بخشی از مقاله

مديريت در بحران (تحليلى از جنگ خندق)


پژوهشى موردى در مديريت پيامبر اكرم(ص) در غزوه احزاب
زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نكاتى است كه اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسيارى از خط مشى‏ها و سياست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سياسى، دفاعى و... شناسايى خواهد شد. بررسى دقيق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى اين بزرگان، مخصوصا با شيوه‏هاى جديد و بابهره‏گيرى از آخرين دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.
يكى از حساس‏ترين و سرنوشت‏سازترين حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است. مورخان، اين غزوه را بيشتر از آن جهت‏با اهميت مى‏دانند كه آخرين صحنه تهاجم دشمن به نيروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمين بود. اما آن‏چه كمتر در منابع تاريخى مورد توجه قرار گرفته، مديريت اين حادثه سرنوشت‏ساز و مهم است.

مديريت پيامبر اكرم(ص) در جريان اين غزوه ابعاد مختلفى دارد. در مقاله حاضر كوشش شده‏است، در حد امكان يكى از اقدامات مديريتى پيامبراكرم(ص) در جريان يكى از تدابير آن حضرت يعنى «حفرخندق‏» مورد بحث و بررسى قرار گيرد. البته مقاله حاضر به مديريتى كه رسول الله(ص) در جريان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلكه موضوع اداره و بهره‏گيرى كامل از اين اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گيرد.
طرح مسئله


مسلمين پس از اطلاع از آغاز تهاجم قريش، حداكثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبت‏به انجام هرگونه اقدام تدافعى تصميم‏گيرى كنند.
تصميم پيامبر(ص) به حفر خندق يكى از بهترين نمونه‏هاى تصميم‏گيرى شجاعانه است. خندقى به طول حداقل پنج كيلومتر با عرض تقريبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سه‏متر، مستلزم حجم عظيمى از خاكبردارى است، در حالى كه تمام نيرويى كه در اختيار پيامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمى‏رسيد. حال اين سؤال مطرح است كه چه مديريتى اعمال شد كه توانست‏با وجود همه محدوديت‏ها اين اقدام كم نظير را انجام دهد و به نتيجه مطلوب برساند؟
تصوير اجمالى حادثه


غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى (1) و در ناحيه شمال و غرب مدينة النبى واقع شد. قرآن مجيد در چهار سوره و در قريب 22 آيه به مسائل مختلف اين جنگ اشاره كرده‏است. (2)
سپاه مشركين از سه لشكر به ترتيب زير تشكيل شده‏بود:


1- لشكر قريش و هم‏پيمانانش به رهبرى ابوسفيان بن حرب، كه فرماندهانى چون خالدبن‏وليد، عكرمة بن ابوجهل، عمروعاص، صفوان‏بن اميه و عمروبن عبدود در آن شركت داشتند. مجموعه نيروهاى تحت فرماندهى ابوسفيان - با احتساب بنى‏سليم - 4700 نفر بودند كه بيش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند. (3) اين نيروها پس از نزديك شدن به مدينه در محلى موسوم به «رومة‏» مستقر شدند.
2- لشكر غطفان و هم‏پيمانان آن‏ها از قبايل نجد، به فرماندهى «عيينة بن حصن فزارى‏» و مسعود بن رخيله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، كه در نزديكى «احد» اردو زدند و تعداد 300 اسب همراه اين لشكر بود. (4)


3- بنى اسد به فرماندهى طليحه‏بن خويلد اسدى، هم‏چنين يهوديان بنى‏نضير كه قريش را همراهى مى‏كردند و نقش آن‏ها بيشتر تقويت فكرى و روحى اين حركت نظامى بود. يهوديان بنى‏قريظه هم با شكستن پيمان، متحد احزاب محسوب مى‏شدند. اكثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفته‏اند. (5) اما اين عدد به نظر اندكى اغراق‏آميز مى‏رسد. احتمالا مجموع سپاه قريش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبوده‏است.


امتياز عمده سپاه احزاب كه تا آن زمان در منطقه حجاز كم نظير بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود كه برترى كامل آنان بر نيروهاى اسلام را تضمين مى‏كرد. به احتمال قريب به يقين، نگرانى عمده مسلمين از همين بخش سپاه احزاب بوده است. طبعا اولين اقدام مؤثر سپاه اسلام هم بايد به نحوى طراحى مى‏شد كه بتواند سواره نظام دشمن را زمين گير و بى‏اثر كند.


موقعيت مسلمانان
بنا به روايت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جريان غزوه خندق 3000 نفر بوده‏است. (6) به نظر مى‏رسد كه اين قول اندكى خوش‏بينانه و همراه با اغراق باشد. احتمالا اين رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و هم‏چنين همراهى كراهت‏آميز برخى از منافقين است. لازم به ذكر است كه تعداد اسب‏هاى مسلمين در غزوه خندق سى و چند اسب بوده‏است. (7)


بنا به گفته واقدى چهار روز پس از حركت قريش از مكه، سواران خزاعه خبر حركت احزاب را به پيامبراكرم(ص) رساندند. (8) فاصله ميان مكه و مدينه براى سپاهى كه با ساز و برگ جنگى حركت مى‏كرد، ده تا دوازده روز راه بوده‏است. بنابراين پيامبر اكرم(ص) و مسلمين تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبير و تصميمى فرصت داشته‏اند.


در هر اقدام اجتماعى، سياسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، بايد به دو ركن ديگر توجه شود:
1- وضعيت و شرايط عمومى جامعه: شرايط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و كانون‏هاى مختلف اجتماعى متناسب با شرايط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعيين كننده‏اى دارد. گسستگى يا همبستگى اجتماعى، كه در جامعه آن روز مدينه به كيفيت تعامل قدرت‏هاى قبيله‏اى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل مؤثر در همبستگى يا گسستگى نيروهاى درونى شهر به حساب مى‏آمد. تدابيرى كه از قبل انديشيده شده بود، شرايط مطلوب اين همبستگى را فراهم كرده‏بود. انعقاد پيمان‏نامه عمومى مدينه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ايجاد انسجام در فعاليت‏هاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود كه پيامبراكرم(ص) جهت تحقق شرايط وحدت اجتماعى انديشيده‏بودند.


2- وضعيت نيروى انسانى: نيروى انسانى ركن اصلى در هر اقدام مديريتى است. عواملى چون كميت و آمار نيروهاى در اختيار، شرايط روحى نيروها، ارتباط درونى نيروها، نحوه و چگونگى تنظيم رابطه مديران ستادى و نيروهاى در صف، عواملى هستند كه مى‏توانند در زمينه‏سازى موفقيت‏يا عدم موفقيت‏يك اقدام اجتماعى يا نظامى تاثير گذار باشد. در صورت تحقق شرايط مطلوب نسبت‏به دو عامل فوق، نفش رهبرى و مديريت‏به عنوان عامل هماهنگى و بهره‏بردارى از شرايط اجتماعى مناسب و نيروى انسانى آماده، موضوعيت‏خواهديافت.


پس از انتشار خبر حركت احزاب در مدينه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گرديد. بهترين تصوير از شرايط عمومى مدينه، و دسته‏بندى گروه‏هاى حاضر در شهر را قرآن مجيد طى 17 آيه در سوره احزاب ارائه كرده‏است. دراين آيات با دقت‏شگفت‏انگيز و روانكاوانه‏اى از روحيات و مواضع گروه‏هاى مختلف، در جريان غزوه احزاب، پرده برداشته است. از نظر قرآن اين گروه‏ها به سه دسته كلى تقسيم مى‏شوند:


الف - مؤمنين: مطابق آيات قرآن، كسانى كه در اين گروه جاى مى‏گيرند بسيار معدودند. اينان ياران خالص و فداكار پيامبر اكرم(ص) بوده‏اند كه در هر شرايطى هيچ‏گونه ترديدى در اعتمادشان به خدا و رسول ايجاد نمى‏شد. اين آيه از سوره‏احزاب در حق اين گروه نازل شده‏است:
و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما; (9)
و چون مؤمنان دسته‏هاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و فرستاده‏اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‏اش راست گفتند»، و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.


ب - منافقين: كسانى‏كه با اجبار و اكراه اسلام را پذيرفته بودند و در دل كينه رسول خدا(ص) را مى‏پروراندند، در موقعيت‏هاى مناسب از ضربه زدن و خدمت‏به دشمنان اسلام دريغ نمى‏كردند. قرآن مجيد اين گروه را معرفى و باطن آنان را آشكار كرده‏است:
و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفة منهم يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا...; (10)
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دل‏هايشان بيمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فريب به ما وعده‏اى ندادند». × و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدينه، ديگر شما را جاى درنگ نيست، برگرديد».


ج - معوقين و مرددين: اينان مسلمانانى بودند كه به خاطر ضعف شخصيت‏يا ضعف ايمان، معمولا در شرايط حساس و در جريان حوادث، گرفتار ترديد و ترس مى‏شدند و علاوه بر آن، اين روحيه را به ديگران هم منتقل مى‏كردند.


قرآن كريم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبيا به اين گروه اجتماعى اشاره كرده، و حتى گاهى در كنار منافقين و تحت عنوان «الذين في قلوبهم مرض‏» از آن‏ها ياد كرده‏است. در سوره احزاب هم خداوند ويژگى‏هاى روانى و شخصيتى اين گروه را آشكار كرده‏است:
قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلم الينا و لا تاتون الباس الا قليلا; (11)


خداوند كارشكنان [و مانع شوندگان] شما و آن كسانى را كه به برادرانشان مى‏گفتند: «نزد ما بياييد» و جز اندكى روى به جنگ نمى‏آورند [خوب] مى‏شناسد.
معمولا اين گروه در سختى و شرايط بحرانى، با منافقين احساس همراهى و همگامى بيشتر مى‏كنند. گاهى با عذر و بهانه‏هاى به ظاهر موجه، موضع ماموريت و مسئوليت‏خود را ترك كرده و چون باطنا منافق نيستند، يا به جهت آينده‏نگرى و توجيه خود و ديگران، سعى مى‏كنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند. قرآن مجيد اين حالات و روحيات را افشا مى‏فرمايد:


... و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة وما هى بعورة ان يريدون الا فرارا; (12)
و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏خواستند و مى‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است‏» و[لى خانه‏هايشان] بى‏حفاظ نبود، [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزى نمى‏خواستند.


اين گروه همواره در معرض بازگشت‏به كفر قرار دارند، زيرا قدرت براى آنان اصالت دارد. به همين دليل بسيار غير قابل اعتمادند:
و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة لاتوها و ماتلبثوا بها الا يسيرا; (13)
و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مى‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‏خواندند، قطعا آن را مى‏پذيرفتند و جز اندكى در اين [كار] درنگ نمى‏كردند.
در عين حال اين گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبكارند. به تعبير قرآن، هرچند در شرايط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرايط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبكار مى‏شوند:


اشحة عليكم فاذا جاء الخوف رايتهم ينظرون اليك تدور اعينهم كالذى يغشى عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة على الخير...; (14)
بر شما بخيلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مى‏بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را با زبان‏هايى تند نيش مى‏زنند; بر مال حريصند.
در مجموع مى‏توان گفت كه با توجه به شرايطى كه اشاره شد و نيز وضعيت كمى و كيفى نيروهاى اسلام، رهبرى پيامبر اكرم(ص) در جنگ احزاب يكى از دشوارترين مديريت‏ها در شرايط نامناسب بوده‏است.


جهت‏شناسايى روش مديريت پيامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامه‏ريزى، تعيين استراتژى، سازماندهى، مديريت نيروى انسانى، كسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و كنترل، در مديريت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گيرد.
1) برنامه ريزى و تعيين استراتژى


با بررسى جزئيات غزوه خندق به راحتى مى‏توان به اين واقعيت رسيد كه پس از وصول خبر حركت احزاب، پيامبراكرم(ص) سياستى دفاعى را اتخاذ كردند. جهت تحقق اين هدف، بهترين تدبير ماندن در شهر و بهره بردارى از كليه امكانات و توانايى‏هاى درون شهرى بود. ماندن در شهر مى‏توانست‏سپاه اسلام را به لحاظ پشتيبانى و تداركات در يك جنگ دفاعى طولانى يارى دهد. با توجه به برترى كمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بيش از 600 اسب كه به آن‏ها تحرك فوق‏العادة‏اى مى‏بخشيد، مهم‏ترين اقدام، جلوگيرى از تهاجم اوليه دشمن و بى‏اثر كردن نقش سواره نظام بود.
موفقيت‏سپاهى چون سپاه احزاب، به تهاجم اوليه بستگى داشت. بنابراين، جلوگيرى از كسب موفقيت در تهاجم اوليه سپاه مشركين مى‏توانست‏يكى از اهداف اوليه پيامبر اكرم(ص) باشد.


پيامبر اكرم(ص) ضمن اتخاذ سياست تدافعى، به حفر خندق فرمان دادند كه مى‏توانست هدف يادشده را تامين كند. از آن‏جا كه همه تصميمات را در نهايت پيامبراكرم(ص) مى‏گرفتند، سرعت عمل آن حضرت در پذيرش و پياده كردن اين پيشنهاد قابل توجه است.
اهميت و عظمت اين تصميم


از مجموع اطلاعاتى كه مورخان به دست مى‏دهند، چنين برمى‏آيد كه خندق داراى ابعاد زير بوده‏است:
طول آن حداقل پنج و حداكثر شش كيلومتر بوده‏است. خندق در شمال شرق مدينه از ناحيه برج‏هاى شيخان شروع شده و تا غرب مدينه يعنى تا كوه بنى‏عبيد و از آن‏جا به طرف جنوب تا محلى كه اكنون مسجد فتح قرار دارد، كشيده مى‏شده‏است (15) و از اين نقطه هم تا مصلى امتداد داشته است.
هر چند مسير دقيق خندق مشخص نيست و اين احتمال وجود دارد كه در مسير، وجود موانع طبيعى و مصنوعى مى‏توانست مسلمين را از حفر خندق بى‏نياز كند، اما در مجموع با توجه به فاصله مناطق يادشده و هم‏چنين با توجه به تقسيم كارى كه انجام گرفت، مسلما طول خندق از پنج‏كيلومتر كمتر نبوده‏است.
اگر قول مشهور مورخان را كه مى‏گويند تعداد حفر كنندگان خندق 3000 نفر بوده‏است‏بپذيريم - چون هر ده نفر مامور حفر چهل ذراع(بيست متر) از خندق بوده‏اند - بنابراين، طول خندق بايد در حدود شش كيلومتر برآورد شود.


مورخين مسير خندق را چنين تشريح كرده‏اند: مبدا آن راتج و قلعه شيخان بود، و از آن‏جا تا تپه ذباب در شمال مدينه كشيده‏شده و سپس به طرف غرب تا كوه بنى‏عبيد و از آن‏جا تا محلى كه هم‏اكنون مسجد فتح قرار دارد كشيده مى‏شده‏است. در مغرب هم جهت احتياط، به رغم وجود موانع طبيعى، چون نخلستان‏ها و حرات، خندق تا مصلى امتداد پيدا كرده‏است.


عرض و عمق خندق نبايد كمتر از ده متر باشد، چرا كه به هر حال بايد طورى طراحى مى‏شد كه يك چابك سوار با اسب نتواند از آن عبور كند. اما در مورد عمق خندق، همين قدر كه پياده‏نظام دشمن نتواند از يك طرف وارد، و از طرف ديگر خندق خارج شود، مى‏توانست پاسخ‏گوى هدف پيامبر اكرم(ص) باشد. بنابراين احتمالا عمق خندق در حدود سه يا چهار متر بوده‏است. دكتر آيتى معتقد است كه طول خندق 5/5 كيلومتر، عرض آن ده متر و عمق آن پنج متر بوده‏است. (16)


با توجه به فاصله ميان مكه و مدينه (ده تا دوازده روز راه) و تصريح مورخان به اين‏كه سواران خزاعه پس از حركت قريش به سرعت و ظرف مدت چهار روز خود را به پيامبر اكرم(ص) رسانيده و موضوع را اطلاع داده‏اند، مسلما مدت حفر خندق از ده روز كمتر بوده‏است.
2) سازماندهى


پس از تعيين مسير خندق كه توسط شخص پيامبر(ص)، به همراه گروهى از مشاوران ايشان، افرادى چون سلمان فارسى، سعد معاذ و سعدبن عباده انجام شد، نخستين اقدام رسول‏خدا(ص) ايجاد سازمان لازم براى نيل به هدف نزديك يعنى حفر خندق بود. اين كار به سرعت اما با دقت و ظرافت تمام انجام گرفت. كل نيروهاى موجود، مجموعا نزديك به سيصد گروه عمل كننده، تحت مديريت‏يكى از بزرگان اصحاب (مهاجر و انصار) هماهنگ شدند. ارتباط پيامبر اكرم(ص) با همه مسلمين از طريق سرپرستان انجام مى‏شد. هر چند ارتباط آن حضرت با همه مسلمين ارتباطى صميمى و مستقيم بود اما در امور محوله، فقط سرپرستان با رسول خدا ارتباط و تماس داشته‏اند. اين نكته تلويحا از اشارات منابع تاريخى بر مى‏آيد. چنان‏كه در ماجراى مواجه شدن گروه سلمان فارسى با سنگ سختى، افراد گروه از سلمان مى‏خواهند موضوع را به اطلاع پيامبراكرم(ص) برساند. (17)


3) مديريت نيروى انسانى
چنان‏كه از نقشه برمى‏آيد پيامبر اكرم (ص) جهت ايجاد انگيزه و تشديد فعاليت مسلمين قسمتى از ماموريت‏حفر خندق را به مهاجرين و بخش بزرگ‏ترى از آن را به انصار سپردند. براى آن‏كه ميان انصار هم نوعى رقابت‏به‏وجود آيد آنان را به سه گروه تقسيم كردند. اين تقسيم بندى برمبناى نزديكى قومى و قبيله‏اى انجام شد، زيرا هر تقسيم بندى ديگرى ممكن بود با توجه به اختلافات فكرى، فرهنگى و قومى مسلمين كه بسيارى از آن‏ها تازه به اسلام گرويده بودند، سرمنشا بروز مشكلات و مسائلى باشد. بروز اختلاف بر سر سلمان كه نه از انصار بود و نه وابسته به مهاجرين، نمونه خوبى براى اثبات اين مدعا است. (18)


پيامبر اكرم(ص) آگاهانه، از رقابت ميان قبايل جهت تسريع كار استفاده كردند. اين تدبير تا حد گروه‏هاى عمل كننده هم ادامه يافت. رسول‏الله(ص) با اعمال تقسيم كارى حساب شده ميان افراد، هر چهل ذراع از مسير خط كشى شده را به ده نفر محول كردند. بدين ترتيب نه فقط قبايل و طوايف با هم رقابت مى‏كردند، بلكه در درون هر گروه ميان افراد آن گروه هم رقابت ايجاد مى‏شد. ضمن اين‏كه حوزه كار هر گروه كاملا مشخص بود و تداخلى در مسئوليت‏ها هم پيش نمى‏آمد.
اقدامات انگيزشى پيامبر(ص)


يكى از تدابير پيامبراكرم(ص) جهت پيشبرد هر چه سريع‏تر حفر خندق، توجه دادن مسلمين به اصول اعتقادى و مخصوصا آخرت بود. با تعليم اين اصل سازنده كه زندگى حقيقى حيات اخروى است و زندگى دنيوى گذرا و بى‏اعتبار است، شور و نشاط كار در مسلمين زيادتر مى‏شد. نكته در خور توجه اين‏كه به خاطر محدوديت زمانى و ضرورت تاثير فورى سخن، رسول‏خدا(ص) از زبان شعر كه مؤثرترين زبان آن روز بود، استفاده مى‏كردند.
به عنوان نمونه ابن سعد در «طبقات‏» مى‏گويد پيامبراكرم(ص) در جريان حفر خندق اين بيت را تكرار مى‏كردند:
اللهم ان الخير الآخره
فاغفر للانصار و المهاجره (19)
و يا به قولى:
لاعيش الا عيش الاخره
فاغفر للانصار و المهاجره
و يا:
اللهم لو لا انت ما اهتدينا
و لاتصدقنا و لاصلينا (20)


براى آن‏كه مسلمين هدف اصلى را گم نكنند و بدانند كه زحماتشان در چه جهت و براى چيست، با اين روش بر اصول تاكيد مى‏كردند. شايد از همين نكته بتوان به اين نتيجه رسيد كه در هر اقدام مديريتى لازم است مدير دائما رهروان خود را با هدف يا اهداف آشنا و آنان را توجيه نمايد. پيامبراكرم(ص) از بهترين روش ممكن جهت انجام اين مهم استفاده كرده‏اند; از روش آموزش غير مستقيم و با بهره‏گيرى از زبان شعر كه تاثيرى فورى و ماندگار داشت.
جهت تقويت روحيه مسلمين و فعال‏تر كردن آنان، موارد زير از شيوه مديريت پيامبر(ص) قابل استنباط است:


الف - مشاركت مستقيم و جدى و همه جانبه شخص رسول الله(ص) در كار حفر خندق، به‏طورى‏كه به گفته بسيارى از مورخان، نيروهاى عادى مجاز بودند شب‏ها محل كارشان را ترك كنند اما پيامبراكرم(ص) به اتفاق گروهى از اصحاب مؤمن و مخلص در كنار خندق مى‏ماندند. (21) نكته قابل توجه اين‏كه، اين مشاركت‏به رهبرى و هدايت مسلمين محدود نبود، بلكه آن حضرت خود خاك حمل مى‏كردند و هر جا مسلمين در حفر خندق گرفتار مشكل مى‏شدند از آن جناب استمداد مى‏كردند.


ب - حضور شاد و با نشاط پيامبر اكرم(ص) اين روحيه را به نيروها هم منتقل مى‏كرد. روحيه با نشاط پيامبر چنان بر اصحاب تاثير گذاشته بود كه آنان حتى بيش از مواقع عادى با يكديگر شوخى و مزاح مى‏كردند. پيامبر اكرم(ص) هم تا آن‏جا كه اين شوخى‏ها برخوردى با ارزش‏هاى الهى و اسلامى و شخصيت افراد و اداره امور نداشت، آن را منع نمى‏كردند. (22)


ج - خواندن سرودهاى دسته جمعى يكى ديگر از اقداماتى بود كه ضمن جلوگيرى از پرداختن مسلمين به بحث‏هاى تضعيف كننده روحيات و ايجاد كننده اضطراب عمومى، موجب شادى و نشاط و تقويت روحيه مسلمانان مى‏شد. تمامى اين سرودها داراى بار ارزشى و تاثيرات تربيتى بسيار خوبى بود. (23)
يكى از سرودهايى كه مسلمين مى‏خواندند، به مرد نيكوكارى مربوط مى‏شد به نام جعيل كه به گفته واقدى، زشت روى و مبتلا به بيمارى پوستى بود اما در جريان حفر خندق همكارى مى‏كرد. پيامبر اكرم(ص) نام او را از جعيل به عمرو تغيير دادند و به همين مناسبت مسلمين اين بيت را سروده و دسته جمعى تكرار مى‏كردند:


سماه من بعد جعيل عمرا
و كان للباس يوما ظهرا
گفته‏اند پيامبر اكرم(ص) هم با تكرار آخرين كلمات هر مصرع با آنان همراهى مى‏كرد. (24)
د - يكى ديگر از تدابير پيامبر اكرم(ص) در مديريت نيروى انسانى، استفاده مؤثر از همه نيروهاى درگير در حفر خندق بود، به‏طورى‏كه از سست ايمانان و حتى منافقين هم در حد مطلوب بهره‏بردارى و استفاده مى‏شد. برخلاف روش‏هاى تنبيهى و انضباطى موجود در جوامع مختلف، مخصوصا در شرايط جنگى، در جريان غزوه احزاب، توبيخ و تنبيه مستقيم افراد خاطى و قاصر در انجام وظيفه توسط پيامبر ديده نشده‏است. پيامبر اكرم(ص) نظامى را طراحى كرده بودند كه در آن فرد خاطى خود به‏خود سرشكسته و شرمسار مى‏شد. به نقل واقدى در جريان حفر خفدق اگر از كسى سستى مى‏ديدند به او مى‏خنديدند. (25)


چنين بود كه افراد سست ايمان و منافق هم از ترس ريشخند ديگران، ناگزير از كاركردن بودند. البته چنان‏كه قرآن به صراحت فرموده‏است، اين گروه‏ها به بهانه‏هاى مختلف از زير كار شانه خالى مى‏كردند. (26) اما اين شيوه عمل پيامبراكرم(ص) و مؤمنان باعث‏شده بود كه آنان گستاخ نشوند، ضمنا براى آنان حقى در همراهى با مؤمنان ايجاد نشده و در حد امكان از توانايى‏هاى آن‏ها هم بهره‏بردارى مى‏شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید