بخشی از مقاله
انقلاب های رنگی
انقلاب رنگی يا انقلاب مخملی يا انقلاب گلی نوعی دگرگونی بدون خونريزی است كه آن را برای اولين بار «واسلاوهاول» رئيس جمهور سابق چك كه در آن زمان رهبر مخالفان اين كشور بود، بر سر زبانها انداخت. انقلابهای رنگی به يك رشته از تحركات مرتبط با هم اطلاق می شود كه در جوامع پسا كمونيستی در اروپای شرقی، مركزي و آسيای مركزی توسعه يافت و احتمالاً در حال نفوذ به ديگر مناطق از جمله خاور ميانه است. برخی ناظرين از آن به عنوان موجی انقلابی ياد می كنند. «انقلاب رنگی به تغيير و تحولاتی اطلاق می شود كه تاكنون در كشورهای باقی مانده از بلوك سابق شرق اتفاق افتاده و هيأت حاكمه اين
كشورها جای خود را به حكومتهای يكسره طرفدار غرب دادهاند. اين تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره ۶ هفتهای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چكسلواكی آن زمان آغاز می شود و با وقوع تحولات مشابهی به شكل زنجيرهای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰)، گرجستان (۲۰۰۳)، اوكراين(۲۰۰۴) و قرقيزستان(۲۰۰۵) ادامه می يابد.
پس از پايان جنگ سرد و فروپاشی بلوك شرق، كشورهای بلوك مذكور با خروج از سيطره كمونيست اين بار به دام اقتدارگرايی گرفتار شدند، چنين كشورهايی اولين هدف انقلابهای رنگی واقع شدند، هدف اصلی اين انقلابها حذف كامل دو مانع بزرگ هژمونی آمريكا بر جهان يعنی چين و روسيه است، اين تلاشها در غالب يك جنگ سرد غيرايدئولوژيك همچنان در جريان است و هنوز نتيجه نهايی خود را آشكار نساخته است.
تمامی دگرگونی های سياسی كه از آنها با نام انقلابهای رنگين ياد می شود، واجد ويژگی های پيوسته و همگون در علل و شكل تحولات می باشند، كه ذيلاً به آنها اشاره می شود:
1. تمامی آنها (به جز قرقيزستان) بدون استفاده از ابزارهاي خشونتآميز و طي راهپيمايي خياباني پيروز شدند.
2. تمامي اين تحركات با شعارهايي مبتني بر دموكراسي خواهي و ليبراليسم انجام گرفتند.
3.نقش دانشجويان و نهادهاي غيردولتي(NGOs)در بروز آنها پررنگ بود.
4. دليل اصلي وقوع انقلاب وجود خصوصياتي چون اقتدارگرايي، فقدان چرخش نخبگان، ناكارآمدي در حل مشكلات عمومي و عدم مقبوليت عمومي حكومت وقت بود و جرقه انقلاب به دنبال بروز خطايي از سوي حكومت، نظير تقلب در انتخابات روشن شده بود.
5. تحركات انقلابي به طور مستقيم يا غير مستقيم مورد حمايت آمريكا و اروپاي غربي بود.
انقلابهاي رنگي مهمي كه در اين راستا اتفاق افتادند عبارتند از:
1. انقلاب پنجم اكتبر، در ۵ اكتبر ۲۰۰۰ (ميلادي) اسلودان ميلوسوويچ، رئيس جمهور وقت صربستان، در ميان تظاهرات و اعتراضات صدها هزار نفر در بلگراد مجبور به استعفا شد.
2. انقلاب گل رز : پس از تقلب گسترده در انتخابات پارلماني گرجستان در سال ۲۰۰۳ (ميلادي)، اعتراضات عمده مخالفين ادوارد شواردنادزه به رهبري ميخاييل ساكاشويلي آغاز شد و در ۲۳ نوامبر همان سال منجر به كنارهگيري شواردنادزه از قدرت و آغاز حكومت ساكاشويلي (با لقب دن كيشوت گرجستان) شد.
3. انقلاب نارنجي : مسموم شدن ويكتور يوشچنكو در جريان مبارزات انتخاباتي چهارمين دوره انتخابات رياست جمهوري اوكراين در سال ۲۰۰۴ (ميلادي) و احتمال دست داشتن ويكتور يانوكوويچ رقيب سرسخت يوشچنكو در اين قضيه آتش انقلاب نارنجي اوكراين را برافروخت. پس از ۶ روز تظاهرات حاميان يوشچنكو پارلمان اين كشور نتيجه انتخابات را (كه يانوكوويچ نامزد مورد حمايت روسيه را برنده اعلام ميكرد) مخدوش و ملغي اعلام كرد و با برگزاري مجدد انتخابات ويكتور يوشچنكو با كسب ۵۲ درصد آرا قدرت را در دست گرفت.
4. انقلاب گل لاله ، انتخابات پارلماني ۲۷ فوريه ۲۰۰۵ (ميلادي) در قرقيزستان پس از تعطيلي برخي روزنامهها و ايستگاههاي راديويي مخالفين انجام گرفت كه در جريان آن حاميان عسگر آقايف به پيروزي چشمگير و قاطعي دست يافتند. در پايان دور دوم رأيگيري در ۱۳ مارس سازمان امنيت و همكاري اروپا روند انتخابات را با نقايص فراوان توصيف كرد؛ در حالي كه سازمان دولتهاي مشتركالمنافع (نزديك به روسيه) رأي گيري را آزادانه خواند.
اولين اعتراضات به روند برگزاري انتخابات از شهرهاي جنوبي كشور آغاز شد، ۲۱ مارس ۲۰۰۵ آقايف تحت فشار افكار عمومي دستور بررسي تخلفات احتمالي را صادر كرد و در روز ۲۴ مارس در جريان اولين تظاهرات بزرگ مردمي در بيشكك (پايتخت)، دولت با حمله مردم به ساختمان اصلياش سرنگون شد و آقايف به همراه خانوادهاش به وسيله يك بالگرد به قزاقستان و سپس به روسيه گريختند و «انقلاب گل لاله» كه به واسطه وقوعش در فصل بهار اين عنوان را بر خود داشت به پيروزي رسيد.
بنيادهايي كه براي تحقق چنين انقلابهايي فعاليت دارند عبارتند از: بنياد سوروس، بنياد جامعه باز، بنياد ملي دموكراسي، بنياد كارنگي و بنياد ويلسون. افراد و شخصيتهايي كه با اين گونه انقلابها مرتبط بودهاند نيز عبارتند از:
جرج سوروس، اندرو كارنگي، اسلوبدان ميلوسوويچ، ويكتور يوشچنكو، ويكتور يانوكوويچ، ادوارد شواردنادزه، ميخاييل ساكاشويلي، عسگر آقايف، قورمان بيك باقيف.
تحركات برای انقلاب مخملی در ايران
تحركات براي تحقق انقلاب رنگي در كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي خاورميانه وجود دارد. يكي از كشورهاي هدف انقلاب رنگي، كشور لبنان است كه زمينهسازي براي انقلاب رنگي در لبنان همزمان با فشار بر سوريه براي خروج از اين كشور بوده است. اين انقلاب با عنوان «انقلاب سرو» ناميده شده است. يكي ديگر از كشورهاي هدف، ايران است. براي نخستين بار تهديد به انقلاب مخملي در ايران از سوي يك جناح سياسي و در آستانه انتخابات مجلس ششم
مطرح شد. اقداماتي چون تحصن و استعفاي دسته جمعي برخي نمايندگان و مديران كه با واكنش سريع رئيس مجلس وقت و رئيس جمهور سابق مواجه شد در همين راستا صورت پذيرفت. اما بي اعتنايي بدنه اجتماعي و ناآگاهي جناح افراطي از ظرفيت اجتماعي خود موجب شد اعتنايي از سوي جامعه به اين اقدامات رخ ندهد. اجرايي كردن اين پروژه براي انتخابات رياست جمهوري نهم نيز در دستور كار قرار گرفت، اما شكاف عظيم جناح فوق با بدنه اجتماعي موجب ناكامي دوباره اين پروژه شد.
آخرين تحركات براي انقلاب رنگي در ايران، توسط بنياد سوروس با واسطه افرادي چون هاله اسفندياري، كيان تاجبخش و رامين جهانبگلو انجام شد. بنياد سوروس ، با نام اصلي بنياد جامعه باز متعلق به يك يهودي ميلياردر به نام "جرج سوروس" ميباشد. وي يك يهودي مجاري تبار آمريكايي است كه سالهاي متمادي با تشكيل يك شركت سرمايهگذاري و يك سازمان مطالعاتي حقوق بشر، به انجام اموري چندمنظوره مبادرت كرده است. هدف اين مؤسسه، آن طور كه خود عنوان ميكند ايجاد و حفظ ساختارها و نهادهاي جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانههاي غربي، فعاليت بنياد مذكور را از كمك انساندوستانه گرفته تا
بهداشت عمومي و رعايت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادي عنوان ميكنند، ولي عدهاي به خاطر دست داشتن اين مؤسسه در انقلابهاي رنگي، هدف اين مؤسسه را براندازي نرم و خاموش كشورهاي مختلف ميدانند. سوروس در بيش از ۳۰ كشور جهان از جمله جمهوريهاي آذربايجان، ارمنستان، ازبكستان، اوكراين، تاجيكستان، روسيه، گرجستان، قرقيزستان، قزاقستان و مولداوي داراي نمايندگيهاي فعال است. بنياد سوروس با فعال كردن مراكز مطالعاتي در كشورهاي مختلف و سپس با ارزيابي مخالفان دولت مركزي و حمايت از مطبوعات مخالف دولت، زمينه را براي انقلابي آرام و به شكست كشاندن دولت و يا حكومت فراهم مينموده است. عمدهترين فعاليت اين بنياد در حوزه كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز است.
بنياد سوروس از مؤسسات و مراكزي كه به دنبال ايجاد «نافرماني مدني» در جمهوري اسلامي ايران هستند، حمايت ميكند. مهمترين مورد آن، حمايت و پشتيباني بنياد سوروس از مركز آمريكايي "ويلسون" است كه «هاله اسفندياري» از مديران بخش خاورميانهاي آن ميباشد. طبق اعتراف اسفندياري، بنياد سوروس با حمايت از برنامه خاورميانهاي مركز ويلسون، به دنبال ايجاد يك شبكه ارتباط غير رسمي در ايران در جهت عملي نمودن اهداف براندازي نرم بوده است.
كيان تاجبخش مدير و نماينده بنياد آمريكايي سوروس در ايران اجرايي كردن اهداف بنياد سوروس را از طريق راهاندازي كارگاههاي مطالعاتي با حضور دانشجويان و جوانان و تدريس اصول و مباني شبكهسازي اجتماعي به مثابه اصليترين مبناي براندازي نرم حكومتها دنبال نموده است. وي از سال 1383 با حضور در كلاسهاي "جامعهشناسي شهري" پيرامون كيفيت "شبكهسازي اجتماعي" در مقام يك "سرمايه اجتماعي" سخنراني كرده است. "كيان تاجبخش" با چاپ كتاب "سرمايه اجتماعي اعتماد، دموكراسي و توسعه" در مهرماه 1385 كه يك نظريه اجتماعي و استراتژيك و الگويي ساختاري را براي سرمايههاي پنهان
براندازي نرم صورتبندي ميكند، نسخه ايراني انديشههاي براندازانه فرانسيس فوكوياما را در اين حوزه به ادبيات شبه روشنفكري ايران وارد كرده است. همگام با طرح "شبكهسازي" و "نهادسازي" اجتماعي بنياد جرج سوروس يهودي در ايران، "كيان تاجبخش" حضوري پررمز و راز در حلقههاي فرهنگي و هنري نيز دارد. از اظهارنظرهاي عجولانه و تند مقامات كاخ سفيد و رسانههاي متعلق به آنها به نظر ميرسد كه اين روزها، زمان تعيينكنندهاي براي جريان حامي براندازي نرم جمهوري اسلامي ايران بوده است. خشم مقامات آمريكايي از دستگيري حلقههاي زنجيره بنياد سوروس در ايران نشان ميدهد كه دولت جمهوري اسلامي ايران، نقطه اميد ايالات متحده را كه موفقيت تمام سياستهايش (از قبيل ايجاد فشار رواني بر مردم و القاي ناكارآمدي دولت، خالي كردن صحنه از حضور مردم در بحث هستهاي، بزرگنمايي مشكلات معيشتي مردم و تحقير نمودن دستاوردهاي اقتصادي، جنجالآفرينيهاي صنفي در دانشجويان، معلمان، كارگران و زنان و القاي وجود مشكلات دهشتناك حقوق بشري) معطوف به آن شده بود، كور كرده است؛ چرا كه هركدام از اين موارد نياز به وجود شبكهسازيهاي اجتماعي و حمايتهاي كلان مالي از آنها داشته است.
انقلاب مخملی یا رنگی
مدیر شبکه پرس تی وی در این مقاله تلاش کرده است تا به دور از جو رسانهای غالب، موضوع انقلاب مخملی و تفاوت آن را با انقلاب رنگی به بحث بگذارد و نشان دهد آنچه که ادعا میشود در ایران به عنوان انقلاب رنگی در جریان است؛ به چه دلایلی با واقعیتهای موجود تطبیق ندارد.
تحلیل قالب
یکی از مهمترین"آفات تحلیل سیاسی" پدیدهای است که از آن تحت عنوان "تحلیل قالب" بر محیط تحلیلگر سیاسی یاد میشود. این پدیده، تحلیلگر سیاسی را ناچار میسازد برای ارائه تحلیل خود این ملاحظه را داشته باشد که به نوعی "تحلیل قالب" را اثبات کند. او مجبور است یا با خودسانسوری تحلیل خود را به گونهای ارائه کند که با "تحلیل قالب" در تعارض قرار نگیرد و یا در نهایت در لفافه بنویسد که دچار دردسر نشود. البته این نوع نوشتن دیگر تحلیل نیست و همان کلی گویی است که نه تنها گرهای نمیگشاید، بلکه در مواردی گره را کورتر میسازد.
درحوادث پس از اعتراضهای ناشی از ابهامهای متعددی که درباره صحت نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران بیشتر از سوی نخبگان منتقد، پیش آمد؛ مقامهای مسئول برای توجیه منطقی برای برخورد قهرآمیز با مخالفان متعرض، "تحلیل قالب " خود را در مورد طراحی آمریکا و متحدانش برای راهاندازی انقلاب مخملی و یا به تعبیر دقیقتر انقلاب رنگی در ایران مطرح کردند.
از آنجا که این "تحلیل قالب " از سوی کانونهای قدرت کشور مطرح شده در رادیو و تلویزیون و مطبوعات به عنوان "امر حتمی" تلقی شد؛ به گونهای که حتی در کیفرخواست دادستانی نیز با مستندات تحلیلی تلاش شد عوامل اجرایی آن نیز به مردم معرفی شود.
با وجود این برای نگارنده امکانپذیر نیست که اندوختههای بیست سال گذشته خود را دربحث شناخت سیاستهای آمریکا در برخورد با شوروی و اروپای شرقی و پس از آن جمهوریهای بر جای مانده از فروپاشی شوروی و یوگوسلاوی، نادیده بگیرم و غیرمنطبق بودن این" تحلیل قالب " را بر شرایط امروز ایران یادآور نشوم. به همین جهت در این مقاله سعی میکنم با بررسی دقیق آنچه که تحت عنوان انقلاب مخملی و رنگی در کشورهای مختلف رخ داده است به تعمق بیشتر در این بحث مهم بپردازم.
واژهی انقلاب مخملی
برای اولینبار واژه انقلاب مخملی درباره حرکت گسترده مردم در کشور چکسلواکی در 1989 توسط "واسلاو هاول" بکار گرفته شد. که رهبری جنبش ضد کمونیستی را در این کشور بر عهده داشت. این حرکت به جهت آنکه بدون خونریزی به سرنگونی حکومت دیکتاتوری پایان داد مخملین توصیف شد.
در چکسلواکی ده روز پرحادثه از هفدهم تا بیست و هفتم نوامبر 1989 پس از فرو ریختن دیوار برلین در آلمان شرقی و آزاد شدن لهستانیها از حکومت کمونیستی، نوبت به چکسلواکی رسید. در روز اول انقلاب مخملی تظاهرات مسالمتآمیز دانشجویان به یادبود روز جهانی دانشآموز در پراگ به دلیل برخورد پلیس پراگ با تظاهر کنندگان به خشونت گرایید. پلیس ضد شورش، پس از آنکه تمام راههای فرار را بر دانشجویان تظاهرات کننده بست، در خیابان نارودنی پراک به آنها حملهور شد. این دومینوی اول، آغاز یک بهمن بود. پس از آن تقریبا هر روز تا پایان دسامبر شاهد اعتراضات بیشتر با شرکت مردم بیشتری بود.
در روز 20 نوامبر به تخمین نیم میلیون نفر دست به تظاهرات مسالمتآمیز زدند. در حالی که تعداد افراد حاضر در تظاهرات روز قبل دویست هزار نفر بود. در 27 نوامبر اعتصاب عمومی دوساعتهای به اجرا درآمد که تمام شهروندان چکسلواکی در آن شرکت داشتند. پس از آن تقریبا هر روز میدان ونسلس (wenceles) پراگ، درست مثل براتیسلاوا، شاهد تظاهرات معترضین بود
یکی از مهمترین پیشرفتهای انقلاب مخملی، تأسیس نهادی به عنوان میعادگاه شهروندان توسط واسلاو هاول و سایراعضای گروه مهم موسوم به "پیمان 77 " بود که رهبران آن پس از پیروزی انقلاب مخملی زمام امور چکسلواکی را بدست گرفتند. از جمله معروفترین آنها واسلاو هاول بود که به عنوان اولین رییس جمهور پس از انقلاب مخملی توسط مردم انتخاب شد.
گروه موسوم به پیمان 77 به میعادگاه یک جنبش عمومی اصلاح طلب در چکسلواکی تبدیل شد، این گروه در ابتدا خواهان برکناری مقامات عالیرتبه کمونیستی مسئول حمله خشونتآمیز به دانشجویان، تحقیق و تفحص بیطرفانهی رویداد و آزادی تمام زندانیان سیاسی بودند. اما با توجه به شرایط بینالمللی ناشی از تحولات داخلی شوروی و نیز استقبال گسترده مردم از تحولات بوجود آمده سرانجام در 28 نوامبر حزب کمونیست حاکم بر چکسلواکی به شکست خود پی برد و به تسلیم قدرت سیاسی رضایت داد.
پس از آنکه شوروی هم به ایجاد تغییرات در اروپای شرقی رضایت داد، در دهم دسامبر 1989، "گوتساو هوساک" رییس جمهور کمونیست چکسلواکی اولین دولت غیر کمونیست این کشور را از سال 1948 را منصوب کرد و سپس استعفا داد. در 28 دسامبر، "الکساندر دوبچک" به سمت رییس پارلمان فدرال چکسلواکی انتخاب شد. یک روز بعد "واسلاو هاول" اولین رییس جمهور چکسلواکی آزاد پس از 1948 شد. با ریاست جمهوری هاول دانشجویان به اعتصاب خود پایان دادند و انقلاب مخملی به پیروزی نهایی رسید. پس از آن، نخستین انتخابات آزاد پس از 1946 در جون 1990 برگزار شد که نتیجهاش نخستین دولت کاملا غیر کمونیست چکسلواکی پس از چهل سال بود. اگرچه این کشور بدلیل بروز اختلافهای داخلی از 1993 به صورت توافقی به دو کشور چک و اسلواکی تقسیم شد، اما حرکت انقلاب مخملی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ قاره اروپا به ثبت رسید.
تفاوت انقلاب مخملی با انقلاب رنگی
در روزهای اخیر مرتب دو واژهی انقلاب مخملی و "انقلاب رنگی" بصورت مترادف هم به کارگرفته میشوند در حالی که نباید به صرف شباهتهای ظاهری مثل مسالمتآمیز بودن و نقش گروههای دانشجویی و اصلاحطلب در بوجود آوردن آنها، این دو حرکت را یکی دانست. باید گفت در واقع انقلاب مخملی با انقلاب رنگی از جنبههای مختلف با هم تفاوت اساسی دارند که به سه مورد مهم آن در اینجا اشاره میشود:
1. انقلاب مخملی در چکسلواکی به تغییر رژیم کمونیستی انجامید که در نهایت نظام سرمایهسالاری را در این کشور حاکم ساخت. در حالی که آنچه بعدها در صربستان سال 2000، گرجستان 2003 و اوکراین 2004 و قرقیزستان سال 2005 اتفاق افتاد تغییر دولتها بود و نه تغییر نظامها. به همین علت اصولا به کار بردن انقلاب برای حرکتهایی که تنها به تغییر دولتها منتهی میشود از لحاظ نظری دچار مشکل است.
2. نقش آمریکا در ایجاد انقلاب مخملی در چکسلواکی همانقدر غیرمستقیم و در طولانی مدت بوده که در مورد شوروی و سایر کشورهای بلوک شرق مانند لهستان، مجارستان و رومانی در شرق اروپا در اواخر دهه هشتاد اتفاق افتاد. در حالی که در مورد انقلابهای رنگین در صربستان و سایر کشورهای برجای مانده از شوروی، بر اساس قرائن و شواهد آمریکا "راساً " وارد عمل شده و با طراحیهایی قبلی به تغییرات مورد نظر خود در این کشورها اقدام کرده است.
راهپیمایی 25 خرداد 88 در خیابان آزادی
3. مبانی نظری انقلاب رنگی با مبانی نظری انقلاب مخملی بطور کلی متفاوت است. انقلاب مخملی بیشتر از طریق تبلیغات رسانهای موسوم به رادیوی آزاد و تعاملات غیرعلنی با روشنفکران بلوک شرق در دوران جنگ سرد شکل گرفت؛ درحالی که انقلابهای رنگی بر اساس مبانی جدید سیاست خارجی آمریکا در دوران پس از فروپاشی شوروی، طراحی و به مورد اجرا گذارده شد.
4. حاکمان این کشورها به هیچ عنوان برای متوقف کردن تظاهرات عمومی از نیروی نظامی استفاده نکردند.
5.پیش از تحولات رهبران اصلی انقلابهای رنگی دارای سمتهای مهمی چون صدارت یا وزارت بودند.
6- رهبران برکنار شده همچنان به حیات سیاسی خود ادامه داده و شاید در صورت تغییر شرایط مجدداً به قدرت باز گردند. به این معنا که از تسویه حسابهای سیاسی انقلابی و خونین که لازمه انقلابهای بزرگ میباشد، کوچکترین خبری نبود. این در حالیست که عمدهترین تفاوت انقلابهای متعارف از انقلابهای رنگین آنست که در اولی انقلابیون برای پیشبرد اهداف انقلاب، اگر ضرورت ایجاب کند، از کاربرد خشونت علیه حاکمان و حافظان موجود دریغ نمیورزند. اما در حرکت های آرام، رهبران خشونت را نفی میکنند و حتی الامکان به روشهای مسالمتآمیز تأسی میجویند.
انقلاب درفرهنگ سیاسی به معنای: "تغییر ناگهانی است که در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر، تحت تأثیر نیروهای معمولاً متشکل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود و نه در جهت جابجایی افراد، بلکه با هدف ایجاد یک نظم جدید به وقوع میپیوندد".
در تعریف دیگر انقلاب گفته اند "یک حرکت مردمی در جهت تغییر سریع و بنیانی از ارزشها و باورهای مسلط در نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، رهبری، روشها و فعالیتهای حکومتی یک جامعه همراه با خشونت داخلی". بنابراین نظر به مفاد مذکور، عناصر و ویژگیهای اصلی یک انقلاب عبارتند از:
1. مردمی بودن
2. سریع و ناگهانی بودن
3. با خشونت همراه بودن
4. ارزشهای مسلط را تغییر دادن
5.نظام سیاسی حاکم را دگرگون ساختن
براین اساس میبینیم که اساسا حرکت موسوم به انقلاب رنگی را نمیتوان انقلاب نامید. معالوصف در فرهنگهای علوم سیاسی، علوم اجتماعی، روابط بینالملل و حتی حقوق بینالملل، مفاهیم مشابه دیگری وجود دارند که هر یک ناظر بر تغییر و تحولات سیاسی- اجتماعی ویژهای بوده و بسته به نحوه و میزان تحولات از همدیگر متمایز میشوند. از این رو تعریف و مقایسه آنها در این مقاله هم به درک روشنتر معنای انقلاب میانجامد و هم تطابق واژهها با انقلابهای رنگی را تسهیل خواهد بخشید. مفاهیم فوق عبارتند از:
1. کودتا: اقلیتی مسلح و مجهز به نیروی نظامی در مقابل اقلیت دیگری که حاکم بر اکثریت جامعه هستند، قیام کرده و وضع موجود را به نفع خود در هم میریزد و خود جای گروه قبلی را اشغال میکند. کودتاها اغلب با طراحی و حمایت قدرتهای بزرگ خارجی در کشورهای اقماری انجام میگیرند، زیرا امکان کودتا در کشورهای جهان سوم به دلیل تمرکز قدرت در یک گروه نخبه، فقدان سنن دموکراتیک، بیاعتنایی عموم مردم و نبودن امکانات نهادی برای جانشینی؛ زیاد است.
2. شورش: بروز امواج نارضایتی در میان قشر یا اقشاری از جامعه علیه نظام حاکم که ممکن است موجب تغییراتی در سیاستها، رهبری و احتمالاً نهادهای سیاسی بشود، ولی در آن حد نیست که ساخت و ارزشهای سیاسی و اجتماعی را تغییر دهد و دیگر آنکه هدف شورش، نفس تغییر است، بدون آنکه امر جایگزینی مورد توجه باشد. این اصطلاح معمولاً برای اشاره به یک قیام ناموفق در برابر قدرت حاکمه به کار میرود.
3. اصلاحات: کوشش برای تغییر محتاطانه در ساخت سیاسی جامعه و در عین حال اجتناب از خشونت را اصطلاحاً "رفرم" مینامند. به تعبیر دیگر، اقدام برای تغییر و تعویض برخی از جنبههای حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بدون دگرگون کردن اساس جامعه، مهندسی اجتماعی یا نقشهکشی اجتماعی یکی از انواع اقدامات اصلاحی است که معمولاً برای جلوگیری از نهضت انقلابی صورت میگیرد. این درست است که حرکت انقلاب مخملی از جهاتی به انقلاب رنگی شبیه است و درامتداد آن با توجه به تحولات جهانی طراحی شده است؛ اما مترادف هم قراردادن هر دو آنها موجب گمراهی در تحلیل واقعی حوادث پیش آمده درجمهوری های برجای مانده از شوروی خواهد شد.
اما ریشه جا افتادن این واژه در ادبیات سیاسی جهان چه بوده است؟
مبانی نظری انقلاب رنگی
انتشار مقاله مشهورجوزف نای نظریه پرداز آمریکایی تحت عنوان "قدرت نرم" power Soft درفصلنامه آمریکایی foreign policy درسال 1990 دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که بر اساس آن ایالات متحده به جای آنکه از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت مینامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند؛ تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تاثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز میکند.
براین اساس آمریکا میتوانست بجای سرمایهگذاری میلیارد دلاری بر تئوری جنگ ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهدید شوروی خوانده میشد، به سرمایهگذاری بر نخبگان جامعه شوروی از طرق مختلف اقدام کند. پس از فروپاشی شوروی جوزف نای مقاله دیگری تحت عنوان «کاربرد قدرت نرم» در فصنامه فارن پالسی در سال 2004 منتشر ساخت که تکمیل کننده نظرات قبلی او متناسب با تغییرات جهان در سالهای پس از فروپاشی شوروی و بویژه تحولات ناشی از واقعه یازده سپتامبر در روابط بین الملل بود.
درمقاله مذکور جوزف نای دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکمیلتر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکار گیری "قدرت هوشمند" Smart power به مورد اجرا گذارده شد. براساس این نظریه آمریکا با استفاده از دیپلماسی عمومی و قدرت هوشمند به برقراری نفوذ در بدنه جامعه هدف کمک میکند. این دیدگاه با دستورالعمل های اجرایی که توسط کارشناسان اطلاعاتی آمریکا نظیر دکتر "جین شارپ" تهیه شد، در سطح رسانههای گروهی به مفهوم "انقلاب نرم " معروف شد. در واژه پردازیهای ژورنالیستی معمول در جهان حتی حرکتهایی نظیر آنچه درمیان "بودایان تبتی" یا "برمهای" انجام گرفت نیز انقلاب رنگی خوانده شد. چراکه آنها هم از نمادهای رنگی در مبارزاتشان سود جستند اگر چه به جایی نرسیدند.
برای آنکه بتوان قضاوت دقیقیتری درباره آنچه که طراحی برای ایجاد انقلاب رنگی در ایران خوانده میشود داشته باشیم؛ لازم است مولفههای اصلی انقلابهای رنگی را در کشورهایی که اجرا شده است مورد توجه قرار دهیم. بطور خلاصه مهمترین این مولفهها را میتوان در عوامل زیر دسته بندی کرد:
مولفه های انقلاب رنگی
1. اقتدار گرایی
وجود یک رژیم اقتدارگرا در همهی کشورهایی که انقلاب رنگی در آنجا طراحی و اجرا شده است قابل مشاهده و بررسی است.
2. وابستگی به بیگانه
نفوذ و حضور قدرت خارجی و ارتباط با نهادهای درون حاکمیتی از طریق برقراری ارتباط با نخبگان جوامع.
3. تغییر دولتها نه تغییر نظامها و حکومتها
در همهی کشورهای مورد بررسی حکومتها و ساختارهای تشکیلاتی آنها تقریبا دست نخورده ماندهاند؛ اما دولتهای آنها به یک دولت غربگرا تبدیل شدهاند.
4. اعتراضها و ناآرامیهای مدنی از طریق مشارکت مستقیم مردم و رهبران مخالف
در این کشورها تغییرات از طریق نا آرامیهای مدنی که خونریزی نداشته است به وقوع پیوسته است و نظامهای حاکم به تغییرات دولت برای برخورد نکردن با مردم تن دادهاند. مردم در کمپینگهای انتخاباتی قبل و بعد از انتخابات شرکت میکنند.
5. استفادهی نمادین از رنگ بخصوص
به منظور ایجاد همبستگی نمادین و برگزاری راهپیماییهای اعتراضآمیز استفاده از رنگ خاص به عنوان مثال در اوکراین رنگ نارنجی در برابر رنگ آبی و سرخ کاملا قابل توجه بوده است.
6.وجود دولتهای نوپا و متزلزل
در این کشورها اگرچه حکومتی اقتدارگرا بر سر کار بوده است؛ اما دولتهای حاکم بدلیل نداشتن الگوی مناسب حکومتی که با نیازهای اکثریت جامعه منطبق باشد، دچار سردرگمی و تزلزل حکومتی هستند.
7. میزان توسعهیافتگی پائین یا در حال توسعه
از لحاظ اقتصادی این کشورها عمدتا دارای اقتصادی توسعه نیافته و با ناکارامدی اقتصادی ناشی از رانت خواری، رشوه گیری و سوءاستفاده از موقعیتهای شغلی و در نهایت فساد اقتصادی هستند.
8. وجود تعارضهای اجتماعی
پائین بودن رفاه اجتماعی اکثریت مردم و وجود نوعی تعارضهای نژادی، قومی، محلی و مذهبی.
9. مشکلات ساختار داخلی درون حکومتی
در اکثر این کشورها مناسبات ساختاری بصورت دقیق تعریف نشده و در یک دوران گذار از سیستم کمونیستی به شدت تمرکزگرا، به سوی سیستم غربی که نهادهای سرمایهسالاری را تقویت میکند در حال حرکت هستند.
10. بکارگیری عوامل داخلی برای اجرای برنامه های طراحی شده
در کشورهایی که تاکنون انقلابهای رنگی اجرا شده اعم از اینکه مانند گرجستان و اوکراین موفق بودند و یا در مورد کشوری مانند روسیه سفید و ازبکستان با شکست روبرو شدهاند، طرحهای عملیاتی از طریق برقرای تماس با نهادهای مردمگرا مانند NGO ها و طرفداران حقوق بشر و نیز با بهرهجویی از رسانههای گروهی طرفدار غرب به مورد اجرا درآمدهاند. در این میان بیشترین سرمایهگذاری بر روی جوانان و بویژه دانشجویان شده است.
متقاعد سازی نخبگان یا سناریو سازی؟!
اکنون ببینیم آیا با وجود شباهتهای ظاهری در مورد مولفههایی که بر شمردیم میتوان نتیجه گرفت که "حرکت اعتراضی" پس از انتخابات در راستای اجرای طرحی است که آمریکا و متحدانش درغرب برای ایران تدارک دیدهاند؟ به باور نگارنده پاسخ سوال فوق به دلایل زیر منفی است:
1.واقعیت آن است که با وجود آنکه بعضی از مولفههای یاد شده در ایران هم کاملا وجود دارد؛ اما نباید از یاد برد که شبههی بوجود آمده در افکارعمومی بخشی از شرکت کنندگان در انتخابات که تعداد آنها هم کم نیست؛ هیچ ربطی به آمریکا و نقشههایش برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ندارد. امروز بسیاری از تحلیلگران میپذیرند به دلیل اینکه ایران به خواستههای آمریکا توجه ندارد و با اتخاذ سیاست مستقل خود، مانع اعمال هژمونی ایالات متحده در منطقه میشود، واشنگتن همهی امکانات خود را برای تغییر رفتار ایران در درجه اول و در صورت امکانپذیر نشدن، تغییرحکومت ایران را از هر طریق ممکن در دستور کار خود دارد.
اما این تحلیل به معنای این نیست که هر نوع حرکتی را در چهارچوب اعتراض مسالمتآمیز به صرف همسو دانستن با مقاصد آمریکا، محکوم به وابستگی به بیگانه و در نتیجه توجیهی منطقی برای سرکوب و برخورد با اشد مجازات در برابر آنها بدانند. باید توجه داشت به صرف "نسبت" دادن خواست میلیونها نفر برای "تغییر و انجام اصلاحات" به وابستگی و همسویی با آمریکا، انگلیس و اسرائیل، نمیتوان شبههی به وجود آمده دربارهی اصالت نتایج انتخابات را از بین برد.
2. اینکه آمریکا و جهان غرب به اسم دفاع از حقوق بشر و دموکراسی این حق را برای خود قائل هستند که از حرکت بوجود آمده در راستای منافع خود
بهرهبرداری کنند، نمیتواند بهانهی منطقی برای آن باشد که ما بپذیریم کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری و وابستگان ستادهای آنها برای بی اعتبارکردن انتخابات از خارجیها دستور میگیرند و در چهارچوب انقلاب مخملی یا رنگی سازماندهی شدهاند. بلکه بیشتر این شبهه در ذهن برجسته میشود که این اتهام توجیه منطقی برای مقابله با کسانی است که در مسیر احقاق حقوق مورد ادعای خود دست به اسلحه نبردهاند، بلکه بصورت مسالمتآمیز راهپیمایی میکنند.
3. براستی چگونه می شود باور کرد که آمریکا در سالهای اخیر موفق شده اینچنین سیاست خود را در ایران به پیش برد که دو رئیس جمهور سابق به همراه یک رئیس مجلس اسبق و نخست وزیر دورهی دفاع مقدس را با خود همراه کند؟ آیا میشود باور کرد آنها خودفروخته به آمریکا یا فریب خوردهی آنها باشند؟ اگر این نظر را بپزیریم چه کسانی باید برای فراهم کردن چنین نفوذی مواخذه شوند؟
4. باید قبول کرد که شبههی بوجود آمده دربارهی سلامت انتخابات ناشی از عملکرد غلط مسئولین اجرایی و نظارتی انتخابات است. ربط دادن آن به بیگانگان صورت مساله را پاک نمیکند.
5. در ایران همهی کاندیداها و رهبران اصلی اصلاحات در درون نظام جمهوری اسلامی هستند و بیش از آنکه خواهان تغییر نظام که موجب خلع خودشان از قدرت میشود، باشند خواهان تغییر و انجام اصلاحات برای تداوم نظام هستند. این افراد را نمیتوان با کسانی که بیرون نظام برای براندازی تلاش میکنند مقایسه کرد. در این باره دلایل متعدد دیگری هم میتوان برشمارد .
جان کلام آنکه نباید بجای متقاعد سازی نخبگان به سمت سناریو سازی برای آنها پیش رفت. اگر میخواهیم ایرانی آزاد و مستقل با مردمی دین باور و خداجو داشته باشیم باید به راه مفاهمه ملی و تعامل سازنده با یکدیگر باز گردیم. ما باید باور کنیم که میتوان با همکاری هم در مقابل مداخله بیگانگان راست قامت باشیم.
انقلاب های رنگی در کشورهای مختلف و خاورمیانه
در این قسمت به بررسی انقلاب مخملین به عنوان بازوی اجرایی جنگ نرم در کشورهای مختلف از جمله خاورمیانه می پردازیم.
انقلاب گل رز گرجستان
با فروپاشی شوروی سابق و نفوذ آمریکا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی سپر دفاعی هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسیا مرکزی و قفقاز) سپر مذکور در دستور کار آمریکا قرار گرفت و در این میان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزدیک روسیه در اولویت قرار گرفت. بر این اساس ایالات متحده آمریکا و متحدان اروپایی آن از طریق بنیاد سوروس و موسسات به ظاهر غیر دولتی با ساماندهی انقلاب رنگی، گسترش ناتو به حیات خلوت روسیه در قفقاز را زمینه سازی نمودند.
در انتخابات پارلمانی نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف برای گرجستان نو به رهبری ادوار شوارد نادزه از یک سو و ائتلاف تروئیکای گرجستان شامل میخائیل ساکاشویلی زوراب ژواینا (رئیس قبلی پارلمان گرجستان) و نینو یورجا نادزه (رئیس پارلمان) از سوی دیگر، با هم به رقابت پرداختند.
در کوران رقابت انتخاباتی بنیاد سوروس که مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده دار بود، از طریق انستیو جامعه باز و با استفاده افکار سنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را پیشاپیش اعلام نمود. اما نتایج شمارش آرا، بر پیروزی ائتلاف برای گرجستان نو دالت میکرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیکای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات کرد.
ائتلاف تروئیکای گرجستان که از طریق رسانههای آمریکایی و اروپایی حمایت میشدند هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فرا خواندند. جنبش کامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید. آنان چند روز در مقابل ساختمانهای دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و به پلیس و ارتش گرجستان شاخههای گل رز اهداء میکردند.
در روز افتتاح پارلمان این کشور و در حالی که سواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شده و مانع از تثبیت ائتلاف برای گرجستان نو در قدرت شدند.
سرانجام با موافقت مقامات روسی، شوارد نادزه مجبور به استعفا شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پیروزی رسید.
انقلاب نارنجی اوکراین
اوکراین بعد از روسیه بزرگترین کشور اروپایی است و از لحاظ جغرافیای سیاسی وضعی منحصر به فرد دارد. نفوذ آمریکا در این کشور، از یک سو حلقه محاصره روسیه را تنگتر مینمود و از سوی دیگر دستیابی آمریکا به بازار منابع نفت و گاز این منطقه را آسان میکرد.
کاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوکراین تلاش مضاعفی کرد. بهطوری که پس از وقوع انقلاب نارنجی در این کشور، نیویورک تایمز فاش ساخت که بوش دست کم ۶۵ میلیارد دلار برای این انقلاب هزینه کرده است.
در سال ۲۰۰۴ و در جریان انتخابات ریاست جمهوری اوکراین، هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نتوانستند حد نصاب لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانوکویچ نخستوزیر وقت و هوادار روسیه در دور اول 88/39 درصد و ویکتور یوشچنکو نامزد مورد حمایت آمریکا و غرب ۲۲/۳۹ درصد آراء را به دست آوردند. در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد.
در مرحله دوم بنا بر اعلام غیررسمی، یانوکویچ با اختلاف کمی بر یوشچنکو پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا که از مدتها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی آمریکا سازماندهی شده بود با حضور در خیابانهای کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متحصنین ـ که تیشرت، بازوبند، کمربند و هِدبند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچمهای نارنجی حمل میکردند ـ خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند.
اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکویچ را رسماً اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید.
با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوکراین، تظاهراتکنندگان مانع ورود یانوکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایط جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکویچ) و بخش غربی (به هواداری یوشچنکو) قرار گرفت. با فوقالعاده شدن اوضاع کشور، پارلمان اوکراین در رأی خود تجدید نظر کرد و اعلام نمود که در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند.
با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غربگرایان و افراد مورد حمایت آمریکا تغییر کرد در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در ۷ دسامبر نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ ۲۶ دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ ۲۶ دسامبر و با حضور ۱۲۰۰۰ ناظر بینالمللی برگزار گردید و یوشچنکو با کمک تبلیغاتی رسانههای آمریکایی و اروپایی ۵۲،۶۲ درصد آرا را کسب نمود و رئیس جمهور این کشور شد.
انقلاب لالهای قرقیزستان
قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمیباشد، اما به دلیل هممرز بودن با چین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر، قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات آمریکا قرار داد. از این رو کاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقیزستان برآمد. در سال ۲۰۰۵ با رد صلاحیت نامزدهای مخالف دولت در پارلمان، جرقههای انقلاب مخملی در این کشور زده شد.
پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف، یعنی کولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقیاف نماینده بر کنار شده پارلمان از اهالی جنوب با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتونبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف، شرایط برای انقلاب مخملی در این کشور فراهم گردید.
در چنین شرایطی جنبش مقاومت جوانان کلکل عهدهدار آغاز انقلاب رنگی یا انقلاب گلی در این کشور شدند. در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت آمریکا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش، فرودگاه و اماکن دولتی را به محاصره خود درآوردند.
دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور بهسرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماکن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشکک به تصرف خود درآوردند و خواستار کنارهگیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهی آمریکا صورت پذیرفت.
عسگر آقایف پس از فرار از کشور، استفن یانگ ـ سفیر آمریکا در قرقیزستان ـ را عامل اصلی این انقلاب معرفی کرد. وی اظهار داشت: “یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را استفن یانگ تدوین کرده است و این انقلاب دقیقاً همانند نقشه صورت گرفت. “
در وقوع انقلاب لالهای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطای کمکهای مالی کاخ سفید به مخالفان دولت بسیار تعیینکننده بود.
انقلاب های رنگی جدید در خاورمیانه
البته رویدادهایی از این دست که در آسیای مرکزی و اروپای پساکمونیست به وقوع پیوست در خاورمیانه نیز اتفاق افتاده است که به عنوان بخشی از انقلابهای رنگین توصیف شده اما جامعه جهانی آن را نپذیرفته است.
انقلاب سرو لبنان
بیشباهت به انقلابهای موجود در اروپای شرقی و آسیای مرکزی، پس از یک انتخابات مخدوش و مورد اعتراض رخ نداد بلکه به دنبال ترور رهبر اپوزیسیون (رفیق حریری) در 2005 روی داد. این جنبش به جای الغای انتخابات، خواستار عقبنشینی نیروهای سوری از لبنان شد. با وجود این، برخی مؤلفهها و روشهای به کار رفته در تظاهرات این جنبش باعث شد که اغلب مطبوعات و مفسران آن را نیز در زمره انقلابهای رنگین به حساب بیاورند.
سرو لبنان، سمبل این کشور است لذا انقلاب نیز به این نام شناخته شد. تظاهرکنندگان این جنبش از رنگهای سفید و سرخ استفاده میکردند که در پرچم لبنان وجود داشت.
انقلاب ارغوانی عراق
نامی که برای نخستینبار برخی مفسران و به دنبال آن جرج بوش رئیسجمهور آمریکا برای توصیف دمکراسی آینده در عراق پس از انتخابات پارلمانی 2005 به کار بردند. این نام به طور گستردهای چه در عراق و چه آمریکا یا جای دیگر به کار گرفته نشد. این نام به واسطه رنگی است که انگشتان رأیدهندگان به منظور جلوگیری از رأیگیری فریبکارانه به آن آغشته شده است.
انقلاب آبی کویت
اصطلاحی است که کویتیها در تظاهرات در کویت برای حمایت از حق رأی زنان در آغاز مارس 2005 به کار بردند. در ماه مه همین سال، دولت کویت به زنان اجازه داد که در انتخابات پارلمانی 2007 شرکت کنند. از آنجا که فراخوانی برای تغییر رژیم صورت نگرفت لذا این انقلاب نمیتواند در زمره یک انقلاب رنگین واقعی طبقهبندی شود.
شایان ذکر است که همه انقلابهای رنگین عمدتاً از سوی آمریکا با عنوان برنامههای دمکراسیسازی و تحت نظارت وزارت خارجه آمریکا و آژانس آمریکا برای توسعه بینالمللی تأمین مالی میشده است. انقلابهای رنگین، دریافت کننده وجوه عمدهای از سوی مؤسسه جمهوریخواه بینالمللی است که تأسیس سازمانهای عمده پشت کودتا علیه دولت منتخب هائیتی در 2004 و توطئهکنندگان کودتا علیه دولت منتخب ونزوئلا را تأمین مالی کردهاند.
انقلاب سبز آذربایجان
شورش خیابانی جوانان آذربایجانی مخالف فساد دولت و خواستار تغییر کل سیستم حکومتی در این کشور، رنگ سبز را انتخاب کردند. در نوامبر 2005، تظاهرکنندگان به خیابانها ریختند و پرچمهای نارنجی رنگ الهامگرفته از انقلاب اوکراین را تکان دادند و به تقلب دولت در انتخابات اخیر پارلمانی اعتراض کردند. انقلاب رنگین آذربایجان با دخالت پلیس در 26 نوامبر 2005 سرکوب شد.
انقلاب جین بلاروس
تظاهرات علیه تقلب انتخابات ریاستجمهوری لوکاشنکو که 83% آرا را به دست آورده بود و خواستار استعفای وی شدند. سمبل مخالفت، یک پرچم سابق سفید، سرخ، سفید بلاروسی بود. این جنبش با انقلاب رنگی اوکراین در ارتباط بود، به طوری که در طی انقلاب نارنجی، این پرچمهای سفید، سرخ، سفید در کیف به اهتزاز در میآمدند. در طی سال 2006 تظاهرکنندگان عنوان انقلاب جین یا دنیم و شلوار بلوجین را به عنوان سمبل آزادی انتخاب کردند. گفته میشود که گروه دانشجویی ZUBER مسئولیت این انقلاب را برعهده داشته است
انقلاب انگور مولداوی
گزارش شده که مخالفان دولت مولداوی امید و اصرار به نوعی انقلاب نارنجی مشابه به جنبش اوکراین را دارند که پس از انتخابات پارلمانی مولداوی 2005 روی داد در حالی که حزب خلق دمکراتیک مسیحی رنگ نارنجی را برای خود انتخاب کرده است. نامی که برای این رویداد انتخاب شد، انقلاب انگور به واسطه فراوانی تاکستان در کشور بود که البته این انقلاب پس از پیروزی دولت در انتخابات ناکام ماند.