بخشی از مقاله

مقدمه
مظاهر طبيعت و تمام موجودات از اجداد به وجود آمده اند، هيچ موجودي با موجود ديگر همسان نيست، آيا هرگز فكر كرده ايد؛ براي تولد انسان با تولد ساير موجودات همسان نيست؟ و براي چه نوزادي گنجتشك ها، مورچه ها و ساير حيوانات مانند انسان به دنيا نمي آيند؟ براي چه ماهيان براي تكثير جنس خود تخم ريزي مي كنند و اگر انسان هم مثل مورچه ها به دنيا مي آمد چه عيبي داشت؟ و بالاخره براي چه تمام عوامل طبيعت همسان نيستند و هر كدام براي خودشان مقرراتي جداگانه دارند؟


البته ما نمي توانيم به اسرار خلقت اعتراض كنيم. زيرا چيزي نمي دانيم و آن چه را كه مي دانيم ناقص و بدون دليل است، اما لا اقل حق آن را داريم كه علت بسياري از اين ناهمساني ها را بدانيم و لااقل براي چه نوزادهايي انسان وقتي به دنيا مي آينئد هيچ چيز مني دانند، هوش و عقل و ادراك ندارند و اگر پدر و مادر از اين نوزادان پرستاري نكنند خودشان قدرت حفظ نگهداري خود را ندارند در حالي كه حيوانات به طور كلي اين طور نيستند. و به محض اينكه به دنيا مي آيند و يا بعد ازدو سه روز به اطراف خود نگاه مي كنند، يعني همه چيز را مي بينند در صورتي كه نوزاد انسان با اين كه چشم دارد هيچ چيز را نمي بينند.


حيوانات بعد از به دنيا آمدن هوشيا رو با احساس هستند، اگر به آن ها نزديك شويم احساس ترس مي كنند و به گوشه اي فرار مي كنند. نوزاد انسان كسي را نمي شناسند و پدر و مادرش را با ديگران فرق نمي گذارد، راه را از چاه تشخيص نمي دهند و به سر راهش هزاران خطر موجود است.


كودك شش ماهه پدر و مادرش را مي شناسد و در حالي كه يكي دو ماه پيش هيچ كس را نمي شناخت و همه براي او يكسان بودند.
در اين دنياي جديد احساس او تبديل به ادراك مي شود، مادرش را مي بيند و او را مي شناسد، و او را با وجود ديگر فرق مي گذارد، و به پدر و به مادر و به كساني خود آشنا شده است. در حالي كه در روز هاي پيش چيزي نمي ديد. موجود نابينايي بود كه با وجود داشتن چشم چيزي را نمي ديد. اما چون چندي گذشت همه چيز را مي بيند ولي آنها را نمي

شناسد و چند ماه ديگر كه گذشت هم مي بيند و هم آنها را مي شناسد و درك مي كند. و ديگر مانند سابق مداد يا قلم را به دهان نمي گذارد . زيرا مي داند كه مواد خوردني نيست اما شير را مي نوشد و اگر مادر او را ترك كند بناي گريه مي گذارد. از دوري او رنج مي برد و چون زبان دارد با گريه و بي تابي مادرش را صدا مي كند. در روزهاي پيش دستش را به آتش مي گذاشت. براي اينكه نمي دانست آتش او را مي سوزاند.اما امروز آتش را مي شناسد و اگر او را به آتش نزديك كنيد فرار مي كند. و با گريه و زاري مادرش را مجبور مي كند كه آتش را از او دور سازد، احساس خطر مي كند، مادرش را دوست دارد زيرا احساس محبت مي كند.

از تولد تا سه سالگي
نوزاد داراي تحريكات حسي و توانايي مختلف مي باشد. زندگي او برخلاف تصور بسياري از لحظه تولد آغاز نشد. و در واقع بيش از نه .ماه از سن او مي گذرد. نوزاد پاسخ هاي حركتي مختلفي نيز نشان مي دهد و توانايي ظاهر نمودن رفتارهاي متعدد را دارد. به همين ترتيب پاسخ هاي عاطفي مانند گريستن از لحظه تولد آشكار است.
نيازهاي نوزاد عبارتند از: گرسنگي و تشنگي، خواب، دفع، تنظيم حرارت ونياز به اكسيژن.
دستگاه هاي بدن او توانايي ارتباط با محيط را به بهترين وجهي دارا مي باشند و از اين روي ثابت بودن فعاليت هاي زيستي و تعادلي حياتي را نشان مي دهد، با اين همه نوزاد بايد با كمك مادرش و در محيطي مناسب نيازهاي خود را مرتفع سازد.


تكمي انفرادي شامل كيفيات مختلفي مي شوند كه عبارتند از:
الف: رشد جسماني كه در دو سال اول زندگي سريع مي باشد ب) رشد مهارتهاي حسي- حركتي (در سالهاي اوليه زندگي ياديگري و رسيدگي در ظهور مهارت هاي مزبور اهميت دارند) لمس و نگهداري اشيا- كابرد انگشتان- حركت- ادراك- عمق و ابعاد سه گانه نيز در همين سال ها به تدريج آشكار شده و مورد كار برد طفل قرار مي گيرد ج) تغييرات تكاملي در نيازهاي ابتدايي- اين تغييرات شامل تكامل تغذيه، خواب، دفع، جنسيت، هيجان ها، مفاهيم ذهني، مفاهيم ادراكي، زبان، و شخصيت مي گيرند. كودك براي به دست آوردن توانايي سازگاري با محيطبايد از چند دوره رشد بگذرد. دوره حسي- حركتي از تولد تا دو سالگي ادامه دارد و پس از آن دوره‌ي فعاليت هاي حسيت (از 2 سالگي تا 11 سالگي) و سرانجام دوره فعاليت ها رسمي (از حدود 11 تا 14 سالگي) ظاهر مي شوند. هر يك از دوره هاي تكاملي داراي خصوصيت متفاوتي است. در انتهاي دوره حسي- حركتي ي نوع تصوير ذهني ابتدايي در كودك به وجود مي آيد.


كاربرد علائم و تصورات ذهني مهمترين پديده عقلاني و هوشي طفل مي باشد.
در مورد تكامل مفاهيم ادراكي بايد اشاره كنيم به احتمال بسيار نوزاد توانايي تشخيص اشكل را دارد و تا حدودي ادراك عمق نيز در هنگام تولد در او ديده مي شود. رشد واقعي مفاهيم بستگي به ظهور زبان دارد. رشد و تكامل زبان بارزترين خصوصيت آدمي است. زبان وسيله اي براي بيان احساس افكار و ارتباط وبده و مهم ترين نقش را در اجتماعي شدن دارد. زبان سه نوع فعاليت را شامل مي شود كه عبارتند از فعاليت دروني، گيرندگي و بيان كنندگي. نوزاد مي تواند اصوات مختلف را ظاهر كند. همچنين با كمك زبان علامتي مانند نشان دادن، نگاه كردن و چنگ زدن نيز ساير نيازهاي ارتباطي طفل ظاهر مي شود.


معمولا كودك اولين كلمه را در چهل هفتگي مي گويد. «يادگيري زبان نقش تقليد و پاداش اهميت زياد دارد».
رشد شخصيت از دو سالگي به بعد ملاحظه مي شود و قبل از آن نمي توان در مورد شخصيت كودك خردسال بحث كرد. معمولا به صورت الگوهاي خاص شخصيت او شكل گرفته و آنچه را بعداً شخصيت واقعيم مي خوانيم ظاهر مي شود.


در رشد كودك نوفذ والدين نهايت اهميت را دارد. نقش مادر در اجتماعي شدن طفل، در كيفيت اجتماعي شدن او و حالات عاطفي و هيجاني اش غير قابل كنترل و انكار مي باشد. محدوديت و تحريك هر دو در اين كيفيت موثرند. بررسي و تحقيق مسائلي مانند بي مادري- انواع خاص تحريكات- منع تحريكات حسي و كيفيت تعقيت در مورد اطفال عوامل مواثري را در رشد ظاهري مي سازند. تمايلات رفتاري نوزادان مورد بررسي علمي قرار نگرفته است. آن چه گزارش شده است جنبه مشاهده دارد. برخي از تمايلات رفتاري اطفا در دو سال اول

زندگي عبارتند از الف) تمايلات اتكايي ب) ناكامي و ارتباط آن با تمايلات اتكايي شامل پرخاشگري و كنجكاوانه ج) تمايلات اجتماعي د) نرابطه با همسالان در روابط اجتماعي كتفاوت هاي فردي نيز وجود دارد. اين روابط تقريبا به طور كامل با محيط خانواده ارتباط دارند و اين محيط رفتار ابتدا نسبت به افراد بزرگ سال ظاهر شده آن گاه به ديگران تعميم داده مي شود.
از سه سالگي تا هفت سالگي


رشد جسماني همراه خود تكامل ساير مهارت ها را به وجود مي آورد. تكامل مهارت ادراكي شامل دقت و مجزا كردن بيشتر محرك هاي بينايي، آموختن خصوصيات اشياء، ادراك اجزا در باربر كل، ادراك توجيه فضايي مي گردد. رشد و تكامل زبان در دوره هاي دوم كودكي بسيار چشم گير است. پيش رفت در كابرد زبان زمينه را براي يادگيري هاي پيچيده تر، تفكر و استدلال و حل مسائل آمادگي مي سازد. دوره جسمي حركتي از تولد تا دو سالگي ادامه دارد كه در انتهاي آن علائم بينش و استدلال در طفل ظاهر مي شود. پس از دوره حسي،

حركتي دوره بعدي به نام دوره فعاليت هاي حسي آغاز مي گردد كه شامل دو نيم دوره مي باشد. نيم دوره اول از 2 سالگي تا 7 سالگي و نيم دايره دوم از 7 سالگي تا 11 سالگي است. نيم دوره اول به سه مرحله تقسيم مي شود، كه به ترتيب به نامهاي مرحله هوش تصوري مستقيم، شكل بندي ها راكد و مرحله‌ي برزخ يا عمليات مفصلي خوانده مي شوند.
رشد زبان و توانايي كاربرد مفاهيم كلامي در دوره دوم كودكي اهميت خاصي دارد. محيط كودك مي تواند در يادگيري كلامي او بسيار موثر باشد. بزرگ سالان بايد كودك را مجبور كنند تا نيازهاي خودرا از طريق كلام بيان نمايد. ضمنا رشد و تكامل زبان در طبقات مختلف اجتماعي نيز تفاوت دارد محيط هايي كه از نظر فرهنگي فقيه هستند در تكامل قواي ذهني و پيشرفت تحصيلي كودك اخلاص مي كند. رشد و تكامل شخصيت را از دو جنبه بررسي نموديم.


ابتدا يادگيري اجتماعي كودك در محيط خانواده را مطالعه نموده و سپس به تاثير عوامل محيط خارج از خانواده مانند كودكشان و گروهي هم سالان پرداختيم. رشد شخصيت را در دوره دوم كودكي اهميت خاص بيان نموديم.
ويژگي هاي شخصي مانند كنجكاوري جنسي- اتكا و استقلال، پرخاشگري انگيزه و موفقيت و برتري طلبي، طبقه بندي جنسي اضطراب و وجدان و اخلاقي در اين دوره رشد و تكامل چشمگيري دارند. شخصيت طفل به واسطه درگيري او با ديگران شكل مي گيرد. و خانواده در اين روابط موثرترين نقش را دارد.


كنجكاوي جنسي به صورت خود نمايي، چشم چراني، بازي با آلت تناسلي ظاهر مي شود. فعاليت جنسي كودك به واسطه منع بزرگسالان ممكن است سبب ايجاد تضاد در او بنمايد. والدين بايد مسائل جنسي كودك را به طور واقع بينانه تلقي كنند و بدون وحشت و اضطراب با آن مواجه شوند. انگيزه هاي پرخاش گري نيز در اطفال مكرراً ملاظحه مي شود. معمولا پرخاشگري به واسطه ناكامي ظاهر مي شود و اين زماني است كه طفل نتواند به هدف خود دسترسي يابد. آستانه تحميل ناكامي در اطفال تفاوت دارد. گاه ناكامي كيفيت رجعت

(برگشت به حالات ابتدايي تر) را در طفل به وجود مي آورد. ضمناً حالات پرخاشگري بستگي به يادگيري طفل دارد و عامل تشويق نقش مهمي در ظهور آن اجرا مي كند كودك را از راه تقليد نيز پرخاشگري را مي آموزد. قرار گرفتن در برابر بيك الگوي پرخاشگر سبب ظهور اين حالت در طفل مي شود و والدين براي ممانعت از ظهور پرخاشگري بايد در برابر چنين رفتاري او را تشويق نكنند. انگيزه اتكائي نيز بخش ديگري از شخصيت طفل را تشكيل مي دهد. در اين مورد نيز هر قدر رفتار اتكايي طفل بيشتر شود بر شدت دفعات ان افزوده مي شود. مطالعه انگيزه كسب موفقيت و مهارت استادي نيز اخيرا مورد بررسي قرار گرفته است. كودكاني كه خصوصيات اتكا به نفس آنها نيز زياد است داراي انگيزه كسب وموفقيت زيادي نيز مي باشند.

كيفيت ترس و اضطراب نيز در اطفال به وضوح ديده مي شود. كودك انواع ترس ها و اضطراب ها را ياد مي گيرد. مادر نقش موثري د رايجاد ترس در طفل خودش دارد. اضطراب ها را ياد مي گيرد. مادر نقش موثري در ايجاد ترس در طفل خودش دادر. اضطراب نيز حالتي ناخوش آيند است و كودك را مجبور مي كند رفتارهاي خاصي براي مقابله با آن ايجاد مي كند. اين رفتارها را وسائل دفاعي مي نامند. معمولا وسائل دفاعي ناخودآگاهند يعني فرد از كاربرد آن ها اطلاعي ندارد. و ضمناً استفاده زيادي از آن ها مناسب نمي باشد. زيرا سبب تحريف

واقعيت مي گردند. انواع اين وسايل زياد بوده و از ميان آنها ميان به كناره گيري، رجعت، انكاركردن، سركوبي اشاره نمود. همانند سازي فيزيكي از خصوصياتي است كه در دوره‌ي دوم كودكي كمال اهميت را دارد. اين واژه ها اولين بار وسيله‌ي بازي به كار رفته است. و از طريق آن طفل رفتار، گفتار، كردار احساسات و طرز تفكر فردي را كه به نام الگو يا مدل همانن

سازي خوانده مي شود تدريجاً نشان مي دهد. همانند سازي با يك الگوي مورد توجه و جاذب انجام مي گيرد. اين الگو بايد براي طفل نقش مثبت داشته باشد. معمولا كودك مي كوشد رفتار والدين خود را تقليد كند تا بدين وسيله شباهت ميان خودش و آن ها را بيشتر سازد. تاثير همانن سازي در گروه بندي جنسي (تقليد رفتار- ارزش ها- گرايش ها و علايق گروه جنسي مشابه فرد) و رشد فراخود يا وجدان در خود توجه است. اطفال تا حدود پنج سالگي نقش هاي مربوط به جنسيت خود را مي آموزند. اساس گروه بندي جنسي در محيط خانواده و از طريق هماهنگ سازي كودك با والد هم جنس خودش به وجود مي آيد. در اين مورد نيز تقويت به صورت محبت و مهربان از طرف پدر يا مادر اساسي است. براي نمونه

پسراين كه بيشتر صفات جنسي مردانگي را ظاهر مي سازند پدراني نيرومند، صميمي و مهربان داشته اند. علايم رشد فراخور و وجدان نيز در دوره دوم كودكي- سه سالگي تا هفت سالگي- آشكار مي گردد. كودك رفتار خود را با معيارهاي خانواده هم گام مي سازد و براي اين هم گامي پاداش دريافت مي كند، بنابراين رفتار دوباره تكرار مي شود. احساس گناه كودك از اين كه كار بدي انجام داده بستگي به رفتار والدينش دارد. انضباط والدين كه بر اثر رابطه نزديك و صميمي كواك باشد سبب درون فكني مي شود كه در نتيجه ايجاد احساس گناه مي كند. اين كيفيت اساس و پايه اخلاق و وجدان را به وجود مي آورد. اخيراً تحقيقات وسيعي در زمينه‌ي رشد شخصيت و يادگيري اجتماعي در خانواده انجام گرفته كه در آنها از روش هاي پرسش نامه و مشاهده استفاده مي كنند. در اين تحقيقات ارتباط مراحل شخصيتي كودك را با محيط خانواده و روابط والدينش بررسي مي نمايند.


جنبه دوم بررسي رشد و تكامل شخصيت از ديدگاه تاثير عوامل خارجي از محيط خانواده مي باشد. به تدريج با رشد جسماني طفل دنياي روسيع تري در مقابل او قرار مي گيرد. كه از همسايگان، مهد كودك، كودكستان و گروه همسالان تشكيل شده است. اين محيط اثرات چشم گيري روي رشد شخصيت طفل خواهد داشت. براي مثال محيط كودكستان برخي از رفتارهاي كودك را از ميان برده بعضي ديگر را تقويت مي نمايند. محيط خارج را از جهات تاثير كودكستان در رفتار اجتماعي كودك، تاثير همسالان در روابط آنها با طفل و سازمان اجتماعي گروه هاي كودكستان مورد بحث قرار داديم. در مورد محيط كودكستان در رفتار اجتماعي كودك، اشارهشد كه مربيان و معلمين عموماً زن هستند ولي ماندن يك مادر بالافاصله خواسته هاي طفل را بر نمي آورند. مربي كودكستان انتظار دارد طفل اتكاء به نفس بيشتري داشته باشد و نقش موثري در اجتماعي شدن كودك اجرا مي كنند.


بايد اشاره كنيم تاثير محيط كودكستان ا زجهات سازگاري فردي و اجتماعي مورد توجه است. برخي از رفتارهاي طفل كه در محيط خانواده فرا گرفته شده احتمالا در كودكستان تقويت مي شوند.
سازمان اجتماعي در گرو هاي كودكستاني نيز از جهت شركت طفل در آن اهميت دارد. در كودكستان نيز ماندن گروه هاي اجتماعي مقامهاي گروهي پس از تشكيل گروه به سرعت مشخص مي گردند. موقعيت گروهي طفل بستگي به عوامل متعدد مانند خصوصيات جسماني، ميزان محبوبيت و حتي نژاد او دارد.
دوره‌ي دوم كودكي از جمله كيفيات مرحله سهمي براي نو و رشد شخصيت طفل به شمار رفته است. خصوصيات شخصيتي آتي او را پي ريزي مي نمايند.
بازي كودكان
در حقيقت، بازي، اين فعاليت به خودي خود امت كودكانه، خيلي بهتر از هر فعاليت ديگري، طبيعت و آرزو هاي كودك را به ما مي شناسد، مطالعه بازي ما را در قلب توصيفي ترين تملك كودكي جاي مي دهد.


مطلب ديگر اني كه بازي ما را در سطح كودكي با حق مي گذارد. براي درك اين مطلب مي بايست بازي را با كار تحصيلي مقايسه نمود، كارآمدي بازي مي تواند به خوبي توانايي هاي در حال عمل كودك را آشكار سازد ولي اگر بزرگ سال براي هدايت اين توانايي به طرف بهترين مسير، بصيرت نداشته باشد. آن ها بيهوده باقي مي مانند، چنين است هدف تعليم و تربيت، و به اين دليل است كه تا به اين اندازه فعاليت تحصيلي با بازي آ‎زاد تفاوت دارد. حتي بايد پا را فرا نهاد. ما ديديم كه تا چند اندازه بازي كودكانه مدل ها و قواعدش را از فعاليت هاي بزرگسالان اخذ مي نمايند. ولي از طرف ديگر بايد در نظر داشت كه از بعضي لحاظ بازي كودكان ما تأسيسي بزرگ سالانه است.


اين بزرگسال كه زنگ تفريح را پيش مي برد اين بزرگسال است كه اغلب اوقات فرا علم آورنده‌ي قواعد بازي و به مثابه حافظ گنجينه آيين كودكانه مي باشد.
وقتي كه بزرگسال ناگزير به انجام وظيفه تامين نمودن و سرپرستي كردن بازي است كودك خود را براي ابداع آنها بي لياقت نشان مي دهد. كودكان كه به خوبي تغذيه و پذيرايي ولي بيش از اندازه به خود واگذار گرديده اند، تنها قابليت انجام بازي هاي ابتدايي را دارند كه براي توسعه دادن زبان، تخيل و كنترل خودداري شايستگي نمي باشد. اين گوياي اين مطلب است كه اگر بازي برحسب ظاهر منحصر به امت كودكانه باشد تا به حال به وسيله بزرگ سال مشروط، و تقريباً به وسيله فرهنگ بزرگسالان بر پا گرديده است. به دليل قوي تر، موسسه تحصيلي تاسيس بزرگسالان است. وقتي كه بازي به آزمودن زمان حاضري محدود مي گردد، كودك را تنها در قلمرو و هم قدرانش وارد مي كند. در يك محيط تحصيليمخصوص بزرگسال به او اجازه تدارك ديدن ورود بلافاصله به دنياي بزرگسالان را مي دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید