بخشی از مقاله

معاد

مقدمه
كتاب حاضر مجموعه‏ای است مشتمل بر ده جلسه بحث و انتقاد پيرامون‏ مسأله " معاد " در انجمن اسلامی پزشكان كه تاريخ آن به سال 1350 هجری‏ شمسی باز می‏گردد . در اين جلسات ، علاوه بر نظريات مشهور درباره معاد ، نظريه جديدی كه از ناحيه برخی روشنفكران مسلمان ابراز شده و در واقع معاد را به " تجديد حيات مادی دنيا به شكل ديگر " تفسير كرده‏اند ، نيز به‏ تفصيل مورد بررسی قرار گرفته و با اظهارات پايه گذار اين نظريه ، گاهی‏ بحث حالت مناظره به خود گرفته و اين امر بر شيرينی مطلب افزوده است .
سبك بحث در اين كتاب ، همچون سبك بحث در كتابهای " توحيد " ، " نبوت " و " امامت و رهبری " يك سبك جديد است و در يك قالب خاص‏ نمی‏گنجد و مخصوصا به نظريات جديد درباره معاد و يا نظريات جديد علمی‏ مرتبط با مسأله معاد نيز توجه شده است .


بديهی است چنانچه استاد شهيد حضور داشتند ، اين كتاب با تنقيح بيشتر عرضه می‏ش د ولی گذشته از اينكه احاطه علمی ما به هيچ وجه در حد استاد شهيد نيست ، حق تنقيح بيشتر را نيز نداريم و می‏بايست عين كلام ايشان درج‏ گردد ، و اين امر در همه آثاری از استاد كه پس از شهادت ايشان منتشر می‏شود جاری است .
تنظيم اوليه و تصحيح چاپی اين كتاب به عهده جناب آقای محمد كوكب‏ بوده است و در اينجا از زحمات ايشان قدردانی می‏شود .
اميد است به ياری حق ساير آثار چاپ نشده استاد نيز به زودی در اختيار شيفتگان آثار آن فرزانه شهيد قرار گيرد . 12
شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مطهری


كلياتی درباره مسأله معاد
بحث ما درباره مسأله معاد است . مسأله معاد از نظر اهميت ، بعد از مسأله توحيد مهمترين مسأله دينی و اسلامی است . پيغمبران ( و بالخصوص‏ آنچه از قرآن درباره پيغمبر ما استفاده می‏شود ) آمده‏اند برای اينكه مردم‏ را به اين دو حقيقت مؤمن و معتقد كنند : يكی به خدا ( مبدأ ) و ديگر به‏
قيامت و يا فعلا به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چيزی است كه برای‏ يك مسلمان ايمان به آن لازم است ، يعنی چه ؟ يعنی در رديف مسائلی نيست‏ كه چون از ضروريات اسلام است و ايمان به پيغمبر ضروری است ، پس ايمان‏ به آن هم به تبع ايمان به پيغمبر ضروری است .


ما بعضی چيزها داريم كه بايد به آنها معتقد بود ، به اين معنا كه‏ اعتقاد به آنها از اعتقاد به پيغمبر منفك نيست ، " بايد " به اين‏ معناست نه به معنی تكليف ، به معنی اين است كه انفكاك پذير نيست كه‏
انسان به پيغمبر و اسلام ايمان و اعتقاد داشته باشد ولی به اين چيز ايمان‏ نداشته باشد . مثلا روزه ماه رمضان ، می‏گويند كه روزه ماه رمضان از ضروريات اسلام است . اگر كسی روزه نگيرد و بدون عذر روزه بخورد ، اين‏ آدم فاسق است ولی اگر كسی منكر روزه باشد ، از اسلام خارج است ، چرا ؟


برای اينكه اسلام ايمان به وحدانيت خدا و ايمان به پيغمبر است و امكان‏ ندارد كه كسی به گفته پيغمبر ايمان داشته باشد ولی روزه را منكر باشد ، چون اينكه در اين دين روزه هست از ضروريات و از واضحات است ، يعنی نمی‏شود انسان در ذهن خودش‏ ميان قبول گفته‏های پيغمبر و منها كردن روزه تفكيك كند . ولی خود مسأله‏ اعتقاد به روزه داشتن مستقلا موضوع ايمان و اعتقاد نيست ، يعنی در قرآن‏ هيچ جا وارد نشده : " كسانی كه به روزه ايمان می‏آورند " . اما گذشته از اينكه مسأله معاد و قيامت مثل روزه از ضروريات اسلام‏ است ( يعنی نمی‏شود كسی معتقد به پيغمبر باشد ولی منكر معاد باشد) در تعبيرات قرآن كلمه ايمان به قيامت ، ايمان به يوم آخر آمده است ، يعنی‏ پيغمبر مسأله معاد را به عنوان يك چيزی عرضه كرده است كه مردم همان‏ طوری كه به خدا ايمان و اعتقاد پيدا می‏كنند ، به آخرت هم بايد ايمان و اعتقاد پيدا كنند ، كه معنی آن اين می‏شود كه همين طوری كه خداشناسی لازم‏ است ( يعنی انسان در يك حدی مستقلا با فكر خودش بايد خدا را بشناسد)


در مسأله معاد نيز انسان بايد معادشناس باشد ، يعنی پيغمبر نيامده است‏ كه در مسأله معاد بگويد چون من می‏گويم معادی هست شما هم بگوييد معادی‏ هست ، مثل اينكه من گفتم روزه واجب است شما هم بگوييد روزه واجب است‏
. نه ، ضمنا افكار را هدايت و رهبری و دعوت كرده كه معاد را بشناسند ، معرفت و ايمان به معاد پيدا كنند


معاد ، جزء اصول دين
اينكه علمای اسلام معاد را از اصول دين قرار داده‏اند ولی ساير ضروريات‏ را از اصول دين قرار نداده‏اند ، بر همين اساس است . چون خيلی اشخاص از ما اين سؤال را می‏كنند ، می‏گويند شهادتين كه انسان به آن مسلمان می‏شود دو چيز بيشتر نيست : " اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله‏ " . ديگر چرا مسأله معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند ؟ خوب ، آدمی كه‏ به پيغمبر ايمان داشته باشد ، به هر چه پيغمبر گفته ( اگر برايش ثابت‏ شود كه پيغمبر گفته ، مخصوصا اگر ثبوتش به حد ضرورت و بداهت برسد ) ايمان پيدا می‏كند ، پس ما بايد بگوييم اصول دين دو چيز بيشتر نيست ( 1 ) : توحيد ، نبوت ، معاد فرع و طفيلی نبوت است ، چون ما به نبوت‏ اعتقاد داريم و پيغمبر از معاد خبر داده ، به معاد هم اعتقاد داريم ، همين طوری كه چون پيغمبر گفته‏اند نماز واجب است به نماز هم اعتقاد داريم ، نماز هم از ضروريات است ، روزه هم از ضروريات است ، حج هم از ضروريات است .


اين ايراد وارد نيست ، چون علت اينكه مسلمين معاد را جزء اصول دين‏ قرار داده‏ا ند اين بوده كه اسلام درباره معاد يك امر علاوه‏ای از ما خواسته‏ ، يعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان يكی از ضروريات اسلام ، به طفيل‏ قبول نبوت قبول كرده باشيم ، خواسته كه خود ما هم مستقلا به آن ايمان و اعتقاد داشته باشيم ، ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشيم ، به معاد اعتقاد داشته باشيم . اين كه " ولو " می‏گويم نه اينكه از آن صرف نظر می‏كنم ، می‏خواهم بگويم يك مسأله‏ای است كه خواسته ما مستقلا به آن ايمان‏ داشته باشيم و لهذا قرآن استدلال می‏كند بر قيامت ، استدلال نمی‏كند بر روزه‏ ، می‏گويد روزه را پيغمبر گفته ، ولی استدلال می‏كند بر قيامت ، چه آن نوع‏ استدلالی كه پايه آن خود توحيد است ، و چه آن استدلالی كه پايه آن نظام‏ خلقت است .


استدلالهای قرآن بر معاد
دو نوع استدلال در قرآن هست . يك نوع استدلال بر معاد ، بر اساس توحيد است كه قرآن می‏گويد ممكن نيست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد ، يعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است . اين خودش يك استدلال است . قرآن خواسته‏ روی اين مطلب استدلال كند : " « ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم‏ الينا لا ترجعون »" ( 1 ) . البته ما روی اين استدلالها بعد بيشتر صحبت‏ می‏كنيم ولی حالا اين مدعای خودمان را كه " معاد از اصول دين است "


می‏خواهيم بگوييم روی چه حساب است . قرآن در واقع اين طور می‏گويد : يا بايد بگوييد خدايی نيست ، پس خلقت و آفرينش عبث و باطل و بيهوده‏ است ، دنبال حكمت در خلقت نبايد رفت و مانعی نخواهد داشت كه خلقت‏ بر عبث و بيهوده باشد ، و يا اگر خدايی هست كه جهان را آفريده است‏ معادی هم بايد باشد ، معاد متمم خلقت است ، مكمل خلقت است ، جزئی از خلقت است كه با نبودن آن خلقت ناقص است ، خلقت عبث و بيهوده است‏ . يك سلسله استدلالهای ديگر هم در قرآن هست كه همان نظام موجود و مشهود را دليل بر قيامت قرار می‏دهد . در اول سوره حج و مؤمنون هست كه ايها الناس ! اگر در بعث و در قيامت شك و ريب داريد ، پس ببينيد خلقت‏ خودتان را ، بعد خلقت خود ما را می‏گويد كه شما را از نطفه

آفريديم ، نطفه را از خاك آفريديم ، بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضعه تبديل‏ كرديم ، بعد برای مضعه استخوان قرار داديم ، بعد گوشت پوشانديم ، بعد شما را به صورت طفل در آورديم ، " « ثم انكم بعد ذلك لميتون 0 ثم انكم‏ يوم القيامة تبعثون »" ( 1 ) همچنين كأنه همين راهی را كه تا حالا آمده‏ايد ادامه می‏دهيد تا منتهی می‏شود به قيامت .
پس سر اينكه معاد را جزء اصول دين قرار داده‏اند ، نه صرف [ اين بوده‏ كه معاد ] يكی از ضروريات دين و از توابع نبوت بوده است ، بلكه يك‏ مسأله‏ای بوده كه راه استدلال بر آن لا اقل تا اندازه‏ای باز بوده و قرآن‏


می‏خواسته است كه مردم به مسأله قيامت { به عنوان يك مسأله مستقل‏ اعتقاد پيدا كنند } .
پيوستگی زندگی دنيا و آخرت


انسان در آن دنيا آنچنان است كه اينجا خودش را بسازد ، اينجا اگر خودش را كامل بسازد آنجا كامل است ، اگر ناقص بسازد ناقص است ، اگر خودش را كور قرار بدهد آنجا كور است و اگر خودش را كر قرار بدهد آنجا كر است و اگر خودش را از صورت انسانيت خارج كرده باشد و به صورت‏ حيوانی از انواع حيوانات ديگر در آورده باشد ، در آنجا به صورت همان‏ حيوان محشور می‏شود . اين هم مسأله سوم ، يعنی رابطه و پيوستگی بسيار شديد ميان زندگی دنيا و زندگی آخرت ، كه فرمود : " « الدنيا مزرعة الاخرش »


" ( 2 ) . تنها اين جمله نيست ، هزارها جمله [ هست ] ، اصلا هر چه‏ درباره معاد آمده در همين زمينه " « الدنيا مزرعة الاخرش » " آمده است‏ . اساسا نظام آنجا با نظام اينجا فرق می‏كند . اينجا نظام ما نظام اجتماعی‏ است ، به اين معنا كه افراد واقعا در سعادت و شقاوت يكديگر شريك و مؤثرند ، يعنی عمل خوب من می‏تواند شما را خوشبخت كند و عمل بد من تأثير دارد در بدبختی شما و افراد يك اجتماع سرنوشت‏ مشترك دارند . ولی در آنجا اصلا سرنوشت مشترك نيست ، اهل سعادت با هم‏اند و اهل شقاوت هم با هم ، ولی آن با هم بودن غير از اشتراك داشتن‏ در سعادت است ، اساسا اشتراكی در كار نيست ، هر كسی در وضع خودش هست‏ بدون آنكه تأثيری در وضع ديگری داشته باشد .


اينها اموری است قطعی و مسلم و پيغمبران آمده‏اند برای اينكه مردم را به اين مطلب دعوت كنند ، مخصوصا اين قسمت اخير چون جنبه تربيتی‏ زيادتری دارد و بيشتر به مسأله دعوت مربوط است . ما می‏بينيم كه در درجه‏ اول قرآن و بعد ساير آثار دينی ما اصرار فراوانی روی اين مطلب دارند كه‏ آن دنيا دار الجزاء است ، خانه پاداش و خانه كيفر است ، پس شما مراقب عمل خودتان در اينجا باشيد . حتی قرآن تعبيری دارد كه عده‏ای اين‏ تعبير را حمل بر هيچ گونه مجاز گويی نمی‏كنند و عين حقيقت می‏دانند .


تعبير اين است كه قرآن می‏گويد آنچه كه شما در اين دنيا عمل می‏كنيد ، عمل‏ شما پيش فرستاده شما به دنيای ديگر است . عده‏ای می‏گويند اين تعبير بلاغتی است ، تعبير مجازی است ، عمل ما كه آنجا فرستاده نمی‏شود ، عمل من‏ يعنی كار ، اين كار يك حركت است و اين حركت هم همين جا فانی و تمام‏


می‏شود . ولی عده‏ای معتقدند كه هر چه در اين دنيا پيدا بشود ، صورتی در دنيای ديگر پيدا می‏كند كه همين خودش يك حقيقتی در دنيای ديگر پيدا می‏كند و اين تعبير قرآن راست است كه هر چه ما در اينجا عمل می‏كنيم چيزی‏ در آن دنيا ايجاد كرده‏ايم ، پس چيزی را از اين دنيا به آن دنيا فرستاده‏ايم .


تعبير قرآن اين تعبير قرآن را ببينيد آيات معاد اساسا برای موعظه هم خيلی خوب‏ است در اواخر سوره حشر می‏فرمايد : " « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله‏ " ای اهل ايمان ! تقوای الهی داشته باشيد ، از خدا بپرهيزيد ) هميشه‏ گفته‏ايم كه كلمه " تقوا " معنايش پرهيز نيست ولی ما تعبير ديگری‏ نداريم ) ، كه معنايش اين است كه خودتان را از غضب الهی ، از مخالفت‏ فرمان الهی دور نگه داريد . " « و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" خيلی‏ تعبير عجيبی است ، " « و لتنظر »" امر است : " و بايد هر نفسی و هر كسی نظر كند و دقت كند در آنچه برای فردا می‏فرستند " . اين صريح‏ترين تعبيری است كه می‏شود در اين‏ زمينه كرد . وقتی به ما می‏گويد بياييد در كار و عمل خودتان مراقب باشيد .


به اين تعبير می‏گويد : درباره اين چيزهايی كه برای فردا پيش می‏فرستيد ، در مورد اين پيش فرستاده‏های خودتان دقت كنيد ، دقيق باشيد . درست‏ مثل آدمی كه در يك شهری هست و برای شهر ديگری كه بعدها می‏خواهد برود در آنجا سكنی اختيار كند ، كالايی قبلا تهيه می‏كند و می‏فرستد ، به او می‏گويند در اين چيزهايی كه قبل از خودت داری می‏فرستی ، يك دقت خيلی كاملی بكن‏ . بعد دو مرتبه می‏فرمايد : " « و اتقوا الله »" باز بار ديگر از خدا بترسيد ، از نافرمانی الهی پرهيز كنيد " « ان الله خبير بما تعملون »"


( 1 ) . چون اول به تعبير پيش فرستاده گفت ، دو مرتبه به تعبير خود عمل‏ می‏گويد : خدا آگاه است به اعمال شما ، يعنی آنچه را شما می‏فرستيد ، خدا كه آگاه است ، پس خودتان هم آگاهی كامل داشته باشيد كه خوب بفرستيد .


الان اين داستان يادم آمد ، خوب است برايتان عرض كنم . من هشت سال‏ نزد مرحوم آقای بروجردی ( اعلی الله مقامه ) درس خوانده بودم و حقيقتا به شخص ايشان اعتقاد داشتم ، يعنی خيلی اعتقاد داشتم ، واقعا او را يك‏ مرد روحانی می‏دانستم . حالا افرادی به دستگاه ايشان انتقاد داشتند كه خود من هم داشتم به جای خود ، اما من به شخص اين مرد معتقد بودم ، يعنی او را يك مرد روحانی واقعی می‏ديدم و مرد كاملا مؤمن و معتقد و خداترس . در همين كسالت قلبی كه ايشان پيدا كرده بودند كه منتهی به فوت ايشان شد ظاهرا سه

چهار روز هم بيشتر طول نكشيد گفتند يك روزی ايشان در همان حال‏ ، خيلی متأثر بود و گفت كه من خيلی ناراحتم از اينكه كاری نكرده‏ام و می‏روم . آنهايی كه دور و بری هستند خيال می‏كنند در اين مسائل هم تملق‏ گفتن خيلی خوب است [ می‏گويند ] ای آقا ، شما چه می‏فرماييد ؟ شما الحمدلله اينهمه توفيق پيدا كرديد ، اينهمه خدمتها كه شما كرديد كی { كرده } ؟ ! ای كاش ما هم مثل شما بوديم . شما كه الحمدلله كارهايی كه‏ كرديد خيلی درخشان است . ايشان اعتنا نكرد به اين حرفها و در جواب آنها اين جمله را كه حديث است گفت : " « خلص العمل فان الناقد بصير بصير»


" ( 2 ) يعنی عمل را خالص بگردان كه آن كه نقد می‏كند ( 1 ) ، صرافی می‏كند و عمل را در محك می‏گذارد ، او خيلی آگاه و بيناست ، از زير نظر او كوچكترين عمل مغشوشی بيرون نمی‏رود ، يعنی چه‏
می‏گوييد ما كار كرديم ؟ ! از كجا كه اين عملهای ما عملی باشد كه واقعا خلوص داشته باشد ؟ برای خدا بودنش را شما از كجا اينقدر تأمين می‏كنيد ؟ تعبير قرآن همين مطلب است : " » يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" باز دو مرتبه " » و اتقوا الله »" ، در دو نوبت در پس و پيش اين جمله ، كه در آنچه پيش می‏فرستيد خوب دقت‏ كنيد . خدا را جلوی چشم ما حاضر می‏كند به عنوان يك ناقد ، به عنوان يك‏ بررسی كن ، به عنوان يك محك زن بسيار بصير و دقيق . " « ان الله خبير بما تعملون » " . بعد می‏فرمايد : " « و لا تكونوا كالذين

نسوا الله‏ فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون »" ( 2 ) . از آن كسان نباشيد كه‏ خدا را فراموش كردند ، خدا هم خودشان را از خودشان فراموشاند . اين هم‏ تعبير عجيبی است . قرآن در يكی از تعبيراتش می‏گويد هر كس خدا را فراموش كند اثرش اين است كه خودش را فراموش می‏كند ، يعنی خود واقعی‏اش را گم می‏كند ، بين خودش و خودش فاصله قرار می‏گيرد ، بعد هر كاری كه می‏كند برای خودش نمی‏كند ، بدبختيها را برای خودش جلب می‏كند اما خدمتها را نه برای خودش . به عنوان مثال ، آدمی كه دچار حرص و آز شديد است و به حكم حرص و آزكار می‏كند ، از هر راهی شد ( از حلال ، از حرام ، از هر جا شد ) جمع می‏كند و جمع می‏كند ، او كه به فكر خودش است‏ .


اگر حساب كند برای صد و پنجاه سال ديگر هم دارد ، در صورتی كه خودش‏ می‏داند آنچنان پير شده كه ده سال ديگر هم بيشتر نيست . اين آدمی است كه‏ خودش را فراموش كرده است . او خيال می‏كند كه برای خودش كار می‏كند و در واقع نمی‏فهمد كه اگر برای خودش هم بخواهد كار كند اين جور نبايد كار
كند . " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم‏ الفاسقون »" .


اين آيه را به اين مناسبت عرض كرديم كه قرآن روی ارتباط عالم دنيا و عالم آخرت و اينكه آنجا دار الجزاء است و اينجا دار العمل ، اينجا مزرعه‏ است ، يوم الزرع است و آنجا يوم الحصاد ، فوق العاده تكيه كرده است و بلكه اصلا انبياء اساس و روح تعليماتشان همين است ، نظام دنيا را هم كه‏ درست می‏كنند ، به اعتبار اين است كه همين پيوستگی ميان دنيا و آخرت‏ هست ، يعنی اگر نظام دنيا نظام صحيح عادلانه‏ای نباشد ، آخرتی هم درست‏ نخواهد بود ، ايندو با يكديگر اينچنين وابستگی و پيوستگی دارند ، نه‏ اينكه تضاد دارند . از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنيا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم‏اند ، جدايی ندارند . آن چيزهايی كه از نظر اخروی گناه‏ است و سبب بدبختی اخروی است ، همانهاست كه از نظر دنيوی هم نظام كلی‏ زندگی بشر را فاسد می‏كند ، حالا اگر فرض كنيم يك فرد را خوشبخت كند ولی‏ نظام كلی افراد بشر را فاسد و خراب می‏كند .


اينها خصوصياتی بود كه در آنها هيچ نمی‏شود شك و ترديد كرد . خصوصيات‏ ديگری هست كه بايد روی آنها بحث كرد و البته هر دسته‏ای هم آنها را همين‏ طور صد در صد قطعی دانسته‏اند . آنها را ما بايد جداگانه بحث كنيم .
تفسيرهای گوناگون درباره معاد


. 1 اعاده معدوم
بعضيها خيال كرده‏اند معاد يعنی اعاده معدوم . متكلمين قديم چقدر روی‏ اين قضيه بحث می‏كردند كه اعاده معدوم محال نيست ، برای اينكه فكر می‏كردند معاد يعنی اعاده معدوم ، قيامت يعنی اعاده معدوم ، يعنی اول‏ فرض می‏كردند كه اشياء معدوم می‏شوند ( معدوم مطلق ) آنوقت می‏گفتند آيا اگر چيزی معدوم مطلق شد ، بار ديگر امكان دارد وجود پيدا كند و يا اين از محالات است ؟ اين البته چيزی است كه اصلا لزومی ندارد ما روی آن بحث‏ كنيم . ما چه دليلی داريم بر اينكه اشياء معدوم می‏شوند ، تا بعد بياييم‏ روی مسأله اعاده معدوم بحث كنيم كه اعاده معدوم محال است يا ممكن ؟ ما نه دليل علمی داريم و نه دليل شرعی كه اشياء معدوم می‏شوند بالكليه و معنی‏ قيامت يعنی اعاده آن معدومات .


يكی از مسائلی كه فلاسفه با متكلمين گلاويز بودند ، مسأله اعاده معدوم‏ است . فلاسفه می‏گويند اولا اشخاص معدوم نمی‏شوند تا بخواهند اعاده شوند ، آنها می‏گويند معدوم می‏شوند . بعد آنها [ متكلمين ] می‏گويند اعاده معدوم ممكن‏ است ، اينها می‏گويند اعاده معدوم محال است . لزومی ندارد ما روی اين‏
قضيه اصلا بحثی بكنيم ، اگر كسی لازم دانست بعدا سؤال می‏كند و ما روی آن‏ بحث می‏كنيم .


. 2 عود ارواح به اجساد
بعضی ديگر معاد را به اين شكل توجيه می‏كنند : معاد يعنی عود ارواح به‏ اجساد ، يعنی انسان وقتی كه می‏ميرد روحش از بدنش مفارقت می‏كند و اين‏ روح جدای از بدن هست در يك عالمی ( كه آن عالم را عالم برزخ می‏گويند )
تا وقتی كه بناست قيامت شود ، ولی وقتی كه قرار شد قيامت شود ، آن‏ وقت روحها برمی‏گردند به بدنهای خودشان ، هر روحی به بدن خودش بر می‏گردد . اين طور آمده‏اند مطلب را تعبير كرده‏اند .


يك مطلب را بايد قبلا عرض كنم و آن اين است كه اتفاقا در تعبيرات‏ قيامت ، ما كلمه " معاد " نداريم . از همه اسمهای قيامت معروفتر معاد است ولی اين اصطلاح ، اصطلاح شرعی نيست ، يعنی اصطلاح متشرعه است ، آنهم‏ به مفهوم خاصی . در قرآن كريم ، ما كلماتی نظير معاد داريم مثل " ماب‏ " ولی كلمه معاد را نداريم . در دعاها و احاديث هم من الان يادم نيست‏ كه در جايی از قيامت با كلمه معاد تعبير شده باشد . كلمه معاد را ظاهرا متكلمين خلق كرده‏اند . اين كلمه می‏تواند كلمه درستی هم باشد يعنی با تعبيرات قرآن منطبق باشد اما چون معاد يعنی مكان عود يا زمان عود ( اسم‏ مكان و زمان است ) ، آنها كه اين كلمه را گفته‏اند به اين اعتبار گفته‏اند كه قيامت را يا زمان عود به معنی اعاده معدوم می‏دانسته‏اند ، يا زمان عود ارواح به اجساد .


در قرآن ، ما كلماتی شبيه كلمه معاد داريم ، كلمه معاد نداريم ولی كلمه‏ " مرجع " يا " رجوع " و كلمه " ماب " داريم . " عود " يعنی‏ بازگشت . " عود " را در جايی می‏گويند كه يك چيزی از يك اصلی آمده‏ باشد ، دو مرتبه به آن اصل برگردد ، می‏گويند عود كرد . " رجوع " هم‏ همين طور است ، " رجوع " هم يعنی بازگشت ، بايد يك آمدنی باشد تا بازگشت صدق كند ، و لهذا اگر در قرآن درباره قيامت كلمه " عود " نداريم ، كلمه " رجوع " داريم اما آنچه در قرآن كلمه " رجوع " و امثال آن آمده ، به معنای بازگشت به خداست ، يعنی تعبير قرآن اين است‏

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید