بخشی از مقاله

مقدمه

فرهنگ کلیتی انباشتهشده از الگوهایی است که شرط جوهری زندگی و وجود بشر بوده و فقط زینتبخش زندگی بشر نیست؛ از این رو، ضروری است شناسایی رفتارهای بشر از این منظر با حساسیتی وجودشناختی مورد توجه قرار گیرد (Greetz 46 ,1973) در جامعه و فرهنگ اسالمی، به استناد آیات قرآن کریم و احادیث منسوب به سنت پیامبر اسالم)ص(، از جمله ضرورت توجه به قاعدۀ «الضرر و ال ضرار1» )سیستانی 1414، )13 رعایت حقوق همجواریها

و تعامل و توافق در بین امت مسلمان، امری واجب بوده و هر عملی که موجبات نارضایتی ساکنان یک همجواری را ایجاد کند، جایز نبوده است )مرتضی ۹۵۹1، .)50 این موضوع از دیرباز در تعامالت اجتماعی و فرهنگی مردم روستاها و شهرهای تاریخی جهان اسالم، بهعنوان یکی از مؤلفههای کلیدی سازماندهی اجتماع )ازکیا 1387، )221 نمود داشته و نوعی حرمتگذاری به دیگران همیشه مطمح نظر بوده است و بهدلیل ماهیت تعاملی و دوسویۀ آن، نوعی مشارکت خودخواسته در رعایت این امور، ظهور و بروز پیدا کرده که تاکنون زنده و پویاست )حبیبی و سعیدی رضوانی .)1385

رفتارهای تعاملی و توافقی در عرصههای کالبدی و اجتماعی که بخشی از آن در قالب مفهوم قلمرو2 تبیین میگردد، در فرهنگهای مختلف گاه دارای تعاریفی متمایز )مدنیپور 2003، ۱6 ـ ۹)6 و گاه کامالً متعارض باهم است )فالمکی 1385، )60؛ زیرا این رفتارهای قلمروپایی3 متأثر از تعامل بین غریزه و یادگیری، بهشدت تحتتأثیر عوامل متغیر زمان و فرهنگ بروز میکند )شمس 1388، 272؛ راپاپورت ۹۲۹۱، .)128 با وجود این، سابقۀ تاریخی مجموعههای زیستی جهان اسالم از جمله در ایران، نشان میدهد ساکنان این زیستگاهها درخصوص حقوق نوشته
و نانوشتۀ یکدیگر، برخوردار از فهم و تفاهمی مشترک یا دستکم توافقی ضمنی بوده و در عین تضادها و اختالفات طبیعی و غیرطبیعی، خود را ملزم به رعایت رفتارهای قلمروی ویژهای میدانستند که منتج از این تفاهم بوده است. این قلمروها که مرزی کالبدی ـ فضایی و حتی ذهنی ایجاد میکنند، بیشک به هویتبخشی مکان و اهل آن یاریرسان است.

.1 رفتار قلمروی و قلمروهای تفاهمی

اغلب قلمروها را منبعث از مالکیت حقوقی و توأم با نشانهگذاریهای مالکانه بیان میکنند، اما این امکان نیز وجود دارد که قلمروها بدون مالکیت قانونی و براساس احساس مالکیت نسبت به فضای کالبدی )ازکیا 1387، 221 به نقل از )Belt et al یا براساس فهمی مشترک4 از یک امر اجتماعی دایر شوند. این حد از قلمروگرایی، حسی است که از احساسِ تعلق و انس به مکان نشئت میگیرد و شکلی از اشکال تجریدی برای کنترل بر فضا میباشد )بحرینی 1378، 70ـ.)71 این رفتار از طریق نظارت بر تعامل اجتماعی، رابطۀ افراد را تسهیل کرده و از این رهگذر، از تضاد
و ارتباط نادرست اجتماعی جلوگیری میکند )آلتمن 1975، .)131

همجواریهای تاریخی، ساکنانی راِگرد هم آورده که فهمی مشترک به یکدیگر داشته و بهتبع، خود را ملزم به

رعایت خواستهها و نیازهای اجتماعی یکدیگر میدانند و شاید مجبورند که بدانند. تفاهم اجتماعی5 حاصل از این فهم مشترک، رفتارهایی قلمروی را شکل میدهد که عموماً حاصل وفاقی ضمنی6 بوده و در دستیابی به وفاق

اجتماعیِ7 یک جامعه، نقشی مهم ایفا میکنند؛ از این رو، شاید بتوان ایندست از قلمروها را «قلمروهای تفاهمی» یا «قلمروهای وفاقِ ضمنی8» نامید. این قلمروها در شکلگیری9 ارگانیک بافتهای تاریخی نقش بسیار مهمی داشته که عموماً مورد غفلت قرار میگیرد.10 همانطور که راپاپورت میگوید: شناخت صحیح عواملی [از ایندست] که موجب ارتباطِ حسِ تعلق به قلمرو و محیطِ پیرامون میشود، در درکِ شکلِ مصنوع مجتمعهای زیستی بسیار کمکرسان است )راپاپورت 1388، .)130 قلمروهای تفاهمی را تقریباً میتوان در ذیل آنچه آلتمن قلمرو ثانویه و قلمرو عمومی نامیده )آلتمن ۷۵۹۱، 140ـ)148 و الشرکاوی آن را قلمروهای حامی11 و پیرامونی12 عنوان میکند )لنگ 1938، )170 قرار داد.

شایان ذکر است بخشی از حدود و سطوح «قلمروهای تفاهمی» در نظام حقوق اسالمی، ذیل مبحث «حقوق ارتفاقی» تبیین و تفسیر شدهاست؛ حقوقی که به حق اشخاص به تبعیت از امالک خود در امالک دیگری میپردازد )معین 1362، 13.)125 ساباطها، دربندها و اشکالِ فضایی بسیاری در معماری ایران وجود دارند که شکلیافتگیشان بدون توجه به این مبنای حقوقی و رفتارهای قلمروپایانۀ متأثر از آن، قابلیت تحلیل دقیق ندارند و بدیهی است که متأثر از تفاوتهای فرهنگی و محلی14 و شئون تاریخی یک قوم دارای تفاسیر متفاوت بوده و از مقیاسها و تقسیمبندیهای متمایز برخوردار باشد.

.2 دستهبندی قلمروهای تفاهمی در بافتهای تاریخی

بافتهای تاریخی مجموعههایی درهمتنیدهاند که شاید در بسیاری از موارد، بیش از هر عامل دیگری متأثر از حقوق همجواریها، توافقات ضمنی و تفاهمات اجتماعی حاکم بر این بافتها شکل گرفتهاند. مجموعههایی زنده و ارگانیک که در پرتو رضایت مجاوران و رعایت حقوق ساکنان و همسایگان و مراودات و توافقات خاص زندگی سنتی، شکل خاصی به خود گرفتهاند. ایجاد و توسعۀ بناها، محل استقرار و جانمایی عرصه و اعیان مستحدثات در این نوع مجموعهها، بهگونهای صورت پذیرفته که جدای از مسائل فنشناختی، زیباشناختی و معناشناختی15 الزاماً مبتنی بر تفاهم مجاوران و قلمروهای تفاهمی آنها استوار بودهاست. خانههای تاریخی بسیاری در ایران وجود دارد که ضمن برخورداری از دیوار مشترک و نهاد سازهای اشتراکی از درون، بهواسطۀ در و بازشوها بههم مرتبط بودهاند، امری که در معماری ایران زمین، «در مفهوم و معنای اجتماعی و مدنیاش، سخن از پیوستگیهای اجتماعی و مدنی تعمیمیافتۀ ایرانیان دارد» )فالمکی 1391، )223؛ اشتراکی که همسایگانی را میآفریده که از دیرباز، در تفاهمی ناگزیر به لحاظ اجتماعی به سر میبردهاند.

هرچند امروزه بهدلیل تغییر ساختار جمعیتی ـ قومی و ورود اقشار غیر بومی، تا حد زیادی، ساختار سنتی اجتماعی بافتهای تاریخی دستخوش تغییرات شده است،16 همچنان ـ شاید بهسبب ویژگیهای منحصربهفردِ کالبدیِ این نوع بافتها ـ رعایت همسایگی و قلمروهای تفاهمی در میان اهالی ساکن در بافتهای تاریخی، نمودی نسبتاً کامل دارد؛ امری که نقشی مؤثر در وفاق اجتماعی اهالی از دیرباز تاکنون ایفا میکند. شناسایی قلمروهای تفاهمی در بافتهای تاریخی که در عمومِ موارد برای غیربومیان ناشناخته است، امری ضروری برای تدوین تدابیر بومی مداخله در توسعه و آبادانی این مکانهای تاریخی بوده و عدم درنظرگیری این قلمروها در تصمیمگیریهای توسعهایِ مؤثر بر حوزههای کالبدی ـ ولو بهظاهر محدود ـ از سوی ناآشنایان به این امرِ مهم، میتواند رفتارهای دفاعی و حتی گاه پرخاشگرانه جدی از سوی اهالی را بههمراه داشته باشد. قلمروهایی که تنها با حضور و زندگی در مقرّ رفتاری واقعی(Barker 1968, 18)17 قابل شناسایی بوده و در صورتِ آگاهی از آنها میتوان بر مبنایی حقوقی، مدیریت بهتری بر بافتهای تاریخی سامان داد. در ادامه، تالش میشود مراتب «قلمروهای تفاهمی» متناسب با حوزۀ مطالعاتی این نوشتار در «شاخههای همآمیختگی18» ذیل تبیین و تشریح شود: با یادآوری این امر که نظامِ اجتماعی حاکم بر چنین مجموعههای زیستی، همانطورکه هابرماس )1968( تبیین میکند، مبتنی بر کنشی عرفی19 بوده و در تضادی بنیادین با نظام اجتماعی شهرهای معاصر است.20

دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93

27

دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93

28

.2 .1 قلمرو تفاهمی متأثر از اهلیت در مکان

هویت )در معنای پدیدارشناسانه( در واقع، ویژگی اساسی تجربۀ ما از مکان است )رلف 1389، .)61 رفتارهای قلمروی از مقیاس فضای شخصی تا سطوحی از رفتار که نوعی وفاداری ملی )و منطقهای( را شکل میدهند، در کنار مزایای بنیادی امنیت21 و انگیزش22 نقشی مهم در هویتبخشی23 به افراد دارند .(porteous 1976) بررسیهای پدیدارشناختی، روانشناختی و انسانشناختی از مقولۀ حسِ مکان نشان میدهد هویت ما در صورت استمرار و تداوم حضور تاریخی و تعامل صمیمی با مکان به حس تعلق، دلبستگی، یکیشدن، فداکاری و نوعی همذاتپنداری با مکان میانجامد )فالحت )1385 و آدمی خود را بهمرور اهل مکان و مکان را متعلق به خود میداند؛ بهنحویکه میتوان گفت هر فرد بهواسطۀ ارتباط ذاتی «فضای وجودی24» و «فضای زیسته25» برخوردار از « مکانی نهادی26» میشود، مکانی دارای الیههای فضایی با معنا که همچون محدودههایی هممرکز27 پیرامون خانه، همسایگی، محله

و شهر، افراد را در برمیگیرد. «مکانِ نهادی» مکانی است که فرد بهطور طبیعی و ذاتی آن را متعلق به خود میداند )Buttimer 1976(؛ امری که اهلیت یک فرد را در مکان موجب شده و فرد، اهلِ مکان و مکان، محلِ او قلمداد میشود.

قلمرو تفاهمی متأثر از اهلیت در مکان، در واقع به چنین موضوعی اشاره کرده و از اینهمانی با کلیت مکان28 و در قلمرو «مکانِ نهادی» حاصل میآید؛ این نوع قلمرو که میتواند بهدالیلی از جمله مرزهای جغرافیایی، ویژگیهای تاریخی یا قومی شکل گیرد، تفاهم و توافقی ضمنی را در بین اهالی )ساکنان و غیر ساکنان( یک مکان شکل داده و در مقوالتی خاص )در عین تعارضات درونگروهی( بروزمییابد؛ البته میتوان مفاهیمی همچون اصالت29، خصلت30

و اهلیت را نیز در ذیل آن جای داد. برای ساکنان تاریخی یک مکان که خود را اهل آن مکان یا محل میدانند، مکان کلیتی واحد و قلمروی یکپارچه بوده که هر گونه تغییرات اجتماعی و کالبدی در حوزۀ نفوذ آن، برای آنها دارای اهمیت است؛ امری که به طرق مختلف، در نظارت قلمروپایانه بر تغییرات طبیعی و غیر طبیعی همۀ نواحی مؤثر بر مکان ظهور و بروز مییابد.

افرادی که بهدلیل سابقۀ تاریخی سکونت یا موارد دیگر، اهلیت خود در یک مکان )محل( را باور دارند، بهخوبی از نقش تأثیرگذار خود در شکلدهی «مکان نهادی» خویش نسبت به دیگر مکانها آگاهاند؛ از این روست که جانمایی
و تغییرِ موقعیتِ عرصههایی که دستکم با مشارکت اهل مکان ساخته میشده، عموماً نیازمند اجماع نظر اهالی بوده است. مکانیابی پهنههایی شاخص نظیر گورستانها از جمله این موارد است که اهالی به انحاء مختلف، در جانمایی
و شکلدهی آن نقش ایفا میکردهاند. در بسیاری از موارد نیز زمین مورد نیاز برای جانمایی گورستانها و تغییر مکان آن، فقط از طریق مذاکره با اهل مکان میتوانسته است میسر شود.31

.2 .2 قلمرو تفاهمی متأثر از نظام دسترسی

راههای دسترسی از مظاهر بسیار مهم شکلگیری سیمای هر شهری است )لینچ 1960، .)94 مطالعات ویدلوک (widlok 1997) نشان دادهاند تأثیرات فرهنگیاجتماعی32 هر محیطی بر شکلگیری فرایند جهتیابی و نظام مسیریابی انکارناپذیرند. آدمی از طریق آشنایی با مسیرها و گذرها، محیط را شناخته و نسبت هویتی خود را با محیط بهتر درک میکند. به قول شولتز: آدمی از این طریق به گزینش یا آفرینش آن مسیرهایی میپردازد که ساختار اختصاصی فضای وجودی او را پیریزی میکنند )شولتز 1984 ، )36 معابر دسترسی نه تنها ما را قادر میسازد از جایی به جایی دیگر برویم، بلکه به ما کمک میکند تا آنچه را دیده و تجربه کردهایم نیز بهیاد آوریم و خود را در جمعی بزرگتر بیابیم )فنمایس 1386، .)160

قلمرو معابر دسترسی را نیز میبایست از این حیث، وجهی هویتبخش برای اهالی مکان قلمداد کرد. این معابر که خانههای افراد را به اماکنی همچون ورودی شهر، بازار و اماکن مقدس شهر متصل میکنند، روزانه بهدلیل عبور و مرور مداوم اهالی خانه در معرض مشاهده بوده و بهعنوان قلمرو مؤثر فرد، خانه و خانواده، در سطح و میزان باالیی از قلمروپایی قرار دارد؛ از این رو، هر تجربه و مداخلۀ جدید در معابر دسترسی میبایست در ارتباط با تجارب واقع شده و مبتنی بر مطالعۀ الگوی همزمانی و درزمانی حرکت و ویژگیهای طبیعی و انسان ساخت محیط باشد

)حبیبی .)1382 شکل ارگانیک مسیرها در بافتهای تاریخی بر خالف ساختار گذربندی شهرهای معاصر،33 عموماً با رضایتمندی ساکنانِ مکان، سامان گرفته و دستکم تغییرات محلی آن بدون رضایت و توافق ساکنان مسیر نبودهاست. نمونههای بیشمار این امر را میتوان در عبور مسیرهای دسترسی عمومی در میان عرصههای با مالکیت خصوصی مشاهده کرد.34


تصویر :1 لنگرود؛ عبور گذر عمومی از میان عرصه در مالکیت تصویر :2 ماسوله؛ درهمتنیدگی بافت و بروز قلمروهای تفاهمی

خصوصی ویژه در آن )پایگاه ماسوله(

.2 .3 قلمرو تفاهمی متأثر از حدود همسایگی

حوزۀ نفوذِ خانۀ افراد که قلمرو همسایگی را شامل میشود، مهمترین سطح در رفتار قلمروی است. پورتیوس میگوید: خانه بهمثابۀ نماد ازلیِ خویشتنِ افراد، بامعناترین مجموعه فضا ـ گروه ـ زمان را شکل میدهد؛ لذا هر خانه کانون اصلی و بنیادی قلمروپایی است .)porteous 1976( قلمرو همسایگی حوزۀ نفوذ مهمی را دربرداشته؛ از این رو، قلمرو در مقیاس همسایگی نسبت به دیگر سطوحِ برشمردهشده از قلمروپایی و نظارت بسیار باالیی برخوردار است و باید آن را قلمروی بسیار مؤثر بر هر خانه دانست.

مرز این سطح از قلمرو، گاه با جانمایی مسیرهای فرعی، نظیر پلههایی که آستانهای متمایز از معبر عمومی را تعیین میکنند، بروز مینماید، ولی در بسیاری از موارد برای غریبهها غیر مشخص است؛ همانطورکه کالن 1961(، )32 در باب تعیین قلمروها، توسط ابزارهای شکننده و ناچیز میگوید، در اینجا نیز مرز همسایگیها بسیار پیچیده و برای دیگران ناواضح بوده، ولی امنیت و توافق اجتماعی را تأمین میکند. در این سطح میتوان به رفتارهای قلمروی تفاهمی و توافقی نظیر حق آبچک،35 حق آبراه،حق راه36 که مبتنی بر توافق بین ساکنان یا همسایگی شکل خاصی به مؤلفههای کالبدی مکان میدهد، اشاره کرد.

.2 .4 قلمرو تفاهمی متأثر از نظام برگزاری مراسم آیینی و مذهبی

نمادها و آیینهای جمعی در هر شهر سنتی، نظم و قواعد خاصی بر پیکرهبندی آن اعمال میکنند. بازشناسی این عوامل بهعنوان متغیری مستقل در کنار مناسبات معیشتی و عوامل محیطی، اهمیت ویژهای دارد. تطبیق فضا و صحنههای برگزاری آیینهای سنتی با پیکرهبندی شهر تا حدی است که بدون توجه به آن، نمیتوان تحلیلی کامل از شکل و سازمان فضایی شهر بهدست داد )امینزاده .)1386 این آیینها و مراسم در بسیاری از شهرهای تاریخی بر طبق نظم خاصی در مسیرها و مکانهایی ویژه برگزار میشود.37 قلمروهایی که در پرتو توافقی ضمنی و نانوشته و البته گاه عینی و مکتوب، موجب شکلگیری مکانهایی ویژه شدهاند. در تکایای محلی )میدان ـ تکیهها(38 واقع در نجد مرکزی ایران با کمی تأمل میتوان توافق اهالی را در میزان ارتفاع، طبقات و تودههای شکلدهندۀ این گرههای مکانی مشاهده کرد، توافقی که بدون حضور نهادهای دیوانساالر و روی اراضی در مالکیت غیرعمومی سامان یافته است.39 قلمرو برگزاری مراسم آیینی و مذهبی را میبایست متمایز از قلمرو در مقیاس محله برشمرد؛ زیرا بهدلیل حضور اهالی محل در محالت دیگر یا مرکز شهر سطحی از قلمرو را شکل داده که شاید بتوان آن را از

دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93

29

دو فصلنامه معماری ایرانی شماره 6 ـ پاییز و زمستان 93

30


ترکیب قلمرو متأثر از نظام دسترسی و قلمرو متأثر از اهلیت در مکان دانست.40
هیلی (Healey 1997, 23) تأکید میکند مباحث شکلشناختی شهر، بدون توجه به حوزۀ تعامالت اجتماعی و تأثیر آن بر شکل شهر نمیتواند مبنایی برای برنامهریزی فضایی و طبعاً مجوزی برای مداخله در مجموعههای زیستی باشد. تجارب نیز نشان داده است اقدامات مداخلهای و توسعهای در بافتهای تاریخی، بدون شناخت روابط اجتماعی و قلمروهای مورد احترام برشمردهشده، نتایج مناسبی بههمراه نداشته و پس از سالها گاه همچنان مورد اعتراض اهالی قرار دارد. تالش میشود در ادامه بهمنظور بررسی مصداقی موضوع، نمونهای از یک اقدام مداخلهای بهظاهر ساده در شهر تاریخی ماسوله، بهعنوان یک مکان موردی که از دیرباز تنها با رعایت سطوح قلمروی تفاهمی )وفاق ضمنی( امکان ایجاد داشته است، مورد تحلیل قرار گیرد. ماسوله در شمال ایران، مجموعهای پیچیده از رفتارهای قلمروی است و ایجاد تالرپیش )بالکن( در این شهر تاریخی، مصداقی از اقدام کالبدی بسیار محدود است که در کنار دیگر تقاضاهای توسعهمحور در این شهر، نظیر افزایش ارتفاع بناها، عمالً بهدلیل ساختار پلکانی بافت و درهمتنیدگی قلمروهای تفاهمی و حقوق ارتفاقی حاکم بر آن، بدون کسب رضایت همجواریها غیرممکن بهنظر میرسد.

.3 تأثیر قلمروهای تفاهمی بر ایجاد تالرپیش در ماسوله

تالرپیش )بالکن( عنصری پیشآمده در خانههای تاریخی ماسوله است که از میانههای دورۀ قاجار بهبعد، در این بافت تاریخی نمود قابل توجهی داشته است. این عنصرِ فضاییِ نیمهباز، متناسب با فزونی برونگرایی خانههای معاصر، از جذابیتهای ویژۀ خانههای تاریخی شهر بوده و از این رو اهالی ماسوله، بسیار عالقهمند به برخورداری از چنین فضایی در خانههای خود هستند )پورعلی )1392؛ اما سوابق نشان داده است این مداخله بهظاهر حداقلی در خانههای بافت، در صورت عدم درنظرگیری قلمروهای تفاهمی مورد احترام میتواند تا سالها همچنان از سوی اهالی شهر و بهویژه همسایگان با اعتراض مواجه باشد. این اعتراضات هرچند همانطورکه جونز (Jones 1998) در موارد مشابه پیشبینی کرده است ممکن است گاه بهدلیل ناهماهنگی و سوء نیت اهالی رخ داده و دچار تناقضگویی باشد41 ولی خاستگاه آنها بهشدت متأثر از روابط قلمروی پیشگفته است. در ادامه، همانطورکه گفته شد، ایجاد تالرپیش از منظر گونههای قلمرو تفاهمی مورد بررسی قرار میگیرد.
.3 .1 تالرپیش و قلمرو تفاهمی متأثر از اهلیت در مکان

ماسوله بهدلیل موقعیت جغرافیایی و طبیعی خود، حالتی کامالً متمایز در برابر زیستگاههای پیرامونی دارد. 42 این شهر چنان در طبیعت آرمیده که در ساختار اصیل و منظرِ فرهنگی43 آن، ارتباطی وثیق بین زمینسار طبیعی و بستر مصنوع مشاهده میشود که میبایست دستمایۀ مطالعات زیستشناسی محلی44 نیز گردد. برای ماسولهای، ماسوله پیش از هر چیز، کلیتی واحد و قلمرویی یکپارچه بوده و هرگونه تغییرات اجتماعی و کالبدی واقع در حوزۀ نفوذ آن در ذیل مفاهیمی چون «اصالت ماسوله و ماسولهای» دارای اهمیت است؛ بهگونهای که در رفتارهای قلمروپایانه اهالی نسبت به مداخالت مؤثر بر کل45 و جزء شهر نظیر توسعۀ تالرپیش در اعیان خانهها بروز مییابد. از این روست که ایجاد و الحاق تالرپیش در خانههای تاریخی و نوساز ماسوله، تحت نظارت قلمروپایانۀ شدیدی از سوی عموم اهالی با مدعای پیشگیری از بروز «خدشه در اصالت تاریخی شهر» قرار دارد.

بررسیها نشان میدهد )پورعلی، خارابی و فروغی )1390 قریب به اتفاق تالرپیشهای ساختهشده در ماسوله طی سالهای 1380 ـ 1391 با اعتراض پیگیرانۀ 46 گروهی از شهروندان ماسولهای مواجه بوده و دردسرهای فراوانی را برای مراجع صدورِ مجوز47 بههمراه داشته است.48 اعتراضاتی که در قریب به نیمی از آنها متأخر بودن این عنصر فضایی )غیر اصیل بودن( مبنای اعتراض بیان شدهاست؛ این در حالی است که در تمامی مجوزهای صادره، همگونی شکل تالرپیشها با نمونههای تاریخی موجود رعایت شده بودهاست. برگزاری جلسات توجیهیِ مسئوالن طی سالهای اخیر، برای شهروندان و مشارکتدهی آنان در فرایند صدور مجوزهای توسعهای اینچنین، هرچند تا حدودی توانسته است از دامنۀ اعتراضات بکاهد، همچنان نظارت قلمروپایانۀ شدیدی بر صدور یا عدم صدور مجوز

ایجاد تالرپیش از سوی اهالی وجود دارد. برای ماسولهای، کلیت مکان بهراحتی نمیتواند دستخوش تغییراتی حتی بهظاهر محدود در حد الحاق تالرپیش برای خانههای تاریخی باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید