بخشی از مقاله

چکیده

هدف از نگارش پژوهش حاضر ، شناسایی و واضح سازی مفهوم هوش فرهنگی و تاثیر آن بر توان مند سازی کارکنان می باشد. تحقیق حاضر از نوع کیفی بوده و با مروری مختصر بر تئوری های مختلف و پژوهش های در دست ، نقش هوش فرهنگی بر ارتقا توانمندی کارکنان مورد بررسی قرار گرفت. که با مطالعات صورت گرفته می توان ادعا کرد که هوش فرهنگی ، به عنوان استعداد به کارگیری مهارت ها و توانایی ها در محیط های چند فرهنگی تاثیر چشمگیری بر انگیزش کارکنان دارد و تضمین کننده موفقیت سازمان می شود. در ادامه نیز هوش فرهنگی توضیح ، ابعاد آن معرفی و ارتباط آن با توانمند سازی کارکنان ارائه شده است.


کلید واژه: هوش ، هوش فرهنگی ، توانمندی کارکنان


.


مقدمه

هر فردی، هر سازمانی، هر مذهبی و هر کشوری دارای فرهنگی است. درک و فهم عقاید، ارز شها و ادراکات فرهنگی دیگران کلیدی برای موفقیت است.

در آینده، سازما نها به لحاظ فرهنگی، سنی، جنسی توانایی با تنوع

زیاد نیروی کار روبه رو هستند. چالش آینده سازما نها آن است که چگونه

از این تفاو تها به عنوان دارایی استفاده کنند. عدم توجه به تفاو

تهای فردی و فرهنگی کارکنان، آنان را به مرور به نیروی کار ناراضی و

در نهایت به منبع تعارض در سازمان تبدیل می کند. در مقابل، به

کارگیری قابلیت های هوش فرهنگی موجب افزایش کارآیی و اثربخشی کارکنان

می شود. در محی های کاری متنوع و جهانی امروز، کار تیمی بدون هوش

فرهنگی غیرممکن است. بهره برداری از تنوع فرهنگی کلیدی برای نوآوری و رشد می باشد ، فلذا هوش فرهنگی مهم ترین ابزاری است که می تواند برای

مواجهه مناسب با موقعیت ها ی چند فرهنگی به کار گرفته شود. هوش

فرهنگی را نوعی از قابلیت فردی برای درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیتهایی می داند که از تنوع فرهنگی برخوردارند. این برداشت با آن

دسته از مفاهیم مرتب با هوش سازگار است که هوش را بیشتر یک توانایی

شناختی می داند. در حقیقت طبق این تعریف، هوش فرهنگی با تمرکز بر

قابلیتهای خاصی که برای رواب شخصی با کیفیت و اثربخشی در شرای

فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه های دیگر از هوش شناختی تاکید می کند(پترسون ، .(2004

هوش فرهنگی

بسیاری از احساسات ، عواطف و علایم و نشانه های شفاهی و غیر شفاهی در فرهنگ های مختلف ، متفاوت است. به عبارت دیگر برای کسب توانایی درک

بالای احساسی، برخورداری از هوش فرهنگی مناسب از ضروریات است. طبق

گفته های کریستوفر ارلی و سون آنگ ،هوش فرهنگی یک مهارت ضروری است که

یک فرد را قادر می سازد براحتی با فرهنگهای دیگر کنار آید و در آن در

کنار مردمی که آن فرهنگ را دارند زندگی کند(ارلی و آنگ، .(2003 از
نظر آنان هوش فرهنگی عبارت است از قابلیت یادگیری الگوهای جدید در
تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخهای رفتاری صحیح به این الگوها. ارلی و

آنگ معتقدند هنگام مواجهه با موقعیتهای فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت که بتوان از آنها برای برقراری ارتباط سود جست. در این موارد، افراد حتی اگر شناخت کافی از رفتارها و

هنجارهای محلی نداشته باشند، باید با توجه به اطلاعات موجود یک

چهارچوب شناختی تدوین کنند. تدوین چنین چهارچوبی تنها از عهده کسانی برمی آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند(ارلی و آنگ ، .(2003

هوش فرهنگی دامنه جدیدی از هوش است که ارتباط بسیار نزدیکی با

محیطهای کاری متنوع دارد. هوش فرهنگی به افراد اجازه می دهد تا تشخیص دهند دیگران چگونه فکر می کنند و چگونه به الگوهای رفتاری پاسخ می

دهند، در نتیجه موانع ارتباطی بین فرهنگی را کاهش داده و به افراد

قدرت مدیریت تنوع فرهنگی می دهد.مؤلّفه ذهنی هوش فرهنگی به مهار تهای مورد نیاز برای درک فرهنگ جدید و توسعه الگوهای فرهنگی اشاره می کند. هوش فرهنگی فراشناختی با فرایندهای مورد استفاده در کسب و درک دانش

فرهنگی ارتباط دارد (کومار و همکاران، .(2008 هسته اصلی تشکیل دهنده

هوش فرهنگی توانمدی افراد یا گروه های اجتماعی با فرهنگ متفاوت است . مفهوم هوش فرهنگی منعکس کننده توانایی فرد برای عمل و مدیریت اثربخش در مجموعه های به لحاظ فرهنگی متنوع تعریف می شود. در نظامی که فضای کاری و سازمانی به شدت تحت تأثیر جهانی شدن قرار گرفته است این ضرورت

وجود دارد تا درک کنیم چرا برخی افراد در موقعیت فرهنگی متنوع به

گونه اثربخش تر عمل می کنند. فردی دارای هوش فرهنگی بالاست که بتواند به شیوه مؤثری در زمینه فرهنگی نوین و متفاوت با زمینه فرهنگی رشد یافته در آن خود را سازگار کند بدون آن که هویت فرهنگی خود را کنار

بگذارد(قاسمی و همکاران ، .(2003 هوش فرهنگی مشتمل بر درک و فهم و

درک بنی ان های تعامل بین فرهنگی و در نهایت ایجاد مهارت های سازگاری و نشان دادن رفتارهایی است که می توان آنها را در موقعیت بین فرهنگی یا چند فرهنگی اثربخش دانست( دانگ و گیبسون ، .(2008 توانایی در

گردآوری اطلاعات، تفسیر آنها و عمل کردن بر مبنای آنها در موقعیت های چند فرهنگی، توانایی فرد برای سازگاری موفقیت آمیز با مجموعه های

نوین فرهنگی که براساس زمینه فرهنگی فرد می توان آنها را مجموعه های

فرهنگی نامانوس و ناآشنا دانست و توانایی در تعامل اثر بخش با

مردمانی به لحاظ فرهنگی متفاوت از جمله دیگر تعاریفی است که برای هوش فرهنگی ارائه شده است(کاپاتینا و میکو و لوکاس، .(2011

ابعاد هوش فرهنگی

ایرلی و موساکوفسکی هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جز می دانند: شناختی ، فیزیکی و احساسی-انگیزشی. به عبارت دیگر باید هوش فرهنگی را در بدن ، سر قلب جستجو کرد.اگر چه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یک اندازه توانمند نیستند؛ اما هر قابلیت بدون دو قابلیت دیگر بطور جدی با مانع روبرو می شود(ایرلی و موساکوفسکی ، .(2004

1. بعد شناختی : یادگیری طوطی وار باورها ، رسوم و تابوهای فرهنگی خارجی ، هرگز فرد را برای برخورد با موقعیت های فرهنگی متنوعی که پیش روی اوست ، آماده نمی کند و جلوی اشتباهات فرهنگی مهلک و وحشتناک را نمی گیرد. با این حال بعضی از رسوم را به راحتی نمی توان شناخت ، زیرا مردم بسیاری از کشورها در این موارد خود دار هستند و از بیان ویژگی های فرهنگی خود به خارجی ها اجتناب می کنند یا گاهی حتی خود نیز از تحلیل و تبیین فرهنگشان عاجزند. از طرف دیگر ، هرکس در بدو ورود به فرهنگ خارجی نیاز دارد، در مورد راه های نفوذ به لایه های درونی آن فرهنگ اطلاعات لازم را کسب کند. بخصوص آنکه ، مهم ترین نکته در برقراری ارتباط یافتن نقاط اشتراک با طرف مقابل و تاکید بر آنهاست. هوش فرهنگی به فرد اجازه می دهد، اشتراکات فرهنگی را درک کند و از آن ها در برقراری ارتباط بهره گیرد.

2. بعد فیزیکی : بسیاری از تفاوت های فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی تبلور می یابند. تماس فیزیکی یکی از مهم ترین این اعمال است. با پذیرش عادات و رفتارهای دیگران می توان در مسیر شناخت و درک بهتر فرهنگ آنان قرار گرفت و در مقابل، آنها نیز بیشتر به شما اعتماد پیدا می کنند و رفتار بازتری از خود بروز می دهند.

3. بعد احساسی- انگیزشی: این بعد سخت ترین و ظریف ترین جز هوش فرهنگی است و بیشترین شباهت را به هوش عاطفی و احساسی دارد. سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلاتی است.افراد تنها زمانی از عهده کاری بر می آیند که از انگیزش زیادی برخوردارند و به توانایی خود ایمان و باور دارند. اگر آنها در مواجهه با موقعیت های چالش برانگیز در گذشته موفق عمل کرده باشند، اعتماد به نفسشان افزایش می یابد؛ زیرا اعتماد به نفس همیشه از تبحر درکاری خاص سرچشمه می گیرد(لوگو، .(2007

مراحل رشد هوش فرهنگی
جهت تکامل هوش فرهنگی لازم است مراحل زیر پشت سر نهاده شود:

مرحله اول : واکنش به محرک های خارجی نقطه شروع تبعیت بی قید و شرط از هنجارهای فرهنگی خودی است. افرادی که برخورد بسیار کمی با سایر فرهنگ ها داشته اند یا علاقه ای به فرهنگ های دیگر ندارند ، در این مرحله جای می گیرند.

مرحله دوم : شناخت هنجارهای دیگر فرهنگ ها و تمایل به داشتن مطالب

بیشتری در مورد آن ها . افراد در مرحله سعی می کنند به نحوی پیچیدگی

فرهنگ محی را درک کنند و در پی یافتن قوانین عملی باشند که راهنمای

رفتارشان باشد.

مرحله سوم: همراهی با قواعد و هنجارهای سایر فرهنگ ها . مطلق گرایی

کنار می رود و نوعی درک عمیق ازتنوع فرهنگی آغاز می شود . درک واکنش

رفتاری مناسب درموقعیت های فرهنگی مختلف عمیق تر می شود، ولی تجلی

رفتارها ناشیانه است. افراد در این مرحله می دانند که در موقعیت های

فرهنگی مختلف چه باید بکنند و چه باید بگویند، اما اینکار به تامل

نیازدارد و رفتارهایشان غالبا طبیعی به نظر می رسد.

مرحله چهارم: تلفیق هنجارهای فرهنگی متمایزدر رفتارهای جایگزین.

افراد هر لحظه مجموعه ای از رفتارها را مد نظر دارند و به راحتی می

توانند یکی از آن ها را انتخاب کنند. آنها در برخی از فضاهای فرهنگی

متفاوت چنان راحت برخورد می کنند که گویا از همان فرهنگ هستند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید