بخشی از مقاله

عوامل زمينه ساز فرار دختران از خانه

محيط نامساعد و تشنج آفرين خانواده ، طلاق و اعتياد والدين به خصوص پدر ، ارتباط با دوستان ناباب ، روابط كنترل نشده خانواده ها با يكديگر ، اختلاف والدين و فرزندان ، كنترل و سخت گيري افراطي و غير منطقي والدين ، مشكلات حاد اقتصادي ، احساس ناامني در خانه ، اختلالات شخصيت و روابط دختران فراري


دختران فراري معمولا در گروه سني 14 تا 25 سال قرار دارند موقعيت سني اين افراد نشان دهنده ي ميزان آسيب پذيري ، احتمال بزهكاري ، بزه ديدگي و يا قرباني شدن در برابر سوء استفاده هاي جنسي مختلف و ديگر سوء استفاده ها مي باشد در اين مرحله اهميت مداخله سريع همه جانبه خانواده و مسئولين ذيربط بسيار حائز اهميت است .
بايد توجه داشت كه خطر فقط خانواده هاي طبقات پايين از نظر اقتصادي واجتماعي را تهديد نمي كند ، بلكه بنابر تحقيقات در صد قابل توجهي از دختران فراري ، متعلق به خانوا ده هاي مرفه و متوسط به بالا هستند .


مخاطراتي كه پس از فرار دختران جوان بي پناه و آسيب پذير را تهديد مي كند معمولا عبارتند از :
1- ( گرفتار شدن در دام شبكه هاي قاچاق دختران و زنان جوان :
قاچاقيان ، ايادي خود را در مناطقي مانند پاركها ، مقابل مدارس راهنمايي و دبيرستانها و اماكن عمومي مي گمارند تا با پرسه زدن در اين اماكن و شناسايي دختراني كه از منازل خود فرار كرده اند ، آنها را با وعده ها يي ، به دام اندازند . گاهي فرار ، پس از طرح دوستي و آشنايي از سوي دلالان شبكه هاي قاچاق و دادن وعده هاي مختلف چون خروج آسان از كشور و درآمد خوب و زندگي بهتر، اتفاق مي افتد .
2 ( تجاوز و تحميل :


معمولا دختران فراري كه آسيب پذيرنيز هستند، گرفتار مشكل تجاوز ، اجبار و تحميل مي شوند قاچاقچيان ، دختران جواني را كه به هر انگيزه از خانه خود گريخته اند ، وسيله درآمد خود قرار مي دهند . آنها را به برقراري ارتباط جنسي و انجام كارهاي خلاف مجبور مي كنند . در سالهاي اخير نوع جديدي از فريب و قاچاق دختران و زنان از طريق اينترنت مشاهده مي شود كه بيشتر حاصل گسترش شبكه هاي ارتباطي مجازي است.
3 ( انگ اجتماعي و عدم امكان بازگشت به شرايط گذشته ، از ديگر مباحث تامل برانگيز در مورد دختران فرار است .
چرا فرار از خانه
فرار از خانه از جمله رفتارهاي ناسازگار نه اي است كه بيشتر از نو جوانان و جونان سر مي زند . با توجه به پيامد هاي سوء آن يكي از آسيب هاي خانوادگي و اجتماعي جامعه ، شناخته مي شود .

آسيبي كه مي تواند بهداشت رواني فرد و جامعه را تحت تاثير قرار دهد . مسئله فرار زنان و دختران همراه با ساير معضلات وآسيب هاي اجتماعي مرتبط با آن درسالهاي اخير با رشد روز افزون در شهرهاي بزرگ بالاخص شهر تهران مورد توجه كار شناسان ، متخصصان علوم انساني قرار گرفته است . فرار از خانه در واقع زير پا گذاشتن مقررات خانوادگي و هنجارهاي اجتماعي است كه اغلب به علت ترس ، خشم ، يا انتقام جويي در مقابل عوامل مخرب و آشفته خانوادگي و اجتماعي رخ مي دهد .


دختران بيشتر براي مدت كوتاهي حضوردر مكانهاي ديگر را به جاي ماندن در خانه خود ترجيح مي دهند . ساخت و روابط متزلزل افراد در درون خانواده ، اعضاي معترض وناخشنود از اين وضعيت نابسامان را به طرف جامعه پرتاب مي كند با اين اتفاق فرد را به فراري تبديل كرده و به سوي بزهكاري و ارتكاب ساير جرائم سوق مي دهد . گزارش سازمان بهداشت جهاني حاكي است كه سالانه بيش از يك ميليون نوجوان 13تا19 ساله از خانه فرار مي كنند كه 60 تا 70 درصد اين افراد ، شامل دختران و 30 تا 40 درصد از انان در بين پسران رخ ميدهد . در پژوهشي كه عوامل مختلف خانوادگي ، اقتصادي ، همسالان ، فرهنگ آموزش ، اوقات فراغت و ارتباطات در دو بخش دروني و بيروني را مورد بررسي قرار داده است نتايج زير در مورد خانواده و همسالان حاصل گرديده كه نسبت به شاخصهاي ديگر از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است ، به همين دليل فقط نتايج اين دو بخش در اين نشريه آورده شده است . خانواده به ميزان 7/77 درصد از بيشترين تاثير بر فرار دختران برخوردار است . زيرا فرد از بدو تولد ارزشها و هنجارها را در خانواده مي آموزد و به تدريج با دنياي وسيع تر جامعه آشنا مي شود . به گونه اي كه خانواده و كاركردهاي آن در پذيرش نقشهاي اجتماعي از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد .


ميزان محبت ، صميميت ، حمايت عاطفي و وابستگي از جمله مسائل مهمي است كه در دوران اوليه زندگي مي تواند در بروز رفتارهاي بهنجار و يا نا بهنجار موثر باشد . نتايج تحقيقات نشان داده است كه هر چه از ميزان وابستگي والدين به فرزندان كاسته شده ، بر فرار آنان از خانه افزوده شده است . از دگر سو با توجه به دگرگوني در ساختار خانواده برخي از كاركردهاي اساسي آن كاهش يافته يا اساسا از دست رفته و برخي ديگر جابجا شده اند . با دگر گوني جامعه روابط خانوادگي نيز دستخوش تغيير شده است . نياز به آزادي هاي فردي بر محدوده زندگي خانوادگي نيز تاثير گذاشته است . اينك نمي توان بر الگوهاي گذشته كه در زمان خود شايد بهترين بوده است پاي فشرد ، بلكه با توجه به تحولات اجتماعي و تغيير در شكل و روابط حاكم بر خانواده بايد تلاش كرد تا الگوهاي متناسب با شرايط امروز جامعه ارائه نمود . چنين برنامه ريزي نياز به توجه به تحولات و پديده هاي جديد اجتماعي و جهاني دارد .


گروه همسالان ديگر شاخصي بود كه به ميزان 5/67 درصد تاثير زيادي بر فرار دختران داشته است . گروه همسالان ؛ به عنوان دومين عامل بعد از خانواده در جامعه پذيري جوانان و نوجوانان نقش مهمي بر عهده دارد . ارتباط با گروه هاي سني در شكل گيري رفتار فردي و اجتماعي نوجوانان و جوانان بسيار مهم است . اين گروه ممكن است تاثير خانواده را نيز دگرگون و يا حتي خنثي نمايند . انسان به دلايل مختلف خود را با ديگران ارزيابي و مقايسه مي كند . در اين فرآيند انسان ارزشها و استانداردهاي افراد و يا گروه هاي ديگر را به عنوان يك قالب مقايسه اي و مرجع در نظر مي گيرد . اين گروه مي تواند در پيشرفت . و تكامل شخصيتي و رفتارهاي اجتماعي نوجوانان و جوانان نقش مهمي ايفا نمايد . همچنين مي تواند زمينه يادگيري بسياري از مهارتها و فعاليتهاي اجتماعي را فراهم كند .بنابراين حضور در محيط هاي نامناسب و داشتن دوستان ناباب و ارتباط با معيارهاي اخلاقي غير متعارف اجتماعي مي تواند زمينه رفتارهاي نامناسب را ايجاد نمايد و گروه همسالان مي تواند به عنوان گروه مرجع مورد توجه قرار گيرد .


* بحث و نتيجه گيري :
هنگامي كه فرد در خانه و خانواده محيط نامناسب ، منطبق با روحيات شخصي اش را نمي يابد ، فكر مي كند كه با فرار از خانه مي تواند تمام مشكلات را پشت سر گذاشته و وارد دنياي متفاوت شود . فرد به اشتباه فكر مي كند جامعه محيط امن براي رفع نيازهاي او است او به گونه اي از مشكلات دروني و خانوادگي در رنج است كه كوچكترين فكري به پيامدهاي بعد از فرار نمي كند .
آيا كساني كه به دليل و انگيزه اي خانه و كاشانه خود را هر چند نامطلوب به قصد دستيابي به وضعيت مطلوب تر ترك مي كنند ، به مقصود خود نائل مي شوند و به ساحل نجات دست پيدا مي كنند ؟ يا در يك منجلاب غير پيش بيني گرفتار مي آيند و گاهي تا مرز نابودي و رسوايي تمام پيش مي روند ؟ پس بايد جوانان و نوجوانان را دريابيم و به نيازهاي آنان پاسخ منطقي و در خور شرايط روز اجتماعي و جهاني بدهيم .
چگونه با فرزندم مدارا كنم


همه كودكان براي والدينشان عزيز و گرامي هستند و سعي در تامين مسائل عاطفي و آماده نمودن آنان در صحنه هاي مختلف زندگي هستند وهمانگونه كه اكثر قريب به اتفاق روانشناسان و جامعه شناسان معتقدند كه انسان سالم مي بايست در محيطي امن و سالم و آرام زندگي كند بنابراين جهت رسيدن به اين مسئله مهم نكاتي ضروري است :


1- ايجاد ارتباط دوستانه و تفاهم آميز والدين با اين مسئله موجب آسايش خاطر واطمينان فرزند مي شود ، بر خوردهاي صميمانه و محترمانه والدين ومراعات حرمت و شئونات هر يك از آنها از طرف ديگري در رديدايش حس احترام نسبت به والدين بسيار موثر است.
2- مشكلات و مسائلتان را نزد فرزندان اشكار نكنيد و يكي به غياب ديگري به انتقاد و بدگويي از طرف مقابل نپردازد .


3- تفريح و ورزش الدين با كودكان و نوجوانان هميشه لذت بخش و شادي افرين است و در عين حال فرصتي را براي فرزند ايجاد مي كند تا احساسات ، عواطف و مشكلات خود را مطرح كند .
4- رقابت والدين براي جلب محبت كودك كار صحيحي نيست و فرزند را نسبت به طرفين بي اعتماد مي كند .
5- وجود رابطه صميمانه والدين فرزندان باعث مي شود كه آنها رازهاي خود را قبل از هر كسي با والدين در ميان بگذارند . برخورد ها تحكم آميز و امر و نهي هاي لجاجت برانگيز و رفتارهاي تحقير آميز باعث مي شود كه فرزندان دچار مشكلات روحي و رفتارهاي عميق شوند و در انتخاب الگوي زندگي كه مي بايست والدين فعالانه و قوي نقش داشته باشند دچار ضعف و دودلي شود و به الگوي ناپسند و نامقبول هدايت شود .
6- وجود محيطي كه والدين ناسازگاري داشته باشند منجر به ايجاد حس انتقامجويي كودك و يا نوجوان از يكي از والدينها يا هر دوي آنها مي شود در نتيجه امكان لغزش و خطا به ميزان قابل توجهي بالا مي رود .


7- برخوردهاي تند و ملامت بار والدين نسبت به يكديگر و يا نسبت به فرزندان ، كودك و يا نوجوان را از خانواده فراري و ناراضي مي كند ويا در محيط خانواده منزوي مي گردند .
8- پرورش حس اعتماد به نفس يكي از هدفهاي موثر در پيشرفت اطفال و نوجوانان مي باشد و به جاي پرداختن به نقاط ضعف بيشتر به نقاط مثبت و امتيازات او توجه شود .
9- حفظ شخصيت فرزندان را مورد توجه قرار دهيم . از بكار بردن الفاظ طعن آلود و نيش دار و سركوفت زدن و به رخ كشيدن زخمها و شكستهاي او در حضور خود و ديگران حتي غريبه ها برحذر باشيد .


10- براي اصلاح و معايب آنان از روشهاي غير مستقيم استفاده كنيد و حتي الامكان از مورد خطاب قرار دادن مستقيم آنان خودداري كنيد در اين روش فرد معمولا پيام را بدون مقاومت مي پذيرد .
11- با فرزندان بالاخص نوجوانان مشورت كنيد زيرا اين مسئله باعث مي شود كه آنها احساس كنند كه در خانواده به حساب مي آيند و مورد توجه هستند و در ضمن به تدريج راه و روش فكر كردن و تصميم گيري را به آنان بياموزيم .
نقش خانواده در يادگيري فرزندان


از ميان نهادهاي موجود در جامعه ، خانواده از نظر تعداد كوچكترين ولي از نظر اثر بخشي مهم ترين نهاد اجتماعي است . رشد و تعالي ، فرهنگ پذيري ثبات شخصيت و تعادل رواني انسان در درون خانواده شكل مي گيرد . هيچ جامعه اي نيست كه ادعاي سلامت كند اما از خانواده هاي ناسالم تشكيل شده باشد . مهمترين نقش خانواده ارائه دانسته هاي متفاوتي است كه از روزهاي اول زندگي به كودكان خود آموزش مي دهد . اساس آموزشهاي مدرسه اي كودك نيز در 6 سال اول زندگي در محيط خانه و در تعامل با والدين و ديگر افراد خانواده در قالب همين آموزشها شكل مي گيرد .


در اين رابطه توجه خانواده ها به نكات كليدي زير از اهميت ويژ ه اي برخوردار است :
1- والدين براي كودكان خود سرمشق به شمار مي روند و اين سرمشقها تعيين مي كند كه كودكان به چه چيزهايي اهميت مي دهند .


بررسي ها نشان مي دهد كه كودكان زماني در مدرسه عملكرد خوبي دارند كه والدين آنها ملاكهاي الگوي رفتارهاي جديت را از خود بروز دهند و اين ويژگي را تا پايان دوره تحصيل فرزند خود حفظ نمايند البته اين نكته شامل سخت گيري و دخالت هاي مكرر در روند آموزشي دانش آموز نمي شود . وجود اخلاق منطقي والدين دركارها ، احساس مسئوليت نسبت به قوانين اجتماع و مشاركت در فعاليتهاي مناسب اجتماعي الگوي موثري جهت يادگيري احساس مسئوليت در كودكان است . لازم است به والدين يادآوري شود كه تنوع فعاليتها در زمينه هاي اجتماعي ، آموزشي و تفريحي براي كودكان مفيد است و كار مدرسه نبايد لزوما جايگزين اين فعاليتها شود ولي در اين رابطه والدين مي بايست برنامه منظمي را براي خود و فرزندانش در قالب برنامه هفتگي طراحي كنند .
2- كودكان از رابطه بيشتري بهره را مي برند كه از لحاظ كلامي غني و از نظر عاطفي حمايت گرانه باشد .
آيا همه خانواده ها درباره رويدادهاي روزمره گفتگو مي كنند ؟ آيا لحن گفتگو مثبت و حمايت گرانه است ؟ آيا جريان گفتگو بين والدين و فرزند دو طرفه است ؟ آيا هر دو طرف هم گوش مي دهند و هم صحبت مي كنند ؟


معمولا هر چه كودكان بزرگتر مي شوند مدت زماني كه با والدين گفتگو مي كنند كاهش مي يابد . برنامه هاي روزمره همراه صرف شام همراه با آرامش مي تواند فرصت مناسبي براي گفتگوي اعضاي خانواده باشد . وابستگي عاطفي پايدار و منسجم ميان والدين و فرزندان كه با ابراز محبت جلوه مي كند به مناسبات كودك با محيط خارج استحكام بيشتري مي بخشد و باعث ايجاد نگرشهاي مثبت در مدرسه و در امر يادگيري مي شود .


والدين بهتر است شنوندگان خوبي باشند و گفتگوي ناچيز روزمره را به مكالمه اي غني و ميان افراد خانواده مبدل سازند . خانواده هاي پرمشغله ممكن است عادت گفتگو را از دست بدهند . مي توان از والدين خواست كه هر روز حد اقل دقايقي را به گفتگوي خصوص با فرزند خود اختصاص دهند و بدون حضور ديگر اعضاي خانواده يا روشن بودن تلويزيون به دقت به حرفهاي فرزند خود گوش كنند . بايد به آنها نشان داد كه اين لحظات ارزشمند و گرانبها است .


3- الگوهاي معين زندگي خانوادگي در توانايي يادگيري كودك در مدرسه موثر است .
برنامه آموزشي خانه از جمله روابط ، رفتارها و الگوهاي خانواده اش از وضعيت اقتصادي خانوادگي زمينه ساز موفقيت تحصيلي دانش اموز است . خانواده هايي كه محيطي تشويق آميز و حمايت گرايانه همراه با كنترل منطقي در پيش مي گيرند ناسازگاريهاي دوران متفاوت رشد فرزند خود را به نحو قابل ملاحظه اي كاهش مي دهند . ديدارهاي خانوادگي از كتابخانه ها ، موزه ها ، باغ وحش ها ، مكان هاي تاريخي ، فعاليتهاي فرهنگي ، توجه به بازيهاي سنتي ، مطالعه گروهي در خانه ، توجه به استفاده درست و موثر از زبان ، نظارت بر تماشاي تلويزيون و تحليل مشترك برنامه هاي آنان ، مطالعه روزنامه ، نظارت بر گروه هم بازيها و همسالان فرزند و شركت در بازيها و گروههاي دوستانه از جمله الگوهاي چگونگي استفاده از زمان در منزل براي دانش آموزان مسئله مهمي است والدين درحاليكه فرزندان خود را به داشتن استقلال تشويق مي كنند بر نحوه استفاده مثبت فرزندان خود از اين آزادي ها نيز نظارت داشته باشند . كودكان اين والدين با جدول زمان بندي شده تكاليف فهرست لوازمي كه در اختيارشان است ، فهرست وسايل در منزل ، وقت مطالعه ، وقت بازي و ... مواجه هستند . همه اينها تحت يك برنامه مشخص است بنابراين فرزندان به اين روش خو مي گيرند . وقتي خانواده ها اين موارد را جزئي از ارزشهاي خود تعيين مي كند

فرزندان ازهمان ابتدا متوجه مي شوند كه اين ارزشها از اهميت زيادي برخوردارند . ارتباط دو سويه بين معلمان و والدين به نفع كودكان است . دانش آموزان وقتي نتايج بهتري به دست مي آورند كه والدين و آموزگاران انتظارات يكديگر را درك كنند و در زمينه عادتهاي درس خواندن كودك ، نگرش او نسبت به مدرسه ، تعامل با دوستان و پيشرفت تحصيلي او ، پيوسته با يكدگر در تماس باشند . مدرسه نيز مي تواند از طريق سيستم اجرا فضاي مناسبي را براي برقراري اين ارتباط ايجاد كند . معلمان وقتي بيشترين تمايل را به برقراري ارتباط با والدين نشان ميدهند كه در يابند مديران به اين ارتباط اهميت مي دهند و همكارانشان از مشاركت والدين پشتيباني مي كنند و والدين نيز قدر اين ارتباط را مي دانند . نشستهاي كاري والدين دانش آموزان و معلمان در اين رابطه اثر گذار است .
6- دانش آموزان هنگامي بهتر مي آموزند كه در معرض تكاليف و ارزشهاي مستمر باشند به آنها نمره داده شود و ضعفهاي آنها مشخص گردد .


تكاليف درسي در صورتي كه معلمان از انها به صورت تخصصي استفاده نمايند اثر زيادي در امر يادگيري دارد اين تكاليف ها در تسلط دانش آموز بر واقعيت مفاهيم درسي ، بر تفكر نقادانه و شكل گيري نگرشها و عادتهاي موثر او نقش دارد به نحوي كه دانش آموز كم توان مي تواند با اين تكاليف نقاط ضعف خود را جبران كند و دانش آموز توانمند مهارت خود را افزايش ميدهند .
توصيه هايي براي دوستي بهتر و رابطه نزديك و مطلوب والدين با فرزندان


تحكيم رابطه بين مادر و دختران ، پدر و پسران از مهمترين و پرشور ترين نكات تربيتي است كه از خلال آن پدر و مادر مي توانند بذر خصوصيات رفتاري و اعتقادي را در فرزندان بكارند . كه بعضي از اين نكات را در اين جا ذكر مي نماييم :
1- توجه به فرزندان از همان دوران خردسالي
2- شوخي و مزاح و خوشرفتاري با انها
3- شناختن مشكلات فرزندان و كمك به آنها براي حل مشكلات


4- به كودك اطمينان بدهند كه با ناراحتي و بي پرده با والدين دردل كند و ناگفته هاي درونش را به آنها بازگو نمايد .
5- از خشونت و سختي بي مورد پرهيز شود .
6- گوش كردن به حرفهاي انها و تشويقشان به اظهار نكردن در مسائل مختلف
7- رعايت عدالت در ميان آنها و عدم تبعيض در رابطه با يكايك فرزندان
8- فراهم آوردن زمينه براي مشاركت انها در بعضي از مشكلات و معضلاتي كه براي خانواده پيش مي آيد .
9- اشباع فرزندان از لحاظ عاطفي به طوري كه دلسوزي پدرانه و مهرباني و مهرورزي مادرانه را احساس كنند .
10- دعاي خير براي آنها و نيز تلاش در جهت تقويت رابطه فرزندان با خداوند عزو جل
توسعه فضايي
مفهوم : توسعه قضايي از واژه هاي نو و جديدي است كه به نظر مي رسد تا كنون تعريف خاصي از آن ارائه نشده است . اگر چه توسعه در تشكيلات و امكانات مادي يا شعب و كادر قضايي ممكن است در توسعه قضايي نقش داشته باشد . اما منظور از توسعه قضايي لزوما اين نيست همچنين منظور از اين توسعه رفع محدوديتها و ممنوعيت هاي قانوني لجام گسيختگي و بي بندوباري و نيز الگو قرار دادن شعارهاي مطرح در غرب نمي باشد .
توسعه قضايي بايد در يك نظام قضايي اسلامي مد نظر قرار گيرد چرا كه توسعه هر نظامي بايد با توجه به ديدگاهي مبتني بر مباني و ارزشهاي مورد قبول آن نظام باشد . توسعه قضايي به معناي پذيرش الگو نيست بلكه معيار در اين توسعه اسلام است كه بر مبناي حقوق فردي اجتماعي و الهي ثابت تنظيم شده است .


توسعه فضايي به معناي اين است كه نظام قضايي بتواند به اهداف و آرمانهايي كه در حقيقت ، فلسفه وجودي نظام قضايي را در جامعه مشخص مي كند به حد مطلوبي برسد .
براي يك نظام قضايي منسجم ، ترسيم اهداف و آرمانها مختص آن نظام از ضروريات اصل است .
اصول قانون اساسي كه مبتني بر مكتب اسلامي است چند هدف اصلي براي قوه قضائيه در نظر گرفته است كه اين اهداف را مي توان به عنوان انديشه ها و اهداف اصلي دستگاه قضايي در يك جامعه قلمداد كرد :


1- گسترش عدالت در جامعه و حل و فصل منازعات بر اساس حق و عدل اسلامي
2- تامين آزادي هاي مشروع ، حمايت از حقوق عمومي و خصوصي
3- ايجاد امنيت قضايي در جامعه ، تعقيب و مجازات بزهكاران ، پيشگيري از وقوع جرم ، جرم زدايي و پالايش جامعه از جرايم و مفاسد
4- نظارت بر حسن اجراي قوانين و حدود الهي در جامعه
5- تصميم گيري و تصدي امور حسبيه
6- حفظ استقلال و اقتدار قوه ي قضائيه به طوري كه يك قاضي بتواند بر اساس قانون و احكام الهي وبا حفظ استقلال تصميم گيري نمايد .
7- توسعه و روش دانش و فن قضاوت
8- رشد و توسعه ي رويه هاي قضايي مناسب ، تشربفات و آئين دادرسي و اجراي دقيق آنها با حفظ امنيت قضايي براي طرفين دعوي مخصوصا براي متهم يا محكوم عليه كه مسئله بسيار مهمي است .


به هر ميزان كه اين اهداف به طور بهتر دقيق تر ، گسترده تر به وسيله ي دستگاه قضايي در جامعه شكل بگيرد و احيا شود ، به همان نسبت نظام قضايي ما موفق تر و توسعه يافته تر خواهد بود .
قوه قضائيه
قوه قضائيه به عنوان يكي از قواي سه گانه حاكم در جمهوري اسلامي ايران براي اعمال وظايف و اختيارات خود از ساختار خاصي برخوردار است و مسئوليتهاي مختلفي را نيز بر عهده دارد .
بر اساس اصل 156 قانون اساسي قوه قضائيه قوه اي است مستقل كه پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت و عهده دار وظايف زير است :
1- رسيدگي و صدور حكم در مورد تظلمات ، تعديات ، شكايات ، حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مي كند .


اين بند ناظر به آشكار ترين و در عين حال اصلي ترين وظيفه قوه قضائيه است كه اكثر مردم با آن آشنايي دارند . اين امر به معني اصلي ترين وظيفه ي قوه ي قضائيه بخش اعظم توان و امكانات اين قوه را به خود معطوف مي سازد در عين حال دامنه ي گسترده و آشكار اين وظيفه ، شايد در ذهن بسياري از مردم اين تصور را ايجاد نمايد كه قوه قضائيه صرفا عهده دار انجام اين وظيفه است در حالي كه قوه ي قضائيه وظايف گسترده و در عين حال متنوع ديگري را نيز بر عهده دارد .


2- احياي حقوق عامه و گسترش عدل و آزادي هاي مشروع
در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، حقوق مختلفي براي مردم در نظر گرفته شده است و فصل سوم قانون اساسي نيز تحت عنوان حقوق ملت تنظيم شده است و لذا يكي از اصلي ترين وظايف قوه ي قضائيه اين است كه با توسل به اقدامات مقتضي و ايجاد تشكيلات لازم و ضروري در جهت احياي حقوق پيش بيني شده براي مردم و گسترش عدالت و آزادي هاي مشروع تلاش نمايد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید