بخشی از مقاله

پرخاشگری در کودکان و روشهای مقابله با آن

مقدمه:
کودکان پشتوانه های فردا هستند. بازی با جسم و روان آنها به دور از هرگونه رأفت و انسانیت است. این موضوع که والدین چگونه با فشارهای روانی، ناامیدی ها و ناکامی های خود کنار می آیند یک طرف قضیه است، طرف دیگر کودکانی هستند که نحوه رفتارهای والدین خود را الگوی خویش قرار می دهند و بر اساس آن شخصیت درونی خود را پایه ریزی می کنند. اسکات (1997)، در این زمینه خاطر نشان می سازد که بیش تر رفتارهای پرخاشگرانه ای که کودکان از خود بروز می دهند، ناشی از شیوه تربیتی والدین آنهاست. در اکثر خانواده ها زمانی که کودکی دست به اعمال خشن و پرخاشگرانه می زند، یکی از والدین با دخالت سریع خود مانع از ادامه و تشدید اوضاع می شود، در حالی که پیشگیری از بروز چنین صحنه هایی به مراقبت آسان تر و سودمندتر است (فریسر ، 1996).
تحقیقات نشان می دهند، کودکانی که در خردسالی رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی از خود نشان می دهند، به احتمال زیاد در نوجوانی مرتکب بزهکاری های متعدد می شوند. به بیانی دیگر، کودکان پرخاشگر به علت نداشتن روابط اجتماعی سالم و شیوه های حل تعارضات فردی و گروهی دست به اعمال تند و خشن می زنند. آسیبی که از هیجان خشم به سایرین می رسد، گاه می تواند زیان های غیر قابل جبرانی به همراه داشته باشد. زیرا، اولا بیش از سایر هیجانات به دیگران صدمه می زند، دوما عمومیت بیشتری دارد، و بالاخره دو طرف مشاجره را در بر می گیرد. گاه عوامل مختلف زیستی نیز می توانند تأثیرات مستقیمی در بروز رفتارهای پرخاشگرانه کودک داشته باشند، عواملی هم چون بهره هوشی پایین، پیش فعالی و اختلالات کمبود توجه.
به طور کلی، ترکیبی از عوامل زیستی، رفتارهای والدین و ناسازگاری های کودک در مدرسه، موجب بروز پرخاشگری در کودکان می شوند در این جا چند پرسش پیش می آید؛ «چگونه می توان خشم را کنترل کرد؟»، «در مقابل فرد پرخاشگر چه عکس العملی باید از خود نشان داد؟» و «چگونه می توان شیوه های مواجهه با خشم را به کودکان آموخت؟»
هدف اصلی این تحقیق نیز بررسی «مشکل پرخاشگری کودکان» و ارائه راه حل های مفید و سودمند در جهت رشد خصایص والای انسانی هم چون همدلی، ملایمت و نوع دوستی است.

مشکل آموزشی:
کتک کاری و زد و خورد بچه ها در مدارس
تحلیل مشکل:
1) بدرفتاری والدین در منزل (101)
2) کمبود عاطفی (102)
3) کمبود تغذیه درست (103)
4) گرسنگی، نخوردن صبحانه (1/103)
5) رفتار معلم در کلاس (104)
6) رفتار اولیاء مدرسه با بچه ها (1/104)
7) نداشتن تفریحات سالم در مدرسه (105)
8) نداشتن تنوع درسی (106)
9) تبعیض گذاشتن معلم در کلاس (2/104)
10) ارتباط بچه ها با معلم (107)
11) سر خوردن بودن بچه ها در خانواده (1/101)
12) ارزش ندادن به بچه ها در خانه (2/101)
13) پرخاشگری کودکان در مدارس (108)

موضوع: پرخاشگری در کودکان و روشهای مقابله با آن
مخاطبین: والدین
هدف کلی: والدین چگونگی مقابله با پرخاشگری کودکان را می شناسند.
اهداف جزئی:
1- والدین مفهوم خشم و پرخاشگری را می دانند.
2- والدین نظریه فروید را بر پرخاشگری کودکان را می دانند.
3- والدین فرآیندهای شناختی در رفتار پرخاشگرانه را می شناسند.
4- والدین تأثیرات ثبات پرخاشگری را بر روی کودک می دانند.
5- والدین عوامل تعیین کننده پرخاشگری را می شناسند.
6- والدین راههای کاهش و کنترل پرخاشگری و خشم را درک می کنند.
7- والدین تأثیر تربیت نادرست را بر پرخاشگری کودکان درک می کنند.
8- والدین چگونگی روشهای تعدیل رفتار را می شناسند.
9- والدین روشهای پیشگیری از خشونت کودکان را می شناسند.
10- والدین روشهای مقاوم سازی کودکان را در برابر رفتارهای خشونت آمیز می دانند.
11- والدین نقش زمان در اطفای پرخاشگری را درک می کنند.

اهداف آموزشی:
1- والدین مفهوم خشم را با استفاده از تعریف موجود در تحقیق در میان خانواده خویش در مدت 5 دقیقه بیان می کند.
2- والدین مفهوم پرخاشگری را به صورت مقاله ای یک صفحه ای در مدت 30 دقیقه مکتوب می نماید.
3- والدین فرآیندهای شناختی در رفتار پرخاشگرانه به صورت یک مقاله یک صفحه ای در بیاورند و در مدت َ20 دقیقه بر جمع حاضر بیان کنند.
4- والدین تأثیرات ثبات پرخاشگری را با استفاده از تحقیق موجود به صورت کنفرانس در مدت َ25 دقیقه در سالن مدرسه اجرا نمایند.
5- والدین عوامل تعیین کننده پرخاشگری را با استفاده از کتاب های روانشناسی مطالعه کرده و در مدت َ15 دقیقه در جمع خانواده بیان کنند.
6- والدین راههای کاهش پرخاشگری را با استفاده از فیلمهای آموزشی در این زمینه در مدت َ30 دقیقه به بچه ها نمایش دهند.
7- والدین راههای کنترل و کاهش خشم را با استفاده از مجلات روانشناسی در مدت َ10 دقیقه در جمع خانواده بیان کنند.
8- والدین تأثیر تربیت نادرست را بر پرخاشگری با استفاده از مطالب موجود در این تحقیق به صورت یک فیلم آموزشی درآورده و در مدرسه به مدت 30 دقیقه به نمایش گذارند.
9- والدین روشهای تعدیل رفتار در کودکان را با استفاده از اسلایدهای آموزشی در بیاورد در سالن مدرسه به مدت َ15 دقیقه برای والدین و بچه ها به نمایش گذارند.
10- والدین روشهای پیشگیری از خشونت کودکان را با استفاده از مجلات و کتابهای آموزشی در مدت َ15 دقیقه به والدین دیگر نام ببرند.
11- والدین روشهای مقاوم سازی کودکان را در برابر رفتارهای خشونت آمیز از طریق این تحقیق به مدت َ10 دقیقه در جمع خانواده نام ببرید.
12- والدین نقش زمان را در اطفای پرخاشگری به صورت یک فیلمنامه در آورند و به مدت َ30 دقیقه به صورت متأثر در سالن مدرسه اجرا نمایند.
13- والدین راههای کنترل پرخاشگری را با استفاده از بازیهای جدید آموزشی در مدت َ10 دقیقه به کودکان آموزشی دهند.
14- والدین شیوه های مؤثر در حل تعارض را با استفاده از چارت آموزشی در مدت 20 دقیقه به کودک ارائه دهند.
15- والدین روشهای کسب مهارتهای اجتماعی را با استفاده از وسایل آموزشی در مدت زمان َ25 دقیقه در خانواده بیان کنند.

تعاریف و مفاهیم خشم و پرخاشگری
خشم یکی از واکنش های هیجانی و طبیعی هر فرد است. کودکان نیز خیلی زود در می یابند که از طریق خشم و عصبانیت می توانند به خواسته ها و نیازهای خود برسند. دکتر نوابی نژاد محرک هایی را که منجر به واکنش های خشم آلود در کودکان می شوند، بدین ترتیب طبقه بندی نموده است:
1- ایجاد محدودیت های جسمی و حرکتی کودک، خواه به وسیله دیگران و یا بر اثر ناتوانی های خود او.
2- جلوگیری از انجام فعالیت های در جریان او، ایجاد مانع در رسیدن او به خواسته ها، برنامه ها و هدف هایش.
3- مجموعه ای از ناراحتی هایی که موجب ناکافی کودک می شود.
در کودکان بزرگتر:
4- قطع فعالیت های در حال پیشرفت.
5- ایراد گرفتن دائم از آنها.
6- اذیت کردن آنها.
7- مقایسه نامناسب بین کودک و دیگران
8- سخنرانی و نصایح پیاپی به آنان.
ایزارد یکی از روان شناسانی است که در زمینه رشد هیجانات کودک پژوهش های بی شماری انجام داده است. وی خاطر نشان می سازد که نوزاد در سن 3 تا 4 ماهگی علائمی از خود بروز می دهد که دلالت بر خشم و عصبانیت او دارد.
پرخاشگری
پرخاشگری رفتاری را گویند که با هدف صدمه زدن – چه به صورت بدنی و چه به صورت کلامی – به فرد دیگر انجام می شود. گاهی این آسیب رساندن شامل از بین بردن دارایی ها و اموال شخصیو عمومی می شود.
مثلا اگر کودکی هنگام عبور، اشتباها پا روی پای فرد دیگری بگذارد و فورا عذرخواهی کند، طبیعی است که نمی توان بهاین کار او یک عمل پرخاشگرانه گفت. اما اگر با قصد و هدف قبلی درصد انجام این کار برآید، می توان آن را یک رفتار خصمانه قلمداد کرد.
گروهی از روان شناسان پرخاشگری را به دو نوع تقسیم کرده اند:
پرخاشگری وسیله ای و پرخاشگری خصمانه .
پرخاشگری وسیله ای، رفتاری است در جهت رسیدن به هدف و پاداش، در صورتی که پرخاشگری خصمانه، به قصد آسیب رساندن به دیگری انجام می شود. بیش تر پرخاشگری های کودکان از نوع وسیله ای هستند، زیرا اکثرا برای به دست آوردن اسباب بازی و یا خوراکی یکدیگر را می زنند و یا هل می دهند. این رفتار آنان به ندرت با قصد و هدف آسیب رساندن به کسی صورت می گیرد. البته تمایز قاطعی بین پرخاشگری وسیله ای و پرخاشگری خصمانه نمی توان قائل شد.
معمولا کودکان جلوی پدر و مادر خود و یا اعضاء خانواده و دوستان نزدیکی که به حمایت و توجه آنان نیازمندند، رفتارهای پرخاشگرانه بیش تری از خود بروز می دهند. همین طور زمانی که احساس خستگی و گرسنگی می کنند با کم ترین ناملایمات و نامهربانی، زود عصبانی می شوند و شروع به داد و فریاد و پرخاشگری می کنند.
در عین حال پرخاشگری را باید از جسارت و جرأت ورزی متمایز دانست. کودکان به وسیله ای برای ابراز وجود و فرار از شرایط سخت و دشوار و بیان ناملایمات و نیازهای اساسی خود احتیاج دارند. آنان باید بتوانند با جسارت و قاطعیت، خواسته های خود را بیان کنند و در جهت کسب آنها عکس العمل به خرج دهند.
آموزش روش های سالم و جامعه پسند «با جرأت بودن» به کودکان مهارت های اجتماعی شدن آنان را به همراه دارد. از این طریق کودکان می توانند خواسته های خود را بدون هیچ گونه عمل پرخاش جویانه و خشونت آمیز ابراز دارند.
پرخاشگری در کودکان
واژه « پرخاشگری» معانی بسیار زیادی دارد که اغلب آنها نیز دلالت بر جنبه بد و منفی رفتار انسان دارند. احساس خشم مهم ترین راه مقابله کودک با والدین و سایر اطرافیان است. بنابر تعریف، «خشم و خشونت ، پاسخ طبیعی فرد در برابر ناکامی و موقعیت های ناخوشایند است.» در عین حال، خشم هیجان دردسر آفرینی است که کودکان می توانند بدان وسیله خود و شرایط مختلف زندگی را بشناسند. اگر از هر پدر و مادری پرسیده شود که : «آیا دوست دارید فرزندی خشن و پرخاشگر داشته باشید؟» مطمئنا پاسخ خواهند داد: «خیر». آنها در عین حال که نمی خواهند فرزندشان نفر اول شروع کننده دعواها و منازعات باشد، ولی دوست دارند، توانایی ایستادن و مقاومت کردن در برابر رفتارهای خشن و ناهنجار سایرین را داشته باشد. اصولا میزان پرخاشگری بستگی به تأیید و یا عدم تأیید والدین، مربیان و در نهایت اجتماع دارد.
بر اساس تئوری های رشد، پرخاشگری تکانه و سائقی است که از بدو تولد با کودک زاده می شود و انسان به عنوان وسیله ای برای حفظ بقای خود از آن استفاده می کند. هم چنین بر اساس نظریه های بهداشت روانی، ارضاء این سائق در هر دوره سنی با رفتارهای گوناگونی صورت می گیرد و هر فرد متناسب با ارزش ها و معیارهای والدین و مربیان و جامعه ای که در آن زندگی می کند، با آن روبرو می شود.
روان شناسان و متخصصین علوم رفتاری کودک، ریشه های خشم و نحوه تأثیرگذاری خشونت را در زندگی کودک مورد بررسی های گوناگون قرار داده اند. آنها به چگونگی کنترل کودک بر این هیجان قدرتمند خود و استفاده وی از روش های مفید و سالم برای بهره گیری از آن پی برده اند. اینک با تقسیم بندی دوران کودکی به سه مرحله زیر، به بررسی خشم و عوامل به وجود آورنده آن می پردازیم:
از تولد تا 2 سالگی
5-2 سالگی
11-6 سالگی
«پرخاشگری در کودکان 11-6 سال»
دکتر تایسون (1996)، روان شناس کودک در کتاب خود چنین می نویسد: «ما می خواهیم کودکانی قاطع و جدی داشته باشیم نه زورگو، ما می خواهیم آنها را پر طاقت باشند نه قلدر، ما می خواهیم آنها مطمئن به خود بار بیایند نه مغرور و لاف زن. ما معتقدیم که آنها باید به حقوق مردم احترام بگذارند... والدین در صورت بروز هرگونه پرخاشگری شروع به نصیحت های مختلف می کنند... البته تعجبی هم ندارد که کودک در چنین شرایطی دچار تعارض شود.»
پرخاشگری در بعضی موارد، هم زمان با شروع دوران مدرسه آغاز می شود. پژوهش های مختلفی که در این زمینه صورت گرفته، نشان می دهند که پرخاشگری ناشی از سه عامل عمده است : احساس ناکامی، تقلید از سایرین و انتظارات والدین.
1- احساس ناکامی – احساس ناکامی شاید عمده ترین عامل رفتارهای خشونت آمیز باشد. کودکان زمانی دچار ناکامی می شوند که نتوانند خواسته ها و انتظارات خود را برآورده سازند. ناکامی حاصل از احساس بی ارزشی و عدم پذیرش از سوی والدین و اطرافیان، کودک را به سوی رفتارهای تند و خشن سوق می دهد و با کم ترین ناملایمات و سرزنشی از کوره در رفته و دست به اعمال ناپسند می زند. اغلب کودکانی که از عزت نفس پایینی برخوردارند، هنگام بروز خشم و عصبانیت، راحت تر از سایرین دست به خشونت می زنند.
2- تقلید از دیگران – یکی دیگر از عواملی که باعث بروز پرخاشگری در کودکان می شود، مشاهده رفتار دیگران است. در خانواده های پرجمعیت گاهی که والدین از کودکان بزرگ تر انتظار نظم و ترتیب و رعایت قوانین خانه را دارند و در این باره سخت گیری زیادی هم از خود نشان می دهند، کودکان بزرگ تر این انتظارات را به کودکان کوچک تر منتقل می کنند و با اصراف و پافشاری زیاد خواهان اجرای دستورات خود می باشند طبیعی است در چنین شرایطی که عقل و منطق کار نمی کند احتمال اقدام به خشونت افزایش می یابد.
در بعضی مواقع کودکان رفتار کسانی را که دوستشان دارند، تقلید می کنند. مثلا کودکی که شاهد رفتارهای خشن و تندی از سوی مادر خود بوده است، با درونی کردن این الگو، این نحوه رفتار را در شرایط مشابه دیگری بروز می دهد. به طور کلی، تمام کودکان اغلب عادات و رفتارهای خود را از طریق مشاهده اعمال دیگران می آموزند.
3- انتظارات والدین – سومین عامل عمده ای که اغلب موجب بروز پرخاشگری در کودکان می شود، انتظارات و ارزش های خانوادگی است. بعضی از والدین فرزندان خود را ناخودآگاه به انجام و تکرار رفتارهای پرخاشگرانه تشویق می کنند. در چنین مواردی با یک لبخند کوچک به کودکی که بدرفتاری کرده و یا با نادیده گرفتن یک برخورد زشت و زننده، به نوعی موجب تکرار آن عمل از سوی فرزند خود می شوند. حتی اگر پدر و مادر از این عمل فرزند خود لذت هم برده باشند، باز هم دلیلی بر تأیید و یا اغماض آن نمی باشد.
کودکان در 7-6 سالگی نسبت به هیجانات و رفتارهای خشن و تندی که در درون آنها شکل می گیرد، حساس می شوند، علاوه بر آن، در همین مرحله است که می توانند «خوبی و بدی» را تشخیص دهند و اشتباه بودن را درک کنند. این بدان دلیل است که استعدادهای شناختی آنها رشد یافته و با دید وسیع تری به رویدادهای اطراف خود می نگرند. کودکان در این سن می توانند احساس درد را درک کنند، زیرا خود نیز درد را تجربه کرده اند. البته این بدان معنی نیست که آنها همیشه رفتاری آرام و همدلانه دارند و هیچ گاه دست به خشونت نمی زنند، بلکه تفاوتی که با قبل کرده اند این است که، وقتی رفتارهای تند و خشن از آنها سر می زند، احتمالا دچار احساس گناه می شوند.
کودکان هم زمان با آغاز دوران مدرسه، چگونگی استفاده از کلمات را به جای عکس العمل بدنی برای بیان احساسات و افکار خود یاد می گیرند.
لازم به ذکر است که این روش بهترین شیوه بیان تمایلات و احساسات منفی و ناخوشایند است. البته بعضی از کودکان به سختی می توانند واکنش های بدنی خود را مهار کنند، به ویژه پسر بچه های زیر 8 سال، که انگیزه چندانی هم برای محدود کردن خود و ممانعت از بروز هرگونه کشمکش و جنجالی ندارند. آنها به تدریج و با گذشت زمان در 11-10 سالگی (هم دختران و هم پسران) خویشتن داری را می آموزند و بهتر می توانند عکس العمل های بدنی خود را کنترل کنند.
لفظ پرخاشگری و خشونت چنان برای مقاصد گوناگون به کار می رود که نمی توان از اشتراک مفهوم آن در اذهان کسانی که آنها را به کار می برند مطمئن شد. شاید شما مطالبی درباره فروشندگان پرخاشگر یا برخی از نهادهای اجتماعی که علیه سیاه پوستان خشونت به کار می برند شنیده باشید. خشونت فروشندگان چه معنایی دارد؟ آیا پرخاشگری فروشندگان شبیه پرخاشگری دو فرد است که به هنگام دعوا به سر و روی یکدیگر مشت می کوبند؟
آیا خشونت علیه سیاهان با قتل یا تهدید مترادف است؟ در اینجا مفهوم پرخاشگری و خشونت را چنان جامع و مانع در نظر می گیریم که موارد را نیز در برگیرد. با چنین تعریفی است که می توان پرخاشگری فروشندگن، متعصبان نژادی و مدیران را دریافته شیوه های کنترل آنها را نیز بیان کرد.
وقتی انسانها کنشهای متفاوتی را تحت یک عنوان کلی به کار می برند، به این معناست که فرض کرده اند آن کنشها تابع انگیزشها، هدفها و نیات مشترکی نیز هستند. اما مدرکی علمی در دست نیست که نشان دهد این رفتارها تابع مبانی و هدفها و نیات مشترکی هستند. از این روباید این تمایزات در مفهوم خشونت نیز بررسی گردد.
تعریف ما بسیار ساده است؛ پرخاشگری یعنی عملی که به آسیب رسانی عمدی به دیگران منتهی گردد. البته ممکن است این نوع آسیب رسانی به حالتهای گوناگون انجام گردیده و حتی آزارهای روانی نظیر تحقیر، توهین و فحاشی را نیز به همراه داشته باشد. اما در هر حال، مفهوم آسیب به تعارض رفتارها بر می گردد. از این رو، خشونت تنها یکی از انواع پرخاشگری محسوب می گردد. بدین لحاظ، خشونت را کاری عمدی که هدف آن ایجاد آسیب های جسمانی به دیگران باشد تلقی می کنیم.
پرخاشگری عمدی می تواند از سایر انگیزشهای غیر پرخاشگرانه متمایز گردد. یک سرباز دشمنش را می کشد – که این کار عملی پرخاشگرانه است – اما کنش او ممکن است برای حفظ زندگی خود، تأمین منافع کشورش یا کسب تأییدهای سازمانی و گروهی باشد. اما یک قاتل دلایل دیگری برای کشتن قربانیانش دارد. در این موارد آسیب عمدی، نوعی پرخاشگری محسوب شده، اما نیاتی متفاوت دارند.
نظریه فروید در مورد پرخاشگری کودکان
فروید پرخاشگری را یکی از غرایز عمده بشری می دانست. وی در مورد پرخاشگری دو دید کاملا متفاوت داشت. در ابتدا وی معتقد بود زمانی که فرد در ارضاء انگیزه های خود دچار ناکامی شود، دست به پرخاشگری می زند. بعدها وی پرخاشگری را در ردیف دیگر سائق های جنسی و انرژی جنسی می دانست. علاوه بر این، تأکید وی بیش تر روی مرحله دوم از مراحل رشد روانی – جنسی بود. او این مرحله را به نام مرحله مقعدی نامگذاری کرده و معتقد بود این مرحله سال های دوم و سوم زندگی را در بر می گیرد. در این مرحله کودک از نگه داشتن و یا دفع کردن مدفوع لذت می برد. اگر سخت گیری در مورد آموزش توالت رفتن بیش از اندازه باشد، کودک، شخصیت خسیس مقعدی پیدا می کند، یعنی شخص منظم، خسیس، دقیق و محتکر خواهد شد. در عین حال اگر کودک در این مرحله در حد افراطی آزاد باشد، بعدها فردی ظالم، خشن، بی نظم، پرخاشگر، خودخواه، بی بند و بار و بی انضباطی خواهد شد .
فروید درباره امکان از بین بردن پرخاشگری نظر خوبی نداشت و معتقد بود تنها می توان شدت و مسیر آن را تغییر داد. وی مثلا مردم را به تماشای مسابقات ورزشی، مشت زنی و یا گاوبازی تشویق می کرد. در مواردی هم پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه می دانست و می گفت: «برای کاهش انگیزه های پرخاشگری ابراز هیجانات حاکی از ناکامی ضروری است.» البته «فرضیه ناکامی - پرخاشگری » در بسیاری موارد چندان با واقعیت انطباق ندارد. هر چند که بعضی از پرخاشگری ها ناشی از تحمل ناکامی ها است، اما گاهی مشاهده می شود که پرخاشگری روحیه خشونت را در سایرین افزایش داده و به نوعی موجب تکرار آن می شود.
فرآیندهای شناختی در رفتار پرخاشگرانه
اینک به بررسی نقش شناخت، در پرخاشگری، خشونت و حمله به دیگران می پردازیم.
کیفیت تأثیر شناخت بر پرخاشگری
بیشتر روان شناسان بر نقش عمده شناخت در بروز رفتار پرخاشگرانه تأکید ورزیده اند. در اینجا به آزمون روشهای شناختی مؤثر بر پرخاشگری یا بقای آن می پردازیم. این فرآیند بسیار پیچیده، متنوع و دارای آثار متمایزی می باشد.

شناخت وقوع حادثه
علت ادراکی: اجازه دهید بحث را با بررسی نقش شناخت در تشکیل واکنش به حوادث ناخوشایند آغاز کنیم. برخی معتقدند که تنش پرخاشگرانه در نتیجه تصور نامنصفانه بودن حوادث ناخوشایند به وجود می آید. البته با این استثنا که آنها بتوانند مسئولیت این بی انصافی یا سوء نیت آسیب رسانی را به کسی یا چیزی منتسب نمایند.
بر این اساس، از این دیدگاه استنباط می شود که:
1- حادثه ناخوشایند حتی در صورت ابهام آسیب رسانی آن، موجه پرخاشگری می گردد.
2- قربانیان حادثه ناخوشایند غالبا پرخاشگری را بر حسب نتایج اعمال دیگران تفسیر می کنند. به عبارت دیگر، تفکر سبب می شود قربانیان مزبور بین مسئولان ایجاد ناخوشایندی و آسیب رسانی با سایرین تمایز قائل شوند و به همین جهت، از پرخاشگری ابا کنند.
3- در نهایت، تصور سوء نیت و مسئولیت دیگران در آسیب رسانی روحی – جسمانی، به پرخاشگری می انجامد.
کیفیت تسکین: فرض کنید مجمود تحرک ناخوشایندی داری، مثلا علی که کمی او را می شناسد با خشونت با وی رفتار می کند. محمود می تواند تمایل به تلافی این رفتار را به وسیله «توجیه» کاهش دهد. مثلا می توانیم به او بگوییم که علی از این رفتار قصدی نداشته و نمی خواسته او را ناراحت کند. اگرچه ممکن است محمود باز هم ازدست علی ناراحت باشد، اما اکنون می داند که علی سوء نیست به وی نداشته و واقعا خشن نیست. به این ترتیب ناخوشایندی رو به بهبود می رود.
حال فرض کنید که قبل از برخورد علی با محمود، به محمود می گفتند که علی مردی خشن و بداخلاق است. د راینجا نیز محمود دوباره چنین استنباط می کند که نبایستی رفتار ناخوشایند علی را جدی تلقی کند. در این مورد نیز او قبل از وقوع حادثه ناخوشایند، به شناختی تسکین بخش (راجع به نحوه برخورد علی) دست می یابد. بر طبق تجربه، اگر انسانها قبل از وقوع حادثه ناخوشایند بفهمند که این ناخوشایندی صرفا متوجه آنها نبوده است به کاهش پرخاشگری دست می یازند.
این موارد نشان می دهد که چگونه «توجیه حوادث ناخوشایند» به کاهش ناخوشایندی آنها منتهی می گردد. اگر ما قبل از وقوع خشونت بدانیم که برخورد دیگران جنبه شخصی ندارد، می توانیم ناخوشایندی آن را بکاهیم. البته این تفسیر همیشه کاربرد ندارد، اما در هر حال حتی آگاهی از این امر پس از وقوع پرخاشگری نیز هر چند ممکن است موجب خشونت شود، اما از شدت میزان آن می کاهد.
ثبات پرخاشگری بر روی کودکان
تحقیقات بی شماری نشان داده اند، کودکانی که در دوران خردسالی از خود رفتاری پرخاشگرانه نشان می دهند، به احتمال زیاد در جوانی و بزرگسالی هم این گونه رفتارهای خود را ادامه خواهند داد. بالعکس، کودکانی که از ابتدا پرخاشگر نباشند، در آینده هم کمتر رفتارهای پرخاشگرانه از خود بروز خواهند داد. بدیهی است زمانی که کودک تحت شرایط استرس آوری قرار گیرد، دست به اعمال خشن و زننده ای بزند. ولی پرخاشگری های شدید که بیش از چند ماه طول بکشند، ناشی از ثبات این رفتار است. در چنین شرایطی والدین و مربیان باید از همان ابتدا در صدد حل مشکل پرخاشگری کودک برآیند (پارک، اسلابی ، 1983).
اولوس (1979) در بازنگری 16 مطالعه طولی در مورد پرخاشگری، درجه ثبات زیادی برای پرخاشگری در طول رشد کودک یافته است.
این موضوع دقیقا مشابه ثبات هوش می باشد (هیوز ، 1989). به نظر می رسد که میزان پرخاشگری هم برای پسران و هم برای دختران به یک اندازه ثابت است و برای هر دو جنس، ثبات در طول دوره های زمانی کوتاه تر، بیش تر است. لازم به ذکر است، هم چنان که زمان بین مراحل سنجش افزایش می یابد، میزان ثبات کم می شود.
گزارش های قدیمی تر مانند مطالعه طولی فلس (کاگان و مارس ، 1962) ثبات بیشتری در پرخاشگری پسران کشف کرده اند. این احتمال وجود دارد که به دلیل تغییر ارزش های اجتماعی، دختران نیز شروع به نشان داده ثبات بیشتری در رفتارهای پرخاشگرانه و جسارت آمیز از خود نشان دهند. هیوسمان طی یک مطالعه طولی بر روی 600 نفر، که نخست در سن 8 سالگی مورد مشاهده قرار گرفته بودند، دریافت که 8 ساله های پرخاشگر تر از هم سالانشان می باشند. پسرانی که در تقسیم بندی پرخاشگر به حساب آمده بودند، به احتمال زیاد در بزرگسالی نیز در زمینه محکومیت های کیفری، سوء رفتار با همسر و فرزندان، نقص قوانین رانندگی و غیره در مقایسه با سایرین در رده بالاتری قرار دارند . (هتریگتون ، پارک، 1976).
عوامل تعیین کننده پرخاشگری
الف) خانواده به عنوان اولین محل یادگیری
بدیهی است که هیچ پدر و مادری عمدا فرزند خود را به پرخاشگری تشویق نمی کند، ولی در بعضی شرایط از این که می بینند فرزندشان در دفاع از خود قلدری به خرج داده و با کمی خشونت توانسته حق ضایع شده خود بگیرد، لذت می برند. البته والدین تنها کسانی نیستند که باعث بروز پرخاشگری در کودک می شوند، بلکه خواهرها و برادرها و یا دوستان صمیمی کودک هم که کمی از او بزرگ ترند، بهترین الگوهای ترویج رفتار به شمار می روند. گاهی کودکان با کمی داد و بی داد و قشقرق به راه انداختن موفق می شوند کنترل هم سن و سالان خود و یا حتی بزرگ سالان را به دست آورند و همین امر موجب تقویت و تشدید روحیه پرخاشگری در آنان می شود. پاترسون و لوبر (1996)، ضمن تحقیقی خاطر نشان ساخته اند که عدم نظارت والدین بر فعالیت ها و روابط اجتماعی کودکان و نوجوانان به نوعی کوتاهی در امر آموزش آنان به حساب می آید. این بی توجهی والدین موجب بروز درصد بالاتری از بزهکاری و رفتارهای خشونت آمیز در بین کودکان 14-11 ساله می شود. به عبارت دیگر با قدری دقت و هوش یاری و کنترل والدین بر فعالیت ها و مناسبات اجتماعی کودکان، می توان تا میزان زیادی از رفتارهای نابجا و خشن آنها جلوگیری کرد.
طبق نظریه پترسون (1980، 1976)، کاستی های پدر و مادر در اداره کودک منجر به افزایش روابط قهرآمیز در خانواده می شود. مثلا، مادری از فرزندش می خواهد که بازی با یک گلدان با ارزش را متوقف کند. در همان حال کودک شروع به زدن مادر می کند و سرانجام مادر کوتاه می آید و دیگر چنین درخواستی نمی کند. پیامد کوتاه مدت این رویداد چنین خواهد بود که مسئله برای هر دو به نحو بهتری پایان می یابد. کودک برای ماندن در وضعیت دلخواه خود، از عمل ناخوشایندی (زدن) استفاده می کند، و مادر با کوتاه آوردن از عمل کودک (زدن) خلاص می شود. این نتایج کوتاه مدت عواق وخیم بلندمدتی را به همراه ارد. بدین ترتیب هر چند مادر از عمل کودک (زدن) آسوده می شود، اما این احتمال را افزایش می دهد که فرزندش در آینده دوباره ازعمل گذشته (زدن) استفاده کند. وی هم چنین با عکس العمل منفی خود، این پیام را به کودک داده است که بعدها نیز در برابر عمل مشابهی از سوی کودک کوتاه خواهد آمد. افزون بر مشکل تقویت منفی، این امکان وجود دارد که رفتار قهرآمیز به صورت مستقیم و مثبت نیز تقویت شود. ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه، به ویژه بری پسران، در اجتماع هم مورد تایید قرار گیرند. در واقع پترسون و همکارانش دریافتند که والدین پسر پرخاشگر، بیش تر از حد معمول رفتارهای قهرآمیز فرزندانشان را مثبت می انگارند . یکی دیگر از نتایجی که پترسون به آن اشاره کرده، این است که، والدین کودکان به شدت پرخاشگر غالبا به هنگام اجرای قواعد و مقررات و آداب از خود جدیت بیشتری نشان می دهند. وی خانواده ای را که اعضا آن با هم کنش متقابل دارند و نسبت به رفتارهای یکدیگر عکس العمل نشان میدهند نظامی تلقی می کند. در خانواده هایی که فرزندان، به شدت پرخاشگرند، کنش های متقابل غالبا وضعیتی ایجاد می کند که الگوی رفتار پرخاشگرانه در خانواده افزایش یابد. به عبارت دیگر، وقتی که واکنش خشونت آمیزی بروز می کند. سایر اعضاء خانواده با عکس العمل های خود موجب دامن زدن بر رفتارهای پرخاشگرانه می شوند .
ب) پرخاشگری به عنوان رفتار اکتسابی
بدیهی است، زمانی که پرخاشگری کودک، پیامدهای مثبتی به همراه داشته باشد، احتمال پرخاشگری او تقویت می شود، برای مثال وضعیتی را در نظر بگیرید که کودک با سر و صدا راه انداختن، به هدف خود می رسد، در حالی که اگر پرخاشگری کودک پیامد منفی به همراه داشته باشد، احتمال تکرار رفتارهای خشونت آمیز، کاهش می یابد، مثلا وقتی که پرخاشگری های کودک، با بی توجهی سایرین روبرو می شود، در چنین شرایطی او سعی خواهد کرد با تغییر رفتار و یا حتی نرمش، خواسته خود را عنوان سازد.
کودکان از طریق مشاهده و تقلید نیز می توانند رفتارهای پرخاشگرانه را بیاموزند. تماشای الگوهای پرخاشگرانه (چه به صورت فیلم و چه به صورت زنده) همواره موجب افزایش این گونه رفتارها می شود.
طبق نظریه یادگیری اجتماعی، آلبرت بندورا، پرخاشگری و رفتارهای خشونت آمیز می توانند از طریق مشاهده و یا تقلید آموخته شوند. چنان چه این رفتارها با انواع تقویت ها و پاداش ها روبه رو شوند، احتمال تکرار وقوع آن ها بیش تر خواهد شد. بر طبق این نظریه افراد ناکام در صورتی دست به پرخاشگری می زنند که در گذشته آموخته باشند از طریق ابراز خشم و خشونت، می توانند به خواسته های خود دست یابند.


گاهی والدین با تنبیه بدنی کودکان، خود را به صورت الگویی برای آنها در می آورند. به خصوص والدین، که بهترین الگو برای کودک محسوب می شوند، باید به این گونه موارد بیش تر دقت کنند. هنگامی که کودک شروع به رفتارهای خشونت آمیز می کند و والدین نیز درصدد تنبیه بدنی او بر می آیند، در صورت تکرار این رفتار آنان مجبور خواهند بود که بر شدت عمل خود بیافزایند تا بتوانند هر چه سریع تر کودک را از میدان به در کنند. بی اثر بودن تنبیه نیز موجب تشدید این روند خواهد شد.
کودکان از نظر پرخاشگری به شدت یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند. پاترسون، لیتمن و بریکر

(1967) ضمن پژوهشی که بر روی 36 کودک دبستانی، طی 26 هفته انجام داده بودند، متذکر شده اند که وقتی کودکی در مقابل رفتار پرخاشگرانه (کتک زدن)، واکنش نشان می دهد (گریه می کند)، ضارب پاسخ را به عنوان تشویقی (تقویت) برای ادامه رفتارهای پرخاشگرانه خود قلمداد می کند. بنابراین احتمال دارد که کتک زدن را دوباره تکرار کند .


برخی عوامل موقعیتی نیز، موجب ایجاد پرخاشگری در کودک می شوند (به ویژه رقابت). مطالعات متعددی نشان می دهند که هر اندازه رقابت برای به دست آوردن هدف های ارزشمند و یگانه، شدیدتر باشد کودکان به همان اندازه پرخاشگرانه تر عمل می کنند. وقتی کودکان می توانند با مغلوب کردن حریفان به شیوه خشونت آمیز، سهم خود را بیش تر کنند، واکنش های خشونت آمیز تقویت می شود .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید