بخشی از مقاله


مردم شناسی ( زنان دوره قاجار)


مردم شناسی((زنان فرهیخته دوره قاجار))
از جمله مسائلى كه در بررسى تاريخ معاصر ايران كمتر بدان توجه شده وضعيت زنان فرهيخته و هنرمند در دوره قاجار است. تنها دركتابهاى معدودى چون خيرات حسان، تاريخ عضدى و تذكره نقل مجلس زندگينامه هايى كوتاه وگذرا از برخى زنان دانشمند و اديب اين‏دوره ذكر شده است، به همين علت جايگاه زنان فرزانه ايران در عصر قاجارناشناخته و مبهم است.


غالباً به سبب عدم تحقيق و تتبّع لازم در دوره قاجار چنين تصور مى‏شود كه اين دوره دوران زنان فرزانه پرور نبوده است، حال آنكه‏اين دوران با وجود تعداد زيادى از زنان اديب و شاعر و هنرمند و خوشنويس از دوره‏هاى زاينده و بارور در تاريخ فرزانگى زنان ايران به‏شمار مى‏آيد، چيزى كه هست بر اثر برخى از شرايط عصر كه معمولاً تمايلى به ابراز هنر زنان وجود نداشت بسيارى از بانوان فرزانه‏معرفى نشده و گمنام باقى ماندند. چنانكه گاه با زنانى شاعر و نويسنده مانند مؤلف كتاب معايب الرجال از آثار مهم نقد اجتماعى دردوره قاجار، مواجه مى‏شويم كه آثارشان را بى نام و عنوان به جامعه عرضه مى‏كردند.


گزارشهاى سياحان خارجى و تذكره‏نويسان ايرانى از شرح حال زنان سخنور و هنرمند اين دوره چه در دربارها و خانواده‏هاى رجال وچه در ديگر طبقات جامعه به روشنى بيان كننده كثرت اين عده است،(1) ليدى شل (Sheil) همسر وزير مختار انگليس در ايران در دوره‏حكومت ناصرالدين شاه در اين باره مى‏نويسد: «زنان طبقه مرفه معمولاً باسواد و با شعر و ادب مملكت خويش آشنايى دارند...»(2)


از ميان زنان فرهيخته و ادب‏ور دوره قاجار مى‏توان به كسانى چون طاووس‏خانم، دلشاد و آغاباجى اشاره نمود كه هر سه از زنان‏فتحعلى‏شاه قاجار و اهل شعر و ادب بودند. نمونه‏هايى از اشعار آنان در كتابهاى مختلف تذكره آمده است.(3) از ميان دختران فتحعلى‏شاه‏كسانى چون ماه تابان خانم ملقب به قمرالسلطنه‏(4) و حسن جهان‏خانم‏(5) طبع شعر داشتند و برخى مانند عصمت، ام سلمه و ضياءالسلطنه‏علاوه بر شاعرى هنرمند و خوشنويس نيز بودند چنانكه به گفته اعتمادالسلطنه عصمت در خط نسخ استاد بود.(6)


در دوره قاجار اغلب بانوانى كه به كسب دانش روى آوردند و باسواد شدند از طبع‏شعر و قريحه ادبى نيز برخوردار بودند و در اين‏زمينه آثارى از خود باقى گذاشتند. عده‏اى ديگر از زنان نيز استعداد خود را در فنون ظريفه و هنرهاى زيبا به كار گرفتند و چون‏خوشنويسى و استنساخ قرآن از هنرهاى مورد توجه اين عصر بود اغلب زنان هنرمند در جرگه خوشنويسان درآمدند.(7)
از ديگر زنان صاحب نام جهان خانم ملقب به مهد عليا است وى به گفته دوستعلى‏خان‏معيّرالممالك، خط ريز و درشت را خوش مى‏نوشت، نقاشى و گلدوزى مى‏دانست، در نظم و نثردستى داشت و صاحب كتابخانه خصوصى بود.(8)


عفت‏السلطنه همسر ناصرالدين شاه و مادر مسعود ميرزا ظل‏السلطان نيز از بانوان هنرمنددوره قاجار است بنابر نقل اعتمادالسلطنه، وى خط شكسته را نيكو مى‏نوشت، در علم نجوم وهيئت ماهر بود، شعر مى‏گفت و به تصوف و عرفان نيز گرايش داشت.(9)
در بين دختران ناصرالدين شاه فخرالدوله بيش از ديگران صاحب نام و آوازه است. وى كه‏نويسنده كتابهاى زرين‏ملك و امير ارسلان است در هنرهاى نقاشى، موسيقى، خوشنويسى وشاعرى مهارت بسيار داشت.(10)
از ديگر بانوان سخنور و هنرمند عصر قاجار مى‏توان به كسانى چون رشحه كاشانى دخترهاتف اصفهانى، مريم خانم دختر ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى، فاطمه سلطان از نوادگان‏قائم مقام فراهانى، ملك قاجار دختر محمدميرزا حسام‏السلطنه، ام‏هانى يزدى و حياتى كرمانى‏اشاره نمود كه شرح حال برخى در كتب تذكره آمده است. (11)


در همين دوره در بختيارى نيز زنانى فرزانه و اديب و تاريخ‏دان ظهور كردند كه غالباً دركتابهاى تذكره و سفرنامه‏هاى سياحتگران اروپايى ذكرى از آنها به ميان آمده است.(12) ظهور زنان‏دانشمند و ادب‏ور در بختيارى به سبب توجه بسيار بختياريها به آموختن علم و ادب و استعدادفوق‏العاده آنان در تحصيل علم است چنانكه دكتر اليزابت مكبن روز (E. Macben Ross)در اين‏باره مى‏نويسد: «زنهاى بختيارى استعداد فوق‏العاده‏اى در سواد آموزى دارند و تنها ترس من آن‏است كه اگر آنها به دنبال كسب دانش بروند از كار اصلى خود كه همان خانه‏دارى و فراگيرى‏حرفه‏هاى محلى است باز مى‏مانند».(13)


از ميان بانوان فرهيخته و تاريخ‏دان بختيارى مى‏توان به كسانى چون بى‏بى‏مريم و حاج بى‏بى‏نيلوفر از دختران حسينقلى‏خان ايلخانى مشهور بختيارى، حاج بى‏بى‏زينب و بى‏بى‏خانم همسرامامقلى‏خان حاجى ايلخانى و شاخصتر از همه بانوان حاج بى‏بى‏كوكب دختر نصيرخان سردارجنگ اشاره نمود.(14) در اين ميان مثلاً وسعت اطلاعات و آگاهى بى‏نظير بى‏بى خانم درباره‏اوضاع سياسى و اجتماعى ايران در دوره قاجار تا بدانجاست كه سر آرنولد ويلسون A.Wilson)(Sir كه از ايرانشناسان و كارشناسان بزرگ خاورميانه در عصر خود بود و تا رياست شركت‏نفت ايران و انگليس نيز رسيد در خاطرات خود درباره او مى‏نويسد: «در اينجا بايد گفت كه من‏در بين مردم ايران از هر طبقه اعم از ذكور و اناث، حتى در ميان رجال سياسى اين كشور كمتركسى را ديده‏ام كه به اندازه اين بى‏بى وسعت اطلاعات داشته باشد.»(15)


چنانكه اشاره شد از ديگر زنان فرزانه و اديب بختيارى بى‏بى‏كوكب است. حاج بى‏بى‏كوكب‏بختيار دختر نصيرخان سردار جنگ ايلخانى بختيارى و همسر فتحعلى خان سردار معظم در سال‏1271 ه .ش متولد شد و تحصيلات خود را به راه و رسم قديم زير نظر معلم‏هاى سرخانه كه‏غالباً از بين مدرسان زبده اصفهان برگزيده مى‏شدند با توجه و مراقبت خاص پدر انجام داد و بعدبا مطالعه مستمر آثار ادبى و متون تاريخى و دينى و مراوده با علما و اهل ادب تكميل نمود.
بى‏بى‏كوكب از بانوان فرهيخته و كتاب دوست عصر به شمار مى‏رفت و نخستين بانوى‏ايرانيست كه به نگارش سفرنامه فرنگستان پرداخته و سفرنامه وى، كه نسخه دستنويس آن نزددكتر مظفر بختيار نوه پسرى آن مرحومه موجود است، نمودار وسعت اطلاع و دقت نظر وقدرت و قريحه ادبى و نگارش و انشاء استوار و اديبانه اوست. بى‏بى كوكب با اهتمام و مراقبتى‏كه در انجام فرائض مذهبى داشت در سال 1327 ه .ش به مكه مشرف گرديد.


آقاى عبدالعلى خسروى از مورخان بختيارى درباره ايشان مى‏نويسد: «بى‏بى كوكب ازخانواده خوانين بختيارى و از زنان فاضله روزگار خود بود. او با سنت شكنى‏هاى خود تمام‏كارهاى سياسى و اجتماعى مردان را انجام مى‏داد و خاطرات خود را نيز يادداشت كرده كه‏متأسفانه هنوز چاپ و منتشر نگرديده است.»(16) در كتابهاى تاريخ

ايل بختيارى و بختياريها وقاجاريه هم ضمن شرح احوال بى‏بى كوكب در مقام يكى از بانوان دانشور و با فرهنگ به سفرنامه‏ايشان نيز اشاره شده است.(17)
بى‏بى كوكب معمولاً زمستان را در اصفهان و تهران و بقيه سال را در روستاى دِزَّك و گلينك‏در چهارمحال و بختيارى بسر مى‏برد پس از بزرگ شدن فرزندان و واگذارى دزك به پسران خودبيشتر اوقات در ملك شخصى خود خُشو لنجان كه بسيار به اصفهان نزديك بود اقامت داشت.هنگامى كه بى‏بى كوكب در دزك ساكن بود عمارت دزّك پذيراى شخصيتهاى مشهور ادبى ورجال بود از دكتر محمد مصدق تا علامه دهخدا و برخى از شخصيتهاى خارجى. به تفصيلى كه‏در احوال دهخدا آمده‏(18) تأليف لغتنامه و امثال و حكم در دزك و با استفاده از كتابخانه مجهزعمارت دزك آغاز شد. عمارت يا به اصطلاح محلى قلعه دزك از آثار ممتاز معمارى و هنرى‏دوره قاجاريه است كه نظر به ارزش هنرى آن جزو آثار درجه يك حفاظت شده ملى به ثبت‏رسيده است.


ايجاد اولين كارگاههاى قالى‏بافى و قلاب‏دوزى به منظور توليد انبوه و ايجاد اشتغال براى‏زنان دزك در ساعات فراغت از اقدامات مهم بى‏بى كوكب است.
وفات حاج بى‏بى كوكب در ارديبهشت ماه سال 1339 ه .ش اتفاق افتاده و آرامگاه آن‏مرحومه در تكيه ميرفندرسكى اصفهان، آرامگاه خانوادگى و اختصاصى بزرگان بختيارى، قراردارد.


سفرنامه فرنگستان حاج بى‏بى كوكب چنانكه پيشتر نيز گفته شد نخستين خاطرات وسفرنامه شناخته شده‏اى است كه تاكنون از يك بانوى ايرانى سراغ مى‏رود و بى‏بى كوكب آن رادر شرح سفر فرنگستان كه همراه با همسر خود فتحعلى‏خان سردار معظم كه در اواخر سده‏گذشته به ضرورتى پيش آمده بود نوشته است. در اين سفرنامه علاوه بر اعتبار و ارزش ادبى آن‏بخصوص وسعت اطلاعات و آگاهى و تيز بينى و خودناباختگى وبى‏اعتنايى نويسنده در برابرظواهر مردم فريب فرنگ و كوشش در حفظ شعائر و آداب و سنن ايرانى و مذهبى بسيار قابل‏توجه است.(19)


دوره قاجار را مى‏توان هنگامه رواج ادبيات خاطره نگارى و سفرنامه‏نويسى دانست در اين‏دوره بسيارى از نويسندگان و بزرگان از خود خاطرات يا سفرنامه‏اى به يادگار نهادند ولى اكثرسفرنامه‏هاى اين دوره از جنبه ادبى و قدرت انشاء و سخن‏پردازى ارزشى ندارد. اما سفرنامه حاج‏بى‏بى كوكب علاوه بر دقت نظر و تيزبينى نويسنده به نثرى پخته و استوار و انشائى اديبانه به‏نگارش درآمده است. اشاره به آيات و احاديث و امثال فارسى و عربى، تضمين ابيات مختلفى ازشعرايى چون مولانا و حافظ، كاربرد تركيبات، اصطلاحات و كنايات ادبى و استفاده از انواع‏سجع و موازنه نمودار وسعت اطلاع و ذوق و قريحه و همچنين تتبع نويسنده در متون ادب‏فارسى است و خصوصاً تأثيرپذيرى نويسنده از كليله‏ودمنه و انوار سهيلى كه از كتابهاى متداول‏ادبى در آن زمان بود مشهود است.
اينك مقدمه سفرنامه كه نشان دهنده آگاهى و هوشمندى و دقت نظر و انشاء اديبانه حاج‏بى‏بى كوكب است:
هو(20)


رب يسّر و تمّم بالخير
الهى عاقبت محمود گردان‏(21)
روزنامه سفر فرنگستان كمينه كوكب بختيار است‏
همتم بدرقه راه كن اى طاير قدس‏
كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم‏


فحمداً ثم حمداً ثم حمدا(22) كه محول احوال بندگان و سبب‏ساز كار عالميان‏اسباب و ساز سفر خيريّتْ اثر فرنگ را كه اطبا جهت معالجه و صيانت نفس واجب‏دانسته و اقربا بر انجام آن اصرار مؤكّد دارند در مرافقت زوج معظّم‏(23) مهيّا فرمود. تادو سه ماه قبل از اين از همه اسباب سفر فقط عزم سفر در سر بود و خيال خام درنظر مى‏نمود ولى بحمدالله به فضل و توفيق الهى وسايل ازهر جهت تدارك وتكميل گرديد و حاليا خود را نه فقط عازم و جازم بل مسافر روبه‏راه و راهى پا درركاب مى‏بينم «جرس فرياد مى‏دارد كه بر بنديد محمل‏ها»(24)


در سبب سازيش سرگردان شدم‏
وز سبب سوزيش هم حيران شدم‏(25)


در ابتداء آهنگ سفر خيالى كه هراز گاهى قوت گرفته باعث بر اضطراب وتشويش و احياناً فسخ رأى عزيمت مى‏گرديد چگونگى حفظ ملبوس و خارج‏نگشتن از زىّ معهود(26) و مراقبت در حليّت طعام بود كه آنهم بحمداللّه با معلومات‏بيشترى كه از فرنگ رفتگان و فرنگستان ديدگان با بصيرت و خوداهل فرنگ از امثال‏مادام كوپلويچ و مادام آرماناك‏(27) كه غالباً به منزل آمده ملاقات حاصل مى‏شود،استفسار شد مرتفع گرديده. خوراك كه فى‏الجمله نقلى ندارد اگر لقمه پرهيزى‏(28) واحتياط از مكروه و شبهه‏ناك واجب آيد و لَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُون‏(29) ميسر نشودهمانقدر كه آب و آشى پاكيزه و حلال بهم رسد به امساك و قوت لايموت قانعيم«قوّت جبريل از مطبخ نبود.»(30)


در باب ملبوس هم خواتين تركستان‏(31) و عثمانى و نسوان مسلمان هندوستان ومصر و ساير زنان قبله‏شناس با ملابس مستور(32) در بلاد فرنگ آيند و روند دارند وكسوت ايرانى و هيأت مستورى، پرنا آشنا و انگشت نمادر بين خلق نيست به قول‏آقاى مستوفى الممالك‏(33) اصولاً فرنگى جماعت، عادت از خود به غيرپردازى وخصلت غمازى و فضولى ندارد بلكه بالمرّه خالى از استعداد آنست.
ابتداء و بناى سفر نسوان را به خارجه ناصرالدين شاه مرحوم گذاشت و اول‏دفعه از زوجات سلطنت عظمى انيس الدوله‏(34) را كه منقطعه ملكه مقام و دربار مداربود از فرط تعلق خاطر در سفر فرنگ تا روسيه و حدود پطربورغ برد و بنابرملاحظات و احتياطاتى از آنجا عودت داد و مصلحت ديد مُلك بانى بر هواى دل‏سلطانى غالب آمد.


در ثانى زبيده خانم امين اقدس‏(35) را، عمه عزيز السلطان مليجك،(36) ازصيغه‏هاى مجلّله و محترمه كه از فرط عقل و كياست و موقع‏شناسى و انتهاز فرصت‏از انتساب به عزيز السلطان در نهايت استقلال نبض شاه را در دست كفايت خودداشت، بنابر تجويز اطبا و كحالان جهت علاج تارى و كم سوئى چشم با دستگاه‏لايق و ناظر و خواجه و خدم و حشم به وينه فرستاد اما:
هرچه كردند از علاج و از دوا
رنج افزون گشت و حاجت ناروا(37)
از اطباء مسيحا دم اروپ كارى از پيش نرفت و كحل الجواهر(38) دواخانه‏هاى‏فرنگ چاره‏ساز نشد و بيچاره مأيوس و مكفوف و تيره چشم و تيره روز برگشت وبعد از آن هم دوامى نياورد.


البته اينها اشخاص و اُناثيه‏اى بودند كه به اسم و رسم سفر و سياحت به‏فرنگستان رفته بودند، جماعت نفى بلد شده يا متوارى رفته و گريخته امثال خديجه‏خانم‏(39) والده ملك آرا عباس ميرزا زوجه محبوبه محمدشاه و محسود و فرارى داده‏مهدعليا و بعضى از شاهزادگان محمد شاهى و فتحعليشاهى كه در مواقع‏اغتشاشات شاه مرگى‏(40) و مواضع اتهام، جان و عائله و عيال را برداشته به فرنگ‏پناه مى‏بردند باب على‏حده است.


خود ناصرالدين شاه در اسفار فرنگ متعه‏اى اختيار كرد و عيال فرنگى‏(41) دخترى‏زرگيس‏(42) و سبز چشم بر پايه سرير سلطنت عظمى يادگار تلك الآثار(43) گذاشت. كه‏موى بور و چشم زاغ و صورت قشنگ و قامت خدنگ و آب و رنگ را از طايفه فرنگ‏رگ برده‏(44) بود. حضرتعليه بى‏بى‏(45)اين كريمه‏(46) را در بعضى اعياد مولود حضرت‏فاطمه زهرا سلام الله عليها به حرف ديده مى‏فرمودند وجاهت و اعتدال اندام وحسن و كمال دختر شيرين كلام خوش حركات شاه در جمع پريرويان ماه پيكر زياده‏جلوه‏نما بود و چشم ربا مى‏نمود. عيد مولود حضرت صديقه كبرى را منيرالسلطنه‏(47) والده آقاى كامران ميرزا(48) مرسوم نمود و بعد از او تا مدتى هم به همت وغيرت اولادش هر ساله در روز موعود با تجمل تام و سليقه تمام بطور زنانه گرفته‏مى‏شد. اناثيه معتبر از شاهزادگان و اعيان درجه اول را با ستره و لباس سر تا پا سبز(50)كه به احترام سيادت ام الائمه رسم و شگون مجلس نهاده شده بود با رقعه‏(51) دعوت‏مى‏گرفتند و ضمن ذكر مناقب اهل بيت اطهار و مداحى و مولود خوانى زنانه وكسب فيوضات روحانى و ذخائر اخروى، موقع و مكانى بود براى خوشباش و بهم‏رساندن آشنائى و انشاد اشعار خواتين شاعرات و توران آغافخر الدوله‏(52) مرحوم وفتح باب مراودات نسوان و مغايبه و ديك و داستان‏(53) و محل هم‏چشمى و خودنمائى‏هاى معلوم و معهود مجالس زنان.
ايضاً از اقارب و محارم ميرزا يوسف صدراعظم‏(54) شنيده شد با وجود نفرت وكراهت باطنى جناب آقا(55) از جماعت فرنگى و مستفرنگ و خارجه باب، خود آقاعقيله‏اى‏(56) از طايفه فرنگ در اندرون داشت كه محض بعضى ملاحظات مادام‏فرنگى را به اسم اغلوطه انداز «خانم مصرى»(57) اشتهار داده بودند و زياده طرف‏التفات و مورد مهر و الفت آقا بود و مصداق:


ديدى دلا كه آخر پيرى و زهد و علم‏
با من چه كرد ديده معشوقه باز من‏(58)


بحكم اَلنّاس على دين مُلوكهم‏(59) تعشّق به دلبران فرنگى تا به قسمى دل دوز وعافيت سوز شد كه اگر خواجه حافظ در ساحه‏(60) خيالات باريك و اوهام و اغراقات‏شاعرانه سمرقند و بخارا را به خط و خال دلارام موهوم مى‏بخشيد(61)، يحيى‏خان‏مشيرالدوله‏(62) شوهر عزت الدوله‏(63) بيوه ميرزا تقى‏خان اميركبير در قضيه تركمان‏ثروت و خاك وطن را در عالم واقع ارث پدر و پشت قباله مادر فرض كرده پيرانه‏سرپا انداز مقدم و نثار لعل لب زوجه ايلچى‏(64) روس نمود. البته از فرط رعيت دارى ودولتخواهى معكوس امناء دولت بازخواستى هم از وزير با تمكين نشد و با آنهمه‏ايل و اُبّه‏(65) و خاك كه از وطن با آبروى ملك و ملت بر باد رفت آب از آب تكان‏نخورد؛


خوش دولتى است خرم و خوش خسروى كريم‏
يارب زچشم زخم زمانش نگاه دار(66)
بالجمله حاليه اوضاع بكلى تغيير كرده و تردد نسوان از نوّابان‏(67) و طبقات اعيان‏به فرنگستان متوالى و متواتر گشته و منع صدور تذكره سفر(68) براى نسوان به مثابه‏همه قوانين و ياساهاى‏(69) اين ملك با مفاتيح تحفه پيچ‏(70) و اتّحاف‏(71) ساعت قاب طلا و بند ثبت مرصّع‏(72) و انواع خدمتانه‏(73) و نقدينه و اختراع بهانه كه مفتح‏الأبواب واقعى و مشكل گشاى حقيقى و علة العلل همه بى‏قاعدگى‏ها وبى‏چارگى‏هاى ملك و ملت است بلا اثر ماند. و تيپ و توپ‏(74) و زجر و منع هم‏جلودار و جلوگير امثال ملكه زوجه مرشد دراويش‏(75) ظهيرالدوله عليخان‏(76) نشد.حتى گفته مى‏شود بعضى مخدرات قاصرات الطرف‏(77) در خاك وطن، در بلاد فرنگ‏كشف حجاب نموده زلف بر باد داده‏(78)، فرنگى مآب راه مى‏روند. بر خلاف سابق كه‏اختيار عيال فرنگى در خفا سر مى‏گرفت و آشكار نمى‏شد و باعث وهن مى‏بودامروزه اسباب امتياز و موجبات اعتبار و فخر اشخاص شده. دختران مستفرنگ‏اعيان هم احدى را به دماغ نمى‏گيرند(79) و سياه بختى صباياى‏(80) فرنگ پرورده و شيرپلنگ خورده‏(81) نريمان خان قوام‏(82) و محسن‏خان مشير(83) و امثالهم عبرت افزا وبصيرت گشا نمى‏شود.


به هر جهت، حال كه به تفضّل و توفيق الهى محظورات مرتفع گرديده و اسباب‏سفر اولاً محض تشرف به زيارت و دستبوس خدايگان مقامى حضرت ابوى‏(84) و درثانى به نيت استعلاج و استقامت مزاج‏(85) از هر حيث مهيا و آماده شده توكل به‏درگاه بنده نواز و كارساز حقيقى و التجاء به شفاخانه غيبى دارم ذره‏اى چشم اميد به‏حكيم جسمانى و اسباب و وسائط دنيوى ندوخته‏ام بر آنچه بر قلم تقدير و رقم‏مشيت و رضاى احديت رفته باشد خشنود و راضى‏ام به رضاى او:
دردم نهفته به زطبيبان مدعى‏
باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند

وپ ايزابلا: از بيستون تا زردكوه بختيارى، ترجمه‏مهراب اميرى (تهران، 1375)، ص 75)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید