بخشی از مقاله

مهدويت درفطرت

بشر در مورد آينده چگونه مي‌انديشد؟ آيا اعتقاد به مهدويت يك اعتقاد به اصطلاح مترقي است يا يك اعتقاد ارتجاعي؟ و آيا ريشه در اعماق وجود انسانها دارد؟‌
نمونه‌هاي ذيل، بخشي از نيازها و گرايشهاي متعدد فطري انسانهاست، كه همه آنها اشاره به يك حقيقت واحد دارند، و آن اينكه آدميان بر اساس فطرت خود جامعه ايده‌آلي را مي‌طلبند، تا در آن، عموم ابناء بشر به راحتي در كنار يكديگر ، يكدل و يك زبان، بر مبناي اصول اخلاقي زندگي نمايند، و رهبري را جستجو مي‌كنند تا در سايه راهبري و دادگريش، تباهي از چهره جهان براي هميشه پاك شده و مردم از پرتو هدايتش به سرمنزل وحدت و كمال برسند.


كمال پرستي
خوي كمال پرستي انسان، پيوسته به دنبال رتبه‌اي و منزلتي افزونتر است. تمام تلاشهاي انسان، براي كسب معرفت و ثروت، قدرت و شهرت، بصيرت و سعادت، از فطرت كمال پرستي او سرچشمه گرفته است. " ويل دورانت " فيلسوف معاصر مي‌گويد:
" كشش به سوي مدينه فاضله و كمال مطلوب، در خون ماست و ما را راحت نمي‌گذارد؛ مگر آنكه از رشد و حركت بازمانيم ."


گرايش به وحدت
طبيعت انسان، همواره وحدت‌گرا و وحدت دوست بوده است. از آنجا كه دنياي پس از ظهور منجي، وحدت و همبستگي جامعه بشري را در بالاترين شكل ممكن دارد، عموم آدميان در هر زمان و هر مكان خواستار چنين روزگاري بوده اند ، چنانكه " مهاتما گاندي " چنين مي‌گويد:
" اگر اين جهان نتواند روزي به صورت جهاني واحد درآيد، هيچ ميل ندارم در آن زندگي
كنم ."
عدالت خواهي
زشتي ظلم و ستم، و زيبايي عدل و داد، با سرشت پاك آدميان آميخته است. فطرت انسان روزگاري را مي‌جويد كه حق و عدالت حاكم شود و جور و خيانت محكوم گردد. در عين حال، اوضاع كنوني جهان، آينده روشني را براي اهل آن ترسيم نمي‌كند، به همين دليل در نوشته برنده جايزه نوبل ادبيات 1987، نويسنده بزرگ روس " يوزف برودسكي " در مقاله‌اي كه اوضاع دهه آخر قرن حاضر را پيشگويي و ترسيم كرده مي‌خوانيم


به نظر نمي‌رسد كه طي دهه آينده ، جامعه به چيزي بيش از آنچه هست ، مبدل شود. بهترين چيزي كه مي‌توان به آن اميدوار بود، اين است كه كمتر از امروز ناعادلانه باشد .


نياز به امنيت
نياز به امان و آرامش براي حيات بهتر و پردوام، يكي از حاجات فطري، بلكه حقوق طبيعي هر موجود زنده و به ويژه انسان به شمار مي‌آيد.
تنها اميد
مصلحين و انديشمندان جوامع بشري ، در جستجوي راهي كه پيام‌آور آينده‌اي روشن و نويدبخش باشد، آرزوهاي خويش را در جوامعي ايده‌آل مجسم ساخته اند ؛ ولي متأسفانه تمامي آنها جز طرحهايي غيرعملي و رؤيايي بيش نبوده‌اند. جوامع تشكيل شده از سوي گروهي ديگر چون سازمان ملل و شوراي امنيت و سازمان ع ف و بين‌المللي و صدها گروه و دسته ديگر كه با اهداف خيرخواهانه و عقل‌پسندانه ، آغاز به كار نموده‌اند ، نيز در عمل همچون طبل توخالي بوده‌اند. و هرگز نتوانسته‌اند مرحمي بر زخمهاي بشريت قرار دهند و بالاخره در تأمين امنيت و آسايش ناتوان مانده‌اند.


واقعيت اين است كه عليرغم عدم موفقيت بشر در جامعه ايده‌آل، از روزگاران كهن داستان ظهور مصلح، در آخرالزمان، اصلي اساسي بوده است و پيشينيان بشر، پيوسته آن را به ياد مي‌آورده‌اند.
اصولاً فتوريسم يعني اعتقاد به دوره آخرالزمان، و انتظار ظهور منجي عقيده‌ايست كه در كيشهاي آسماني به مثابه يك اصل مسلم، قبول شده است.
تمامي اديان آسماني بر اين مسئله متفق هستند كه در آخرين دوره‌هاي تاريخ بشريت، در حاليكه جهان مملو از ظلم و جور شده است، موعودي خواهد آمد و نظام جهان را بر اساس پرستش و عبادت خداي يگانه بر مبناي عدل و داد و دوستي برپا خواهد نمود.
پيروان اديان الهي از آنجا كه تمامي وعده‌هاي الهي را محقق مي‌دانند، چشم انتظار اويند . همان كس كه بر اساس آنچه گذشت؛ فطرت تمامي آدميان او را مي‌طلبند.


« باورداشت مهدويت »
بدون شك، «عقيده به مهدويت‏» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان منجي عالم بشريت ‏باوري صرفا اسلامي است كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگي مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتفاق نظر دارند وحتي گروهي از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن 1 احاديث وارده در اين باب حكم نموده ‏اند.


اين باور داشت، به عنوان انديشه‏اي اسلامي، بر پايه قويترين برهان‏هاي نقلي و عقلي استوار است و بررسي تاريخ و شواهد بسيار آن بهترين تاييد بر صحت و متانت آن به شمار مي‏رود و هيچ يك از مسلمانان - چه از شيعيان و چه اهل سنت - به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است مگر برخي از تازه به دوران رسيدگاني كه تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دام‏هاي استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهارچوبه مقاصد منكرين ديانت و مادي گرايان تفسير و تحليل نمي‏كنند.


اين كژ انديشان بدين وسيله كوشيدند، تا دري را بگشايند كه اگر - خداي نخواسته - گشوده گشت ديگر راهي براي اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنت ‏باقي نمي‏ماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغيير و تحرف قرار مي‏گيرد.


براستي اگر چنين رواياتي كه بزرگان علم حديث و كار آموزگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعي بودن آنها تصريح كرده‏ اند بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتي كه «خبر واحد» (2) شمرده مي‏شوند، يا حداقل در اين درجه از اعتبار نيستند چه خواهد بود؟
گروهي از انديشمندان اسلامي نسبت ‏به اين گونه منحرفين از كتاب و سنت كه با جرات و جسارت نسبت‏ به ساحت قدس خداوند و پيامبر گرامي اش (صلي الله عليه و آله) به ايجاد شك و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته ‏اند اعلام خطر نموده، و كتابها و مقالاتي را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشته‏ اند.


آنچه مسلم است اين كه، در پس پرده اين توطئه جز دستهاي پليد كساني كه در صدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار كردن متون اسلامي هستند دستي را نمي‏توان ديد در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندي مردم به كتاب و سنت پاك پيامبر بود كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاي اسلامي باز مي‏داشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روي آنان مي‏بست و اكنون نيز به خوبي پيداست كه چيزي جز سست‏ شدن همين مباني اعتقادي و كم شدن پايبندي‏ها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست،

كه راه نفوذ و سلطه را بربيگانگان گشوده است! - خداوند ما را از فتنه‏ هاي گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد - خنده ‏آورد است كه اين بي‏خبران و غرب باوران - كه به شدت دور از شناخت‏ حقايق اسلامي و فهم مصالح مسلمين ‏اند - در تضعيف «باور مهدويت‏» و احاديث مربوط به آن، گاهي به اين بهانه تمسك جسته‏ اند، كه اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجري و تابعين ذكري از آن به ميان نيامده است. گاهي دايه مهربان‏تر از مادر شده اين عقيده را سبب اختلاف و درگيري بين مسلمانان و قيام عليه حكومت‏ها و موجب تبليغات سياسي دانسته‏ اند و گاهي نيز به برخي اختلافاتي كه بين پاره‏اي از احاديث اين باب است استناد كرده ‏اند (3) .


و همه اين ها، از عجيب و غريب‏ترين نوع استدلالاتي است كه در رد سنت ‏شريف نبوي به آن تمسك شده است از آن رو كه:
اولا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام و بر اينكه خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) اولين پايگاه براي نشر «عقيده به مهدويت‏» در بين مسلمانان بوده ‏اند چه دليلي قوي‏تر و محكم‏تر از وجود خود اين احاديث متواتره در اصلي‏ترين و معتبرترين كتابهاي اهل سنت؟!


و چه برهاني روشن ‏تر از اجماع علماي مسلمين و اينكه آنان هيچ كس از مدعيان مهدويت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدي (عليه السلام)» رد نكرده‏ اند بلكه در رد ادعاي چنان افرادي، به «عدم وجود صفات و نشانه‏ هاي خاص مهدي (عليه السلام) در آنها» استناد كرده‏ اند.
چنانكه حكايت «محمد بن عجلان‏» با «جعفر بن سليمان‏» و آنچه فقيه ان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته‏ اند، شاهدي آشكار در اين زمينه به شمار مي‏رود. (4)


پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراواني و تواتري كه دارند و با عنايت‏ به اجماع و اتفاقي كه از ناحيه علماي اسلامي بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استواري «عقيده به مهدويت‏» باشد پس به كدامين دليل مي‏توان استناد كرد؟ و درستي انتساب كدامين عقيده اسلامي به صحابه و پيامبر اكرم را مي‏توان اثبات نمود؟


ثانيا شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلي را نتوان يافت كه بر سر آن اختلاف و درگيري و نزاع صورت نگرفته باشد. حتي مي‏توان گفت كه پيرامون «مسائل خدا شناسي‏» و «نبوت پيامبران الهي عليهم السلام‏» نيز نزاع‏ها ودرگيري‏ها، بيش ازمسئله «مهدويت‏» به وقوع پيوسته است. چنانكه بين مكتب اشاعره و غير آنان و بين پيروان مذاهب شافعي، حنفي، حنبلي، مالكي و غير آنان درگيري‏ها بلكه جنگ‏هاي خونين بسيار اتفاق افتاده است.


بلكه مي‏شود گفت: بر سر مفاهيمي همچون «عدالت‏» و «امنيت‏» و ساير مفاهيمي كه همه انسان‏ها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و يا دفع كساني كه آنها را وسيله ‏اي براي مقاصد سياسي خويش قرار مي‏دادند، جنگ‏هاي خانمان برانداز و معركه‏ هاي خونيني درگرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت كه با اسم «اقامه حق‏» و «رعايت عدالت و برابري‏» و «حمايت از آزادي انسان و حقوق او» به خاك و خون غلطيده ‏اند بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگري باشد.


نتيجه اينكه پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاي حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مي‏پذيرد، لكن به حق ضرري نمي‏رساند و خدشه ‏اي وارد نمي‏كند چنانكه خداوند بزرگ مي‏فرمايد:
(بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون) (5)
«بلكه ما، حق را بر باطل مي‏افكنيم تا آن را در هم شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده و باطل شدني است و واي بر شما از آنچه درباره خداوند توصيف مي‏كنيد.»


علاوه بر اينكه بايد توجه داشت كه فريب خوردن عوام و قبول ادعاي دروغين دجال گونه‏هاي مدعي مهدويت (6) توسط آنان در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايي آنان به نشانه ‏هاي حضرت مهدي (عليه السلام) و نسب شريف ايشان و ويژگي‏هاي خاصي است كه براي ايشان در احاديث مختلفه (7) مورد تصريح قرار گرفته است وگرنه در اين باب جايي براي گمراهي و گمراه ساختن ديگران وجود ندارد.


اين وظيفه علما و انديشمندان است كه «عقيده به مهدويت‏» را تبيين كنند و هدف‏هاي آنرا به مردم بشناسانند و ويژگي‏ها و نشانه ‏هايي را كه به وسيله آنها «حضرت مهدي موعود (عليه السلام)» از دغل پيشگان مدعي «مقام مهدويت‏» باز شناخته مي‏شود، براي توده مسلمانان برشمارند و توضيح دهند.
ثالثا: يكي از فرقه ‏هايي كه بين احاديث متواتره و غير متواتره (8) وجود دارد، اين است كه در «متواتره لفظي تفصيلي‏» (9) يقين و باور قطعي نسبت ‏به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين (عليه السلام) - به عين همان كلمات و الفاظ موجود در متن حديث - حاصل مي‏شود و در چنين حديثي ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگري كه با همين خصوصيات، مفاد و معنايي خلاف (10) حديث اول داشته باشد; كه در اين صورت بايد به وسيله ايجاد موافق ت‏بين دو معنا و جمع بين دو حديث‏ به وسيله حمل عام بر خاص - تخصيص عام - و يا حمل مطلق بر مقيد - تقييد مطلق - و يا حمل ظاهر بر اظهر - تقديم اظهر - و مانند اينها تنافي و اختلاف ظاهري و ابتدايي بين دو روايت را حل كرد.


اگر چنين جمعي ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده و هيچ كدام صلاحيت‏ براي استناد حكمي به آن را نخواهد داشت.
اما در «متواتر اجمالي‏» (11) اختلاف و تعارضي كه در عبارات و متون احاديث هست مشكلي ايجاد نمي‏كند بلكه به آن روايتي كه از همه روايت‏هاي آن مجموعه «اخص‏» است و شمول كمتري دارد اخذ مي‏شود.


اما در «متواتر معنوي‏» (12) به قدر مشترك همه احاديث و مضموني كه در همگي آنها تكرار شده و مورد اتفاق كل آن مجموعه است اخذ مي‏شود.
بنابراين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث زياني به «متواتر» بودن آنها نمي‏زند بلكه در احاديث «غير متواتر» نيز اين اختلاف متن ضرري به صحت آن «حديث صحيحي‏» كه بين آنهاست وارد نمي‏كند زيرا در آن صورت هم روايت صحيح‏ تر و روايت كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنت قطعي يا بخاطر قوي بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قرايني خاص نسبت ‏به حديث ديگر متعارض با آن رجحان و برتري دارد، مورد عمل قرار مي‏گيرد.


اين امور را جز كساني كه در علم حديث‏ شناسي، داراي تجربه و مهارت كافي باشند باز نمي‏شناسند و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافي بايد همه احاديث متعارض كنار گذاشته مي‏شد لازم بود كه كليه روايات يا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند كه نتيجه ‏اش تغيير چهره دين اسلام در اكثر احكام شرعي و دستورات فقهي بود زيرا كمتر موضوعي در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مي‏شد كه احاديث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضي «ناپايدار» به «عموم و خصوص‏» يا «اطلاق و تقييد».


بنابراين در از بين بردن اين تعارضات ابتدائي كه در گفتگوهاي عادي مرم نيز وجود دارد و در تشخيص حديث درست از نادرست و حديث قوي از ضعيف روايت معتبر از غير معتبر تنها راه اين است كه به قواعد و مقرراتي كه در نزد عقلا و انديشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت ‏دار رجوع شود و بدين وسيله بعضي از احاديث را به بعضي ديگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بين روايات و عمل به روايتي كه از نظر سندي يا مضموني قوت و متانت ‏بيشتر دارد يا با قرآن كريم و سنت ثابت ‏شده و مانند آن موافقتر است‏ به اين قاعده عمل شود و از رد كردن روايت و ناديده گرفتن آن خودداري گردد.
نتيجه كلام اينكه اخبار و رواياتي كه درباره «مهدويت‏» ازمعصومين (عليه السلام) وارد شده، همگي بايد در پرتو چنين قواعدي، بحث و بررسي شود. كه چنانچه احاديث «متواتري‏» داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار «غير متواتر» نيز بعضي به بعضي تقويت ‏شده، و برخي، برخي ديگر را تفسير كنند و اگر «خبر ضعيفي‏» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقيه موارد تاييد معتبر در آن عمل شود.


از اين رو مي‏توان گفت: هيچ كسي احاديث وارده در باب «عقيده به مهدويت‏» را مردود و شبه ‏دار نمي‏پندارد مگر ناآگاهان به صناعت ‏حديث ‏شناسي يا آگاهاني كه تحت تاثير تبليغات باطل و فتنه ‏هاي گمراهي آفرين استعمارگران با سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دشمني برخاسته ‏اند.

پي‏نوشتها:
(1) - متواتر به معني «پياپي‏» در اصطلاح «حديث ‏شناسي‏» به احاديث متعدده‏اي گفته مي‏شود، كه روايت كنندگان آن در هر طبقه، به گونه‏اي زياد باشند كه از مجموع روايات آنها «علم عادي‏» به صدور آن كلام، از معصوم (عليه السلام) حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلافات راويان و تعدد آنها در نقل يك خبر از معصوم (عليه السلام) به حدي باشد كه توافق آنان بر «كذب‏» و همدستي آنان در «جعل خبر» ممكن نباشد.


(2) «خبر واحد» خبري است كه نقل كننده آن يك يا چند «راوي‏» باشد. تا آنجا كه به حد «تواتر» نرسيده باشد و در اصطلاح «حديث شناسي‏» تقسيم بندي‏هاي مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترين اقسام آن در رابطه با «راوي‏» عبارتند از: «صحيح‏»، «حسن‏»، «موثق‏» و «ضعيف‏».
(3) از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدي (عليه السلام) است كه در پاره‏اي از روايات اهل سنت عبارت «اسم ابيه اسم ابي‏» به حديث مشهور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) «اسمه اسمي و كنية كنيتي‏» افزوده شده است ‏به اين معنا كه «نام مهدي همنام من، و كنيه او همانند كنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است.» و يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، كه همگي اين موارد در خود مدارك اهل سنت قابل دسترسي و نظر مشهور شيعه بر طبق احاديث وارده در همان كتابها قابل اثبات است.


(4) جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از كتاب البرهان في علامات مهدي آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان يكي از فقهاي مدينه بود، كه در زمان حكومت ‏بني عباس با مردي به نام محمد بن عبد الله محض كه از نسل امام حسن مجتبي (عليه السلام)، بود بيعت كرد. منصور خليفه عباسي كه بسياري از سادات حسني را به جرم مخالفت‏ با دستگاه حكومت كشته بود محمد بن عجلان را احضار كرد و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: اين دستي كه با دشمن من بعيت كرده است‏ بايد بريده شود فقهاي مدينه وساطت كردند و گفتند اين مرد تقصيري ندارد چون فقيه است و بر طبق روايات خيال كرده كه محمد بن عبدالله بن محض «مهدي امت‏» است از اين رو با او بيعت كرد و قصد دشمني با تو را نداشته است.
(5) سوره انبياء آيه 18


(6) تعداد كساني كه در طي تاريخ اسلام ادعاي «مهدويت‏» داشته و به انگيزه ‏هاي مختلف به دروغ خود را «قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله)» معرفي كرده ‏اند يا برخي از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ بر ايشان تبليغ و ترويج كرده‏ اند، بيش از پنجاه نفر مي‏باشد.


(7) براي شناختن اين خصوصيات از حيث اصل و نسب و سيماي ظاهري و كيفيت اخلاق و رفتار و از حديث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حكومت آن بزرگوار مي‏توان به كتاب‏هايي كه در اين باب نوشته شده است هم چون مهدي موعود منتخب الاثر و ... مراجعه نمود.
(8) غير متواتر، اعم از خبر يك يا چند راوي و اعم از اينكه قرايني بر صحت و صدور آن از معصوم (عليه السلام) وجود داشته يا نداشته باشد تعبيري ديگر از همان «خبر واحد»است.


(9) احاديث متعددي كه با اسناد گوناگون و به وسيله راويان مختلف از هر يك از معصومين (عليهم السلام) نقل شده ‏اند اما همگي آنها از حيث مضمون و لفظ كاملا يكسان بوده و در تعابير و كلمات هيچ اختلافي با هم ندارند.
چنانكه همه اين راويان اتفاق دارند بر اينكه از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: «اني تاركم فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي.»
(10) اين مخالفت ‏بين دو حديث متواتر به گونه‏اي نيست كه با هم تضاد و تناقصي داشته باشند بلكه يكي از آن دو به عنوان شرط يا قيد يا خصوصيتي زايد بر ديگري قابل جمع با آن مي‏باشد.


(11) احاديث متعددي كه اگر چه در الفاظ و تعابيرشان اختلافاتي وجود دارد اما به خاطر كثرت راويان به گونه‏اي هستند كه مي‏توان علم اجمالي پيدا كرد كه حداقل يكي از آنها با همين الفاظ و كلمات وارده در حديث از معصوم (عليه السلام) صادر گرديده است. مثلا در بعضي از اين گونه روايات آمده است كه: خبري كه «راوي مؤمن‏» آن رانقل كرده باشد حجت است و در بعضي ديگر آمده است ‏خبري كه «راوي‏» آن راستگو باشد حجت است و در بعضي ديگر آمده است: خبري كه روايت كننده آن «عادل‏» باشد حجت است در اينجا علم پيدا مي‏كنيم كه حداقل يكي از اين روايت‏ ها صحيح و صادر شده از معصوم است.


حال در اين ميان روايتي راكه خاص‏ تر از بقيه روايات است و شمول كمتري دارد و به عبارت ديگر بقيه روايات هم آن را به نوعي تاييد مي‏كنند، اختيار كرده و به مضممون اش عمل مي‏نمائيم كه مثال در مذكور آخرين دسته اين روايات يعني حجت ‏بودن «خبر عادل‏» است زيرا اگر راوي «عادل‏» باشد حتما «مؤمن‏» و «راستگو» هم هست و دو دسته قبلي آن را شامل مي‏شوند.


(12) مجموعه ‏اي از احاديث كه همگي بر معنايي خاص يا حكمي معين «دلالت مشترك‏» دارند، اگر چه در الفاظ و تعابير با يكديگر اختلاف دارند. به شكلي كه در بين اين مجموعه هيچ حديثي را نتوان يافت كه به طور قطع و يقين «مضمون‏» و «متن‏» و «الفاظش‏» همگي از ناحيه معصوم (عليه السلام) صادر شده است.
مثل روايت‏ هايي كه درباره كيفيت جنگ ‏هاي اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) با الفاظ و تعابير و مضامين گوناگون وارد شده‏ اند، ولي همگي آنها در اثبات شجاعت‏بي‏نظير براي مولا علي (عليه السلام) متفق هستند. و مثل حكايات فراوان و نقل‏هاي متفاوتي كه درباره بخشش و كرم حاتم طائي در كتاب‏هاي مختلف وجود دارد كه از همگي آنها به آنچه كه قدر مشترك و مضمون عام بين همه آنهاست، يقين و علم قطعي پيدا مي‏شود و آن، وجود حاتم در زماني از زمان‏هاي گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسيار توسط او مي‏باشد.


لزوم اعتقاد به مهدويت
بدون شك، «عقيده به مهدويت‏» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان منجي عالم بشريت ‏باوري صرفا اسلامي است كه بر اساس كتاب و سنت پديد آمده و همگي مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتفاق نظر دارند وحتي گروهي از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن 1 احاديث وارده در اين باب حكم نموده ‏اند.
اين باور داشت، به عنوان انديشه‏اي اسلامي، بر پايه قويترين برهان‏هاي نقلي و عقلي استوار است و بررسي تاريخ و شواهد بسيار آن بهترين تاييد بر صحت و متانت آن به شمار مي‏رود و هيچ يك از مسلمانان - چه از شيعيان و چه اهل سنت - به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است مگر برخي از تازه به دوران رسيدگاني كه تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دام‏هاي استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تاويل آن در چهارچوبه مقاصد منكرين ديانت و مادي گرايان تفسير و تحليل نمي‏كنند.


اين كژ انديشان بدين وسيله كوشيدند، تا دري را بگشايند كه اگر - خداي نخواسته - گشوده گشت ديگر راهي براي اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنت ‏باقي نمي‏ماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغيير و تحرف قرار مي‏گيرد.
براستي اگر چنين رواياتي كه بزرگان علم حديث و كار آموزگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعي بودن آنها تصريح كرده‏ اند بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتي كه «خبر واحد» (2) شمرده مي‏شوند، يا حداقل در اين درجه از اعتبار نيستند چه خواهد بود؟
گروهي از انديشمندان اسلامي نسبت ‏به اين گونه منحرفين از كتاب و سنت كه با جرات و جسارت نسبت‏ به ساحت قدس خداوند و پيامبر گرامي اش (صلي الله عليه و آله) به ايجاد شك و ترديد و تحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته ‏اند اعلام خطر نموده، و كتابها و مقالاتي را در رد و ابطال نظريات آنان نگاشته‏ اند.


آنچه مسلم است اين كه، در پس پرده اين توطئه جز دستهاي پليد كساني كه در صدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار كردن متون اسلامي هستند دستي را نمي‏توان ديد در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندي مردم به كتاب و سنت پاك پيامبر بود كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاي اسلامي باز مي‏داشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روي آنان مي‏بست و اكنون نيز به خوبي پيداست كه چيزي جز سست‏ شدن همين مباني اعتقادي و كم شدن پايبندي‏ها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، كه راه نفوذ و سلطه را بربيگانگان گشوده است! - خداوند ما را از فتنه‏ هاي گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد - خنده ‏آورد است كه اين بي‏خبران و غرب باوران - كه به شدت دور از شناخت‏ حقايق اسلامي و فهم مصالح مسلمين ‏اند -

در تضعيف «باور مهدويت‏» و احاديث مربوط به آن، گاهي به اين بهانه تمسك جسته‏ اند، كه اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست و در بين صحابه قرن اول هجري و تابعين ذكري از آن به ميان نيامده است. گاهي دايه مهربان‏تر از مادر شده اين عقيده را سبب اختلاف و درگيري بين مسلمانان و قيام عليه حكومت‏ها و موجب تبليغات سياسي دانسته‏ اند و گاهي نيز به برخي اختلافاتي كه بين پاره‏اي از احاديث اين باب است استناد كرده ‏اند (3) .
و همه اين ها، از عجيب و غريب‏ترين نوع استدلالاتي است كه در رد سنت ‏شريف نبوي به آن تمسك شده است از آن رو كه:


اولا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اول اسلام و بر اينكه خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) اولين پايگاه براي نشر «عقيده به مهدويت‏» در بين مسلمانان بوده ‏اند چه دليلي قوي‏تر و محكم‏تر از وجود خود اين احاديث متواتره در اصلي‏ترين و معتبرترين كتابهاي اهل سنت؟!
و چه برهاني روشن ‏تر از اجماع علماي مسلمين و اينكه آنان هيچ كس از مدعيان مهدويت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدي (عليه السلام)» رد نكرده‏ اند بلكه در رد ادعاي چنان افرادي، به «عدم وجود صفات و نشانه‏ هاي خاص مهدي (عليه السلام) در آنها» استناد كرده‏ اند.
چنانكه حكايت «محمد بن عجلان‏» با «جعفر بن سليمان‏» و آنچه فقيه ان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته‏ اند، شاهدي آشكار در اين زمينه به شمار مي‏رود. (4)


پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراواني و تواتري كه دارند و با عنايت‏ به اجماع و اتفاقي كه از ناحيه علماي اسلامي بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت و استواري «عقيده به مهدويت‏» باشد پس به كدامين دليل مي‏توان استناد كرد؟ و درستي انتساب كدامين عقيده اسلامي به صحابه و پيامبر اكرم را مي‏توان اثبات نمود؟
ثانيا شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلي را نتوان يافت كه بر سر آن اختلاف و درگيري و نزاع صورت نگرفته باشد. حتي مي‏توان گفت كه پيرامون «مسائل خدا شناسي‏» و «نبوت پيامبران الهي عليهم السلام‏» نيز نزاع‏ها ودرگيري‏ها، بيش ازمسئله «مهدويت‏» به وقوع پيوسته است. چنانكه بين مكتب اشاعره و غير آنان و بين پيروان مذاهب شافعي، حنفي، حنبلي، مالكي و غير آنان درگيري‏ها بلكه جنگ‏هاي خونين بسيار اتفاق افتاده است.


بلكه مي‏شود گفت: بر سر مفاهيمي همچون «عدالت‏» و «امنيت‏» و ساير مفاهيمي كه همه انسان‏ها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و يا دفع كساني كه آنها را وسيله ‏اي براي مقاصد سياسي خويش قرار مي‏دادند، جنگ‏هاي خانمان برانداز و معركه‏ هاي خونيني درگرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت كه با اسم «اقامه حق‏» و «رعايت عدالت و برابري‏» و «حمايت از آزادي انسان و حقوق او» به خاك و خون غلطيده ‏اند بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگري باشد.


نتيجه اينكه پوشيده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاي حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفين، زياد انجام مي‏پذيرد، لكن به حق ضرري نمي‏رساند و خدشه ‏اي وارد نمي‏كند چنانكه خداوند بزرگ مي‏فرمايد:
(بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون) (5)
«بلكه ما، حق را بر باطل مي‏افكنيم تا آن را در هم شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده و باطل شدني است و واي بر شما از آنچه درباره خداوند توصيف مي‏كنيد.»
علاوه بر اينكه بايد توجه داشت كه فريب خوردن عوام و قبول ادعاي دروغين دجال گونه‏هاي مدعي مهدويت (6) توسط آنان در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايي آنان به نشانه ‏هاي حضرت مهدي (عليه السلام) و نسب شريف ايشان و ويژگي‏هاي خاصي است كه براي ايشان در احاديث مختلفه (7) مورد تصريح قرار گرفته است وگرنه در اين باب جايي براي گمراهي و گمراه ساختن ديگران وجود ندارد.


اين وظيفه علما و انديشمندان است كه «عقيده به مهدويت‏» را تبيين كنند و هدف‏هاي آنرا به مردم بشناسانند و ويژگي‏ها و نشانه ‏هايي را كه به وسيله آنها «حضرت مهدي موعود (عليه السلام)» از دغل پيشگان مدعي «مقام مهدويت‏» باز شناخته مي‏شود، براي توده مسلمانان برشمارند و توضيح دهند.


ثالثا: يكي از فرقه ‏هايي كه بين احاديث متواتره و غير متواتره (8) وجود دارد، اين است كه در «متواتره لفظي تفصيلي‏» (9) يقين و باور قطعي نسبت ‏به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين (عليه السلام) - به عين همان كلمات و الفاظ موجود در متن حديث - حاصل مي‏شود و در چنين حديثي ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگري كه با همين خصوصيات، مفاد و معنايي خلاف (10) حديث اول داشته باشد; كه در اين صورت بايد به وسيله ايجاد موافق ت‏بين دو معنا و جمع بين دو حديث‏ به وسيله حمل عام بر خاص - تخصيص عام - و يا حمل مطلق بر مقيد - تقييد مطلق - و يا حمل ظاهر بر اظهر - تقديم اظهر - و مانند اينها تنافي و اختلاف ظاهري و ابتدايي بين دو روايت را حل كرد.


اگر چنين جمعي ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده و هيچ كدام صلاحيت‏ براي استناد حكمي به آن را نخواهد داشت.
اما در «متواتر اجمالي‏» (11) اختلاف و تعارضي كه در عبارات و متون احاديث هست مشكلي ايجاد نمي‏كند بلكه به آن روايتي كه از همه روايت‏هاي آن مجموعه «اخص‏» است و شمول كمتري دارد اخذ مي‏شود.


اما در «متواتر معنوي‏» (12) به قدر مشترك همه احاديث و مضموني كه در همگي آنها تكرار شده و مورد اتفاق كل آن مجموعه است اخذ مي‏شود.
بنابراين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث زياني به «متواتر» بودن آنها نمي‏زند بلكه در احاديث «غير متواتر» نيز اين اختلاف متن ضرري به صحت آن «حديث صحيحي‏» كه بين آنهاست وارد نمي‏كند زيرا در آن صورت هم روايت صحيح‏ تر و روايت كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنت قطعي يا بخاطر قوي بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد و قرايني خاص نسبت ‏به حديث ديگر متعارض با آن رجحان و برتري دارد، مورد عمل قرار مي‏گيرد.
اين امور را جز كساني كه در علم حديث‏ شناسي، داراي تجربه و مهارت كافي باشند باز نمي‏شناسند و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافي بايد همه احاديث متعارض كنار گذاشته مي‏شد لازم بود كه كليه روايات يا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند كه نتيجه ‏اش تغيير چهره دين اسلام در اكثر احكام شرعي و دستورات فقهي بود زيرا كمتر موضوعي در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مي‏شد كه احاديث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضي «ناپايدار» به «عموم و خصوص‏» يا «اطلاق و تقييد».


بنابراين در از بين بردن اين تعارضات ابتدائي كه در گفتگوهاي عادي مرم نيز وجود دارد و در تشخيص حديث درست از نادرست و حديث قوي از ضعيف روايت معتبر از غير معتبر تنها راه اين است كه به قواعد و مقرراتي كه در نزد عقلا و انديشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت ‏دار رجوع شود و بدين وسيله بعضي از احاديث را به بعضي ديگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بين روايات و عمل به روايتي كه از نظر سندي يا مضموني قوت و متانت ‏بيشتر دارد يا با قرآن كريم و سنت ثابت ‏شده و مانند آن موافقتر است‏ به اين قاعده عمل شود و از رد كردن روايت و ناديده گرفتن آن خودداري گردد.
نتيجه كلام اينكه اخبار و رواياتي كه درباره «مهدويت‏» ازمعصومين (عليه السلام) وارد شده، همگي بايد در پرتو چنين قواعدي، بحث و بررسي شود. كه چنانچه احاديث «متواتري‏» داريم مورد عمل قرار گيرد و در اخبار «غير متواتر» نيز بعضي به بعضي تقويت ‏شده، و برخي، برخي ديگر را تفسير كنند و اگر «خبر ضعيفي‏» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقيه موارد تاييد معتبر در آن عمل شود.


از اين رو مي‏توان گفت: هيچ كسي احاديث وارده در باب «عقيده به مهدويت‏» را مردود و شبه ‏دار نمي‏پندارد مگر ناآگاهان به صناعت ‏حديث ‏شناسي يا آگاهاني كه تحت تاثير تبليغات باطل و فتنه ‏هاي گمراهي آفرين استعمارگران با سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دشمني برخاسته ‏اند.

پي‏نوشتها
(1) - متواتر به معني «پياپي‏» در اصطلاح «حديث ‏شناسي‏» به احاديث متعدده‏اي گفته مي‏شود، كه روايت كنندگان آن در هر طبقه، به گونه‏اي زياد باشند كه از مجموع روايات آنها «علم عادي‏» به صدور آن كلام، از معصوم (عليه السلام) حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلافات راويان و تعدد آنها در نقل يك خبر از معصوم (عليه السلام) به حدي باشد كه توافق آنان بر «كذب‏» و همدستي آنان در «جعل خبر» ممكن نباشد

.
(2) «خبر واحد» خبري است كه نقل كننده آن يك يا چند «راوي‏» باشد. تا آنجا كه به حد «تواتر» نرسيده باشد و در اصطلاح «حديث شناسي‏» تقسيم بندي‏هاي مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترين اقسام آن در رابطه با «راوي‏» عبارتند از: «صحيح‏»، «حسن‏»، «موثق‏» و «ضعيف‏».


(3) از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدي (عليه السلام) است كه در پاره‏اي از روايات اهل سنت عبارت «اسم ابيه اسم ابي‏» به حديث مشهور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) «اسمه اسمي و كنية كنيتي‏» افزوده شده است ‏به اين معنا كه «نام مهدي همنام من، و كنيه او همانند كنيه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است.» و يا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، كه همگي اين موارد در خود مدارك اهل سنت قابل دسترسي و نظر مشهور شيعه بر طبق احاديث وارده در همان كتابها قابل اثبات است.


(4) جريان محمد بن عجلان در صفحه 174 از كتاب البرهان في علامات مهدي آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان يكي از فقهاي مدينه بود، كه در زمان حكومت ‏بني عباس با مردي به نام محمد بن عبد الله محض كه از نسل امام حسن مجتبي (عليه السلام)، بود بيعت كرد. منصور خليفه عباسي كه بسياري از سادات حسني را به جرم مخالفت‏ با دستگاه حكومت كشته بود محمد بن عجلان را احضار كرد و بعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: اين دستي كه با دشمن من بعيت كرده است‏ بايد بريده شود فقهاي مدينه وساطت كردند و گفتند اين مرد تقصيري ندارد چون فقيه است و بر طبق روايات خيال كرده كه محمد بن عبدالله بن محض «مهدي امت‏» است از اين رو با او بيعت كرد و قصد دشمني با تو را نداشته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید