بخشی از مقاله

• اسلام اصل مساوات را دربارة زن و مرد نيز رعايت كرده است.
• اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه به حقوق آنها مخالف است.
• اسلام نظريات تحقير آميزي كه نسبت به زن وجود داشته منسوخ كرده است.
• قرآن در داستانهاي خود توازن را حفظ كرده، قهرمانان داستانها را منحصر به مردان نكرده است.
• زن اگر بخواهد از حقوقي مساوي با مرد بهره مند شود بايد مشابهت حقوقي با مرد را از ميان بردارد.


• علماي اسلام با تبيين اصل« عدل» پاية فلسفة حقوق را بنا نهادند.
• شرقي انسانيت را درگذشت و نيكي مي بيند و غربي در به دستآوردن حقوق.
• اعلامية حقوق بشر فلسفه است نه قانون، بايد به تصديق فيلسوفان برسد نه تصويب نمايندگان.
• احترام به انسان كه اساس اعلامية حقوق بشر است، از دير زمان مورد تأييد شرق و اسلام است.


• دنياي غرب از طرفي تا آخرين حد ممكن مقام انساني را پايين مي آورد و از طرف ديگر به نام حقوق بشر اعلامية بالا بلند صادر مي كند.
• بيچارگيهاي بشر امروز از آن است كه «خود» را از ياد برده است.
• احترام به انسان با فلسفة شرق سازگار است نه با فلسفة غرب.

مقام انساني زن از نظر قرآن
اسلام زن را چگونه موجودي مي داند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني او را برابر با مرد مي داند و يا او را از جنس پست تر مي شمارد؟ اين پرسشي است كه اكنون مي خواهيم به پاسخ آن بپردازيم.


فلسفة خاص اسلام دربارة حقوق خانوادگي
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفة خاصي دارد كه با آنچه در چهارده قرن پيش مي گذشته و با آنچه در جهان امروز مي گذرد مغايرت دارد. اسلام براي زن و مرد در همة موارد يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع مجازات قائل نشده است، پاره اي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي مرد مناسبتر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن، و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفت است.


چرا؟ روي چه حسابي؟ آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسياري از مكتبهاي ديگر نظريات تحقير آميزي نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر مي شمرده است و يا علت و فلسفة ديگري دارد؟
مكرر در نطقها و سخنرانيها و نوشته هاي پيروان سيستمهاي غربي شنيده و خوانده ايد كه مقررات اسلامي را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اينها به عنوان تحقير و توهيني نسبت به جنس زن ياد كرده اند؛ چنين وانمود مي كنند كه اين امور هيچ دليلي ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است. ميگويند تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم بر اين پايه است كه مرد جنساً شريفتر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده شده است، حقوق اسلامي نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور مي زند.


مي گويند اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براي او حقوقي كه براي يك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست تعدد زوجات را تجويز نمي كرد، رياست خانواده را به شوهر نمي داد، ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نميكرد، براي زن قيمت به نام مهر قائل نمي شد، به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي مي داد و او را جيره خوار و واجب النفقة مرد قرار نمي داد. اينها مي رساند كه اسلام نسبت به زن نظريات تحقير آميزي داشته است و او را وسيله و مقدمه براي مرد مي دانسته است. مي گويند اسلام با اينكه دين مساوات است و اصل مساوات را در جاهاي ديگر رعايت كرده است، در مورد زن و مرد رعايت نكرده است.


مي گويند اسلام براي مردان امتياز حقوقي و ترجيح حقوقي قائل شده است و اگر امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمي كرد.
اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقي ارسطويي بدهيم به اين صورت براي او وضع مي كرد، لكن حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست، پس زن را يك انسان واقعي نمي شمارد.
تساوي يا تشابه؟


اصلي كه در اين استدلال به كار رفته اين است كه لازمة اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، يكساني و تشابه آنها در حقوق است. مطلبي هم كه از نظر فلسفي بايد انگشت روي آن گذاشت اين است كه لازمة اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني چيست؟ آيا لازمه اش اين است كه حقوقي مساوي يكديگر داشته باشند به طوري كه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشند؟يا لازمه اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوي و برابري، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچ گونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه در كار نباشد؟ شك نيست كه لازمة اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از لحاظ انسانيت، برابري آنها در حقوق انساني است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟


اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفة غرب ر اكنار بگذاريم و در افكار و آراء فلسفي كه از ناحية آنها مي رسد به خود اجازة فكر و انديشه بدهيم، اول بايد ببينيم آيا لازمة تساوي حقوق تشابه حقوق هم هست يا نه؟ تساوي غير از تشابه است؛ تساوي برابري است و تشابه يكنواختي. ممكن است پدري ثروت خود را به طور متساوي ميان فرزندان خود تقسيم كند اما به طور متشابه تقسيم نكند، مثلاً ممكن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعي و هم مستغلات اجاري. ولي نظر به اينكه قبلاً فرزندان خود را استعداديابي كرده است، در يكي ذوق و سليقة تجارت ديده است و در ديگري علاقه به كشاورزي و در سومي مستغل داري، هنگامي كه مي خواهد ثروت خود را در حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند، با در نظر گرفتن اينكه آنچه به همة فرزندان كار نباشد، به هر كدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد كه قبلاً در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.


كميت غير از كيفيت است، برابري غير از يكنواختي است. آنچه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يكجور و يكنواختي براي زن و مرد قائل نشده است، ولي اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسانها را دربارة زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.
كلمة «تساوي» و «مساوات» چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده است جنبة «تقدس» پيدا كرده اند، جاذبه دارند، احترام شنونده را جلب مي كنند، خصوصاً اگر با كلمة « حقوق» توأم گردند.


تساوي حقوق! چه تركيب قشنگ و مقدسي! چه كسي است كه وجداني و فطرت پاكي داشته باشد و در مقابل اين دو كلمه خاضع نشود؟!
اما نمي دانم چرا كار ما- كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده ايم- بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب « تشابه حقوق زن و مرد» با نام مقدس « تساوي حقوق» به ما تحميل كنند؟! اين درست مثل اين است ك يك نفر لبو فروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابي تبليغ كند.


آنچه مسلم است اين است كه اسلام در همه جا براي زن و مرد حقوق مشابهي وضع نكرده است،‌ همچنانكه در همة موارد براي آنها تكاليف و مجازاتهاي مشابهي نيز وضع نكرده است. اما آيا مجموع حقوقي كه براي زن قرار داده ارزش كمتري دارد از آنچه براي مردان قرار داده؟ البته خير، چنانكه ثابت خواهيم كرد .
در اينجا سؤال دومي پيدا مي شود و آن اينكه علت اينكه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضي موارد، نامشابه قرار داد چيست؟ چرا آنها را مشابه يكديگر يا اينكه فقط مساوي باشد و مشابه نباشد. براي بررسي كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم:
1- نظر اسلام دربارة مقام انساني از نظر خلقت و آفرينش


2- تفاوتهايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدفهايي است؟ آيا اين تفاوتها سبب مي شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نامشابهي داشته باشند يا نه؟
3- تفاوتهاي كه در مقررات اسلامي ميان زن و مرد هست كه آنها را در بعضي قسمتها در وضع نامشابهي قرار مي دهد براساس چه فلسفه اي است؟ آيا آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقي است يا نه؟


مقام زن در جهان بيني اسلامي
اما قسمت اول. قرآن تنها مجموعة قوانين نيست. محتويات قرآن صرفاً يك سلسله مقررات و قوانين خشك بدون تفسير نيست. در قرآن هم قانون است و هم تاريخ و هم موعظه و هم تفسير خلقت و هم هزاران مطلب ديگر قرآن همان طوري ك در مواردي به شكل بيان قانون دستورالعمل معين مي كند در جاي ديگر وجود و هستي را تفسير مي كند، راز خلقت زمين و آسمان و گياه و حيوان و انسان و راز موتها و حياتها، عزتها و ذلتها، ترقيها و انحطاطها، ثروتها و فقرها را بيان مي كند.


قرآن كتاب فلسفه نيست، اما نظر خود را دربارة جهان و انسان و اجتماع- كه سه موضوع اساسي فلسفه است- به طور قاطع بيان كرده است. قرآن به پيروان خود تنها قانون تعليم نمي دهد و صرفاً به موعظه و پند و اندرز نمي پردازد بلكه با تفسير خلقت به پيروان خود طرز تفكر و جهان بيني مخصوص مي دهد. زير بناي مقررات اسلامي دربارة امور اجتماعي از قبيل مالكيت، حكومت، حقوق خانوادگي و غيره همانا تفسيري است كه از خلقت و اشياء مي كند.


از جمله مسائلي كه در قرآن كريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن دراين زمينه سكوت نكرده و به ياوه گويان مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن معرفي كنند. اسلام، پيشاپيش نظر خود را دربارة زن بيان كرده است.
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن دربارة خلقت زن و مرد چيست، لازم اس

ت به مسألة سرشت زن و مرد- كه در ساير كتب مذهبي نيز مطرح است- توجه كنيم. قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است. بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتي مي داند يا دو سرشتي؛ يعني آيا زن و مرد داراي يك طينت و سرشت مي باشند و يا داراي دو طينت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم. قرآن دربارة آدم اول مي گويد: « همه شما را از يك پدر آفريدم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم» ( سورة نساء آية 1) دربارة همة آدميان مي گويند: « خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد» ( سورة نساء و سورة نحل و سورة روم).


در قرآن از آنچه در بعضي از كتب مذهبي هست كه زن از مايه اي پست تر از ماية مرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبة طفيلي و چپي داده اند و گفته اند كه همسر آدم اول از عضوي از اعضاي طرف چپ او آفريده شده، اثر و خبري نيست. عليهذا در اسلام نظرية تحقير آميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.


يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشه است اين است كه زن عصر گناه است،‌ از وجود زن شر و وسوسه بر مي خيزد، زن شيطان كوچك است. مي گويند كه در هر گناه و جنايتي كه مردان مرتكب شده اند زني در آن دخالت داشته است. مي گويند مرد در ذات خود از گناه مبراست و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند. مي گويند شيطان مستقيماً در وجود مرد راه نمي يابد و فقط از طريق زن است كه مردان را مي فريبند؛ شيطان زن را وسوسه مي كند و زن مرد را مي گويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود؟ شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.


قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار حوا را فريفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را به عنوان مسؤول اصلي معرفي مي كند و نه او را از حساب خارج ميكند قرآن مي گويد: به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سكني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد، مي گويد « فوسوس لهما الشيطان» شيطان آندو را وسوسه كرد « وفدليها بغرور» شيطان آندو را فريب راهنمايي كرد « وقاسمهما اني لكما لمن الناصحين» يعني شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها را نمي خواهد


به اين ترتيب قرآن با يك فكر رايج آن عصر و زمان كه هنوز در گوشه و كنار جهان باقايايي دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصر وسوسه و گناه و شيطان كوچك است مبرا كرد.


يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه نسبت به زن وجود داشته است در ناحية استعدادهاي روحاني و معنوي زن است؛ مي گفتند زن به بهشت نمي رود، زن مقامات معنوي و الهي را نمي تواند طي كند، زن نمي تواند به مقام قرب الهي آنطور كه مردان مي رسند برسد. قرآن در آيان فراواني تصريح كرده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قديسي از يك زن بزرگ و تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان پاكي زناني ناشايسته براي شوهرانشان ذكر مي كند، از زن فرعون به عنوان زن بزرگي كه گرفتار مرد پليدي بوده است غفلت نكرده است. گويي قرآن خواسته است در داستانهاي خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايد.


قرآن دربارة مادر موسي مي گويد: ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه كودك را شير بده و هنگامي كه برجان او بيمناك شدي او را به دريا بيفكن و نگران نباش كه ما او را به وسي تو باز پس خواهيم گردانيد.
قرآن دربارة مريم، مادر عيسي، مي گويد: كار او به آنجا كشيده شده بود كه درمحراب عبادت همواره ملائكه با او سخن مي گفتند و گفت و شنود مي كردند، از غيب براي او روزي مي رسيد، كارش از لحاظ مقامات معنوي آنقدر بالا گرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده، او را پشت سرگذاشته بود، زكريا در مقابل مريم مات و مبهوت مانده بود.


در تاريخ خود اسلام زنان قديسيه و عاليقدر فراوانند. كمتر مردي است به پاية خديجه برسد، و هيچ مردي جز پيغمبر و علي به پاية حضرت زهرا نمي رسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران غير از خاتم الانبياء برتري دارد. اسلام در سير من الخلق الي الحق يعني در حركت و مسافرت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست. تفاوتي كه اسلام قائل است در سير من الحق الي الخلق است، در بازگشت از حق به سوي مردم و تحلم مسؤوليت پيغامبري است ك مرد را براي اين كار مناسبتر دانسته است.


يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه نسبت به زن وجود داشت است، مربوط است به رياضت جنسي و تقد تجرد و عزوبت. چنانكه مي دانيم در برخي آيينها رابطة جنسي ذاتاً پليد است. به عقيدة پيروان آن آيينها تنها كساني به مقامات معنوي نايل مي گردند كه همة عمر مجرد زيست كرده باشند. يكي از پيشوايان معروف مذهبي جهان مي گويد: « با تيشة بكارت درخت ازدواج را از بن بركند» همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبة دفع افسد به فاسد اجازه مي دهند؛ يعني مدعي هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده مي شود و گرفتار فحشا مي شوند و با زنان متعددي تماس پيدا مي كنند، پس بهتر است ازدواج كنند تا با بيش از يك زن در تماس نباشند. ريشة افكار رياضت طلبي و طرفداري از تجرد و عزوبت، بدبيني به جنس زن است؛ محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقي به حساب مي آورند.


اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد؛ ازدواج را مقدس و تجرد را پليد شمرد. اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي كرد و گفت « من اخلاق الانبياء حب النساء» پيغمير اكرم مي فرمود: من به سه چيز علاقه دارم: بوي خوش، زن، نماز، برتراند راسل مي گويد: در همة آيينها نوعي بدبيني به علاقة جنسي يافت مي شود مرگ در اسلام؛ اسلام ازنظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پليد نشمرده است.
يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه دربارة زن وجود داشته اين است كه مي گفته اند زن مقدمة وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است.


اسلام هرگز چنين سخني ندارد. اسلام اصل علت غايي را در كمال صراحت بيان مي كند. اسلام با صراحت كامل مي گويد زمني و آسمان،‌ ابر و باد، گياه و حيوان، همه براي انسان آفريده شده اند اما هرگز نمي گويد زن براي مرد آفريده شده است. اسلام مي گويد هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند. « هن لباس لكم و انتم لباس لهن» زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها. اگر قرآن زن را مقدمة مرد و آفريده براي مرد مي دانست قهرا در قوانين خود اين جهت را در نظر مي گرفت ولي چون اسلام از نظر خلقت چيزي نظري ندارد و زن را طفيلي وجود مرد نمي داند، در مقررات خاص خود دربارة زن و مرد به اين مطلب نظر نداشته است.


يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته دربارة زن وجود داشته اين است كه زن را از نظر مرد يك شر و بلاي اجتناب ناپذير مي دانسته اند. بسياري از مردان با همة بهره هايي كه از وجود زن مي برده اند او را تحقير و ماية بدبختي و گرفاري خود مي دانسته اند. قرآن كريم مخصوصاً اين مطلب را تذكر مي دهد كه وجود زن براي مرد خير است، ماية سكونت و آرامش دل اوست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید