بخشی از مقاله

مقدمات ظهور

ابن شرف بس كه به مسكين درت مِسكينم هرگز آنقدر ندارم كه شوم مِسكينت
«اللّهمَّ صلّ علي محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم»!
دنيا، ميدان تنازع حق و باطل، و سراي پيروزي‏ها و شكست‏هاي گذراي اين دو جبهه بوده و خواهد بود:«وتلك الأيّام نُداوِلُها بين النّاس»؛ اين روزگار [گاهي فتح و غلبه، گاهي شكست و مغلوبيّت] را ما ميان خلايق مي‏گردانيم.1
آن چه در اين ميان، اميد بخشِ دل خسته‏ي مؤمنان است، فرجام گرم و شيريني است كه قرآن كريم براي اين درگيري نويد داده است: «إنّ الذين يُحادّونَ اللّهَ ورَسولَهُ أولائك في الأذلّين* كتب اللّهُ لاَءغلِبَنَّ أنا و رُسُلي»كساني كه با خدا و رسول‏اش مخالفت مي‏كنند، آنان در پَست‏ترين مرتبه‏ي ذلّت‏اند. خداوند، چنين حتم گردانيد كه البته من و فرستادگان‏ام، [بر دشمنان] غالب مي‏شويم.2


زبانِ «كتب اللّه...»، نشانه‏ي اراده‏ي حتمي خدا است.
گويا، مسير سربلندي و غلبه‏ي حق و تحقّق آن فرجام روشن، تنها از راه آن ميدان درگيري و نزاع مي‏گذرد. كه در آيه ديگري چنين آمده است: «بَل نَقذِفُ بالحقّ علي الباطِل فَيَدمِغُهُ فإذا هو زاهقٌ»3؛ بلكه ما، هميشه، حق را بر باطل پيروز مي‏گردانيم تا باطل را محو و نابود سازد.
در اين باره، آن چه حايز اهمّيّت است، اين است كه «آيا نويد چنين فرجام زيبايي، كُشنده‏ي مسئوليّت‏هاي انساني و تاريخي پيروان حق خواهد بود. و يا اين كه هواداران جبهه‏ي حق، در عين اميدواري و دل دادگي به اين قبيل بشارت‏ها، بايد حركتي هماهنگ با قانون‏ها و سنّت‏هاي حاكم بر هستي، در جهتِ فراهم آوردن و زمينه سازي آن روز موعود داشته باشند؟». اين جا است كه ضرورت بحث از علل، عوامل، شرايط و زمينه‏هاي ظهور، آشكار مي‏شود و آدمي را در پي كنكاش از آن‏ها وادار مي‏سازد.


زمينه‏هاي ظهور، نوشتاري است كه سعي كرده با استمداد از آيات و روايات و سنّت‏هاي الهي حاكم بر هستي، گامي در اين جهت بردارد.
فصل يكم ـ كلّيات
الف) تعريف:
واژه‏ي «مقدمات»، جمعِ «مقدمه» مي‏باشد، در لغت عبارت است از «اموري كه براي شروع در امري لازم هستند»،4 و در اصطلاح، «مقدمات ظهور» به اموري گفته مي‏شود كه وجود آنها پيش از ظهورِ منجي موعود، حضرت حجة‏بن الحسن العسكري(عليهماالسلام)، بايسته است؛ چرا كه با فراهم آمدن اين مقدمات، مقتضيات ظهور فراهم گشته و موانعِ آن برطرف مي‏گردد.
گفتني است عرصه‏ي پژوهش در نوشته‏ي حاضر، در دايره‏ي فرهنگ لغات عربي رقم خورده است، بر همين اساس بايد دانست كه واژگان ذيل در بردارنده‏ي معناي مورد نظر مي‏باشند:


1ـ وطأ؛ كه در بردارنده‏ي معناي هموار سازي است. و عبارتِ «وَطَّأَ الشي‏ءَ» به معناي «آن چيز را آماده و مهيّا ساخت»5 آمده و در حديث نيز چنين آمده است: «يخرج [اُ]ناس من المشرق فَيُوطِّئونَ للمهدي يعني سلطانه»6 (از مشرق زمين مرداني خروج مي‏كنند و براي حضرت مهدي(عليه‏السّلام)، حكومتش را آماده مي‏سازند)
2ـ مهد؛ كه در بردارنده‏ي معناي آماده سازي است، و عبارت «مَهَّدتُ الأمر» يعني «آن كار را آماده كردم»7، چنان كه اين آيه شريفه مي‏فرمايد: «مَن عمل صالحا فلأنفسهم يَمهدون»8 (آنها كه كار شايسته انجام مي‏دهند، سود خود را آماده مي‏سازند).
3ـ هي‏ء: كه متضمن معنايِ، اصلاح و برطرف كردن نواقص، حاضر نمودن، و فراهم سازي است. همانطور كه در آيه شريفه آمده: «فقالوا ربّنا آتنا من لدنك رحمةً و هيّي‏ء لنا مِن أمرِنا رَشَدا» (و گفتند: پروردگارا ما را از سوي خودت رحمتي عطا كن و راه نجاتي براي ما فراهم ساز).9
ب) انقلابي از طرق عادي (طبيعي)


يكي از مطالب مهمّي كه در ميان آيات نوراني قرآن، بارها، مورد تصريح قرار گرفته، مسئله‏ي «قانون‏هاي حاكم بر جهان هستي و تاريخ و جامعه» است.
طبق آيات فرواني، تاريخ بشر و سرنوشت انسان‏ها در دايره‏ي نظام خاصّي رقم مي‏خورد كه در آن، هرگونه دگرگوني و انقلابي، تابعِ يك سلسله قوانين مشخّص و معيّني است كه به اراده‏ي خداوند براي تدبير جهان به اجرا در آمده است. در تعابير قرآني، از آن‏ها، با عنوان «سنّت‏هاي الهي» ياد شده است.10


شايد بتوان يكي از اين سنّت‏ها را «سنّتِ دريافت پاداش به اندازه‏ي تلاش و كوشش» ناميد. طبق اين سنّت، بهره‏مندي از نعمت‏هاي الهي به ميزان سعي و تلاش آدمي بستگي دارد و اين انسان ست كه در پرتو اختيار، با عملِ خويش، يا جامعه را به پيش مي‏برد و تاريخ را تكامل مي‏بخشد و يا به خاطر سستي و عدم تلاش، قابليّت دريافت نعمت‏هاي الهي را از دست مي‏دهد و در سرازيري سقوط قرار مي‏گيرد. قرآن كريم، در رابطه با اين سنّت، چنين مي‏فرمايد: «وَ أنْ ليسَ للإنسانِ إلاّ ما سَعي * وأنَّ سَعيَهُ سوفَ يُري * ثم يُجْزاهُ الجَزاءَ الأوْفي»11؛ (براي انسان، بهره‏اي جز سعي و كوشش او نيست، و تلاش او، به زودي، ديده مي‏شود سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد). بنابراين، اعطاي نعمت‏هاي الهي، اعم از مادّي يا معنوي، در زندگي دنيا و يا در سراي آخرت، ب

سته به چگونگي تلاش و كوشش انسان است. اين، قانوني است كه براي تمامي امّت‏ها، يك سان است و هيچ قومي از اين قانون استثنا نشده است.
البته بايد در نظر داشت كه در كنار اين سنّت، قانونِ امداد رساني و تأييدات غيبي خداوند كه در مواقع لزوم براي ياريِ انسان‏هاي پاك و مصلح به اجرا در مي‏آيد، تحت الشعاع واقع نمي‏شود، بلكه هر گاه ايشان به وظايف خويش در قبال تكاليف الهي عمل كنند، آن سنّت نيز به اجرا در خواهد آمد. خداوند متعال، در آيه‏ي هفتم سوره‏ي محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد: «يا اَيُّها الذين ءامنُوا إنْ تَنصرُوا اللّهَ يَنصُرْكم و يثبِّت أقدامكم»؛ (اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر [آيين] خدا را ياري كنيد، شما را ياري مي‏كند و گام‏هايتان را استوار مي‏دارد.)


در اين آيه‏ي شريف، خداوند متعال، مرحله‏ي فعليّت رسيدنِ سنّتِ نصرت و ياري مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظيفه‏ي ايشان ـ كه همان نصرت دين خدا و تحمّل سختي‏ها است ـ كرده است.
بنابراين، يك انسان مؤمن، در عين حال كه معتقد به امدادهاي غيبي و ياري رساني خداوند متعال است، هيچ گاه اين مطلب اساسي را فراموش نمي‏كند كه جهان هستي، عالم اسباب و مسبّبات است و انسان براي رسيدن به مقصود خويش بايد كمر همّت را ببندد و از طريقي كه سنّت الهي است، مطلوب خويش را به دست آورد. امام صادق (عليه‏السّلام) در اين باره مي‏فرمايد: «أبي الله أنْ يجري الأشياءَ إلاّ بأسبابٍ12؛ اراده‏ي خداوند، چنين تعلّق گرفته كه هيچ چيزي جز بواسطه‏ي أسباب‏اش محقَّق نشود.».


بر همين اساس، شكستن شوكت متجاوزان و از بين بردن صاحبان ستم و گمراهي، محو كردن شبكه‏هاي دروغ پراكني و انحراف و ويران ساختن مراكز بي ديني و بيدادگري، هدفي است كه جز با پيمودن مسيري كه قانون حاكم بر هستي پيش روي انسان‏هاي شايسته قرار داده، ممكن نخواهد بود.
اين قانون، همان فراهم كردن اسباب و شرايط پيروزي حق بر باطل است كه به تحقيق، مسيري است آكنده از سختي‏ها و دشواري‏ها. در روايتي از امام باقر (عليه‏السّلام) چنين رسيده است: «... ليس مِنّا أهلَ البيت أحدٌ يَدفعُ ضَيما و لايَدعو إلَي حقٍّ إلاّ صَرَعتهُ البلّية...؛13 كسي از ما خاندان نيست كه به دفع ستم يا فراخواندن به سوي حقّي برخيزد، مگر اين كه گرفتاري دامن گيرش مي‏شود.».


بنابراين، همان طور كه حاكمانِ ستم پيشه‏ي دنيا، از ابتداي تاريخ تا كنون و از اينك تا هنگام برپايي حكومت عدالت پيشه‏ي حضرت مهدي (عليه‏السّلام) با ابزار معمولي و از مسير طبيعيِ حوادث (رويدادهاي) روزگار، به قدرت رسيده‏اند و تازيانه‏ي ستم‏هاي پنهان و آشكار خويش را بر گُرده‏ي انسان‏هاي پاك سيرت فرود آورده‏اند،14 سقوط و نابودي و ذلّت آنان به دست حضرت مهدي موعود (عليه‏السّلام) نيز با ابزار و وسايل موجود در عالم هستي صورت خواهد گرفت.
آخرين فرستاده‏ي خدا، پيامبر گرامي اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) براي برپايي و تأسيس حكومت اسلامي خويش، همين مسير را پيمود و با تلاش و كوشش، مشكلات و سختي‏ها را پشت سر نهاد و عزّت بندگان شايسته‏ي خدا را به ارمغان آورد. اين، نكته‏اي است كه امام باقر (عليه‏السّلام) در بخشي از سخنان خود به بشير نبّال متذكّر آن مي‏شوند. بشير مي‏گويد:


... لمّا قدمتُ المدينة، قلتُ لأبي جعفر (عليه‏السّلام): «إنَّهم يقولون إنَّ المهديَّ لوقام لاستقامَت لَهُ الأُمورُ عفوا، و لايُهريق محجمة دمٍ.». فقال: «كلاّ! والذي نفسي بيده! لواستقامت لاِءحدٍ عفوا، لاستقامت لرسول اللّه (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) حين أدميت رباعيتُه، و شُجَّ في وجهِهِ! كلاّ! والذي نفسي بيده! حتّي نمسَح نحن و أنتم العرق والعلق، ثم مسح جبهتَه.».15
هنگامي كه به مدينه رسيدم، به امام باقر (عليه‏السّلام) عرض كردم: «آنان مي‏گويند: "هنگامي كه مهدي (عليه‏السّلام) قيام كند، كارها، به خودي خود، براي او سامان مي‏گيرد و حتّي به اندازه‏ي حجامتي هم خون نمي‏ريزد".». حضرت فرمود: «هرگز چنين نيست! سوگند به آن كه جان‏ام به دست او است! اگر قرار بود كارها براي كسي به خودي خود سامان بگيرد، هر آينه، براي رسول خدا سامان مي‏گرفت، در آن روز كه دندان‏هايش شكست و صورت‏اش مجروح گشت! نه! قسم به آن كه جان‏ام به دست او است! چنين نخواهد شد تا آن كه ما و شما، عرق و خون را از چهره‏ي خود پاك كنيم.»، سپس به پيشاني خود دست كشيد.
البتّه بايد توجّه داشت كه آن چه در اين روايت شريف مورد اشاره قرار گرفته، گوشه‏اي از سختي‏ها و مشقّاتي است كه ياوران امام زمان (عليه‏السّلام) بايد به جان بخرند؛ چرا كه سنّت جاري بر عالم هستي چنين اقتضا مي‏كند كه هدف، هر قدر بزرگ‏تر و با ارزش‏تر باشد، رسيدن به آن نيز سخت‏تر و مشكل‏تر خواهد بود و آدمي به اندازه‏اي كه تلاش كند، نتيجه برداشت مي‏كند. اگر قرار باشد كه انسان‏هاي صالح، به دنبال برپايي حكومت عدلي ـ كه ولايت الهي را در سرتاسر جهان محقق سازد ـ

باشند، بايد به اندازه‏ي اين هدف والا نيز تلاش كنند و سختي‏ها را هموار كنند؛ چرا كه بدون شك، حكومتي با چنين آرمان بلند، آن هم در گستره‏ي جهان، به آساني شكل نمي‏گيرد؛ زيرا، پر واضح است كه حاكمان جهان خواري كه زير سايه‏ي سرپرستي شيطان، در طول تاريخ، ظلم‏ها و بيدادگري‏هاي خود را در پهنه‏ي زمين به اجرا در آوردند، در راه پايداري و استمرار تشكيلات شيطاني خويش، از هيچ كوششي دريغ نكنند و در برابر برپا كنندگان حكومت الهي به مخالفت برخواهند خاست و با ايشان به ستيز مي‏پردازند، آن هم در موقعيّتي كه شبكه‏ي بيدادگري متمردان و مستكبران دنيا، هر چه به زمان قيام امام عصر (عليه‏السّلام) نزديك‏تر مي‏شود، گسترده‏تر و قوي‏تر مي‏شود.


از سوي ديگر نيز هدف و آرمان لشكريان امام زمان(عليه‏السّلام) به مراتب بزرگ‏تر از هدفِ اطرافيانِ پيامبر اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است؛ چرا كه انقلاب حضرت مهدي (عليه‏السّلام) در ادامه‏ي همه‏ي انقلاب‏هاي انبيا است و تحقّق كامل همه‏ي آرمان‏ها، نويدها، بشارت‏هاي آنان خواهد بود.
در حديثي از امام باقر (عليه‏السّلام) اين نكته‏ي حايز اهمّيّت، چنين مورد اشاره قرار گرفته است:
«عن أبي حمزة الثمالي، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليه‏السّلام) يقول: «إنّ صاحب هذا الأمر لوقد ظَهَر لَقِيَ مِن الناسِ مثلَ ما لقي رسولُ اللّهِ (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) وأكثر.»16؛


ابوحمزه ثمالي مي‏گويد: از امام باقر (عليه‏السّلام) شنيدم كه مي‏فرمود: «همانا، هنگامي كه صاحب اين امر [حضرت مهدي (عليه‏السّلام)] ظهور كند، از جانب مردم؛ با همان چيزي روبه‏رو مي‏شود كه رسول خدا روبه‏رو شد، بلكه ناملايماتي را كه او مي‏بيند بيش‏تر است.».
افزون بر اين، بايد دانست كه تحمل اين ناگواري‏ها، براي كساني كه مي‏خواهند در دولت حضرت امام مهدي (عليه‏السّلام) از جمله‏ي ياران نزديك آن حضرت باشند، شبانه روزي و به طور مستمر خواهد بود و اين طور نيست كه فقط در ابتداي نبرد با ستمگران و خون خواران جهان، مدّتي سختي بكشند و بعد از استقرار حكومت، در خوشي و نعمت به سر برند.
در حديثي از امام صادق (عليه‏السّلام) چنين وارد شده است:
... عن مفضل بن عمر، قال: كنتُ عند أبي عبداللّه (عليه‏السّلام) بالطّواف فَنَظَر إليَّ و قال لي: «يا مفضّل! مالي أراك مهموما متغيِّر اللون؟».
قال: قلتُ له: «جعلتُ فداك! نظري إلي بني عباس و ما في أيديهم من هذا المُلك والسلطان والجبروت، فلوكان ذالك لكم لكُنّا فيه معكم.». فقال: يا مفضّل! أما لوكانَ ذالك لم يكن إلاّ سياسة الليل و سَباحة النهار، وأكلُ الجشب ولبس الخشن شبه أميرالمؤمنين (عليه‏السّلام)، وإلاّ فالنّار...17!»؛


مفضل مي‏گويد: هنگام طواف نزد امام صادق (عليه‏السّلام) بودم كه آن حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: اي مفضّل چه شده تو را غمزده و رنگ پريده مي‏بينم؟ مفضل مي‏گويد: عرض كردم: «فدايت شوم! در فكر بني عباس و آن چه از پادشاهي و سلطنت و بزرگي در اختيار آنان است، بودم. مي‏انديشيدم كه اگر آن‏ها در اختيار شما بود ما نيز در آن با شما شريك بوديم.». در اين هنگام حضرت فرمود: «اي مفضّل! آگاه باش كه اگر ما در چنين موقعيتي بوديم، نمي‏بود مگر بيداري شب و تلاش و رفت آمد روز، و خوردن غذاي غير مرغوب و پوشيدن لباس خشن، درست همانند اميرالمؤمنين [علي] (عليه‏السّلام)، و در غير اين صورت به آتش عقوبت مي‏شديم.».


در بيان ديگري از امام رضا (عليه‏السّلام) اين طور رسيده است:
عن معمّر بن خلاّد قال: ذكر القائم (عليه‏السّلام) عند أبي الحسن الرضا (عليه‏السّلام) فقال: «أنتم اليوم أرخي بالاًمنكم يومئذٍ.». قالوا: «كيف؟».
قال: «لو قد خرج قائمنا (عليه‏السّلام) لم يكن الاّ العَلَق والعرق، والنوم علي السُّروج...18»؛ معمر بن خلاد مي‏گويد: در مجلس امام رضا (عليه‏السّلام) از امام قائم (عليه‏السّلام) يادي به ميان آمد، آن حضرت فرمود: «شما، امروز [كه امام‏تان قيام نكرده و حكومت را به دست نگرفته] در آسودگي و آسايش بيش‏تري نسبت به آن روز [كه امام‏تان قيام مي‏كند] قرار داريد.». از آن حضرت پرسيدند: «چه‏طور چنين است». فرمود: «هنگامي كه قائم ما [اهل بيت [خروج كند، چيزي جز عرق ريختن و خون بسته شده‏اي [كه از سختي كار بر پوست دست و صورت ظاهر مي‏شود] و نيز خواب و استراحت بر روي زين اسب‏ها نخواهد بود.».
بنابراين، جاي دارد كساني كه در انتظار فرا رسيدن روزگار رهايي از چنگال زورگويان خون آشام و خوار كنندگان انسانيّت هستند، با بصيرتي تمام، ديده به راه آينده‏اي زيبا و روشن داشته باشند و با نور حاصل از اين بصيرت، زيستن خويش را تكامل بخشيده و زندگي خود را مهيّاي درك آن زمان سازند؛ چرا كه حكومت سربلند دولت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) نيز بايد منزل‏ها و مراحلي را كه قوانين و سنّت‏هاي الهي براي نظام آفرينش قرار داده است، طي كند، هر چند كه در تمامي اين مراحل، انقلاب و حكومت امام عصر (عليه‏السّلام) توأم با تأييدات غيبي نيز خواهد بود، همان طور كه اين امدادهاي الهي براي امّت‏هاي پيشين كه همسو با دين خدا حركت مي‏كردند نيز بوده است.19


ج) ضرورت زمينه سازي
با اينكه اساسي‏ترين وظيفه انبياء و اولياء و حجتهاي الهي را، هدايت جامعه‏ي بشري به سوي كمال مقصود و رهايي از منجلاب پست حيواني و نجات از چنگال حاكمانِ ستم پيشه‏ي شيطان مدار، بايد ارزيابي كرد و يكي از مهمترين راههاي رسيدن و پيش رفت در جهت نيل به آن را از طريق به دست گرفتن زمام امور جامعه بايد دانست، امّا باز هم مشاهده مي‏شود كه وقتي براي برخي از امامان معصوم(عليهم‏السلام) مسأله‏ي عهده داري حاكميت ظاهري بر مردم مطرح مي‏شود

، ايشان از پذيرش آن سر باز زده و از قبول آن امتناع مي‏كنند؛ با دقّت در روايات و بررسي منابع تاريخي، به اين نكته مي‏توان پي برد كه يكي از اساسي‏ترين و عمده‏ترين علتهاي عدم پذيرش حاكميت و به دست‏گيري زمام امور جامعه در برهه‏هاي خاصي از زمان توسط امامان از اهل بيت پيامبر(عليهم‏السلام)، عدم وجود زمينه‏ي مناسب بوده است؛ چرا كه اقدام به تشكيل و برپايي حكومت، پيش از فراهم آمدن زمينه‏هاي مناسب آن، ثمره‏اي جز برباد رفتن طرح و نقشه‏هاي سرّي و روبه‏رو شدن با شكست و ناكامي را در پي نخواهد داشت كه به دنبال آن از بين رفتنِ نخبگان نهضت و قدرت و صلابت و هيبتِ بيشتر يافتنِ جبهه‏ي ستمگران نمايان مي‏شود.


ايشان در برخي از روايات، اقدامِ پيش از موعِد و بدون ايجاد تمهيدات لازم را، به پرواز كردن جوجه‏اي نورس كه هنوز پر و بال لازم جهت پريدن را پيدا نكرد، تشبيه نموده‏اند.
امام باقر(عليه‏السّلام) مي‏فرمايد: «مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا أهل البيت، كَخُروجِ رسول اللّه(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، و مَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البيت قبل قيام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَكرِهِ فَتلاعَبَتْ بِهِ الصبيان» (قيام قائم ما اهل‏بيت، همانند قيامِ رسول خدا(صلي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است [كه آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم يثرب پيمان بر ايجاد حكومت در مقابل مشركان را گرفت] و آن كس كه از ما خاندان، قبل از قيام قائم، به پا خيزد، بسان جوجه‏اي مي‏ماند كه [بدون داشتن بال پرواز] پرواز كند و از آشيانه‏ي خود فرو افتد و در نتيجه دستخوشِ بازيچه‏ي كودكان گردد).20


و در همين راستا نيز رواياتي كه شيعيان را از عجله و شتابزدگي در امر اهل‏بيت(عليهم‏السلام)، باز مي‏دارند، مورد تحليل قرارمي گيرند؛ چرا كه تعجيل به معناي طلبِ پيش از موعد و قبل از فراهم آوري زمينه‏هاي لازم است كه نتيجه‏اش ناكامي و دوري از هدف خواهد بود؛
عبدالرحمن بن كثير مي‏گويد: نزد امام صادق(عليه‏السّلام) بودم كه مهزم اسدي به محضر حضرت شرف ياب شد و عرض كرد: جانم فداي شما باد! زمان اين امري كه در انتظارش هستيد [قيام قائم(عليه‏السّلام) ] چه وقت خواهد بود؟ به درستي كه مدت آن طولاني گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: «يا مهزم كذب الوقّاتون و هلك المستعجلون، و نَجا المُسلِّمون، وإلينا يصيرون» (اي مهزم! دروغ گفتند آنان كه [براي امر ما] وقت تعيين نمودند، هلاك شدند آنان كه عجله كردند، و نجات يافتند كساني كه خود را تسليم كردند و به سوي ما برگشتند).21


آن چه گذشت به روشني حكايت گر آن است كه وجود زمينه براي اقدام جهتِ به دست‏گيري زمام جامعه‏ي بشري، از ضرورتي انكارناپذير برخوردار بوده و دست زدن به هر گونه اقدام نابجايي ثمره‏اي جز ناكامي را به دنبال نخواهد داشت.
امّا در اين باره بايد توجه داشت كه «برپايي يك حكومت جهاني با رنگ الهي، آن هم در تمام زمينه‏ها، نيازمند چه عوامل و شرايط و اسباب و زمينه‏هايي است كه با حاصل شدن آن‏ها، پي‏ريزي و تشكيل چنين حكومتي امكان خواهد داشت؟».


شايد بتوان شرايط ظهور و اسباب برپايي حكومت عدل جهاني را در چهار عامل خلاصه كرد:
1ـ قانون مدوّن و جامع و حكيمانه‏اي كه بتواند منشورِ اداره‏ي جامعه‏ي بشري قرار گيرد.
2ـ رهبر عادل و مدبّر و توان‏مندي كه انقلاب را هدايت كند، به پيروزي برساند و پيرو آن اداره‏ي حكومت جهاني را بر عهده گيرد.
3ـ آمادگي پذيرش جامعه‏ي جهاني و فراهم بودن زمينه‏هاي مناسب اجتماعي در جهت پشتيباني از حكومت.
4ـ تعداد كافي فرمانبرداران وياوران آگاه و كارامد براي كمك رساني به رهبري و تشكيل و اداره‏ي هسته‏ي مركزي حكومت.
در اين ميان، دو عامل نخست، با نزول قرآن و وجود آخرين وصيِّ بر حق پيامبر مكرّم اسلام، يعني حضرت بقيّة‏اللّه الاعظم مهدي موعود (عليه‏السّلام) تأمين شده است، امّا دو عامل ديگر، شرايطي هستند كه بايد تحقّق پيدا كنند.


فصل دوم ـ فراهم بودن زمينه‏ي اجتماعي
در فلسفه‏ي تاريخ اسلامي، انسان‏ها، معمار سرنوشت جامعه و تاريخ‏اند. ايشان، محور دگرگونيِ اوضاع اجتماعي هستند. با خود آنان است كه بتوانند جامعه‏ي خويش را از وضع بد و نامناسب به كيفيّت خوب و مناسب برسانند و يا برعكس.


با دقّت در آيات قرآن كريم و بررسي سرگذشت اقوام پيشين، به روشني مي‏يابيم كه سنّت الهي چنين مقرّر شده كه ايجاد هر گونه تغيير و تحوّلي براي جوامع انساني، به دست خود انسان‏ها و با اراده و خواست آنان امكان‏پذير است. همان طور كه سرنوشت يك انسان، در گروِ چگونگي فعّاليّت‏ها و كارهاي او است، سرنوشت يك جامعه نيز بسته به كاركرد جمعي افراد است. خداوند متعال در آيه‏ي يازدهم از سوره‏ي مبارك رعد، اين قانونِ حاكم بر جوامع بشري را چنين بيان مي‏فرمايد: «إنّ الله لايُغيِّر ما بقومٍ حتّي يغيِّروُا ما بأنفسهم»؛ خداوند، سرنوشت هيچ قوم و ملّتي را تغيير نمي‏دهد، مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است، تغيير دهند.
نيز در آيه‏ي پنجاه و سوم از سوره‏ي شريف انفال مي‏فرمايد: «ذالك بأنّ الله لم يك مُغيِّرا نعمةً أنعَمَها علي قومٍ حتّي يُغيِّروا ما بأنفسهم»؛ اين به خاطر آن است كه خداوند، هيچ نعمتي را كه به گروه و امّتي داده، تغيير نمي‏دهد جز آن كه آنان خودشان را تغيير دهند.
از كلمات «قوم»

و «أنفسهم» در اين دو آيه شريف، مي‏توان چنين استفاده كرد كه اراده‏ي جمعي جامعه، فراهم كننده‏ي بسترهاي گوناگوني است كه در سرنوشت آن اجتماع تأثير بسزايي دارد. در واقع، تغيير زيرساخت‏هاي ارزشي جامعه، بستر و زمينه‏ي مهمّي در دگرگوني اوضاعِ اجتماعي است. اين تغيير از درون انديشه و جان انسان‏ها نشئت مي‏گيرد و آغاز مي‏شود و سپس اراده‏ي نوِ اجتماعيِ مناسب با آن انديشه و آرمان، به دنبالش بروز پيدا مي‏كند.
بنابراين، جهت تكامل جامعه و در نهايت رسيدن به يك نتيجه‏ي مطلوب اجتماعي، فراهم آوردن برخي از زمينه‏هاي اجتماعي، امري اجتناب‏ناپذير است.
زمينه‏هاي اجتماعي: آثار و نتايج


1ـ ابتلا به عذاب
مطالعه‏ي سرگذشت اُمّت‏هاي گذشته نيز به ما مي‏نماياند كه جوّ حاكم بر فضاي جامعه، بستر ساز ابتلا به سختي‏ها و عذاب‏ها يا بهره‏مندي از آسايش‏ها و نعمت‏ها بوده است. در ماجراي قوم حضرت صالح عليه‏السلام ، مي‏بينيم كه مباشرتِ به گناه ـ كه همان پي كردن شتر الهي بود ـ به دست يك نفر صورت گرفت، ولي از آن جا كه فضاي كلّي جامعه، حاكي از رضايت عموم مردم از كار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد.22


2ـ تعيين حاكم و نوع حكومت
تشكيل حكومت و تعيين حاكم و چگونگي اداره‏ي امور جامعه نيز از جمله اموري است كه در مكتب اسلامِ اصيل كه بر مبناي قوانين و سنّت‏هاي الهي شكل گرفته، بر عهده‏ي خواست مردم گذاشته شده است. اين مردم هستند كه در پرتو اراده‏ي خويش، حكمرانِ جامعه را تعيين مي‏كنند. در اين رابطه، اسلام، از هر گونه تحميلي كه منجر به استبداد و سلب اختيار از جامعه شود، دوري مي‏جويد. همچنان كه در قانونِ حاكم بر هستي، چنين ثبت شده است كه تك تك افراد بشر در تعيين مسير زندگي و سرنوشت خود، مختار هستند و هيچ گونه جبري بر آنان نيست، جامعه‏ي بشري هم در تعيين سلطان و وليّ خويش كه مسير حركتِ اجتماع را مشخّص مي‏كند، مختار است. البته لازم به يادآوري است كه هيچ گاه، تعلّق اراده‏ي جمعي جامعه بر امري، دليل بر حقّانيت آن امر نيست.
بر همين اساس، ضروري‏ترين امر، قبل از تشكيل هر نوع حكومتي در جامعه، فراهم كردن زمينه‏ها و بسترهاي متناسب با آن حكومت، جهت پذيرش مردمي است؛ چرا كه ساختار حكومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوي شكل مي‏گيرد كه افكار عمومي اجتماع، تحمّل پذيرش آن را داشته باشند. قرآن كريم در آيه‏ي يازدهم از سوره‏ي رعد هر گونه تغيير و تحوّل اساسي در جامعه را منوط به تحوّل جان انسان‏هاي آن جامعه مي‏داند و اين، نشان آن است كه نظام نامه‏ي دگرگوني‏ها و انقلاب‏ها، پي ريزي شده بر اساس اراده‏ي انسان‏ها است، اراده‏اي كه از حالات روحي متناسب با آنان، نشئت گرفته است. كلمه‏ي «حتّي يغيّروا ما بأنفسهم» به اين نكته اشاره دارد

.
بي گمان مراد از «نفس» در اين آيه شريفه، «شخص آدمي» كه تشكيل يافته از پيكر و روح است، نمي‏باشد ـ چنان كه در آيه 3223 سوره مباركه مائده مورد اشاره قرار گرفته است ـ بلكه معنايي كه از اين كلمه در آيه يازدهم سوره رعد اراده شده، همان «روح» و «جان» انسان است كه بدون بدن نيز به موجوديت خود ادامه مي‏دهد و در مراحل مختلف زندگي حالات گوناگوني به خود مي‏گيرد و همين امر سبب تغيير انديشه‏ها و خواست‏ها به تناسب تغيير حالات روحي مي‏شود. آن چه محل دقت مي‏باشد، اين است كه «تغيير جان» در مرحله‏ي نخست، تغيير حالات روحي است. وقتي چنين تغييري در انسان انجام پذيرفت، بي ترديد، تغيير نظام ارزشي را به همراه دارد و همين امر، در خواست‏هاي متناسب با خود را نيز به دنبال خواهد داشت و در ادامه، امواج اين تغيير به جامعه و در نهايت به ساختار حكومت نيز تسرّي پيدا مي‏كند.


اين، امري است كه از آغاز حكومت اسلام تا كنون به روشني قابل مشاهده است. ما، به اندازه‏ي مجال اين نوشتار، به دو نمونه‏ي تاريخي، اشاره مي‏كنيم:
الف) حكومت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله
رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي پي ريزي اركان حكومت اسلامي در يثرب، نخست، زمينه‏ي پذيرش آن را با بيعت عقبه‏ي اوّل، در ميان مردمِ آن سامان ايجاد فرمود24 ـ بيعتي كه مفاد آن، داير مدار مسائل اخلاقي اسلام بود ـ و بعد از آن كه مردم و سرانِ قبايل ـ كه نبض اجتماع را به دست داشتند ـ آمادگي خويش جهت پذيرش بيش‏تر احكامِ اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پيمانِ عقبه‏ي دوم، اركان حكومت اسلامي را پايه گذاري كردند.25
ب) حكومت حضرت علي عليه‏السلام


بعد از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز ساختار حكومت و تعيين حاكمان جامعه، به گونه‏اي شكل گرفت كه اراده‏ي مردم در آن دخيل بود. با اينكه بدون هيچ مبالغه‏اي مي‏توان گفت، همه‏ي مردم يقين داشتند كه جانشين بر حقِ رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، حضرت علي (عليه‏السّلام) است و هيچ كس مانند او لياقت و شايستگي به دست گرفتن زِمام امور مسلمانان را ندارد، امّا از آن جا كه به علل گوناگون، عزمِ خويش را بر قبولِ حاكميّت آن حضرت، جزم نكردند، حضرت علي (عليه‏السّلام) با تمام شايستگي، خانه نشين شد.
جناب سلمان فارسي،رحمه‏اللّه، در ضمنِ گزارشي از اوضاع جامعه‏ي مدينه، پس از رحلت رسول اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، علتِ روي كار نيامدنِ اميرالمؤمنين علي (عليه‏السّلام) را چنين بيان مي‏كند:


... و كانَ علي ابن ابي طالب (عليه‏السّلام) لمّا رأي خذلان الناس له و تَركهم نصرته و اجتماع كلمة الناس مع أبي بكر و طاعتهم له و تعظيمهم له، جلس في بيتهِ26؛ هنگامي كه حضرت علي (عليه‏السّلام) بي اعتنايي مردم نسبت به خويش را مشاهده كرد و ديد كه ايشان از ياري‏اش كناره‏گيري كردند و همگي به گِرد ابوبكر جمع شدند، و سر به طاعت و بزرگداشت او فرود آوردند، ناگزير شد كه در خانه بنشيند و زمام حكومت را واگذارد.
اين، در حالي است كه وقتي بعد از گذشت بيست و پنج سال، اميرالمؤمنين (عليه‏السّلام) زمام حكومت و امور جامعه را به دست گرفت، طيّ سخناني شيوا، يكي از عمده‏ترين علّت‏هاي آن را حضور مردم و خواستِ جامعه‏ي معاصر معرفي كرد و فرمود:


... فما راعَني إلاّ والنّاسُ كعُرفِ الضَّبُع إليَّ، يَنثالون عَليَّ مِن كُلِّ جانبٍ، حتّي لَقَد وُطِي‏ءَ الحَسَنان، وَشُقَّ عِطفَايَ، مجتمعين حَولي كرَبيضَةِ الغنم...27؛ ازدحام فراواني كه مانند بال‏هاي كفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزي نمانده بود كه دو نور چشم‏ام، دو يادگار پيغمبر، حسن و حسين (عليهماالسلام) زير پا لگدمال شوند! چنان جمعيّت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رَنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفنداني گرگ زده كه دور چوپان جمع شوند، مرا در ميان گرفتند...


و در قسمت ديگري از همين خطبه مي‏فرمايد:
... لولا حضور الحاضر... لاَءلقيتُ حَبلَهَا علي غارِبِها و لَسَقيتُ آخِرها بكأسِ أوّلها...؛ اگر نه اين بود كه جمعّيّت بسياري گِرداگِردم را گرفتند... هر آينه، مهار شتر خلافت را رها مي‏ساختم و از آن صرف نظر مي‏كردم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مي‏كردم...
آري! همان زمينه‏ي اجتماعي و اراه‏ي عمومي مردم كه باعث شد آن حضرت بيست و پنج سال از اداره‏ي امور جامعه كنار بنشيند، در زمانِ ديگري، سبب شد كه حجّت خدا، حجّت را بر خويش تمام شده بيابد و وظيفه را در ورود به عرصه‏ي حكومت بداند.
زمينه‏هاي اجتماعي و دولت حضرت مهدي (عليه‏السّلام)


با اين بيان روشن شد كه سنّت و قانونِ الهي بر جوامعِ بشري چنين مقرّر گشته كه سرنوشت هر جامعه‏اي بسته به رويكرد و اراده‏ي آن جامعه باشد، بدين معنا كه اراده‏ي جمعي مردم سببِ پديد آمدنِ زمينه‏ها و بسترهايي مي‏شود كه اين زمينه‏ها فضاي متناسب با خود را به دنبال مي‏آورند و در نتيجه، سرنوشت جامعه به گونه‏اي رقم مي‏خورد كه فضاي حاكم بر جامعه مقتضي آن است و از آن جا كه لازمه‏ي هر قانوني، قابليّت تكرار آن است، بدين معني كه هر گاه سبب محقَّق شود، اقتضاي قانون، آن است كه مسبَّب و نتيجه نيز تحقّق يابد، در مي‏يابيم كه اگر انسان‏هاي صالح و پاك سيرت به دنبالِ برقراري حكومت جهاني عدل گستري هستند كه ريشه‏ي هر گونه ظلم و ستم را بركند و پرچم زيباي ولايت اللّه را در سراسر

گيتي به اهتزاز درآورد، بايد در نخستين گام زمينه‏هاي اجتماعي لازم را فراهم سازند؛ چرا كه آخرين پيشواي الهيِ انسان‏ها، به منظور هدايت مردم به سر منزل و كمال مطلوب، زمام چنين حكومتِ جهاني را به دست مي‏گيرد، و اين امر در صورتي امكان خواهد داشت كه مردم آماده‏ي بهره‏گيري از اين هدايت الهي باشند، و در صورتي كه چنين زمينه مساعدي در اجتماع وجود نداشته باشد و مردم در مقامِ پذيرشِ دستورهاي هدايت كننده‏ي آن امامِ همام نباشند، ظهور پيشواي آسماني و منجي امّت‏ها در ميان چنين مردمي، ثمري نخواهد داشت، همان طور كه وجود حضرت علي (عليه‏السّلام) در ميانِ مردم زمان خود، بدون و جود زمينه‏ي مساعد براي بهره‏گيري از هدايت‏هاي آن حضرت، نتيجه‏اي به دنبال نداشت.


در برخي از روايات، با زبانِ خبر از آينده، به اين زمينه سازي اشاره شده است. از جمله‏ي آن‏ها حديثي است از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) كه در آن چنين آمده:
يَخرُجُ أُناسٌ مِن المشرق، فيُوَطؤون للمهدي يعني سلطانه28 از مشرق زمين، مردماني خروج مي‏كنند و زمينه ساز حاكميّت مهدي موعود (عليه‏السّلام) مي‏گردند.
همان طور كه ملاحظه مي‏شود، پيام آور خدا با اين بيان نوراني، در ضمنِ خبر از آينده، ظهور مهدي موعود (عليه‏السّلام) را مترتّب بر فراهم بودن زمينه‏هاي لازم جهت حكومت و سلطه‏ي آن حضرت بر كُره‏ي خاكي مي‏داند و اين در حالي است كه هر انقلاب و حكومتي كه براي هدفي معيّن برپا مي‏شود، در صورتي امكانِ پيروزي دارد كه زمينه‏ي آن از هر جهت فراهم باشد و اوضاع به طور كامل آماده و مهيّا باشد.


يكي از عوامل و زمينه‏هاي مهم پيروزي، آن است كه عموم ملّت، خواهان آن حكومت باشند و اراده‏ي جمعي ايشان بر تأييد و پشتيباني آن قرار گرفته باشد، و از آن جا كه حكومت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) يك حكومت جهاني است، به تبع، مساعد بودنِ زمينه‏ي عمومي جهان را نيز مي‏طلبد.
در ادامه، به برخي از نشانه‏هاي فراهم آمدن اين زمينه اجتماعي اشاره مي‏كنيم:


1ـ محبوبيّت اجتماعي
در دوران پيش از ظهور كه يأس، سايه‏ي سياه خويش را بر وجودِ بشريت مي‏گستراند، خصيصه‏ي آينده‏نگريِ انسان، حسِّ اميد را، ناخودآگاه، از دلِ انسانيّت‏هاي مدفون مي‏روياند و آدمي را به «روزي ديگر» بشارت مي‏دهد.
بي گمان، نسلي كه دچار يأس‏ها و سرخوردگي‏ها است، در پيِ ديدنِ روزي خواهد بود كه تمامي استعدادهاي نهفته‏اش شكوفا شود، و همه‏ي انسان‏ها در پهنه‏ي زمين به جايگاه حقيقي شان برسند.
رهاورد بررسي‏ها نشان مي‏دهد كه تمامِ تلاشِ امامان هدايت (عليهم‏السّلام)، در اين جهت مصروف مي‏شده كه در زماني كه يأسِ از دنيا و حاكمان آن بر شيعيان سيطره پيدا مي‏كرده، مراقب باشند تا نه تنها اين نااميدي به ناحيه‏ي رحمت الهي سرايت نكند، بلكه چراغ اميد به كارسازي و فرج و گشايش امور از جانب پروردگار متعال را در دل پيروان شان فروزان‏تر كنند. در روايتي از امام هشتم (عليه‏السّلام) چنين رسيده:
ما أحسن الصبر، وانتظار الفرج... فعليكم بالصبر؛ فإنّه إنّما يَجيي‏ءُ الفرج علي اليأس...؛29 چه نيكو است صبر و انتظار گشايش امور را كشيدن... پس بر شما است كه صبر پيشه كنيد؛ به درستي كه فرج، آن گاه مي‏آيد كه نااميدي فراگير گشته باشد.


در فضاي مالامال از يأس و نااميدي و سرخوردگي انسان‏ها، آشنايي با آينده‏ي سبز و پر نشاط از مجراي بشارت‏ها و پيش بيني‏هاي قطعي و تخلّف‏ناپذير انبيا و اولياي الهي، آدمي را در پي رسيدن به منجي و مُصلحي حقيقي مي‏دارد. اين حالت، در مرحله‏ي نخست، «تمايلي» بيش نيست، امّا با شناخت بيش‏تر نسبت به اوصاف متعالي و آرماني آن مصلحِ موعود و حكومت‏اش، در كنارِ رويارويي با واقعيّت‏هاي وحشت‏ناك و تلخ و نابه‏هنجار عصر پيش از ظهور، رفته رفته به «محبّت» و «دوست داشتن» به ركن اصلي آن حكومت اصلاح‏گر، يعني قائد و رهبر نهضت، مبدّل مي‏شود. اين جا است كه اين سخن در جاي گاه معنا و مفهوم واقعي خويش قرار مي‏گيرد:
«إنّه لايخرج حتّي لايكون غائبٌ أحبّ إلي الناس منه، مِمّا يلقون من الشر30؛ به درستي كه [مهدي موعود (عليه‏السّلام)] قيام نمي‏كند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوب‏تر از وي نباشد. و اين به خاطر شرارت‏ها و ناروايي‏هايي است كه مردم ديده‏اند.
اهمّيّت عنصر محبوبيّت اجتماعي تا به آن جا است كه وقتي به تاريخ مي‏نگريم، هيچ حكومتي را نمي‏يابيم كه گفته باشد: «متكي بر ستم و سركوب، بر مردم إعمال حاكميّت مي‏كند.».


محبوبيّت اجتماعي كه آمد، به دنبال خود مقبوليّت را مي‏آورد و با آمدن مقبوليّت، مردم، مُلتمِسانه، حاكم را بر اِعمال حكومت بر خويش دعوت مي‏كنند. نمونه‏ي بارز اين مطلب را در ماجراي بيعت مردم با حضرت علي (عليه‏السّلام)، مشاهده مي‏كنيم.31 البته، متون رسيده درباره‏ي نحوه‏ي بيعت مردم با حضرت مهدي (عليه‏السّلام) نيز خالي از اين معنا نيست.32


به خاطر فراهم بودن همين زمينه‏ي اجتماعيِ مناسب، وقتي امام عصر (عليه‏السّلام) ظهور مي‏كند، مردم، با تمام خوش حالي و در نهايت احترام، از آن حضرت استقبال مي‏كنند. مرحوم سيد بن طاووس، رحمه‏اللّه، در نقلي چنين آورده:
لايخرج المهدي حتّي يُقتل النفسُ الزكيّة. فإذا قتلتِ النفسُ الزكيّة غضب عليهم أهل السماء و أهل الأرض، فأتي الناسُ المهدي و زفوّها إليه ما تزّف العروس إلي زوجها ليلةَ عِرسها33؛ حضرت مهدي (عليه‏السّلام) قيام نمي‏كند تا زماني كه نفس زكيّه به شهادت مي‏رسد. پس هنگامي كه نفس زكيه كشته شد، اهل آسمان و زمين، بر قاتلان او خشم ناك مي‏شوند. در اين هنگام است كه مردم، گِرد مهدي (عليه‏السّلام) جمع مي‏شوند، و او را همانند عروسي كه شب زفاف به سوي خانه‏ي شوهر مي‏برند، براي حكومت مي‏آورند.


بي گمان تعبير «زفوها إليه...» حاكي از اشتياق شديد مردم به حكومت حضرت مهدي (عليه‏السّلام) و فراهم بودن زمينه‏ي بي نظير اجتماعي قبل از ظهور است كه به هنگام ظهور، اين گونه از حكومت آن حضرت استقبال مي‏شود. و همانطور كه از متن روايت ظاهر است اين زمينه‏ي اجتماعي پس از بروز ظلمي آشكار كه در قالب شهادت نفس زكيه پديد آمده، در جامعه ايجاد مي‏گردد، بر همين اساس مي‏توان علت رويكرد مردم به حكومت مهدوي را در ادامه سرخوردگي ايشان از ظلم و فساد ديگران ارزيابي كرد.


مرور رواياتي كه در اين باره وارد شده‏اند به ما مي‏نماياند كه عنصر محبوبيّت، در بستر سازي براي حكومت حضرت مهدي(عليه‏السّلام)، از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است. در بياني از قتاده چنين رسيده است:
المهدي خيرالناس... محبوبٌ في الخلايق...34؛ حضرت مهدي (عليه‏السّلام) بهترين مردم است... او، محبوب نزد خلايق است.
در تعبير ديگري از اهل سنّت اين طور آمده است:
إذا نادي منادٍ من السماء: «إنَّ الحق في آل محمد»، فعند ذالك يظهرالمهدي علي أفواه الناس و يشربون حُبّه فلايكون لهم ذكر غيره؛35 هنگامي كه ندا دهنده‏اي از آسمان فرياد زند: «حق در آل محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) است.»، پس در آن زمان مهدي ظاهر مي‏شود و محبّت او در دل مردم جاي مي‏گيرد به طوري كه در ياد هيچ كس، غير او نخواهد بود.
در نقل ديگري، مقدار اشتياق مردم به آن حضرت، با تشبيه به شدت شوق و دل بستگي شتر ماده‏اي به فرزندش بيان شده:
... فيبلغ المؤمنين خروجه فيأتونه مِن كلّ ارض، يحنّون إليه كما تحنّ الناقة إلي فصيلها...؛36 هنگامي كه خبر خروج حضرت مهدي (عليه‏السّلام) به انسان‏هاي مؤمن مي‏رسد، از هر سرزميني به سوي او روانه مي‏شوند و با اشتياق به سوي او مي‏شتابند، همان طور كه شتر ماده به طرف فرزند خود مي‏رود.


2ـ عطش و شيفتگي
انساني كه براي رسيدن به سعادت و خوش بختي به هر دري زده و هر راهي را پيشِ رو گرفته، امّا هر چه بيش‏تر تلاش كرده، بسته بودن درها و بن بست بودن راه‏ها براي‏اش يقيني‏تر گشته است، اشتياق به برپايي حكومت منجي موعود (عليه‏السّلام) در وجودش شعله ورتر مي‏شود. تداوم اين حالت، روح آدمي را به مرحله‏اي جديد مي‏رساند كه آن، عطش و شيفتگي است. اگر در جامعه‏ي بشري، اين عطش پديد آيد، مرحله‏اي مهم از زمينه‏هاي اجتماعيِ ظهور، فراهم شده است.


شايد بتوان سبب تكرار جمله‏ي «يملأ الأرض قسطا و عدلاً كما مُلِئتْ جورا و ظلما» را در همين نكته دانست؛ چرا كه بشر، از روزي كه پا به عرصه‏ي زمين گذاشته و در پرتو زندگي اجتماعي خود، براي پيشبُرد أهداف انساني خويش، سر به فرمان حاكمان و زمامداران نهاده است، اميدوار بوده كه اين حاكمانِ زورمند جلو تعدّيات را بگيرند و جامعه‏اي صالح و به دور از هر گونه ظلم و ستمِ پيدا و پنهان بسازند، امّا نه تنها به اين خواسته‏ي برخاسته از عمقِ جانِ خويش نرسيده، بلكه روز به روز شاهد گسترش ظلم و ستم‏هاي گوناگوني بوده است. از اين رو، هر گاه كه با پديده‏ي ناروايي روبه‏رو مي‏شود، از اعماق وجود آرزوي درك روزگاري را مي‏كند كه با روي كارآمدن مردي الهي، روحِ عدالت در كالبد جامعه‏ي بشري دميده شود. اين، همان زمينه‏ي مساعد و بستر مناسب براي پذيرش حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (عليه‏السّلام) است كه بايد در وجود تمامي جامعه‏ي بشري رسوخ كند.


هر چند كه روبه‏رو گشتن با پديده‏ي نابه‏هنجار ظلم و جور، انسان را از سويي آزرده خاطر و رنجور مي‏كند، امّا از سوي ديگر، نور اميد و عطش زندگي در آينده‏اي حتمي و موعود را كه اثري از ظلم و جور نخواهد داشت در دل او فروزان مي‏كند و همين امر سبب مي‏شود تا لحظه به لحظه، محبّت و دوستي و اُنس با حضرت مهدي (عليه‏السّلام) و حكومت او در جانِ آدمي شدّت يابد، و رفته رفته اين شدّت به عطش و شيفتگي مبدّل شود.
در روايتي از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)، چنين آمده:


«ينزل باُمّتي في آخِرالزمانِ بَلاءٌ شديدٌ مِن سُلطانِهِم لم يُسمَع ببلاءٍ أشد منه حتّي تضيق عليهم الأرض الرحبة حتّي تملاء الارض جورا و ظلما، لايجدالمؤمن ملجأً يلتجي‏ء اليه مِن الظلم، فيبعث اللّهُ عزوجلّ رجلاً مِن عترتي فيملأ الأرض قسطا و عدلاً كما ملئتْ جورا و ظلما يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الأرض37؛ در آخر الزمان، بر امّت من، بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكم ايشان وارد مي‏شود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگي‏اش بر آنان تنگ مي‏شود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان مي‏گردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نمي‏كند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر مي‏انگيزد تا زمين را پُر از قسط و عدل سازد، همان طور كه لبريز از ظلم و جور گشته بود، به طوري كه ساكنين آسمان و زمين، از وي راضي مي‏شوند.


اين روايت، به روشني، نشان مي‏دهد كه دوري جامعه از رهبر الهيِ عادل، و گرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بيدادگر، موجب بروز ظلم و فساد در همه‏ي زمينه‏ها مي‏شود و همين فساد، باعث سختي و مشكلي و پديد آمدن تنگناهاي غير قابل رفع در زندگي بشر مي‏گردد. در نتيجه، سبب تشنگي انسان‏هاي مؤمن به ظهور مصلح واقعي مي‏گردد.
از حديفه، درباره‏ي وضعيّت جامعه‏ي بشري در هنگام قيام حضرت مهدي (عليه‏السّلام) چنين رسيده:
... إنّه لايخرج حتّي لايكون غايب أحبَّ إلي الناس مِنه مِمّا يلقون مِن الشّر؛38 به درستي كه [مهدي موعود (عليه‏السّلام)] قيام نمي‏كند تا زماني كه هيچ غايبي نزد مردم محبوب‏تر از وي نباشد، و اين به خاطر شرارت‏ها و ناروايي‏هايي است كه به مردم رسيده است.
3ـ اضطرار


از بررسي روايات مي‏توان چنين به دست آورد كه «اضطرار»، تبلور فراهم آمدنِ همه‏ي آمادگي‏ها و زمينه‏ها است. انسانِ مضطر، دنيا را باتمام وسعت‏اش، تنگ احساس مي‏كند و زرق و برقِ فريبنده‏ي ظاهرِ قدرت‏هاي شيطاني، او را غافل نمي‏كند. بر عكس، انسان‏هايي كه زندگي در كاخ‏هاي سر به فلك كشيده و بهره‏مندي از مال و منال فاني و عيش و نوش زودگذر دنيا، خط پايان آرزوهايشان را ترسيم كرده است، كجا به دنبال جاي گاهي در كنار مهدي موعود (عليه‏السّلام) خواهند بود؟
انساني كه خود را يافت و ارزش جان خويش را بيش‏تر از آن ديد كه در چند روزه‏ي دنيا تباه‏اش سازد، قدم نهادن در خيمه‏ي محبوب دل‏ها و زندگي در روزگار شيرين ظهور را پايان آرزوهايش قرار مي‏دهد و اين حالت، نه فقط يك آرزوي بي ريشه، بلكه فراتر از عطشي است كه جان آدمي را به لرزه در مي‏آورد و لحظه به لحظه او را در پي رها شدن از وضعيّت كنوني مي‏دارد.

ش از اين نقل شد اين نكته، نمايان است. آن حضرت فرمود:
ينزل بأُمتي في آخر الزمان بلاءٌ شديدٌ مِن سلطانِهِم لم يُسمَع بِبَلاءٍ أشدّ مِنه حتّي تضيق عليهم الأرض الرَّحبَة حتّي تملأ الأرض جورا و ظلما لايجد المؤمن مَلجأً يلتجي‏ء إليه مِن الظلم، فيبعث اللّه عزوجل رجلاً مِن عترتي...39؛ در آخر الزمان، بر امّت، من بلاي شديدي ـ كه تا آن زمان بلايي شديدتر از آن شنيده نشده ـ از جانب سلطان و حاكمِ ايشان وارد مي‏شود، به حدّي كه زمين با آن همه گستردگي‏اش بر آنان تنگ مي‏شود و مالامال از ستمِ آشكار و پنهان مي‏گردد. انسان مؤمن، پناهگاهي پيدا نمي‏كند كه بدان پناه برد. در اين وقت است كه خداوند عزّوجلّ، مردي از خاندان مرا بر مي‏انگيزد... .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید