بخشی از مقاله

چیستی و هستی مفهوم گفتمان

به لحاظ هستی شناسی، گفتمانها به این مطلب اشاره دارند که حقایق ثابـت بیرونـی وجـود ندارد و تنها از طریق گفتمان است که این حقایق بازنمایی میشود. در ایـن بازنمـایی، زبـان حقیقت را ایجاد می کند و تغییر میدهد. بنابراین، جهان اجتماعی محصول گفتمانها است و حتی کنش انسان را نیز متناسب با این حقیقت تولید میکند. براي مثال، طغیـان رودخانـه و جاري شدن سیل حادثهاي است که مستقل از تفکر و ذهنیت مردم روي میدهـد، امـا زمـان معنادهی بـه آن از سـوي مـردم مصـادف اسـت بـا گفتمـانی شـدن آن کـه افـراد براسـاس گفتمانهاي خود آن را به خشم خدا، سوءمدیریت دولتی، ال نینو، خرابی سیلبند و... تعبیـر و تحلیل میکنند . این گفتمان ها آثار و پیامد هاي خاص خود را به همراه دارند که از ساختن سیلبند، دفاع از سیاست هاي زیستمحیطی و انتقاد از دولت گرفته تـا تقویـت دینـداري و ایمان به خدا، همه را دربرمی گیرد. پس در این نظریه واقعیـت اجتمـاعی سـاخته و معنـادار میشود که آن از طریق زبان صورت میگیرد. خصوصیت این معناسازي این است که امـري دائمی است و حد یقفی ندارد و اصطلاحاً زبان امري در حال ساخته شدن است نـه از قبـل

ساخته شده. از منظر دینی و با توجه به وجود حقایق ثابت و مسـلم دینـی، تحلیـل گفتمـان واجد نقدهاي اساسی است که در بخش نقد بدان میپردازیم.

اما به لحاظ معرفتشناسی، واقعیت این است که گفتمان نیز همانند بسـیاري از مفـاهیم اجتماعی دیگر معناي خیلی روشن و شفافی ندارد. ایـن امـر از آن روي اسـت کـه مفـاهیم اجتماعی مفاهیمی دربسته و سربسته نیست و تابعی از نظام زبانی و معنایی ـ ذهنـی جامعـه اســت. ایــن ســیالیت بــه عــلاوکــاربردة وســیع و بعضــاً غلــط ایــن واژههــا باعــث ایجــاد سوءبرداشت هاي معرفتی میشود. با این حال، فیالجمله میتـوان مفهـوم آن را از صـاحبان اندیشه جویا شد.

میشل فوکو، فیلسوف فرانسوي، گفتمان را مجموعهاي از احکام میدانـد کـه در شـرایط ویژهاي وجود مییابند.

او خود میگوید: » ما مجموعهاي از احکام را تا زمانی که متعلق به صورتبندي گفتمانی مشترکی باشند گفتمان می نامیم... گفتمان متشـکل از تعـداد محـدودي از احکـام اسـت کـه میتوان براي آنها مجموعهاي از شرایط وجودي را تعریف کرد1.« ازاینرو، ویژگـی منحصـر به فرد تحلیل گفتمان از منظر فوکو آن است که ماهیت امور مـورد بررسـی از پـیش تعیـین

نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف و نقد آن  ۳۹

نمیشود؛ بلکه توأم با همان صورتبندي هاي گفتمانی پا بـه عرصـه حیـات مـیگـذارد کـه امکان گفت وگو دربارة آنها را فراهم آورده اند.2 فیلیپس و یورگنسن در یک تعریف مقدماتی گفتمان را شیوهاي خاص براي سخن گفتن دربارة جهان و فهم آن ـ یا یکـی از وجـوه آن ـ معرفی میکنند.3 دغدغه اصلی در نظریه گفتمـان آن اسـت کـه مـردم در جوامـع چـه درك و شناختی دربارة خود دارند. به عبارت دیگر، تعریف مردم در جوامع گونـاگون از خودشـان چیست؟ و بهتبع این تعریف و شناخت، الگوي رفتاري آنها کدام است؟4

دیوید هوارث یکسانانگاري گفتمان و ایدئولوژي را رد میکنـد؛ چراکـه ایـدئولوژي در مفهوم سنتی خود همان عقایدي است که عـاملان اجتمـاعی، اعمـال خـود را بـا آن توجیـه میکنند؛ اما گفتمان وسیعتر از آن و شامل همه صـور حیـات اجتمـاعی، سیاسـی، نهادهـا و سازمان ها می شود. 5 درواقع مفهوم گفتمان جـایگزین مفـاهیم ایـدئولوژي، در مارکسیسـم و زبان در نظریههاي پسامدرن شده است.

از دیدگاه لاکلا و موف گفتمان جهان اجتماعی را در قالب معنا میسازد. این سـاختن از طریق زبان که ماهیتی بیثبات دارد انجام میشـود . زبـان، هـم در ایجـاد واقعیـت و هـم در بازنمایی آن نقش اساسی دارد. دسترسی به واقعیت، تنها از طریق زبان ممکن اسـت و هـیچ واقعیت پیشینی و از قبل تعیین شدهاي وجود ندارد. تغییر در گفتمانها سبب تغییـر در کـل نظام اجتماعی میشود. از ایـن روي، نـزاع گفتمـانی بـه ایجـاد، تغییـر و بازتولیـد واقعیـت اجتماعی منجر میشود.6

با این همه، به نظر میرسد ارتباط گفتمان با واقعیت، ارتباطی دیالکتیـک باشـد؛ چراکـه الزامات و اقتضائات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز میتواننـد نـوع خاصـی از گفتمـان را مطالبه و آن را حاکم کنند. بنابراین، گفتمانها بنابر مطالبات و الزامـات اجتمـاعی و سیاسـی جامعه و نیز کاستی هایی که گفتمان حاکم به آن دچار شده اند، نظام معنـایی خـود را بازسـاخته و آن را بهعنوان نظامی کارآمد و توانمند در برونرفت از مشکلات جامعه ارائه میدهند.
درنتیجه گفتمان ها اموري بسته و تغییرناپذیر نیستند و هویـت خـود را بـه واسـطه نـوع ارتباطی که با سایر گفتمانها دارند بازتعریف میکنند. گفتمان وقتی توانست بـه یـک ثبـات نسبی برسد و نظام معنایی خود را تثبیت نماید، به یک گفتمان هژمونیک تبـدیل مـیگـردد . هویت یک گفتمان، هویتی ارتباطی، پویا و فعال است. زمانی که یک گفتمان نشاط خـویش

۴۹  ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

را از دست دهد و دچار تصلب و عدم انطباق با زیستبـوم اجتمـاعی خـود گـردد، زوال و افول آن شروع میشود . بر عکس، فائق آمدن بـر ایـن مشـکلات، آن را در جلـب اجمـاع و اقناع جمعی و پذیرش آن از سوي کارگزاران و سوژه ها یاري میرساند. بدین ترتیب اسـت که یک گفتمان خود را هژمونیک میکند.

پیامد هژمونی شدن یک گفتمان بهمعناي برجسته شدن نظام معنـایی خـود و بـه حاشـیه راندن نظامهاي معنایی سایر رقبا است. این مطلب را در ادامه مقاله بیشتر میکاویم.
به اعتقاد لاکلا مفاهیم در درون گفتمان هاي متضاد بار معنایی مییابند و نه در درون یک زبان عام و مشترك.7 ازاینرو، هر عمل یا پدیدهاي براي معنادار شدن باید گفتمـانی شـود و در چارچوب گفتمان خاصی قرار گیرد 8. لاکلا و موف، تمایز گفتمانی و غیرگفتمـانی را کـه در نظریه فوکو و بسیاري از اندیشوران دیگر وجود دارد، مردود مـیشـمارد و بـر گفتمـانی بودن تمام حوزه هاي اجتماعی تأکید میکند. بنـابراین، تحلیـل گفتمـانی لاکـلا بـا مجموعـه وسیعی از داده هاي زبانی و غیر زبانی بهمثابه متن برخورد میکند.9 درنتیجه میتوان در یـک تعریف مختار، گفتمان را چنین تعریف کرد: »گفتمان امکـان مفصـلبنـدي و چیـنش ذهنـی حول یک نشانه و دال و تشکیل نظام معنایی و تثبیت و هژمونیک کـردن آن بـا ایجـاد یـک اجماع و اقناع عرفی موقت است.«

پیشینه تاریخی و زبانشناختی تحلیل گفتمان

نظریهگفتمان اساساً در زبانشناسی متولد شد و تاکنون مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است . شاید نخستین و مهمترین فرد مؤثر بر طرح نظریه گفتمان، دو سوسور باشد. سوسـور زبان را مجموعهاي از نشانههاي بدون ارجاع به زمان میدانست. به بیان دیگر، زبان خصـلتی جدا از زمان دارد و عنصر زمان در تحولات ساختی آن نقشی نـدارد. در مقابـل، ویژگـی در زمانیِ (Diachronic) زبان بر تأثیر زمان بر تحولات درونی زبان تأکید میکند. تفاوت اصـلی

میان شیوه هاي تحلیل در نظریه گفتمان و نظریات زبان شناسی آن است که در تحلیل گفتمان برخلاف تحیل هاي سنتی زبانشناسانهصرفاً، به عناصر نحوي و لغوي تشکیلدهنـدة جملـه به عنوان مبناي تشریح معنا توجه نمی شود، بلکه فراتر از آن، عوامل بـرونمتنـی یعنـی بافـت موقعیتی10 فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادي و... در کانون توجه و عنایت قرار میگیرد.11 سوسور زبان را به دلیل داشتن ساختی ثابت و لایتغیر که تسلیم سلایق و اشتباهات افراد نمیشود، از گفتار جدا میکند و زبان را مجموعهاي از نشانهها که داراي قواعد ضروريانـد،

نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف و نقد آن  ۵۹

امري اجتماعی و گفتار را که تابع سلایق و اذواق افراد است، امري فردي میداند.12 در عین حال، سوسور رابطه دال و مدلول را که پیونددهندة نشانه ها هستندپیوندي، کـاملاً اختیـاري میداند.13 از این روي هویت نشانه ها، ارتباطی اسـت و در نسـبت بـا دیگـر نشـانه سـاخته میشود؛ مانند مفهوم پدر که در مقایسه با مفاهیم خواهر، مـادر و پسـر درك مـیشـود و در غیر این صورت به خودي خوي داراي معنا و مفهوم نیست.

انواع تحلیل گفتمان

تحلیل گفتمان از زمان طـرح تـا بـه امـروز انـواع و اطـوار مختلفـی داشـته اسـت. در یـک تقسیمبندي از انواع تحلیلهاي زبانی گفتمانی میتوان به سه نوع اشاره کرد:

.1تحلیل گفتمان ساخت گرا: در سال 1952 زلیگ هریس، زبانشناس ساختگراي امریکـایی، بررسی واحدهاي بزرگتر از جمله را در کانون توجه خـویش قـرار داد و آن را تحلیـل گفتمان نامید. تا قبل از آن زمان واحد تحلیل »کلمه« بود. در این نوع از تحلیـل تنهـا بـه ساختار جمله فارغ از بافت و شرایط زمانی ـ مکانی و بیرونی متن اکتفا میشود.

2. تحلیل گفتمان نقش گرا یا کارکردي: در دهههاي 60 و 70 برخـی از زبـانشناسـان مفهـوم بافت را نیز وارد تحلیل گفتمان کردند و گفتمان را بهمثابه »زبان در حال کاربرد« در نظـر گرفتند. منظور از بافت شرایط زمـانی و مکـانی اسـت کـه زبـان در آن بـه کـار رفتـه و

اصطلاحاً »بافت در محل« نامیده میشود. این نگرش هرچند واحد تحلیلی خود را فراتر از جمله قرار میدهد، داراي کاستی انحصار بافت به بافت حاضر در شرایط جمله اسـت و از شرایط بالاتر و پنهان در وراي جمله غافل است. به عبارت دیگر، گفتمان نقـشگـرا

برد و دامنه محدودي در تحلیل گفتمان دارد.

3. تحلیل گفتمان انتقادي: با توجه به ضعف تحلیل گفتمان نقشگرا فاولر، هاج، کرس و تـرو نوع سومی از تحلیل گفتمان را وارد عرصه هاي تحلیل گفتمـان مـیکننـد کـه بـر نقـش »قدرت« و »ایدئولوژي« بهمثابه شرایط فرامتنی مؤثر بر تحلیل گفتمـانی تأکیـد مـیورزد. این نگرش در دهه هاي 80 و 90 در قالب تحلیل گفتمان انتقادي جریان غالـب رویکـرد گفتمانی محسوب میشود. ازاینرو، میتـوان ون دایـک، وداك، فـرکلاف و فوکـو را از بنیانگذاران تحلیل گفتمان انتقادي در حوزة زبانشناسی برشمرد.

ویژگی گفتمان لاکلا و موف این است که این دو نفـر تحلیـل گفتمـان انتقـادي را از حـوزة زبانشناسی به عالم سیاست و اجتماع کشیده و از آن بهمثابه ابزاري نیرومند براي تحلیلهاي

۶۹  ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

اجتماعی خود استفاده کردهاند. نقطه مشترك تحلیل گفتمان فوکو و لاکلا عمومیـت گفتمـان نسبت به زبان است؛ به طوري که گفتمان تمام عرصه هاي حیات اجتماعی را درمی نـوردد و اذهان و رفتار کارگزاران فردي و اجتماعی را شکل میدهد. در این رویکرد گفتمان وسـعتی به گستردگی تمام نظام اجتماعی دارد. 14 نظریه گفتمان لاکلا و مـوف وامـدار نظریـه تحلیـل گفتمان فوکو است، با این همه آنها با بسط، تلفیق و ادغام آن بـا نظریـات سـایر اندیشـوران اجتماعی ظرفیت بهتر و بیشتري براي تبیین و تحلیـل پدیـدههـاي سیاسـی اجتمـاعی پدیـد آوردهاند. این امر بیشتر در کاربست مفاهیمی است که لاکلا و موف آنها را از پیشینیان خـود به عاریت گرفته و با تلفیق و ترکیب مناسبی از آنها قادر به ارائه صـورتبنـدي جدیـدي از تحلیل گفتمان انتقادي شدهاند.

توســعه و پــیشبــرد نظریــه تحلیــل گفتمــان را مــیتــوان مرهــون ناکــامی روزافــزون معرفتشناسی پوزیتویستی در تحلیل پدیده هاي انسانی و بی توجهی به ابعاد درونی و ذهنی انسان صاحب اراده و آگاهی و نیز ظهور نظریه هاي پساساختارگرایانه و پسامدرنیته در دهـه 60 و 70 در نقد نابسامانیها و ناخشنوديهاي انسان مدرن دانست.

پیشفرضهای فلسفی تحلیل گفتمان

اصولاً هیچ نظریه و اندیشه اي درخلأ شکل نمیگیرد . نظریه هاي اجتماعی براي برونرفت از یک مشکل طرح میگردند، با این همه، تمام آنها ـ و ازجمله نظریـه گفتمـان ـ از ذهنیـت و پیشداشتهاي عمیق فلسفی متأثر میشوند.

مهم ترین بنیان فلسفی تحلیل گفتمان بر ساختگرایانـه بـودن آن اسـت . نظریـه تحلیـل گفتمان نظریه اي بر ساخت گرایانه است. سازه گرایی اجتماعی بر این عقیده است که نـوع و شیوة سخن گفتن ما دربارة هویتها، فراینـدها و روابـط اجتمـاعی آنهـا را بـه نحـو خنثـی بازتاب نمیکند، بلکه فعالانه در ایجاد و تغییر آنها نقش دارد. به عبارت سادهتر این گفتمـان است که آنها را براي ما معنادار و مفهوم مـیکنـد . روشـن اسـت کـه ایـن برسـاختگرایـی میتواند الزامات و اقتضائات خاص خود را داشته باشد.

یورگنسن به نقل از خانم بر رویکردهاي برساختگرایی اجتماعی را مشمول ایـن چنـد پیشفرض عام میداند:

نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف و نقد آن  ۷۹

۱. رویکرد انتقادی به دانش بدیهی انگاشته شده

این امر بدان معنا است کـه دانـش مـا بازتـاب واقعیـت هـا نیسـت، بلکـه دانـش محصـول مقولهبندي و به عبارت بهتر دانش امري گفتمانی است. نتیجه طبیعی چنین نگـاهی، نسـبیت حقیقت و معرفت در رویکرد گفتمانی به دانش است. بـه تعبیـر فوکـو مـیتـوان نظـامهـاي گوناگون از دانش و معرفت را شناسایی کرداین. دقیقاً همـان کـاري کـه او در تبارشناسـی دانش انجام داده است.

۲. تاریخی و فرهنگی بودن انسان

انسانها اساساً موجوداتی فرهنگی و تاریخیاند. بنابراین، درك و فهم مـا ازجهـان و هسـتی می تواند شکل هاي مختلفی به خود بگیرد . این موضع ضد بنیادگرایانه، که معرفت و شناخت را به اموري تصادفی و احتمالی تقلیل میدهد، ناشی از مخالفت با دیدگاه هاي اثباتگرایـی، عقلگرایی و استعلایی است . 15 ازسوي دیگر، نظریه گفتمان ضد ذات گرایانـه اسـت کـه بـر اجتماعی ساخته شدن جهان و نه براساس طرحی از پـیش داده شـده تأکیـد مـیورزد. ایـن موضع فرهنگی و تاریخی بودن انسانها نظریـه گفتمـان را بـه موضـع دیـدگاههـاي مکتـب فرانکفورت نزدیک میسازد.

۳. پیوند میان دانش و فرایندهای اجتماعی

گفتمان ها، هم دانش و هم تعاملات اجتماعی را میسازند و درواقع آنها تعیینکنندة غلط یـا درست بودن پدیده ها هستند. معرفت و دانش ما محصول گفتمانها است. بنابراین، حقیقـت ثابت و واحدي نداریم و همـهچیـز گفتمـانی اسـت. البتـه تحلیـل گفتمـان منکـر اسـتقلال فرایندهاي غیراجتماعی از حیطه دخالت هاي انسان نیست، اما معنادهی به ایـن فراینـدهـا را مرتبط با کنش و عملکرد اجتماعی سوژهها و کارگزاران میداند.

۴. پیوند میان دانش و کنش اجتماعی

دانش و شناخت هاي گوناگون مـا مـی تواننـد بـه دنبـال خـود نـوع خاصـی از کـنش هـا و عملکردهاي مختلف داشته باشند. پس گفتمان، هم دانش و هم عمـل اجتمـاعی را تولیـد و موجه میسازند.16

روششناسی تحلیل گفتمان

هر اندیشه با تکیه بر مبانی فلسـفی و بنیـادین خـود روش متناسـب بـا خـویش را تولیـد و پدیده هاي اجتماعی را در قالـب آن تحلیـل مـیکنـد. روش تحلیـل گفتمـان لاکـلا روشـی

۸۹  ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

توصیفی ـ تحلیلی و انتقادي (نئومارکسیستی) و متعلق بـه حـوزة دیـدگاههـاي پسـامدرن و پساساختارگرایانه است که با وارد کردن مفـاهیمی نظیـر قـدرت، سیاسـت و ایـدئولوژي در تحلیل خود میتواند ظرفیت نقد تحلیل هاي خویش را ارتقا بخشد. این دیدگاه، انتقـادي بـر گفتمان لیبرالیستی در اصلاح رویکرد مارکسیست سنتی بـراي بـرونرفـت از بحـران دنیـاي چپ است که از طریق تأکید برآزادي و برابري و تعمیق آن صورت میگیرد.17 روش تحقیق در این نوشتار نیز براساس توصیف مفاهیم به کار رفته در این نظریه و سپس تحلیل ونهایتاً نقد آن از منظر حکمـت اسـلامی اسـت. بنـابراین، رویکـرد روش شـناختی تحقیـق حاضـر رویکردي انتقادي بر پایه حکمت اسلامی و دینی است.

مفاهیم اساسی در نظریه گفتمان لاکلا و موف

تحلیل گفتمان متشکل از شمار زیادي مفاهیم متکثر و البته درهم پیچیده است. مفاهیم واقـع در این نظریه به هم مرتبطاند که فهم دقیق شاکله نظریه گفتمان و نیز سایر مفاهیم پیرامـونی به فهم آنها منوط است. هرچند این مفاهیم وجوه و پیچیـدگی هـایی دارنـد، ارتبـاطی شـبکهاي و زنجیروار با هم داشته و دارند. تعریف این مفاهیم میتواند بخش نظریه معنـایی نظریـه گفتمـان را تأمین کند و به فهم بخش نظریه اجتماعی آن یاري رساند. سعی ما بر این است که مفاهیم عمـده و یاريرساننده در فهم کلی نظریه لاکلا طرح و از ذکر سایر مفاهیم جانبی اجتناب شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید