است در آينده به مشكلاتي دچار آيد ولي بيشتر كساني كه مشكلات رفتاري از خود نشان مي دهند چنين تجارتي از سرنگذرانده اند . از ديدگاه عملي حتي اگر والدين از چنين تجارتي برخوردارند هنوز بايد بياموزند كه با رفتارهاي فعلي كودك بدون توجه به علت هاي آن چگونه روبه رو شوند . كتاب هاي روان درماني در ده سال گذشته به وضوح كامل نشان ميدهند كه مشكلات رفتاري كودكان را نه تنها ميتواند بلكه بايد مستقيما بررسي كرد .


مغز عامل كنترل نهايي تمام رفتارماست . بنابراين آيا مشكلات رفتاري پي آمد كاركرد نامطلوب مغز نيستند ؟
قسمت اول اين ادعا مطلقا درست است . تمام رفتارهاي انسان : حركت ، تفكر ، تكلم ، احساس و تنفس به وسيله ي مغز و دستگاه مركزي اعصاب هدايت مي شوند . بدون فعاليت درست دستگاه عصبي حيات وجود نخواهد داشت چه رسد به مشكلات رفتاري ، بعضي ها با توجه به واقعيت نتيجه مي گيرند كه ممكن است بسياري از اختلالات رفتاري كودكان از ناهنجاري هاي مغزي ناشي شوند . اخيرا نظريه اي كوچك ترين نقص در كاركردمغز توجه گروه كثيري ازمحققان را به خودجلب كرده است .اساس اين نظريه بر اين فكر استوار است كه كوچكترين نقص در كاركرد مغز ( كه غالبا از نظريه باليني قابل تشخيص است ) به ايجاد انواع مختلف بد رفتاريها مي انجامد .

اين بد رفتاريهاي ناشسي از نقص كاركرد مغز عبارتند از : تحرك غير عادي ، مشكلات يادگيري و مدرسه ، تهاجم و كج خلقي .


اين نظريه نيز مانند بسياري ازنظريه هاي ديگر در نهايت حاوي عنصري از حقيقت است . دستگاه عصبي بعضي كودكان دستخوش اختلال است و يا دچار آسيب مغزي شده اند كه متخصصان مغز واعصاب با استفاده از دستگاههاي ضبط امواج الكتريكي مغز يا آزمايش هاي پزشكي مشابه و نيز روان شناسان با استفاده از ارزيابي هاي تخصصي بر روي كاركرد مغز ميتوانند انها را تشخيص دهند . در موردافرادي با دستگاه عصبي ناهنجار نتايج خاصي به دست مي آيد كه از جمله ميتوان صرع واختلالات ناشي از حمله هاي آن ونيز برخي اختلالات در روند ادراك به نام توانايي هاي يادگيري را برشمرد و هر گاه شواهد روشن پزشكي در مورد چنين اختلالي وجودنداشته باشد والدين ميتوانند فرض كنند كه مشكلات عادي رفتاري فرزندشان ناشي از ناهنجاريهاي مغزي نيست حتي اگر آن مشكلات جدي و به مدت طولاني ادامه داشته باشند .


مشكلات رفتاري معمولا چگونه رشد ميكنند ؟
اگر مشكلات رفتاري كودكان ارثي نيستند يا به علت كشمكشهاي عاطفي نهفته يا بر اثر اختلال دستگاه عصبي و مغز به وجود نيامده اند پس از كجا پديد آمده اند ؟ تقريبا در همه موارد كودكان مشكلات رفتاري را مي آموزند . اين نكته اكثروالدين را شگفت زده ميكند چون هيچ پدر ومادر خيرخواهي هرگز در پي آموزش بدرفتاري به كودك خود نيست وبيشتر آنها فعالانه مي كوشند تا رفتار خوب را به فرزندانشان بياموزند . بخشي از اين مشكل به منظور ما از يادگيري برمي گردد.

به طور كلي برداشت مردم از يادگيري همان روند آموزش رسمي است . آن نوع فراگيري كه والدين يا آموزگاران وقتي ميخواهند علم يا اطلاع تازه اي را به كودكان بياموزند از آن پيرومي ميكنند . اما نوع ديگري از يادگيري هم يافت مي شود كه كمتر رسمي ؛ سازمان يافته و برنامه ريزي شده است . اين نوع فراگيري عبارت است از الگوهاي رفتاري كه بر نتايج اعمال فردي استوار شده است . نقش اين شكل يادگيري از طريق تجربه در رشد الگوهاي رفتاري از بقيه گونه ها بيشتر است .


(فرايندي سه مرحله اي براي رفع مشكلات رفتاري فرزندانتان )
والدين در موقعيت منحصر به فردي قراردارند و ميتوانندمستقيما به فرزندشان كمك كنند تا به تدريج الگوهاي رفتاري مناسب تر ، موفق تر و مثبت تري را بروزدهند. علت اين امر آن است كه والدين ميتوانند در مورد اعمال فرزندشان به نتايج موثري برسند ؛ نتايجي كه ميتوانند يادگيري خصلتهاي پسنديده فردي را تشويق و مشكلات رفتاري موجود را رفع كنند . شما به عنوان پدر يا مادر در موقعيتي قرارداريد كه ميتوانيد صفات و رفتارهاي سازندهاي چون تسلط برخود ؛ پيروي از راهنماييهاي معقول يا همكاري در بازي با ديگران را تقويت و تحكيم كنيد. نيز در موقعيتي هستيد كه تجربيات آموزنده اي فراهم آوريد كه مشكلات رفتاري فرزندتان چون كج خلقي ، اتلاف وقت ، كتك كاري ، خرابكاري و نافرماني را كاهش دهيد .


بالاخره براي آموزش مهارتها وشايستگي هاي جديد مثل فراگيري استفاده از دستشويي غلبه بر ترسها ، كم رويي ها و توانايي تصميم گيري مي توان از اصول يادگيري سودجست .
اما صرفا قرار گرفتن درموقعيت رفع مشكلات رفتاري فرزندتان كافي نيست . براي تغيير اعمال كودكان بايد چند مرحله طي شود. نخستين مرحله : آشنايي با ان اصول يادگيري است كه راهنماي فرايند تغيير رفتار كودك به شمار مي آيند .


دومين مرحله: برنامه ريزي براي بهره گيري در موردمشكل رفتاري خاص فرزندتان است.
(الگوهاي رفتاري خوب فرزندتان را تقويت كنيد . )
چه نوع تقويت كننده هايي برانگيزنده رفتارند ؟
مي توانيم تقويت كننده ها را به عنوان پاداشها ياچيزهاي خشنودكننده اي در نظر بگيريمم كه ازلحاظ پيچيدگي در سه سطح قراردارند. اساسي ترين نوع تقويت كننده ها پاداش عيني يامملوس است. پاداش مملوس شي يا امتيازي عيني ومشخص است .

نزد بزرگسالان پاداش عيني عبارت است از : حقوق يا پول ، اتومبيل جديد ، رفتن به رستوران مورد علاقه يا انجام ورزشي كه از آن لذت مي برند . كودكان نيز به مشوقهاي مملوس واكنش نشان مي دهند و براي كسب آن تلاش ميكنند . والدين در ازاي رغبت نشان دادن به انجام كارهاي كوچك روزمره و مسئوليتهاي مشابه ، پول توجيبي مختصري براي فرزندشان مقرر ميكنند. در اين جا پول توجيبي به مثابه تقويت كننده اي عمل ميكند كه كودك را به پذيرش مسئوليتهاي بزرگسالانه بر مي انگيزد . تادير وقت بيدار ماندن ، يك بستني قيفي ، گردش در پارك و تماشاي يك برنامه تلويزيوني ، مثالهاي ديگري از پاداشهاي عيني و مملوس به شمار مي آيند.


تقويت كننده سطح بالاتر بعدي دريافت توجه وتحسين ازديگران است . به استثناي موازي كم شمار مردم از ارزيابي مثبت دستاوردهاي خود خيلي لذت مي برند. شنيدن عبارتهاي صميمانه ‹‹كار خوبي كردي ›› خيلي به تو افتخار مي كنم ›› ‹‹ كارت عالي بود ›› از زبان مردمي كه مي شناسيم به ما ميفهماند آنها به اعمال توجه دارند و اين خود ما را به سوي كار وتلاش بيشتر براي تداوم كسب آن قدر داني ها هدايت مي كند.

غالبت بهترين آموزندگان و بهترين مديران مثلاكساني اند كه از روي عادت با توجه دستاوردهاي مردم وابراز نظر در مورد آنها به انان انگيزه مي دهند. بدترين آموزگاران و مديران آناي اند كه موفقيتهاي روزمره فرد راناديده مي گيرند و فقط وقتي مشكلي پيش مي آيد اظهارنظر ميكنند . تحسين و توجه براي كودكان نيز مشوق هاي نيرومندي اند . همان طور كه بزرگسالان درمقابل تحسين و توجه واكنش نشان مي دهند و براي كسب قدر شناسي كساني كه مورد احترامشان هستند سخت تلاش مي كنند كودكان نيزچنين اند. هرگاه كودكان بفهمند وقتي خوب رفتار ميكنند مورد توجه و تحسين قرار خواهند گرفت . الگوهاي رفتاري خوبشان تقويت مي شود وهمان طور كه به زودي خواهيم ديديكي از بزرگترين وظايف والدين اين است كه ياد بگيرند با استفاده از توجه و تشويق رفتار خوب رادر فرزندشان برانگيزند ، بخصوص اعمالي كه اكنون آن قدر ها اتفاق نمي افتد .


سومين تقويت كننده باز هم سطح بالاتر كه بر رفتار ما تا ثير مي گذارد توانايي پاداش دادن به خود است خودتقويتي وقتي روي مي دهد كه بتوانيم از دستاوردهايمان تقدير كنيم . بفهميم كه كار خوبي كرده ايم و به رفتار خود افتخار كنيم . بيشتر بزرگسالان در دنيايي زندگي مي كنند كه هر وقت كار چشمگيري انجام مي دهند از ديگران پاداش مملوس احترام و توجه دريافت نميكنند.

با اين همه حتي وقتي اين تقويت كننده هاي بيروني غايب باشند مردم ميتوانند باطنان از خودشان تعريف كنند. (واقعا حسابي روي آن گزارش كار كردم )، ( آن جا كارخوبي كردم ) ( كمك به ديگران كار خوبي است ) اين ها عبارت هاي تشويق كننده اي كه براي هدايت و برانگيختن اعمالمان به خود مي گوييم. حتي وقتي هيچ كس به آنچه ميكنيم توجه ندارد شخصي كه بدون هيچگونه منفعت آشكار كارهاي شفقت آميزي براي ديگران انجام مي دهد مثل فردي كه در كمال گمنامي به محتاجان هداياي زيادي مي بخشد احتمالا قدر داني بيروني در پاسخ دريافت نميكند ولي به احساس دروني مثبتي ازنيكوكاري خود دست مي يابد .


اين سه نوع تقويت كننده درمجموع دليل بسياري ازكارهايي است كه مردم انجام مي دهند اما چرا در بحث مشكلات رفتاري كودكان به انگيزه بزرگسالان پرداختيم ؟ زيرا انگيزه هاي بزرگسالان آنچه راهنماي رفتاري فرزندمان است تفاوت بنيادي ندارد . بايد ياد آوري كنيم درست مثل بزرگسالان كه اگر كارهايشان به نتايج مثبت رضايت بخش منجر نشود نسبت به انها بي علاقه و سهل انگار مي شوند واز انجام شان دست بر مي دارند ، كودكان نيز اغلب وقتي رفتارخوبشان به اندازه كافي تقويت نشود از خوب رفتار كردن سرباز مي زنند .


بياموزيد چگونه به رفتارخوب فرزندتان پاسخ دهيد .
هر پدر و مادري احتمالا در موقعيتهاي متفاوت سعي كرده با استفاده از پاداش رفتار خوب فرزندش را برانگيزد زماني كه براي اولين بار اين شيوه رفع مشكلات براي والدين شرح داده مي شود خواهيم شنيد كه آنها مي گويند فرزندشان به هيچ نوع انگيزه مثبتي واكنش نشان نمي دهد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید