بخشی از مقاله

کارآفرینی در ایران

بطور خیلی اتفاقی در قسمت ارائه توضیحات (Comments) یکی از مطالب سایت موسیقی ما یعنی گفتگوی هارمونیک بحث کار آفرینی رخ داد. موضوع هیچ ربطی به مدیریت یا علوم انسانی نداشت، بلکه داستان راجع به شخصی بود که علاقمند به دانش بوده و ضمن اختراع کردن چند محصول در نهایت یک سیستم تولید صدا برای سازهای موسیقی الکترونیکی مانند ارگ اختراع کرده است که امروزه بسیار مورد توجه علاقمندان موسیقی می باشد.

اگر علاقمند بودید می توانید این مطلب را در اینجا بخوانید "لورنس هموند : اختراع کافی نیست" . به دنبال آن سعی کردیم تا در سایت سیمرغ به تعریفی از لغت کارآفرین یا همان entrepreneur بپردازیم که آنرا نیز می توانید در این مطلب بخوانید "Entrepreneur یا همان کارآفرین " .

اما مناسب دیدیم در اینجا چون فقط راجع به کشور خودمان صحبت می کنیم بحثی را آغاز کنیم که در آن به علل عدم وجود یا کمبود روحیه کارآفرینی در کشور خود بپردازیم. همچنین از شما دوستان تقاضا می کنیم تا بدور از مسائل حاشیه ای در صورت علاقه برای ما نظرات خود راجع به این موضوع را ارسال کنید.

قبل از همه یک تعریف از کارآفرین
بطور ساده کارآفرین به شخص حقیقی یا حقوقی ای گفته می شود که توانایی تحمل ریسک - اغلب مالی - را دارد و میتواند یک ایده اولیه را به یک فعالیت اقتصادی تبدیل کند. همه ما می توانیم یک کارآفرین باشیم، چه کارمند، چه کشاورز و ... در هر پست و مقامی که باشیم در راه انجام فعالیت های خود می توانیم کارآفرین بوده و ایده های خود برای بهبود انجام کارها را به واقعیت تبدیل کنیم.

یک کشاورز می تواند با راه اندازی روشهای جدید کاشت، آبیاری، نگهداری و ... کمیت یا کیفیت محصولات خود را بالا ببرد. یک کارمند می تواند برای انجام فعالیت های روزانه و البته در چهارچوب اختیارات خود روشهای جدیدی را اختیار کند تا انجام کارها برای خود و ارباب رجوع سریعتر و با کیفیت بالاتری صورت پذیرد. یک مهندس یا شرکت می تواند با قبول هزینه های تولید آزمایشگاهی، نمونه ای از یک محصول را تولید کرده و در صورت مفید بودن آنرا تولید انبوه نماید و به جامعه خود خدمت کند. یک مربی تیم فوتبال می تواند با اتخاذ روشهای مدیریتی و arrange یک تیم به موفقیت های بسیار دست پیدا کند و ....

همانطور که مشاهده می کنید در تمام مثالهایی که آورده شد نوعی ریسک وجود دارد. این ریسک ممکن است باعث از بین رفتن محصول کشاورز شود یا باعث شود تا کارمند توبیخ یا اخراج شود و یا سرمایه گذاری آن مهندس یا شرکت به هدر رود. و دست آخر آنکه آن مربی تیم ممکن است سمت یا اعتبار خود را از دست دهد. بنابراین مشاهده می کنید که بسادگی میتوان این نتیجه را گرفت که "کارآفرینی بدون ریسک امکان پذیر نمی باشد." شاید از همین جمله بتوان فهمید که چرا در کشور ما در میان جوانان کارآفرینی جایگاه والایی ندارد، فعلا" اجازه دهید بحث فنی را ادامه دهیم.

کارآفرین چه ویژگیهایی دارد

- خود اتکایی از اولین خصوصیات یک کار آفرین می باشد. با کمک این نیرو کارآفرین می تواند به مبارزه با سختی ها بپردازد. بنابراین اگر می خواهید کار آفرین باشید باید این توانایی را در خود تقویت کنید.

- نیاز به انجام دادن و بدست آوردن از دیگر خصوصیات یک کارآفرین می باشد. اینگونه اشخاص بصورت دائم نیاز به آن دارند که محصول یا خدمتی را ایجاد کنند. از ساده ترین نوع آن مثلا" در فعالیت های خانگی گرفته تا پیچیده ترین کارهایی که ممکن است در تولید یک محصول یا خدمت به آن لازم باشد.

- استفاده از نهایت بهره وری از دیگر ویژگی های یک کارآفرین هست. یک کارآفرین همواره می خواهد از وقت خود بهترین استفاده را کند.

- تحمل ریسک از دیگر ویژگی های اینگونه افراد می باشد. یک کارآفرین می تواند ریسک ناشی از شکست را پذیرفته و تحمل کند. این ریسک ممکن است مالی یا حیثیتی باشد و یا از دست دادن بسیاری چیزها که مردم عادی در زندگی آنها را داراند، باشد.

- آنها شکارچی فرصت ها هستند. کارآفرین بسادگی می تواند میان یک اتفاق بدون خاصیت با دیگری که در دل آن فرصت شکوفایی نهفته است، تمایز قائل شود و دومی را شکار کند.

- نیاز به پیشرفت دائمی از دیگر ویژگیهای این افرا می باشد. حتی هنگامی که کارآفرین فعالیت اقتصادی را راه اندازی کرد متوقف نمی شود او علاقه دارد که همه روزه به پیشرفت های جدیدی دست پیدا کند.

- کارآفرین توانایی بالایی در کنترل خود دارد. تحقیقات نشان می دهد که اغلب کارآفرینان بیشتر از آنکه بتوانند محیط بیرون را کنترل و مدریت کنند بر خود تسلط دارند. اثر جنبی این خاصیت می تواند همان قدرت کنترل بر محیط نیز باشد.

- آنها همواره به هدف نگاه می کنند و شب و روز فکرشان رسیدن به هدف می باشد. دقت کنید که تمرکز بر هدف برای بسیاری از مردم دشوار است اغلب به کاری که در حال انجام دادن آن هستند فکر می کنند نه هدف.

- کارآفرین توانایی تشخصی اولویت ها را دارد. خوب می داند چه کاری، چه موقع باید انجام شود و حاضر است بر سر آن با دیگران مبارزه کند.

- خوش بینی از ویژگیهای مهم و بارز یک کارآفرین است. برای همین بسیاری از کارآفرینان جوان هستند چرا که آنها معمولا" به هر کاری خوشبین می باشند. کارآفرین در برخورد با مشکل بدون آنکه ذهن خود را مخدوش کند مبارزه می کند تا آنرا از میان بردارد. حتی اگر مشکل بزرگ باشد به خود میگود "الان که نمی شود آنرا حل کرد به کار دیگری می پردازم و بعد سراغ آن می آیم".

- شجاعت از دیگر ویژگی های یک کارآفرین می باشد. دقت کنید که تحمل ریسک با شجاعت تفاوت بسیاری دارد، به این مثال توجه کنید. یک مدیر کارآفرین یک شرکت را در نظر بگیرید. او هموراه در حال ایجاد تغییر در شرکت می باشد تا به هدفهای خود نزدیک شود. اگر شکست بخورد باید ریسک - یا همان هزینه - آنرا بپردازد فرض کنید که پول و امکانات هم دارد و می پردازد. چیزی که این فرد نیاز دارد صفتی است بنام "شجاعت" او باید دل انجام این تغییرات و به نوعی بازی با سرنوشت خود، کارمندان و شرکت را داشته باشد.

- کارآفرین معمولا" قدرت تحمل بالایی دارد. این قدرت تحمل از مسائل کاری شروع شده و یقینا" به مسائلی که در اجتماع یا خانواده او بدون شک رخ خواهد داد کشیده خواهد شد. قدرت تحمل جاذبه ایجاد می کند در حالی که عدم داشتن آن فرد را مجذوب می کند. مثال ساده آنکه فردی که قدرت تحمل بالایی ندارد معمولا" در یک شرکت دولتی - که قدرت تحمل و زنده بودن بالا دارد - مشغول بکار عادی و بدون جنبیش می شود.

- کارآفرین انگیزه داخلی بالایی برای انجام کار دارد. دقت کنید که اگر فردی دارای انگیزه بسیار قوی برای انجام کاری باشد و آن انگیزه در درون آن نباشد در هر لحظه ممکن است که فرد آن کار را رها کند. اما نیروی انگیزشی در کارآفرین در درون خود او وجود دارد و تا زنده هست به کار و فعالیت ادامه می دهد. تفاوت گرمای زمین و خورشید را مقایسه کنید، اگر خورشید برود زمین سرد خواهد شد اما اگر زمین برود خورشید همچنان گرم خواهد ماند

کارآفرينی به عنوان سبک زندگی

خوشبختانه چند سالی است که تب کارآفرينی همچون تب واقعی که علامت دفاع و واکنش طبيعی نسبت به ورود يک ميکروب خارجی است به عنوان علامت دفاع و درمان بيکاری و اشتغال زايی در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی به خوبی و وضوح مشهود است . اگرچه فرصت طلبان و رانت خواران اقتصادی نيز خود را با تب مصنوعی به اين چهره نمايان ساخته اند و سيلی های زيادی به تب داران واقعی نظام و کارآفرينان اقتصادی و اجتماعی جامعه زده اند ، اما در مجموع طرح موضوع کارآفرينی در دولت و مجلس امری مبارک و خير است .


در چنين شرايطی چنانچه صاحبنظران کارآفرينی کشور احساس مسئوليت نکنند و با يک همت گروهی ، جايگاه ، رسالت و مفهوم حقيقی کارآفرينی را تبيين و معرفی ننمايند و از آن حفاظت و صيانت نکنند ممکن است همچون بسياری از امور ضروری و مفيد ديگر به انحراف ، باد فراموشی و نهايتا به نابودی کشيده شود.
کارآفرينی اگرچه يک شغل نيست و ترويج فرهنگ آن در جامعه ، ابتدا موجب افزايش بيکاری می شود ، اما موتور توسعه است و بيکاری های پنهان را نه تنها آشکار و درمان می کند ،بلکه باعث پيشگيری از آن نيز می شود .در اينجا اين سوال مطرح می گردد که اگر کارآفرينی يک شغل نيست و نتيجه کار او نيز ممکن است بيکاری را افزايش دهد ، پس کارآفرينی چيست و کارآفرين کيست ؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادی ناميده اند ؟ آيا کارآفرينی انواع مختلفی دارد؟ آيا ويژگي های روان شناختی و جمعيت شناختی کارآفرينان اقتصادی ، سياسی ،اجتماعی با هم تفاوت دارند؟ و.....


مفهوم کارآفرينی
واژه کارآفرينی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگليسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. اين واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزايی و ارتباط مستقيم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فيزيکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرينی به معنی حقيقی خود تعاريف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاريف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم " فرآيند خلق ثروت" يا "تخريب خلاق" می باشد که طبيعتا چنان فرآيند و چنين تخريبی توام و همراه با ريسک است .


متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرينی را به عنوان يک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدير، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکيل ،جوشکار و.... قرار می دهند و عده ای ديگر آن را شغل آفرينی می دانند، عده ای ديگر کارآفرين را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه يا کارخانه يا شرکتی را تاسيس ،راه اندازی و مديريت نمايد و ريسک آن را متقبل شود. عده ای ديگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرين می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی " کارآفرينی " و در عصر صنعت " استخدام " معرفی می کنند،عده ای ديگر کارآفرينی را

مترادف با شغل آزاد و کارآفرين را به معنی کارفرما و سرمايه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ايران رايج شده است در جهان نيز وجه مشترک و بستر تمام تعاريف ، تفاسير و ابعاد مختلف کارآفرينی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت ديگر تاکنون کارآفرينی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجايی هم که از کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سياسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی.


به عبارت ديگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرينی اجتماعی می شود عمدتا منظور اين است که از طريق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعی ، سياسی يا فرهنگی کشورشان را برای تسهيل و حمايت از کارآفرينی اقتصادی تغيير ، اصلاح يا تکميل نمايند.


در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرينی فرهنگی می شود، منظور اين است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ايجاد کنند و يا برای افزايش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرينانه را به کار گيرند و .... به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرينی فرهنگی و اجتماعی و سياسی ، تخريب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع يا سياست نيست و تقريبا هر آنچه که به اين نام مطرح می شود نهايتا به منظور تقويت کارآفرينی اقتصادی است .

برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانيم که ادبيات کارآفرينی نشان می دهد کارآفرينی تاکنون از طريق مدل استقرايی تعريف و تبيين گرديده است ؛ يعنی همانطور که در شکل زير ديده می شود ابتدا شاخص ها و ويژگی های شخصيتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد

شناسايی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهيم ، فرضيه ها و مدل هايی را برای کارآفرينی طراحی و ارائه نموده اند.بدين ترتيب و با اين رويکرد يا روش که مدل استقرايی ناميده می شود کارآفرينی فقط در بعد اقتصادی تعريف و تبيين شده است و لذا فقط رفتار کارآفرينانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.
اما از آنجايی که حوزه فعاليت های کارآفرينانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور اين قلمرو گسترش يافته ،وقت آن رسيده است که از روش قياسی به موضوع کارآفرينی نگاه شود يعنی ابتدا گمانه زنی ، نظريه پردازی ،مدل سازی و فرضيه پردازی شود و سپس مفاهيم و ابعاد و مولفه های کارآفرينی شناسايی و تبيين گردد تا نهايتا به رفتار کارآفرينانه برسيم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانيد رفتار کارآفرينانه را در حوزه سياسی ،فرهنگی ،اجتماعی نيز به معنی حقيقی و محض آن يعنی بدون زمينه و فعاليت هاي اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسايی و تعريف نماييد. به عنوان مثال کارآفرينی فرهنگی با اين رويکرد يعنی خلاقيت و نوآوری يا تخريب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی يا به عبارت ديگر ايجاد چيزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرينی اجتماعی يعنی تخريب خلاق در سازو کارها، قوانين ،عرف و عادات و رسوم يا مناسبات و روابط اجتماعی و....... بدين ترتيب رفتار کارآفرينان فرهنگی ،سياسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسايی ،تعريف و با يکديگر تطبيق داده خواهند شد.
بر اساس رويکرد قياسی ، تعريف کارآفرينی عبارت است از ارزش کارآفرينی و کارآفرين کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سياسی ، فرهنگی يا اجتماعی ، بنابراين کارآفرينان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسايی و رفع نيازهای جامعه اند و در اين راه از اعتبار اجتماعی خود مايه می گذارند و برای رسيدن به هدف و ماموريت

خود دست به ايثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرينان سياسی در صدد شناسايی نيازها و خلاء های سياسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سياسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسايی و از سر راه بردارند،البته از طريقی نو و کارآفرينانه و بالاخره کارآفرينان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و يا احيا می نمايند. در هر صورت هر يک از کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی همچون کارآفرينان اقتصادی دائما در جست و جوی نيازها و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت ،ريسک پذيری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ايجاد و خلاء يا نقصی را دفع و اصلاح نمايند

.بنابراين می توان گفت : کارآفرينی يک شغل نيست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن يعنی يک سبک زندگی يا يک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرين است و بر تمام شئونات زندگی او تاثير می گذارد؛ از جهان بينی و ايدئولوژی و انتخاب دين وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهايش . لذا کسی که دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود .همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی

شود.همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نيستند و يا بر عکس افراد زيادی هستند که در موقعيت های کارآفرينانه قرار دارند يعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرينانه ندارند. لذا يک خانم خانه دار ، يک محصل ، يک نويسنده ، يک خبرنگار ، يک استاد دانشگاه ، يک سياستمدار ، يک کارخانه دار ، يک روحانی ، يک تاجر يا يک کارگر می تواند رفتار کارآفرينانه داشته باشد يا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرينان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عينک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پديده ها برخورد می کنند .آنها يک زندگی کارآفرينانه دارند که ممکن است در اين زندگی کسب و کار کارآفرينانه ای داشته باشند يا نداشته باشند.مشخصات چنين زندگی ذيلا توضيح داده می شود.
زندگی کارآفرينانه
زندگی کارآفرينانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسيدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که بايد دائما در جستجوی ميان برها باشی و خلاقيت جوهره آن است . زندگی ای که هيچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حاليکه بايد با يک چشم به آينده بنگری با چشم ديگرت بايد به دنبال شکار ايده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی

.زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت انديشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهيج و پايان ناپذير .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسيار بيشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردايت يکسان نيست و هر لحظه بايد تصميمی جدی و سرنوشت ساز بگيری . زندگی که بی توجهی به شرايط محيطی هر لحظه نقاط قوتت را تبديل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی ديگر دارد و گاهی بايد عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره بايد زير ذره بين قرار دهی و از نو ارزيابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حيرت و ابهام است و گاهی با

وجود آنکه هدف داری تا رسيدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا بايد احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در اين زندگی بايد پازلی را حل کنی که تصوير نهايی آن را نديده ای ، با اين وجود اميدوار هستی و ندايی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدايت می کند .زندگی که در آن عشق رسيدن به مقصد خواب را از چشمانت می گيرد و برای موفقيت حتما بايد اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آينده ات برنامه ای نداشته باشی ديگران برايت

برنامه ريزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول بايد از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقيت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقيت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبديل به سود نشده است و معيارهای موفقيت با

معيارهای رايج سنجيده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسيار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بيشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اينکه به چيزی فکر کنی ، يک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بيشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعريف صحيح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اينکه می دانی رسيدن به کمال به کوشش نيست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در اين راه دو درصد گفته ، برايت چو نيم کردار ارزش ندارد

.
بلکه کارآفرينی يک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چيزی ، هنگامی خواستن بحساب می آيد که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز انديشه هيچ چيز کاملا در اختيار تو نيست و برای مسلمان ماندن بايد هر لحظه ايمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار بايد حرف نويی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقيت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اينکه همواره نگران اين هستی که مبادا اختراع هايت وسيله ای تکامل يافته برای رسيدن به هدفی تکامل نيافته باشد.زندگی که در آن چيز تازه ای بدست نمی آيد مگر اينکه تازه ای برايت کهنه شود.


در اين زندگی تصور و خيال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقيت به معنويت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی يعنی خداشناسی و خودشناسی يعنی آگاهی از کارکرد سيستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در اين زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسيدن به خويشتن خويش يک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مديری ياد می گيرد که چطور ياد بگيرد و چطور فراموش کند، در اين زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی ياد گرفته اند تا زمانی که به روش

های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی يادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مديريت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های ديروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نيز برايشان کارساز نيست چون آنها بايد مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.
زندگی کارآفرينانه يعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست

مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گيرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می يابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گويد از اين جا به بعد کار من نيست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ريسک پذيری ، واقعيت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسياری از اين قبيل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرين کامل

جمع اضداد ناميده می شود.در اين زندگی سازمان ها بر اساس شايسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گير و جزءنگر و همچنين روابط رسمی و از بالا به پايين و انحصار اطلاعات پرهيز می شود ، ضمن اينکه شکست های باور کارکنان و مديران مورد شناسايی و تشويق قرار می گيرد. در اين زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهميت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که انديشه خود را به اصرار صحيح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آرايد اطمينان نکند، در اين زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالايی هستند که بتوانند:


-با ديگران کار کنند،
-حداقل برخی از کارها را بهتر از ديگران انجام دهند،
خود را با موقعيت های تازه و افراد جديد انطباق دهند،
-در کارهايی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پيدا کنند ،
-در شرايطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصميم گيری کنند،
--به ديگران کمک کنند و از آنها حمايت نمايند،
-اگر فعاليت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.


با اين اوصاف است که کارآفرينان می گويند خداوند جسم انسان را حکيمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تيپا بزند و نه دست تاييد به پشت خود بزند، بله زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بيشتر به سمت فرصت ها هدايت می شود تا تهديد ها و با مهارت های خاصی تهديدها به فرصت تبديل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دير به دست می آيند و زود از دست می روند .در اين زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقيقتا مشتريان خود را دوست دارند و در ارضای نيازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نيازهای پنهان مشتريان خود هستند ، نيازهايی که مشتريان دارند ولی از آن بی خبرند.

 


زندگی کارآفرينانه به معنی زندگی است که در آن ديدن يعنی تجربه تفسير نشده واقعيت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گويند و خرد خيانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت ديگر افراد مراقب هستند تا فقط چيزهايی را نبينند که دلشان می خواهد ببينند يا آمادگی ديدن آن را دارند

،بلکه با چشمان خود بدون تعبير و تفسير ببينند.
در اين زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمير ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن يک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در اين زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظيم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی اين جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی .
کارآفرينان در اين زندگی گاهی تقليد را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس ديگران اگر به حد کافی به مشکل نزديک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بينند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسايی و تعريف کرده اند.


در زندگی کارآفرينانه حتما حق با اکثريت نيست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما يا کاملا برحق هستيد يا کاملا در اشتباه . در اين زندگی معيار موفقيت در کسب و کار با معيارهای رايج تفاوت دارد يعنی اگر پولی از کارتان بدست نياوريد تا زمانی که کاری را انجام می دهيد که آن را دوست داريد يک موفق حقيقی محسوب می شويد و گاهی در اين زندگی می توانيد بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شويد.در اين زندگی انسان برای موفقيت آفريده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقيت هايی برای آموختن محسوب می شوند و موفقيت به عنوان يک سفر تلقی می گردد نه يک مقصد.


بله در زندگی کارآفرينانه ، حقيقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقيت در چنين زندگی ای " به موقع حاضر شدن است " . در چنين زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پيروزی ها محسوب می شوند.
در اين زندگی همواره بايد در تلاش برای تشخيص و تفکيک واقعيت ها از واقعيت نماها بود و جايی که مدارا درشتی باشد ،درشتی بايد کرد و جايی که عقل به کار نايد ديوانگی . در زندگی کارآفرينانه کسی از ريسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق يکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسيری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خيلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا يک جهت و مسيری را توليد کنند .آنها می گويند : تو پای در راه بنه هيچ مگوی خود راه گويدت چون بايد رفت . در اين زندگی توليد راه های جديد از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمايه گی آنها نيز توجه می شود لذا فقط به قسمت های "آه " " به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت " وه " آنها نيز اهميت خاصی دارد.


در زندگی کارآفرينانه هيچ کس به هيچ چيز بسنده نمی کند و کسی را پيدا نمی کنی که بجويد و بلاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اکتفاء نمی شود .در چنين زندگی ترتيب امور مهم نيست

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید