بخشی از مقاله

موضوع اخلاق

اخلاق موضوعي فلسفي ، سياسي ، تربيتي و اجتماعي است . متفكران در فلسفه به ماهيت تفكر اخلاقي تكيه مي كنند و در سياست آن را به كار مي برند و درسطح فردي نوع سلوك آدمي و روابط اجتماعي او را تعريف وتبيين مي كنند و در سطح اجتماعي (محلي وجهاني ) نيز بر اساس آن قانون مي نويسند .


در غرب سنت فكري 2300 ساله اي ، پيرامون اخلاق كه آن را به درستي فلسفه اخلاق مي خوانند ، وجود دارد . غايت و هدف اين موضوع راه يافتن به راهكارهايي ويژه براي زندگي بهتر است . و هر ديدگاه يا مكتبي در اخلاق تعبير خاص و ويژه اي از زندگي بهتر ارائه كرده است كه تاريخ فلسفه خود گواه اين مدعا است .
فلسفه اخلاق پايه نظري ساختار سياسي و خوراك اصلي يا گوهر علوم سياسي در هر جامعة متمدن است . نياكان ما به درستي ، آن را سياست مدن و آئين شهري ناميدند و از راه تفكر اخلاقي است كه نظام حقوقي يك جامعه پي ريزي مي شود كه آن هم انواع گوناگون دارد .
يكي از آن دو نظام اخلاقي ديني است كه پايه داوري اخلاق « را بر وحي » استوار مي كند و نظام اخلاقي غير ديني (‍ سكولار) كه پايه داوري اخلاق را بر خرد بنا مي نهد .


مكتب هاي ديگري هم هستند كه به اخلاق از زاوية جدا و مستقل مي نگرند . به عبارت ديگر اگر كمي محلي سخن بگوييم بحث و جدل ميان دو جهان انقلابي و غير انقلابي موضوع اخلاقي است . مفهوم اخلاق تنها در آن حد سادة عاميانه نيست كه قبلا در فرهنگ تربيتي ايراني يا شرقي ، فرزند مطيع ، رام و بدون شخصيت را انسان با تربيت و اخلاقي مي شناسد . اخلاق هم دربارة نيك و بد سخن مي گويد وهم دربارة فراسوي نيك و بد . قانون گرچه از فلسفه اخلاق جداست ولي زادة آن است . اساساً بحث حقوق بطور تام وتمام بستگي به اخلاق يا دقيقتر به ديد خاصي از

اخلاق دارد . از اينجاست كه نظام هاي حقوقي گوناگوني در جهان بوجود آمده اند . زاويه ديد ما در جهان اخلاق نوعي خاص از لوايح قانوني را مي نويسد و تنظيم مي كند و در آن مرجعي كه آن لوايح را تصويب و تبديل به قانون مي كند موضع كاملا روشن و خاصي در اخلاق دارد . به زبان ديگر ، نظام هاي دادگستري محصولات فلسفة اخلاق هستند . اين تنوع مكتب هاي اخلاقي است كه مآلاً نظام هاي دادگستري گوناگون را در جهان آفريده و مي آفرينند . اگر در نظامي حقوق فردي چندان رعايت

نشده است اين نشان مي دهد كه ديد اخلاقي عامه ي مردم كه از زبان ، فرهنگ ، دين ، شرع و عرف و حتي در مجموعه ي واژگان مورد استفاده ، نمايان مي شود ، فاقد تعريف روشني از حقوق فردي است . در نتيجه قانون ، آن حق و حقوق فردي را ناديده مي گيرد پس يك رابطه ي علّي ميان تفكر اخلاقي و شيوه ي قانون مندي يك جامعه وجود دارد . در نهايت قانون از اخلاق جداست زيرا مجازات هاي مادي ، فيزيكي و نهايي وجود دارند (مانند زندان ، جريمه ) كه قانون را اجرا مي كنند اما تنها عوامل اجرايي اخلاق ضمير باطن و وجدان هستند

.
اخلاق همچنين از اتيكت و آداب اجتماعي جداست كه به واقع متوجه است به قالب و سبك و آن را بر ماهيت وجود اجتماعي برتري مي نهد .
اتيكت مشخص مي كند كه چه چيز رفتار مؤدبانه است مهمتر اينكه آيا اين رفتار ، در يك نگاه عميقتر ، درست است يا خير؛ ؟ آداب و رسوم به ما مي گويند كه چطور لباس بپوشيم ، چگونه به يكديگر تبريك بگوييم ، چگونه غذا بخوريم و مراسم اجتماعي را به جا بياوريم . د رحالي كه ما يكديگر را با دست دادن ، تعظيم كردن ، بغل نمودن يا يك بوسه بر گونه تهنيت مي گوييم ، اين عمل در آداب اجتماعي گوناگون تغيير مي كند . اما هيچ يك از اينها تقدم اخلاقي ندارد .


مثلاً در ايران مردم هنگام غذا خوردن چنگال را در دست چپ مي گيرند ولي در هند ، مردم بطور عام غذا را با 4 انگشت دست راست مي خورند . هيچ يك از اين اعمال ارجحيت اخلاقي ندارد . اتيكت به قراردادهاي اجتماعي اجازه ي حركت آرام را مي دهد . اما هسته و گوهر آن قراردادها نيست . اطاعت و اجراي آداب و عادات وجود اجتماعي ما را نشان مي دهد و بيان مي كند و اين بدان معني نيست كه وجود اجتماعي براي آن است . هم زمان بي احترامي به اتيكت مي تواند غير اخلاقي تلقي شود . مثلاً بي حجابي يك فرد خارجي خانم در ايران مي تواند براي ايرانيان مسلمان غير قابل تحمل باشد و غير اخلاقي تلقي شود و واكنش سختي را به دنبال داشته باشد .

قانون ، اتيكت و دين مباني مهمي هستند اما هر يك محدوديت هاي خاص خودش را دارد . محدوديت قانون آنست كه شما نمي توانيد بر ضد هر نارسايي اجتماعي قانون وضع كنيد و نه هر قانون دلخواهي را تحميل كنيد . محدوديت اتيكت آنست كه نمي تواند به آنچه براي وجود شخصي و اجتماعي مهم است برسد . اتيكت يك اختراع فرهنگي است اما اخلاق مي گويد كه يك كشف

است . محدوديت قانون حاكميت دين آنست كه بر سر مرجعيت آرميده است . و ما هميشه درباره ي اعتبار مرجعيت يا درباره ي اينكه چطور مرجعيت مي تواند در موارد جاه طلبانه يا تازه حكومت كند ، در توافق نيستيم يا مطمئن نيستيم زيرا دين بر اساس خرد استوار نگشته است بلكه بر وحي استوار است و ما نمي توانيم از خرد براي توجيه و فهم كسي كه با باورهاي ديني ما شريك نيست ، استفاده نماييم و به او بقبولانيم كه دين ما درست است . به طور خلاصه اخلاق با فرو رفتن عميق تر د رماهيت اجتماعي ما ، خودش را از قانون و اتيكت جدا مي كند و از دين مجزا مي شود زيرا براي تأئيد اصالتش خرد را مي جويد نه مرجعيت را . هدف مركزي فلسفة اخلاق امنيت بخشيدن به اصول معتبر و برخورد ارزشهايي است كه مي تواند ابزار اعمال انساني در توليد شخصيت خوب باشد . همانطور كه مهمترين كوشش انسان ها مربوط است به اينكه چه كنيم و اينكه چگونه بايد زندگي كنيم . اصول اخلاقي راهنماي عملي ما هستند .
« طبقه بندي اصول اخلاقي »
قالب محوري اخلاق ، اصل اخلاق است ، ما تقريباً گفته ايم كه اصول اخلاقي راهنماي عملي هستند كه از وضعيت قانوني ، حاكميت اتيكت و حتي حاكميت دين جدا هستند بر سر طبقه بندي اصول اخلاقي توافق جهاني وجود ندارد ولي در مجموع پيروي از يك اصل اخلاقي بايد 5 ويژگي يا صفت را داشته باشد :
1- حكمي يا دستور عملي prescriptirity
2- جهانشمولي universalizability
3- مقدم ( تقدم بر همه چيز ) over ridingness
4- عمومي publicity
5- عمليpracticability

 حكمي يا دستور العملي : ناظر است بر كاركرد يا راهنماي عملي طبيعت اخلاق .
اصول اخلاقي عموماً مؤكدند : مانند قوانين و دستورهاي اجرايي ، مثلاً آدم نكش، به كسي آسيب نرسان ، همسايه ات را دوست بدار – آنها براي استفاده مورد توجه هستند . براي پند و اندرز و عمل نافذ – اين روش در همه نوع گفتگوهاي عادي شريك است . از اين سيما به منظور داوري رفتار – براي تأئيد و نكوهش و براي توليد احساس رضايت يا گناه استفاده مي شود .
جهانشمولي : يعني اصل اخلاقي بايد شامل هر كسي كه در وضعيت مشابهي قرار دارد بشود . اگر كسي داوري كند كه راستگويي براي آقاي x خوب است پس هر كس ديگري كه در موقعيت هاي x قرار گيرد بايد راست بگويد .


( همانگونه با ديگران رفتار كن كه توقع داري با تو رفتار كنند اگر به جاي آنان بودي)
پس جهانشمولي به همه داوري هاي معتبر مربوط است اگر ما بگوييم راستگويي براي xخوب است پس براي Y هم خوب است ( بر طبق اصل جهانشمولي ) پس به طور منطقي قضاوت كرده ام كه هر چيزي از اين قبيل شخص را دنباله رو ارزش هاي اخلاقي و داوري هايش مي كند .


اصل تقدم اصول اخلاقي مشروعيت سلطه گري دارند . آنها تنها اصول نيستند بلكه بر مهمات ديگر از جمله بر زيبائي و سودمندي و قانون مندي اولويت دارند . ممكن است شخص تصميم بگيرد به خاطر علاقه شديدش به نقاشي ، خانواده اش را ترك كند و به سواحل اقيانوس آرام براي نقاشي برود . اين كار از نظر زيبايي شناسي بسيار خوب است اما از نظر اخلاقي و يا هر چيز ديگري ، عمل او احتمالاً تأئيد نمي شود . ممكن است دروغ گفتن براي نجات جان رئيس درست باشد اما از نظر اخلاقي كاري نادرست است . در هر موردي من بايد حقيقت را بگويم . هنگامي كه قانون به طرز

هولناكي غير اخلاقي مي شود ممكن است تمرد متحد نانه از آن وظيفه اي اخلاقي من باشد . يك وظيفه اخلاقي همگاني براي اطاعت از قانون وجود دارد زيرا قانون يك هدف عام اخلاقي را خدمت مي كند و اين هدف جامع ممكن است به ما براي اطاعت از قوانيني كه ممكن است اخلاقي يا ايده آل نباشد دلايل اخلاقي بدهد . اما زماني ممكن است برسد كه بي عدالتي يك قانون بد غير قابل تحمل شود و از اين رو قانون شكني را بطلبد ، اما نه بي حرمتي به اخلاق را . مانند قوانين پيش از جنگ داخلي در جنوب آمريكا : ككه به موجب آن از شهروندان خواسته مي شد كه بردگان را به

صاحبانشان برگردانند دين ، يك مورد خاص است . فيلسوفان بسياري بحث مي كنند كه عمل يك فرد مذهبي ممكن است از نظر اخلاقي در تعقيب فرمان خدا براي شكستن قانوني اخلاقي رايج ، تأئيد شود . عقايد معتدل مذهبي شخصي ممكن است باعث شود او از روي تعهد براي دفاع از كشورش بجنگد و انتقام بگيرد .


اصول اخلاقي عمومي : اصول اخلاقي بايد عمومي شوند تا نقش راهنماي خود را در زندگي ما بازي كنند زيرا ما از اصول براي توصيف رفتار براي پند و اندرز و براي تأئيد يا نكوهش استفاده مي كنيم و اگر محرمانه بماند ممكن است يك شكست تلقي شود ./ Self-Defeating


اصول علمي : قابليت اجرايي . يك نظريه اخلاقي بايد قابل اجرا باشد و قوانين آن نبايد بر وجدان فرد سنگيني كند . غالباً اصول ايده آلي و دشواري تعهد براي فردي ممكن است اخلاق سطح پائين را باعث شود ممكن است داشتن اخلاقي كه بيشتر مانع ايثار گري مي شود دلپذيرتر باشد اما نتيجة چنان اصولي مي تواند نااميد كننده تر گناه اخلاقي عميق و عمل بي تأثير باشد . قابليت اجرايي ممكن است باعث اختلاف ميان استانداردهاي اخلاقي برسد زمان و مكان شود .
(قلمرو ارزيابي اخلاقي )


در مورد قلمرو ارزيابي اخلاقي به چندين قلمرو بر مي خوريم كه بيشتر تجزيه و تحليل ها به آنها محدود مي شود . قلمرو = عمل – شخصيت – انگيزه
قلمرو عمل : اصطلاحات ارزياب : درست – نادرست – متعهدانه،انتخابي نتيجه خوب – بد – بي تفاوت


قلمرو شخصيت : فضيلت – رذيلت – خنثي .
قلمرو انگيزه : ارادة خوب و ارادة بد – خنثي
انواع عمل : درست ، نادرست كه درست به متعهدانه و اختياري تقسيم مي شود و اختياري به خنثي و بيش از حد وظيفه تقسيم مي شود . /
1- عمل درست : كاري است كه شما براي انجامش مجاز هستيد و ممكن است اختياري باشد يا اجباري .


الف : يك عمل اختياري عملي است كه وظيفه اي براي انجامش داريم و نه اشكالي دارد . وظيفة شما نيست انجامش بدهيد نيز وظيفة شما نيست كه انجامش ندهيد . چه انجام بدهيد و چه انجام ندهيد فلط نيست .
عمل متعهدانه : اخلاقي آن است ككه از شما ميخواهد انجامش بدهيد .مجاز نيستيد كه از انجامش پرهيز كنيد .


2- عمل نادرست : كاري است كه شما تعهد و وظيفه داريد از انجامش امتناع كنيد كاري است ككه شما نبايد بكنيد . عملي است كه شما مجاز به انجامش نيستيد . مثلاً دروغ گفتن بطور عام و فراگير به عنوان يك كار نادرست تلقي مي شود و بنابراين مجاز نيست . در حاليكه راستگويي به طور كلي يك وظيفه است . اما برخي اعمال به نظر نمي رسند كه متعهدانه و يا نادرست باشند خواه تصميم بگيريد كه در كلاس تاريخ يا هنر يا ادبيات ثبت نام كنيد ، يا نامه اي به دوستتان با قلم و يا مداد بنويسيد همه اينها اختيارات خنثي از نظر اخلاقي هستند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید