بخشی از مقاله

قیام و نهضت عاشورای حسینی

سبط اکبر حضرت مجتبی (ع) در سال 50 هجری ( به تحریک معاویه ) توسط همسرش جعده دختر اشعث بن قیس مسموم شد و به شهادت رسید و رهبری مسلمانان طبق سفارش پیامبر (ص) و وصیت امام حسن به ابا عبدالله (ع) رسید .
آن حضرت با توجه به شرایط ویژه ی اجتماعی آن روز و نیز قراردادی که از سوی برادر بزرگوارش حسن بی علی (ع) با معاویه بسته شده بود و خود آن حضرت نیز خون جگر خورد و تحمل نمود ، بنا به مصلحت اسلام ده سال باقی مانده ار حکومت معاویه را به حالت آتش بس پشت سر نهاد .


گر چه در این دوران نیز ساکت نشست و طی مذاکرات حضوری و ارسال نامه با معاویه بحثها و برخورد های تند و کوبنده ای داشت و کار های او را توطئه می کرد ، اما دست به اقدام حادی نزد ، زیرا شرایط هنوز مساعد نبود و شهادت هم با چهره ی فریبکارانه ای که فرزند ابی سفیان و هند جگر خوار از خود ساخته بود – اثر مثبتی نداشت . از این رو در این ده سال دندان بر جگر نهاد تا دوران وی سپری گشت و طبق بیعتی که او از مردم گرفته بود حکومت به فرزندش یزید رسید .


از آن به بعد شرایط اجتماعی و سیاسی امت اسلامی تفاوت یافت ، زیرا شخصیت و روش یزید با معاویه فرق بسیار داشت .

درس های عاشورا

درس های عاشورا همواره بحثی زنده ، حیات بخش و حرکت آفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست ، اما درس های آن ویژه زمان و مکان مشخصی نیست . اگر تا دیروز عده ای می پنداشتند که عاشورا حادثه ای مقطعی است ، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در نتیجه استقرار حکومت اسلامی ، باید به عنوان رویدادی تلقی شود که در طول تاریخ می تواند درس آموز بوده و پایه های ستم و استبداد را از بیخ و بن بر اندازد :
« واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیه الله ارواحنا لمقدمه الفداه ، در هر مقطعی انقلاب ساز است . »


پس از سال 61 هجری ، این رویداد در عرصه ی رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حرکت ها شده است : حرکت توابین ، مردم مدینه ، قیام مختار ، نهضت زید بن علی ، قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم فرزندان عبدالله .... تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهی شده اند

. اقبال لاهوری ، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته است . گاندی ، نیز نهضت عاشورا را الهام بخش خود در رهایی هندوستان می داند . ما در این جا در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلاب هایی که در پی رویداد عاشورا صورت گرفته اند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضت ها نیز نیستیم .

ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته و در عرصه ی رفتار سیاسی منشأ حرکت هایی علیه حاکمان ستم در دوره های گوناگون بوده و هست . و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه ی حرکت های حق طلبانه و عدالت خواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم . مصعب ابن زبیر با این که خود را رقیب امام حسین (ع) برای حکومت می دانست می گوید : « و ان الاولی با لطف من آل هاشم تا سوا فسنو ا الکرام التاسیا »


مردان بزرگواری از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند گه برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است »
بسیاری از نویسندگان ، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درس آموزی این رویداد برای همه ی جهانیان سخن گفته اند . از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود عقاد ، با قلم توانایش در کتاب : « ابوالشهدا ء حسین بن علی ( ع) » چنین می نویسد :
« نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردی ، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند . ا سفیر مسیحی که در همن مجلس یزید به او اعتراض کرد بگوییم تا برسیم به قرون میانه ، تا روزگار خودمان . »


آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا پایان تاریخ ، پیام آور ارزش های والای اسانی و الهام بخش انسان های آزاده و خداجو خواهد بود . عاشورا دانشگاهی است که همه طبقات از زن و مرد ، کوچک و بزرگ ، با سواد و بی سواد ، سیاه و سفید ، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس می آموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون : حسین بن علی (ع) ، قمر بنی هاشم ، زینب کبری و دیگر عاشوراییان تدریس می کنند . ولی متأسفانه ما تاکنون نتوانسته ایم ارزش های عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانی بشناسانیم .


در یکی از فیلم هایی که بر ضد اسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر اسلام ، تهیه شده ، بخش مهمی از آن را عزاداری و سوگواری های دوستداران امام حسین (ع) تشکیل می دهد ، مفسر این فیلم می گوید :
« باید مراقب بود که اگر این عزاداری ها و این همه عشق هدف دار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود،دیگر هیچ سلاحی نمی تواند در برابر آن مقابله کند .»
با توجه به سخنان فوق ، مهم جهت دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس های آن در ابعاد گوناگون است .
فداکاری و ایثار ، صبر و استقامت ، شهادت و شجاعت ، تعهد و مسئولیت ، صداقت و وفاداری ، قاطعیت در راه هدف ، دفاع از امامت و ولایت ، دفاع و پاسداریاز دین و ارزش ها ، تولی و تبری ، ستیز با ستم و ستمگران ، با فساد و مفسدان ، دستور به نیکیها ، پرهیز از بدیها و زشتیها ، انس با قرآن ، ترویج فرهنگ نماز ، نهراسیدن از نیروی دشمن ،

پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزش ها ، افشای چهره دشمنان اسلام ، توجه به معنویات حتی در جبهه جنگ ، نفی نژاد پرستی ، توبه ، دعا ، استغفار ، تسلیم در برابر خدا ، قیام برای خدا ، و ... بخشی از درس های عاشورا است . البته همین درس ها کافی است که یک ملت را از ذلت به عزت برساند و همین درسه می تواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد . همانگونه ملت ایران با الهام از همین درس ها ی عزت بخش استبداد و استعمار را به زانو در آورد و باز همین درس ها بود که نقشخود را در جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت .


جلوه هایی از مشخصات فرهنگ عاشورایی چنین است :
1 – ایثار و تملک نفس : ایثار و برتری دادن دیگران و منافع جامعه ، به مصالح و منافع شخصی خود و همچنین تملک نفس و خودداری از برآوردن خواسته های نفسانی ، از درس ها و آموزه های عملی عاشورا است که مصداق آن عباس بن علی(ع) علمدار کربلاست . باید وی را الگوی عملی قرار داد که چگونه هنگام ورود به آب فرات در نهایت تشنگی آب نمی خورد و امام حسین را برای سیراب شدن به خویشتن ترجیح می دهد و بر خود گوارا نمی بیند . آبی را که مولا و مقتدایش از آن ممنوع است ؛ و در همین صحنه و گیر و دار سخت ، بر نفس خویش ظفر می یابد و خواسته ها و خواهش هایش را برآورده نمی کند و با بی اعتنایی به تمنای دل ، سرانجام لب تشنه شهید می شود .


2 – پیمان و وفاداری : عاشورایی مشربان و حسین مسلکان باید در وفا به پیمان خود ، مثل عاشوراییان و حسینیان همل کنند و در هیچ شرایطی عهد و پیمان خود را نشکنند و به یاران وفادار حسین و به ویژه به عباس بن علی (ع) بنگرند که چگونه تا پای جان به پای پیمان خود نشست و حتی امان نامه ای را که از سوی دشمن برای او آمد نپذیرفت و همچنان به عهدی که با برادرش حسین بن علی (ع) بسته بود وفادار ماند .


3 – مبارزه با منکرات : آیین جهانی اسلام ، برای تضمین و تداوم سلامت و سعادت جامعه ، اصل مهمی را بنیان نهاده و آن ، نظارت عمومی و مراقبت همگانی یعنی امر به معروف و نهی از منکر است و امام حسین (ع) ماهیت نهضت خود را با این اصل معرفی می کند که :
« ... اُریدُ أن آمُرَ بالمعروف وَ اَنهی عَنِ المنکر وَ اَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی محمّدٍ وسیره ابی علیِّ بن ابی طالبٍ »


... من [ با این قیام ] می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم ( و شما را ه نیک اندیشی و نیک کرداری سفارش کنم و از زشتی ها باز بدارم ) و به سیره و روش جدم مصطفی (ص) و پدرم علی ابن طالب (ع) رفتار کنم . حسین بن علی (ع) در این باره تنها به سخنرانی ها و تذکرات عمومی ، بسنده نمی کرد ، بلکه با برخی از گمراهان و منحرفان دیدار می کرد و به صورت خصوصی آنها را از کشتار و خونریزی باز می داشت و به چشمه سار نجات رهنمون می شد .

حت در شب هشتم به همراه برادرش عباس ابن علی (ع) و فرزندش علی اکبر (ع) در خیمه ی مخصوص با عمر بن سعد دیدار کرد به امید آنکه او را از این مهلکه ی حتمی نجات دهد . به او فرمود :
« ای پسر سعد ، وای بر تو ! آیا می خواهی با من بجنگی ؟ آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی او است نمی ترسی ؟ تو میدانی من پسر چه کسی هستم ، این قوم را رها کن و به سوی من آی و با من باش که این عمل به خدا نزدیک تر و مورد رضایت او است » .


4 – الگو برداری : بهترین روش برای همرنگ بودن با یک شخص یا یک گروه ، الگو قرار دادن خود آن شخص و یا آن گروه معین است . حسین عاشورا آفرین و حماسه ساز کربلا سرمشق خوب و الگوی ثابتی برای عاشورائیان است و این نه ادعا که گفتار خود شهید کربلا است که د راه مکه و کوفه ، در یکی از منزلگاه ها پس از نماز ، در ضمن خطبه ای ، خود و خاندانش را الگوی شایسته و ثابت معرفی نمود و فرمود :
« فَأنَا الحُسینُ بنَ عَلیٍّ و ابنُ فاطمهَ بنتِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله نَفسی مَعَ اَنفُسَکَم وَ أهلی مَعَ أهلیکُم ، فَلَکُم فِیَّ اُسوَه »
من حسین بن علی و فرزند فاطمه ، دختر پیامبرم . من خودم شخصاً با شمایم و خاندانم با خانواده ی شماست . در [ گفتار و رفتار و معاشرتم ] برایتان اسوه و الگویم .


عالم همه خاك كربلا بـايدمـان
پيوسـته به لب خداخدا بايدمـان
تا پاك شود زمـين ز ابنـاي يزيد
همواره حسين (ع) مقتدا بـايدمان 1
عاشورا در فرهنگ شيعه، تنها يك روز، يك حادثه، يك مبارزه، يك تاريخ، يك حماسه و حتي يك ارزش نيست. به تقريب مي توان گفت كه عاشورا در اين فرهنگ، همه چيز است و فارغ از محدوديت هاي زمان و مكان و تاريخ و حماسه چنان با تار و پود هستي شيعه پيوند يافته كه همچون خورشيدي روشني آفرين و گرمابخش، در كانون منظومه پر تحرك انديشه هاي شيعي جاي گرفته است و هر انديشه و هر عمل با گردش بر حول آن تفسير مي شود و معني و حقانيت مي يابد.


بنابراين عاشورا در انديشه شيعيان يك محك است يك محك تعيين كننده براي ايمان، اخلاص، توحيد، عشق، تقوا، عصمت، شجاعت، ايثار، شهامت و ...، اين محك چنان با حيات شيعيان آميخته است كه در عبادت، مناجات، عروسي، عزا، كار، فعاليت، خلاقيت، هنر و ادب هماره عاشورا را پيش چشم دارند و از عاشورا مدد مي خواهند و به عاشورا گريز مي زنند. و نفس به نفس حسين (ع) و يارانش مي دهند و حتي به هنگام آب خوردن سلام بر حسين (ع) مي گويند.

اگر هنوز بر اين زخم هزار و چهارصد ساله مي گريند و بر مصايب عاشوراييان شيون مي كنند و عواطف بي شائبه خويش را خرج آن مي كنند و بر هر كس و هر چيز كه نامي يا نشاني از حسين (ع) دارد مهر مي ورزند و به تربت حسين (ع) در كام ولادت مي يابند و بر تربت حسين (ع) نماز مي برند و بر تربت حسين (ع) مي ميرند. از آن روست كه حسين (ع) آنچه را كه اشرافيت عرب و جاهليت تجديد حيات يافته سعي مي كرد نابود سازد، ديگر بار زنده كرد و زندگي بخشيد.

به شك ها و شبهه ها و اگر و اماها خاتمه داد و خلافت جور را بر منصه رسوايي نشاند و در عرصه تاريخ به نمايش گذارد. به عبارت ديگر، مرز توحيد و شرك را كه در روز فتح مكه از ميان برداشته شده بود ديگر بار روشن و بي ابهام برقرار ساخت و تاطلقا (آزاد شدگان) را كه به ظاهر مؤمنان شده، بر جايگاه پيامبر تكيه زده بودند و سعي در امحاي ارزش هاي الهي و احياي سنت هاي جاهلي داشتند، نقاب از هم دريد و فاصله انديشه هاي پليد آنان را از انديشه هاي ناب پيامبر (ص) آشكار ساخت.


از اين روست كه عاشورا همچون خون در رگ تاريخ دويد جوشش و تپش و هيجان و شور آفريد و تشنگان حق و راستي و عدالت را به قيام و خروش برانگيخت و انديشه ترجيح مرگ با عزت بر زندگي باذلت را همچون چراغي فرا راه حق طلبان و عدالت خواهان نهاد.2
علل قيام امام حسين (ع)
نخست: اينكه او مانند آن دو تن ديگر از بزرگان و بزرگ زادگان مهاجر (عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر) با يزيد بيعت نكرده و حكومت او را به رسميت نشناخته بود. بنابراين، هبچ گونه تعهدي، شرعي يا اخلاقي مقابل اين مرد كه ادعاي رهبري مسلمانان را مي كرد نداشت.
دوم: اينكه خود را براي رهبري مسلمانان از آن دو تن شايسته تر مي دانست و اين حقيقتي بود كه گذشته از عامه مردم آن دو مدعي امامت نيز آن را قبول داشتند.
سوم: اينكه وي يزيد را مردي فاسق، فاجر، نالايق مي دانست كه تنها از راه توطئه و نيرنگ و تهديد و يا برخورداري از حمايت مردم –شام- آن هم از طريق اطاعت كوركورانه حقي را كه در خور آن نيست غصب كرده است.


چهارم: تسلط يزيد بر مسلمانان و ادعاي خلافت منكري بود روشن، زيرا حكومت او نه بر پايه مشورت با مسلمانان بود و نه بر اساس خويشاوندي پيغمبر؛ و نه به خاطر لياقت شخصي وي، بدين ترتيب بدعتي بود كه هيچ مسلمان متديني آن را نمي خواست.
پنجم: كوشش براي زدودن بدعت و نابود ساختن منكر وظيفه هر مسلماني است و او كه فرزند زاده پيغمبر است بيشتر از هر كس در اين باره وظيفه دارد.
ششم: تأخير از نهي منكر هنگامي رواست كه كسي قدرتي را كه شايسته چنين قيامي است نداشته باشد و اكنون كه به قدر كافي نيرو براي امام آماده شده ديگر نبايد درنگ كند.


هفتم: حسين (ع) نيز چون پدرش مرد دين بودوي در قيام خود رضاي خدا و آسايش مسلمانان را مي خواست و سياستمداري نبود كه تنها حساب به دست آوردن قدرت را داشته باشد. آن هم از هر راه كه ممكن گردد.
هشتم: امام حسين (ع) دانسته بود كه يزيد به هيچ وجه از او دست برنخواهد داشت و اكنون كه بيعت او را نپذيرفته و از مكه به مدينه آمده، كساني را فرستاده تا به هنگام حج او را ناگهان بكشند و با ريختن خون او دو منكر در جامعه اسلامي پديد مي آمد اولاً، حرمت خانه خدا شكسته مي گرديد و ديگر اينكه با چنين كشتن خون او به هدر مي رفت.


فراهم آمدن مجموع اين مقدمات تكليف او را روشن كرد او بايد به عراق برود.
حسین گواهی می دهد که معبودی جز خدای یکتا که شریکی ندارد نیست ، و براستی محمد بنده و رسول او است که به حق از نزد او آمده و براستی بهشت و جهنم حق است و قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست و خدا هر آن کس را که در گور ها هستند بر می انگیزد . براستی که من خودسرانه و روی هوی و هوس بیرون نیامده و قیام نکردم و نه به منظور فساد کردن و ستم ، و جز این نیست که برای اصلاح جویی میان امت جدم خروج کرم می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره ی جدم و پدرم علی ابن ابیطالب حرکت کنم ، پس هر کس مرا به پذیرفتن حق پذیرفت او به حق سزاوارتر است و هر کس مرا رد کرد من صبر می کنم تا خداوند من و این مردم حکم کند که خدا بهترین حاکمان است .


چگونگي حركت
در اين زمان سيل نامه از كوفه به مكه روان شده بود. و از هره دو تن از رئيسان قبيله بني سعد و بني نهشله با قبيله خود باري او را پذيرفتند.
كاروان امام كه جز خويشان نزديك امام تني چند هم بدان پيوست، آماده حركت شد.
چه كساني درصدد منصرف نمودن امام بودند:
1- حاكم مكه: او خبر يافت و فرستادگان او سر راه بر حسين گرفتند كه چرا مي خواهي اختلاف كلمه پديد كني و آرامش اجتماع را بر هم زني! حسين (ع) در پاسخ آنان تنها آيه اي از قرآن خواند: «من مسئول كار خود هستم و شما مسئول كار خود هستيد من از كار شما بيزارم و شما از كار من بيزاريد.» 3
2- پسر زبير كه پيشنهاد حكومت حجاز را به او نمود ولي حسين اعتنايي به گفته او نكرد.


3- عبدالله بن جعفر طيار، نزد حاكم مكه رفت و براي حسين امان نامه گرفت و خواست تا تا از رفتن به عراق منصرف شود.
4- ام سلمه؛ هنگامي كه امام خواست از ام سلمه خداحافظي كند او گفت: «فرزندم از رفن به عراق درگذر، خودم شنيدم از جدت كه در زمين كربلا كشته مي شوي. امام در جواب گفت: خيال مي كني بر من پنهان است مي خواهي قبرم را نشانت دهم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید