بخشی از مقاله


مخاطره و بازده(مدیریت مالی)

مدیریت مالی
شرح وظایف مدیر مالی بطور استاندارد در کتابهای مدیریت مالی با شرح وظایف مدیر مالی در بخش خصوصی متفاوت است وحتی از شرکت به شرکت هم این تفاوت چشمگیر است .
در بیشتر شرکتهای خصوصی مدیرمالی وظایف یک رئیس حسابداری مالی رو دارد ونیز بحث کنترل حسابها و مالیات و بیمه ومحاسبه وپرداخت حقوق.
این وظایف بر گرفته از کتاب مدیریت مالی است اما مطمئن باشید که شما برای تشریح شرح وظایف مدیر مالی در بخش خصوصی باید به تفکرات مدیریت آن شرکت از مالی وانتظارات آنان مراجعه کنید:


-تامین مالی وسرمایه گذاری
-حسابداری وکنترل
-پیش بینی و طرح ریزی بلند مدت
-قیمت گذاری محصولات


-سایر وظایف:سیاستهای اعتباری و وصول مطالبات.بیمه نامه ها.طرح ریزی مزایا به منظور ایجاد انگیزه بهتر در کارکنان
چنانچه ملاحظه میفرمائید فقط بخش حسابداری و کنترل در ایران بعنوان وظیفه مدیر مالی شناخته شده و مابقی وظایف توسط مدیریت عامل یا سایر رده ها انجام میشود.
هدف مديريت مالي:


هدف اصلي مديريت مالي، بکارگيري مهارتهائي است که با استفاده از آن مهارتها هدف اصلي بنگاههاي اقتصادي، كه همانا حداكثر كردن ثروت صاحبان بنگاه است، محقق گردد.


هدف اصلي بنگاههاي اقتصادي:
برخي افراد هدف اصلي بنگاههاي اقتصادي را حداکثر کردن سود مي دانند. اما اين ديدگاه به دلايل زير اشكال دارد:
كلمه سود داراي تعاريف مختلفي است.سودي كه در حسابداري تعريف مي شود، ارزش زماني پول را در نظر نمي گيرد.كيفيت فعاليت را در نظر نمي گيرد و همچنين ساير اهداف واحدهاي تجاري از جمله اهداف اجتماعي را در بر نمي گيرد.


هدف اصلي يك واحد تجاري را مي توان حد اكثر كردن ارزش بنگاه در بلندمدت دانست. اين هدف را مي توان به شکل حداکثر کردن ثروت بيان نمود. با اين ديدگاه، بجاي تمرکز مستقيم بر روي سود، ارزش جاري بنگاه مورد تاکيد قرار مي گيرد. طبيعتا بين ارزش فعلي بنگاه و ارزش آن در بلند مدت ارتباط وجود دارد. اگر پيش بيني شود که ارزش آينده بنگاه بالاست، ارزش جاري آن نيز بالا خواهد بود زيرا در مديريت مالي ارزش هر دارائي سرمايه اي برابر ارزش فعلي وجوهي است كه آن دارائي نصيب صاحبش خواهد كرد.بنا براين هدف اصلي مديريت مالي حداکثر کردن ثروت صاحبان سهام است.


وظايف مدير مالي:
مديران مالي در راستاي هدف اصلي مديريت مالي، آن هدف را به هدفهاي آني تر و سهل الوصول تر ترجمه مي كنند. بر اين اساس وظايف مديران مالي از دو ديدگاه قابل بررسي است:


الف) وظايف مدير مالي از ديدگاه نقدينگي و سود آوري
ب) وظايف مدير مالي از ديدگاه آنچه که بايد اداره گردد.
وظايف مدير مالي از بعد نقدينگي شامل موارد زير است:


1 – پيش بيني جريان نقدي
2- تامين منابع مالي
3- اداره جريان منابع مالي داخلي.
وظايف مدير مالي از بعد سودآوري شامل موارد زير است:


1- کنترل هزينه
2- قيمت گذاري
3- پيش بيني سود
4- اندازه گيري بازده مورد نظر.
وظايف مدير مالي از ديدگاه آنچه که بايد اداره گردد شامل موارد زير است:
1 ـ مديريت دارائيها


2 ـ مديريت منابع مالي
به طور کلي، مدير مالي اولا به عنوان يكي از تصميم گيرندگان واحدهاي اقتصادي در گروه مديران شركت براي حداكثر ساختن سود مشاركت دارد و ثانيا به عنوان كارشناس مسائل مالي مديريت مالي واحد تجاري را بعهده مي گيرد.

روشهای تحلیل گری قیمت سهام در بورس اوراق بهادارو مخاطره بازده در بورس
یکی از عواملی که در توسعه و رشد بازار سرمایه نقش موثری دارد آشنایی سرمایه گذاران و معامله گران بازار سرمایه با روشهای تجزیه و تحلیل اوراق بهادار و افزایش توان تحلیل گیری آنها است . بی شک از طریق تجزیه و تحلیل دقیق و هوشیارانه می توان ریسک بازار سرمایه یا مخاطره سرمایه گذاران را تقلیل داد و جلوی ضرر و زیان افراطی و ناشی گری حاصل از برآیند سرمایه گذاری را خنثی نمود . با توجه به سیاست های اخیر بورس اوراق بهادار در خصوص گسترش جغرافیایی و موضوعی بورس که در پی آن تالارهای متعدد منطقه ای در اقصی نقاط کشور ایجاد شده است یقیناً می طلبد که فرهنگ عامه سرمایه گذاری در بازار سرمایه تقویت گردد .


یکی از این عوامل موثر و تقویت کننده که به نوبه خود می تواند سبب تداوم رشد و توسعه بورس اوراق بهادار گردد و سر منشاء گفتمان بهتری در مدیریت نقدینگی جامعه و مبحث فاینانس شرکتها باشد، بدون تردید گسترش آموزش های مورد نیاز جهت انجام معاملات سودمند و در وهله بعد آموزشهای لازم در خصوص مهارت تحلیل گری و تجزیه و تحلیل اوراق بهادار است. زیرا هر اندازه که بینش و درک سرمایه گذاران و معامله گران در این زمینه ها افزایش یابد از رکودهای لحظه ای ، ترقی قیمت ها بصورت حبابی و واکنش های نابهنگام در

معاملات جلوگیری می کند و نه تنها شفافیت و روشنگری در معاملات را تقویت می کند بلکه بازار را به سمت و سوی کارا بودن سوق خواهد داد . بدیهی است که این امر با افزایش انگیزش سهامداران ، رقم معاملات در بورس را نیز ترقی داده و از نظر حجم معاملاتی فاصله بورس ایران را با کشور های همردیف خود کاهش خواهد داد . با این مقدمه کوتاه مقاله حاضر بیان می دارد که در خصوص آنالیز قیمت سهام و سرمایه گذاری در دارائیهای مالی در ادبیات مالی سه دیدگاه کلی وجود دارد که شامل روش بنیادین (Fundamental) روش چارتیست یا تکنیکال (Technical) و روش تئوری مدرن پرتفولیو (MPT) است که در ادامه این مبحث به آنها پرداخته می شود .


1- روش بنیادین
در بازار سرمایه ارزش سهام بر اساس میزان منافع آتی و اطمینان از تحقق آنها تعیین می گردد و هر اندازه اطمینان نسبت به کسب بازده بیشتر باشد مخاطره از دست دادن اصل سرمایه و سود آن کمتر می رسد .


عوامل و متغیرهای متعددی در بازار سرمایه و در سطح کلان کشور بر روی قطعیت یا عدم قطعیت سود و نیز تغییرات قیمت دارائیهای مالی اثر می گذارد . به همین خاطر روش بنیادین به بررسی دقیق عوامل محیطی که ممکن است بر روند حرکت قیمت سهام و به تبع آن بر بازده دارائیهای مالی تاثیر گذارد می پردازد . در این روش به منظور تحلیل گزینه های سرمایه گذاری در بورس اوراق بهادار قاعدتاً بایستی به سه مرحله اساسی ذیل که ارکان اصلی تحلیل بنیادین است توجه نمود .
الف- بررسی و تحلیل اوضاع اقتصادی کشور :


در نظام کنونی اقتصاد جهانی ، بورس اوراق بهادار نقش دماسنج اقتصادی را ایفاء می کند و وضعیت اقتصادی و حتی سیاسی و اجتماعی کشور در حال و آینده تاثیر بسزایی بر میزان سود آوری شرکتها خواهد گذاشت . بنابراین در تحلیل بنیادین ابتداً بایستی تغییر و تحولات اوضاع اقتصادی حال و جهت گیری های آتی بدقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد .
این تجزیه و تحلیل شامل بررسی شاخص های کلان اقتصادی از قبیل نرخ تورم ، تولیدات ملی ، نرخ بهره ، نرخ ارز ، میزان بیکاری ، نرخهای رشد اقتصادی و سیاستهای پولی و مالی دولت و سایر نهادهای تاثیر گذار است که تحلیل گر با بررسی آنها پیش بینی های دقیق تری از وضعیت بازار سهام و صنعت خاص بعمل می آورد و از دور نمای آتی سهام موجود در بازار و بالحض سهام شرکت مورد نظر مطلع می گردد .


ب – بررسی صنعت مورد نظر : دومین مرحله از تحلیل بنیادین بررسی وضعیت و موقعیت فعلی صنعت مورد نظر و روند رشد آتی آن است . سهامداران و معامله گران برای شرکتهایی که در صنایع روبه رشد و سود آور فعالیت می کند ارزش بیشتری قایل هستند . عوامل مطلوب صنعت در این تحلیل عبارتند از :
ب – 1- تقاضای رو به رشد و فزاینده برای محصولات یا خدمات آن صنعت


ب – 2- برخورداری از ویژگی ممتاز به گونه ای که محصولات مشابه خارجی یا رقیب تهدید جدی برای نفوذ در بازار داخلی نباشند . ویژگی ممتاز می تواند از نیروی کار ماهر و متخصص ، اسم و رسم تجاری مناسب ، فناوری پیشرفته تولید و سهم بازار در خور توجه ناشی شود


ب – 3- محدود بودن کالاهای جانشین برای محصولات آن صنعت که در این حالت هر چقدر تعداد کالاهای جانشین محدودتر باشد موقعیت بازاری آن صنعت ، مطلوبتر خواهد بود .
ب-4- دخالت محدود ارگانهای تصمیم گیرنده دولتی در تعیین قیمت محصولات صنعت و کم و کیف فعالیت آنها یک عامل مثبت تلقی می گردد زیرا مداخله نهادهای دولتی در فعالیت شرکتها و اتخاذ تصمیمات اثرگذار توسط آنها موجبات تضعیف حیطه عملکرد مدیریت و نوسانات حاد قیمت سهام و بازده شرکت را فراهم می آورد .
ب-5- استراتژیک بودن محصولات صنعت و نیز گاهاً فشردگی بازار صنعت مورد نظر باعث می گردد که رقباء جدید به آسانی وارد آن صنعت نگردند و بازار صنعت دستخوش نوسانات ناشی از ورود آنها قرار نگیرد .


تجزیه و تحلیل شرکت
در مرحله سوم تحلیل بنیادین ، تحلیل گر بازار سرمایه بعد از انتخاب صنعت مناسب بایستی شرکتی را از میان شرکتهای موجود در آن صنعت با توجه به معیارهای زیر انتخاب نماید .
ج-1- موقعیت رقابتی برتر شرکت : در هر صنعتی شاید دهها شرکت و موسسه به فعالیت بپردازند لیکن ممکن است تنها چند شرکت عمده موفقیت چشمگیری در بازار داشته باشند بررسی موقعیت رقابتی شامل میزان فروش و نرخ رشد آن ، سهم بازار شرکت از صنعت ، کیفیت محصولات یا خدمات و تمایز آنها و سایر عوامل خاص رقابتی می باشد .


ج-2- کیفیت عملکرد مدیریت شرکت : از آنجا که موقعیت هر شرکت وابسته به قابلیت ها و تواناییهای مدیریت آن است لذا بایستی در وهله اول به خصوصیات و ویژگیهای مدیران آن شرکت همانند تجربه ، تحصیلات ، موفقیت های قبلی ، نوآوری ، ابتکارات و جدیت و تلاش آنها توجه نمود . و در وهله دوم اعمال مدیریت یعنی کارایی مدیریت در اداره دارائیها ، تولید و عملیات ، فروش محصولات ، به خدمت گرفتن فناوری جدید وعرضه محصولات جدید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد .


ج-3- بررسی موقعیت مالی شرکت از قبیل نسبت های سود آوری ، بدهی ، کارایی و نقدینگی و مقایسه آن با گذشته شرکت و رقباء موجود در صنعت است .
بررسی ها نشان می دهد که تحلیل بنیادین از توان بالقوه ای برای تشخیص وضعیت کلان اقتصاد حاکم برخوردار است و تغییر و تحولات جاری شرکتها را به خوبی در تیررس نگاه خود قرار میدهدو نیز مهارت نگاه نمودن از بالا به پائین را به تحلیل گران می آموزاند و با این مشخصه ها ضمن اینکه احتمال بدست آوردن منفعت مورد انتظار را تقویت می کند نوعی منطق گرایی مالی را نیز به سرمایه گذاران عرضه می دارد . مزیت اصلی تحلیل بنیادین کاربرد فراوان اش در سرمایه گذاری های میان مدت وبلند مدت است .


2- روش تکنیکال
متخصصین و معتقدین روش تکنیکال (Technical) بر این باورند که در بازار سهام ، تمامی اطلاعات موردنیاز در قیمتها نهفته است . و با تمرکز بر روی قیمت های دوره های قبل و زمان حال سهام و پیش بینی آتی آن می توان از یک انتخاب مناسب در بازار سود جست . در واقع تکنیکالیست ها بر عکس بنیادگراها که به چرایی قیمت ها تاکید داشتند بر روی «چیستی قیمت تمرکز دارند» . این نوع سرمایه گذاری با استفاده از مطالعه رفتار و حرکات قیمت سهام در گذشته و تعیین قیمت و روند آینده آن و امکان تکرار الگوهایی مشابه صورت می پذیرد . زیرا تکنیکالها ابراز می دارند که تمامی وقایع جاری اقتصادی کشور و نیز صنعت و انتظارات سهامداران نهایتاً بر قیمت سهام تاثیر گذاشته است . لذا بایستی پیشینه تاریخی و نمودار قیمت سهام بدقت بررسی گردد .


در واقع تحلیل گر یا تکنسین صرفاً به یک روند قیمتی نیاز دارد که در قالب نمودار (Chart) عرضه می شود به همین دلیل به تکنسین ها ، چارتیست نیز گویند . چارتیست ها عنوان می دارند که قیمتهای کنونی یک سهم که به نظر تصادفی می رسد ممکن است بتدریج به الگوهای قابل تکراری تبدیل شوند . این تکرار قیمتها یک روند (Trend) را ایجام می کند که می تواند حالت صعودی (uptrend) یا نزولی (Down Trend) به خود گیرد و نوع معامله (Trade) در هر یک از حالت متمایز از دیگری خواهد بود .


استراتژی معامله گر ( یا سهامدار ) برای تعیین زمانهای خرید یا فروش بستگی مستقیم به مدت انتظار او برای رسیدن به سود دارد. این زمانها می تواند بسیار کوتاه در حد چند ساعت یا نسبتاً طولانی به چندین سال برسد . که عملاً در بازار سهام ایران بدلیل محدودیت های قانونی موجود و فقدان سیستمهای خرید و فروش بلادرنگ (Real Time) خرید و فروش در کمتر از یک هفته عملاً امکان پذیر نیست . این متد تحلیل نیاز به یک شعور باز و عاری از هرگونه تعصب به سهام شرکت مورد نظر دارد تا تحت تاثیر شایعات و اطلاعات نادرست و گمراه کننده قرار نگیرد و همچنین نیاز به نرم افزار محاسباتی است که اطلاعات شرکتها را بعنوان ورودی پذیرفته و خروجی آن نموداری از روند قیمت ها باشد .


عوامل اصلی موفقیت در این روش نیازمند داشتن تبحر ، ممارست و یادگیری مداوم و توانایی در مهارتهای زیر است .
1- مطالعه و بررسی عمیق که باید با صرف وقت و در آرامش و بدور از هیاهوی بازار و خصوصاً شایعات صورت گیرد .
2- تصمیم گیری به موقع و قاطعانه خرید یا فروش که بلافاصله باید به آن عمل کرد .


3- بعد از اقدام ( خرید یا فروش سهم ) رفتار آن همواره زیر ذره بین قرار گیرد و بررسی و تحلیل حالت استمرار داشته باشد .
مراحل بررسی قیمت سهام توسط چارتیست ها یا تکنیکالیست ها به قرار زیر است :


1- انتخاب نوع نمودار از لحاظ بعد زمانی ( همانند تغییرات قیمت در هر ساعت ، روز ، هفته ، ماه و ... ) و نیز انتخاب اشکال نمودار از قبیل میله ای ، خطی ، شمعی (Gandlistick) که معمولاً از مورد آخری جهت نشان دادن روند ها استفاده بعمل می آورند .
2- بررسی روند شاخص کل


3- بررسی روند شاخص 50 شرکت برتر ( خصوصاً اگر سهم مورد نظر بین این شرکتها باشد )
4- روند قیمتی سهم که برای معاملات میان مدت و کوتاه مدت دوره های روزانه وهفتگی و برای افق بلند مدت دوره های ماهانه بررسی می گردد .
5- تعیین سطح مقاومت (Risstance) یا حد بالای قیمت و سطح حمایت (Support) یا حد پائین قیمت و نقطه پرش (Breakout) یا قیمتهای بالاتر از دو نقطه فوق الذکر است . در این حالت فرصت های خرید یا فروش از راه برآورد محدوده نوسانات در دو سطح حمایتی و مقاومتی مشخص می شود که نحوه تعیین اینگونه فرصتها خود به مهارت و تبحر و درک تکنسین ها بستگی دارد که بدقت حرکات بازار را تشخیص می دهند و از روند گذشته نتیجه گیری بهتری داشته باشند .
3- روش تئوری مدرن پرتفولیو (MPT)[1]


این روش که ابتدا توسط هری مارکویتز[2] بصورت عملی بیان شد بر اساس یک سری مفروضات خاصی است که اهم آن گویای این است که بازار کارا است و انتشار اطلاعات بصورت یکپارچه و در اختیار همکان است و شفافیت اطلاعات در معاملات حاکم است .
مبنای این روش بر پایه این استدلال استوار است که احتمال خطر از دست دادن سرمایه یا سود یک نوع سهام در بازار بسیار بیشتر از مجموعه یا ترکیب سهام است. لذا قاعدتاً سرمایه گذار حرفه ای نباید تمامی سرمایه خود را دریک قلم دارایی سرمایه گذاری کند ( و منطق اقتصادی نیز این را تایید می کند ) . بلکه بایستی آن را در مجموعه ای از سهام یا دارائیها سرمایه گذاری کند که این مجموعه به پرتفوی معروف است . پرتفوی[3] یا سبد سهام متشکل از سهام متعدد شرکتهایی است که در شرایط عادی احتمال کاهش بازده همه دارائیها تا حدودی به صفر نزدیک است . و تلاشها بر این است که ریسک غیر سیستماتیک یا تنوع پذیر به حداقل ممکن تقلیل یابد . به همین جهت ترکیب پرتفوی بهتر است به گونه ای باشد که نوسانات مشابهی نداشته باشند یعنی زمانیکه بازده یکی کاهش پیدا می کند بازده دیگری افزایش یابد در این راستا مراحل زیر توسط سرمایه گذار و یا معاملگر در بازار رعایت می گردد


1- تعیین بازده مورد انتظار سبد سهام و تک تک سهام
2- ارزیابی وضعیت سهام مختلف و انتخاب آنها
3- بهینه نمودن ترکیب سهام ( پرتفوی )
4- ارزیابی پرتفوی و بازنگری در مجموعه سهام


تحلیل پرتفوی ، کاربرد زیادی در آنالیز ریسک و بازده و نیز تجزیه و تحلیل بازار دارد و به همین خاطر نرم افزارهای طراحی شده است که قابلیت محاسبه ریسک بازار و مقایسه آن با ریسک صنعت و شرکتها را دارد .


در روش پرتفوی مدرن مجموعه تلاشها وقف این است که بازده پرتفوی فرد سرمایه گذار به بازده بازار نزدیک گردد و در وضعیت مطلوب ، بازدهی بیشتر از آن بدست آورد. در این حالت پرتفوی کل بازار یک شاخص ارزیابی است که ریسک آن نیز با شاخص بتا (Beta)محاسبه می شود . این تحلیل کاربرد زیادی در آنالیز ریسک و تجزیه و تحلیل بازار دارد و مبنای کار سرمایه گذاران حرفه ای است .


نتیجه گیری :
در تجزیه و تحلیل قیمتهای سهام و گزینش تصمیمات سرمایه گذاری هر سه روش فوق الذکر کاربرد زیادی دارند لیکن ترکیبی از هر سه متد قدرت تشخیص و رویه های انتخاب بهتری را به سرمایه گذارعرضه می دارد . بطوریکه روش بنیادین از دید کلی وضعیت کنونی بازار و دور نمای آتی را شناسایی می کند . روش تکنیکال با بررسی دقیق قیمتها می خواهد

اشتباهات گذشته تصمیم گیری را تکرار نکند و از لغزش ها دوری جوید و پیش بینی خود را بر منطق دقیق و عاری از هرگونه احساسات فردی استوار نماید . در حالیکه روش MPT نیز که اساس و پایه تحلیل های موجود بازار سرمایه است درصدد این است که از ریسک های غیرسیستماتیک اجتناب نموده و یا کاهش داده و به کسب بازده معقول ( نسبت به ریسک آن ) بیاندیشد. اما تجربه نشان داده است که ترکیب روشهای فوق ابزاری به مراتب بهتر جهت تحلیل قیمت و بازده سهام است مخصوصاً در بازارهای سهامی که سرمایه گذاران آن زیاد حرفه ای بنظر نمی رسند .


هیچ روش قابل اطمینان و معتبری درباره پیش-بینی نرخهای مبادله ارز وجود ندارد. این جمله شاید به نظر شگفتی آور نباشد، اما همه ما دوست داریم که با قابلیت اطمینان و با اتکا به نیرویی بتوانیم نرخهای مبادله را به درستی ارزیابی و پیش¬بینی کنیم. پژوهشگران زیادی نسبت به توانایی پیش¬بینی آینده نرخهای مبادله ارز بررسی و تحقیق کرده¬اند. پل

کروگمان[1] و موریس ابسفلد[2] در کتابشان معروف به "دانش اقتصاد بین-الملل: نظریه و سیاست"[3] نوشته¬اند: « اگر نرخهای مبادله همان قیمتهای دارایی هستند که به سرعت به تغییر انتظارات و نرخهای بهره واکنش نشان می¬دهند، آنها باید ویژگیها و خواص مشابهی با دیگر قیمتهای دارایی مانند قیمت سهام داشته باشند. بنابراین نرخهای مبادله باید به طور نیرومندی نسبت به اخبار اقتصادی و رویدادهای سیاسی غیرمنتظره واکنش نشان دهند و همچون قیمت سهام، باید به سختی پیش¬بینی شوند.» در مطالعه و پژوهش دیگری که توسط ریچارد لویچ[4] انجام گرفت، وی با ثبت شواهد پیش-بینی شرکتها بر روی زوج ارزهای گوناگون دریافت که معمولا حرکت نرخهای مبادله ارز خیلی خوب قابل پیش¬بینی نیستند.

او شواهد محکمی مبنی بر پیش¬بینی دقیق نرخهای مبادله پیدا نکرد. با این وجود وی با تکیه بر شواهد در دسترس دریافت که پیش-بینی¬کنندگان حرفه¬ای با استفاده از یک اسلوب معین نسبت به اشخاص عادی، بهتر نرخهای مبادله را ارزیابی و برآورد نموده¬اند. برای مثال آنها از نرخهای سلف سه ماه آینده استفاده کرده¬اند. البته این مطلب نمی¬گوید که نرخهای سلف برآورد¬کننده مناسبی است. در مجموع لویچ اشاره کرد که بوسیله ابزارها و شاخصهای دردسترس معمولا حرکتها و روند آینده به خوبی قابل پیش¬بینی نیست. پژوهشهای دیگر نیز توسط برخی دانشجویان دانشگاههای آمریکا انجام گرفته است. آنها دریافتند که روندها قابل برآورد و پیش¬بینی نیستند.


نمودارها توانایی پیش¬بینی آینده را ندارند و تنها تصویری از آنچه در حال جریان دارد را نشان می¬دهند و می¬توانند به معامله¬گران بگویند که هر زمان اخبار جدید از راه برسد، ممکن است روند جاری شکسته شود، اما اگر پیش¬بینی نرخ مبادله ارز قابلیت اتکا و اطمینان ندارند، چرا معامله¬گران خود را زحمت می¬دهند؟


همانطور که می دانیم، هیچ تضمین و اطمینانی نسبت به پیش¬بینی دقیق روند نرخهای مبادله وجود ندارد، اما ابزارهای سودمند، تئوریهای اقتصادی کارآمد، معیارهای ویژه دادوستد در دسترس معامله¬گران هستند. آنها با بهره¬گیری از توانایی تفسیر بنیادهای اقتصادی، تکنیکهای نموداری و بکارگیری ابزارهای مفید و تجربیات شخصی شانس داشتن معاملات سودآور را افزایش می¬دهند. برخی تحلیلگران اغلب برای پیش¬بینی افقهای زمانی کوتاه¬مدت (یک روزه یا یک هفته) از روشهای نموداری و تفسیرهای تکنیکی استفاده می¬کنند و معمولا روندهای بلند¬مدت (سه ماه) را با استفاده از تئوریهایی همچون برابری قدرت خرید تحلیل می¬کنند.


مسیر و برنامه¬ای برای سرمایه گذاری و تجارت در بازارهای مالی
آیا مایل هستید به عنوان یک معامله گر پا به گستره بزرگ و ژرف بازارهای مالی بگذارید؟
متن خلاصه شده زیر فرایند تجارت و سرمایه گذاری را مورد بررسی قرار داده است. فرایند تصمیم گیری و مراحل گام نهادن به بازارهای مالی به صورت زیر ترسیم شده است:
1- بررسی اهداف با توجه به دوره های زمانی


پیش از گام نهادن در بازار تصمیم جدی بگیرید. تصمیمی که برای کار و فعالیت در بازارهای مالی می¬گیرید نباید ساده انگارانه¬ باشد. برخی از تصمیمات انسان در زندگی راهبردی و استراتژیک قلمداد می شود و در واقع اشاره بر فعالیتهایی دارد که بازگشت و تغییر مسیر کلی در آن هزینه¬های معنوی و مادی بالایی را دربرمی¬گیرد. از ابن رو جبنه های پذیرفتن کار در بازارهای مالی پیش از هر اقدامی باید بررسی و تحلیل شود. گزینش بازارهای مالی برای کار و فعالیت روزانه یک تصمیم راهبردی در زندگی است و برای آن باید برنامه ریزی نمود و هدفهای کوتاه مدت و بلندمدت معینی باید ترسیم شود. اهداف و چشم اندازهای هر کسب و کار نخستین گام در تجارت است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید