بخشی از مقاله

پيكر تراشي آشوري


درآمد :
منابع اطلاعاتی ما از فرهنگ و تمدن بین النهرین، که در جلگه های دجله و فرات شکوفا شد، در دورانهای پیش از پیدایش خط منحصراً بر گزارشهای باستان شناختی و در دورانهای تاریخی به طور عمده بر مدارک کتبی؛ شامل : سنگ نبشته ها و گل نبشته ها و نقوش برجسته های زیبا (باقیمانده از آشوریان) و آثار یادمانی استوار می باشد. فراهم آمدن این

اطلاعات را مدیون کوششهای ایثارگرانه صدها محقق و مستشرق و باستان شناسی هستیم که در سالیان سال در گذشته، در بیابانهای خشک و بی آب و علف و گرمای طاقت فرسای تابستانهای خاورمیانه و بیشتر عراق صرف مطالعه آثار و بقایای فرهنگ ها و تمدنهای باستانی کرده اندکه حاصل اکتشاف تمامی باستان شناسان مطرح روز دنیا، کشف دهها هزار گل نبشته و نقوش برجسته آشوری که ما را با فرهنگهای مادی و معنوی این دیار کهن آشنا می کند.


نقوش برجسته آشوری بی نهایت متنوع هسند که در آنها اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روزمره تعریف شده اند ولی با این حال، وجود این نقوش برجسته ها و هزاران سند و مدرک از انواع گوناگون تاکنون نتوانسته اند اطلاعات یکنواختی از تاریخ بین النهرین در طول تمامی دورانها به دست ما بدهند.
بسیار پرآوازه است تمامی نقوش برجسته های آشور که با شناسایی درست و هدفمند ما را توجیه می کنند به سوی درک اساطیر، ادبیات زندگی روزمره، قوانین حقوقی و اجتماعی، اقتصاد و سیاست های اقتصادی، علوم، ریاضیات، جنگ، نظام آموزشی، معماری، مجسمه سازی، مهرسازی و حتی نقاشی.


امید برآن است که ارائه ی ین تحقیق نه به طور کامل بلکه تا حدی خوانندگان محترم را در شناسایی و درک بهتر موضوعات متنوع نقوش برجسته آشور راهنمایی سازنده کند تا بتوانیم با دنیای آشوریان رابطه ای نزدیک برقرار سازیم. در غیر این صورت نگارنده تلاش کرده است تا با تصاویر، هدف اختصاصی خود را به تمامی دوستداران علم باستان شناسی مطرح نماید.
پیکرتراشی آشوری :


هنرمندان سنگتراش آشوری مهارت و خلاقیت خود را در آفرینش نقش برجسته های بی شماری جهت دادند و ما به ندرت به آثار سه بعدی کامل که بتوان آنرا مجسمه نامید بر می خوریم. دلیل این امر زمینه وسیعی است که سطوح طولانی و بی انتهای دیواره های کاف ها برای خلق مناظر گوناگون فراهم آورده بود. نقوش کاف های نیمرود (تصاویر 1 . 1 و 2 . 1 ) و نینوا (تصاویر 3 . 1 و 4 . 1 ) چون کتابی مصور توصیف جنگل ها، شکارها و خلاصه هر آنچه را مه معرف قدرت و شوکت پادشاه و پادشاهی است به استادانه ترین وجه به عهده گرفته اند.
تصویر (1 . 1 )


تصویر (2 . 1 )

تصویر (3 . 1 )


تصویر (4 . 1 )

گرچه جزئیات نقش برجسته ی آشور باینپال بسی استادانه تر از نقاشی مصری است لیکن از شباهت های بسیار میان این دو اثر می توان به رابطه دو تمدن و تأثیر و تأثیراتی که از یکدیگر پذیرفته اند، به خوبی پی برد. حتی نوع ایستادن ها و نشست های خشک و رسمی در تصویر (2 . 1 ) ما را به یاد نقاشی های دیواری، در مقابر فراغنه مصر می اندازد.
چیز دیگری که در نقش برجسته های آشوری، بیننده را به تحسین وا می دارد و دانش وسیع کالبدشناسی و دقت نظر هنرمندان در القای حرکات طبیعی ماهیچه هاست. در تصویر (3 . 1 ) ماده شیری دیده می شود که در اثر اصابت پیکان های کشنده و مجروح شده و آخرین لحظات زندگی را سپری می کند.


جانوران در آثار هنری کشف شده از مناطق مختلف تمدن بین النهرین حضوری جدی و با اهمیت دادند. این اهمیت معمولاً جنبه ی اسطوره ای داشته است. در مواردی چون نقش برجسته های تصاویر (3 . 1 ) و (4 . 1 ) که قدرت پادشاه در یک صحنه شکار شیر به نمایش درآمده، موضوع بسیار عادی است، ولی در موارد دیگر حضور جانوران، خصوصاً بز و عقاب، جنبه ای نمادین و گاه مقدس دادند. در برخی آثار نیز به موجودات اساطیری متشکل از اجزای انسان و حیوان برمی خوریم (تصویر 5 . 1 ) نوع ایستادن رسمی و با وقار این موجود حکایت از ویژگی نمادین و آئین آن دارد که کاملاً با شیوه ارائه شیرهای دو تصویر گذشته متفاوت است.


تصویر ( 5 . 1 )

در میان جانوران، «بز نر» و «بز کوهی» در بین مردم بین النهرین از جایگاه خاصی برخوردار بوده اند. آثار متعددی از سنگ، مس، طلا به دست آمده که «بز» موضوع اصلی اثر بوده است. تصویر (6 . 1 ) سارگون دوم، پادشاه آشور را می بینیم که بزی را به قربانگاه می برد نوع ایستادن پادشاه و حالت موقر و رسمی بز، هر دو با اجرای مناسک مذعبی که در آن «بز» به پیشگاه یکی از خدایان قربانی می شده هم سویی و یکنواختی دارد.


تصویر (6 . 1 )

می بینیم که دانش امروزی ما نسبت به باورهای مذهبی گذشتگان در بسیاری از موارد از طریق آثار هنری به دست آمده است. نماد «بز» همانطور که در ادمه همین بحث خواهد آمد، در هنر ایران باستان هم رواج می یابد و منشأ ظهور و آثار بدیع و زیبایی می گردد. اساساً شیوه ی مجاری و نوع آرایش سر و صورت در هنر ایران باستان تا حد زیادی متأثر از آثار آشوری است. در تصویر (7 . 1 ) مجسمه ای بزرگ و کاملاً بعدی از آشور نزیر پال دوم، یکی دیگر از پادشاهان آشوری را می بینید. این تصویر را با تصاویر (2 .1 ) و (5 . 1 ) و (6 . 1 ) مقایسه کنید. دقت در تن پوش های شخصیت های این آثار ما را از طرح لباس های این دوران آگاه می سازد. طرح هایی که تقریباً در دوران بعدی (یعنی دوره تمدن ایران باستان) تکرار می شوند.
تصویر (7 . 1 )

نقوش برجسته ی آشوری :
به نظر می رسد که آفریز تصویری، یعنی برگردان تصویری گزارشهای سالانه پادشاهان آشوری که کاخهای دوران امپراطوری را تزیین می کرد، برای نخستین بار در قرن سیزدهم، در دوران پادشاهی توکولتی – نینورتای اول پدیدار شده باشد. دو اثر از دو نوع کاملاً متفاوت با تزیین نقش برجسته از دوران زمامداری این پادشاه نظریه بالا را تائید می کند یکی از آنها تکه ای

است از صفحه تی گرد و به احتمال فراوارن درپوش سنگی یک ظرف که سطح آن با نقوش برجسته تزیین شده است. این درپوش از آشور در شمال غرب کاخ جدید به دست آمده و بنابراین، قطعاً به دورانی تقریباً همزمان با پادشاهی توکولتی – نیتورتا تعلق داشته است. با وجود کوچکی شیء موضوع و سبک نقش برجسته روی آن الگوی آثار بزرگ هنر آشوری در قرون بعدی است. سطح دایره به کمک یک خط به دو بخش تقسیم شده است. نیمه بالایی صحنه جنگی را نشان می دهد که در آن دو تن از سربازان دشمن از پای درآمده اند و نفر سوم در مرکز صحنه در چنگ یک سرباز یا به احتمال بیشتر پادشاه آشوری، که تنها یک دست و یک پای او در این اثر شکسته دیده می شود، گرفتار شده و به زودی جان خود را از

دست خواهد داد. این مرد روی یک پایه زانو درآمده و آشوری پیروزمند یک پا را روی ران و شکم او نهاده، موهای وی را با دست چپ به چنگ گرفته و با خنجری که با دست راست بالای سر برده است قصد جدا کردن سر از بدن دشمن را دارد. نکته بسیار جالب اینکه هنرمند حجار به هیچ وجه اجازه نداده است که قوس لبه ظرف در انتهای صحنه عامل تعیین کننده ای در نسبت اندازه نقشمایه ها به شمار آید، زیرا وی زیرکانه توانسته است نقوش را در صحنه به گونه ای بچیند که اندازه آنها یکسان باشد. از ردیف زیرین تنها بخش کوچکی برجای مانده

است. در مرکز صحنه، اندکی به سمت چپ سر مردی دیده می شود که کلاه فینه ای به سر دارد. وی به احتمال پادشاه آشوری است که پس از بازشگت پیروزمندانه از جنگ از ارابه پیاده شده و مشغول انجام نیایش و شکرگزاری به درگاه خداست. او به همین مناسبت جامی را به دست گرفته است و قصد نوشیدن آن را دارد. پشت سر پادشاه ارابه دو اسبه شاهی و درون آن مردی با همان کلاه قرار دارند. در مهارت هنرمند جای هیچ گونه تردیدی وجود ندارد. مسئله جایگزینی نقوش و به ویژه انطباق آن با شکل دایره تحسین آمیز است و جزئیاتی چون دستها و پاها، عضلات، آرایش موی سر، و دهانه اسب با دقت و استادی فراوان شکل بخشی شده است.


اثر نقش برجسته دیگری از دوران پادشاهی توکولتی – نینورتای اول بر جای مانده است که همچون درپوش بالا درمطالعه و تاریخ خاستگاه نقوش برجسته کاخهای آشوری اهمیت زیادی دارد. این اثرسکوی سنگی برای نماد خدای روشنایی نوسکوست. در نقش برجسته بدنه این سکو توکولتی – نینورتا را می بینیم که عصای شاهی را به دست دارد و به سکوی نماد خدا نزدیک می شود. اندکی جلوتر، پادشاه را برای دومین بار می بینیم که به سکو نزدیکتر شده و در برابر آن زانو زده است. نماد روی سکو در نقش برجسته به «نوسکو» خدای روشنایی تعلق دارد. رو به رو شدن پادشاهان با خدایان که از دوران نوزایی سومری بر سنگ یادمانی از زمان فرمانروایی گودآ در لاگاش تا دوران پادشاهی حمورابی از دوران بابل قدیم بر سنگ

یادمان قانونی وی پیوسته در رشته های گوناگون هنرهای تجسمی بابلی دیده شده است. در هنر آشور سابقه ندارد. چه در ادبیات و چه در هنر آشور خدایان از دنیای خاکی انسانها به دورند و ما نمی دانیم که آیا این امر بازتاب آگاهی عمیقتر از عدم تعلق خدایان به جهان خاکی است، یا برعکس، برتری نمادها نشان دهنده گرایش به سوی بت پرستی و اعتقاد به نیروهای جادویی و فوق انسانی اجسام بوده است.


فاصله میان انسان و خدا به گونه ای موثر و روشن موضوع نقش برجسته اثر دیگری است که به «اوبلیسک شکسته» شهرت دارد. این نقش برجسته را رسام از حفریات کویرنجیک (نینوا) به دست آورد و در حال حاضر در موزه بریتانیا نگاهداری می شود. بر یکی از چهار سطح این اوبلیسک که مقطعی راستگوشه دارد صحنه ای را حجاری کرده اند و در سمت راست آن کتیبه ای ا در پنج ستون کنده اند که به تیگلات پیله سر اول یا، به احتمال بیشتر، به فرزند و جانشین او آشور – بل – کَل تعلق دارد. این شکل از سنگ یادمان را که به اشتباه مصطلح «اوبلیسک» خوانده اند، نمی توان به دوران آشور میانی نسبت داد. استفاده از این نوع سنگ یادمان تنها در اواسط دوران امپراطوری به اوج خود رسید. از زمان آشور ناصرپال اول

در اواسط قرن یازدهم ق . م به بعد اوبلیسک وسیله اصلی برای نقوش برجسته داستانی آشوری، یعنی نخستین گزارشهای تصویری سالانه پادشاهان آشوری بود. اوبلیسک آشور – بل – کل که مراحل نخستین پیشرفت اوبلیسک را نشان می دهد، تنها از یک صحنه تصویری تشکیل شده بود و گزارش شاهی سالانه آشوی در یادمان مشهور به «اوبلیسک سفید» به وجود آمد.


در اوبلیسک شکسته نمایندگان سرزمینهای مغلوب را به هنگام پرداخت باج و خراج تصویر کرده اند. بر بالای سر آنها، از میان ابرها، دو دست پدیدار شده است. یکی از آنها کمانی را گرفته است که به احتمال آشور را نشان می دهد، و دیگری در یک حالت نمادی نقش شده است که به معنی تائید الهی بر پیروزی شکوهمند پادشاه از سوی خدایان است : در دو سوی تکیه ابر، نماد خدایان در جشن بازگشت پیروزمندانه پادشاه آشوری شرکت دارند.


اثر دیگری از دوران پادشاهی توکولتی – نینورتای اول سکوی سنگی نماد متعلق به شمش خدای خورشید است که شباهت کامل به سکوی نماد «نوسکو» خدای روشنایی دارد. در نقش برجسته بدنه این سکو توکولتی – نینورتا میان دو مردی ایستاده است که نماد خدای خورشید را به دست دارند. البته ما این دو مرد را از دوران اکد به خوبی می شناسیم، به ویژه از صورت تمام رخ و شش طره موی حلقه شده که صورت آنها را قرینه وار در میان گرفته اند. بر پایه سکو، ارابه آشوری در حال گذر از سرزمینهای کوهستانی تصویر شده است.


اوبلیسک سفید از سنگ آهکی با مقطع راستگوشه به بلندی 90/2 متر و پله ای شکل در بالا در فصل حفاری 32 – 1231 ه.ش از نینوا به دست آمد. نقوش در این اثر به صورت خشن باقی مانده و پرداخت نشده است و کتیبه ناتمامی متشکل از یک متن 34 سطری و یک متن اضافی دو سطری بر آن کنده شده است. نقوش از بالا به پایین در هشت ردیف قرار دارند، اما هوا و رطوبت آسیب فراوان بر آنها وارد ساخته است. در ترتیب صحنه ها اصول خاصی به کار نرفته و در نتیجه مشکلات فراوانی را در زمینه گاهنگاری و سبک به وجود آورده است. رسام که از همان آغاز نام آشور ناصرپال را در کتیبه اوبلیسک شناسایی کرده بود، به اشتباه آن را به آشور ناصرپال دوم بنیانگذار امپراطوری آشور (دوران آشور جدید) نسبت داد. اما

اونگر نخستین محققی بود که آنرا متعلق به آشور ناصرپال اول دانست. انتساب این اوبلیسک به هر یک از دو آشور ناصرپال عمدتاً براساس مطالعات زبان شناسی و کتیبه آن انجام گرفته است. اما بعدها آنتون مورتگات با فراهم آمدن مقادیر چشمگیری از نقوش برجسته از دوران آشور ناصرپال دوم، به ویژه از کاخ او در نمرود و مقایسه آنها با نقوش برجسته اوبلیسک سفید توانست در این باره قضاوت دقیقتری کند.


موضوعهای تصویری روی اوبلیسک سفید صحنه های گوناگونی را از لشکرکشیهای نظامی به سرزمیتهای کوهستانی، گشودن دژها و شهرها، پرداخت باج و خرام به پادشاه آشوری، اجرای مراسم قربانی در برابر معابد و شکار جانوران به صورت پیاده یا سواره دربر می گیرد. این صحنه ها در اصل همانهایی هستند که آشور ناصرپال دوم برای نخستین بار در تزیین دیوارهای سنگی تالار تخت خود به کار بست. اما شیوه ای که در آن هنرمند حجار صحنه های خویش را بر چهار سطح ابولیسک سفید پخش و مرتب کرده است بسیار ناموزون است و به سختی می توان پذیرفت که این اثر یادمانی به فرمان یک پادشاه و به دست یک هنرمند آفریده شده باشد. حجار اوبلیسک سفید از لحاظ ایجاد ارتباط منطقی و منظم و از پیش

طراحی شده برای نقوش و سطوح تصویری و ترکیب کلی اثر خویش به طور کامل بی توجه بوده و در واقع برای آن کوچکترین اهمیتی قابل نبوده است. حتی هشت ردیف تصویری که به دور بدنه سنگ حلقه زده و یکی بر بالای دیگری چهار سطح سنگ را می پوشانند و نیز نوارهایی که ردیفهای نقش برجسته را از هم جدا می سازند به طور افقی تصویر نشده و بلندی آنها در همه جا به یک اندازه نیست، حتی بخشهایی از یک نقش برجسته که تک صحنه های گوناگونی را نشان می دهند، به طور کامل، در تقسیم بندیهایی که در هر یک از سطوح چهارگانه اوبلیسک درنظر گرفته شده است، به درستی نمی گنجند. برای مثال، نیمی از بدن نقوش، به ویژه جانوران، در انتهای یک سطح سنگ ظاهر شده و بخش دیگر آن بی وقفه به ابتدای سطح پهلویی ادامه می یابد. مقایسه دیگری میام اوبلیسک سفید و نقوش برجسته در نمرود کیفیت پایین نقوش اوبلیسک را نشان می دهد. افزون بر آن، در نشان دادن جزئیات خطی از سوی دیگر نگاهی به جزئیات تصویری در این مقایسه تفاوتهای مهم زیر را نشان می دهد :


بر بدنه ارابه های جنگی و شکاری در نمرود همیشه یک سپر، گاهی با یک نقش برجسته صورت شیر در میان آن، نصب شده است و در حد فاصل یوغ اسبها و چرخهای جلو ارابه شیء لوزی شکل وجود دارد، حال آنکه هیچ یک از این دو ویژگی در ارابه های اوبلیسک سفید دیده نمی شود؛ اسبها در اوبلیسک سفید متشکل از یک گلک با تاجی از یک دسته پر دارند. اما در اسبهای آشور ناصرپال دوم این تزئین به شکل رلق و به حالت مایل بر پیشانی جانور قرار گرفته است. در نقوش برجسته نمرود آشور ناصرپال دوم همیشه بر چهار پایه ساده و بدون پشتی می نشیند اما در اوبلیسک سفید صندلی پادشاه همیشه یک پشتی بلند دارد.


تفاوتهای دیگری در نحوه کشیدن گیاهان و جانوران میان این اوبلیسک و نقوش برجسته در نمرود وجود دارد. بوته های کوتاه سه شاخه با یک گلک در نوک هر یک از آنها در اوبلیسک سفید به نشانه چشم انداز است، حال آنکه در نمرود چنین چیزی وجود ندارد. تفاوت آشکار دیگر در شیوه آرایش مو و پوشش پادشاه و صاحب منصبان اوست. در اوبلیسک سفید و در نمرود دامن لباسها بلند است و در قسمتهایی از آن با نوارهای زربفت افقی و عمودی تزیین شده است. گاهی بر این لباس پارچه ای افزوده اند، اما هرگز مانند لباسها در قرن نهم به

صورت نوارهای اریب به دور بدن پیچیده نشده اند. کلاه پادشاهان آشوری در دوران امپراطوری فینه ای و بالای آن مخروطی شکل است. اما نکته بسیار جالب در اوبلیسک سفید آن است که شماری از صاحب منصبان نیز کلاه فینه ای به سر دارند. این رسم به احتمال در دوران توکولتی – نینورتای اول نیز متداول بوده است و ما نمونه ای از آن را در نقش برجسته درپوش متعلق به زمان همین پادشاه دیده ایم. اما از دوران آشورناصرپال دوم به بعد کلاه فینه ای تنها ویژه پادشاهان بوده است.


با توجه به تفاوتهای برشمرده فاحش در بالا در انتساب اوبلیسک سفید به آشورناصرپال جای تردیدی باقی نمی ماند، به ویژه آنکه نقوش برجسته این اثر در دورانی از ضعف و انحطاط پادشاهی آشور ساخته و پرداخته شده است و ما آثار آن را در بی دقتی و بی تفاوتی هنرمند در بیان شکل و ترکیب سست و فاقد استحکام مشاهده می کنیم. چنین اصری نمی توانست در میان کارهای یادمانی آشورناصر پال دوم بنیانگذار امپراطوری قدرتمندی همچون آشور، در هم کوبنده آرامیها، و خالق واقعی هنر آشور جایی داشته باشد. آشور ناصرپال اول، آنگونه که در اوبلیسک سفید نشان داده شده است، یک پادشاه واقعی در دوران آشور میانی بود، با وجود این، تفاوت چندان زیادی با صاحب منصبان و شخصیتهای درباری نداشت. در حالی که آشور ناصرپال دوم را در نقوش برجسته تالار تخت در کاخ نمرود به آسانی می توان تشخیص داد، زیرا نقش او نه تنها بلندتر و مشخصتر از دیگران است، بلکه نسبت به دیگران شخصیت فوق طبیعی دارد. این خود وجه تمایز واقعی میان پادشاهیهای جدید و میانی آشور بوده است.

ه با کتیبه ای همراه است. نقش برجسته چهره پادشاه را به تصویر کشیده است، اما در اینکه آن را اثر هنری به شمار آوریم جای تردید وجود دارد. با وجود این، به لحاظ آنکه در نوع خود کهنترین نقش برجسته صخره ای را در قلمرو سرزمین آشور تشکیل نی دهد، و از نظر تصویرنگاری به دلیل آنکه پادشاه را هنوز هم با کلاه فینه ای بدون مخروط در بالا نشان می دهد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شاید از آنجا که تیگلات پیله سر اول هرگز خود را در کتیبه هایش پادشاه بابل نخوانده است، تنها تاج شاهی آشوری ناصرپال به بعد از کلاه دو قسمتی استوانه ای – مخروطی آشوری و بابلی استفاده کردند. تیگلات پیله سر اول را یک بار دیگر نیز با تک کلاه فینه ای بر اثر مهری بر ظرف بزرگی با کتیبه ای از وی می بینیم که از حفریات آشور به دست آمده است.


از زمانی که مجسمه غول پیکر سنگی که « چشمان سرد آن نینوا را دیده است.» برای نخستین بار در حدود یکصد سال به اروپا رسید و از مغز آشوری مترادف با پیکرها و به ویژه نقوش برجسته گردید. در نخستین هزار قبل از میلاد، مجسمه به طور مطلق کمتر در ساحل دجله وجود داشته است.
به دلیل نامعلوم از پایتختهای آشور تعداد بسیار کمی مجسمه به دست آمده است و بهترین آنها - مانند مجسمه آشور با بنیان در موزه بریتانیا – قراردادی، بی روح و از بسیاری جهات پست تر از کارهای استادان بزرگ سومری است. برعکس نقوش برجسته آشوری همیشه جالب هستند و اغلب به تجسم زیبائی واقعی دست می یابند و بی شک نماینده بزرگترین و اصیل ترین پیشرفتهای آشوریان می باشند.


تکنیک نقوش برجسته تقریباً به کهنساللی خود بین النهرین است، اما دیرزمانی منحصر، ستون های کوتاه و سنگی بود که در معابد قرار می دادند. نخستین اثر آن در «ستون شکار ورقه » (متعلق به دوره اورک یا جمدت نصر) است و با شاهکارهائی نظیر «ستون کرکس ها» در اناتوم و «ستون پیروزی» نرام میمان ادامه می یابد تا به «کودورو» های کاسیان و بابلیان میانه آشوریان این سنت را با سوژه های مذهبی دنبال کردند ( از قبیل نقش خدای آشور به عنوان خدای گیاهان در موزه برلین) اما به زودی آن را ترک نمود و به نشان دادن تصویر پادشاهان روی آوردند. ستون های سنگی که معمولاً به منظور یادبود فتوحات آشوریان در کشورهای مغلوب برپا می شد بهترین آثار هنری است که شاید از نظز تاریخی جالب تر از کیفیت ساخت میباشد. از سوی دیگر نقش هایی که بر روی تخته سنگ ها حفاری شد احتمالاً دارای ریشه مذهبی است. فکر به کاربردن مجسمه درز نسبت دادن آثار دیوارهای کاخ هایشان را با مجسمه های ایستاده زیست می داده اند.


آشوریان دریته های کشور خودشان صخره های آهکی به فراوانی می یافتند. که اغلب دارای خلل و فرج شکننده بود اما برای هر منظوری کافی به نظر می رسد. با اینکه سنگ های بهتری را از خارج می آوردند آنان نیروی کار نامحدود برای استخراج سنگ و حمل آن به هنرمندان ممتاز برای طراح سوژه ها و صنعتگران ماهر برای در دست گرفتن نبشته و اسکندر در اخیتار داشتند. لذا اختراع حتیان را مورد تقلید قرار دادند و آن را به درجه فوق العاده از تکامل رساندند. گاوهای باید از عظیم الجثه ولی با روح با سه انشان و شیرهای غول پیر با سه

انسان که دروازه های کاخ هایشان را محافظت می کردند و گوشی از درن کاخ ها بیرون آمده بودند با چنان متانت هم آهنگی در کلیات و با چنان متانت هم آهنگی در کلیات و با چنان دقتی در جزئیات تراشیده شده اند که احتمالاً در دنیا منحصر به فرد می باشند. تخته سنگ هائی که رویشان نقوش اندکی برجسته حجاری شده و کنار اتاق ها و راهروها را پوشانده و به نحوی ساخته شده اند که از نزدیک مورد توجه قرار بگیرند. از لحاظ موازنه در سبک، مهارت در تجسم جزئیات به ویژه در مورد حیوانات و احساس حرکتی که در آنها دیده می شود جالب اند. واقعاً هنری ممتاز است که مافوق هر چیزی که تاکنون انسان در این زمینه آفریده و بلافاصله بعد از مجسمه های کلاسیک یونان قرار دارد. گرچه برای ما امکان پذیر نیست که در اینجا حتی یک تحلیل مختصر درباره نقوش برجسته آشوری بکنیم اما می خواهیم بر یکی از خصیصه های این شکل هنری تاکید کنیم که آن را از فراوده های مشابه خاور نزدیک

باستان مجزا می سازد. تا این تاریخ کلیه ابنیه تاریخی بین النهرین دارای مفهوم مذهبی بود و به نحوی از انحاء پیرامون خدایان می چرخید. اما در پیکرتراشی آشوری معمولاً سوژه اصلی شاه است. نه شاهی که در قهرمانی و قد و قامت مانند مجسمه خدایان مصری باسد بلکه شاهی که به رغم قدرت و دلاوری یک انسان است. این شاه را در حال رژه دیدن سپاه، شکار، استراحت، دریافت خراج و رهبری قشون در میدان جنگ مجسم می سازد و اما هرگز او را در حال انجام دادن وظایف دینی نشان نمی دهد . جنبه نیمه خدایان و قهرمانان اساطیری نیز نشان داده می شوند. اما خدایان اصلی آشکارا غالب اند به استثنای حجاری روی صخره یا اینکه به صورت نمادیت نشان داده می شوند.


خمیره ای که در محراب فرو رفته یا صفحه بالداری در آسمان از آنجائیکه سلطنت در آشور مثل سومر و بابل بی اندازه با مذهب آمیخته شده بود. تنها یک توضیح برای این مطلب امکان دارد، تخته سنگ های حجاری شده ای که کاخ های سلطنتی راز نیست می داده اند نوعی تبلیغات سیاسی بوده اند که قصد خوش آمدن یا موافق ساختن خدایان را نداشته بلکه منظورشان ایجاد احترام، ستایش و ترس در میان انسانها بوده است. از نقطه نظر کلی، کار پیکرتراشان آشوری یکی از نخستین تلاشهایی بود که برای «انسانی کردن» هنر و تماری ساختن آن از مفاهمی جادوگری و مذهبی به عمل آمد. که میراث دوران های ماقبل تاریخ بوده است. می دانیم که بعضی از مجسمه ها و برجسته کاریها برای مدت مدیدی رنگ آمیزی

می شده اند. از سوی دیگر خشت های رنگ شده روشن و درخشان با مایه های تزئینی و تصویری که در معابد و کاخ ها به کار برده می شد یک دوره انتقالی بین برجسته کاری و نقاشی دیواری به سمار می رفت. براساس کاوشهای اخیر، اکنون می توانیم حدس بزنیم که نقاشیهای دیواری بیشتر ابنیه دولتی واقعاً متکامهای خصوصی راز نیست می داده اند. نظر به اینکه رنگ روی گچ سست مالیده میشد، معمولاً پس از مدتی محو می شد. اما در خرساباد، نمرود در تل اهمر (تیل برسیپ) تکه های بزرگی در محل کپی شده یا عیناً به موزه های بزرگ منتقل شده است. نقاشیهای دیواری همانند نقوش برجسته ریشه های عمیقی در بین النهرین داشته و دست کم در آشورباعث رواج سوژه های غیرمذهبی شده اند. نقاشی های مذبور بر حسب اندازه و وظیفه اتاق فرق می کرد.


از کتیبه های ساده با طرح های هندسی شروع می شد و به صفحات بزرگی می رسید که بخش اعظم دیوارها را می پوشاند و نقو گل، حیوانات، صحنه های جنگ، شکار و تمثال های شاهان را که به صورت موازی و افقی پشت سر هم قرار گرفته بودند نشان می دادند. از نمونه هایی که از نقاشیهای آشوریان به دست آمده مفهوم می شود که کیفیت آنها به هیچ وجه پست تر از پیکرتراشی آنان نبود و نقاشی های دیواری نل احمر عالیترین کیفیت این رشته هنری را عرضه می دارد.


یک نمونه از نقوش برجسته های کاخ سارگن در خورس آباد :
پال – امیل بوتاکنسول فرانسه در شهر موصل در سال 1222 ه.ش موفق به کشف کاخ سارگون در خورس آباد گردید. بوتا نتیجه حفریات خویش را در 5 جلد به چاپ رساند که در حال حاضر بسیار نایاب هستند. این مجلدات شامل گراورهای بی نظیر فلاندن از نقوش برجسته کاخ سارگون در طول حفریات است که چند نمونه از آن در همین بخش از نو به چاپ رسیده است. این گراورها امروز تنها مدارک موجود از بیشترین نقوش برجسته شناسایی شده از آن حفریات است، زیرا بسیاری از آنها به هنگام حمله اعراب بیابانگرد به قایقهای حمل اشیاه به مقصد فرانسه در رودخانه دجله غرق شد و از میان رفت.


با وجود آنکه تزیین حیاطها، اتاق ها و راهروهای کاخ خورس آباد به کمک نقاشی و حجاری نسبت به وسعت و عظمت آن کاملاً چشمگیر است، اما از نظر سبک هیچ نوآوری اساسی و مهمی در آفرینش نقشها و موضوعها به چشم نمی خورد و از این دیدگاه هیچ پیشرفتی را نسبت به هنر دوران آشور ناصرپال دوم نشان نمی دهد. در اینجا به منظور آشنایی بیشتر با شیوه های هنری این دوران بزرگ از تاریخ بین النهرین به طور خلاصه به شرح موضوعهای گوناگون نقوش برجسته کاخ سارگون در خورس آبا می پردازیم و در مواقع لزوم آنها را با نقوس برجسته کاخ شمال غربی آشور ناصرپال دوم در کلخو مقایسه می کنیم.


گفتیم که لاماسوها در واقع ترکیبی از مجسمه آزاد و نقوش برجسته اند. به طوری که آنها را نه می توان مجسمه خواند و نه نقش برجسته به حساب آورد. برجستگی نقوش برجسته آشوری همیشه اندک و تقریباً مسطح بود. افزون بر آن، آنها دنیای خاص به خود را داشتند و میان آنها و بیننده در دنیای خارج هیچ ارتباطی برقرار نبود. حال آنکه رابطه لاماسوها با دنیای خارج از طریق کسانی است که به آنها نزدیک می شوند. حتی لاماسوهایی که از پهلو نشان داده شده اند سر خود را به حالت تمام رخ به سمت بیرون برگردانیده اند و کسانی را که به دروازه کاخ نزدیک می شوند شدیداً زیرنظر دارند. این موجودات مجسمه آزاد هم به حساب نمی آیند، زیرا بخش اعظم بدن آنها جزئی از ساختمان را تشکیل می داد. افزون بر آن، در

ساختن لاماسوها مهمترین اصل مجسمه سازی در بین النهرین مراعات نشده و شکل آنها به جای استوانه یا مخروط، مکعبی است تا با شکل معماری هماهنگی داشته باشد. از

سوی دیگر، مجسمه ساز در ساختن لاماسوها مجبور به تبعیت کامل از اصول معمای است، زیرا ارتفاع این موجودات از رو به رو به ارتفاع دروازه ها و از پهلو به طول درگاهی آنها بستگی داشت. نکته بسیار جالب در ساختن لاماسوها دقتی است که حجاران در نشان دادن جزئیات به کار برده اند. لاماسوهای خورس آیاد به طرز چشمگیری از لاماسوهای کاخ شمال غربی آشورناصرپال دوم در نمرود دقیقتر و بهتر ساخته شده است. این برتری نه در طبیعت گرایی، بلکه در نشان دادن جزئیات و نحوه تزئین آنهاست. در کاخ سارگون، همان گونه که در کاخ آشورناصرپال دوم، تعداد زیادی از اتاقها، راهروها و حیاطها را با تخته سنگهای مرمر منقوش بلندی پوشانیده اند که ارتفاع آنها گاه به چندین متر می رسد. موضوع بیشتر صحنه ها تقریباً

تکرار موضوعهای مشابه قرن نهم در زمان آشور ناصرپال دوم است. آنها از سک سو جلال و شکوه پادشاه را نشان می دهند و از سوی دیگر، نیروی مافوق طبیعی او را به نمایش می گذارند که از جانب نیروهای جادویی به وی تفویض شده است. سارگون علاوه برآنکه همانند نقوش برجسته تالار تخت در کاخ شمال غربی ایستاده در کنار درخت زندگی و تحت حفاظت موجودات اساطیری – الهی بالدار ظاهر می شود او را همچنین به صورت فاتحی می بینیم که در لباس فرماندهان نظامی یا شکارچیان بر شیاطین، دشمنان و یا جانوران درنده غلبه کرده است.


در گروه نخست که جلال و شکوه پادشاه را نشان می دهد، قامت سارگون مانند آشور ناصرپال دوم در کاخ شمال غربی در نمرود تمام بلندی تخته سنگ را در حیاط شماره VIII و تالار تخت VII پر کرده است. البته نمی دانیم که آیا حاملان هدایا آورندگان خراج برای پادشاه آشور هستند، یادر جشنی بزرگ که اغلب در تالار تخت VII برگزار می شد، گروهی از مردم برای سارگون هدیه می آوردند؟ زیرا آنها نه تنها ارابه شاهی، میز و صندلی و زیرپایی شاه را بر شانه ها حمل می کنند، بلکه برخی با خود اشیائی مانند ظرف مخصوص برای

شستشوی دست، ریتون، بزکوهی و گل همراه می آورند. در سبک نقوش این صحنه ها (شاه، درباریان، اسلحه دار، فرمانده آشوری، و موجودات الهی – اساطیری بالدار ) تغییراتی در پاره ای جزئیات به وجود آمده است. برای مثال، از زمان سارگون به بعد موی سر آشوریها تا پشت گردن تقریباً صاف است، اما در آن نقطه «شینیون» شده و به صورت دسته ای موی مجعد به طور افی روی شانه ها و پشت قرار می گیرد. این خود نشانه بسیار خوبی برای تشخیص آثار پس از سارگون و تاجگذاری آنهاست. اما موضوع جالبتر و شاید مهمتر در این زمان

این است که پس از گذشت تقریباً هزار سال، در سالهای پایانی تاریخ خاور نزدیک باستان، در کنار لاماسوها و موجودات ترکیبی الهی – اساطیری که وظیفه نگهبانی از دروازه های مهم ورود به کاخ بر عهده آنها گذارده شده بود، یک بار دیگر نقشمایه پهلوان نیرومند و نیروی مسلط او بر جانور درنده ای مانند شیر نیز متداول می شود. در این نقشمایه که در عصر اکدیها متداول گردید، نخست دو طرف متخاصم از لحاظ نیرو و اندازه برابر بودند و صحنه کاملاً طبیعی جلوه می کرد. اما در خورس آباد این موجود نیرومند که در لباس، آرایش موی سر و ریش پادشاه آشوری ظاهر می شود، شیری را همانند بچه گربه ای زیر بغل گرفته است، و شش طره موی حلقه شده آشنا و سنتی، دو سوی صورت او را همچون گذشته تزئین می کند. در خورس آباد این پهلوان با سلاحی به دست راست، در دو سوی در ورودی تالار تخت و در میان دو لاماسوهای پشت به هم قرار داشت. و وظیفه او نیز مانند لاماسوها حفاظت از تالار تخت و جلوگیری از ورود ارواح بد و نیروهای شیطانی به آنجا بود. برخی این پهلوان را گیلگمش پهلوان نیمه خدا و نیمه افسانه ای سومری می دانند.

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید