بخشی از مقاله

اخلاق از دیدگاه قرآن پیامبر و عترت
مقدمه كتاب
فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق از علل پيدايش اخلاق بحث مينمايد و اينكه اساسا مبناء و منشااخلاق چيست و از كجا نشاءت گرفته و علت به وجود آمدن قوانين و قواعد آن چه مى باشد؟ و چرا بايد به آن گردن نهاد و سر پيچى از آن چه عواقبى را به دنبال مى آورد؟ بحث و مورد گفتگو قرار مى دهد.
حوزه بحث پيرامون فلسفه اخلاق


1- اخلاق نظرى 2- اخلاق عملى 3- اخلاق مكتبى 4- اخلاق فلسفى
1- اخلاق نظرى
اخلاق نظرى از كيفيت پيدايش علمى اخلاق بحث مينمايد و از شناخت اخلاق در محور خوبيها و بديها و معيارهاى ارزشى اخلاق سخن ميگويد.
2- اخلاق علمى
اخلاق عملى از كيفيت پياده كردن و عمل نمودن و به كار بستن اوصاف اخلاقى بحث مينمايد.
3- اخلاق مكتبى
اخلاق مكتبى ديدگاههاى اخلاقى هر مكتبى را مطرح ميكند و نظريات جهان بينى مختلف اخلاقى را پيرامون مسئله اخلاق به ميان ميآورد مثلا ديدگاه مكتب رواقيون چيست ؟ و ديدگاه مكتب الهيون كدام است ؟


4- اخلاق فلسفى
از نظريات و ديدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مينمايد مثلا كانت چه ميگويد؟ ماركس چه گفته است ؟ و ديدگاه ارسطو و فارابى در زمينه اخلاق چه ميباشد؟
اخلاق از ديدگاه مذاهب و مكاتب
به دليل اهميت و وسيع بودن بحث فلسفه اخلاق در ميان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شيعى را مورد بررسى قرار مى دهيم
1- اخلاق از ديدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خويش دلائل و شواهدى را اقامه مينمايد همچنين گروهى نيز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و ميگويند عقل را قدرت و كشش بر درك محاسن اخلاقى و قبايح نيست ، و فقط شارع ميتواند حسن و قبح اعمال را تشخيص دهد اين گروه همان اشاعره هستند كه عقل را كوچكتر و نارساتر از آن ميدانند كه بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمايند.


حسن قبح عقلى
همانطورى كه بيان شد اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال هستند؛ اين گروه از دانشمندان علم اخلاق مى گويند: عقل همه بايدها و نبايدها و محاسن و شرور را تشخيص ميدهد مثلا صدق عدل خوب و شايسته است و دروغ و ظلم ، بد و ناروا ميباشد.
نظر برخى از دانشمندان در زمينه حسن و قبح عقلى


1 - دلائل حكيم ملا عبدالرزاق فياض لاهيجى : وى معتقد است كه عقل ميداند كه فعل فلانى كه امر شرعى به آن وارد شد در نفس الامر نيكو و احسن است ، اگر فعل مذكور قبيح بود يا خالى از جهات قبح بود، البته قبيح بود از حكيم طلب آن فعل . همچنين فعلى كه نهى شرعى بر آن وارد شده عقل مى تواند بفهمد كه مذموم است در نفس الامر، و الا نهى از آن مذموم بود (2) مجموع

استدلال حكيم متاءله به ثبوت ميرساند كه عقل حسن و قبح را تشخيص مى دهد يعنى اگر عقل همه بايدها و نبايدها را بفهمد با ادله مستدل ايشان حسن و قبح عقلى است نه شرعى .
2 - دلائل محقق بزرگوار طوسى : ايشان در كتاب كشف المراد اثبات نموده اند كه حسن و قبح عقلى است نه شرعى ، به دليل اينكه عقل حسن احسان و افعال ناشايسته و قبح ظلم را بخوبى تشخيص ميدهد و هيچ نيازى به شرعى بودن آن نيست ؛ و ديگر اينكه اگر حسن و قبح شرعا و بخصوص ثابت گردد و تشخيص عقل در آن هيچ گونه دخالتى نداشته باشد هر دو از عقلى و شرعى بودن ، منتفى مى شوند.(3)


قاعده ملازمه : يكى از دلائل عقلى بودن حسن و قبح قاعدة ملازمه است ، كه مى گويد ((كلما حكم به الشرع حكم به العقل )) يعنى هر چه را كه شرع به آن حكم ميكند، عقل هم همان را حكم ميكند، اين قاعده يكى از استدلالهاى بسيار مهم كلامى است كه اهل استنباط و عقل از اين قاعده استفاده ميكنند. معتزله و اماميه و همه طرفداران حسن و قبح ، با همين قاعده ملازمه

استدلال ميكنند، كه عقل قدرت فهم حسن و قبح را دارد، همچنين سخن اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز گواه بر مسئله ميباشد كه حسن و قبح عقلى است . حضرت فرمود: من لم يعرف مضره الشرلم يقدر على المتناع منه (4)
كسى كه زيان و ضرر شر و بدى را نشناسد قادر بر پرهيز از آن نيست .
حسن و قبح شرعى


برخى معتقدند كه حسن و قبح شرعى است ، يعنى هر حكم شرعى كه بر آن وارد شده عقل هم بايد او را بپذيرد و عقل قبل از ورود شرعى حق حكم كردن ندارد. اشاعره از طرفداران و بنيان گذاران اين عقيده ميباشد.


نظريات دانشمندان در خصوص حسن و قبح
گروهى از دانشمندان ميگويند: حسن و قبح شرعى است كه اين نظريه يكى از دلائل اشاعره ميباشد. و شبيه به نظريات دانشمندانى است كه براى جامعه اصالت قائلند، زيرا سوسياليستها (جامعه گرايان ) اخلاق رايك پديده اجتماعى ميدانند و ميگويند خوب چيزى است كه جامعه ميطلبد و بد چيزى است كه جامعه نفى ميكند.
نظريه فاضل قوشچى در خصوص حسن و قبح شرعى


از ديدگاه وى هيچ حكمى در حسن و قبح اشياء براى عقل ثابت نيست و حسن و قبح (به فعليت ) بر نمى گردد به امر حقيقى قبل از ورود شرع ، كه كاشف بر شرع مقدس باشد آنچنانكه معتزله مى پندارند، بلكه شرع آن چيزى است كه از براى او حسن و قبح ثابت شده است . نتيجه اينكه قبل از ورود شرع براى افعال هيچگونه حسن و قبحى وجود ندارد و هر گاه شارع قضيه را عكس كند يا نفى آنچه قبيح است را نيكو و آنچه را كه نيكو است قبيح مينمايد (5)


عليهذا اشاعره با استفاده از مكتب جبر، استدلال مينمايند كه انسان در تمامى اعمالى كه انجام ميدهد، مجبور است ، و بر اين اساس ، حسن و قبح فاقد معنا ميشود، زيرا تمام چيزهايى كه در خارج محقق ميشود فاعل و ايجاد كننده آن خداست و هم اوست كه خوب و بد و طاعات و معاصى را آفريده و اراده خداوند بر اين امور قرار گرفته است ، البته اين ديدگاه مقرون به صحت نمى باشد زيرا انسان به هيچ وجه مجبور به ارتكاب معاصى و خيرات نيست ، و بسيار شر و زشتيهايى را كه اشاعره از آن ياد مى كنند يا ماهيت عدمى دارد، يا خود مقدمه و سرچشمه بسيارى از خوبيها ميباشند و يا اينكه جهل ما باعث به وجود آمدن اين قبيل شرور و بديها گرديده اند.


اخلاق از ديدگاه برخى از فلاسفه
1- اخلاق از ديدگاه افلاطون : وى ميگويد اگر ما بدانيم زندگانى خوب چيست ، چنان رفتار خواهيم كرد كه گويى براى نيل به آن مى كوشيم او مى گويد: شرور و بدكارى نتيجه جهل يعنى عدم شناسايى خير است ، و اگر كسى بداند درستى و حق چيست ، هرگز شريرانه رفتار نخواهد كرد.
اخلاق كلبيون


كلبيون ، نحله اى از فلاسفه قديم يونان بودند و در حدود 3 تا 4 قرن قبل از ميلاد مسيح در يونان زندگى ميكردند و گويا در اثر ناهنجاريهاى زندگى اجتماعى و مصيبتها، گرفتاريهاى زيادى را براى آنها ايجاد نموده بود، اين گرايش در آنها ايجاد شد كه بايد اين زندگى نكبت بار كه سراسر جنگ و خونريزى و آواره گيست ، كنار كشيد. و بالاخره نتيجه گرفتند و ماداميكه انسان تعلق به خارج ا

ز خودش دارد هيچ وقت آرامش نميكند، بنابراين انسان بايد از آنچه كه در ماوراء محيط و محور زندگى خودش است دل بكند و به درون خود بپردازد، اينها معتقدند كه مثلا اگر انسان به خانه يا دوست همسايه خود دل ببندد و به آن علاقمند گردد با خراب شدن خانه يا افتادن جدايى بين اين دو و دوستش ، انسان دچار ناراحتى و حرمان ميگردد. بر اين اساس ، اينها ميگويند انسان بايد كم غذا بخورد به حدى كه ضرورت ايجاب مى كند. بارى اينها معتقدند كه انسان بايد مثل سگ زندگى كند و رها باشد، و به همين جهت هم به كلبيون معروف شدند. و ديوگنس ، يكى از چهرهاى معروف اين نظريه ميباشد، كه معاصر با اسكندر مقدونى ميزيسته است . البته يطلان اين نظريه به حكم عقل و شرع روشن است و در بسيارى از آيات و روايات اماميه از رهبانيت و گوشه گيرى محض نهى گرديده و در مقابل ، به خوردن و آشاميدن طيبات رزق و داشتن معاشرات نيكو با ديگران امر گرديده است .


اخلاق رواقيون
مؤ سس مكتب رواقيون زنون ميباشد، اين گروه از فلاسفه و دانشمندان بر اساس جهان بينى خاص خود كه مبتنى بر وحدت وجود ميباشد، معتقدند، كه كل جهان را وحدت تشكيل ميدهد كه باطنش عقل الهى ، يا خود خداست ، و ظاهرش عالم طبيعت است و در ميان پديده هاى جهان او خالق و اشراف از همه است و فقط اوست كه با عقل الهى ارتباط دارد. اصل ديگرى كه در قلب

رواقيون وجود دارد اين است ، كه تمام حوادث جهان ناشى از تقدير الهى است ، و انسان را قدرت تغيير حوادث جهان نمى باشد، البته اصول ديگرى نيز در مكتب رواقيون وجود دارد، كه عبارت از اعتقاد به آزادى اراده ، كه در درون ذات انسان وجود دارد و به اعتقاد به خير بودن نظام هستى كه در كتب فلسفى ايشان وجود دارد، و در مكتب فلسفى رواقيون در اين خصوص تفصيلا بحث گرديده است .


وجه امتياز رواقيون بركلبيون
وجه امتياز رواقيون از كلبيون همان خير بودن نظام هستى از ديدگاه رواقيون ميباشد در حالى كه كلبيون معتقدند نظام عالم شر است و زندگى اجتماعى پر از شرور و آفات ميباشد، از ديدگاه رواقيون نظام طبيعت خير است و اجتماع نيز فى نفسه از آن جهتى كه مخلوق خداست ، حوادثش تابع قضاء حتمى الهى است . لذا خير است ، و حوزه خير و شر اخلاقى فقط در درون ذات انسان مى باشد، تا آنجا كه مربوط به اراده خود انسان ميشود.


ديدگاه كانت در خصوص عقل عملى و عقل نظرى : علم و استدراك و فهم چيزها عقل نظرى . و درك چيزهاى كه بايد انجام پذيرد عقل عملى مى نامند. در حقيقت عقل نظرى دانستن و استدراك چيزى است كه بشر با عقل خويش آنرا ميفهمد و ديگر به كار گرفتن و عمل نمودن به آن را، كارى ندارد و در اين زمينه ساكت است . كانت معتقد است كه از عقل نظرى زياد كارى ساخته نيست و

تمامى كارها به عهده عقل عملى است كه به وجدان ميرسد. او ميگويد وجدان يا عقل عملى يك سلسله احكام و دستوراتى است كه از قبل از راه حس و تجربه به دست بشر نرسيده ، بلكه جزء سرشت و فطرت بشر است . مثلا زبان به راستگويى و كنار گذاشتن دروغ و دروغگويى فرمانى گرفته است ، كه قبل از آنكه انسان تجربه اى درباره راست و يا دروغ داشته باشد، وجود داشته و فطرى و مادرزادى اوست و به حس و تجربه انسان مربوط نيست و اين فرمانى است مطلق و به نتايج كارها كارى ندارد. (6)


آقاى كانت از محتواى كلامش ، خدا، و فرمان ذات اقدس او پيدا و هويداست . الا اينكه در اظهار عقيده توحيدى تعلل مى ورزد.
نظريات قطب الدين رازى در عقل عملى و نظرى : وى ميگويد عمل و پياده كردن فعل بدون علم و اطلاع از آن ممكن نيست و عقل از عقل نظرى كمك مى گيرد، مثلا راستگويى عملى است شايسته ، كه عمل به آن واجب است . پس اگر بخواهيم با عمل صادقانه مواجه بشويم يك قياس تشكيل داده و ميگوئيم ((اين عمل صادق است و هر عمل صادقانه اى شايسته و لازم است كه

انجام گيرد)) پس اين عمل ، شايسته انجام دادن و لازم الاجرامى باشد. تحصيل اين مقدمات و تشكيل قياس وظيفه عقل نظرى است و عقل عملى هم همين را راءى ميدهد. كه اين عمل صدق و پاك است و هر راستى و پاكى لازم الاجراء است . و حجت عقلى آن را براى قواى بدن به كار و اميدارد.
ديدگاه (معلم ثانى ) فارابى درباره عقل عملى وعقل نظرى
وى ميگويد عقل نظرى قوه ايست كه انسان به وسيله آن آگاهى و اطلاعاتى به دست مى آورد كه شاءن اين آگاهيها عمل به آن نيست . ولى عقل عملى قوه اينست كه به وسيله آن امورى را كه در قلمرو عمل قرار ميگيرند مورد شناسايى قرار ميدهد.
حاج ملا هادى سبزوارى و عقل عملى و نظرى


عقل عملى امورى را درك مينمايد كه مربوط به چگونگى عمل انسان است مانند صبر و پايدارى در مصائب و عبادات ،؟ كه پسنديده است ، و مثل نماز واجب كه نياز به صبر و تحمل دارد وى اضافه ميكند عقل عملى همان عقلى كه در روايتى از آن ستايش شده امام صادق عليه السلام فرمودند: العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به الجنان . عقل چيزى است كه انسان به واسطه آن خدا را

پرستش مى كنند و به بهشت رهنمون ميگردد، و اين همان عقلى است كه در علم اخلاق از آن به عقل عملى ياد مى شود. پس اين دو، عقل عملى و عقل نظرى ، دو شى متباين از هم نيستند و اين طور هم نيست كه دو شى مستقل با نفس انسان ضميمه شده باشد و كار يكى تعقل و ادراك باشد و كار ديگرى تحريك قوا بوده و هيچگونه ادراكى نداشته باشد. (7) مقدمه اى كه از نظر گراميتان گذشت درآمدى بود بر فلسفه اخلاق از نظرگاه مكاتب و مذاهب ، بخصوص مذاهب اسلامى و على الخصوص مكتب مقدس اماميه . تفصيل اين بحث شيرين و خواندنى و در عين حال مهم به توفيق الهى و نظر عنايت خاص ‍ حضرت بقيه الهى الاعظم امام زمان (عج ) در آينده اى نزديك در اختيار دانش پژوهان ، دانشجويان عزيز و عموم علاقمندان محترم قرار خواهد گرفت . اميد است ادامه آنرا در جلد دوم همين كتاب پيگيرى نمائيد. عليهذا با توجه به مقدمه اى كه ذكر گرديد به مبحث فلسفه اخلاق ، يعنى : اخلاق از ديدگاه قرآن ، پيامبر و عترت بپردازيم . انشاءالله اين

كتاب و جلد دوم آن بتواند سهمى هر چند كوچك در استقرار نظام اخلاقى مبتنى بر اصول مترقى اسلام عزيز خصوصا مكتب حقه جعفرى عليه السلام داشته باشد و از اين طريق مصداق بارز آيه شريفه (انك لعلى خلق عظيم ) در شاءن پيامبر عليه السلام نازل گرديده و عينيت يابد. و اميد است بتوانيم با پيروى از سيره مقدس پيامبر و اهلبيت گرام آن حضرت عليهم صلوة المصلين براى جهانيان الگو و اسوه باشيم . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته - سيد حسين موسوى راد لاهيجى


اخلاق از ديدگاه قرآن
پاره اى از آيات اخلاقى ، به عبارت ديگر اخلاق از ديدگاه قرآن را به نظر مباركتان مى رسانيم كه بطور گذرا و اشاره آورده و فقط به ترجمه آيات اكتفاء نموده ايم . قال الله تعالى : و انك لعلى خلق عظيم ، براستى از براى تو است (اى محمد) اخلاق عظيم . (8) قال الله تعالى : لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه ، مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نيكوئى بود. (9) در

سوره مريم فرمود: آن الذين امنو و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا (10) مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى دهد. اخلاق حسنه از بر جسته ترين اوصاف انبياء و سفيران الهى در زمين است . معجزات پيامبران در سايه اخلاق نيكويشان به وقوع پيوست ، بطوريكه خداوند در يكجا اخلاق و خلق عظيم پيامبرش ، حضرت ختمى مرتبت را مى ستايد. و در جاى ديگر قرآن ، پيامبر هظيم الشاءنش را الگو و اسوه

حسنه معرفى نموده و بشريت را به پيروى و اطاعت محض از آن حضرت دعوت مى نمايد. قال الله تعالى : قل آن كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله . (11) (اى امت )، اگر شما خداوند را دوست مى داريد، پس از من اطاعت كنيد، خدا هم شما را دوست خواهد داشت . اين مفاهيم بلند قرآنى ، گوياى اين حقيقت است ، كه اخلاق حسنه از امتيازات بزرگ انبياء و اولياء گرامى خدا بر ساير بشريت است . پس سعى كنيم به اخلاق نيكوى پيامبران الهى ، خاصه حضرت ختمى مرتبت عليه السلام متخلق و متصف گرديم .
اخلاق قرآنى
قال الله تبارك و تعالى : و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ، (12) بندگان خاص خداوند رحمان ، كسانى هستند كه با آرامش بى تكبر بر روى زمين راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند و سخنان نابخرادانه گويند به آنها سلام مى گويند و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند. قال الله تعالى : و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (13) قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته ، سپس فجور. تقوى را به او الهام كرده است ، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده ، و آنكس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته ، نوميد و محروم گشته است . قال الله تعالى : و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها و قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (14)


قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته ، سپس فجور و تقوى را به او الهام كرده است ، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده و رستگار شده ، و آنكس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته ، نوميد و محروم گشته است .


قال الله تعالى : فهديناه النجدين (15) و او را به راه خير و شر هدايت كرديم .
قال الله تعالى : من اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لا تزر وازرة وزر اخرى و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا (16)


هر كس راه هدايت يافت ، براى خود هدايت يافته و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است و هيچكس گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم ، تا وظايفشان را بيان كند.
اخلاق از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله


اخلاق از ديدگاه پيامبر بطور فشرده و در عين حال با توضيح كافى بخدمت شما عزيزان قرار مى گيرد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (17)
براستى و به حقيقت مبعوث به رسالت نشدم ، تا مگر مكارم اخلاق را به اتمام برسانم .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق نصف الدين . (18)
نيكخويى نيمى از دين است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق يثبت المودة (19)
نيكخويى ، دوستى را در آدمى استوار مى نمايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق يذيب الخطاء كما تذيب الشمس الجليد. (20)
اخلاق نيكو گناهان را مى برد و محو و نابود مى گرداند، چنانكه خورشيد يخ را آب مى كند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق زمام من رحمة الله فى انف صاحبه و الزمام بيد الملك ، و الملك يجره الى الخير، و الخير يجره الى الجنة و سوء الخلق زمام من عذاب الله فى انف صاحبه و الزمام بيد الشيطان ، و الشيطان يجره الى السوء و السوء يجره الى النار. (21)


نيكخويى زمام رحمت خداوند است كه در بينى صاحبش بند و بسته است . و زمام او بدست فرشته است و فرشته او بسوى نيكى مى كشاند. و نيكى او را بسوى بهشت ميراند. و بد خوئى زمام عذاب خداست و آن به بينى صاحبش بسته است و زمامش ‍ بدست شيطان است و شيطان او را به سوى بديها مى كشاند و بدى نيز او را به جهنم مى رساند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : استقم و ليحسن خلقك للناس (22)
استوار باش و رفتار خويش را درباره مردم مردم نيك ساز.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : شاب سخى حسن الخلق احب الى الله من شيخ بخيل عابد سى ء الخلق .
جوان سخى الطبع و خوش اخلاق نزد خداوند برتر و محبوب تر از پيرمرد عابد بداخلاق است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لكل ذنب توبة الا سوء الخلق . (23)
هر گناهى قابل بخشودگى است الا بدخويى و اخلاق زشت كه تا از آن توبه بعمل نيايد بخشودگى ندارد.


قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لو كان سوء الخلق رجلا يمشى فى الناس لكان رجل سوء و آن الله تعالى لم يخلقنى فحاشا .پيامبر گرامى اسلام فرمود: اگر بدخوئى مردى بود كه در ميان مردم راه مى رفت ، مرد بدى بود، آگاه باشيد كه خداوند مرا فحاش و ناسزاگو نيافريد. قال رسول الله عليه السلام : لا يدخل الجنه سى (الخلق ) الملكه (24) بد خلق و بد اخلاق به بهشت نمى رود. قال رسول الله عليه السلام : ما من ذنب الا و له عند الله توبه الا سوء الخلق فانه لا يتوب من

ذنب الا رجع الا ما هو شر منه . هر گناهى نزد خداوند توبه اى دارد مگر بد اخلاقى ، كه بد خوى ، از گناهى باز نگردد، مگر آنكه به بدتر از آن رو كند. قال رسول الله عليه السلام : حسن الملكه نماء، و سوء الخلق شئوم و البر زيادة فى العمر، و الصدقه تمنع ميته السوء. . نيك خويى رشد (و ملكه اخلاقى است ) بد خوئى شئامت و زشت و شوم است . و نيكى ها موجب افزايش عمر، و صدقه ، از مرگ بد جلوگيرى مى كند. قال رسول الله عليه السلام : حسن الملكه يمن و سوء الخلق شوم . (25) نيك اخلاقى بركت و ميمنت است . بداخلاقى ، شومى است . قال رسول الله عليه السلام : خصلتان لا يجتمعان فى مؤ من البخل و سوء الخلق . دو صفت در مؤ من جمع نگردد، بخل و بدخوئ

ى . اين هر دو در مؤ من يافت نشود. قال رسول الله عليه السلام : الخلق الحسن يذيب الخطايا كما يذيب الماء الجليد و الخلق السوء يفسد العمل كما يفسد الخل العسل . . خوى نيك و اخلاق شايسته گناهان را مى برد و همانند آب ، يخ را ذوب مى كنند، خوى بد اعمال نيك را فاسد مى كند چنانكه سركه ، عسل را ضايع مى نمايد. قال رسول الله عليه السلام : سوء الخلق شئوم و طاعه النساء ندامه و حسن الملكه نماء. بد اخلاقى شوم است ، و اطاعت زنان پشيمانى ، و سيرت زيبا مايه رشد و كمال انسان است . قال رسول الله عليه السلام :


سوء الخلق شئوم و شراركم اسوءكم خلقا. بد خوئى شوم است و بدترين شما بدخوترين شما است . قال رسول الله عليه السلام : من كانت له سريرة صالحه او سيئه نشرالله عليه منها رداء يعرف به . (26) هر كه سيرتى شايسته و نيك يا بد داشته باشد، خداوند مارك و نشانى از آن بر وى اندازد كه به آن ، مردم او را بشناسند، و با آن سريره و اخلاق زشت شناخته شود. قال رسول عليه السلام : من ساء خلقه عذب نفسه و من كبر همه سقم بدنه ، و من لا هى الرجال ذهبت كرامته و سقطت مروته . هر كه اخلاقش بد باشد، خويشش را معذب دارد. و هر كه غمش بسيار

شود تنش رنجور گردد، هر كه با مردم منازعه كند كرامتش برود و جوانمرديش نابود شود. قال رسول الله عليه السلام : حسن الجور يعمر الديار و ينسى فى الاعمار. خوش برخوردارى و خوش رفتارى با همسايگان ، باعث آبادى شهرها و طولانى شدن عمرها است . قال رسول الله عليه السلام : من سعادة المرء حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق . اخلاق شايسته از نيك بختى انسان است ، و بد خوئى جزء بدبختى نيست . خواننده محترم : هر يك از اين احاديث نبوى عليه

السلام در اخلاق و كسب محاسن و دفع مساوى و بديها، درسهائى بس بزرگ و قابل اهميت است . سعى كنيم اين گفته ها و فرموده هاى پيام آور وحى را اسوه و الگوى زندگى خود قرار دهيم ، و از اخلاق سوء و بديهاى آن پرهيز نموده و اجتناب نمائيم .
اخلاق از ديدگاه عترت
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: الزم العلم لك ما دلك على صلاح قلبك و اظهر لك فساده . (27) ضرورى ترين دانش براى تو آن است كه خير و صلاح قلبت را به تو ارائه كند، و يا فساد و زشتى آن را بر تو آشكار نمايد. پيامبران الهى براى آن كه مردم را اصلاح كنند و با اخلاق انسانى ، آنان را تربيت نمايند، بنيان و اساس مكارم اخلاقى را در جهان پى ريزى كردند، و سجاياى اخلاقى و انسانى را بنيان نهادند، و كرامت نفس انسانى را به پيروان خود آموختند، و از فساد و فحشاء، ايشان را بر حذر داشتند. فلاسفه بزرگ اخلاق ، مخصوصا طرفداران سعادت فردى و اجتماعى ، كه داراى عقائد و اخلاق خاص انسانى مى باشند چنين مى گويند
سقراط مى گويد:
انسان جوياى خوشى و سعادت است و جزاين تكليفى ندارد، اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات به دست نمى آيد، بلكه بوسيله جلوگيرى از خواهشهاى نفسانى ، بهتر ميسر مى گردد. و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است ، بنابراين ، سعادت هر كس در اين است ، كه وظائف خود را نسبت به ديگران بهتر انجام دهد. بنابراين دانش بشر، بايد او را به سوى سعادت سوق دهد، نه اينكه هر چه بيشتر و زيادتر به فساد آلوده اش نمايد.


نظريه اخلاقى ارسطو:
ارسطو مى گويد: عمل انسان را غايتى است ، و غايت مطلوب انسان مراتبى دارند، آنچه غايت كل و مطلوب مطلق است ، مسلما سعادت و خوشى است ، اما مردم خوشى را در امور مختلف مى انگارند، بعضى به لذات راغبند، برخى به مال و جماعتى به جاه ، مگر آنكه همواره وظيفه اى را كه براى او مقرر است ، به بهترين وجه اجرا كند و انجام وظيفه به بهترين وجه ، براى هر وجودى ، فضيلت او است . پس غايت مطلوب انسان ، يعنى خوشى و سعادت ، با فضيلت حاصل مى شود. (28)
دكارت در اخلاق مى گويد:
اگر چه هر فردى از ما از افراد ديگر جداست ، وليكن چون تنها نمى توانيم زيست كنيم ، ناچار بايد منافع خود را تابع منافع حقيقى جماعتى ، كه جزء آنها هستيم بنمائيم و اگر كسى اين حس را داشته باشد كه صلاح كل ، مقدم بر صلاح جزء است ، مكارم والاء از او ظهور خواهد كرد، و حتى براى خدمت به ديگران جان خود را به خطر خواهد انداخت . خلاصه ، آن كه عمل انسان همواره بايد موافق عقل باشد و اگر چنين شود البته سعادت و خرسندى خاطر - كه مراد و منظور از علم اخلاق همان است - حاصل خواهد گرديد. (29) بعضى از فلاسفه ، طرفدار نيرومندى و هواپرستى و ضعيف كشى مى باشند و اخلاق انسانى را سدى بزرگ در سر راه لذائذ حيوانى و نفسانى مى شناسند.


نظريه فلسفى و اخلاقى نيچه :
او مى گويد: خود را بايد خواست و خود را بايد پرستيد، و ضعيف و ناتوان را بايد رها كرد تا از ميان برود، و درد و رنج كاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد، و سنگ راهش نشود. نيچه مى گويد: مرد برتر آن است كه نيرومند باشد، به نيرومندى زندگى كند و هوا و تمايلات خويش را برآورد سازد، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعى كه براى خواجگى ، در پيش بيابد، از ميان بردارد، از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد. كاملا اخلاق ضد اسلامى و انسانى است

كه نيچه از اخلاق اين چنين تعريف مى نمايد. اما اسلام دين برتر و آخرين اديان الهى و آسمانى است . مسئله اخلاق را از مسائل بنيادى معرفى كرده ، و تخلق به اخلاق حميده را بزرگترين عامل رستگارى و راه وصول به سعادت و خوشبختى معرفى كرده است ، و فساد اخلاقى و سيئات نفسانى را منشاء بدبختى مى داند. قرآن مى گويد: قد افلح من زكيها و قد خاب من دسها. خداوند متعال در سوره مباركه شمس پس از يازده بار سوگند پى در پى مى گويد: (هر كس در تزكيه نفس خود بكوشد، و ضمير خويش را از افكار بد و اخلاق ناپسند منزه سازد رستگار و سعادتمند است ، و آنكس كه انديشه هاى پليد و اخلاق ناپاك و ناپسند را از صفحه دل و خاطر نزدايد و دل را به راه فساد و گمراهى سوق دهد بدبخت و زيانكار خواهد بود.
نظريه اخلاقى امام على عليه السلام :
امام على عليه السلام اخلاق و صداقت را دو عامل و سرآمد ايمان معرفى نموده و مى فرمايد: راءس الايمان ، حسن الخلق و التحلى بالصدق . (30) سرآمد تمام وظائف اخلاقى براى افراد با ايمان اين است كه خود را به صفات حميده و اخلاق پسنديده متصف و متخلق سازند و خويشتن را بزيور راستى و راستگويى بيارايند. بنابراين ، اهميتى كه اسلام براى اخلاق حميده قائل است ، هيچ مكتب و مذهبى آن اهميت را نداشته و نخواهد داشت . اسلام پاداش هر عمل شايسته را مبتنى به حسن خلق مى داند. امام صادق عليه السلام فرمود: آن الله تبارك و تعالى ليعطى العبد من

الثواب على حسن الخلق كما يعطى المجاهد فى سبيل الله يغدوا و عليه و يروح . ، خداوند به بنده خود در مقابل حسن خلق ، پاداشى مى دهد همانند اجر مجاهد راه خود، كه روز و شب در فعاليت و كوشش باشند. در خطاب به بنى آدم فرمود: اى انسان : آفرينش و خلقتت زيباست ، سعى كن سيرت و خلقت را زيبا سازى . خداوند انسان را زيبا و نيكو آفريد، لكن اين انسان است كه بايد اخلاق شايسته كسب كند و خود را به زيور آن بيارايد. جرير بن عبدالله مى گويد: پيامبر خدا عليه السلام در خطاب به من فرمود: انك امرء قد احسن الله خلقك فا حسن خلقك . (31) اى

جرير، خداوند تو را نيكو آفريد و شكل و نقش ظاهرت را زيبا آفريد است ، تو نيز با حسن خلق و زيبائيهاى اوصاف حميده ، صورت باطنى خويش را پسنديده و شايسته بساز. حسن خلق نفسانى و حسن خلق جسمانى است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: حسن الخلق للنفس و حسن الخلق للبدن . (32) خلق نيكو و زيبا براى جان آدمى است

، و خلق نيكو براى بدن و جسم انسان است در حقيقت زيبائيهاى خلق و آفرينش با خداست . پس اى انسان سعى كن كه اخلاق حميده مربوط به نفست را تو بيافرينى و خود را زيبا و با سيرت شايسته بسازى . اخلاق اكتسابى و وراثتى : امام صادق عليه السلام فرمود: ، آن الخلق منيحه يمنحها الله عزوجل خلقه فمنه سجيه و منه نيه فقلت فايتها افضل ؟ فقال : صاحب السجيه هو مجبول لا يستطيع غيره ، و صاحب النيه يصبر على الطاعه تصبرا فهو افضلهما. (33) خلق خوب

عطيه اى است كه خداوند به بندگان خود اعطا فرموده است . پاره اى از صفات خوب ، براى بعضى جنبه فطرى دارد و به طور طبيعى و وراثتى ، از آن برخوردارند. و براى برخى اكتسابى است كه بايد با نيت و اراده ، آن را تحصيل كنند. راوى مى پرسد كدام يك از اين دو افضل است ؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: كسى كه خلق با سرشتش آميخته شده باشد ناچار بر طبق آن عمل مى كند و طبعش بغير آن گرايش ندارد. ولى صاحب خلق اكتسابى ، براى نيل به فضائل

اخلاقى بايد مشكلات را تحمل كند و به سختيهاى طاعت خداوند تن در دهد، تا بتواند شكل باطنى خود را بسازد و به خوى پسنديده متصف و متخلق گردد. البته اين افضل و برتر است . ارسطو مى گويد: فضيلت نفسانى يا اخلاقى بايد كسب شود و بدرجه عادت برسد، و عمل به آن شاق و دشوار نباشد، بلكه از روى رغبت و لذت و علم و اختيار واقع شود. و هر گاه اين شرايط فراهم آيد فضيلت ممدوح خواهد بود. به علم و دانش خود عمل كنيد. على عليه السلام فرمود: فان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الجائر الذى لا يستفيق من جهله . (34) عالمى مه بر خلاف علم عمل مى كند همانند جاهل سرگردانى است كه خطا و صواب را نمى داند و از جهل و نادانى خويش بهوش نمى آيد. شاعر با بلاغت و فصاحت هر چه بهتر مى گويد:


بار درخت علم ندانم به جز عمل
با علم اگر عمل نكنى شاخ بى برى
دعوت مكن كه برترم از ديگران ، به علم
چون كبر كردى ، از همه دو نان فروترى
گر علم را بكار نبندى چه فايده
چشم از براى آن بود آخر كه بنگرى
نقش علم و اخلاق از ديدگاه جان ديوئى :
جان ديوئى مى گويد كسانى كه مانند سقراط و افلاطون


معرفت و فضيلت را يكى مى داند و مدعى هستند هر كس مرتكب بدى شود از اين سبب است كه نيكى را نمى شناسد به عبارتى ديگر اخلاق را وابسته به دانش بشر مى داند مخالفان اين نظريه مى گويند عمل اخلاقى وابسته به دانش نيست بلكه ناشى از دواعى و عادات است چه بسا كسانى كه نيكى را مى شناسند ولى بدى مى كنند در عهد قديم ارسطو در همين باره به افلاطون تاخت و متذكر شد كه اخلاق براى خود فنى است مانند فن طبابت وقتى فايده دارد كه مورد استفاده علمى قرار گيرد همچنان كه پزشكى كه مشغول طبابت است با مردى كه نظرا"

دردها و درمان ها را مى شناسد برابر نيست علم به نظريات اخلاقى نيز با عمل اخلاقى تفاوت دارد. (35) درست است كه علم و دانش بشر در شناخت فضائل و رذائل كمك مى كند ليكن آنچه كه بشريت را از فساد و فحشاء و منكرات نگه مى دارد علم و دانش نيست بلكه ايدئولوژى و مكتب است مذهب و ديانت ، مى تواند بيسواد و باسواد را از ضد فضيلت و ارزش حفظ نمايد تعهد اخلاقى و دينى وابسته به سواد و دانش بشر نيست هر چند علم در شناخت بدى ها و خوبى ها كمك آدمى است امام على (عليه السلام ) فرمود: رب العالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفه . (36) چه بسا عالمى كه رفتار جاهلانه و كارهاى خلاف علمش مايه هلاكت او شده و دانائيش به وى نفع نرسانده است .


ارسطو و نقش عقل در اخلاق بشرى :
عقل ، عامل مؤ ثرى در پيشرفت كارهاى اخلاقى است ارسطو مى گويد فضيلت انسان اين است كه وظيفه خود داند فعاليت نفس را با موافقت عقل به بهترين وجه انجام دهد اگر چنين كرد سعيد و خوشبخت خواهد بود علم اخلاق عبارت است از اينكه بدانيم براى آنكه فعاليت نفس به موافقت عقل انجام گيرد در احوال و موارد مختلف عمل ايشان چه بايد باشد يعنى چه وقت در چه مورد و چگونه عمل شود و نسبت به كه و براى چه عمل كند؟ روح انسان داراى دو جنبه است عقلانى و غير عقلانى ، عقلانى جنبه انسانيت است و غير عقلانى نيز دو جنبه دارد ،يك نفس نباتى يعنى قوه ناميه و ديگرى نفس حيوانى كه بر حسب طبع داراى شهوت ، غضب ،و ديگرى است . تمايلات غريزه آدمى را به عمل وامى دارد و اگر اعمال او با موافقت جنبه عقلانى واقع شود فضيلت است و اين نوع فضيلت را فضيلت انسانى يا اخلاقى گوئيم بنابراين دين و آئين الهى همين را گواهى مى دهد، عقل و خرد برترين راهنما و هدايت به سوى فضائل انسانى و اجتناب از هر گونه رذائل و مفاسد اخلاقى مى باشد.


رشد عقلانى در حكومت مهدى موعود (عج ) :
ابوجعفر امام باقر (ع ) فرمود: اذا قام قائمنا وضع الله يده على رئوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به احلامهم . وقتى قائم ما قيام مى كند خداوند دست رحمت خود را بر سر مردم مى كشد بدين وسيله نيروى خرد و عقل آنان را به هم پيوند مى دهد و از اين راه عقلشان به كمال نهائى خود مى رسد از آنچه در اين فصل به نظرتان مى رسد اخلاق از ديدگاه قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت است اميد است مورد عمل و بهره ورى همه شيفتگان حضرت مهدى موعود امام عصر حجه ابن الحسن العسگرى (عج ) قرار بگيرد و عنايات حضرت بقيه الله الاعظم شامل حال همه ما پيروان آن حضرت قرار گيرد .


اخلاق چون رزق تقسيم شده است :
امام صادق (ع ) فرمود : آن الله تبارك و تعالى قسم بينكم اخلاقكم كما قسم بينكم ارزاقكم .براستى خداى تبارك و تعالى اخلاق را ميان شما قسمت كرده است چنانكه روزى شما را ميان شما تقسيم نموده است يعنى اخلاق در ازدياد روزى نقش مؤ ثرى دارد
نقش اخلاق حسنه ازدياد رزق و روزى :


اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود :بسعه الاخلاق كيمياء الارزاق اخلاق نيكو و هر چه بيشتر و بهتر آن همچون كيمياى رزق و روزى است .
سخن حكيمانه حضرت على (ع ) :
اذا بلغ المرء من الدنيا فوق قدره تنكرت اخلاقه .چون انسان بيش از اندازه قدر و منزلت خود از دنيا برخوردار گردد اخلاقش فاسد و زشت مى گردد قران مى فرمايد: آن الانسان ليطغى آن راه استغنى انسان هر آينه طغيان مى كند اگر مالدار و متمكن گردد .
در اخلاق از نظر بذل و بخشش از همه برتر باش :


امام صادق فرمود: اذاخالطت الناس فان استطعت ان تخالط احدا من الناس الا كانت يدك العليا عليه فافعل فان العبد يكون فيه بعض التقصير من العباده و يكون له خلق حسن فيبلغه الله بخلقه درجه الصائم القائم .
چون خواستى با مردم مصاحبت و دوستى كنى تا بتوانى با كسى معاشرت مكن مگر آنكه بالا دست باشى در احسان و اعطاء از او جلوتر باش چرا كه چه بسا بنده اى را عبادت تقصير و كوتاهى باشد و خداوند به وسيله حسن اخلاق و خوشرفتارى او را به پايه و مقام روزه دار شب زنده دار مى رساند ارزش معنوى اخلاق حميده بسيار بالا و والا مى باشد
اخلاق دوستان به دشمنان عاريه داده شد :
امام صادق فرمود: ان الله تبارك و تعالى اعدائه اعاره اخلاقا من اخلاق اوليائه ، ليعيش اوليائه مع اعدائه فى دولاتهم ، و فى روايه اخرى ، ولو ذالك لما تركوا وليا لله الا قتلوه .
راستى كه خداى تبارك تعالى بخششى از اخلاق دوستان خود را به دشمنانش عاريه داده تا دوستانش بتوانند با دشمنانش در موقع تسلط و دولت آنان زندگى كند و در روايت ديگر آمده كه :و اگر اين نبود دشمنان خدا دوستانش را مى كشتند.


اخلاق عظيم حميده پيامبر (عليه السلام )
كرامت نفس و اخلاق حميده از شايستگى هاى يك مؤ من مسلمان است بشريت در تاريخ حيات وزندگى مدنى و اجتماعى خويش به اوصاف شايسته نيازمند است و به ناچار بايداخلاقى در بهسازى سرنوشت زندگى خود به كار گيرد كه توان ادامه حيات به نحواحسن براى او ميسر گردد در اين صورت شايسته است اخلاقى كه انبياء و اولياى خدا بهآن متصف بودند اختيار نموده تا از كيد و مكر شيطان در امان بوده و به حيات اصلح ادامهدهد پيامبر اكرم فرمود خدا شما را نيكو آفريده

پس سعى كنيد اخلاق زندگى و معاشرتخود را با همزيستى مسالمت آميز بيارائيد خداوند در شان پيامبرش فرمود: انك لعلى الخلقالعظيم خلق و خوى نيكوى پيامبرش را خداوند اينچنين ستوده است . خلق با آفرينش وپديده جسم . خلق = با آفرينش شكل باطن و خصلت هاى انسانى و خلق و

خوى شايستهدرون مفهوم خلق و خلق را در سخن پيامبر عليه السلام چنين مى خوانيم :قال رسول الله عليه السلام يا جرير انك امره قد احسن الله خلقك فا حسن خلقك (37) با شناختى كه رسول خدا عليه السلام از جرير و اخلاق او دارد در خطاب به او مىفرمايد: اى جرير براستى تو مردى هستى كه خداوند آفرينش ترا نيكو كرده و اينتوئى كه بايد خلقت و رفتارت را شايسته كنى بنابراين خلق نيكو، خلق شايسته رامى طلبد، و الا خلق نا شايست خلقت زيبا را ضايع مى گرداند.
خوشى و لذات به استيفاى شهوات تاءمين نمى گردد.


سقرات مى گويد: انسان جوياى خوشى است ،. جز اين تكليفى ندارد اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات بدست نمى آيد بلكه بوسيله جلوگيرى از خواهش هاى نفسانى بهتر ميسر مى گردد،و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است . بنابراين سعادت خر كس در اين است كه وظايف خود را نسبت به ديگران انجام دهد. (38)
هيچ عيشى لذتبخش تر از حسن خلق نيست
قال الحسن المجتبى عليه السلام : لا عيش الذ من حسن الخلق . (39) امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: هيچ عيش و سرورى مانند اخلاق حسنه و خوش خلقى نيست . در اوصاف مؤ منان اين اخلاق را پيامبر عليه السلام ياد آور شده است : المؤ منين هينون لينون . (40) مومنان سهل گير و ملايم و نرمخو هستند. سختگيرى و خشونت در اخلاق اهل ايمان وجود ندارد. پيامبر اكرم

عليه السلام مرشد و مهدى مؤ منان ، مى فرمايد: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق . همانا بر انگيخته و مبعوث به رسالت شدم تا مكارم اخلاق را به كمال نهائى خود برسانم . در جاى ديگر پيامبر اكرم عليه السلام به روايت از چهارمين وصى آن بزرگوار، حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود: قال رسول الله عليه السلام : بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها. (41) براى مكارم و محاسن اخلاقى از سوى خداوند مبعوث شده ام .


مكارم اخلاق
كرامت نفس در وجود و بخشش و سخاوتهاى او خلاصه مى گردد.
سيادت و آقائى رهين سخاوت است
بذل و بخشش از اوصاف كريمان است ولى اگر بقدر نسبى از آن صفت برجسته دارا باشيم كه اين هم در دنيا نافع است و هم در آخرت . لا سيادة لمن لا سخاء له . (56) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: سرورى و سيادت و آقائى نيست براى كسى كه سخاوت و بخشش ندارد. در جاى ديگر فرمود: لا يمكل الشرف الابالسخاء و التواضع . شرافت انسان ، كامل نگردد مگر بوسيله سخاوت و فروتنى . بنابراين صفات برجسته و شرافت انسان مرهون سخاوت و تواضع است كه اين هر دو موجب كمال انسان و شرف مرد مسلمان است .


از مال و انعامت بذل و بخشش كن
در توصيف اين عمل برجسته حضرت امير عليه السلام مى فرمايد:
اذاجادت الدنيا عليك فجد بها
على الناس طرا انها تقلب
فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت
و لاالبخل يبقيها اذا هى تذهب
(57) آنگاه كه دنيا به تو روى آورد، تو هم در راه خدا به دوست و دشمن ببخش . (كه اگر نبخشى ) نه سخاوت به هنگام اقبال دنيا، مال تو را نابود مى كنند، و نه آنگاه كه در مسير رفتنى است بخل آن را حفظ مى نمايد.
بهشت رهين سخاوت و جهنم مرهون بخل است
مردى بنام و شامى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم مى فرمود: السخى قريب من الله قريب من الجنه ، قريب من الناس ، و البخل بعيد من الله


بعيد الجنه بعيد من الناس . (58) سخاوتمند به پيشگاه خدامقرب است ، در بهشت مقرب است ، و در نزد مردم نيز از قرب و منزلت بسيار عالى برخوردار است ، چنانچه بخيل از خدا دور است ، از بهشت دور است ، و از مردم دور است و مردم هم از او دورند. خلاصه اينكه سخاوتمند عزيز است پيش هر كس ، و بخيل ذليل است در نزد همگان . آنگاه وشا مى گويد از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: السخى شجرة فى الجنه من تعلق بغصن من اغصانها دخل الجنه و فى روايه اخرى و البخل شجرة فى النار من تعلق بغضن من اقصانها ادته الى النار . سخاوت درختى است در بهشت هر كس به شاخه اى از آن آويخت داخل بهشت مى گردد، و بخل هم درختى است در جهنم و هر كس به آن آويخت جهنمى اس .


عبدالله بن جعفر باغبان را از خود سخى تر ديد
عبدالله جعفر از افراد كريم النفس و بزرگوار عصر خود بود، او در ايام زندگانى خويش خدمات بزرگى نسبت به افراد تهى است و آبرومند انجام داد، او بقدرى در بذل و بخشش كوشا و بلند نظر بود كه بعضى از افراد وى را در اين كار ملامت مى كردند و به او مى گفتند: تو در اين كار احسان به ديگران راه افراط در پيش گرفته اى .


روزى براى سركشى به باغى كه داشت با بعضى از كسان خود راه سفر در پيش گرفت ، نيمه راه در هواى گرم به نخلستانى سرسبز و خرم رسيد، تصميم گرفت چند ساعتى در آن باغ استراحت نمايد.
غلام سياهى ، باغبان آن باغ بود. با اجازه غلام وارد باغ شد، كسانش و سائل استراحت او را در نقطه مناسبى فراهم آوردند، ظهر شد غلام بسته اى را گشود، جناب عبدالله جعفر ديد سه قرص نان در آن است ، هنوز غلام لقمه اى نخورده بود كه سگى وارد باغ شد، مقابل سفره نان نشست ، و از غلام درخواست غذا داشت .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید